ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
عباس میرزا: چـــه بکنم که ایرانیان را هوشیار نمایم ؟ بررسی ریشه و علل دیگر توسعه یافتگی و عدم توسعه یافتگی- قسمت دوم
داود باقروند ارشد
این مجموعه مطالب در شش قسمت که انعکاس یافته های جدید دانشمندان در ریشه یابی علل توسعه یافتگی و عدم توسعه یافتگی کشورهاست، بحث های تاریخی مندرج، صرفا تاریخ نگاری نیست. آن بخش از تاریخ کشورها که خواهید خواند ضمن اینکه از زاویه شناخت ریشه ها و نحوه شکل گیری نهادهای آن کشور که منجر به توسعه نیافتگی و یا توسعه یافتگی شده است بررسی شده. بعلاوه برای شناخت بسیاری نظریه های نا کارآمد ازعلل عدم توسعه نیافتگی ضروری است، و لازم است در خواندن آنها دقت لازم بشود.
لینک به قسمت های دیگر
قسمت اول: (عباس میرزا) چـــه بکنم …؟ یافته های جدید علم اقتصاد و عدم توسعه یافتگی کشورها
قسمت دوم:(عباس میزا) : چـــه بکنم …؟بررسی ریشه و علل دیگر توسعه یافتگی و عدم توسعه یافتگی
قسمت سوم– (عباس میرزا): چـــه بکنم …؟ بررسی اثر عواملی چون فرهنگ و دین و ژن و…بر توسعه
قسمت چهارم :(عباس میرزا) چـــه بکنم…؟ نهادهای اقتصادی فراگیر، نهادهای اقتصادی استثماری
قسمت پنجم: (عباس میرزا) چـــه بکنم که…؟چرا قدرت های سیاسی در مقابل انقلاب صنعتی می ایستادند؟
قسمت ششم-آخـر :(عباس میرزا) چـــه بکنم… ؟ نگاهی به توسعه ایـران و ژاپـن
قسمت دوم: بررسی ریشه و علل دیگر توسعه یافتگی و عدم توسعه یافتگی
نقش استعمار و نهادهای موجود کشورها بر توسعه
استعمار و توسعه آمریکای شمالی.
آیا مسیر نهادهای دمکراتیک هموار است؟.
عدم توسعه مکزیک پس ازاستقلال، چرا؟.
بررسی مقایسه ای یک نمونه (نه دو کشور همسایه با گذشته و فرهنگ متفاوت) بلکه دو قسمت یک شهر و مردم از میان مردم آزتک مکزیکی با تمامی خصوصیات مشترک آنها که فقط با یک حصار مرزی از هم جدا شده اند، حقایق بیشتری را برای ما روشن میکند. اگر در کنار حصاریکه شهر «نوگالس» [1]Nogales را به دو نیم شمالی و جنوبی تقسیم میکند بایستید و به شمال بنگرید (نوگالس در منطقه سانتا کروز آریزونا در ایالات متحده آمریکا) را خواهید دید. در آنجا متوسط در آمد خانوارها سی هزار دلار درسال است. از یک زندگی مدرن، تحصیلات و بهداشت و سلامت و … برخوردارد. مردم آن میتوانند بدون هراس از در خطر افتادن امنیت شان و یا دلهره دائمی در مورد دزدی مصادره اموال و تهدیدهای مشابه به زندگی روزمره خود بپردازند. آنها هم چنین دولت را با وجود تمام ناکارآمدی ها و برخی موارد فساد نماینده خود میدانند. آنها می توانند با رای خود شهردار، فرماندار، نماینده کنگره و سناتورها و حتی رئیس جمهور آمریکا چه کسی باشد را تغییردهند.
درجنوب این حصار «نوگالس سونورا» تنها چند قدم آنطرف ترعلیرغم این که در بخش مرفه مکزیک زندگی میکنند. درآمد سالیانه شان یک سوم اهالی شمال حصار است. بیشتر بزرگسالان تحصیلات متوسط را به پایان نرسانده اند. بسیاری از نو جوانان به مدرسه نمیرند. مادران نگران نرخ بالای مرگ ومیر نوزادان هستند کیفیت و بهداشت پائین و متوسط عمر کمتر مردم، تعجب با انگیز است. جاده ها در وضعیت بدی است. جرم و جنایت بالاست و راه اندازی کسب و کار اقدامی مخاطره آمیز به حساب می آید. اهالی نه تنها با خطر سرقت مواجه هستند، که راه اندازی یک بنگاه جدید و اخذ تمامی مجوزهای مورد نیاز مستلزم پرداخت رشوه به همه دست اندرکاران و تلاشی طاقت فرساست. برخلاف همسایگان شمال حصار شهر، دمکراسی برای نوگالس سونورا در جنوب حصار تجربه ای بسیار تازه محسوب میشود. تا زمان اصلاحات سیاسی در سال 2000میلادی این قسمت شهر دقیقا به مانند سایر بخش های مکزیک تحت کنترل فساد آمیز «موسسه حزب انقلابی» [2]Institutional Revolutionary Party-Parido Revolucionario Institucional, PRI قرار داشت.
چگونه میتواند چنین اختلافاتی بین دو بخش یک شهر وجود داشته باشند؟ با وجود اینکه هیچ اختلافی در جغرافیا، آب و هوا یا نوع بیماری های شایع در منطقه، غذا و موسیقی و فرهنگ وجود ندارد. وضعیت بیماریها فقط به عدم برخورداری از بهداشت و مراقبت های مطلوب پزشکی مربوط است. چون میکروب ها محدودیتی برای عبور از حصار ندارند. مردم شمال حصار نه از سفید پوستان و در جنوب حصار از نسل «آزتک»ها بلکه همه از نسل آزتک ها هستند، با پیشینه مشابه. حتی در سال 1821 و استقلال مکزیک تمامی نوگالس در مکزیک قرار داشت. در 1853م در اثر خرید «گادسدن» مرز آمریکا از وسط نوگالس عبور کرد.
بله همانطور که میتوان حدس زد، (بدون اینکه بخواهیم نابرابریها و ظلم و ستمی که در ایالات متحده نیز وجود دارد را نادیده بگیریم و یا کمرنگ کنیم و با تاکید بر مقایسه رفاه و عدالت نسبی) تنها تفاوت، دسترسی اهالی شمال حصارنوگالس به نهادهای اقتصادی ایالات متحده است که آنها را قادر میکنند آزادانه شغلشان را انتخاب کنند. ازتحصیلات در مدارس و کسب مهارت برخورداند، میتوانند کارفرمایان خود را به سرمایه گذاری در بهترین فناوری ها تشویق کنند که به دستمزدهای بالای برای آنها می انجامد. آنها با رای آزاد میتوانند سیاستمدارانیکه مفید به حال خود نمی یابند را تغییر دهند.
“مهم ترین متغیری که در علم اقتصاد وجود دارد «تولید سرانه» است. هم اکنون به اثبات رسیده کشورهایی که از تولید سرانه بالایی برخوردارند به نحوی در سال های دور این شعار را که توسعه به یک نظام سیاسی مدرن نیاز دارد، عملی کرده اند. افت 30% سرانه تولید از 1356 تا 1379 در ایران به دلیل کم کاری عوامل تولید است یا عدم استفاده بهینه از منابع. بنظرمیرسد تحلیل واقعی افت تولید سرانه در ایران به وضوح بتواند نا متوازن بودن ترازوی نظام سیاسی با روند پیشرفت توسعه اقتصادی را نشان دهد.” [3]عظیمی آرانی، حسین، اقتصاد ایران، توسعه،برنامه ریزی، سیاست و فرهنگ، نشر نی، چاپ چهارم،1400، ص 510
همانطور که قبلا نیز گفته شد، پاسخ این واگرایی بین جهان توسعه یافته و عقب مانده، در چگونگی شکل گیری این جوامع در دوران اولیه استعمار ریشه دارد، که تاثیرات آن تا به امروز برجای مانده است. برای فهم دقیق تر این واگرایی کمی به عقب میرویم و در خلاصه ترین شکل به تاریخ ایالات متحده و مکزیک میپردازیم تا ببینیم بنیان کج و انحراف دقیقا از کجا شروع شده است.
نقش استعمار و نهادهای موجود در هر کشور
ایالات متحده آمریکا (آمریکای شمالی) و آمریکای لاتین هردو مستعمره بودند، یکی مستعمره انگلستان وفرانسه … و دیگری اسپانیا وپرتقال … چرا در ایالات متحده آمریکا نهادهایی رواج دارد که به موفقیت اقتصادی بیشتر مردم این کشور در مقایسه با مکزیک یا سایر کشورهای آمریکای لاتین، می انجامد؟ پاسخ به این سوال را باید در چگونگی شکل گیری این جوامع در دوران اولیه استعمار جستجو کرد. ازآنجا بود که واگرایی میان این نهادها[4]نهادها (Institutions) کلمه ای بسیار مهم در این مطالعات است، که قواعد بازی در هرجامعه ای هستند. به عبارت دیگر نهادها محدودیت های انسان ساخته ای هستند، که تعاملات افراد را شکل می دهند. نهادها سه دسته هستند، 1: ساخته دست بشرند بنابراین از سایر عواملی که خارج از کنترل آدمی است مانند عوامل جغرافیایی متمایزند. 2: قواعد بازی ای هستند که رفتار آدمی را مقید میکنند. 3: تاثیرعمده آنها از طریق جهت دهی به انگیزه ها اعمال میشود. اتفاق افتاد و تاثیرات آن تا به امروز برجا مانده است.
در اوایل سال 1516 «خوآن دیاس دِ سولیس» [5]Juan Díaz de Solís یک دریانورد اسپانیایی وارد دهانه پهناور رودخانه ای در کرانه شرقی آمریکا جنوبی شد. او رودخانه را «ریو د پلاتا» یا رودخانه نقره نامید چرا که مردم محلی منابع نقره در اختیار داشتند. وی تمامی این سرزمین های ساحلی را متعلق به اسپانیا اعلام کرد. در دوطرف دهانه رود یعنی «چاروآس» (Charrúa) و «کراندی» (Querandí) که اینک اروگوئه نامیده میشود، مردم محلی که از طریق شکار امرار معاش میکردند. دِ سولیس را به هنگام گشتهای اکتشافی به ضرب چوب و چماق به قتل رساندند. [6]https://www.britannica.com/biography/Juan-Diaz-de-Solis.
در سال 1534 اسپانیا دوباره گروهی از مهاجران را به این منطقه فرستاد. آنها در همان سال در محل بوینس آیرس (بمعنی هوای تازه) کنونی شهری بنبان نهادند تا اروپائیان در آن سکونت گزینند. اروپائیان بدنبال هوای تازه نبودند بلکه بدنبال منابعی برای غارت و نیروی کار برای استثمار می گشتند.
اهالی چاروآس و کراندی که عمدتا شکارچی بودند مطیع نبودند. وقتی اسیر میشدند زیر بار بیگاری تهیه غذا برای اسپانیایی ها نمی رفتند، و با تیرو کمان به اروپائیان حمله میکردند. از این رو اروپائیان چون نمیتوانستند خود غذا تهیه کنند با گرسنگی روبرو شدند. از طرفی نیزطلا و نقره های مردم محلی تماما از مسیری می آمد که به قلمرو «اینکاها» در کوههای آند[7]Andes در غرب دور می رسید.
اسپانیایی ها برای نجات از گرسنگی و کشف مکانی جدید که ثروت بیشتر و جمعیتی استثمار پذیر داشته باشد در سال 1537 به رود پارانا رسیدند. در این مسیر به «گوآرانی» ها (Guaraní) برخوردند، که مردمی یکجا نشین با اقتصاد کشاورزی بودند. اسپانیایی ها که علاقه ای نداشتند که خود به کشت و کار بر روی زمین بپردازند، متوجه تفاوتِ گوآرانی ها با کراندی ها و چاروآس ها شدند. در یک جنگ آنها را شکست داده و وادار به تسلیم کردند. و شهر «آسونسیون» پایتخت امروزه پاراگوئه را ساختند. اسپانیایی ها با شاهزادگان گوارانی ها وصلت کردند و خود را بسرعت بعنوان اشراف به سطوح بالای جامعه رساندند. نظام کار اجباری و خراج گیری موجود در میان بومیان را براه انداختند و بخدمت گرفتند. طوریکه در عرض چهار سال تمامی سکنه اسپانیایی بوینس آیرس به آسونسیون منتقل شدند.
در طول قرن بعد اسپانیایی ها اکثر بخش های مرکزی، غربی و جنوبی آمریکای جنوبی را تسخیر کرده و به استعمار در آوردند. همزمان پرتقالی ها مدعی برزیل شدند که در شرق این قاره قرار داشت. راهبرد مستعمره سازی اسپانیایی ها که نخست توسط «کورتس» (Don Hernan Cortes)در مکزیک پیاده شد، بسیار کار آمد بود. آنها بهترین شیوه برای غلبه بر مخالفان بومی را در دستگیری رهبرشان و مجبور کردن آنها برای بیگاری گرفتن از بومیان از طریق آنها یافتند. اسپانیایی ها ضمن تصاحب ثروت رهبران بومی میتوانستند بومیان را به پرداخت خراج و تامین غذا وادارند. مرحله بعدی قرارگرفتن در جایگاه طبقه حاکمه جدید جامعه بومی و در دست گرفتن زمام شیوه های رایج موجودِ مالیات ستانی، خراج گیری و خصوصا کار اجباری بومیان بود. شیوه کورتس را یک کشیش بنام «برناردینو دِ ساگون» در کتاب مشهورش «فلورنتین کادیسس» اینگونه آورده است:
ازطریق دستگیری و شکنجه رهبر بومیان در 1521 تسخیر آزتک کامل شد. نهاد انکومیندا encomienda
کورتس به عنوان فرماندار استان «اسپانیای جدید» شروع به تقسیم ارزشمندترین منابع، یعنی جمعیت محلی، از طریق سنت (نهاد) «انکومیندا» [8]encomienda کرد. نهاد انکومیندا (دائره المعارف برتانیکا آنرا: به بردگی کشیدن بومیان آمریکای لاتین و فیلپین توسط اسپانیا توصیف کرده است[9]encomienda, in Spain’s American and Philippine colonies, legal system by which the Spanish crown attempted to define the status of the indigenous population. It was based upon the practice of exacting tribute from Muslims and Jews during the Reconquista (“Reconquest”) of Muslim Spain. Although the original intent of the encomienda was to reduce the abuses of forced labour (repartimiento) employed shortly after Europeans’ 15th-century discovery of the New World, in practice it became a form of enslavement. ) بدین معنا بود که، بومیان تحت استعمار اسپانیا در قبال منتی که اسپانیایی های موسوم به «انکومیندارو» به دلیل مشرف کردن بومیان به دین مسیحیت بر گردنشان داشتند، موظف بودند هدایا و یا نیروی کار رایگان در اختیار او قرار دهند. کشیش بارتوله مه دو لاس کاساس [10]Bartolome de las Casas در کتابی با عنوان «شرحی اجمالی بر نابودی بومیان» [11]A short account of the destruction of the Indiesچنین مینویسد:
“اسپانیایی ها، بومیان از بلندپایگان و سالمندان گرفته تا زنان و کودکان را وادارشان می ساختند تا روز و شب بدون هیچ استراحتی کار کنند. شاهِ بومیانِ یک قلمرو را دستگیر میکردند و بمدت شش یا هفت ماه زندانی میکردند تا او را وادار کنند که از بومیان بخواهد که یک اتاق پر از طلا جمع آوری کرده و به اسپانیایی ها بدهند. اگر اتاق پر نمیشد، او را آنقدر با داغ کردن و روغن داغ بر شکمش ریختن شکنجه میکردند که بومیان خود را وادارد که طلای بیشتری جمع آوری کنند. ویا هریک از مهاجران به اقامتگاهی که به وی اختصاص داده شده بود، ساکنین پیشین را بنابرسنتی که در میان بومیان وجود داشت، به مثابه «اعضای خانوده شان» با آنها رفتار میکردند، بدین معنا که وادارشان می ساختند تا روز وشب بیگاری کنند.”
قطعا رسم شیوه های بیگاری کشیدن و باج و خراج گرفتن پادشاهان اینکاها از مردم بومی تحت سلطه خودشان شقاوت آمیز نبوده است. این راهبردِ نهادهای استیلا، دردیگر نقاط امپراطوری اسپانیا مشتاقانه مورد تقلید قرار گرفت. امری که در میان کراندی ها و چاروآس ها که چنین نهادهایی در بین خود نداشتند با شکست مواجه شد. اینگونه اسپانیایی ها آمریکای لاتین را به قاره ای با بیشترین نابرابری در جهان تبدیل کردند و قسمت عمده توان اقتصادی آن را از رمق انداختند.
توجه شود استعمارگران در ایران ابتدا با خریدن پادشاهان در نهادهای استثماری موجود آنها در به بردگی بردن ایرانیان شریک میشدند، به تدریج بر این شریک نیز به میزانی که امکانپذیر میشد غلبه کرده خود یکه تاز میدان میشدند. ولی همواره در درون مناسبات نهادهای استثماری موجود میان پادشاهان ایران و مردم عمل میکردند. اگر پادشاه را نمیشد خرید، از طریق وزرا، و درباریان و سران عشایر و … به اهداف خود میرسیدند. “انگلیسی ها به شیخ خزئل[12]خزعل الکعبی، معروف به شیخ خزعل (زاده ۱۲۴۲ – درگذشته ۱۴ خرداد ۱۳۱۵) ملقب به معزالسلطنه و سردار اقدس، که به دلیل خدمات خود به بریتانیا نشان شوالیه امپراتوری بریتانیا را دریافت کرد، رئیس قبیله بنیکعب و سالها فرماندار (خرمشهر) بود. محل زندگی عشیره بنیکعب، در اصل در منطقهای میان تهامه و مدینه در شبه جزیره عربستان بود، که بعدها از عراق به منطقه هویزه، استان خوزستان کوچ کردند. لقب «سر» (Sir) و نشان «سلحشوری امپراطوری هند»(Kight Grand Commander of the Order of the Indian Empire) داده بودند.” [13]کسروی احمد، تاریخ پانصدساله خوزستان، ص 216 در تکوین این روشهای استعماری و چیره شدن بر شریک استثماری، حتی به برسرکار گماردن و کنارزدن پادشاهان چون رضاخان نیز دست میزدند. در آمریکا نیز استعمارگران هرکجا نمیتوانستند بومیان را به بردگی بکشند از قتلعام آنها خودداری نمیکردند. [14]تاریخ تمدن، ویل و آریل دورانت، جلد هفتم آغازخرد، چاپ دوم، ص 187 استعمار و توسعه آمریکای شمالی
در 1490 که اسپانیا فتوحات خود را در قاره آمریکا آغاز کرد انگلستان قدرتی کوچک بود. در سال 1588 طی یک تصادف بر اثر وزش باد و طوفان ناوگان کوچک و ضعیف انگلستان بر ناوگان امپراطوری اسپانیا بزرگترین امپراطوری زمان [15]اسپانیای هنگام پادشاهی فلیپ دوم 1556م بزرگترین، ثروتمندترین و وسیعترین امپراطوری روی زمین بود، این امپراطوری بر اسپانیا، روسیون، فرانش-کنته، سبته، اوران، هلند، دوک نشین میلان، پادشاهی ناپل، سیسیل،ساردنی، فیلپین، هند غربی، قسمت اعظم آمریکای لاتین، قسمتی از آمریکای شمالی، و سراسر آمریکای مرکزی حکومت میراند-نقل از تاریخ تمدن، ویل و آریل دورانت، چاپ دوم جلد هفتم، ص322 که میرفت به انگلستان حمله کند، پیروز شد. بدینگونه چیرگی بدون چون و چرای اسپانیا بر دریاها پایان یافت. از آن پس تازه واردهایی بنام انگلیسی ها نیز وارد سفرهای اکتشافی با انگیزه های استعماری شدند. “کشاورزان به امید یافتن زمین، ماجراجویان به قصد متمول شدن با تجارت تا غنیمت، جانیان به امید نجات از قساوت قانون، و پیرایشگران با تصمیم به افراشتن پرچم خود بر روی سرزمین تازه مخاطرات و خستگی های دریا را به منظور ایجاد انگلستان های جدید به جان می خریدند”.[16]تاریخ تمدن، ویل و آریل دورانت، جلد هفتم آغازخرد، چاپ دوم، ص 188 آنها مستعمره سازی را از آمریکای شمالی شروع کردند. آنهم نه به این دلیل که جذابیت بسیاری داشت بلکه به این دلیل که جای دیگری در آمریکا باقی نمانده بود که اسپانیا مستعمره نکرده باشد. اسپانیا بخش مرغوب نیمکره غربی که مردمان قابل استثمار و طلا و نقره فراوان داشت پیش از آن اشغال کرده بودند.
اولین تلاش انگلیسی ها برای ایجاد یک مستعمره در «روآنوک» در کارولینای شمالی در حوالی سالهای 87-1585 کاملا شکست خورد. درتلاش بعدی در اواخر1606 سه کشتی به فرماندهی «کریستوفر نیوپورت» باحمایت مالی شرکت «کمپانی ویرجینیا» عازم ویرجینیا شدند. از رودی که آنرا به نام «جمیزاول» پادشاه انگلستان رود جمیز خواندند بالا رفتند و در اوت سال 1607 مهاجر نشین جمیزتاون [17]Jamestown را بنا نمودند. این مهاجران انگلیسی از شیوه هایی که متاثر از الگوی کورتسِ اسپانیایی بود پیروی میکردند. نقشه اول آنها دستگیری سرکرده بومیان و استفاده از وی جهت تامین آذوقه و بیگاری کشیدن از مردم محلی توسط او برای تولید غذا و ثروت بود.
اما آنها نمیدانستند که در قلمرو «اتحادیه پاواهاتان»[18]Powahatan Confederacy ائتلافی از سی هویت سیاسی که با «واهان ساناکوک» [19]wahunsunacock بعنوان پادشاه پیمان وفاداری بسته بودند، قرار گرفته اند. پایتخت این پادشاهی در بیست کیلومتری جیمزتاون بود. وهان ساناکوک فورآ از حضور استعمارگران آگاه و نسبت به نیات آنان ظنین شد. اما نکته بسیار مهم این بود که، او زمامدار قلمری بود که در آمریکای شمالی یک امپراطوری بزرگ به حساب می آمد. اما دشمنان زیادی نیز داشت و فاقد اقتدار سیاسی متمرکز و فراگیر اینکاها بود. (توجه شود به تقسیم قدرت در انگلستان قبل از انقلاب صنعتی آمده در قسمت اول)
از این رو انگلیسی ها نتوانستند آنها را مجبور به بیگاری و جمع آوری غذا کنند، سپس تلاش کردند با آنها وارد معامله شوند. آنها تصور نمیکردند که هرگز مجبور شوند برای تامین غذای مورد نیازشان وارد کشت شوند. چون فاتحال پیشین دنیای جدید هرگز چنین کاری نکرده بودند. در اواخر زمستان 1607 ذخایر غذایی مهاجران رو به پایان گذاشت. دو دلی رهبر شورای مهاجران «ادوارد ماری وینگفیلد» را فراگرفت و در یک فرآیندی فردی بنام کاپیتان جان اسمیت با دستور کمپانی ویرجینیا بعنوان عضو شورای مهاجران برگزیده شد.
وقتی کریستوفر نیوپورت برای آوردن تجهیزات و مهاجران بیشتری به انگلستان برگشت این جان اسمیت بود که مستعمره را نجات داد. و از طریق ماموریتهای بازرگانی توانست تدارک غذا که جنبه حیاتی داشت را تضمین کند. در یکی از ماموریتها، وی توسط برادر پادشاه بومیان «واهان ساناکوک» دستگیر شد و به نزد پادشاه برده شد. جان اسمیت توانست فراکند و در ژانویه 1608 همزمان با بازگشت نیوپورت از انگلستان به جیمزتاون که مهاجران اروپایی در آنجا بطور تهدید آمیزی با کمبود غذا روبرو بود، رسید.
استعمارگران انگلیسی در این تجربه اولیه درس اندکی آموختند. آنها در طول سال 1608 به جست و جوی برای طلا و فلزات گرانبها ادامه دادند. آنها هنوز نفهمیده بودند که نمی توانند برای تامین غذا و نجات جان خود به بومیان چه برای بیگاری کشیدن و چه تجارت تکیه کنند. جان اسمیت اولین کسی بود که دریافت مدل مستعمره سازی کورتس در آمریکای شمالی جوابگو نخواهد بود. چرا که شرایط آمریکای شمالی با جنوبی بیش از اندازه متفاوت بود. او متوجه شد که بومیان ویرجینیا برعکس آزتک ها و اینکاها طلایی ندارند. جان اسمیت در یادداشتهای روزانه اش می نویسد:
یکی از مهاجران در یادداشت خود نوشته است.
کریستوفر نیوپورت در آوریل 1608 با یک کشتی طلای تقلبی به انگلستان رفت، و با فرامینی مبنی بر کنترل شدیدتر بومیان برگشت. نقشه آنها این بود که تاج بر سر واها ساناکوک بگذارند و او را تابع پادشاه انگلستان کنند. او را برای فریب به جیمز تاون دعوت کردند. جواب بسیار معنی دار واهان ساناکوک اینگونه ثبت شده است.
وهان ساناکوک که به نتیجه قطعی از رویکرد استعمارگران رسیده بود، تصمیم به خلاص شدن از شر آنها گرفت. آنان را تحریم اقتصادی کرد، جیمزتاون دیگر نمی توانست مایحتاج خود را داد و ستد کند. وهان ساناکوک به آنها گرسنگی می داد تا آنجا را ترک کنند. نیوپورت در دسامبر 1608 با نامه ای از جان اسمیت که در آن از مدیران کمپانی ویرجینیا ملتمسانه می خواست طرز فکرشان را نسبت به مستعمره تغییر دهند به انگلستان برگشت. اسمیت فهمیده بود که اگر قرار باشد مستعمره ای ماندگار در آنجا پا بگیرد، این مهاجران هستند که باید کار کنند. از همین رو نوشته بود.
اسمیت به زرگران بی مصرف نیازی نداشت. اینبارنیز با درایت اسمیت جیمزتاون نجات یافت. او گروه های بومی را تطمیع و تهدید می نمود، تا با وی وارد داد و ستد شوند. وقتی سر باز می زدند هر آنچه را که می توانست تصاحب می کرد. برای مهاجران نیز قانون «هرکس کار نکند نباید غذا بخورد» را وضع کرد. اینگونه جیمزتاون از زمستان دوم نیز جان سالم بدربرد.
کمپانی ویرجینیا به این نتیجه رسید که اگر نمیشود بومیان را استثمار کرد، بنابراین باید از مهاجران اروپایی بهره کشید!!! از آنجا که مالکیت تمامی اراضی به کمپانی تعلق داشت، شرایطی شبیه حکومت نظامی برقرار کرد. کمپانی، مهاجرانی را که از بیگاری فرار میکردند تهدید به مرگ کرد. هنگام اجرای اعدام هیچ استینافی وجود نداشت. بنابراین برای مهاجران فرار از مستعمره به امید زندگی با بومیان به مراتب جذابتربود. ضمن اینکه میتوانستند فرار کنند و در مناطقی خارج از سلطه کمپانی بسر برند. از این رو قدرت کمپانی و مدیران آن محدود بود و نمیتوانستند مهاجران را به کار اجباری وادارکنند. شکل گیری نهادهای فراگیر
هرچند مدتی طول کشید تا کمپانی به این نتیجه برسد، که تنها راه حل، ایجاد انگیزه کار و تلاش درمیان مهاجرنشینان است. کمپای ویرجینیا در 1618 نظام حقوق سرانه را پایه گذاری کرد. بر اساس آن، هرمرد مهاجر 20 هکتار و به ازای هر عضو خانوار یا خدمتکارانی که میآورد 20 هکتار دیگر به وی تعلق میگرفت. خانه های مهاجران به مالکیت خودشان در میآمد و از قراردادهای شان معاف میشدند. در 1619 یک گردهمایی عمومی برگزار شد که در شکل دهی به قوانین و نهادهای حاکم بر مستعمره به تمامی مردان بالغ حق رای اعطا کرد. این آغاز دمکراسی در ایالات متحده بود.
دوازده سال طول کشید تا کمپانی ویرجینیا اولین درس را بیآموزد که آنچه در مکزیک و آمریکای مرکزی و جنوبی کارگر می افتاد در آمریکای شمالی عملی نیست. بی خود نبود که اسعتمارگران بجای به بردگی بردن سرخ پوستان آمریکا به قتلعام آنها پرداختند. باقی مانده قرن هفدهم نیز به تلاش برای اموختن دومین درس سپری شد:
“اینکه تنها راه برای ایجاد مستعمره ای خودکفا از نظر اقتصادی، ایجاد نهادهایی است که مستعمره نشینان را ترغیب به سرمایه گذاری وسخت کوشی کند.” آیا مسیر نهادهای دمکراتیک هموار است؟
با توسعه آمریکای شمالی فرادستان انگلیسی بارها تلاش کردند تا همانند اسپانیایی ها از نو نهادهایی برای محدود کردن حقوق اقتصادی و سیاسی عامه مهاجرنشینان (مگر اندک فرادستان برگزیده مستعمره) برقرار کنند. اما تماما به ناکامی انجامید. یکی از جاه طلبانه ترین آن در سال 1632 توسط پادشاه انگلستان چارلز اول بود. وی ده میلیون هکتار از زمینهای بالای خلیج چساپیک را به لرد بالتیمور بخشید. درماده هفتم از این فرمان میگفت:
بالتیمور طرحی دقیق برای ایجاد یک جامعه ارباب رعیتی قرن هفدهم انگلیس تدوین کرد. (تا نقش شکست خورده در مورد بومیان به مهاجران اروپایی داده شود). در سال 1665 سر آنتونی اشلی کوپر تلاشی مشابه که به تاسیس ایالت کارولینا انجامید صورت داد. اشلی کوپر و فیلسوف بزرگ انگلیسی جان لاک قوانین بنیادین کارولینا[20]Fundamental Constitution را صورت بندی کردند. درمقدمه سند آمده است:
«دولت این استان شاید بیشترین تطابق را با [نظام] پادشاهی که ما در سایه آن زندگی میکنیم و این استان بخشی از ممالک آن است داشته باشد، و ما مایلیم از سر برآوردن دمکراسی های متعدد اجتناب کنیم.»
در طرح بالتیمور، درپائین ترین سطح مهاجرین «لیتمن»ها قرار داشتند که طبق ماده بیست و سوم، «تمام فرزندان لیتمن ها در تمامی نسل ها باید لیتمن باقی بمانند».
درست به همان ترتیبی که تلاش ها برای وضع مقررات ستمگرانه در زمین های ویرجینیا در بدو ورود انگلیسی ها شکست خورد، طرح هایی مشابه در مریلند و کارولینا با ناکامی روبرو شد. صرفا به این دلیل که در دنیای جدید (آمریکای شمالی) گزینه های فراوانی پیش روی مهاجران قرار داشت. مهاجرنشینان اصرار کردند که باید مالک زمین هایشان تلقی شوند و لرد بالتیمور را مجبور کردند از پادشاه انگلستان بخواهد مریلند را یک مستعمره سلطنتی اعلام کند و به این ترتیب امتیازات بالتیمور و زمین داران بزرگش برچیده شد. در کارولینا نیز مبارزات طولانی مشابهی صورت گرفت که بازنده آن مالکان بزرگ بودند طوریکه در 1729م کارولینا نیز یک مستعمره سلطنتی اعلام شد.
تا دهه 1720 تمامی 13 مستعمره ای که بعدها به ایالات متحده تبدیل شدند ساختار مشابهی پیدا کردند. در تمامی آنها یک فرماندار و یک مجلس قانونگذاری براساس حق رای مردان زمیندار وجود داشت. البته آنها حکومتهای دمکراتیک نبودند زیرا زنان و بردگان و خوش نشینان حق رای نداشتند. با این حال در این مستعمرات حقوق سیاسی در مقایسه با دیگر جوامع معاصرشان بسیار گسترده بود. پس از چند دهه مجالس قانونگذاری و رهبرانشان درهم ادغام شدند و در سال 1774 اولین کنگره قاره ای را بعنوان سرآغازی برای استقلال ایالات متحده آمریکا تشکیل دادند.
اکنون برای خواننده باید روشن شده باشد که اگر ایالات متحده آمریکا، و نه مکزیک، به یک قانون اساسی پشتیبان قواعد دمکراتیک متعهد شد، که قدرت سیاسی را محدود و آن را بطور گسترده در جامعه توزیع می کرد، امری تصادقی نبود. سندی که در ماه می 1787 در نشست نمایندگان در فیلادلفیا نوشته شد حاصل یک فرایند طولانی بود که با تشکیل گردهمایی عمومی سال 1619 در جیمزتاون آغاز شد که خود پیامد نبود نهادهای استثماری در میان بومیان آمریکای شمالی بود. عدم توسعه مکزیک پس ازاستقلال، چرا؟
بین فرایند قانون اساسی گرایی که در ایالات متحده آمریکا اتفاق افتاد و آن چه کمی بعد با همین نام در مکزیک رخ داد تفاوت بسیاری وجود داشت. در فاصله فوریه تا می 1808ناپلئون نباپارت، اسپانیا و سپس پایتخت این امپراطوری، مادرید را اشغال کرد. فردیناند پادشاه اسپانیا دستگیرو خلع گردید. بجای او یک دولت ملی با عنوان «جونتای مرکزی» سربرآورد که به جنگ ناپلئون رفت. این دولت علیرغم پیشروی هایی که داشت، نهایتا مجبور به عقب نشینی تا بندر کادیس (Cadiz) در جنوب اسپانیا شد. با وجود اینکه در کادیس در محاصر ناپلئون بود تسلیم نشد. در آنجا بود که جونتای(نظامیانی که قدرت را در دست میگیرند) یک نظام پارلمانی بنام «کورتس» تشکیل داد. در 1812 قانون اساسی بنام «قانون اساسی کادیس» شناخته میشود را معرفی کرد.
این قانون اساسی خواهان تاسیس یک نظام سلطنتی مشروطه براساس باور به حکومت مردم، پایان دادن به امتیازات ویژه و برابری مردم در مقابل قانون بود. تمامی این مطالبات نزد فرادستان آمریکای لاتین که تحت نهادهایی چون انکومیندا و کار اجباری و با قدرت مطلقه ای که دولت استعماری به آنان سپرده بود (نهادهای سابقا موجود)، حکومت میکردند مایه تنفر بود.
در واکنش به این قانون اساسی و فروپاشی امپراطوری اسپانیا مستعمره نشینهای امریکای لاتین شروع به تاسیس جونتاهای مختص خود نمودند. مدتی طول کشید تا آنها بتوانند استقلال حقیقی از اسپانیا را حس کنند. اولین اعلام استقلال در 1809 در بولیوی اعلام شد، و توسط سپاهیان اسپانیا سرکوب شد. شورش دیگر در 1810 به رهبری یک کشیش به نام پدر میگوئل هیدالگو رخ داد که شروع به قتل عام کور سفیدپوستان کردند. این شورش که بیشتر شبیه جنگ طبقاتی بود تا جنبش استقلال طلبانه، تمامی فرادستان را در برابر خود متحد کرد. از این رو حتی اگر استقلال اجازه مشارکت همگانی در سیاست را میداد، نه فقط اسپانیایی ها که نخبگان محلی هم با آن مخالف بودند. واکنش طبقه حاکمه مکزیک نسبت به این تحولات متاثر از این شورش بود. بنابراین با «قانون اساسی کادیس» که راهی برای مشارکت عمومی مردم در سیاست می گشود با سوء ظن فراوان برخورد کردند و هیچ گاه مشروعیت آن را به رسمیت نشاختند.
از این رو وقتی در 1815 امپراطوری ناپلئون فروپاشید و فردیناند هفتم در اسپانیا دوباره به تاج وتخت رسید، «قانون اساسی کادیس» ملغی شد. از همین روی زمانی که فردیناند از نو مدعی مستعمرات آمریکای لاتین شد، در برابر سلطنت طلبان مکزیکی که از قانون اساسی کادیس تنفر داشتند با مشکلی روبه رو نشد. در 1820 یک نیروی نظامی اسپانیایی در کادیس که قرار بود برای استقرار حکومت فردیناند به آمریکای لاتین اعزام شود، علیه فردیناند پادشاه اسپانیا شورش کرد، فردیناند مجبور شد که قانون اساسی کادیس رادوباره برقرار سازد. و کورتس (پارلمان جونتا) را به تشکیل جلسه فراخواند. کورتس(پارلمان جونتا) تشکیل جلسه داد که بسیاررادیکال تر از کورتس قبلی بود. تمامی اشکال بیگاری را ممنوع کرد، به امتیازات ویژه ای از جمله حق نظامیان برای محاکمه در دادگاههای خاص خویش در صورت ارتکاب جرم، حمله برد.
طبقه حاکمه مکزیک که با تحمیل این سند مواجه شده بود عاقبت بهتر دید که راه خود را جدا کند و اعلام استقلال از اسپانیا نماید تا اینکه تحت اسپانیا به قوانین (رادیکال) جدید کورتس(پارلمان جونتا) تن دهد. رهبری استقلال طلبان با آگوستین ایتوربیده یک افسر اسپانیای بود. طرح او در فوریه 1821 بر پایه سلطنت مشروطه با یک امپراطوری مکزیکی بنا شده بود، و قانون اساسی کادیس را که طبقه حاکمه مکزیک آن را تهدیدی بزرگ برای موقعیت و امتیازات خود می دانستند ملغی میکرد. ایتوربیده بی درنگ از خلاء قدرت استفاده کرد و خود را امپراطور نامید. قدرت او از طریق نهادهای سیاسی که رئیس جمهورهای ایالات متحده را مقید می ساختند محدود نشده بود. او بسرعت به دیکتاور تبدیل گردید و در اکتبر 1822 کنگره ای را که قانون اساسی بدان مشروعیت بخشیده بود منحل کرد و دولت نظامی منتخب خود را به جای آن نشاند. البته دوران او چندان نپائید اما زنجیره این خدادها بارها و بارها در مکزیک قرن نوزدهم تکرار شده است.
قانون اساسی ایالات متحده یک دمکراسی مدرن ایجاد نکرد، تصمیم گیری در مورد حق رای را به هر ایالت سپرد. در ایالات شمالی به همه مردان سفید پوست مستقل از دارایی آنها حق رای اعطاء شد. ایالتهای جنوبی تنها با گذشت زمان به آن تن دادند. هیچ ایالتی به زنان و بردگان حق رای نداد. در قانون اساسی فیلادلفیا حتی برده داری برسمیت شناخته شد. هنگام نوشتن قانون اساسی فیلادلفیا غیر اخلاقی ترین مذاکرات بر سر تقسیم کرسی های مجلس نمایندگان جریان داشت. در نهایت جنگ داخلی خونین 65-1860 بود که ایالات متحده در آن بشدت بی ثباتی را تجربه میکرد، قضایا را بنفع ایالات شمالی پایان داد.
اگر ایالات متحده 5 سال بی ثباتی را تجربه کرد، مکزیک در 50 سال اول پس از استقلال تقریبا بدون وقفه بی ثبات بود. « سانتا آنا» فرزند یکی از فرادستان مستعمره در «وراکروس» که بعنوان یک سرباز در جنگهای استقلال اسپانیا جنگیده بود در مه 1833 برای اولین بار رئیس جمهور مکزیک شد. یک ماه بعد آنرا به «والنتین گومزفاریاسا» سپرد. پانزده روز بعد دوباره « سانتا آنا» رئیس جمهور شد. و این بازی تا 1835 ادامه یافت تا اینکه «میگوئل باراگان» جایگزین « سانتا آنا» شد. « سانتا آنا» دوباره در سالهای 1839،1841،1844،1847 و بین سالهای 55-1853مجددا رئیس جمهور شد. در دوره « سانتا آنا» ایالتهای «آلامو» و «تگزاس» از دست رفت. جنگ با ایالات متحده به از دست دادن «نیومکزیکو» و «آریزونا» از مکزیک منجر شد. بین سالهای 1824 تا 1867 مجموعا 52 رئیس جمهوری در مکزیک بر سرکار آمدند. تعداد معدودی قدرت را از طریق قانون اساسی بدست آورده بودند. مقایسه کنید بابی ثباتی های سیاسی و دولتهای چند روزه و چند ماهه بعد از مشروطه ایران.
تاثیر این بی ثباتی بر نهادها و انگیزش های اقتصادی روشن است. همچنین این وضعیت به نقض وسیع حقوق مالکیت و تضعیف شدید دولت مکزیک منجرشد. که قادر نبود برای تامین خدمات عمومی به اخذ مالیات دست بزند. بخش عمده کشور از « سانتا آنا» پیروی نمیکرد. همین وضع بود منجر شد تا ایالات متحده بتواند تگزاس را ضمیمه خود کند.
از آنجا که در پس اعلام استقلال مکزیک، «انگیزه»، حفاظت از مجموعه نهادهای اقتصادی توسعه یافته در دوران استعمار بود، نهادهایی که به گفته «الکساندر فون هامبولت» [21]Alexander von Humbolt (محقق جغرافیدان بزرگ آلمانی و متخصص در زمینه آمریکای لاتین)، مکزیک را به «کشور نابرابری ها» تبدیل می کرد. این نهادها با قراردادن بنیان های جامعه بر استثمار بومیان و ایجاد انحصارات، انگیزه های اقتصادی را برای انبوه عظیمی از مردم از بین می بردند (درقسمت بعدی مثالهای تاریخی آن را بررسی میکنیم). طوریکه در نیمه اول قرن نوزدهم هنگامی که ایالات متحده تجربه انقلاب صنعتی را آغاز کرده بود، مکزیک فقیر و فقیرتر می شد.
پایان قسمت دوم
ادامه دارد
ژانویه 2022
مطالب مرتبط
تلاش و تولید آزادی یا دلالی و مصرف آزادی؟ قسمت اول
تلاش و تولید آزادی یا دلالی و مصرف آزادی؟ قسمت دوم
تلاش و تولید آزادی یا دلالی و مصرف آزادی؟ قسمت سوم
تلاش و تولید آزادی یا دلالی و مصرف آزادی؟ قسمت آخر
=================================
قسمت اول: (عباس میرزا) چـــه بکنم …؟ یافته های جدید علم اقتصاد و عدم توسعه یافتگی کشورها
قسمت دوم:(عباس میزا) : چـــه بکنم …؟بررسی ریشه و علل دیگر توسعه یافتگی و عدم توسعه یافتگی
قسمت سوم– (عباس میرزا): چـــه بکنم …؟ بررسی اثر عواملی چون فرهنگ و دین و ژن و…بر توسعه
قسمت چهارم :(عباس میرزا) چـــه بکنم…؟ نهادهای اقتصادی فراگیر، نهادهای اقتصادی استثماری
قسمت پنجم: (عباس میرزا) چـــه بکنم که…؟چرا قدرت های سیاسی در مقابل انقلاب صنعتی می ایستادند؟
قسمت ششم-آخـر :(عباس میرزا) چـــه بکنم… ؟ نگاهی به توسعه ایـران و ژاپـن
=========
References
1. | ↑ | Nogales |
2. | ↑ | Institutional Revolutionary Party-Parido Revolucionario Institucional, PRI |
3. | ↑ | عظیمی آرانی، حسین، اقتصاد ایران، توسعه،برنامه ریزی، سیاست و فرهنگ، نشر نی، چاپ چهارم،1400، ص 510 |
4. | ↑ | نهادها (Institutions) کلمه ای بسیار مهم در این مطالعات است، که قواعد بازی در هرجامعه ای هستند. به عبارت دیگر نهادها محدودیت های انسان ساخته ای هستند، که تعاملات افراد را شکل می دهند. نهادها سه دسته هستند، 1: ساخته دست بشرند بنابراین از سایر عواملی که خارج از کنترل آدمی است مانند عوامل جغرافیایی متمایزند. 2: قواعد بازی ای هستند که رفتار آدمی را مقید میکنند. 3: تاثیرعمده آنها از طریق جهت دهی به انگیزه ها اعمال میشود. |
5. | ↑ | Juan Díaz de Solís |
6. | ↑ | https://www.britannica.com/biography/Juan-Diaz-de-Solis |
7. | ↑ | Andes |
8. | ↑ | encomienda |
9. | ↑ | encomienda, in Spain’s American and Philippine colonies, legal system by which the Spanish crown attempted to define the status of the indigenous population. It was based upon the practice of exacting tribute from Muslims and Jews during the Reconquista (“Reconquest”) of Muslim Spain. Although the original intent of the encomienda was to reduce the abuses of forced labour (repartimiento) employed shortly after Europeans’ 15th-century discovery of the New World, in practice it became a form of enslavement. |
10. | ↑ | Bartolome de las Casas |
11. | ↑ | A short account of the destruction of the Indies |
12. | ↑ | خزعل الکعبی، معروف به شیخ خزعل (زاده ۱۲۴۲ – درگذشته ۱۴ خرداد ۱۳۱۵) ملقب به معزالسلطنه و سردار اقدس، که به دلیل خدمات خود به بریتانیا نشان شوالیه امپراتوری بریتانیا را دریافت کرد، رئیس قبیله بنیکعب و سالها فرماندار (خرمشهر) بود. محل زندگی عشیره بنیکعب، در اصل در منطقهای میان تهامه و مدینه در شبه جزیره عربستان بود، که بعدها از عراق به منطقه هویزه، استان خوزستان کوچ کردند. |
13. | ↑ | کسروی احمد، تاریخ پانصدساله خوزستان، ص 216 |
14. | ↑ | تاریخ تمدن، ویل و آریل دورانت، جلد هفتم آغازخرد، چاپ دوم، ص 187 |
15. | ↑ | اسپانیای هنگام پادشاهی فلیپ دوم 1556م بزرگترین، ثروتمندترین و وسیعترین امپراطوری روی زمین بود، این امپراطوری بر اسپانیا، روسیون، فرانش-کنته، سبته، اوران، هلند، دوک نشین میلان، پادشاهی ناپل، سیسیل،ساردنی، فیلپین، هند غربی، قسمت اعظم آمریکای لاتین، قسمتی از آمریکای شمالی، و سراسر آمریکای مرکزی حکومت میراند-نقل از تاریخ تمدن، ویل و آریل دورانت، چاپ دوم جلد هفتم، ص322 |
16. | ↑ | تاریخ تمدن، ویل و آریل دورانت، جلد هفتم آغازخرد، چاپ دوم، ص 188 |
17. | ↑ | Jamestown |
18. | ↑ | Powahatan Confederacy |
19. | ↑ | wahunsunacock |
20. | ↑ | Fundamental Constitution |
21. | ↑ | Alexander von Humbolt |