قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

افشاگری به کشتن دادن حسن جزایری از دانشجویان هوادار رجوی

 

نگاهی به بریده مزدوری در تشکیلات رجوی و بزرگ بریده مزدور مسعود رجوی

 قسمت اول:

فرعون خود خوانده

بقلم داود باقروند ارشد

فی الواقع تبهکارترین بریده مزدور معاصر ایران کسی جز مسعود رجوی نیست. این مطلب  یک اتهام نیست بلکه برحقایقی که طی چهل سال هزاران فاکت آن و هزاران شاهد آن وجود دارد و فریادشان به گوش کسی نمیرسد استوار است. رجوی بعد از بریدن از خلق، خودش را به صدام، و سپس به عربستان و حتی اسرائیل و نئوکانها فروخت و به مزدوری آنها پرداخته است.

مقدمه

مسعود رجوی و مریم رجوی نه تنها همه منتقدین خود را در خارج از تشکیلات، در میان متحدین سابق، دیگر فعالین سیاسی، نویسندگان، خبرنگاران، سیاست مداران، اعضای پارلمان کشورهای اروپایی و…، نشریات ایرانی و خارجی، رادیوها، تلویزیونها و هر جنبده ای که جرآت  طرح سوالی در مورد ایندو را به خود داده باشد و اینگونه ازنظر مسعود رجوی و همسر قوادش مریم رجوی به ساحت پاک!! امام زمان!! مسعود رجوی جسارت کرده باشد، مزدور و تشنه به خون مجاهدین (اسم مستعارخودش) تیرخلاص زن در اوین!!و صدها القابی که تنها لایق خودشان است میخوانند، بلکه در اساس این تنها تاکتیک و بهانه سرکوب آنها در درون تشکیلات نیز هست.

نباید فکر کنید که همه کسانیکه انتقادی به اینها داشتند اینگونه مورد ترور سیاسی-شخصیتی قرار میگرفتند، خیر، بلکه ترور “شخصیتی-مبارزاتی”، “تشکیلاتی-سیاسی” و حتی ایدئولژیک برای مرعوب نمودن و  وادار کردن فرماندهانی که سرکوبهای دلخواه رجوی را علیه منتقدین (چه در درون و چه در بیرون تشکیلات) با بکارگیری فرهنگ مورد نظرش و حداکثر نفرت، کینه و شقاوت اعمال نمیکردند نیز اعمال می کرده و میکند.

آنچه شاید همه جهان امروزه با آن به یمن اطلاع رسانی جدا شدگان آشنایی کاملی یافته اند شگرد ضد انسانی سرکوب مسعود رجوی، مربوط به بیرون تشکیلات و در میان منتقدان بوده است. ولی آنچه در این نوشته میآید یک پرده عمیقتر در میان حتی فرماندهانی استکه سرکوبهای رجوی را در داخل تشکیلات علیه اعضا و فرماندهان منتقد درونی و جدا شده و یا علیه فعالین سیاسی خارج تشکیلات اعمال و اجرا میکنند میشود.

 مخفی کردن جریان  جداشدگان از مقامات عراق  توسط مسعودرجوی

از سالهای 1365 که موج جدا شدگان در اعتراض به کودتای تحت نام انقلاب ایدئولژیک شروع شد. مجاهدین و فرماندهانی چون نگارنده جدا شدن افراد از سازمان را امری کاملا عادی و از حقوق اولیه هر مبارزی میدانستند که خود آگاهانه با پذیرش همه ریسکهای موجود و فداکردن همه چیز خود به مبارزه روی آورده بودند. طبعا حضور آنها بر مبنای قبول و همسویی سیاستهای سازمان با افکار و عقاید این مبارزین بود، از همین رو هرزمان که احساس کنند چنین همسویی و انطباقی وجود ندارد ترک چنین تشکیلاتی نه تنها درست است بلکه عدم ترک آن آپورتونیسم تلقی میشود. اما مسعود رجوی از همان سالهای که هنوز تیغش بر روی جداشدگان بدلیل مخفی کردن موج گسترده جداشدگان از ارباب جدیدش صدام حسین، براه نیفاده بود. این تیغ ابتدا بر گردن فرماندهانی که روزانه لیستی از تقاضاهای جدا شدگان را با شرح نام و علت و پروسه فردیکه که میخواست تشکل را ترک کند را به تشکیلات ارائه میکردند، وارد شد. تهمت بریده مزدوری به فرماندهان توسط رجوی به این بهانه بود که: چرا فردیکه میخواهد جدا شود را “برادر …. یا خواهر… انقلاب ایدئولژیک را قبول ندارد و درخواست داده است که سازمان ترک کند” خطاب میکنید؟ آنها دیگر برادریا خواهر نیستند. در مرحله بعدی تیغ اتهام بریدگی برگردن فرماندهان عمیقتر فرو کرد با این بهانه که: “شما چرا نسبت به جداشدگان هیچ نفرتی ندارید و مانند بقیه با آنها برخورد میکنید؟” با این وجود، وقتی سمپاتی فرماندهان را با جداشدگان دید خودش وارد میدان شد و گفت که همه کسانیکه جدا میشوند را باید “خائن و بریده مزدور و کسانیکه از همین قرارگاه اشرف خود را به رژیم فروخته اند نامید!!!”. البته بازهم علیرغم اینکه فرماندهان در معرفی جداشدگان انواع و اقسام مارکهای لایق رجوی را علیه همرزمانی که در اعتراض به استبداد رجوی تشکیلات را ترک میکردد، هنگام معرفی یا گزارش نویسی در موردشان، بکار میبردند، ولی رجوی ظاهرا بیش از این نگران بود و اینبار تیغ را علیه فرماندهان خود از رو بست و بجان آنها افتاد. او اعلام کرد از این پس اگر تحت مسئول فرماندهی اعلام جدایی کند، خود فرمانده از کار برکنار و بازداشت شده باید برود و بریدگی خودش را از مبارزه بخواند و گزارش کند. (اینکار را بنگالی کردن یعنی فرمانده بازداشت شده را در یک بنگال حبس میکردند و حق تماس باکسی را نداشت). مسعودرجوی حربه اش را اینگون توضیح داد که شما باید چهار چشمی مراقب زیردستان باشید و به محض اینکه احساس کردید فرد خواستار خروج از سازمان است و قطعی شده است. تشکیلات باید پیش دستی کند  و طی حکم اخراج جعلی  او را با نوشتن انواع و اقسام اتهامات از تشکیلات اخراج کنیم. و این اخراج نامه به امضای ستاد فرماندهی و فرمانده مستقیم… نیز برسد و سند سازی شود. تا فرد در خارج تشکیلات نتواند مدعی شود جدا شده بلکه ما بتوانیم با پیش دستی بگوئیم او را بدلیل بریدگی، مشکلات اخلاقی، جرم و …بیرون کردیم. اینها تا زمانی بود که هنوز جداشدگان را فرماندهانی امثال نگارنده خود به هتلی در بغداد و کرکوک و یا سلیمانیه برده و مستقر میکردند تا بخش اعزام جدا شده را به کشوری که میخواست بفرستد. و همه این ریزشها را در قالب تغییر سازماندهی و انتقال افراد از بخش عراق به بخشهای اروپایی و… چه در درون تشکیلات و چه به مقامات عراق القاء میکرد. اینکارها تمام مخفیانه صورت میگرفت چه از بدنه تشکیلات چه از مقامات عراق و جدا شده بسرعت از عراق خارج میشد مبادا اطلاعاتش بدست عراقیها بیفتد.

چرا مخفی میکرد؟ بدو دلیل عمده:

  1. صدام و مقامات عراقی بخوبی به ماهیت تبهکاریی تحت عنوان انقلاب ایدئولژیک اشراف داشتند و آنرا نه انقلاب ایدئولژیک بلکه اقدامی که زنبارگی خودش را ارضاء کرده است ارزیابی میکردند و ما میدانستیم. و به مریم نیز بعنوان معشوقه رجوی نگاه میکردند. یکبار که زن صدام از مریم رجوی دعوت کرد که به ملاقات او بدون مسعود رجوی برود رجوی از ترس اینکه صدام یقه مریم را در تنهایی نگیرد بهانه آوردند و نرفتند.
  2. مسعودرجوی همواره در خود فروشی و گران فروشی سیاسی خودش به صدام تبلیغ میکرد که انقلاب باعث شده میلیونها ایرانی بیشتر به سمت سازمان بیایند.

کشف جریان جداشدگان توسط اطلاعات عراق و پاسخ مشت آهنین رجوی به جداشدگان

اما بزودی عراقیها با دستگیری جداشدگانیکه ازهتل در سلیمانه خارج شده بودند و بازجویی آنها با ذن نفوذیهایی که از ایران وارد سلیمانیه شده اند پی به مسئله بردند. قبل از همه روزگان فرماندهان سیاه شد چون رجوی افتاده بود به جان آنها که بریده اصلی شما فرماندهان هستید که نمیتوانید این خائنین را تشخیص دهید و آنها را نسبت به انقلاب ایدئولژیک متقاعد کنید از همین رو شماها خود همدست آنها هستید و اینگونه خودتان ضدیت تان را با انقلاب مریم نشان میدهید. و همه باید میرفتند و با نوشتن صدها گزارش ثابت میکردند که بله  ما خودمان بریده هستیم و نمیتوانیم اینها را بکشیم بیاوریم….

از این پس وقتی رجوی دستش در نزد صاحب خانه (رجوی صدام را صاحب خانه اش میخواند) نسبت به جریان گسترده جداشدگان رو شد، طی بحث ناجوانمردانه ای که عباس داوری و حتی خود مسعودرجوی برای اطلاعات عراق در مورد علت اینهمه ریزش را  مشکوک و احتمالا نفوذی رژیم بودن جدا شدگان مطرح کردند که رهبری با رحمت و بخششی که دارند دوستانه آنها را اخراج میکنیم و به میفرستیم بروند پی کارشان!!!!

طبعا واکنش اطلاعات عراق هم که بخوبی میدانست داستان چیست این بود که اینکار درستی نیست آنها را بدهید ما به حرف میآوریم. ولی قرار شد که جلوی خروج ها را بگیرند. و از این به بعد از سالهای 1372 به بعد که مریم رجوی به فرانسه آمد بحث “خروج ممنوع” مطرح شد. و آشکارا مسعود رجوی در نشست 4000 نفره در قرارگاه اشرف در عراق اعلام کرد که از این به بعد مخالفت را با مشت آهنین پاسخ خواهد داد. که اولین واکنش برای سرکوب  دستگیری و زندان و شکنجه 1000 مجاهد بود که تعدادی نیز زیر شکنجه کشته شدند. که گزارشات مفصل توسط کسانیکه خود سوژه این سرکوبها بوده اند منتشرشده است. البته کسانی چون اسماعیل وفا یغمایی ها… حالت ویژه داشتند و شامل این سرکوبها نمیشدند. چرا که اولا فکر میکرد بی آزار هستند در ثانی عضو شورا ضد ملی بودند وعدم حضورشان و خروجشان از شورا بهای سنگینی داشت که دست رجوی را در دروغ بافی از استهکام درونی میبافت.

سوال از آقای رجوی این است که بریده گی شما از کی بوده که:

  1. علی زرکش را که نفر دوم سازمان معرفی کردید و سالها کنار دست شما بعنوان شیر آهن کوه مرد به مردم ایران معرفی گردید، و او را بدروغ خالق انقلاب ایدئولژیک خواندید. بریده از آب در آمد و به اعدام محکوم شد؟ و فقط با نام رجس (نجس) در تشکیلات از او یاد میشد؟ وی نهایتا در عملیات فروغ ناپدید شد.
  2. فهیمه اروانی را که همردیف مریم پاک رهایی نام گذاشتید و او را شاخص انقلاب ایدئولژیک نام نهادید …سال 1373 خلع ید شد و از همه مدارج تشکیلاتی کنار گذاشته شد. و فقط برای جلو گیری از آبرو ریزی ماکت او را در دفتر مریم رجوی حفظ کردید؟ !
  3. شهرزاد صدر حاج سید جوادی که بعنوان مسئول اول سازمان معرفی نمودید ولی بعد  به رده هواداری تنزل داده شد چی؟
  4. محمود عطایی عضو دفتر سیاسی که تمامی تشکیلات را تحت فرماندهی او به میدان کشتار فروغ فرستادید پوک از آب در آمد و به رده هواداری تنزل یافت چی؟
  5. مهدی افتخاری عضو دفتر سیاسی چه شد، همان فرمانده فتح الله، همان شیر مرد مجاهدی که شما را قهرمانانه!! از تهران به فرانسه آورد؟ محاکمه و به اعدم محکوم کرید، چون بعنوان فرمانده عملیات تهران دستش در خون هزاران ترور شده در ایران بود، و پلیس اینترپل بدنبالش و نمیتوانست از اشرف خارج شود در نهایت در اشرف دق کرد و مرد.
  6. یا محمد حیاتی که سالیان زیر دست شما دفتر سیاسی بود که به قول شما پوک از آب درآمد و خیلی های دیگر. و صفی تا تهران از زنان و مردانیکه زیر دست خود شما بریدند و رفتند. طبق منطق خودتان بریدگی شما از خلق اجازه نمیدهد که اینها را تشخیص دهید.

بــریـــده کــیست؟

اگر بخواهیم معنی لغوی این واژه را مطرح کنیم باید بگوئیم که وقتی فردی یا جریانی از مسیری که طی میکند حالا این مسیر میتواند رابطه کاری با یک بنگاه بازرگانی باشد یا یک تشکل سیاسی یا حتی دوره تحصیلی …یا  یک رابطه فامیلی و خانوادگی … احساس کند که دیگر این مسیر او را یا به سرمنزل مقصود نمیرساند و یا با سرعتی که میخواهد نمیرساند، یا مسیر بلحاظ تجارب جدیدش خواسته های او را نمایندگی نمیکنند، خود را از آن مسیریکه هرچند در با آگاهی ای که در گذشته داشته، انتخاب کرده است، بریده و  مسیر را تغییر میدهد و مسیر جدیدی را متناسب با شناخت و آگاهی جدیدی که یافته است برای طی طریق انتخاب میکند.

مگر منطق و فلسفه ظهور پیامبرانی که گفته میشود توسط خداوندی که برتمامی هستی (گذشته و حال و آینده اش) تسلط ، آگاهی، و کنترل دارد فرستاده شده اند، همین منطق نیست؟ که یکی را بعد از دیگری فرستاده است. منطق و فلسفه ای که  توسط تمامیت بشریت پذیرفته شده است. یعنی حتی “خداوند-آفریننده هستی” نیز متناسب با شرایط جدید! و شناخت جدید! پیامبر و مسیر گذشته را واگذاشته و مسیر جدیدی را با پیامبری جدید بپیماید. بدون اینکه بخواهیم با این گفته در مورد غلط و درستی مذاهبی که بدنبال هم آمده اند قضاوت کرده باشیم، تاکید بر این فلسفه و منطق آزادی و اختیار در شک کردن نسبت به مسیر گذشته و تلاش برای رفتن مسیرهای نو در میان بشریت است که میدانیم منطق اعتلای وی از انسان عصر حجر به عصر انفورماتیک و…است. که اگر نبود چنین منطقی، انسان هرگز شاید به این درجه از رشد و اعتلا چه در منطق جهان بینی، علم، فلسفه، هنر، فرهنگ، سیاست و… نمیرسید. یک لحظه فرض کنید انسانها اجازه نداشتند یا توسط کسانی چون مسعودرجویهای عصر حجر از اینکه به درک خود از پیرامون خود در دوره پاره سنگی شک کنند جلوگیری میشدند و خود را اسیر همان جبرهایی که آگاهی کم آنها از جهان پیرامونشان به آنها دیکته میکرد میماندند. شاید خالی از ضرورت نباشد اگر به فلسفه خلقت و “آزادی انتخاب بشر” بین خیر و شر، اطاعت از منطق هستی(خداوند به نمایندگی پیامبرانش) یا اطلاعت از شیطان که توسط خالق هستی در او نهادینه شده است اشاره شود.

موانع انتخاب آزادنه بشر بر سر راه او

اما انجام همین کار بظاهر ساده تغییرمسیر که در فوق تعریفش هرچند ناقص رفت کار چندان ساده‏ای نیست. و بسیار کسانند که علیرغم علم مسلم به اینکه مسیری که طی میکنند به سرمنزل مقصود نمیرسد ولی یا توان، جرات، جسارت و صداقت لازم را برای کنار زدن موانع و تغییر مسیر  ندارند، و یا هم شرایط بیرونی این اجازه را به او نمیدهد.

تغییر مسیر و تغییر شرایط موجود مستلزم توان ذهنی، قدرت تصمیم گیری، ریسک پذیری بالا میباشد. و البته قبل از آن فرد باید بتواند از همه جنبه های شیرین و فریبنده لحظه‏ ای شرایط حاضر ببرد تا بتواند وارد فرایند تصمیم گیری و ریسک پذیری جهت تغییر مسیر بشود. حتما همگان با این مقوله متناسب با تجربه خاص خود در ابعاد کوچک یا کلان مواجه بوده اند. در موارد فردی باید بدلیل شرایط خاص خود مجبور شود که پرشی مانند پریدن از آبشار نیاگارا را تجربه کند تا بتواند مسیر کهنه را تغییر و به مسیری نو قدم بگذارد. یعنی ممکن است شرایط طوری باشد که هیچ چشم انداز روشنی در لحظه تصمیم گیری برای ورود به مسیر جدید وجود نداشته باشد و تنها امر و موضوع مسلم،  باطل بودن مسیر کهنه باشد.

چرا که انسان پدیده ای است که در شیب طبیعی و تمایلِ خود به خودیش، مایل به حفظ شرایط موجود و عدم ورود به شرایطی است که نیازمند حل تضاد‏های جدید و انطباق با آن باشد. به جرات میتوان گفت 99% از انسانها در همین طبقه بندی می گنجند. همین امر است که کسانیکه جرآت میکنند این پرش را انجام دهند پیشتازان، پیامبران، و سرداران و نخبگان و… جامعه نام میگیرند.

به همه این عوامل بازدارنده “درونی” و عوامل “پاسیو بیرونی” برای تغییر مسیر، عامل یا عوامل بازدازنده آکتیو خارج از فرد را نیز اضافه کنید. یعنی تغییر مسیر دهنده، مورد لعن و نفرین و تهاجم و ترور شخصیت-سیاسی وحتی فیزیکی نیز قرار بگیرد. در فضای سیاسی فرد باید پیه لجن مال شدن هویتی و سیاسی را از طرف منابع بعضا بسیار قوی و گسترده را بجان بخرد. برای مثال جدا شدگانِ با سابقه سازمان و یا شورای  ضد ملی مقاومت. این انسانها همه هستی خود و حتی خانواده، گذشته و حتی آینده خود را فدای مسیری کرده اند که متاسفانه توسط آقای رجوی به نابودی کشانده شده و همواره گیوتین نابودی هویتی بعد از خروج آنها از مسیر کهنه نیز به همه موانع خروج اضافه میگردد. که آقایان بنی صدر، متین دفتری، … را میتوان مثال زد.

بنابراین وقتی فردی (جدا شده ای) علیرغم همه موانع ضد تکاملی از دورن و موانع ضد انسانی و ضد انقلابی  از بیرون مواجهه است و آن پرش را انجام میدهد او همان انسانی است که باید بر خود ببالد. اینها همان درصد محدودی هستند که همواره در تاریخ بن بستها را باز کرده اند. بشرط اینکه بعد از تغییر مسیر بتوانند بجد مسیر منحرف و باطل گذشته را به دیگران بخوبی و با تمام توان با نمایان کردن اینکه “طی طریق باطل گذشته مبتنی بر چه ضعفهای درونی و فشارهای بیرونی استوار بوده است را نشان دهند و آنگونه که منادیانِ انحراف و دیکتاتوری و تاریک اندیشی و عقب ماندگی میخواهند در لاک خود فرو نروند و خاموش نباشند. تا مبتنی  بر این خاموشی، پرش شما را سقوط به قعر و نابودی از مسیر درست و عبرت روزگان معرفی کنند تا دیگر انسانهای را به باقی ماندن در جهل گذشته وادارند. چرا باید به ضعفهای درونی تاکید و آنها را باز شناخت؟ به این دلیل که با شناخت”ضعفهای درونی” زمینه رشد و پیشرفت عامل خارجی را نابود میکنید. چون عامل ضد تکاملی خارجی همچون مسعودرجوی بر ضعفهای دورنی ماست که میتواند به تبهکاری دست بزند.

  سکوت در مقابل انحرافات و تبهکاری مسعودرجوی امری که سرنوشت خلقی و هزاران انسان در میان است بنوعی همراهی و تائید امری است که او تبلیغ میکند:    


رجوی و همپالگیهای درونی و بیرونیش اینگونه استدلال میکنند:

  “مسیر منحرف نیست و این شما هستید که منحرف شده اید، خروج از سازمان جهش نیست بلکه سقوط به قعر است.”    

مسعود رجوی با تجربه ضد انقلابی که از دوران آپورتونیستها داشته است، به این مقولات بخوبی آگاهی داشت و از روز اول همواره تلاش کرده طوری روی افراد (چه اعضای سازمان چه متحدین و غیر متحدین) مانور کند تا اگر بعدها خواست انحرافات و سیاستهای شکست خورده او را به چالش بکشند نتوانند. در همین ر ابطه با درس گیری از استالین هر روز از شما نوشته و امضاء “تائید خودش” و “بریده و خائن و منحرف و… بودن” خودتان را از شما میگیرد. طوریکه شما را مجبور میکرد هر روز بطور علنی و در جمع و جلو دوربین حاضر حاضر حاضر و یا ایران رجوی، و رجوی ایران را فریاد بزنید. به پایش افتاده آنرا ببوسید… مسعود رجوی را با تجربه چند دهه کار تشکیلاتی درکنارش و از نزدیک، میتوان ضد انسانی ترین روانشناس تبهکار معاصر خواند. چرا که همه تبهکاران بزرگ  شناخته شده  در جهان روانشناسی، جرآت و اعصابی قوی، آرامش تبهکارانه باور نکردنی در اعمال خود نشان داده اند.

دکتر ساول کاسین یک روانشناس آمریکایی میگوید: وقتی از تبهکاری صحبت میشود، آنچه مد نظر قرار میگیرد، خشونت های وحشیانه است، در صورتیکه اعترافات دروغین گرفتن از نزدیکان و نه حتی دشمنان فرد سایکو، باید ذهن و خلاقیت تبهکارانه ای  داشته باشد.

با تکیه بر هزاران هزار گزارشاتی که افراد فریب خورد و بی دانش و دیکتاتور پرور امثال نگارنده، با اعتمادی در حد خدا به تشکیلات از درون خود نوشته وبه رجوی داده اند بخوبی افراد را میشناسد. اگر به کسی کمک مالی میکند برای این است که مقدمتا او را تحت کنترل وسپس آنرا بر گردن او انداخته به هرکجا خواست بکشد و یا صدای مخالفش را خفه کند، و مطلقا برای کمک به او نیست. ذهن تمامیت خواه تبهکارِ مسعود رجوی همواره در چهره دیگران یک ضد خود را میبیند و بطور اتوماتیک تمامی دستگاه تشکیلات کوک انجام امور و اتخاذ تاکتیکهایی کرده است که معطوف خنثی کردن این اضداد امروز در آینده است. این امر از سال 1354 با جداشدن بخشی از سازمان بعنوان مارکسیست کلیک خورده  ولی بعد از شکست استراتژی ترور و کور شدن دریچه بقدرت رسیدن با طرح انقلاب ایدئولژیک مسعودرجوی جاری شد و بعداز فروغ جاویدان و قطعی شدن دفن کل تشکیلات درعراق-خارج کشور با اتخاذ اقدامات تبهکارانه و خونین بعنوان تنها استراتژی حفظ خود تحت نام حفظ تشکیلات تبدیل گردید. نگاهی داریم به این فرایند تبهکارانه مسعودرجویر

بریده کبیر کیست؟

سازمان با حدود دوسال آماده سازی بعد از پیروزی انقلاب 22 بهمن 1357، بر خلاف بسیاری از فعالین سیاسی با اعلام یک شبه جنگ مسلحانه درخرداد سال 1360 وارد مسیری شد که آنرا راه رهایی ایران و در واقع بقدرت رسیدن مسعودرجوی معرفی میکرد.

در فاز اول، بعد از شکست به میدان کشیدن مردم برای تظاهرات، تلاش کرد مردمی که فکر میکرد حاضر و آماده‏‏ اند که به خیابانها بریزند، ولی میترسند، را با حمایت مسلحانه تیمهای عملیاتی وارد صحنه تظاهرات کند. که در این رابطه تظاهرات مسلحانه معروف به 5 مهر انجام شد که ضمن تحمل تلفات سنگین و کمرشکن نتوانست به هدف خود جامه عمل بپوشاند. و برعکس موجب ترس شدید مردم و خروج کامل عنصر اجتماعی از صحنه گردید.

 در سالهای 1360 – 1362 بعنوان مسئول شاخه پاکستان سازمان مجاهدین در پاکستان، عمده کار سازمان پناه دادن به تیم های عملیاتی بود که حتی محل خوابیدن نیز در داخل ایران نداشتند و هنگامی که این تیمها “عضو یا فرمانده تیم” به پاکستان میرسیدند طبق دستور سازمانی باید گزارش همه عملیات خود را مو به مو با جزئیات با کروکی عملیاتی و تشکیلاتی، مواضع سیاسیش و…را میداند،  همه آنها خوانده شده و جمعبندی آنها  برای مسعودرجوی در فرانسه ارسال میگردید. در همه گزارش های عملیات نظامی حاکی از بی نتیجه بودن و شکست آنها و عدم استقبال مردم و در بسیاری موارد نیز مقابله و یا ایجاد مشکل برای عامه مردم بود.

ترک بمیدان آوردن عنصر اجتماعی و شروع عملیات ترور کور

سازمان که نه تنها نمی خواست از واقعیت ها درسی بگیرد که حتی آنرا بپذیرد، دست به تاکتیک جدیدی زد که نشان از قطع امید از مردم  و به میدان آوردن عنصر اجتماعی بود. و آن همان تاکتیک  به اصطلاح “زدن سر انگشتان رژیم” بود. بدین صورت که یک تیم عملیاتی با پوشیدن لباس بسیج و سپاه یک خودرو را مسلحانه از مردم مصادره میکرد و در خیابانها براه میافتاد و در سر راه خود به هر عنصر نظامی یا گشت های نظامی و یا کسانیکه بعنوان طرفداران رژیم شناخته میشدند برمیخورد آنها رامورد تهاجم قرار میداد. این تیم ها نیز بعضا یک تا دوساعت یا نصف روز دوام میآوردند. که در میان تمامی تیم ها یک تیم معروف به پژوه سفید رنگ که توانسته بود یک روز دوام بیاورد در سازمان زبانزد شد. گزارشات حاکی بود ک،ه یک تیم عملیاتی در خیابان فردوسی تهران وارد بانکی شده و وانمود میکنند که بسیجی هستند و کارکنان و مشتریان را بصورت طرفداران و غیر طرفداران رژیم در بانک جدا میکنند و سپس طرفداران را به رگبار میبندند. طبیعی است که حتی غیر طرفداران رژیم بادیدن  لباس بسیجی خود را طرفدار معرفی کنند. که معرف ذهنیتی از فرماندهانی است که ترورهای کوری که امروزه در اروپا و منطقه از جانب داعش و بکوحرام شاهد آن هستیم، میباشد. در گزارشی بقال پیری را به دلیل حمایت از رژیم هنگام ترور که فرزندسربازش که برای مرخصی از جبهه آمده بود، و میخواسته مانع شود، هر دو را ترور کرده بودند. یک کاسب پیر دیگر را که توانسته بود از درب پشت مغازه فرار کند، نتوانسته بودند با 9گلوله کلت در کرمان از پای در آورند.

این تاکتیک تبهکارانه نیز بزودی و بسادگی با ایجاد پست های بازرسی در خیابانها نه تنها به شکست کامل انجامید بلکه با ایجاد این پست‏های بازرسی جو شهرها چنان نظامی و امنیتی شد که بسیاری از عناصر غیر نظامی سازمان و دیگر گروهها و حتی افراد عادی غیر سیاسی نیز هنگام تردد در همین تورهای بازرسی گرفتار و دستگیر، زندان و اعدام شدند.

قطع و بریدگی کامل از مردم ایران

با پاسخ منفی قاطع مردم به اقدامات تروریستی، از آن به بعد اقدامات نظامی هیچ هدف سیاسی و اجتماعی را دنبال نمیکرد بلکه فقط عملیات کوری بودند که دست حاکمیت را در بستن جامعه و ایجاد خفقان، سرکوب و اعدام بیشتر و دست مسعودرجوی را در تامین خوراک تبلیغاتی جازدن خود بعنوان تنها آلترناتیو و بیگانگان برای معرفی این عملیات کور بعنوان وجود مخالفت سازمان یافته علیه رژیم با درج در نشریات خارج کشوری و استفاده از آن بعنوان اهرم فشار به رژیم و گرفتن امتیاز از آن  باز میکرد.

انعکاس موج شکستهای داخل کشور در درون تشکیلات

 با کشته شدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی و فرماندهان بخش نظامی و اجتماعی …نقطه عطف شکست کامل و مهری بر بطلان استراتژی مسلحانه بود. این موج شکستهای استراتژیک با سرعت عجیبی از صحنه شکست در درگیریهای تروریستی در شهرها به داخل سازمان منتقل شد. و صدای بسیاری که نسبت به دست زدن به تروریسم توسط مسعودرجوی بدون اطلاع سازمان و بسیاری از اعضای مرکزیت استبدادی خطرناک را حس کرده بودند بتدریج در میان امثال پرویز یعقوبی ها بلند شد. این صداها در جمعبندی سال 1393 در مقصر شناختن رجوی توسط دفتر سیاسی و بطور خاص علی زرکش نمایان گردید.

در اواخر آبان 1362 که برای ماموریتی از پاکستان به پاریس آمده بودم همه سازمان در بالا از سرعت شکست و از بین رفتن همه تشکیلات در یک چشم بهم زدن در شگفت بودند. یعنی موسی خیابانی که قرار بود در داخل بماند و بطور نظامی رژیم را سرنگون کند و مسعود رجوی که قرار بود در خارجه نگذارد گل این پیروزی سرنگونی را کس دیگری جز آقای مسعود رجوی بچیند کار را تمام شده میدیدند. با از بین رفتن تشکیلا داخل کشور سازمان مجبور شد که علی زرکش را برای خالی نبودن عریضه که در بغداد-فرانسه مستقر بود را بعنوان جانشین موسی در داخل معرفی کند. گلی هم نبود که مسعود آنرا بچیند. یا نگذارد کس دیگری آنرا بچیند.

لازم به ذکر نیست که همزمان از روزی که مبارزه مسلحانه بدون هیچ آمادگی و یک جانبه اعلام شد و تمامی بدنه سازمان که تا آن روز بجز سطوح فرماندهی بالا یعنی در حد بعضی از افراد مرکزیت و معاونین مرکزیت مخفی شده بودند بقیه علنی بودند روزانه توسط رژیم دستگیر(بهتر است گفته شود) جمع آوری شده و در یک اقدام تلافی جویانه در مقابل  ترورهای جوخه های مرگی که رجوی راه انداخته بود درابعاد گسترده بطور کور به جوخه های اعدام سپرده میشدند. زندانها نیز جایی برای نفرات بیشتر نداشت. و گزارشات حاکی از این بود که زندانیان مجبورند ایستاده بخوابند.

البته فرار باقی مانده نفرات بالای سازمان که از ضربه های نظامی جان سالم بدر برده بودند از فروردین سال 61 شروع شد که بنده بعنوان مسئول شاخه ترکیه جهت به اجرا در آوردن این امر به آنجا اعزام شدم دسته دسته به کردستان و از آنجا به ترکیه و اورپا منتقل میشدند. اولین سری آنها مادر رضائی ها، پرویز یعقوبی و همسر محسن رضایی و احمد برادر کوچک رضایی ها و یکی از زنان مجاهد که در پوش همسر یعقوبی ظاهر میشد بودند. از آن پس تمامی کسانیکه الان در خارجه حضور دارند طی شش ماه بتدریج از داخل خارج شدند. البته مسعود رجوی و عباس داوری و قاسم جابرزاده قبلا خارج شده و در فرانسه بودند و مهدی ابریشم چی نیز از طریق عراق خارج شده بودند.

آندسته از کسانیکه نتوانسته بودند به خارجه پناه ببرند به مناطق تحت کنترل حزب دمکرات در کردستان رفته در روستاههای آنجا آواره شدند که با یورش حاکمیت به کردستان آن نیز جمع شده و همه در کردستان عراق و دره احزاب متمرکز شدند.

اعتراض آقای پرویز یعقوبی به سیاست شکست خورده رجوی

وضعیت روحی نفرات تشکیلات نیز بشدت ضربه خورده بود و سازمان با مشکلات بسیاری در ترکیه مواجه بود. آقای پرویز یعقوبی از اعضای مرکزیت سازمان آن زمان در همان هتل محل اقامت در شهر مرزی وان ترکیه وضعیت اسفبار تشکیلات و فشارهاییکه بعدها ما در اشرف و … تجربه کردیم را و آقای رجوی در داخل به تشکیلات میآورد را برایم میگفت. و اینکه این استراتژی از روز اول شکست خورده بوده است. او بسیار شجاعانه به این شکست اعتراف میکرد. و میگفت که متاسفانه مسعود گوش شنوایی ندارد. او بلافاصله بعد از رسیدن به فرانسه و بحث با مسعود و عدم پذیرش واقعیت توسط مسعود رجوی  از سازمان جدا شد.

از این پس تشکیلات در تلاش برای سر و سامان دادن به اعضای آواره ‏ای بود که در کشورهای اطراف ایران و اروپا و… پراکنده شده بودند. یعنی تشکیلاتی که توانسه بود در داخل قبل از اتخاذ عملی استراتژی ترور  و بدون توسل به خشونت و خونریزی چه در میان مردم و چه در میان نیروهای سیاسی وجهه مناسبی بدست بیاورد یکشبه با ورود به فاز بکارگیری خشونت و ترور تمامی را از دست داد. بعلاوه اینکه هزاران نفر زندانی، شکنجه واعدام شدند و مابقی در اطراف و اکناف ایران و … آواره شدند. نگارنده در این دوره مسئول کشورهایی بودم که کار جمع آوری این آواره گان را برعهده داشت.

یعنی آقای رجوی یکباره همه تشکیلات را به نابودی کشاند. و فقط تحت شرایط آرام خارجه و با کمک دلارهای نامحدودی که هزینه میشد از این افراد که تماما اولین بار بود به خارجه میآمدند و اجبارا تاکید میکنم اجبارا بدلیل امکانات نامحدود سازمان در خارجه دور سازمان مانده بودند یک ارودگاه پناهندگان ساخت.

این است آن روحیه ای که در فوق گفته شد که  بسیار بسیار مشکل است که افراد بتوانند خود را از آن خارج کرده و مسیر غلط را تصحیح کنند غالب شده بود. بطور خاص حل همه مشکلات معیشتی، حتی ازدواج و امکانات نا محدود دیگر… را سازمان حل میکرد بعلاوه محیط خارجه و ندانستن زبان و راه و چاه نیز بود. از طرفی نیزهمه جذابیتهای اروچا و …هرگونه زبان اعتراض را در میان بسیاری بویژه در سطوح بالاتر که دستشان نیز به خون آلوده بود میبرید. اما همه از صدر تا ذیل به اینکه مبارزه به شکست کشیده شده و سازمان تمامی بازی را باخته اذعان داشتند.

نظر اعضای مرکزیت در پاریس نسبت به شکست کمر شکن

یکبارکه از پاکستان برای گزارش به پاریس برگشته بودم، محسن سیاه کلاه از فرماندهان نظامی در زمان شاه و رژیم کنونی با چشمانی اشکبار به نگارنده میگفت:

 “این استراتژی نیست که هنوز به چند ماه نکشیده همه ستاد فرماندهی مجری آن نابود شوند. عکس موسی خیلی زود رفت توی قاب. ”محسن سیاه کلاه مرکزیت محسن سیاهکلاه مرکزیت سازمان

فرشید از فرماندهان نظامی و عضو فعلی دفتر مریم رجوی که از ایران خارجش کردم و مجبور شده بود از مرز پاکستان تا تفتان را روی سقف اتوبوس طی کند در کراچی میگفت:

“این مبارزه مسلحانه نیست که ما داریم، بیشتر شبیه مجرمانی هستیم که در حال فرار ازدست مردم و رژیم میباشیم تا مبارزه”محسن سیاه کلاه مرکزیت   فرشید عضو مرکزیت، از اعضای دفتر مریم رجوی

ابوالفضل امشاسبند ازاعضای مرکزیت که افسر شهربانی بود در وان ترکیه به نگارنده میگفت:

“فلانی اوضاع و احوال مبارزه!!! در ترکیه چطوره و میخندید. مکانهای مبارزه ای که باید رفت و تماشا کرد کدام هستند”ابوالفضل امشاسبند ازاعضای مرکزیت   ابولفضل امشاسبند عضو مرکزیت و از افسران شهربانی شاه

در پاریس تا قبل از کشته شدن موسی و اشرف و … آقای رجوی دون کیشوت وار ادای فتح تهران را در میآورد و همه خبرنگاران و سیاست مداران بطور خاص با توجه به جو ضد ایرانی ناشی از جنگ و حمایت غرب از صدام حسین او را هلوا هلوا میکردند، همگی شروع به آب شدن و با همان سرعت شکست مبارزه مسلحانه رو به نا پدید شدن میگذاشت.

تشکیلات نیز بتدریج در خارجه بگل نشسته بود. و با جا افتادن افراد در کشورهای اقامتشان و با یاد گرفتن راه و چاه و زبان شروع کردند به درک غلط بودن کامل مسیر و تغییر مسیر و در واقع خروج از تشکیلاتی که عملا توسط مردم ایران نفی شده بود. طوری که آقای رجوی بچه دارشدن در سازمان را ممنوع اعلام کرد.

چاره تشکیلاتی که نه استراتژی داشت و نه تاکتیک (البته استراتژیی و تاکتیکی که در عالم واقع وجود داشته و قابل اجرا باشد). رو آورد به انقلاب ایدئولژیک. یعنی با تکیه به احساس کینه و نفرت ناشی ازخونریزی براه افتاده و استفاده از احساسات مذهبی، ناآگاهی های سیاسی، جهت جلو گیری از درخواست و توجه به شکست و عاملین آن و خروج افراد از تشکیلات (تغییر مسیر) و یافتن مسیری نو که بتواند تحولی مثبت را جامه عمل بپوشاند. البته موضوع ازدواجهای آقای رجوی،  اول با دختر آقای بنی صدر و سپس با مریم عضدانلو موج نفرت و دافعه از سازمان را دو صد چندان در داخل و خارج کشور و بویژه در داخل زندانها دام زد. طوری که محدود کسانیکه تحت تبلیغات دورغین سازمان فکر میکردند در داخل خبری از مجاهدین هست و بعنوان هسته فعالیت میکردند از آن پس به ضدیت با سازمان روی آوردند. بسیاری در زندانها توبه کردند و با اشرافی که به محتوای ضد میهنی تروریسم رجوی حتی بسیاری چه در زندانها و چه در جامعه به رژیم پیوستند.

بریدگی رجوی، تبدیل مبارزه مسلحانه به کشتار مردم جهت در قدرت ماندن

 

بدنبال رو شدن دست خالی مسعود رجوی  برای قدرتهای خارجی بطور خاص فرانسه و استحکام اجتماعی-سیاسی  رژیم علیرغم جنگ خارجی در موفقیت سرکوب کامل ترور گسترده در کشور، بطور خاص خروج آقای بنی صدر از شورا و حزب دمکرات و بعضی دیگر از شخصیتهای سیاسی جهانیان را به این  درک رساند که از این امام زاده اور سورواز نشین آبی برای آنها گرم نمیشود  و خواستار سکوت و قطع شعارهای توخالی مسعود رجوی مبنی بر سرنگونی در سه یا شش ماه شدند که درنهایت به خواستن عذر مسعود رجوی از فرانسه گردید.

آقای رجوی که بعد از عملیات 5 مهر و پس از اینکه توسط خلق دست رد محکمی بر فرقش کوبید  و به فرمان! او به میدان نیامد از آنها برید و در نتیجه به ترور کور و کشتار در خیابانها به بهای جان مجاهدین و همه مبارزین داخل کشور که به آتش او میسوختند روی آورد، که این هدف را دنبال میکرد.

  1. برای فرار از پاسخگوی در قبال مسئولیت خونریزی گسترده ای که براه انداخته بود.
  2.  ماندن خودش در قدرت و در راس تشکیلات.
  3.  همسویی در تبلیغ برای اهداف کشورهای غربی که از صدام در مقابل رژیم حمایت میکردند، تا اینگونه آنرا پشتوانه خود سازد.
  4.  اعمال هژمونی به شورایی ها و فریب آنها جهت فرار از پاسخگویی.

متاسفانه در بالای سازمان نیز دیگر بریده ها مانند عباس داوری و مهدی ابریشمچی و محمدجابرزاده و.. از او و از کشتارهایش در داخل و سرکوبهایش در درون تشکیلات بویژه در محاکمه علی زرکش که خواهان محاکمه رجوی بودند به این بهانه که اگر رجوی را محاکمه و برکنار کنیم رژیم استفاده میکند به ادامه جنایات رجوی تن دادند. و رجوی از این فرصت استفاده کرد و همه رقیبان را به بهانه انقلاب ایدئولژیک از دور خارج نمود. این حربه تبهکارانه متاسفانه تا امروز چه توسط رجوی و چه توسط بسیاری دنباله روهای از جنس رجوی در میان بعضی جداشدگان بعنوان اهرم سرکوب هر مخالفتی با رجوی تحت بهانه “دشمن ما رژیم است نباید فعلا به جنایات رجوی پرداخت”  و یا “آنها که به رجوی میپردازند عوامل رژیم هستند”، و حتی آنها که در مراحلی مسعود رجوی را بعد از مرتکب شدن جنایاتی که به قتل و کشتار و شکنجه و نابودی میلیونها انسان انجامیده است. بعد از همدستی آشکار با دشمنان ایران صدام حسین،  نصحیتش میکردند که براه راست برگردد!!! و یا هنگام جدا شدن برای رجوی التماس دعا میکردند و تلاش میکردند حتی بروند داخل کشور تا مبادا گردی به دامن رجوی بنشیند، یا بسیار محترمانه و با ادبانه!! اطلاعیه جدایی میدادند، که در خوش بینانه ترین باور، اینها را باید کودکان سیاسی تازه بدوران رسیده که با استبداد سیاسی و تروریسم، مرزهای محتوایی خود را نمیدیدند توصیف کرد، به ادامه تبهکاریهای رجوی کمک کردند. همه اینها درست زمانی اتفاق میافتاد که مجاهدین در اشرف در ابعاد صدها نفره زندان و شکنجه میشدند، در داخل کشور تیرکهای اعدام رژیم آنها را در ابعاد گسترده به دار میآویختف ولی مسعودرجوی در آرامش مطلق یک سایکوی قدرت طلب برای آرامش بیشتر خود با زنان مجاهد همبستری میکرد. و اینگونه بود که رجوی به اولین و بزرگترین بریده تبهکار از مردم و مبارزه برای مردم تبدیل شد.

ارتش آزادیبخش مولود بریدگی مسعودرجوی و نیازهای صدام حسین

چرا که بعد از اخراج از فرانسه و تمرکز سازمان در عراق همان مجاهدینی که جانشان را میدادند که برای مردم آزادی و دمکراسی را بیاورند،  در دستان صدام  حسین و مجریان سیاستهای او  تبدیل شدند به کسانیکه کمک میکردند که صدام بیشتر و بیشتر از مردم و خلق ایران را که در مرزها هزاران هزار با اتوبوس و با کمترین تجهیزات به دفاع از کشور پرداخته بودند بکشند و به آن افتخار کنند!!!  ضمن مسعود رجوی نیز توانست مدت دوسال از زیر تیغ انتقادات خارج شود طوریکه حتی حربه سرکوبی بنام انقلاب ایدئولژیک که در فرانسه استارت خورده بود را به یمن کشتاری که در در قالب بخشی از نیروی نظامی صدام در مرز ها میکرد، متوقف نمود.

هرچند موج نفرت از سازمان در میان مردم ایران و حتی خانواده مجاهدین با افرادی اعدام شده توسط رژیم در این مرحله به حدی رسیده بود که رژیم توانست در داخل ایران از این موج نفرت استفاده کرده، نفوذی به درون سازمان به عراق بفرستد. بویژه که سازمان بسیار نیاز به نیرو داشت و رژیم هم سوار همین موج شد. بطور خاص وقتی میتوان به شدت نفرت مردم از سازمان پی برد که بدانیم همه نفوذیها کسانی بودند که برادر و یا اقوامشان را رژیم در رابطه با سازمان اعدام نیز کرده بود و آنها از سازمان همچون انبوه زندانیان داخل زندانا روی برگردانده بودند.

آقای رجوی در بریدگی کامل از ایران و ایرانی و مبارزه برای مردم ایران دیگر برایش مهم نبود که مردم ایران در همکاری او با صدام قاتل فرزندان “خلق قهرمان ایران” چه فکر میکنند، چه قضاوتی دارند. برای او فقط و فقط مطرح تامین منافع صدام و دریافت حمایت او و عربستان و … عامل مطرح بودنش و ماندن در قدرت در تشکیلات و عاملی برای جلوگیری از  فروپاشیدن ناشی از اتخاذ سیاست تروریستی و پراکنده شدن نیرو از اطرافش مطرح بود. در واقع بردن تشکیلات به عراق برای مسعودرجوی معائده آسمانی بود.

 آتش بس، آتشی بر خرمنِ مسعودرجوی  بریده 

آتش بس اعلام شده توسط رژیم در یک لحظه آتشی بر خرمن قدرت و استبداد او زد. و بار دیگر فضای سال 1363 که تشکیلات خواهان محاکمه او بود را جلوی چشمان رجوی آورد. از همین رو بود که این بریده از خلق و مبارزه تنها چاره را در قتلعام درونی در یک فرافکنی به اصطلاح انقلابی تهاجم به رژیم، پوشالی مانند انقلاب ایدئولژیک که مدعی بود تشکیلات را روئین تن میکند، دست زد. فراموش نکنید که  وقتی به کمک ارتش عراق یعنی بعنوان بخشی از نیروی پیاده نظام ارتش عراق در اوج عملیات نظامی درمرز های ایران وعراق در اوج پیروزیها، مخالفت فرماندهان با تاکتیک به اصطلاح ارتش آزادیبخش را آقای رجوی با فریادهایی که گوش فلک را کر کرده بود که اگر رژیم آتش بس را بپذیرد یکشبه سرنگون است مات شد. اما آقای رجوی که پیامهای بسیار قاطع و روشن سالهای 60 را نشنیده بود یا نمیخواست و نمیتوانست بشنود و حتی منافع حامیان قدرت مند اواین اجازه را به او نمیدادند که بشنود، بفکر نابودی باقی مانده تشکیلات در ماجراجویی تسخیر ایران اینبار با چهار هزار نفر افتاد.  که تفریبا 80% آنها غیر نظامی بودند یعنی از هر یکان 150 تا 200 نفره فقط 20 الی 25 نفر نظامی بودند بقیه فرماندهان، سیستم اداری، مادران، بچه ها، سیاسیون و تبلیغات، تاسیسات، بیمارستان، خرید، آشپزخانه … بودند افتاد. که باز هم تیرقدرت طلبی  مسعود رجوی به هدف نخورد. که هیچ 1400 کشته در میدان درگیری و هزاران نفر هم به تلافی این عمل در زندانها قتل عام شدند. البته به روایت آقای رجوی نزدیک به 55000 نفر نیز از نیروهای رژیم کشته شدند. (الله و اعلم)؟! و بدین ترتیب سفر تاریخساز آقای رجوی همانگونه که در سفر تاریخ سازشان از ایران به فرانسه برای چیدن گل سرنگونی به بار ننشست اینبار نیز سفر تاریخسازشان به عراق به گل نشست.

تبدیل بریدگی از خلق به بریدگی از حتی مجاهدین

از این تاریخ به بعد عمق بریده‏گی آقای رجوی دیگر از حد بریدگی از خلق به بریدگی از همه مجاهدین جان برکفش توسعه یافت. بطور خاص که بعد از شکست در عملیات فروغ اعلام کرد که امام زمان است ولی هیچ مجاهدی نه تنها این حرف را جدی نگرفت بلکه به ریش او خندیدند. که بدنبال آن اولا همه تقصیرها را انداخت به گردن مجاهدین، و اعلام کرد که شما ها همه بریده هستید و نتوانستید پیروز شوید. و مرا ببرید به تهران سیاست درست بود شما توان پیاده کردن را ندارید. در صحنه عملیات نیز همه را سر محمود عطایی خالی کرد و او را از فرماندهی ستاد ارتش عزل و حتی عضویتش را هم لغو نمود.

مسعود رجوی علنا در این مرحله علیه خلق ایران فحاشی میکرد که امام زمان بودن “مسعود” را درک نمیکنند و بخیابان نیمآیند. از این تاریخ 100% انرژی تشکیلات صرف سرکوب مجاهدین میشد. کار بجایی رسیده بود که علنا گفته میشد که هر دو مجاهدی که با همدیگر صحبت کنند شعبه سپاه پاسداران تشکیل داده اند و قابل محاکمه است. یعنی سرکوب مطلق در درون تشکیلات، وقتی این تمهیدات کارگر نبود و باز موج فرارها ادامه یافت حق تیر روی هر مجاهدی که به سیاج قرارگاههای اشرف نزدیک شود و بخواهد فرار کند را از دادگاههایش بیرون کشید. و آقای مهدی ابریشم چی از جانب رجوی آنرا در جلسه عمومی اعلام نمود. وقتی اینها نیز کارگر نبود دستگیری و تحویل به زندانهای عراق را نیز اضافه نمود.

در ادامه وقتی موج ریزش‏ها شروع شد و خانواده‏ها گروه گروه از سازمان جدا میشدند. اینبار طلاق اجباری را وارد کرد. مطرح کرد که “همه این زنها بخاطر من آمده اند به سازمان یک نره خر خودش که میخواهد برود زنش را هم میبرد.” میبنید آقای رجوی برای شیرزنان آهنین عزم مجاهد خلق چقدر ارزش و حق انتخاب قائل است؟  در ادامه فازهای انقلاب ایدئولژیک او یکی بعد از دیگری برای سرکوب اعتراضات به صحنه میآمد. در این دوره که به جان سازمان افتاده بود کار به تشکیل دادگاههای داخلی برای محاکمه مجاهدین کشید. کار به مشت آهنین بر علیه اینبار نه پاسدار و بسیجی و حتی مردم ایران در مرزها بلکه علیه مجاهدین جان برکفی که دهه ها بود که با تحمل بدترین شرایط زیستی جهان بدنبال آقای رجوی آمده بودند. رسما نیز اعلام نمود که “شما ها همگی علیه من هستید.” بگیر و ببند، زندان و شکنجه و حتی کشتن ها راه افتاد. هر کس میخواست برود باید دو تا چهار سال در اشرف زندان بکشد بعد هم تحویل صدام میشد که طبق قراری که با صدام بسته بود هشت سال باید در زندانهای صدام میماند. که صدام نیز زندانیان مجاهد را با رژیم معاوضه میکرد.

تاکتیک سرکوب داخلی بعد از فرار یا خروج مجاهدی از تشکیلات

آقای رجوی هر مجاهدی که فرار میکرد یا اعلام جدایی مینمود همه فرماندهان این مجاهد جدا یا فرار کرده  را بریده میخواند و زیر شدیدترین فشارهای روحی روانی  میبرد و خلع ید مینمود در موارد بسیاری کل آن یکان را منحل میکرد. و میگفت که شما خودتان بریده هستید که نفر بریده زیر دستتان را نمیشناسید. و از این طریق خود را از پاسخگویی به شکست استراتژی تروریستی که منجر به این فروپاشی میشد خلاص میکرد. در همین رابطه وقتی که آقای قربانعلی حسین نژاد که تحت مسئولیت آقای عباس داوری بود بعد از فرارش فشار را بر عباس داوری آنچنان بالا بردند که او دست به اعتصاب غذا زد و تا روزها هیچ چیز نمیخورد.  و یا بعد از فرار من از اشرف کل فرماندهی که من در آن قرار داشتم و از چندین یکان تشکیل میشد را منحل نمود.اما در همین رابطه و برای خاتمه و روشن شدن بیشتر مسئله باز در منطق خود آقای رجوی:

سوال از آقای رجوی این است که بریده گی شما از کی بوده که:

  1. علی زرکش را که نفر دوم سازمان معرفی کردید و سالها کنار دست شما بعنوام شیر آهن کوه مرد به مردم ایران معرفی گردید، و  او را خالق انقلاب ایدئولژیک خواندید. بریده از آب در آمد و به اعدام محکوم شد؟ و فقط با نام رجس (نجس) در تشکیلات از او یاد میشد؟ وی نهایتا در عملیات فروغ ناپدید شد. او که مزدور وزرات اطلاعات نبود؟!
  2. فهیمه اروانی را که همردیف مریم پاک رهایی نام گذاشتید و او را شاخص انقلاب ایدئولژیک نام نهادید … خلع ید شد و از همه مدارج تشکیلاتی کنار گذاشته شد. و فقط برای جلو گیری از آبرو ریزی ماکت او را حفظ کردید چی؟ او نیز مزدور بود؟!
  3. شهرزاد صدر حاج سید جوادی که بعنوان مسئول اول سازمان معرفی نمودید ولی بعد  به رده هواداری تنزل داده شد چی؟
  4. محمود عطایی که تمامی تشکیلات را تحت فرماندهی او به میدان جنگ فرستادید پوک از آب در آمد و به رده هواداری تنزل یافت چی؟ این یکی حتما بود؟!
  5. مهدی افتخاری چه شد، همان فرمانده فتح الله، همان مجاهد شیر مردی که شما را از تهران به فرانسه آورد؟او را نیز وزارت اطلاعات بخدمت گرفته بود؟!
  6. یا محمد حیاتی که سالیان زیر دست شما دفتر سیاسی بود که به قول شما پوک از آب درآمد و خیلی های دیگر.

طبق منطق خودتان بریدگی شما از خلق اجازه نمیدهد که اینها را تشخیص دهید.

این مطلب خطاب به کسانی است که بعد از خروج از سازمان و شورای ملی مقاومت بدلیل اینکه تحت فشارهای روانی و القاعات گوبلزی آقای رجوی قرار دارند ته ذهنشان شرمنده هستند که از سازمان و شورا جدا شده اند، بعنوان بریده توسط رجوی معرفی میشوند.

علت اصلی این شرمندگی این انسانها در این است که انسانهای شریفی هستند. و هرگز نمیخواسته اند که مسیر مبارزه ای که فکر میکردند برای سعادت خلقشان وکشورشان است را رها کنند یا بارقه های از این مسئله بر شانه آنها بنشیند. که استوار است بر همان درک رجوی ساخته از مبارزه که انگار این مسیر مبارزه که از سی خرداد 60 شروع و دوسال قبل از آن زمینه سازی شده بود درست بوده است. آقایان و دوستان شورایی سابق، وقتی حاکمیتی تازه بقدرت رسیده در خیابانهایش گروههای شبهه نظامی رژه نظامی راه بیندازند و ارتش میلیشایی به نمایش بگذارند با اینکار  چه جیز را به حاکمیت القا میکنید. مردم ایران باید شاکر باشند که ایران تبدیل به لبنان و لیبی و سوریه و افغانستان نشد. چیزی که آقای رجوی در امجدیه قول داده بود. بنده کوچکتر از این هستم که بشما درس سیاست بدهم. ولی باید جرات کرد. بعد از پریدن از آبشار غرق نشوید. لطفا شنا کنید به ساحل نجات. مجاهدین و مبارزین واقعی شما و ما هستیم که تسلیم دیکتاتوری دیگری نشدیم.

همه باید بدانند که اولا بریده بزرگ و تنها بریده همان رجوی است. کسی به او بدهکار نیست که او به همه خلق ایران و همه مجاهدین و پیش کسوتان شورایی بدهکار است. باید بخاطر همه خیانتهایش بخاطر همه مردم و ایران فروشیهایش به اجنبی  (بنده به اتفاق آقای عباس داوری سالیان اطلاعات جبهه را که آقای رجوی آماده میکرد را در وزارت اطلاعات عراق به آنها تحویل میدادیم) مورد محاکمه و بازخواست قرار گیرد. چه اگر او حتی سر سوزنی مشورتهای مجاهدین یا همرزمان شورایی را گوش میکرد وضع بهتر از این میتوانست باشد. او نه تنها گوش نمیکرد که برای فریب آنها آمار و ارقام دورغین میساخت و در نشستهای شورا تحویل آنها میداد که شورایی ها را مرعوب کند . این عدم بدهکاری در همه زمینه هاست. چه مالی باشد چه سیاسی چه اجتماعی، آقای رجوی پولی بجز گرفتن دلارهای نفتی از صدام و عربستان و … در نیمآورده. پولها را مجاهدینی مانند ما در اروپا و آمریکا با روزانه نزدیک به 17 ساعت کار در سرماهای اسکاندیناوی با کار مالی اجتماعی و یا در شرکتهای تجاری در میآورده اند. و اگر همرزمان شواریی از این طریق بعضی هزینه های حداقلی که یک هزارم زحمات و ارزش کار و تلاش آنها نبوده و نیست را در اوج شرافت پذیرفته اند همان زمان که مجاهدین در اشرف علف میخوردند آقای رجوی و خانم رجوی زندگانی اشرافی هفت ستاره تجربه میکردند. که هزینه یک ساعت زندگی ایندو معادل یک ماه هزینه خانواده همرزمان شوارایی بوده است.

دلیل دیگر ترس از خدشه دار شدن شرافت سیاسیشان را با منافع عالیه مردم ایران معامله میکنند و آنچه را باید بگویند را نمیگویند. همرزمان سابق شورایی بنده شما را از نزدیک دیده و تجربه کرده ام، همینطور رجوی را آنهم نه در صحنه علنی بیرونی که در اندرونی. رجوی سر سوزنی صداقت، شرافت و رحم و مروت ندارد. او هنر پیشه‏ای قهار و دورغگویی بزرگ است. از بیان هیچ دروغی ابا ندارد. یادتان  هست که در نشست جلسه شورا که همزمان بود با ترور صیاد شیرازی وقتی که خیلی هم از رسیدن خبر این ترور شیر شده بود و آقای منوچهر سخایی از او تعریف کرد، محتوای خود را در اتحاد با شما دیگران را چگونه بیان نمود؟ که “ما اول سر ما را میگوبیم بعد با او متحد میشویم.” او همواره از همرزمان شواریی بعنوان مفت خوران بورژوازی نام میبرد و آنها را فقط برای تائید سیاستهایش در مقابله با مجاهدین در داخل و فریب سیاستمدران غربی در بیرون میخواست. او از مجاهدین جان برکف که خود طی بیش از سه دهه شاهد بوده‏اید متنفر است بماند به شورائیها. او شیفته خود و خود و خود است.

به انچه وظیفه انسانی و مبارزاتی است قیام کنید. ایران نباید تبدیل به عراق یا سوریه یا لیبی گردد. آنچه منافع مردم ایران است باید مد نظر باشد. آقای رجوی و دارو دسته او همکاسه صدام، سعودیها و داعشها هستند. سالهاست که از خلق ایران بریده اند. این یک تحلیل نیست.

سالهاست که “ایران و خلق ایران باید فدای مسعود رجوی شوند.” بعد از انقلاب ایدئولژیک این شعار تنها و تنها حرف و هدف بالای سازمان که مسعود القا میکند بوده و هست. این حرف را جدی بگیرید. داعش و بکو حرام و …نسب به بیرحمی و شقاوت آقای رجوی بسیار لیبرال منش هستند.

داود باقروند ارشد

بهمن ما 1399

قسمت دوم 

نگاهی به بریده مزدوری در فرقه رجوی، “مریم رجوی” انتخاب اصلح یا درمان درد بریدگی مسعود رجوی -قسمت دوم

 

 قسمت اول این مطلب بطور مختصرتوسط آقای داود باقروند ارشد  در  26فروردین 1394 با تیتر “خطاب به همه کسانیکه از فرقه رجوی اعم از مجاهد یا شورایی جدا شده‏ اند“ در لینک زیر در همین سایت منتشر شده بود که بدلیل اهمیت آن باز نویسی و تکمیل شده و در اختیار خوانندگان عزیز قرار میگیرد.   

https://www.nototerrorism-cults.com/2015/04/15/%d8%a8%d8%b1%db%8c%d8%af%d9%87-%da%a9%db%8c%d8%b3%d8%aa%d8%9f/

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes