ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
سی خرداد 60 تلاشِ راهزنی قدرت و حاکمیت توسط مسعودرجوی
بقلم داود ارشد
خوشبختانه امروزه برهمگان روشن شده است که رجوی بطور مطلق در مقابل رژیم نیست. رجوی در مقابل مردم ایران است. رجوی سنگ دشمنان بین المللی ایران را برای بقدرت رسیدن در ایران به سینه میزند.
چهل سال است که فرقه رجوی تلاش کرده است یک جعل تاریخی مربوط به دو سال اول بعد از پیروزی انقلاب ایران را بکمک بسیاری بیخبران و مراکز همکاسه سیاسی بین المللی اش به افکار عمومی ایران و جهان تحمیل کنند. بویژه از آنجا که محدودیتهای سیاسی که رژیم حاکم بر بعضی از فعالیتهای سیاسی که تنها بخشی از واقعیات آشکار جامعه ایران بود، که توسط بوقهای فرقه رجوی و مراکز حامیش در رسانه های نوشتاری و گفتاری و … انعکاس یافته است، بعنوان یک مسئول و آگاه تشکیلاتی و سیاسی فرقه رجوی بحکم وظیفه در مقابل مردم ایران در خنثی کردن این توطئه سیاسی فرقه رجوی و همکاسه های داخلی و بین المللی آن ونه در حمایت از رژیم، و البته جهت جلوگیری از حاکم شدن اسلام نوع داعشی با سوس “دمکراتیک” رجوی باید بطور خلاصه (چرا که قبلا توضیحات بتفصیل در نوشته های نگارنده در گذتشه آمده است) گفت:
-
- عطف به اعقتاد پوچ اعلام شده مسعودرجوی از روز اول انقلاب 22 بهمن که، این اوست که باید رهبری جهان اسلام و ایران را بدست داشته باشد و رهبری دنیای اسلامی توسط خمینی بدلیل در زندان بودن رجوی از او ربوده شده است!!!
- عطف به ارائه تحلیل های روزانه درونی و خط و مشی فرقه رجوی مبنی بر اینکه رژیم جمهور اسلامی باید توسط مجاهدین خلق آنهم بطور مسلحانه بعنوان “تنها حاملین اسلام راستین!!!” سرنگون شود تا “قدرت و حاکمیت بطور یک دست و تمام و کمال در دست اسلام انقلابی!! بماند” و دیگر گروههای اسلامی و غیر اسلامی دستشان از قدرت بریده شوند، ودر آینده کشور هیچ نقشی یا نقش تعیین کننده ای نداشته باشند.
- عطف به آماده سازیهای دوساله جمع آوری سلاح و مهمات برای این استراتژی سرنگونی.
- عطف به نفوذ دادن اعضای خود در حساسترین مراکز حکومتی از بیت خمینی گرفته تا شورای عالی امنیت ملی، تا حزب جمهوری و نخست وزیری … از همان روز اول پیروزی انقلاب که هنوز تضادها نیز بارز نشده بود.
- عطف به راه اندازی ارتش میلیشیا (ارتش شبه نظامی) در خیابانهای تهران که تهدیدی جدی برای حاکمیت نو بنیاد رژیم جمهوری اسلامی تلقی میشد،
- عطف به جاسوسی تشکیلات رجوی برای روسیه علیه کشور در جریان دستگیری و محاکمه محمدرضا سعادتی، و درخواست دریافت دستگاههای شنود و جاسوسی از شوروی جهت بکارگیری در داخل کشور توسط مسعودرجوی از آنها.
- عطف به اطلاعیه سیاسی نظامی شماره 25 مسعودرجوی که از این بس بطور مسلحانه پاسخ حملات طرفداران رژیم را خواهیم داد
- بویژه عطف به عدم هماهنگی مسعود رجوی با دیگر گروههای درون کشور در شروع مبارزه به اصطلاح مسلحانه و غافلگیر کردن منجر به نابودی تمامی آنها در اثر راه انداختن این جنگ داخلی.
- عطف به اینکه مسعودرجوی اثبات کرده است که اگر آنگونه که شاهد بوده ایم در تضاد بین منافع شخصی و قدرت پرستانه خودش و مردم حتی از رژیم هم دفاع میکند(داستان دادگاه حمید نوری).
- عطف به اینکه رجوی در به کشتن دادن مجاهدین برای رسیدن به اهداف ننگین قدرت پرستانه اش جهت جلو گیری از افشای جنایاتش در اثر خروج اسرایش از اشرف کوچکترین تردیدی به خود راه نمیدهد و کشته شدن هر هزار مجاهد در اشرف را برای خودش معادل یک فتح تهران معرفی میکرد.
همه و همه بیانگر این حقیقت است که چه درگیریهای قبل از سی خرداد و کشته شدن تعدادی از هواداران و بویژه سی خرداد 1360 نه یک تظاهرات مسالمت آمیز و یا آنگونه که رجوی آنرا در ظاهر بیان میکند “اتمام حجت با رژیم برای شروع مبارزه مسلحانه” بلکه، اقدامی جهت کشاندن رژیم جمهوری اسلامی به صحنه جهت آلوده کردن دست رژیم به خون بمنظور معرفی رژیم بعنوان شروع کننده کشتار و عامل و مقصر شروع مبارزه مسلحانه اتخاذ شده توسط مسعودرجوی بوده است. اقدامی برای بیگناه جلوه دادن خودش در پیاده کردن کودتای مسلحانه ایکه قرار بود با تدارکات دوساله چند روزه ثمر بدهد که دوسال بود برایش در تمامی ابعاد آماده سازی میکرد را به زبانی امری اجتناب ناپذیر و دفاعی جلودهد.
چرا که یک تشکل مشکوک ضد ملی و وطن فروش و در ارتباط جاسوسی علیه کشور با دولت قدرتمندی همچون روسیه شوروی با سابقه نظامیگری، و جمع آوری سلاح و تشکیل ارتش میلیشیا و خط و نشان کشیدنهای مکرر رهبرش که ایران را لبنان خواهیم کرد و یا وای به روزی که دست به سلاح ببریم. بدون هیچ اطلاعی یکباره به قول خودش 500هزار نفر از هواداران را به صحنه خیابانها وارد میکند از نگارنده که دهه ها سیاستهای داخلی و بیرونی این فرقه را به اجرا در میاورده است، بشنوید نه توسط رژیم و یا هر رژیم نوپایی تحمل نمیشد.
توجه میدهم به این امرکه شخص رجوی که کوچکترین نافرمانی اعضای فدایی خود را بدلیل حتی بیماری نه حتی انتقاد و یا اعتراض چه برسد به تشکیل گروه مستقل و مسلح وغیر مسلح در درون حاکمیت دستگاه تشکیلات خودش را با خاک یکسان میکرد و میکند تحمل نمیشد و نمیشود. امروزه خوشبختانه دیگر این گفتار نگارنده بعداز سالیان تکرار افشای ماهیت واقعی رجوی و ظهور آن ماهیت که “رجوی منتقد را چه برسد به شورشی را نابود میکند” بر کسی پوشیده نیست.
بنابراین مسلم بود که نتیجه این حرکت کودتایی از نظر حاکمانیکه هر لحظه انتظار مواجهه شدن با جنگ مسلحانه را داشتند چه خواهد بود. ضمن اینکه از اطلاعیه سیاسی-نظامی دو روز قبل رجوی در 28 خرداد 1360 نیز محتوایش ناظر بر نتیجه سی خرداد بود، روشن میگردد.
از طرفی نیز رجوی این حقیقت را که “قدرت و حاکمیت آینده فرضی باید به تمام و کمال و تنها در دست مسعودرجوی باشد” را طی چهل سال گذشته به آشکارترین شکل بنمایش گذاشته است بر کسی پوشیده نیست. حتی بعد از چهل سال شکستهای پی در پی هرگاه مریم رجوی همدست این دزدی بزرگ سالگرد تبهکاری 30 خرداد را با حامیان بین المللی خود تحت عنوان میهمانان عالیرتبه با سور و سات و با هزینه میلیونها دلار جشن میگیرد، حاضر نیست شورایی های به اصطلاح متحدش را نیز در آن آفتابی کند، نمونه دیگری است از عمق دسپاتیزم مسعودرجوی.
از همین روست که سی خرداد سالروز بسرقت رفتن و به نابودی کشانده شدنِ مبارزه مردم ایران برای دمکراسی و آزدای و حاکمیت قانون در سال 1360 توسط دزد و راهزن انقلاب و شیاد بزرگ معاصر ایران مسعود رجوی است.
امروزه بوضوح شاهدیم که رجوی 99درصد انرژی خود را صرف مبارزه و نابودی جداشدگانِ منتقد خود میکند تا رژیمی که مدعی آلترناتیوی آن است.
اما بازماندگانیکه این شیاد و راهزن تبهکار نتوانست نابود کند همچون جداشدگان در آلبانی و دیگر کشورها قسم خورده اند که نگذارند تاریخ تکرار شود و مردم، جوانان، و مبارزه مردم ایران بار دیگر توسط شیاد دیگری ربوده و به مسلخ کشیده شوند. و از اینرو به تمام کمال و با تمام قوا به مبارزه آگاهی بخش با بیان حقایق در مورد این راهزنی بزرگ قطار مبارزه مردم ایران پرداخته و خواهند پرداخت. و بهای آنرا همانگونه که سالهاست میپردازند خواهند پرداخت.
سالیان سیاسیون خارج کشور توسط مسعودرجوی بلحاظ سیاسی گروگان گرفته شده بودند و به تمام کمال حرف او را تکرار میکردند که: انتقاد به رجوی همراهی با رژیم است. ولی ما جداشدگان با تحمل همه اتهمات و ناملایمات و نامردمیها، مرتب باید استدلال میکردیم که:
- اگر فکر کنیم آنان که حقایق ظلم و جنایت رجوی را میگویند همراهی با رژیم میکنند.
- اگر فکر کنیم که انتقاد کردن به فرقه رجوی تعادل قوا ی بین مردم ایران و رژیم به نفع رژیم تغییر میدهد.
- اگر فکر کنیم که چون رژیم به فرقه رجوی ایراد دارد، ما هم ایراد بگیریم خاک به چشم توده ها میپاشیم .
- اگر فکر کنیم که زدن به دشمن ِ رژیم بسود رژیم تمام میشود.
- اگر فکر کنیم که تمام مردم ایران نشسته اند که موضعگیریهای ما در خارجه را ملاک رویکردشان با رژیم قلمداد کنند.
- اگر فکر کنیم که موضعگیریهای ما در خارج سرسوزنی در داخل ایران تاثیر دارد.
- اگر فکر کنیم که تابحال خیلی مبارزه کرده ایم و شرمنده مردممان بخاطر سالیان سینه زدن زیر علم صدام و دست آموز او مسعود رجوی علیه مردممان نباشیم.
- اگر فکر کنیم که دلیل جدا شدگان از فرقه رجوی ادامه مبارزه!! مسعود رجوی با رژیم بوده است.
- اگر فکر کنیم که زمانیکه مجاهدین جدا شده سربازان ایرانی را در مرزها و یا مردم را در شهرها بنفع صدام میکشتند و یا در آن شریک بودند، اسمش مبارزه بوده و نه تروریسم و جنایت.
- اگر فکر کنیم که زندان، شکنجه و اعدامها و سختی مبارزه را مسعود رجوی بود که تحمل کرده است و بر دوش همین مجاهدین نبوده.
- اگر فکر کنیم که مجاهدینی که چهل سال است جان بکف بخیال مبارزه برای آزادی مردمشان تمامی میدانهای زندان، اعدام و شکنجه رژیم و چهل سال آشوویتس رجوی را بجان خریدند ، و تمامی دار و ندار شان(خیلی ها تا پنج نفر از خانواده درجه اولشان را) در این مسیر قربانی کردند، و سالیان است که مرمی فشنگ و ترکش خمپاره را با جسمشان حمل میکنند و در هر نشست و برخاست درد جانکاه آن را حس میکنند ویا هربار که در آینه به خود مینگرند اثرات زخمهای بزرگ بر جسمشان چهل سال فریب و دجالگری را برسرشان آوار میکند ، کسانی هستند که نمیدانند تعادل قوا یعنی چه، و رژیم یعنی چه!
- اگر فکر کنیم که سیاست و تعادل قوا را باید از کسانیکه تعادل قوا را در کتابها خوانده اند سوال کرد.
- اگر فکر کنیم که تعادل قوا در ایران آن است که آقای رجوی میگوید.
- اگر فکر کنیم که همچون ترامپ، نتانیاهو و شیوخ عربستان رجوی در دشمنی با رژیم، دوست مردم ایران است.
- اگر فکر کنیم که آنچه مجاهدین جدا شده میگویند اغراق آمیز است.
- اگر فکر کنیم که چون مجاهدین جدا شده همچون ستارخان و باقر خان لفظ قلم بیان نمیکنند پس پرنسیپی ندارند.
- اگر فکر کنیم که چون آنچه مجاهدین جدا شده میگویند با منطق ما نمیخواند، و ما با چشم خود شاهد نبوده ایم و تابحال چنین وقایعی در تاریخ رخ نداده، این میزان از شقاوت ممکن نیست آنهم از خدای مدعی آزادی!!پس دروغ است …
- اگر فکر کنیم مگر این میزان جنایت امکانپذیر است؟ آنهم بدست ِ رجوی ای که میگفت و مینوشت “بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران” و زمین و زمان را بدهکار خود میکرد، آنوقت چگونه ممکن است این فرد ، بگوید و بنویسد که ” مردمی که به من (مسعودرجوی) لبیک نمیگوید بدرد زیر خاک میخورد”، “جوانانی که در تظاهرات سال 1378رجوی را نام نمیبرند باید گذاشت پای دیوار”.
- اگر فراموش کنیم که این همان رجوی بود که فریاد وا اسلاما و وا مبارزه ضد امپریالیستی او علیه جهان (بخدا اگر خبر داشته باشید) به عرش اعلا میرسید که سر از میانه جولیانی ها، سعودیها، اسرائیلی ها، جان بولتن ها، … در آورده.
باید مطمئن باشید که اشتباه میکنید. و گروگان فکری و عقیدتی رجوی هستید. ولی همه ما را لعن ونفرین کردند.
شجاعت وصف ناپذیر جدا شدگان در تحمل اتهامات
آن روزهایی که زنان جدا شده با جستن از دام رجوی علیرغم اینکه بسیاری از آنها که تابلو زندانی زمان شاه و هم بندی جزنی و … را بر سردرب دکان سیاسی خود زده اند چهل سال است گرفتار آن هستند و از مبارز و انقلابی به شکنجه گر و زندان بان و قاتل تبدیل شده اند، این زنان افشارگیریهای خاص زنان را شروع کردند. در مقابل اما بقیه مردسالارانه و در خط مقدم جبهه رجوی آنها را هدف ناجوانمردانه ترین اتهامات قرار دادند، یعنی چشم را بستن به اینکه زن مجاهدی که سالیان مبارزه را با شکستن همه زنجیرهای ضد تکاملی بر دست و پایشان و غلبه بر تمامی موانع مرد سالارانه مذهبی ، اجتماعی، خانوادگی فرهنگی… در عالیترین سطح در سختترین شرایط مسیر طولانی مبارزه را در پیشاپیش دختران خیابان انقلاب را طی کرده اند، از منظر آنها “صرفا جهت خراب کردن رجوی، پست ترین و شنیع ترین اقدامات را بدروغ به خود نسبت میدهند؟؟؟؟!!!! ” و با نادیده انگاشتن حقایق و ستمهایی که بر این زنان مجاهد و مبارز کشور رفته است زبان زهر آلود را گشوده و مدعی شدند که رقصهای رهایی صحت ندارد. همبستری های تکی و جمعی حقیقت ندارد. حتی شنیدیم که بعضی ها نیز گفتند که حتما پول کلانی گرفته اند!!!! و در ضدیت با زن و عنصر زن در صف مقدم رجوی ها قرار گرفتند. ننگ و نفرین بر این زن ستیزی که محصول دستگاه فکری ضد انقلابی مسعود رجوی است.
رجوی خود پیشاپیش به جمع این زنان که مجبورشان میکرد به حرمسرایش بپیوندند، میگفت:
خوشبختانه امروزه برهمگان روشن شده است که رجوی بطور مطلق در مقابل رژیم نیست. رجوی در مقابل مردم ایران است. رجوی سنگ دشمنان بین المللی ایران را برای بقدرت رسیدن در ایران به سینه میزند.
چهار دهه است که رجوی همه اگر های فوق را به عالم القاء میکند. با این هدف که زمینه هرگونه طرح انتقاد به خودش و رو شدن جنایاتش را خشک کند، وی با زیرکی ضد انقلابی و با اهرم به گروگان گرفتن روحیه “ضدیت با رژیم” مردم و سیاسیون ایرانی خارجه نشین بر جنایاتش سرپوش میگذارد. و ما مجبور بودیم به حکم وظیفه و تجربه چند ده ساله از قربانی شدن و دیدن قربانیان در تشکیلات و در شورا و در بیرون شورا، بنویسیم که :
چه کسانی در دام رجوی بهتر گرفتارمیشوند؟
- اولین قربانیان این دام ننگینِ ضد ایرانی وضد ملی (ضد ملی و ضد ایرانی بودن در آینده بیشتر روشن خواهد شد) رجوی با انگیزه ترین های مجاهدین بودند. چون براحتی انگیزه هایشان بگروگان گرفته میشود.
- پیروان بی چون و چرای رجوی با اولویت زندانیان زمان شاه با عقایدی عاریه گرفته شده از پس مانده نظم قرن گذشته از جهان دوقطبی و حاکمیت افکار ایدآلیستیِ چپِ غیر واقع گرا و غیر منطبق با جهان و جامعه امروز ایران که راه حلهایشان نه مبتنی بر شناخت بلکه فقط وفقط بصورت کلیشه ای از دیگر جوامع میتواند تظاهر کند.
- بریده های از مبارزه حاملان این نوع تفکر در دستگاه رجوی با اولیت و در صدر آن خود مسعود رجوی تا جایی در مواجهه با واقعیت جامعه ای که صد در صد با آن بیگانه بودند، با شاخص آنهائیکه بطور اتو دینامیک از مبارزان آزادی به زندانبانها، شکنجه گرها، از مبارزان به اصطلاح چپ به آویختن به دشمنان هوشی مینه و چه گورارا و… تبدیل شدند.
عده ای در خارج کشور آنچنان از موضع ژنرال جیاب “چرا رژیم را رها کرده اید؟” میکردند که انگار در خط مقدم جنگهای دین بین فو در مواجهه با نیروهای فرانسوی که در حال پیشرفت و تسخیر مرکز فرماندهی ویتگنگ ها هستند، ولی مخاطبشان (جداشدگان منتقد رجوی) سلاح را زمین گذاشته و از سر بی دردی به مسعود رجوی انتقاد میکنند!
مسعود رجوی با همین اهرم (روانشناسی تشکیلاتی- تو که بمن انتقاد میکنی بریده و رژیمی هستی ) توانست افشاگریهای بسیاری را دو دهه به عقب بیندازد. مسعود رجوی فرد را مجبور میکرد علیرغم اینکه آفتاب درخشان در حال سوزاندن صورتش بود شک کند که این آفتاب است و یا علت عیب و ایراد مبارزاتی خودش که این گرما و سوزش و روشنایی خیره کننده را میبیند و حس میکند. مجاهدین و بسیاری از ما بعد از جزقاله شدن زیر همان آفتاب فهمیدیم که چه ترفندی خورده ایم. و دست به افشاگری ( بیان حقیقت) زدیم. جداشدگان ساکت بخشی از جزقاله شده ها هستند و جداشدگان منتقدِ منتقدین رجوی نیز دیگر بخش جزقاله شده هستند. مسعودرجوی حتی محمدرجوی فرزندش و همه چیز او از جسم و روحش تا مادرش تا گذشته آینده اش و مهمتر از همه بسیاری از هم نسلهای میهنش را نابود کرده و هنوز هم رها یش نمیکند.
همه مجاهدین جدا شده برای جدا شدن یکبار آگاهانه در آتش سوخته اند با همه دردهای جانگداز آن و ساده نبوده است. چه کسانی جدا شدن از تشکیلاتی که هستی ، خانواده، همقطاران، هزاران همفکران، تمامی گذشته و آینده، هویت انسانی و آرمانیش را بپایش داده را ترک و مهر ننگین رجوی و مریدان همرنگش در خارجه را به جان میخرد؟ الا اینکه متوجه شده باشد که این فرشته نجات، یک هیولای آدمخواری است که از روز اول اساسا برای مبارزه با آن محتوای آدمخواری بوده است که پا در راه گذاشته است؟
اما اجازه بدهید آب پاکی روی دست همه بریزم، هر کس از مجاهدین جدا شده (شورایی و مجاهد و هوادار) :
- پاسیو است و در مورد فرقه رجوی سکوت کرده است.
- تمام عیار به افشای فرقه رجوی نمیپردازد و تمامیتش (از شروع فاز سیاسی تا امروزش) را نقد نمیکند.
- مسئولیت و سهم خودش (چه مجاهد چه شورایی) در جنایات رجوی را نمیپذیرد. و از همین زاویه نمیتواند آنجا ها که خودش نیز در دستگاه رجوی مسئولیت داشته را نفی و نقد کند.
- در مقابل اما، برای پوشاندن این مسئولیت، شدید تر و چپ نمایانه تر از رجوی شعار مبارز ه با رژیم میدهد.
مطمئن باشید که اینها مانند رجوی تا بن و استخوان به این القاء ضد ملی و ضد ایرانی او که میگفت :”هر منتقدِ من بریده است و هر انتقاد به رجوی در واقع هم جبهه شدن با رژیم است” و آنرا حتی فراتر میبرد و میگفت مانند تیر خلاص زدن در زندان اوین است … تشبیه میکرد ایمان دارند.
هرآنکس که فکر کند همه حقایق در مورد فرقه رجوی را میداند بداند که در حال فریب خود و دیگران است. سازمان مجاهدین یک فرقه مخرب مافیایی است و نه یک تشکیلات سیاسی ، معنی اینرا باید خوب دانست.
جداشدگان با توجه به اینکه سالیان بدلیل فریبی که از یکی از شیادترین مدعیان مبارزه برای آزادی و دمکراسی … ایران بنام مسعودرجوی و دنباله روهای زندان شاه او خورده و به مردم خود خیانت کرده اند. که این خیانت را در رویکرد مردم ایران به مسعود رجوی و فرقه رجوی بخوبی میتواند شاهد بود، دین بزرگی نسبت به مردم خود احساس میکنند بنابراین حداقل کاری که میتوانند بکنند بیان آنچه منجر به این فریب خود و صدمات و لطماتی که به مردمشان خورده است و بیان حقایق عامل و عوامل این صدمات و لطمات است. و مطلقا برای خود بدنبال قدرت و… نیستند. اما مردم خود را در مبارزه خودشان برای کسب آزادی و دمکراسی و برقراری حکومت قانون بطور کامل حمایت میکنند. مبارزه ای که در تک تک شهرها و خیابانهای کشور با پیشتازی زنان و جوانان ایران در اوج خود در جریان است.
داود ارشد
26 خرداد 1400
————
مطالب مرتبط
گزارشی درونی از آنچه مسعود رجوی مبارزه اش میخواند
خروج مجاهدین از اشرف و لیبرتی و عراق شکست مطلق یا پیروزی نسبی
محاهد خلق علی زرکش به کدام توصیف مسعود رجوی
خانواده مجاهدین اسیر در لیبرتی نماینده خلق یا ضد خلق
خانواده های مجاهدین درگذر از مائده آسمانی به سنگهای ابابیل
نامه سرگشاده داود ارشد به اسماعیل وفا یغمایی
چه کسانی مبارزه مردم ایران را فراموش کرده اند؟ بقلم داود ارشد
پاسخ داود باقروند ارشد : آقای سعید جمالی دوران چپ نمایی های کودکانه بسر آمده
قسمت آخر: آقای سعید جمالی (هادی افشار) بهتر نیست در ایران-افشاگر مقالاتت را منتشر کنی؟
هشدار به حمید اسدیان در مورد خودکشی زهرا نوری
مردم ایران و فرقه رجوی – اتهامات سلیمانِِ حمید اسدیان
مهستان یا تئاتر مبارزه و آلترناتیو به کارگردانی آقای نوری علا
شوی ویلپنت پوششی برشکست سی خرداد فرقه رجوی
بر طبل تروریسیم کوبیدن به بهانه بزرگداشت سی خرداد توسط فرقه رجوی با به صحنه فرستادن مهدی ابریشمچی
سخنرانی آقای داود ارشد در کنگره پنجم سکولارهای ایران در کلن آلمان
ولی ققیهی بنام مسعود رجوی از زبان و بقلم خودش
چـــــرا مجاهد هراسی؟ مبارزه! در آینه مردم
ادعای فرصت طلبانه مسعود رجوی به ترور آمریکایی ها و غلط کردم های امروزش
فرقه رجوی – ادعای سردمداری مبارزه ضد امپریالیستی و سازشکارخواندن بقیه!!!
—————————-