ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
چرا با چهل سال مبارزه خونین با ج. ا. مجاهدینِ نجات یافته از فرقه رجوی به ایران باز میگردند ؟
بقلم داود باقروند ارشد
قسمت دوم(آخر) این مقاله دوقسمتی را در لینگ زیر میتوانید بخوانید:
https://www.nototerrorism-cults.com/?p=19972
قسمت اول:
چه زمانی امکان دارد که تغییری در فکر و اندیشه انسان اتقاق بیفتد؟ زمانیکه، فرد در موقعیتی که هست و یا وجود دارد، در آنچه در حال حاضر فکر میکند، تردید کند. اما انسان کی میتواند و قادر است و یا ظرفیت دارد که تردید کند؟ تردید ناشی از تفکر و اندیشه انتقادی است.
زندگی کردن در جهان ایدئولژیک-کلیشه ای نتیجه اش این است که ایدئولژی برای فرد پاسخی کلیشه ای را آماده میکند. پاسخ برای تمامی مسائلی که امکان دارد با آن مواجهه شوید برای شرایط متفاوتی که پیش بیاید،… تفکر ایدئولژیک جوابهایی از پیش آماده و کلیشه ای تولید و آماده میکند.
بنابراین است که افرادی که دچار عارضه تفکر ایدئولژیک هستند توان اندیشیدن انتقادی از آنها گرفته میشود. چون این افراد اسیر آن تفکر سلب، سخت شده، رسوب کرده و سنگواره ای میشوند که دچارش هستند. اینگونه افراد اساسا بدنبال تفکر انتقادی نیستند و نمیتوانند باشند. چون اندیشه و تفکر منشاء یافتن جواب برای سوالات و راه حلها برای مشکلات ومسائلی است که انسان با آن در هر شرایطی روبروست. میدانیم که حتی در اموری که دانش و علم مطلق است با تغییر شرایط جوابها تغییر میکند، سالها پنلسیلین درمان بسیاری از عفونتهای فیزیولژیکی بود و تا کنون جان صدها میلیون انسان را نیز نجات داد. اما با تغییر شرایط و مقاوم شدن ویروسها این کارآیی تا حدودی زیر سوال رفته است. چه برسد به مسائل سیاسی-اجتماعی که عامل انسان و جوامع انسانی بطور روزه مره اگر نه ساعت مره در حال تغییراست.
عادت ایدئولژیک دیدن و نگاه ایدئولژیک کردن به قطع و یقین در اولین تغییر شرایط راه به انحرافات و یا بن بستهای فاجعه باری میبرد که نابودی نوع انسان در آن نهفته است. در صورتیکه دیدگاه انتقادی به انسان توان و ظرفیت تردید کردن را میدهد. و اینگونه فرصت حیاتی برای خروج از بن بستها و تصحیح انحرافات خانمان برانداز به انسان اعطا میشود.
تردید کردن خود خالق گفتمان است که سرمنشاء فاصله گرفتن از تفکر دیکتاتور مابانه و استبدادی وارد شدن در تفکر تعاملی است. با تکیه به تصحیح و پیشرفت و ترقی و ارتقاء تفکر که انسان میتواند راه نجات خود را در شرایط متغییر جهانی بیابد. آنچه جهان پیشرفته برآن استوار شده است.
انسانهایی که دچار بیماری تفکر ایدئولژیک هستند بطور طبیعی زیر فشار زیادی میروند، چون بطور مستمر تفکرات کلیشه ای آنها با واقعیات خارج از ذهن آنها در تضاد و تناقض قرار میگیرد. ولی تفکر ایدئولژیک (نافی نگاه نقادانه، نافی بازبینی و تردید و …) به آنها اجازه طرح این تناقضات و تضادها را نمیدهد و بنابراین آنرا بدرون خود میریزند. همین عامل نارضایتی و عدم خشنودی آنها میشود که مجبورشان میکند به کلیشه سازیها و پاسخ های کلیشه ای باز هم بیشتر که به فاصله گرفتن بیشتر از واقعیت منجر میگردد پناه ببرند.
چون در این نوع دیدگاه(ایدئولژیک) هر تفکر و اندیشه ای جز تفکر خودش را محکوم به نابودی میبیند.
تروریسم و خشونت در داعش و فرقه مسعود رجوی و دیدگاههای فاشیستی (نژاد پرستانه) موجود در جوامع پیشرفته جهان از نمونه های این خشم و نفرت هستند. در ایران نیز عده ای معدود همین روشها و تفکرات را دنبال میکنند که شاهد فجایعی از عملکرد آنها هستیم. حتی ادیان اللهی نیز آنرا ترویج نکرده اند. چرا که معتقدین به ادیان اللهی حتی دارای کلیشه های تغییر یافته هستند. ظهور پیامبران متعدد و یا به زبان و فرهنگ آنها، ارسال پیامبران متعدد توسط آفریدگار جهان برای راهنمایی بشر خود نشان از عدم نگاه فیکس و کلیشه ای به جهان است.
نقطه مقابل تفکر کلیشه ای
تفکر کلیشه ای(به انگلیسی: stereotype) به یک نظر از پیش تشکیلشده در ذهن جمعی گروههایی از جامعه اشاره دارد، که مانع قضاوت و شناخت منطقی افراد نسبت به دیگران شده و ویژگیهای خاصی را به تمام اعضای یک گروه دیگر یا مجموعهای متفاوت نسبت میدهد. این امر سبب میگردد افراد برپایهٔ اطلاعاتی ناچیز و تصورهای کلیشهای خود که غالباً برگرفته از جامعه، گروه یا رسانهها است، بدون آنکه شناخت کافی از دیگران داشتهباشند، نسبت به آنها قضاوت کنند.
واژه استریوتایپ، از استریو،کلمهای یونانی به معنی «سخت، مستحکم، غیرقابل تغییر» و کلمهٔ تایپ، کلمهای یونانی به معنی «تأثیر» میباشد. در نتیجه کلمهٔ استریوتایپ به معنی تأثیر غیرقابل تغییر (تأثیر مستحکم) میباشد.
در مقابل تفکر کلیشه ای، کلیدواژه دیگری قرار دارد تحت عنوان “شخصیت توسعه یافته”. شخصیت توسعه یافته یک تعبیر جامعه شناختی-روانشناختی است به معنای رها شدن از تفکر قالبی و گسترش تفکر در ابعاد مختلف زندگی.
شخصیت توسعه یافته، نه خود را در قالبهای رفتاری حبس می کند و نه درباره دیگران قضاوتهای قالبی انجام می دهد. او از رفتارهای تنگنظرانه درباره دیگران پرهیز دارد و خواهان خیر عمومی است. دائماً در حال کوشش برای بهبود کیفیت زندگی خویش و دیگران است. دارای هدف مشخصی می باشد و نگاهش به زندگی تکاملی است. بر همین اساس حوزه های مختلف شناختی را تجربه می کنند.
از این حیث جامعه توسعه یافته دارای مردمانی است با شخصیت توسعه یافته. لذا می توان تفکر قالبی را یک پارامتر ضد توسعه دانست. از این حیث ضرورت است همه ما برای تغییر تفکرات قالبی در جهت شخصیت توسعه یافته اقدام کنیم.[۸]
چرا دیدگاه ایدئولژیک؟
دیدگاههای ایدئولژیک که ساخته و پرداخته انسانهاست، جهت به بردگی بردن انسانها و ضد تغییر و پیشرفت است. مانند کلیشه برتری نژاد سفید. آقای مسعودرجوی برای جلوی گیری از تردید اعضای سازمان در مورد سیاستهای شکست خورده تروریستی اش در ایران با پیامد هزاران اعدامی، همکاری و وطن فروشیش به دشمنان ایران و ایرانی، قتل و کشتار فرزندان مردم ایران هنگام دفاع از کشور در مقابل تجاوز خارجی، پیشبینی های دورغین صد باره سقوط رژیم، دروغهایی از جمله کمک دولتهای خارجی به سرنگون کردن رژیم برای مسعودرجوی، یکبار با دروغِ “ایمان آوردن صدام حسین به مسعودرجوی، یا ایمان آوردن عربستان به توان مسعودرجوی، و یا با ایمان آوردن آمریکا به مسعود رجوی، و حتی این اواخر با پیوستن جان بولتن به ایمان آورندگان!!!”… مجبور شد دیدگاههای بغایت ارتجاعی و عقب مانده ایدئولژیکش را که از زندان با خود داشت را بکار گرفته و خود را رهبر ایدئولژیک (عقیدتی) و در مرحله بعدی “معصوم”و “امام زمان” و “جانشین خدا” جا بزند.
او از این طریق با سرکوب شدید هرگونه تفکر-اندیشه و تردید نسبت به صحت راه و تاکتیکها و سیاستهایش در بین مجاهدین، بطور رسمی و با تیزترین الفاظ و دستورها و شنیع ترین رفتارها و مغزشویی های فوق طاقت بشر، حتی با استفاده از اتهام زنی، پرونده سازی، ضرب و شتم خونین و زندان و شکنجه و قتل، تفکر ایدئولژیک را جهت ساختن و به خورد مجاهدین دادن کلیشه هایش برای همه سوالاتی که خانمان مجاهدین وجنبش مبارازن ایران را بباد داده بود بکار برد.
کلیشه هایی از این نوع که:
- مجاهدین سرور انسانهای و چند سرو گردن بالاتر از بقیه انسانهاهستند
- رهبر عقیدتی مجاهدین جانشین خدا و معصوم و پاک است و هیچ اشتباهی نمیکند.
- رهبر عقیدتی اگر همه استراتژیهایش و همه تاکتیکهایش غلط از آب در آید بازهم پیروز است
- رهبر عقیدتی اگر حرفی زد که روز بعد جهان به اشتباه بودن آن گواهی داد حتما حکمتی در آن است.
- رهبر عقیدتی اگر بر خلاف همه شعارها و رسالتهای اعلام کرده اش عمل کند باز هم حتما درست است
- رهبر عقیدتی اگر هر روز دروغ بگوید و از صحنه مبارزه فرار کند حتما کار ثوابی کرده است
- رهبر عقیدتی اگر هرسال قول داد که رژیم سرنگون میشود و نشد حتما درست است
- رهبر عقیدتی اگر بدروغ به زنان و مردان مجاهد و حتی به خود تو گفت تو مزدور رژیم هستی حتما درست میگوید و باید تو بروی و ثابت کنی که هستی.
- رهبر عقیدتی اگر گفت نجات بشر از مبارزه با آمریکا میگذرد و روز بعد سر از میانه آمریکا در آورد حتما درست است.
- رهبر عقیدتی اگر گفت از بن لادن در ضربه زدن به آمریکا چپ تر است و روز بعد سرو کله بولتن در کنارش ظاهر شد ایرادی ندارد.
- اگر فتوا داد که مبارزه سیاسی خیانت است و همه سیاسی کاران مزدوران رژیم هستند و روز بعد خودش به سیاسی کاری افتاد بازهم درست میگوید.
تمامی مجاهدین چه زن و چه مرد که بطور روزانه دچار صدها تناقضات دهشتناکی ناشی از تضاد و تناقض بین واقعیت بیرونی و کلیشه های مسعودرجوی بودند به واکنش افتادند، وجنگ تمام عیار فکری درون تشکیلاتی در گرفت. آقای مسعود رجوی که با تکیه به تجربه ضد انقلابیش از قبل خود را آماده کرده بود، پاسخش چیزی جز سرکوب مطلق نبود. (او همواره میگفت: “آمده ام عراق که هرکاری دلم خواست بکنم!!”) به بیان خودش آنهم با “مشت آهنین”، طلاقهای اجباری، جدا کردن فرزندان از والدین، که منجر به خواست اعضا به خروج از تشکیلات و حتی از مبارزه شد. وقتی که رجوی سرکوب و خفقان را با کمک صدام حسین و سیستم مخوف اطلاعات او برای جلوگیری از خروج از تشکیلات شدت بخشید، بیماریهای جسمی و روانی، روانپریشی ها، خودکشی ها، فرارهای خونین، دستگیریها، زندانها، شکنجه ها، قتلها، تحویل مجاهدینِ مبارز به زندانهای ابوغریب کمترین اقدامات او بود.
در آشویتس مسعودرجوی چه میگذرد؟
رجوی حتی به اسارت فیزیکی با زدن قل و زنجیر به دست و پای زنان با حصارهای سیم خاردار در اطرافشان و… راضی نبود. مسعودرجوی فی الواقع قرارگاه اشرف را به آشویتس مجاهدین تبدیل کرد. آقای مسعودرجوی تصمیم خود را گرفته بود مجاهدین بین نابودی فیزیکی درآشویتس اشرف ویا نابودی روحی وروانی و تسلیم و ذوب شدن مطلق در( کوره انسان سوز ی) مسعود رجوی یکی را باید انتخاب میکردند. اقدامات دولت عراق برای خروج مجاهدین از آن کشور معائده آسمانی بود که مجاهدین را از سرنوشت نابودی فیزیکی برای رجوی در عراق نجات داد. اما همانگونه که اشاره شد او فکر این شق را نیز کرده بود. نابودی روحی روانی و ذوب کردن مجاهدین در کوره هویتِ انسان سوزِ مسعودرجوی قبل از رسیدن به دنیای آزاد مدتها بود که شروع شده بود.
همخوابی با زنان مجاهد آنهم بطور دسته جمعی و یا بیرون آوردن رحم زنان با انواع ترفندهای مافیایی با تکیه به ایدئولژی کثیف و شنیع جنسیت که توسط همه جنایتکاران تجاوز جنسی (که چه در مورد زنان و چه حتی درمورد مردان اعمال میشود) برای تحت اسارت درآوردن قربانی بکار گرفته شد. اینها نمونه ای کوچک از اقدامات آشویتسی رجوی جهت جلوگیری از خروج زنان، بی آینده کردن در خارج از تشکیلات و جلوگیری از طرح تناقضات دهشتناکی که روزانه از اعمال و گفتار رجوی در تشکیلات شاهدش بودند. بود.
رجوی که کلیشه هایش مولد تناقضات دهشتناکی برای تمامی مجاهدین بود، سیستم طرح تناقضات و یگانه شدن با رهبری را اختراع کرد. طرح تناقضات نه با لوله تفنگ انتقاد بسمت رجوی بلکه بسمت خود فرد و عملا طرح تناقضات نمونه بارز تفکر و طرحهای اس اس های هیتلر را بیاد میآورد که خود زنی توسط مجاهدین بود. یعنی در هر شکست و باطل بودن سیاست رجوی همه مجاهدین باید میرفتند و از خودشان انتقاد میکردند که چرا؟ و در این امررجوی تا اعماق نفی هویت مستقل انسان و تبدیل مجاهدین مبارز به عناصر بی فکر و اندیشه و کوکی تا حد تبدیل شدن آنها به مزدورانی برای دیگر کشورها (جنگیدن برای صدام در مرزها، کشتن کردهای عراقی، انجام ترورمخالفان صدام در ایران) پیشرفت و خصوصی ترین افکار و عقاید مجاهدین مورد تفتش آنهم بصورت روزانه و آنهم در جمع با شاخص بی آبرو کردن خود تا آنگونه که رجوی هزاران بار تکرار کرده بود مسعود رجوی و مریم رجوی آبرویشان حفظ شود!!!!
به نمونه هایی از این اقدامات مسعودرجوی خارج از بیان و شهادت نگارنده در مورد آقای علی زرکش و اسماعیل وفا یغمایی توجه کنید که مجبورشان میکردند چه ها که بنویسد تا آنها را به نقطه خودکشی کشانده یا بریده شدن سر خود را آرزو کند: (برای نمونه های بیشتر اینجا را کلیک کنید)
https://www.nototerrorism-cults.com/?p=19920
نمونه اسماعیل وفا یغمایی:
نمونه علی زرکش:
علی زرکش: (بعد از انتقاد به مسعودرجوی به تسلیم مطلق کشانده شد) او را چنان نابود کردند که خطاب به یکی دیگر از قربانیان رجوی “کمال رفعت صفا” نوشت:
”کمال رفعت صفا یکی از محاکمه شوندگان درجای دیگری مینویسد:
نتیجه درون تشکیلاتی چنین شرایطی اما، فساد افسارگسیخته اخلاقی چه در بین زنان و چه در میان مردان و حتی در بین زنان و مردان و حتی تجاوز مردان به فرزندان مجاهدینی که در تشکیلات اسیر بودند بود. اما شاخص ترین اثرآن، ناشی از نمایان شدن چهره فرعونی که مسعود و مریم رجوی در سرکوب مطلق از خود، عامل اصلی است که نجات یافتگان از این تشکیلات، بعد از چهار دهه مبارزه با ر.ج.ا، آنرا صدبار به رژیم جمهوری دمکراتیک اسلامی مسعود و مریم رجوی که در تشکیلات تجربه کرده بودند ترجیح میدهند و بلافاصله بعد از فرار یا نجات به ایران میروند. براستی مجاهدین با چهل سال تجربه مبارزه خونین با رژیم، با زخمهایی در بدن، با شهیدانی در اقوام خود، با تجربه زندانها و شکنجه های رژیم، در فرقه رجوی چه چیزی تجربه میکنند که رژیم را صد بار به تشکیلات رجوی ترجیح میدهد؟
نمونه آقای امیر وفا یغمایی:
آقای امیر وفا یغمایی کارشناس محیط زیست و فرزند آقای اسماعیل وفا یغمایی عضو سابق مرکزیت مجاهدین و شورای ملی مقاومت در مورد دوران اسارتش در قراردگاه اشرف، در مصاحبه ای ضمن بیان تکان دهنده ای از فساد درونی و تعرضات به کودکان مجاهد در مورد خودش (اینجا) گفته است:
“فرمانده اش جلال تقی زاده به او گفته بود برای خروج از سازمان دو راه داری، یا فرار کنی که از پشت بزنیمت و یا خود کشی کنی!!”
براستی چـــرا مسعودرجوی بقیمت زندانی کردن، کشتن، تحویل زندانهای صدام دادن، و… حاضر نیستاجازه بدهد مجاهدین از فرقه اش خارج شوند؟
براستی چرا اعضای مجاهدین با چهل سال تجربه مبارزه خونین با رژیم، با زخمهایی در بدن، با شهیدانی در خانواده و فامیل، با تجربه زندان و شکنجه های رژیم، و یا، مجاهدینی که بعد ازتحمل یک دهه اسارت و شکنجه های صدام حسین بدلیل دفاع از کیان کشور، میتوانستند مانند یک قهرمان ملی به کشور بازگردند و به همه چیز حتی نمایندگی مجلس و… برسند، ولی برای کسب آزادی به مجاهدین پیوستند، و بیش از30سال در مجاهدین و در مجموعا 40سال دراینراه همانطور که در راه وطن مبارزه کرده بودند ایستادگی کردند، در فرقه رجوی چه چیزی تجربه میکنند که بازگشت به میهن را صد ها باربه تشکیلات رجوی ترجیح میدهد؟ این کار نسلی از میهن پرست ترین، سلحشورترین، مقاومترین و شجاعترین ایرانیان چه پیامی برای دیگران دارد؟ آیا جواب کلیشه ای فرقه مسعودرجوی پاسخ درست و قانع کننده است؟ کدام جواب کلیشه ای او تابحال درست بوده که این درست باشد؟ چه کسانی جواب کلیشه ای مسعودرجوی را نصب العین خود قرار میدهند؟ رجوی که خود همواره از صحنه های نبرد فرار کرده، همواره برای خود آسایش و برای مجاهدین و مردم ایران و حتی عراق ارمغانی جز نابودی و مرگهای پوچ و بی حاصل آنهم برای منافع صدام حسینها، و اسرائیلی ها و حالا آمریکایی ها و … نداشته است، لیاقت کلیشه سازی برای این قهرمانان بی چشم داشت میهن را دارد؟
باید بقیه مجاهدین جدا شده زبان باز کنند تا جهان تصویر کاملی از هیولای مسعودرجوی را بتواند ببیند.
داود باقروند ارشد
31 ژانویه 2020
11 بهمن 1398