ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
شکنجه سفید، مرگهای خاموش درفرقه رجوی و تجربه نیروی هوایی ارتش آمریکا
(یک گزارش رسمی در سایت نیروی هوایی ارتش امریکا)
بقلم داود باقروند ارشد
آنچه میخوانید گزارشی از یک تراژدی انسانی با اتکاء به تجربه عملی و علمی نیروی هوایی ارتش آمریکا که توسط متخصصین روانشناسی آنها با هدایت ژنرال ویلیام اچ مایر، معاون وزیر دفاع در امور درمانی انجام شده است، که شاید تکان بزرگی به بینش انسان در مورد فشارهای طاقت فرسا به انسانهای در بند باشد. چنین پدیده هایی گاهی فرای آن چیزی است که پیش از این می پنداشتیم.
تجربه شخصی:
شخص این قلم سالها در تشکیلات مجاهدین هرهفته یک یا دوبار مجبور میشدم برای غلبه بر سردردهای فرای طاقت و کشنده ام ابتدا یک مسکن 500میلی گرمی و بعدها دو قرص 500میلی گرمی که کفاف آرام کردن سردرد را نمیداد به تجویز پزشک تشکیلات، آمپول آسپژیک که خودش تزریق میکرد، کمی این سردرد کشنده را کاهش داده و قابل تحمل کنم. ازروزی که توانستم از آن جهنم فرار کنم حتی یکبار هم این سردرد تکرار نشده است.
سالهاست که اطلاعیه مرگ و میر مجاهدین اسیر در تشکیلات رجوی همراه با عکس آنها زینت بخش! سایت این فرقه و تابلو تبلیغاتی تلفات در نمایشهای افتخارات!!! بیرونی مریم رجوی است. عمدتا نیز با یک تعریف و تمجید تکراری، مشمئز کننده، ملال آور (مجاهد خلق قهرمان بی بدیل و خستگی ناپذیر!! ، گوهر تابناک …) همراه است. بعد از اخراج فرقه رجوی از عراق و توقف “امدادهای غیبی” (کشتار توسط موشکباران در لیبرتی)، این مرگهای خاموش سریالی که برای رهبری فرقه بعنوان چماقی بر سر دیگر اعضای در صف انتظار مرگ بنوعی(که چرا شما هنوز زنده هستید) و ایرانیان خارجه کشور به نوعی دیگر(بعنوان شاهدی بر اینکه فرقه رجوی تنها فعال همراه با تلفات است و دیگران فاقد آن هستند)، برای رجویها (مسعود و مریم)، ضرورت مبرم وحیاتی داشته و دارد
از طرفی نیز این مرگهای مشکوک و زود رس موضوع شک و شبهه بوده است و بسیاری از ناظران خارجی و جداشدگان بدان اشاره کرده اند. این شک و تردید وقتی بیشتر شد که مرگ و میرها در آلبانی با شدت بیشتری ادامه یافته است. چون در عراق مرگهای خاموش، با قتلها و “خودکشی شدن ها” بعلاوه کشته های ناشی از موشک باران که در اثر اصرار رجوی به نگهداشتن آنها در عراق وجود داشت، تحت الشعاع قرار میگرفت و رجویها لابلای کشته های دیگر، این مرگهای خاموش را تحت نام محدودیتهای پزشکی و درمانی دولت عراق و… جا میزدند. اما بعد از تحمیل شدن خروج مجاهدین از عراق به رهبری این فرقه و پایان تلفات موشکبارانها و رفع به اصطلاح محدودیتهای دولت عراق!!!…ابعاد مرگ و میرهای خاموش برجسته تر شده است. و این سوال امروزه در اذهان مطرح شده است که:
این میزان از مرگ و میر، در آلبانی چــــــــرا؟
چون امکانات پزشکی در عراق که رجویها بدروغ مدعی بودند از آنها دریغ میشود درآلبانی در اوج خود است. رفاه ناشی از کمکهای بعثی-سعودی در فرقه رجوی، مانند تغذیه بسیار خوب و امکانات رفاهی، پزشکی، … همه فراهم است. مهمتر اینکه امکان فرار از اشرف3 نیز در آلبانی بسیار ساده تر از عراق است چون نیروهای صدام و بعدها نیروهای مالکی و دهها حصار و سد و مانع دیگر (در اینجا بدانها اشاره شده) در خارج قرارگاه اشرف3 در آلبانی وجود ندارند و یا با آن شدت نیستند، تا مانع فرار و آزادی آنها شوند!! و کافی است که فرد جرات کند و از اشرف 3 خارج شود و به دنیای آزاد قدم بگذارد. با این وجود شاهد گزارش مرگ های خاموش دسته دسته مجاهدین توسط این فرقه هستیم.
مسعود رجوی چند دهه است که فرآیندی را درفرقه اش در عراق براه انداخته بود که در آلبانی نیزادامه یافته، که خط قرمز حیاتی فرقه اوست. آنها باید با همقطارانشان نه “دوستی” که رجوی آنرا” شعبه وزارت اطلاعات” نام نهاده بود، بلکه “دشمنی” کنند و هرکدام بعنوان جاسوس رجوی از دیگری جاسوسی کنند، حتی باید بعنوان یک “مجاهد قهرمان انقلاب کرده“!!! علیه خودش هم برای رجوی جاسوسی نماید. همه اینها را تحت نام انقلاب مریم و عملیات جاری که روزانه هر فرد در پایان کار طاقت فرسای روزانه زیر آفتاب کشنده 50-60 درجه عراق و یا هرکجای دیگر جهان که بودند، با تهیه لیستی از خیانتها، خطاها و کم کاریهایی که نسبت به رهبر عقیدتی (مسعود و مریم رجوی) مرتکب شده را در جمع همقطاران بخواند. او مجبور است که در این جلسه، همچنین خیانتهای دیگر یارانش که طی روز رصد کرده را گزارش و مجاهد مربوطه را مورد لعن و نفرین قرار دهد. همچنانکه خودش نیز بخاطر دزدی از کار(کم کاری)، بخاطر داشتن افکار ضد رهبرعقیدتی، ضد انقلاب ایدئولژیک مریم رجوی، بیاد آوردن مادرش، فرزندش، دوستانش، میهنش، همسرش، … ویا از ذهن گذراندن شکستهای سیاسی روزانه چندین ده ساله، فشارهای طاقت فرسای کار بی حاصل، مشکلات، تبعیض ها و سرکوبها، ضرب و شتمها، زندانی کردنها، شکنجه های درون تشکیلاتی و… تسلیم جمع مینمود و مورد لعن و نفرین و اتهام خیانت به رهبری که منجر عقب افتادن پیروزی انقلاب ایران شده است!!! توسط یارانش قرار گیرد.
قانون این جلسات این است که هرکس بهتر، قویتر و خشنتر به شخص خودش و شخص خطا کار (تیغ بکشد) حمله میکرد و در واقع از مریم و مسعود در قبال خیانتی که به آنها شده است دفاع میکرد آفرین، و لقب مجاهد انقلاب کرده دریافت کرده مورد تشویق تشکیلات قرار میگیرد و روز بعد سر تیم بقیه میشود. ولی فرد خطا کار نه جریمه و یا زندانی نمیشد. تنها تحقیر و توهین خیانت به رهبری را در میان جمع مجاهدین تحمل میکند. این فرایند در پیشرفت به گزارش نگاهها، خطا های ذهنی ،خوابهای جنسی و غیر جنسی نیز کشیده شد که غسل نام گرفته بود
فراموش نکنیم رجوی به این میزان از خرد کردن و تخریب عزت نفس و کرامت و انسانیت مجاهدین و پست، خار و خفیف شمردن روزانه آنها، بدلیل آنچه رجوی آنرا خیانت افراد مجاهدین به آرمانهای خودش(رهبری) میخواند نیز راضی نبود. از تمامی مجاهدین هزاران سند و مدرک با اثر انگشت و امضاء میگرفت که نه تنها مایلند در اشرف بمانند که هرچه رجوی اصرار میکند بروید اینها به رجوی التماس میکنند و خواستار ماندن در فرقه او هستند!!!!
خائنین به رجوی فقط خود مجاهدین نیستند
رجوی حتی فراتر رفته به مجاهدین گفت این تنها خودشان نیستند که به رجوی خیانت میکنند، بلکه پدر و مادرشان و برادر و خواهرشان نیز که در خارج تشکیلات هستند همه خائن و مزدور وزارت اطلاعات شده اند. از این رو آنها را مجبور میکند که بیایند و در جمع دیگر مجاهدین و حتی در جلو دوربین عزیزترین کسانشان (پدر، مادر، برادر، همسر، فرزند،….) را خائن بخوانند و با اعلام انزجار و نفرت نسبت به خانواده و… عزیزانشان، کانونهای عاطفی خود را نفی و نابود کنند تا در این بازی شوم ضمن پست و حقیر شدن هرچه بیشتر فرد همه امیدهایش تا آخرین مولکولش نابود شود. در مورد زنان حتی رحم آنها را نیز از شکمشان خارج کرد تا انقلابی تر باشند و حتی به فرزند نتوانند فکر کنند!! این فشارهای روحی روانی چندین دهه روزانه بدون وقفه با “پیگیری انقلابی”!! صورت گرفته و هنوز هم در آلبانی ادامه دارد. طوریکه باعث شد حسن عزتی(از شکنجه گران شناخته شده رجوی) پسرش یاسر عزتی را در درون تشکیلات بخاطر درخواست خروج از فرقه مورد شکنجه قرار دهد.
حکم خدا و پیامبران و امامان در کشتن خانواده های مخالف رجوی
رجوی از رسیدن نامه های خانواده مجاهدین آنها رابی اطلاع نگهمیداشت. حتی وقتی از ایران و یا کشورهای دیگر به عراق جهت دیدار فرزندان و یا همسران و یا برادر و خواهران خود در عراق و حالا آلبانی به درب اشرف1، 2 و یا 3 میروند، آنها را مطلع نمیکند. تا جائیکه مسعودرجوی در کتاب خانواده ها حتی بطور ایدئولژیک حکم از اسلام قرون و سطالی خودش آورد که باید پدر و مادر و اقوام مخالف رهبریتان را بکشید که همین کشتار بر ایمان شما به رهبریتان اضافه میکند و شاید جای خالی خیانتهایتان را پر کند.
اینهمه گوشه ای از شرایط ذهنی و شکنجه های روحی روانی مجاهدین اسیر در فرقه رجوی است که بدان تحقیرها و توهین های مستمر فرماندهان، و شکستها، اعدامها، کشته شدنهای دوستان و همقطاران، فرارهای رهبری، فشارهای ناشی از محرومیت های عاطفی-جنسی، … و اثراتی که این فشارها بر روح و روان آنها میگذارد باید اضافه شود. که نیازمند تحقیق و بررسی کارشناسان و روانشناسان تحت نظارت سازمانهای حقوق بشری مستقل بدون محدودیت های فرقه رجوی است. چرا که عطف به تجربه مشابهی که توسط ارتش آمریکا توسط متخصصین روانشناسی تحت نظر ژنرال ویلیام اچ مایر، معاون وزیر دفاع در امور درمانی انجام شده است حاکی از فجایع انسانی است. که در زیر میخوانید.
در زیر تجربه علمی و روانشاسانه نیروی هوایی ارتش آمریکا از علت مرگ و میرهای این چنینی که در سایت رسمی نیروی هوایی آمریکا منعکس شده است میآید. تا درک بهتری از مرگ و میرهای فرقه رجوی به ما بدهد.
تجربه ژنرال ویلیام مایر روانشناس ارشد نیروی هوایی آمریکا
(یک گزارش رسمی در سایت نیروی هوایی ارتش امریکا)
بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد.
حدود 1000 تن از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت می شد. از هیچیک از تکنیک های متداول شکنجه استفاده نمی شد. اما… بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. زندانیان به مرگ طبیعی می مردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمی کردند. بسیاری از آنها شب می خوابیدند و صبح دیگر بیدار نمی شدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمی کردند، [دشمنی در میان خودشان] و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی می ریختند. دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
1. در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد، نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمی شدند.
2. هرروز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند.
3. هرکس که جاسوسی سایر زندانیان را می کرد، سیگار جایزه می گرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمی شد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.
- با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
- با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
- با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
اینگونه ارتش کره فشار جدید موذیانه ای را به اسرای جنگ کره وارد کرد. میزان مرگ و میر در اردوگاه های اسیر در کره شمالی 38 درصد باورنکردنی بود – بالاترین در تاریخ ارتش ایالات متحده. آنچه درک این آمار مرگ و میر را بسیار دشوار می کند، این است که در کل اسیران از نظر غذا ، آب و سرپناه کافی تأمین می شدند و در بیشتر موارد تحت شکنجه جسمی که در جنگهای گذشته شیوع داشته است نبودند.
وسعت این مشکل وقتی کشف شد که اردوگاه های اسیر شدگان غالباً با سیم خاردار یا محافظان مسلح محاصره نشده اند اما کسی سعی در فرار نکرده است. صلیب سرخ پس از آزادی به زندانیان تازه آزاد شده این فرصت را داد تا با خانه تماس بگیرند. خیلی کم اذیت شدند.
در میان آزاد شدگان ، کمبود رفاقت مشهود بود.
به نظر می رسید تعداد کمی از آنها دوستی برقرار کرده اند.
اما آنچه بیشتر ارتش را شوکه کرد ، گزارش هایی بود که غیرمعمول نبود سربازی در کلبه خود سرگردان شود ، به تنهایی به گوشه ای برود ، بنشیند ، پتو را روی سرش بکشد و چند روز دیگر او می میرد.آنچه برای سربازان بسیار آموزش دیده و سخت کوش، بسیار ویرانگر بود.
مطالعه ای بر روی 1000 اسیر انجام شد. دکتر ویلیام ای مایر ، روانپزشک اصلی ، بیماری جدیدی را در قلب اسرای جنگی کره کشف کرد – سندرم ناامیدی فراگیر و شدید بود. مایر آن را به عنوان “میراسموس” یا “عدم مقاومت و انفعال حاد” تعریف کرد. سربازان آن را دشت قدیمی “بریدگی مطلق” نامیدند. چگونه می توان امید را کاملاً از روح سربازان ریشه کن کرد؟
برای رساندن فرد به نقطه ای که از زندگی ناامید شده و بمیرد از چهار تکنیک استفاده شده است.
اول، خبرچینی و گزارش از تخلفات در مورد دیگران مورد تشویق زندانبانان قرار گرفت. زندانبانان کره شمالی هنگامی که زندانیان در مورد همقطارانشان خبرچینی می کردند پاداش های کمی مانند سیگار یا شیرینی می دادند. نکته شگفت انگیز این بود که نه مجرم و نه سرباز گزارشگر مجازات نمی شدند – هدف اصلی این بود که اعتماد بین رفقا را از بین ببرند.
دوم ، انتقاد شدید از خود ترویج شد. زندانبانان گروههای کوچکی تشکیل دادند که در آنها سربازان نه تنها به همه کارهای بدی که انجام داده بودند “اعتراف” کردند بلکه به همه کارهای خوبی که می توانستند انجام دهند اما نتوانستند انجام دهند اعتراف کرده از خود انتقاد میکردند. این “اعتراف” به خاطر کره شمالی نبوده بلکه برای از بین بردن عزت نفس و ارزش شخصی در میان سربازان آمریکایی بوده است.
سومین تاکتیک مهم شکستن وفاداری به دیگران ، به ویژه به رهبری و کشورمان بود. هدف از این کار از بین بردن روحیه کار تیمی و همکاری و جایگزینی آن با انزوا و علاقه بیش از حد به خود بود. در یک مورد ، گزارش شد که 40 مرد در حالی ایستاده بودند که سه نفر از سربازان بسیار بیمارشان توسط یک زندانی ناراضی از کلبه به بیرون پرتاب شدند و در این حالت رها شدند تا از بین بروند. وقتی از آنها سوال شد که چرا هیچ کاری نکردند ، آنها پاسخ دادند ، “زیرا این کار آنها نبود”.
آخرین طرح ویرانگر این بود که از همه حمایت های عاطفی مثبت در حالی که سربازان را با احساسات منفی درگیر می کرد ، صرف نظر کند. اگر سربازی نامه حمایتی از خانه دریافت می کرد ، زندانبانان آن را دریغ می کردند ، اما هر خبر بدی – مرگ یکی از اقوام یا در یک مورد نامه مرگ همسر بلافاصله تحویل می شد. این بی روح شدن مداوم باعث ایجاد احساس ناامیدی شدید نسبت به عزیزان ، کشور و حتی ایمان آنها شد.
این همان فاجعه ای است که جدا شدگان و خانواده ها تلاش دارند همبندان و یا عزیزانشان را از آن نجات دهند.
داود باقروند ارشد
اکتبر 2020
مهرماه 1399