حماس و اسرائیل و آنچه باید بدانید. برنده و بازنده حمله هفتم اکتبر حماس کیست؟

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

افشای پولشویی های فرقه رجوی

 

سازمان مجاهدین و دروغ بزرگی به نام نجات جان کودکان

نجات کودکان دوم

 

سازمان مجاهدین و دروغ بزرگی به نام نجات جان کودکانحنیف حیدرنژاد، وبلاگ حیدرنژاد، بیستم فوریه 2022:… مطابق این سند، اولین کودک در تاریخ ۳۰.۰۳.۱۳۶۹ برابر با ۲۰.۰۶.۱۹۹۰ به خارج از عراق اعزام شده است. پس از آن و از تاریخ ۲۷.۰۹.۱۳۶۹ برابر با ۱۸.۱۲.۱۹۹۰ اعزام سریالی کودکان به خارج از عراق شروع شده است.  با در نظر داشت اینکه حمله عراق به کویت در تاریخ ۱۱.۰۴.۱۳۶۹ برابر با ۰۲.۰۸.۱۹۹۰ بوده است و با در نظر داشت اینکه حمله آمریکا به عراق در تاریخ ۲۵.۱۰.۱۳۶۹ برابر با ۱۶.۰۱.۱۹۹۱ بوده است، مشخص می شود که جدا کردن کودکان از والدین آنها و اعزام آنها به خارج عراق، از قبل برنامه ریزی شده بود و هیچ ربطی به جنگ عراق و کویت و حمله آمریکا به عراق نداشته است. سازمان مجاهدین و دروغ بزرگی به نام نجات جان کودکان . 

امین گل مریمی حنیف عزیزی کودکان سربازامین گل مریمی حنیف عزیزی کودکان سرباز

30 بهمن 1400

حنیف حیدرنژاد

حنیف حیدرنژاد- سازمان مجاهدین خلق متهم است که از سال ۱۳۶۹ و آغاز دهه ۷۰ شمشی/ آغاز دهه ۹۰ میلادی صدها کودک را که در قرارگاه ها و پایگاه های این سازمان در عراق ساکن بودند از پدر و مادرشان جدا و آنها را از عراق به کشورهای مختلف فرستاده است. تعداد این کودکان بین ۷۰۰ تا ۹۰۰ نفر برآورده می شود. با این اقدام سازمان مجاهدین کودکان را از پدر و مادر محروم و بنیاد خانواده را نابود کرد. سازمان مجاهدین در مورد سرنوشت این کودکان هیچگاه هیچ گزارشی منتشر نکرده و از وضعیت بسیاری از آنها اطلاعی در دست نیست.

سازمان مجاهدین همچنین متهم است که چندین سال با فریبکاری و وعده اینکه این کودکان می توانند به عراق رفته تا در آنجا پدر و مادرشان را ببینند، ده ها نفر از همان کودکان را بطور غیر قانونی از کشورهای مختلف اروپائی به عراق برگردانده و با جلوگیری از خروج آنها از عراق، آنها را به سربازی اجباری در آورده است. برخی از آن کودک سربازانِ سابق اینک با انجام مصاحبه یا نوشتن خاطرات، از آنچه که بر آنها گذشته است سخن می گویند.[۱]

سازمان مجاهدین بجای قبول مسئولیت و پاسخگوئی در برابر رفتارهای ضد انسانی و ناقض حقوق کودکان، به این افراد اتهام همکاری با وزارت اطلاعات و جمهوری اسلامی وارد کرده و با اتهام زنی و ترور شخصیت، تلاش می کند آنها را به سکوت بکشاند.[۲]

سازمان مجاهدین همچنین ادعا می کند خروج این کودکان از عراق برای “نجات جان آنها” بوده،  زیرا پس از حمله عراق به کویت و حمله ایالات متحده و نیروهای ائتلاف به عراق، این کودکان در معرض بمباران قرار داشته و خروج آنها از عراق اقدامی انساندوستانه و برای حفظ جان خود آن کودکان بوده است. اما این ادعا حقیقت دارد؟

دروغ بزرگ
ادعای سازمان مجاهدین در مورد “نجات جان کودکان” یک دروغ بزرگ و یک فریبکاری آشکار است. یک سند درون تشکیلاتی سازمان مجاهدین اسامی ۸۷۰ کودک که به خارج از عراق فرستاده شده اند را بر اساس مشخصات زیر لیست کرده است:
نام، نام خانوادگی، تاریخ تولد، تاریخ خروج، کشور اعزام، نام مادر، نام پدر، قسمت مادر، قسمت پدر، نام سرپرست
در این مورد چند توضیح لازم است:
یکم:  مطابق این سند، اولین کودک در تاریخ ۳۰.۰۳.۱۳۶۹ برابر با ۲۰.۰۶.۱۹۹۰ به خارج از عراق اعزام شده است. پس از آن و از تاریخ ۲۷.۰۹.۱۳۶۹ برابر با ۱۸.۱۲.۱۹۹۰ اعزام سریالی کودکان به خارج از عراق شروع شده است.
با در نظر داشت اینکه حمله عراق به کویت در تاریخ ۱۱.۰۴.۱۳۶۹ برابر با ۰۲.۰۸.۱۹۹۰ بوده است و با در نظر داشت اینکه حمله آمریکا به عراق در تاریخ ۲۵.۱۰.۱۳۶۹ برابر با ۱۶.۰۱.۱۹۹۱ بوده است، مشخص می شود که جدا کردن کودکان از والدین آنها و اعزام آنها به خارج عراق، از قبل برنامه ریزی شده بود و هیچ ربطی به جنگ عراق و کویت و حمله آمریکا به عراق نداشته است.

دوم: مطابق سند درون تشکیلاتی سازمان مجاهدین، کودکانِ ساکن در عراق در ۱۴۸ نوبت به خارج اعزام شده اند. برخی بصورت یک نفره، برخی در دسته های چند ده نفره و برخی نیز در گروه های چندین نفره اعزام شده بودند. اعزام کودکان در مجموع در یک بازه زمانی سه ساله انجام شده است. بیشترین تعدادی که بطور گروهی فرستاده شدند شامل یک گروه ۱۳،۱۱، ۱۷، ۱۸، ۲۶، ۷۶، ۱۰۵ نفره بوده است.
مجموع تعداد کودکانی که قبل از شروع حمله آمریکا به عراق به خارج فرستاده شده بودند ۱۹۳ نفر بوده است. یعنی هنوز زمانی که خطر بمباران وجود نداشته است.

سوم: اگر هدف از فرستادن کودکان به خارج از عراق نجات جان آنها از بمباران بوده است، پرسش این است که چرا پس از اعلام آتش بس رسمی در تاریخ ۲۳.۰۱.۱۳۷۰ برابر با ۱۲.۰۴.۱۳۹۱ فرستادن کودکان به خارج از عراق همچنان ادامه داشته است؟ مطابق سند درونی مجاهدین، در مجموع از تاریخ اعلام آتش بس رسمی و پایان حمله های ائتلاف به عراق، اعزام کودکان مجاهدین به خارج از عراق همچنان ادامه داشته و ۳۲۲ کودک را شامل می شود.

چهارم: اگر هدف از فرستادن کودکان به خارج از عراق نجات جان آنها از بمباران بوده است، چرا پس از اعلام آتش بس رسمی در تاریخ ۲۳.۰۱.۱۳۷۰ برابر با ۱۲.۰۴.۱۹۹۱، این کودکان به عراق بازگردانده نشدند؟ این کودکان ابتدا از عراق به اردن و سپس از اردن به کشورهای مختلفی اروپائی اعزام و از آنجا به دیگر کشورها فرستاده شدند.

اعزام کودکان از عراق به خارج از عراق برای مدت ها پس از پایان جنگ عراق همچنان ادامه داشته است. آخرین اعزام در تاریخ ۲۵.۰۳.۱۳۷۲ برابر با ۱۵.۰۶.۱۹۹۳، یعنی بیش از ۲۶ ماه پس از پایان جنگ انجام شده است.

اگر واقعا قصد سازمان مجاهدین نابودی ساختار خانواده نبوده است، می توانست این کودکان را در کشور پادشاهی اردن نگهداری کند و نیازی به اعزام آنها به کشورهای اروپائی نبود. در آنزمان سازمان مجاهدین روابط بسیار دوستانه و نزدیکی با حکومت پادشاهی اردن داشت. پس از اعلام آتش بس و پایان جنگ، این کودکان می توانستند به نزد خانواده خود در عراق برگردانده شوند. بازنگرداندن کودکان به نزد خانواده هایشان نشان می دهد که طرح و هدف از پیش تعیین شده ای از سوی رهبری سازمان مجاهدین وجود داشته که کودکان باید برای همیشه از خانواده جدا می شدند.

برخی داده های سند درون تشکیلاتی سازمان مجاهدین
به نظر می رسد سند درون تشکیلاتی سازمان مجاهدین آخرین بار در سال ۱۳۷۲ تنظیم و به روز شده است. زیرا از این سال به بعد اطلاعات جدید دیگری در آن ثبت نشده است.
برخی کودکان که در این لیست آورده شده اند، اصلا در عراق نبوده اند. بنابراین به نظر می رسد این لیست جدا از کودکان ساکن در عراق، شامل کودکان اعضا سازمان وهواداران حرفه ای آن در خارج کشور که در پانسیون ها نگهداری می شدند نیز می شود. با این وجود مشخص نیست چرا این تفکیک انجام نشده و همه در لیست “اعزام” گنجانده شده اند.

اطلاعات تکان دهنده
آنالیز داده های موجود در سند درونی سازمان مجاهدین اطلاعات تکان دهنده و پرسش های مهمی را بر می انگیزد:

کشورهای مقصد کودکان
مقصد یا کشورهائی که کودکان به آنجا فرستاده شدند: اروپا ۳۲ نفر، اردن: ۱، اطریش:۱، آلمان: ۲۳۳، آمریکا: ۸۲، انگلیس: ۱۸، ایتالیا: ۶، ایران: ۹، بلژیک: ۴، ترکیه: ۳۰، دانمارک ۳۶، دبی: ۱، رمادی در عراق: ۱۴، سوئد: ۱۲۳، سوئیس: ۲، عراق: ۴۶، فرانسه: ۲۳، فنلاند: ۳، کانادا: ۴۱، نروژ: ۳۲، هلند: ۱۰۱، نامشخص: ۲۹ مورد. در مورد ۱۱۳ نفر تاریخ اعزام به خارج مشخص نیست.

پرسش: چرا  مقصد ۳۲ نفر “اروپا” آورده شده است. مقصد کجا بوده است. چرا نام کشور دقیقا مشخص نیست؟ در مورد ۲۹ نفر دیگر مقصد آنها مشخص نیست. چرا؟ این کودکان سرانجام کجا هستند، سرنوشت این صدها کودک چه شده است؟

پدر و مادران جدا شده از مجاهدین 
در ستون وضعیت پدر یا مادر کودکان، مطابق فرهنگ حاکم بر مجاهدین آندسته از پدر یا مادرانی که از این تشکیلات جدا شده بودند با عنوان “بریده” یا “بریده مزدور” مشخص شده اند.
مادر زنده “بریده”: ۳۱۵ نفر
پدر زنده “بریده”: ۲۵۳ نفر
پدر و مادر هر دو زنده “بریده”: ۱۶۸ نفر
جمع پدر و مادران جدا شده (حد فاصل ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۲) ۵۶۸ نفر
پرسش: چه مشکل سیستماتیکی در درون تشکیلات سازمان مجاهدین وجود دارد که افرادی که با هدف فدا کردن خود به آن تشکیلات پیوسته بودند، از آن جدا می شوند؟
چرا سازمان مجاهدین که ادعا می کند با خروج و جدا شدن اعضایش مشکلی ندارد، بجای استفاده از واژه “جدا شده” از واژه بریده یا بریده مزدور استفاده می کند؟

کودکانی بدون پدر و مادر
جدا کردن کودکان از خانواده یک ضربه بزرگ روحی به لحاظ رشد شخصیت آن کودکان به شمار می آید. اما کمبودهای عاطفی و آسیب های ناشی از آن، زمانی بزرگتر و ماندگارتر می شود که مشخص شود بسیاری از آن کودکان یکی از والدین خود را از دست داده است. در لیست درونی سازمان مجاهدین پدر یا مادر “شهید”، فوت شده یا مفقود شده کودکان نیز لیست شده است.

مادر “شهید”: ۸۱ نفر
مادر فوت: ۱۱ نفر
مادر مفقود: ۳۸ نفر
جمع: در ۲۶۱ مورد، کودکان مادرِ خود را حد فاصل ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۲ از دست داده بودند.

پدر “شهید”: ۱۶۷ نفر
پدر فوت: ۱۹ نفر
پدر مفقود: ۵۱ نفر

جمع: در۴۷۴ مورد، کودکان پدرِ خود را حد فاصل ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۲ از دست داده بودند.

مطابق سند درونی مجاهدین در۳۷ مورد، کودکان هم مادر و هم پدر خود را حد فاصل ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۲ از دست داده بودند.

رده سنی کودکان 
کودکان اعزام شده از عراق به کشورهای غربی رده های سنی زیر را شامل می شدند (سن بر اساس سال تولد محاسبه شده و نه بر اساس ماه و روز تولد):
۱۷ ساله: ۳ نفر، ۱۶ساله: ۱۵نفر، ۱۵ ساله: ۱۷ نفر، ۱۴ساله: ۱۶ نفر، ۱۳ ساله: ۲۲ نفر، ۱۲ ساله: ۳۱ نفر، ۱۱ ساله: ۵۹ نفر، ۱۰ ساله: ۶۷ نفر، ۹ ساله: ۱۰۲ نفر، ۸ ساله: ۹۶ نفر، ۷ ساله: ۹۸ نفر، ۶ ساله:۹۰ نفر، ۵  ساله ۵۱ نفر، ۴ ساله: ۵۵ نفر، ۳ ساله: ۵۰ نفر ۲ ساله: ۲۳ نفر، ۱ ساله: ۳۳ نفر، زیر یک سال ۲۰ نفر، نامشخص ۲۲ نفر

قبول مسئولیت و پاسخگوئی
براستی سازمان مجاهدین در قبال نیازهای عاطفی و رشد سالم کودکانی که آنها را از خانواده هایشان جدا و به کشورهای مختلف و بخشا نزد خانواده های ناشناس فرستاد، چه مسئولیتی دارد. چرا در مورد این کودکان گزارش منتشر نمی کند تا مشخص شود بر آنها چه گذشته و امروز چگونه زندگی می کنند؟

سازمان مجاهدین در قبال زندگی و رشد سالم روحی- روانی و رشد شخصیت تک تک آن کودکان مسئول است و باید پاسخگو باشد. سازمان مجاهدین باید توضیح دهد و مشخص کند بر سرِ تک تک آن کودکان چه آمده است و اینک در کجا زندگی می کنند؟ اگر از آن کودکان، افرادی خودکشی کرده یا به دلیل خشونت جسمی و سوء استفاده جنسی دچار بیمارهای روحی- روانی یا دچار ناهنجاری رفتاری شده اند، سازمان مجاهدین مسئول آن بوده و باید پاسخگو باشد.
*****

پیشینه
پس از شکست عملیات فروغ جاویدان (سوم تا هفتم مرداد ۱۳۶۷)، مسعود رجوی که فرماندهی این عملیات را به عهده داشت بجای آنکه مسئولیت پذیرفته و پاسخگوی تحلیل های اشتباهش باشد، در سری نشست هائی با “نام تنگه و توحید” که در بهار و تابستان ۱۳۶۸ برگزار شد مسئولیت شکست عملیات را به عهده رزمندگان ارتش آزادیبخش و اعضای سازمان مجاهدین انداخت. حرف او این بود که شما، رزمندگان، بجای آنکه با تمام وجود با دشمن بجنگید، به زن یا  شوهر خود فکر می کردید. اگرهم زن و شوهر نداشتید به فکر زن و شوهر خیالی خود بودید. بنابر این شما وجود خود را بطور کامل و ” ۱۰۰ روی ۱۰۰” در اختیار من قرار نگذاشته بودید. علت آن شکست خود شما هستید! راه حل: “طلاق ابدالدهر زن و مردها از هم. چه در عمل چه در ذهن”!  بدون آنکه موضوع طلاق های ایدئولوژیک علنی شود، با اعلام مسئول اول شدن مریم رجوی در تاریخ ۲۶ مهر ۱۳۶۸، انقلاب ایدئولوژیک (مرحله دوم) رسما اعلام بیرونی شد.

در فرار از مسئولیت پذیری، مسعود رجوی اعلام کرد انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین (که در سال ۱۳۶۳ شروع شده بود) را باید در فاز جدیدی ادامه داد. و این بار با طرح موضوع طلاق های ایدئولوژیک، ذهن همه اعضای سازمان مجاهدین از اصل مسئله، یعنی پاسخگوئی مسعود رجوی در قبال شکست عملیات فروغ جاویدان منحرف شد.

بر اساس طلاق های ایدئولوژیک، زن و مردهای مجاهدی که ازدواج کرده بودند باید از هم جدا می شدند. آنها که بچه داشتند و بخاطر دیدن بچه های مشترکشان همدیگر را می دیدند نیز دیگر نباید همدیگر را می دیدند. در آنزمان چند صد کودک از اعضای مجاهدین در قرارگاه اشرف یا چندین پایگاه دیگر در عراق ساکن بودند. پدر و مادر این بچه ها آخر هفته ها همدیگر را دیده و یک یا دو شب را با هم و با بچه ها بسر می بردند.

با مطرح شدن “طلاق های ایدئولوژیک“، کودکانی که در قرارگاه اشرف یا در دیگر قرارگاه های مجاهدین ساکن بودند، “مزاحم” تلقی می شدند. زیرا زن و مردان مجاهدی که فرزندان مشترک داشتند می توانستند به بهانه دیدن بچه ها همچنان همدیگر را ببینند و این بر خلاف “اصل طلاق ایدئولوژیک” و خواست مسعود رجوی بود که بر قطع کامل هرگونه رابطه زن و مرد تاکید می کرد. از همین رو لازم بود تا منطبق با خواست مسعود رجوی در اجرائی کردن انقلاب ایدئولوژیک و جدا کردن زن و مردها از یکدیگر، بچه ها از پدر و مادرشان جدا و به خارج از عراق فرستاده شوند. و این یعنی نابودی ساختار خانواده.[۳]

ایده خروج کودکان مجاهدین ساکن در عراق به کشورهای غربی از قبل از حمله عراق به کویت و قبل از حمله آمریکا به عراق طراحی شده بود. حمله آمریکا به عراق فقط به اجرائی شدن آن ایده سرعت بخشید و بهانه خوبی ایجاد کرد تا با برانگیختن ترحم در بین هوادران مجاهدین در کشورهای غربی که اخبار و فیلم حمله های هوائی آمریکا به عراق را می دیدند، آنها را به پذیرش کودکان خارج شده از عراق ترغیب کنند.

منابع
۱.
۲.
۳.
– اطلاعات بیشتر در مورد خروج کودکان از عراق: ۲۵ سال بعد از فروغ جاویدان صفحه ۲۱ تا ۲۳ و ۳۰ و ۳۱

لینک به منبع

سازمان مجاهدین و دروغ بزرگی به نام نجات جان کودکان 

***

همچنین:

سرنوشت کودکان مجاهدین خلق – گزارش دیتسایت آلمان

امین گل محمدی سرنوشت کودکان مجاهدین خلقحنیف حیدرنژاد، کیهان لندن، هفتم نوامبر 2021:… – زمانی که خبرنگار «دیتسایت» با امین گل‌مریمی گفتگو را شروع می‌کند او 35 ساله است. این هفته‌نامه پنج بار با او ملاقات و گفتگو کرده است. در آخرین دیدار، امین 36 ساله شده است. خبرنگار برای راستی‌آزمایی و تکمیل گزارش خود با هفت نفر دیگر نیز صحبت کرده که تائید کرده‌اند زمانی که نوجوان بوده‌اند بطور قاچاقی از کلن به عراق برده شدند و… او به خبرنگار «دیتسایت»‌ گفته است که می‌خواهد علنی حرف بزند و داستان زندگی‌اش را بگوید. سرنوشت کودکان مجاهدین خلق

MEK Child Soldier Speaks Out - Freed At Last MEK Child Soldier Speaks Out – Freed At Last

گزارش تکاندهنده «دیتسایت» درباره سرنوشت یکی از کودکان مجاهدین که از خانواده جدا شده بود

سرنوشت کودکان مجاهدین خلق 

نجات جان کودکان مجاهدین خلق

حنیف حیدرنژاد – هفته‌نامه آلمانی «دیتسایت» در شماره ۴۴ مورخ ۲۸ اکتبر ۲۰۲۱ در یک گزارش تحقیقی مفصل به شرح زندگی امین گل مریمی پرداخته است. امین گل مریمی در سال ۱۹۸۵ برابر با ۱۳۶۴ در آبادان به دنیا آمده و دو برادر بزرگتر از خود نیز دارد. پدر و مادر او از هواداران سازمان مجاهدین بودند. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ که این سازمان مورد هجوم جمهوری اسلامی قرار گرفت و برخی رهبران و اعضایش کشته و یا دستگیر و اعدام شدند و گروهی نیز به خارج از ایران فرار کردند، شماری از اعضا و هواداران این سازمان موفق می‌شوند پس از چند سال زندگی مخفی از ایران خارج شده و به عراق رفته و به سازمان مجاهدین خلق بپیوندند.

|امین-گل-محمدی-کودکان-سرباز-مجاهدین-صدامعکس از تیک‌تاک گل‌مریمی

این گزارش بر سرنوشت کودکی به نام امین تمرکز دارد که تا شش هفت سالگی در قرارگاه «اشرف» مقر اصلی سازمان مجاهدین در عراق همچون صدها کودک دیگر با پدر و مادر خود زندگی می‌کرد. تا اینکه پس از حمله ارتش عراق به کویت در امرداد ۱۹۹۰ و حمله ارتش ایالات متحده آمریکا به عراق در ژانویه ۱۹۹۱ به عراق، سازمان مجاهدین تحت عنوان نجات جان کودکان، این صدها کودک را از پدر و مادران خود جدا کرد و به کشورهای اروپایی فرستاد. سازمان مجاهدین به این کودکان و والدین آنها و به آنانی که سرپرستی آنها را در کشورهای مختلف اروپایی پذیرفتند وعده داد که پس از پایان حمله ایالات متحده آمریکا به عراق، کوکان به نزد پدر و مادرشان بازخواهند گشت. اما پس از پایان حمله آمریکا به عراق نیز این کودکان هرگز به نزد خانواده بازگردانده نشدند.

اینکه بر سر آن چند صد کودک چه آمد، دقیقا مشخص نیست. گزارش‌های مختلفی حاکی از آن است که برخی از این کودکان، بعدها در سنین نوجوانی و جوانی از نزد خانواده‌هایی که زندگی می‌کردند فرار کردند، تعدادی خودکشی کردند، تعدادی از آنها به دلیل ضربات روحی شدید به بزهکار تبدیل شدند، تعدادی از آنها به خانواده‌های خارجی در کشور محل سکونت یا به مراکز نگهداری از کودکان و نوجوانان سپرده شدند، تعدادی از آنها با وجود همه سختی و محرومیت‌های عاطفی درس خوانده و در کشور محل سکونت خود موفق شده و بعدها تشکیل خانواده دادند. این کودکان اما، در آرزوی بازگشت به نزد والدین خود ماندند. آنها هر چه بزرگتر می‌شدند از سوی مسئولین سازمان مجاهدین بیشتر تشویق می‌شدند که به عراق برگشته تا پدر و مادر خود را ببینند و به آنها وعده داده می‌شد که بعد از دیدار با پدر و مادر می‌توانند دوباره به کشور محل سکونت خود برگشته و درس و تحصیل خود را ادامه دهند.

بخشی از آن کودکان در سنین نوجوانی، بین سنین ۱۴ تا ۱۷یا ۱۸ سالگی این وعده‌ها را باور کرده و به عراق رفتند ولی دیگر نتوانستند آنجا را ترک کرده و به کشورهای اروپایی که در آنجا زندگی می‌کردند بازگردند. آنها با آموزش‌های نظامی جذب «ارتش آزادیبخش» سازمان مجاهدین شده، به سربازی اجباری درآمدند و اجبارا در قرارگاه اشرف باقی ماندند.

تا زمان انتقال آخرین گروه از افراد سازمان مجاهدین از عراق به آلبانی، تعدادی از آن کودکان، در آغاز سنین جوانی، خودکشی کرده یا بطور نامعلومی‌ مُردند (مرگ‌های مشکوک). از زمان سقوط صدام حسین و انتقال آخرین اعضای سازمان مجاهدین در سال ۱۳۹۴/ ۲۰۱۵ به کشور آلبانی، تعداد بیشتری از آن کودکانی که اینک به سنین جوانی رسیده‌اند توانستند از راه‌های مختلف و در پایان دهه بیست یا آغاز دهه سی زندگی خود، از این سازمان جدا شده و خود را به کشورهای مختلف اروپایی برسانند.

تا امروز بجز چند نفر از کودکانِ آن زمان که در مورد سرنوشت خود سخن گفته یا کتاب و مطلبی نوشته‌اند، بقیه سکوت کرده و به درستی معلوم نیست بر آنها چه گذشته است. ابعاد درد و رنج و سختی و فشارهایی که آنها در اینهمه سال تحمل کردند و هنوز نیز پس از گذشت دو یا سه دهه از آن رنج می‌برند، نامشخص مانده است.

امین گل محمدی سرنوشت کودکان مجاهدین خلقعکس امین گل‌مریمی بر روی مجله «دیتسایت»

سرنوشت امین گل‌مریمی که مجله‌ «دیتسایت» به آن پرداخته از این نظر مهم است که فرصتی ایجاد می‌کند تا از زبان یکی از آن کودکان گوشه‌ای از درد و رنج و آسیب‌های روحی وارد شده به آنان و نیز گوشه‌ای از مکانیسم‌های شستشوی مغزی و راه‌هایی را که سازمان مجاهدین به آن متوسل شده بهتر شناخت. سرنوشت امین گل‌مریمی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند وقتی که مشخص می‌شود حدود ۴۰ نوجوان دیگر مانند او نیز از کلن به عراق بازگردانده شده بودند.

در برخی از کشورهای غربی بسیاری از کودکانی که در چند دهه گذشته از سوی کلیسا مورد سوء استفاده جنسی یا خشونت جسمی‌ قرار گرفته‌اند خواهان حقیقت‌یابی در مورد آنچه بر آنها گذشته شده‌اند. آنها می‌خواهند که کلیسا مسئولیت آن جنایت‌ها را به عهده بگیرد. دادگاه‌ها و رسانه‌های همگانی در کشورهای غربی، اغلب، اخبار و جزئیات این موضوع را بازتاب داده و با برخی از شاهدین صحبت می‌کنند.

رفتار سازمان مجاهدین با صد‌ها کودک که آنها را از خانواده‌شان جدا و به کشورهای مختلف اروپایی منتقل و بطور غیرقانونی در یک محیط  بسته نگهداری و تربیت کرده و همچنین شستشوی مغزی آن کودکان و فریب و بازگرداندن غیرقانونی ده‌ها نفر از آنها به عراق و جذب آنان به سربازی اجباری همه و همه نقض آشکار حقوق کودک است. این سازمان باید در برابر سرنوشت آن کودکان پاسخگو بوده و مسئولیت قضائی نقض حقوق آنها و آسیب‌هایی را که به آنها رسیده بر عهده بگیرد. نوشته حاضر تلاش می‌کند تا برخی از ابعاد این موضوع را توضیح دهد.

گفتگوی «دیتسایت» با امین گل‌مریمی

زمانی که خبرنگار «دیتسایت» با امین گل‌مریمی گفتگو را شروع می‌کند او ۳۵ ساله است. این هفته‌نامه پنج بار با او ملاقات و گفتگو کرده است. در آخرین دیدار، امین ۳۶ ساله شده است. خبرنگار برای راستی‌آزمایی و تکمیل گزارش خود با هفت نفر دیگر نیز صحبت کرده که تائید کرده‌اند زمانی که نوجوان بوده‌اند بطور قاچاقی از کلن به عراق برده شدند. خبرنگار علاوه بر استفاده از اسناد موجود در آرشیو، با افراد دیگری نیز تماس گرفته و صحبت کرده است از جمله با معلم و سرپرست قانونی امین قبل از انتقال او از آلمان به عراق در حالی که او هنوز ۱۵ ساله بود. با همکلاسی‌های آنزمان امین، با اداره کودکان و نوجوانان در شهر کلن و همچنین با دیپلمات‌هایی صحبت کرده است. منبع دیگری که خبرنگار «دیتسایت» از آن استفاده کرده وبسایت رسمی‌ مجاهدین یا «شورای ملی مقاومت» است. «دیتسایت» همچنین با نماینده «شورای ملی مقاومت» تماس گرفته و در مواردی از اسناد این شورا نقل قول می‌آورد. در نهایت با مادر امین گل‌مریمی نیز تماس گرفته شده است.

از عراق به آلمان

امین گل‌مریمی در گفتگو با «دیتسایت» تاکید می‌کند مایل است به عنوان یکی از کودکانی که از عراق به آلمان و بعدها به عنوان یک نوجوان از آلمان به عراق برگردانده شد، علنی حرف بزند و داستان زندگی‌اش را تعریف کند. او می‌گوید «می‌خواهم همه بدانند که مجاهدین با من چه کردند و اینکه تا کجا این گروه خطرناک است.» او می‌گوید ۱۲ سال از عمرش را غیرداوطلبانه در عراق و در ارتش آزادیبخش در تشکیلات مجاهدین گذرانده است. به نوشته «دیتسایت» «شورای ملی مقاومت در ارتباط با اتهاماتی که امین مطرح کرده در جریان قرار گرفت، ولی آنها نمی‌خواهند وارد جزئیات شوند. اما از طریق یک دفتر وکالتی جواب می‌دهند اطلاعاتی که علیه مجاهدین پخش می‌شود از طریق وزارت اطلاعات رژیم ایران هدایت می‌شود.»

«دیتسایت» می‌نویسد سازمان مجاهدین در مطالبی که در وبسایت خود منتشر می‌کند در مورد کودکانی مانند امین ادعا می‌کند که این کودکان هیچگاه در فعالیت‌های نظامی به کار گرفته نشدند و زمانی که بالغ شده بودند «به نزد خانواده‌شان در عراق برگشته‌اند.» این سازمان ادعا می‌کند در سال ۱۹۹۱ و در زمانی که ایالات متحده آمریکا و متحدینش به عراق حمله کرده و این کشور در زیر بمباران قرار داشت، آنها برای نجات جان چند صد کودک از فرزندان مجاهدین که در اردوگاه اشرف و دیگر پایگاه‌های این سازمان در عراق بودند، آنها را به خارج از عراق منتقل کردند.

اما آنچه امین گل‌مریمی در مورد انتقال شتابزده‌ی خود و دو برادر دیگرش به نام علیرضا و حنیف از عراق به آلمان می‌گوید و اینکه چطور شد که بعدها دوباره به عراق رفت، با آنچه سازمان مجاهدین ادعا می‌کند تفاوت دارد. امین در این گفتگو می‌گوید موقع ترک عراق «مادرم  کنار اتوبوسی که ما در آن بودیم ایستاده بود و گریه می‌کرد و برای ما دست تکان می‌داد.»

بخش بزرگی از کودکانی که به آلمان و دیگر کشورها منتقل شده بودند نزد افراد فامیل یا هوادارن مجاهدین نگهداری می‌شدند. بخش کوچکتری از آن کودکان از جمله در شهر کلن از آنجا که خانواده‌ای از بین هواداران مجاهدین نبود که آنها را بپذیرد، بطور غیر قانونی در یک ساختمان نگهداری شده و ادارات آلمانی ابتدا از وضعیت آنها اطلاع نداشتند.

امین گل‌مریمی می‌گوید پس از انتقال به آلمان، او به همراه حدود ۱۵۰ کودک دیگر در یک ساختمان دو طبقه در محله Meschenich در کلن زندگی می‌کرد.

بچه‌ها در این ساختمان تحت عنوان کودکان پناهجوی بدون سرپرست زیر نظر مسئولین یا هواداران و وابستگان مورد اعتماد مجاهدین نگهداری می‌شدند. هر ده بچه با هم در یک اتاق می‌خوابیدند. امین می‌گوید «حسابی  دلم برای مادرم تنگ شده بود.» امین می‌گوید آنجا بعضی از آن بچه‌ها را کتک می‌زدند. او را زیر فشار گذاشته و ترسانده بودند. بیشتر بچه‌هایی که در این ساختمان بودند از امین بزرگتر بودند و تقریبا همگی آنها به مدرسه‌ای به نام مارتین لوتر کینگ در محله Weiden در کلن می‌رفتند. امین خیلی سریع زبان آلمانی را یاد می‌گیرد.

وضعیت غیرعادی نگهداری کودکان در کلن

وضعیت غیرعادی این کودکان و نوجوانان توجه آموزگاران آنها را بر می‌انگیزد. به نوشته «دیتسایت» یکی از آموزگاران که در آن سال‌ها به این بچه‌ها درس می‌داد به یاد دارد که آنها «خیلی درس‌خوان بودند، اما افکار متعصبانه‌ای نسبت به مسعود و مریم رجوی داشته و تا حد خدا به آنها احترام می‌گذاشتند.» این معلم در نگرانی از این موضوع پلیس را در جریان قرار می‌دهد. اما از طرف پلیس اقدامی‌ انجام نشد. این معلم می‌گوید در نگرانی از وضع این بچه‌ها اداره امور کودکان را هم در جریان قرار می‌دهد. کلاوس پِتر فولمِکر رئیس یکی از بخش‌های اداره کودکان و نوجوانان و مسئول امور کودکان ایرانی بدون سرپرست که امور ۶۴ نفر از آن کودکان را دنبال می‌کرد، می‌گوید که نگران وضع آن کودکان بوده ولی وقتی می‌خواهد با سرپرستان آن کودکان صحبت کند، سر و کله تعدادی از افراد شناخته شده آلمانی پیدا شد.

سازمان مجاهدین برای آنکه از سوی اداره‌های آلمان مورد سوال و جواب قرار نگیرد، برای دور زدن اقدامات غیرقانونی به وکلایی متوسل می‌شود که بتوانند این کار را انجام دهند. سازمان مجاهدین از طریق دفتر وکالت آناماریا لوتکِس دخالت می‌کند. لوتکِس در آنزمان رئیس فراکسیون حزب سبزها در کلن بود که بعدها در ایالت شلسویگ هُلشتاین وزیر دادگستری شد.

دفتر وکالتی آناماریا لوتکِس به اداره کودکان و نوجوانان شهر کلن اطلاع می‌دهد که همسر وی یعنی کریستف مِرتِنس وکالت بچه‌ها در امور پناهندگی را به عهده گرفته و او علاوه بر آن، سرپرستی قانونی ۶۰ نفر از آن کودکان را نیز عهده‌دار شده است. امین گل‌مریمی یکی از آن ۶۰ کودکی بود که کریستف مِرتِنس مدعی بود که سرپرستی قانونی آنها را به عهده گرفته است. بدین ترتیب مجاهدین موفق می‌شوند در این مرحله و با این اقدام، از پیگیری‌های حقوقی و اداری فرار کنند.

کریستف مِرتِنس که وکالت و سرپرستی قانونی بخشی از کودکان مجاهدین را به عهده گرفته بود به «دیتسایت» می‌گوید آنزمان اوایل هر هفته به دیدن بچه‌ها می‌رفت، بعدها هر ۱۴ روز یکبار. او بعدا و با کمک کریستیان مولر که بعدها از رهبران رده بالای حزب سبزها شد یک انجمن «نیکوکاری» با نام «انجمن کمک به کودکان پناهجوی ایرانی» تاسیس کرده که صلاحیت کار در امور کودکان و نوجوانان را نیز داشت. از آن به بعد بود که همین انجمن طرف حساب اداره امور کودکان و نوجوانان شهر کلن شد. در ملاقات‌هایی که کریستف مِرتِنس به نام این انجمن با اداره کودکان و نوجوانان داشت، مسئولین مجاهدین همیشه او را همراهی کرده و سیاست و خطِ خودشان را پیش می‌بردند. او می‌گوید: «مسئولین مجاهدین خواهان کمک مالی بودند و می‌خواستند خودشان بیشترین اختیارات را در امور کودکان داشته و پافشاری می‌کردند که کودکان از سوی مجاهدین سرپرستی شوند.» وی ادامه می‌دهد که سرانجام بعد از ده جلسه گفتگو با اداره امور کودکان و نوجوانان، توافق شد که در کنار هر یک ناظر ایرانی (از مسئولین مجاهدین) که با این کودکان کار می‌کنند، یک مربی آلمانی‌زبان نیز حاضر باشد.

از آنجا که اداره کودکان و نوجوانان مسئولیت نظارت بر وضعیت این کودکان را به عهده داشت و شرایطی که این کودکان و نوجوانان در آن زندگی می‌کردند را با قوانین موجود منطبق نمی‌دید، با فشار به وکیل و سرپرست قانونی آنها، خواهان بسته شدن خوابگاه کودکان زیر نظر سازمان مجاهدین می‌شود.

«دیتسایت» ادامه می‌دهد از سال ۱۹۹۴ بعد بود که کم کم این نوجوانان به خوابگاه‌های مخصوصی که از نوجوانان بدون سرپرست نگهداری می‌کرد، منتقل شدند. امین گل‌مریمی نیز در آنزمان به یک مرکز نگهداری از نوجوانان در محله Marirnburg کلن منتقل شد. این کودکان در آن مراکز نیز در گروه‌های بسته‌ که مخصوص کودکان ایرانی- مجاهدین بود، نگهداری می‌شدند.

حتا بعد از انتقال این کودکان و نوجوانان به خوابگاه‌هایی خارج از کنترل مستقیم سازمان مجاهدین، این سازمان تلاش می‌کرد تا از هر طریقی که شده بطور غیرمستقیم کنترل خودش بر روی کودکان را حفظ کند. امین گل‌مریمی به «دیتسایت» می‌گوید آنجا هم «ما هنوز زیر نفوذ و سِحر و جادوی سازمان زندگی می‌کردیم» و ادامه می‌دهد با وجود این در خوابگاه‌های جدید دست بازتری نسبت به زمانی که کاملا تحت سرپرستی مجاهدین بود داشتیم. او در این دوران می‌توانست لباسش را خودش انتخاب کند. به اندازه کافی غذا داشته باشد، دوچرخه داشته و حتا با نوجوانان دیگر به گردش رفته و شب در خانه دوستان آلمانی‌اش می‌توانست بخوابد. امین می‌گوید شبی در نزدِ یکی از دوستانش ماند. او می‌گوید وقتی دیدم که چطور مادرِ آن دوست، فرزندش را موقع خواب به تخت خواب برد و بوسید «متوجه شدم که زندگی من کاملا طور دیگری بوده است.»

اگرچه موقع انتقال کودکان از عراق به کشورهای دیگر، سازمان مجاهدین به والدین و به بچه‌ها و نیز به سرپرست‌های آنها قول داده بود که ارتباط منظم بچه‌ها و والدین با هم از طریق تلفن و پست را تضمین می‌کند، اما در عمل به چنین قولی وفادار نماند.

امین گل‌مریمی در این مورد به «دیتسایت» می‌گوید از مادرش فقط یکبار یک نامه از عراق دریافت کرد که در آن نوشته بود امیدوارم حالت خوب باشه! هیچ چیز پُراحساسی در آن نامه دیده نمی‌شد. بعدها هم که بطور استثنائی مادر امین چند بار با او تلفنی صحبت کرد باز هم تکرار همین حرف‌ها بود: حالت چطوره؟ مدرسه خوب پیش میره؟ و… امین احساس می‌کرد که افراد دیگری از سازمان در کنار مادرش هستند و او را کنترل می‌کنند. «دیتسایت» از مادر امین سوال کرد که آیا حرف‌های امین درست است؟ او بدون آنکه وارد جزئیات شود گفت این حرف‌ها دروغ است!

همانطور که امین بزرگتر شده و پا به سن بلوغ می‌گذاشت ماجراجویی‌های نوجوانی او هم بیشتر می‌شد. امین در تعریف خاطرات آنزمان، خاطره اولین بوسه اش را هم خوب به یاد دارد. او روزی را به یاد می‌آورد که وقتی ۱۲ یا ۱۳ساله بود، دختری را در اتوبوس دید، از همان بچه‌هایی که از عراق با هم به آلمان آمده بودند و با هم به یک مدرسه می‌رفتند. اسم آن دختر «آلان» بود. امین سال‌ها بعد آلان را دوباره در عراق می‌بیند و از سرنوشت غم‌انگیزش سخن می‌گوید.

کودک‌ربایی سازمان مجاهدین خلق

با بزرگ شدن کودکان و نوجوانانی که از عراق به کشورهای دیگر منتقل شده بودند، سازمان مجاهدین دنبال آن بود تا این نوجوانان را جذب تشکیلات و ارتش خود کند. مجاهدین این کودکان را سال‌ها قبل قاچاقی و غیرقانونی وارد کشورهای اروپایی کرده، برای مدتی غیرقانونی از آنها نگهداری کرده و حالا به دنبال آن بودند در حالی که این نوجوانان مشغول درس خواندن بودند، با دستکاری در اذهان آنها و کارِ تبلیغی و شستشوی مغزی با احساسات آنها بازی کرده و با فریب آنها را به عراق برگرداند.

«دیتسایت» در اینباره می‌نویسد در اواسط دهه ۹۰ میلادی کودکانی که توسط سازمان مجاهدین در کلن نگهداری می‌شدند یکباره ناپدید شدند! یکی از آموزگارانی که آنزمان با این نوجوانان کار می‌کرد می‌گوید نوجوانان ۱۴، ۱۵ یا ۱۶ ساله‌ای که به بچه‌های مجاهدین معروف بودند، یکباره ناپدید شده و دیگر در مدرسه از آنها خبری نبود. این معلم اداره کودکان و نوجوانان و سرپرست قانونی آنها یعنی کریستف مِرتنِس را در جریان قرار می‌دهد. امین در مورد آنروزها می‌گوید برادر بزرگترش حنیف وقتی ۱۸ساله شده بود غیبش می‌زند. تا اینکه روزی حنیف با امین تماس گرفته تا او و برادر دیگرشان علیرضا با هم به یک محل قرار مخفی در محله Westfriedhof کلن بروند. حنیف به آنها می‌گوید یکی از مسئولین مجاهدین به او گفته که وی «می‌تواند به قرارگاه اشرف در عراق رفته تا در آنجا مادرش را ببیند.» امین به یاد دارد که آن روز اشکش درآمده بود و از خود می‌پرسید، اگر حنیف برادر بزرگترش برود، دیگر چه کسی از او حمایت و حفاظت می‌کند؟  حنیف امروز در کانادا ساکن است. وقتی از او در مورد آن روز سوال می‌شود، می‌گوید آنزمان به خاطر یک ماجرای عشقی افسرده بوده و به شدت نیازمند عاطفه مادری و راهنمایی او بود و دلش برای اینکه مادرش او را در آغوش بگیرد و با او صحبت کند تنگ شده بود. حنیف می‌گوید مسئولین مجاهدین به او اطمینان دادند که اگر در عراق راضی نبود، بعد از چند هفته دوباره به آلمان برخواهد گشت و اضافه می‌کند اینکه به حرف آنها اعتماد کردم «بزرگترین اشتباه زندگی‌ام بود.»

«دیتسایت» اشاره می‌کند که «شورای ملی مقاومت» در معرفی خود که در سال ۲۰۱۴ منتشر کرده می‌نویسد: هر کسی که به قرارگاه اشرف رفته است بالغ بوده و داوطلبانه به آنجا رفته است.

پیامدهای اداری و حقوقی ناپدید شدن نوجوانان و کودکان در کلن

این فقط حنیف نبود که مجاهدین او را برای رفتن به عراق فریب داده بودند، ده‌ها نوجوان دیگر نیز چنین وضعی داشته و اداره کودکان و نوجوانان متوجه موضوع شده و به دنبال این بود تا بفهمد چه خبر شده است.

«دیتسایت» در این مورد می‌نویسد اداره امور کودکان و نوجوانان شهر کلن تازه از سال ۱۹۹۸ متوجه ناپدید شدن این کودکان و نوجوانان شده و به کریستف مِرتِنس سرپرست قانونی آنها و وکیلی که سازمان مجاهدین استخدام کرده بود هشدار می‌دهد که بسیاری از نوجوانان مجاهدین به عراق منتقل شده‌اند. این اداره تاکید می‌کند اگر «انجمن کمک به کودکان پناهجوی ایرانی» می‌خواهد همچنان بابت این کودکان پول دریافت کند، باید محل زندگی این کودکان را بطور کامل مشخص کرده و باید مربی‌های آلمانی بطور کامل جایگزین افراد ایرانی وابسته به مجاهدین شوند. کریستف مِرتِنس در پاسخ به آن اداره می‌گوید این نوجوانان داوطلبانه به نزد والدین خود در عراق برگشته‌اند و توجیه می‌کند که این به لحاظ انسانی موضوعی کاملا قابل درک است.

کریستف مِرتِنس می‌گوید من تلاش کردم تا خیلی از آن نوجوانان را از رفتن به عراق منصرف کنم ولی موفق نشدم. ظاهرا این گفته‌های مِرتِنس کافی بود تا اداره کودکان و نوجوانان شهر کلن اتهامات وارده به او را کافی ندانسته و در یک بیانیه مطبوعاتی در اوت سال ۲۰۰۰ اعلام می‌کند «دیگر آن اتهامات منتفی است و موضوع تمام شده است.»

سازمان مجاهدین تخت تعقیب اداره جنایی فدرال آلمان

به نوشته «دیتسایت» در دسامبر سال ۲۰۰۱ اداره پلیس جنایی فدرال آلمان در مورد سازمان مجاهدین تحقیقاتی را به جریان انداخت. در همین ارتباط آنها ۲۵ مکان مرتبط با سازمان مجاهدین را مورد بازرسی قرار دادند از جمله «دفتر مرکزی انجمن کمک به کودکان پناهجوی ایرانی» در کلن مورد بازرسی قرار گرفت.

اداره پلیس جنایی مظنون بود که سازمان مجاهدین با کلاهبرداری و تحت پوشش کمک به کودکان یتیم، منظور همان کودکانی که مجاهدین از عراق به آلمان انتقال داده بودند، از اداره تامین اجتماعی پول دریافت کرده و عملا آن پول‌ها خرج  مبارزه مسلحانه و حمایت از یک سازمان تروریستی شده است. پس از آن برای تعدادی از مجاهدین حکم دستگیری صادر شد، اما از آنجا که آنها به مرکز سازمان مجاهدین در عراق رفته بودند، تحقیقات پلیس متوقف شد.

در ادامه پیگیری‌های حقوقی اما، تعداد دیگری از اعضا سازمان مجاهدین به بخاطر یکسری تخلفات دیگر از سوی دادگاه محکوم شدند. در ماه مه سال بعد نیز شورای وزرای اتحادیه اروپا سازمان مجاهدین را در لیست سازمان تروریستی قرار داد. در ماه ژوئن همانسال نیز اداره امور کودکان و نوجوانان شهر کلن هر نوع همکاری با «انجمن کمک به کودکان پناهجوی ایرانی» وابسته به سازمان مجاهدین را در کلن متوقف کرد.

هیچ اداره دولتی اما به دنبال بچه‌هایی که مفقود شده بودند نبود.

«دیتسایت» در مورد بی‌توجهی سیاستمداران آلمانی به این موضوع و حمایت از سازمان مجاهدین می‌نویسد مجاهدین در کشورهای غربی شبکه‌ای از اعضا و هواداران خود را دارند که به خوبی در کار لابیگری با سیاستمداران در ارتباط بوده و آنها را در حمایت از خود ترغیب می‌کنند. مرکز اصلی فعالیت آنها با عنوان «شورای ملی مقاومت» در نزدیکی پاریس قرار دارد. در برلین نیز آنها توانسته‌اند تعدادی از سیاستمداران کنونی یا پیشین را جذب خود کنند. از جمله می‌توان به ریتا زوسموث رئیس پیشین پارلمان آلمان از حزب دمکرات مسیحی اشاره کرد. او عضو شورای «کمیته همبستگی آلمان برای ایران آزاد» است. او حاضر نیست به پرسش‌هایی در این مورد پاسخ دهد.

احتمالا آن سیاستمدارانی که جذب لابیگری مجاهدین شده‌اند از سرنوشت امین گل‌مریمی و ۴۰ کودک دیگر که همچون او در نیمه دهه ۹۰ میلادی از سوی مجاهدین جذب و به عراق منتقل شدند بی‌اطلاع هستند یا نمی‌خواهند درباره‌ی آن چیزی بدانند.

بازی مجاهدین با احساسات کودکان برای فریب آنها و سربازگیری

سازمان مجاهدین از کمبودهای عاطفی کودکانی که از والدینشان جدا شده بودند به خوبی خبر داشت و تلاش می‌کرد تا با بازی روی همین موضوع و با تحریک احساسات‌شان آنها را فریب داده و بدون آنکه مدرسه یا فرد دیگری بفهمد، آنها را به عراق منتقل کند. درواقع چنین اقدامی‌ کودک‌ربایی محسوب می‌شود زیرا تا زمانی که سرپرست قانونی آن کودکان و اداره کودکان و نوجوانان در جریان این موضوع  قرار نگرفته و با این اقدام موافق نباشند، انتقال کودکان از کلن به پاریس و از آنجا به عراق، مصداق کودک‌ربایی است.

امین گل‌مریمی در گفتگو با «دیتسایت» با اشاره به وضعیت روحی خود در آن سال‌ها می‌گوید «دنبال یک هویت و اینکه به جایی تعلق دارم می‌گشتم. به همین دلیل پیوسته در تظاهرات و برنامه‌های مختلف سازمان مجاهدین در شهرهای مختلف اروپایی شرکت می‌کردم. آنجا می‌شد همان بچه‌هایی را که یک زمانی با هم بودیم دوباره ببینم. در آن برنامه‌ها مسئولین مجاهدین از پدر و مادرهای ما که «شهید» شده بودند صحبت می‌کردند و می‌گفتند شما باید انتقام خون آنها را بگیرید و دوباره اسلحه آنها را به دست بگیرید.» امین می‌گوید در آن سال‌ها معنی خیلی از حرف‌هایی  را که مجاهدین می‌زدند اصلا نمی‌فهمید. او می‌گوید از اینکه او را «فرزند شهید» خطاب می‌کردند احساس غرور به او دست می‌داد، اما اصلا نمی‌خواست انتقام خون پدرش را بگیرد. در همان سال‌ها بود که در یکی از ویدئوهای تبلیغاتی که مجاهدین در برنامه‌های خودشان نشان می‌دادند، برادرش حنیف را دید که در عراق بود. یکی از مسئولین مجاهدین که از اعضای مؤسس همان «انجمن کمک به کودکان پناهجوی ایرانی» در کلن بود، به امین گفت «تو هم دیگه باید بزرگ بشی و راه برادرت حنیف را بروی.»

تاکید مجاهدین بر «فرزند شهید» بودن و تحریک احساسات کودکان و نوجوانان برای گرفتن انتقام خون پدر یا مادر و گرفتن اسلحه همان روشی است که حکومت اسلامی حاکم بر ایران نیز برای فریب کودکان و نوجوانان به کار می‌گیرد.

امین در ادامه گفتگو با «دیتسایت» می‌گوید زمانی که ۱۵ ساله شده بود سراغ مسئولین مجاهدین رفته و می‌گوید می‌خواهد برادر بزرگترش را در عراق ببیند. مجاهدین او را با ماشین به فرانسه و به مقرّ اصلی خود در اُور سُورواز می‌برند. برادر دیگرش علیرضا هم از چند هفته قبل به آنجا رسیده و منتظر امین بود. آنجا باید تلفن همراه خودش را تحویل می‌داد. حوالی نیمه‌شب او را بیدار کرده و به فرودگاه می‌برند. «دیتسایت» می‌نویسد مطابق مُهری که به پاسپورت امین خورده او در ماه مارس ۲۰۰۱ از فرانسه به عراق پرواز کرد. درست دو سال پیش از آنکه آمریکا به عراق حمله کرده و صدام حسین را سرنگون کند و سرنوشت مجاهدین و قرارگاه اشرف در عراق طور دیگری رقم بخورد و پس از کشمکش‌های فراوان به آلبانی منتقل شوند آنهم در حالی که رهبران این سازمان در کشورهای اروپایی و عمدتا در فرانسه زندگی می‌کردند.

وقتی «دیتسایت» از امین در مورد احساس‌اش در آنزمان سوال می‌کند، امین می‌گوید: «آنها ذهن مرا دستکاری کرده بودند. فکر می‌کردم مثل این بود که همه دارند بُدو بُدو می‌پرند تا سوار یک قطار شوند. به خودم می‌گفتم فقط تو هنوز بیرون مانده‌ای.» امین می‌گوید «بچه بودم، هنوز خام بودم، به خودم می‌گفتم همه رفته‌اند و حالا دیگه تو تنها در آلمان مانده‌ای. فکر می‌کردم قرارگاه اشرف در عراق یک کمپ بزرگ برای آزادیست.»

ورود به قرارگاه اشرف، پایان یک رویا

اگرچه امین فکر می‌کرد و در آروز و خیال خودش قرارگاه اشرف را مرکز مبارزه برای آزادی می‌پنداشت، اما به سرعت این حباب ترکید. او در این مورد به «دیتسایت» می‌گوید که وقتی به قرارگاه اشرف رسید، یک گروه از زنان رده بالای سازمان او را تحویل گرفتند. همه لباس‌هایی را که به تن داشت در آورد و اونیفورم به تن کرد. پاسپورتش را تحویل داد و باید کتبا تعهد می‌داد که دنبال رابطه‌های عاطفی و عشقی و یا جنسی با زنان نباشد. به این ترتیب به عنوان نوجوان ۱۵ ساله‌ای که تا آنزمان اسلحه به دست نگرفته بود به جمع  تقریبا ۳۸۰۰ نفره مجاهدین ملحق شد.

در قرارگاه اشرف امین به نحوی باورنکردنی با محدودیت‌ها، کنترل‌ها و باید و نبایدهایی مواجه شد که برایش تکان‌دهنده بود. او به «دیتسایت» می‌گوید در اوایل همه چیز مثل یک خواب بود. دور تا دور قراگاه را سیم‌های خاردار گرفته بود. مردان و زنان با مقررات شدید از هم جدا بودند. حتا دوستیِ بین افراد با همدیگر ممنوع بود. باید مطابق آئین شیعیان سه بار در روز نماز خواند. هر نوع ارتباط با دنیای خارج کاملا ممنوع بود. دسترسی به موزیک یا تلویزیون یا روزنامه و اینترنت، حتا برای مسئولین مجاهدین نیز بسیار محدود بود. با وجود اینکه برادرانش در همان قرارگاه بودند، اما آن اوایل فقط می‌توانست علیرضا را ببیند، آنهم به این خاطر که با هم دوره آموزش نظامی می‌دیدند.

امین می‌گوید که همان اوایل به سرعت می‌خواسته به آلمان برگردد، ولی برادرش علیرضا به او می‌گفت کمی‌ صبر داشته باشد. او در قرارگاه ماند و باید مطابق برنامه‌های روزانه آنجا رفتار می‌کرد: بیدارباش ساعت ۴ صبح، تمرین نظامی و آموزش تیراندازی از جمله برنامه‌هایی بودند که او به یاد دارد. تازه دو هفته بعد از ورودش به قرارگاه اشرف بود که توانست مادرش را ببیند. مادرش را به آغوش گرفت و گریه می‌کرد. اما سلام مادر سرد بود. زنان دیگری آنجا حاضر بودند که گفته‌های رد و بدل شده را گوش می‌کردند. امین بعدها متوجه می‌شود که سازمان مجاهدین از اعضایش می‌خواهد که علیه هم خبرچینی کرده و در مورد هم گزارش بدهند. بعد از این، فقط سالی یکبار اجازه داشت مادرش را ببیند. امکان دیدار مخفیانه هم وجود نداشت. برخلاف تصورش، امین آن نیازهای عاطفی را که فکر می‌کرد با بودن در کنار مادرش بر آورده می‌شود نتوانست تجربه کند. امروز امین می‌گوید حتا بجای عشق، فکر می‌کند که نسبت به مادرش حس تنفر داشته و از او حالش بهم می‌خورد. تنفر به این دلیل که او را زمانی که بچه بوده از خودش جدا کرده است.

امین از آن سخن می‌گوید که هروقت به مادرش فکر می‌کند غمگین می‌شود و می‌گوید فکر نمی‌کنم هیچوقت بتوانم یک زندگی عادی داشته باشم.

آسیب‌های روحی- روانی باقیمانده از دورانِ مجاهدین

اگرچه سال‌های زیادی از آن دوران می‌گذرد، اما تاثیر آسیب‌های روحی- روانی آن دوران هنوز هم امین را رها نمی‌کند. امین در این مورد می‌گوید بعد از بازگشت به آلمان برای مدت‌های طولانی ناآرام بود، به پارتی‌های شبانه می‌رفت. با وجود بی‌خوابی، سر کار می‌رفت. یکبار بعد از آنکه حالت ترس و وحشت به او دست می‌دهد به روان‌درمانگر مراجعه می‌کند. بعد از آن بود که کم کم توانست آنچه را در ذهنش بود کمی‌ به نظم در بیاورد و بفهمد که بر او چه گذشته است. او متوجه شد که مسئولین مجاهدین تکنیک‌های روانی برای مطیع کردن اعضای خود به کار می‌گرفتند. آنها باید روزانه در یک نشست و در مقابل جمع از خود انتقاد می‌کردند که مثلا در آموزش تیراندازی حال و حوصله نداشته یا مسئول خودش را زیر سوال برده بوده است! بعدها باید در مقابل جمع به وجود افکار جنسی که در سرش داشته نیز اعتراف می‌کرده یا اگر خودارضایی کرده بودند، باید به آن اعتراف می‌کردند. امین می‌گوید او در درونش در مقابل این مغزشویی‌ مقاومت می‌کرد و به ندرت افکار واقعی را که در ذهنش بود بیرون می‌ریخت.

دیدار دوباره با «آلان»

روزی در همان قرارگاه اشرف، امین به نحوی باورنکردنی همان دختری را می‌بیند که در کلن و در اتوبوس، اولین بوسه را از او گرفته بود: آلان!

امین در قسمت جلوی یک وانت نشسته و آلان در قسمت عقب نشسته بود. امین از پنجره به عقب نگاه کرده و  آلان را می‌بیند.  اما آلان با نگاهی سرد به او خیره می‌شود. امین بعد از آن دیگر از او خبری ندارد تا اینکه چند هفته بعد از آن دیدار باخبر می‌شود که آلان با شلیک گلوله خودکشی کرده است. بعدا تعداد دیگری از جداشدگان این خبر را تائید کردند. سازمان مجاهدین اما خودکشی آلان را رد کرده و تأکید می‌کند که مرگ او بر اثر یک حادثه بود.

ترس و وحشت و درخواست برای بازگشت به آلمان

امین در این فکر بود که چطور می‌تواند به آلمان برگردد و فکر می‌کرد شاید با طرح این درخواست با مسئولین، با درخواستش موافقت شود. «دیتسایت» ادامه می‌دهد چند هفته بعد از ورود امین به عراق بود که قرارگاه اشرف و چند مقر دیگر سازمان مجاهدین در عراق هدف تعداد زیادی موشک‌های دوربرد از سوی رژیم ایران قرار می‌گیرند. امین به یاد دارد که چطور وقتی در سنگر و در کنار آدم‌های بزرگتر پناه گرفته بود، آنها گریه می‌کردند و فریاد می‌زدند «نمیخوام بمیرم.» امین خیلی ترسیده بود. بعد از چند روزی که از موشکباران‌ها گذشت و سنگرنشینی تمام شد، او با یکی از مسئولینش صحبت کرده و می‌گوید «اینجا احساس راحتی ندارم و می‌خواهم به آلمان برگردم.» آن مسئول هم به امین فقط جواب داد «بهش فکر می‌کنیم.» امین موفق می‌شود یکطوری مادرش را ببیند، ولی مادرش به او قوت قلب می‌دهد که در آنجا بماند و به امین می‌گوید: ترس یک احساس طبیعیه، ما رزمندگان آزادی هستیم و چنین چیزی جزئی از مبارزه ما حساب میشه! «دیتسایت» می‌نویسد وقتی از مادر امین در مورد صحبت‌های امین در آن زمان سوال می‌شود، مادرش حاضر نیست حرفی بزند.

امین می‌گوید بعد از آنکه موضوع برگشت به آلمان را مطرح کرده و مادرش را دیده بود، مسئولین مجاهدین برنامه دیگری در مورد او دنبال می‌کنند. نگهبانی‌های شبانه او را زیاد کرده و شدت انتقاد از او را بالا برده تا اراده‌اش درهم شکسته شود. در وبسایت سازمان مجاهدین به نقل از یکی از فرماندهان آمریکایی در آنزمان که در عراق بوده آورده شده که او هیچوقت «یک مرد یا زنی را که برخلاف میلش در این سازمان بوده باشد ندیده است.» امین بعد از ماه‌ها و سال‌ها یاد گرفت که چطور قوی بماند و نگذارد روحیه‌اش شکسته شود.

نشست‌های ایدئولوژیک و تهدیدهای رجوی

«اگر نتوانی ٬گوهر انسانی٬ درونی‌ات را پیدا و آنرا کشف و شکوفا کنی، مشکل را در خودت جستجو کن. آنجا جاییست که به خودت یا خانواده فکر می‌کنی. فقط با گذشتن از خود و تقدیم همه دار و ندارت به ٬رهبر عقیدتی٬ ست که می‌توانی ٬پاک٬ و رها شوی!»

این جمله نمونه‌ای از آموزش‌های ایدئولوژیک است که در سازمان مجاهدین با آن مغز اعضا شستشو داده می‌شود. بخشی از زندگی امین گل‌مریمی توسط سازمان مجاهدین نابود شده و بخشی دیگری هنوز هم متاثر از آن است.

امین در مورد نشست‌های ایدئولوژیک و اهدافی که رجوی از برگزاری آنها دنبال می‌کرد به «دیتسایت» می‌گوید پنج ماه بعد از ورودش به قرارگاه اشرف، نشست‌های ایدئولوژیک شروع شد که برای چندین هفته ادامه داشته و بعضی وقت‌ها از صبح تا شب طول می‌کشید! این نشست‌ها را خود مسعود رجوی رهبر مجاهدین اداره می‌کرد. امین نمی‌فهمید موضوع چیست ولی کنجکاو بود که چطور رجوی توانسته با این حرف‌ها یک ارتش کوچک را دور خودش جمع کند. رجوی در صحبت‌هایش تهدید می‌کرد که فکر در مورد رابطه جنسی یا دلتگی برای اروپا تشکیلات را نابود می‌کند و تهدید می‌کرد اگر کسی فرار کند، به صدام حسین تحویل داده می‌شود، به زندان ابوغُریب منتقل شده و شکنجه در انتظارش خواهد بود. «دیتسایت» می‌نویسد این گفته‌ها از سوی بسیاری دیگر از جداشدگان از مجاهدین نیز تکرار شده است.

یازده سپتامبر و فاجعه‌ی تروریستی برج‌های دوقلو

امین به یاد دارد که پایان یکی از این نشست‌های ایدئولوژیک مصادف شد با ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و حمله به برج‌های دوقلو در نیویورک توسط تروریست‌های القاعده. یکی از مسئولین رده بالای مجاهدین با اشاره با فرو ریختن برج‌های دوقلو گفت «دو شاخ امپریالیسم» شکسته شد!

درواقع سازمان مجاهدین همانگونه از این حمله خوشحال شد که حاکمان جمهوری اسلامی با وجود لفاظی‌های شفاهی از این فاجعه شاد بودند و بعدا هم سران و اعضای القاعده را در ایران پناه دادند. اما مجاهدین نمی‌دانستند که این حمله تروریستی سرنوشت آنها را نیز رقم می‌زند.

سقوط صدام و حفاظت از قرارگاه اشرف توسط ارتش ایالات متحده آمریکا

با حمله آمریکا به عراق در ۲۰ مارس سال ۲۰۰۳ و سپس سقوط صدام حسین اندکی پس از آن، سازمان مجاهدین با محدودیت‌های جدی در عراق مواجه شد. ارتش آمریکا آنها را زیر فشار گذاشت تا بطور کامل خلع سلاح شوند. امین گل‌مریمی که آنزمان در آن قرارگاه بود در این مورد به «دیتسایت» می‌گوید نیروهای سازمان مجاهدین در عراق در ۱۰ ماه مه سال ۲۰۰۳ توسط ارتش ایالات متحده آمریکا خلع سلاح شدند. وقتی نیروهای آمریکایی از او سوال کردند، امین به آنها گفت که می‌خواهد به آلمان برگردد. به او پیشنهاد شد که می‌تواند به کمپ «تیف» که یک کمپ جانبی ارتش آمریکا در کنار قرارگاه اشرف منتقل شود، ولی از آنجا امکان انتقال به اروپا نبود. وقتی امین از نیروهای آمریکایی خواهش کرد به او اجازه دهند تا بتواند با یکی از مربی‌هایش در آلمان تماس تلفنی بگیرد، به او خندیدند. آنها فکر می‌کردند وقتی داخل قرارگاه اشرف تلفن هست، چرا از آنها می‌خواهد از طریق آنان با آلمان تماس بگیرد!

به گفته امین گل‌مریمی از سال ۲۰۰۹ و بعد از آنکه حفاظت از قرارگاه اشرف از سوی نیروهای ارتش ایالات متحده آمریکا به نیروهای عراقی واگذار شد، وضعیت امنیتی قرارگاه نیز خطرناک شد. بعد از آن، قرارگاه اشرف بارها مورد حمله نیروهای امنیتی عراقی قرار گرفت و تعدادی از مجاهدین کشته شدند.

درخواست کمک از کمیساریای عالی امور پناهندگان

با وجود اینکه تلاش‌های قبلی امین برای رهایی از دست سازمان مجاهدین به نتیجه نرسیده بود، اما او امیدش را از دست نداده و به دنبال راه جدیدی می‌گشت. در سال ۲۰۱۲ با تلاش سازمان ملل، نیروهای سازمان مجاهدین از قرارگاه اشرف به کمپ موسوم به «لیبرتی» در نزدیکی فرودگاه بغداد منتقل شدند.

امین در ادامه به «دیتسایت» توضیح می‌دهد در آنجا همه افراد از سوی سازمان ملل مورد بازپرسی قرار گرفتند. آنجا بود که امین پس از سال‌ها، امکان تماس تلفنی با دنیای خارج را به دست آورد. او از یکی دیگر از بچه‌هایی که از زمان آلمان می‌شناخت شماره تلفنی از کلن به دست آورد، اما وقتی تماس گرفت یکی از افراد سازمان مجاهدین پای تلفن بود! به این ترتیب خبر به مسئولین مجاهدین در عراق هم رسید و معلوم شد که او طرح و برنامه‌ای دارد که از مسئولین سازمان مخفی می‌کند. امین به خاطر این تماس تلفنی ساعت‌ها مورد بازجویی قرار گرفت. مسئولین مجاهدین به او گقتند «چنین کاری را فقط جاسوس‌ها انجام می‌دهند.»

شرایط زندگی در کمپ لیبرتی بسیار سخت بود. امکانات زیرساختی مانند آب و فاضلاب با مشکلات جدی روبرو بود و کمپ به تناوب مورد حمله‌های راکتی قرار می‌گرفت. امین در این مورد می‌گوید فوریه سال ۲۰۱۳ شبه‌نظامیان وابسته به رژیم ایران محل استقرار نیروهای مجاهدین در کمپ لیبرتی را مورد حمله موشکی قرار دادند که در آن ۸ نفر کشته شدند. امین می‌گوید نمی‌توانست بخوابد یا غذا بخورد و قیافه‌اش مثل یک مرد سالخورده شده بود.

در یکی از بازرسی‌هایی که افراد کمیساری عالی امور پناهندگی سازمان ملل از کمپ محل استقرار مجاهدین انجام داده بودند، مسئولین مجاهدین به اعضای خود گفته بودند که نسبت به خرابی وضعیت آبرسانی به آنها شکایت کنند. امین موفق می‌شود به یکی از زن‌های بازرس سازمان ملل نزدیک شده و در پوشش شکایت از وضعیت آنجا، به آهستگی به او بگوید «لطفا کمکم کنید!» و به آن زن پاکت سیگاری داده و می‌گوید «داخل پاکت یک نامه است، لطفا آن را بخوانید و به ملاقاتم بیایید.» در آن نامه نوشته شده بود «امیدوارم فوریت موضوع را درک کنید. من زیر فشار خیلی شدیدی هستم و آینده‌ام به آن بستگی دارد. اکیدا درخواست می‌کنم با من ملاقات کنید.» امین گل‌مریمی می‌گوید آن زن بود که جان مرا نجات داد. وقتی آن خانم با امین دیدار کرد، به امین گفت امکان انتقال او به کلن نیست، اما می‌تواند با یک گروه ۲۰۰ نفره که قرار است به آلبانی منتقل شوند، به آنجا پرواز کند. اینگونه  بود که در ۱۳ ماه مه ۲۰۱۳ امین پس از ۱۲ سال زندگی فرقه‌ای در یک قرارگاه نظامی در عراق سرانجام به آلبانی منتقل شد. در آن پرواز بجز امین هر دو برادرش و پنج یا شش نفر دیگر از بچه‌هایی که از آلمان آمده بودند نیز راهی آلبانی شدند.

آلبانی

با پایان دوره اقامت اجباری طولانی در عراق، امین نمی‌خواست فرصت پیش آمده بعد از انتقال به آلبانی را از دست بدهد. زمانی که امین گل‌مریمی به آلبانی رسید ۲۸ سالش بود. امین شانس آورد که جز اولین گروه‌هایی بود که به آلبانی منتقل شد چرا که میزان کنترل از طرف سازمان بر روی آنها کمتر بود. اما با گذشت زمان و انتقال همه افراد مجاهدین از عراق، سیستم کنترل از سوی سازمان مجاهدین شدیدتر از گذشته برقرار شد. امین و برادرش حنیف از مجاهدین جدا و در هتلی که از سوی کمیساریای عالی پناهندگان اجاره آن پرداخت می‌شد ساکن شدند. راه رسیدن به آلمان دشوار بود. اجازه اقامت امین در آلمان از اعتبار افتاده و امکان سفر قانونی به آلمان وجود نداشت. امین با خرید یک تلفن دستی ارزان و عضو شدن در فیس‌بوک به جستجوی آنانی پرداخت که از کودکی و نوجوانی می‌شناخت، با این امید که شاید آماده باشند که به او برای انتقال به آلمان، به او کمک کنند. اینطور بود که سارا (اسم مستعار) را پیدا کرد. زن جوانی در هلند که امین او را سال‌ها قبل و از طریق یکی از برنامه‌های دستجمعی مجاهدین شناخته بود. سارا خودش می‌گوید شیفته مجاهدین بودم ولی بعدها از آنها جدا شدم. سارا برای دیدن امین به تیرانا در آلبانی می‌رود. وقتی آنها برای اولین بار همدیگر را می‌بینند، ناباوارانه دقایق طولانی همدیگر را محکم در آغوش می‌گیرند. همه آن خاطرات و گذشته مشترک بالا می‌آید. خنده و اشک درهم می‌آمیزد. همانجا هر دو عشق را نسبت به هم احساس می‌کنند. هر وقت سارا برای دیدن امین به آلبانی می‌رفت اوایل با هم مشاجره می‌کردند. امین می‌گوید «بدون کمک سارا به لحاظ روحی نمی‌توانستم موفق شوم.»

بازگشت به آلمان

سرانجام پس از سیزده سال در اکتبر ۲۰۱۴ امین موفق می‌شود به آلمان برگردد. «دیتسایت» در این مورد می‌نویسد امین و سارا تا سه سال بعد از آمدن امین به آلمان با هم زندگی می‌کردند و هنوز هم دوستان خوبی باقی مانده‌اند. درخواست پناهندگی امین در آلمان در سال ۲۰۱۵ پذیرفته شد. امین به درس خواندن ادامه داد و دبیرستان را به پایان رساند. حنیف برادر امین هم توانست از آلبانی خارج شده و خودش را به کانادا برساند. دوره زندگی در قرارگاه اشرف آنها را از هم دور و بیگانه کرد، به همین خاطر الان نیز با هم ارتباط کمی‌ دارند. حنیف می‌گوید از اینکه باعث شد تا امین با رفتن به عراق زندگی‌اش به نابودی کشیده شود احساس گناه می‌کند.

آخرین دیدار با مادر

مادر امین که ۶۰ ساله است هنوز با مجاهدین است و در آلبانی زندگی می‌کند. امین در مورد مادرش می‌گوید او را بخشیده چرا که از سوی مجاهدین «مغزشویی شده». امین برای آخرین بار در سال ۲۰۱۹ به دیدن مادرش رفت و توانست در رستورانی در تیرانا او را ببیند و به مادرش پیشنهاد کرد که از سازمان جدا شود. وقتی مادرش این حرف را شنید با عصبانیت به او گفت «این حرف خائنین و ماموران رژیم است!» امین دیگر امیدی به اینکه بتواند به مادرش کمک ندارد.

آماده برای اتهام‌زدن‌های سازمان مجاهدین

هفته‌نامه «دیتسایت» در پایان بر اساس گفتگو با امین و تحقیقاتی که خبرنگارش انجام داده می‌نویسد به نظر می‌رسد بیشتر ۴۰ کودک و نوجوانی که قاچاقی از کلن به عراق منتقل شده و در قرارگاه اشرف بودند از این سازمان جدا شده‌اند. اما گویا هنوز ده نفر از آنها با مجاهدین باقی مانده‌اند. همچنین ظاهرا تعدادی از آنها در درگیری‌ها در عراق کشته شده‌اند. جداشدگان از سازمان مجاهدین گزارش می‌دهند که همچنان شرایط فرقه‌ای بر این تشکیلات حاکم است. موضوعی که این سازمان آن را رد می‌کند.

«دیتسایت» می‌نویسد در دیدارِ آخر با امین در کلن، وی که ۳۶ ساله شده می‌گوید شاید بعد از انتشار این گزارش و به خاطر روشنگری‌هایش، سازمان مجاهدین تلاش کند او را زیر فشار قرار داده و در شبکه‌های اجتماعی به او حمله کرده و بخواهد که چهره‌اش را تخریب کند. ولی او اقدامات احتیاطی لازم را پیش‌بینی کرده و در تماس با یک وکیل کاملا آماده است تا در صورت لزوم از راه‌های قانونی اقدام کند.

امین گل‌مریمی با کارهای گرافیک خود زخم‌های نقش بسته بر در و دیوارهای شهر کلن را مرمت می‌کند. او از اینکه آزاد است و می‌تواند آزادانه تحرک و فعالیت داشته باشد لذت می‌برد.

*****

نقض شدید و سیستماتیک حقوق کودک در سازمان مجاهدین خلق

آنچه سازمان مجاهدین با صدها کودک (دست‌کم هفتصد کودک) طی حداقل دو دهه انجام داده است، مصداق بارز نقض حقوق کودکان است. این تخلفات شدید است زیرا آثار و پیامدهای آن بر رشد و شخصیت کودکان و نوجوانان حتا در دوره بزرگسالی آنها نیز  باقی می‌ماند. این تخلفات سیستماتیک است زیرا فراتر از یک یا چند مورد، سرنوشت صدها کودک و نوجوان را برای مدت زمان طولانی شامل شده، با طرح و برنامه‌ریزی همراه بوده، آگاهانه انجام شده و در پنهان ساختن آن تلاش شده است.

جدا کردن کودکان از خانواده، از هم پاشاندن خانواده، ایجاد مانع بر سر ارتباط مستقیم و منظم بین کودکان با والدین و برعکس، انتقال قاچاقی کودکان به کشورهای اروپایی و برعکس، نگهداری مخفیانه و غیرقانونی کودکان در خوابگاه‌های غیرمجاز سازمان مجاهدین، کلاهبرداری از اداره کودکان و نوجوانان در آلمان برای کسب پول به نام کودکان، محروم کردن کودکان از ادامه تحصیل، انتقال کودکان از آلمان به فرانسه بدون اطلاع به سرپرست قانونی آنها و بدون اطلاع به اداره کودکان و نوجوانان به عنوان مصداق کودک‌ربایی است. آموزش نظامی کودکان و نگهداشتن آنها در مناسبات نظامی بدون رضایت قلبی آنها، شستشوی مغزی کودکان و بازی با احساسات آنها برای تحریک به تصمیم‌گیری‌هایی برخلاف منافع خودشان، آسیب‌های جسمی‌ و روحی به کودکان و نوجوانان به نحوی که تاثیرات آن هنوز ماندگار است، ایجاد شرایطی که در آن نوجوانان اقدام به خودکشی کرده‌اند و بسیاری موارد دیگر می‌توانند به عنوان مصادیق نقض حقوق کودک و تخلفات قانونی که سازمان مجاهدین مرتکب شده، آن را به چالش بکشد. سازمان مجاهدین باید در قبال این موارد پاسخگو باشد.

سرانجام آنکه آنچه سازمان مجاهدین در مورد انتقال کودکان از عراق به کشورهای غربی ادعا می‌کند، یعنی تلاش برای حفظ جان آنها از خطر بمباران‌های ناشی از حمله آمریکا به عراق، یک فریب است. اگر چنین می‌بود، همانزمان که سازمان مجاهدین این کودکان را از طریق کشور اردن به کشورهای اروپایی منتقل کرد، می‌توانست نظر به روابط خوبی که با دولت پادشاهی اردن داشت این بچه‌ها را تا پایان حمله‌های آمریکا به عراق در همان اردن نگهداری کند. دلایل واقعی اینکه چرا رهبری مجاهدین تصمیم به انتقال کودکان به کشورهای اروپایی گرفت به طلاق‌های ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین بر می‌گردد. جزئیات این موضوع بطور مشروح در صفحه ۳۰ تا ۳۱ در مطلبی از نگارنده با عنوان «نگاهی به فروغ جاویدان، ۲۵ سال بعد» توضیح داده شده است.

برای مقایسه و انطباق موارد نقض حقوق کودک از سوی سازمان مجاهدین و پیدا کردن مصادیق آن بر اساس معیارهای جهانی، به برخی از مواد پیمان‌نامه حقوق کودک توجه کنید.

پیمان‌نامه حقوق کودک

پیمان‌نامه حقوق کودک مصوب مجمع عمومی‌‌سازمان ملل متحد در ۲۰ نوامبر ۱۹۸۹ (۲۹ آبان ۱۳۶۸) کودک را در ماده ۱ خود «هر انسان با سن کمتر از ۱۸ سال» تعریف می‌کند.
این پیمان‌نامه در مقدمه خود تاکید می‌کند «خانواده، به عنوان واحد بنیادی جامعه و محیط طبیعی رشد و رفاه کلیه اعضای آن و به ویژه کودکان، باید از حمایت و مساعدت لازم برخوردار شود… کودک برای رشد کامل و هماهنگ شخصیت خود باید در محیط خانوادگی و در فضایی مملو از خوشبختی، محبت و تفاهم رشد یابد.»
در ماده ۹ تاکید می‌شود: «نباید کودک از والدین خود بر خلاف میل آنان جدا شود.» در بند سوم همین ماده آمده است، حتا در صورت ضرورت جدا کردن کودکان از والدین، باید «حق کودک جدا شده از یک یا هر دو والد برای حفظ روابط شخصی و تماس مستقیم و منظم» محترم شمرده شود.
ماده ۱۱ خواهان آن است که با «انتقال غیرقانونی کودکان به خارج از کشور» مقابله شود.
در ماده ۱۴ آمده است «حقوق و تکالیف والدین و برحسب مورد، سرپرست‌های قانونی، در هدایت کودک برای اعمال حقوق خود به روشی هماهنگ با توانایی‌های بالنده وی محترم شمرده» شود.
ماده ۱۹ خواهان آن است تا کلیه اقدامات قانونی، اجرایی، اجتماعی و آموزشی لازم به عمل آورده شود تا «از کودک در برابر کلیه اشکال خشونت جسمی‌ یا روانی، صدمه یا آزار، بی‌توجهی یا رفتار توأم با سهل‌انگاری، سوء رفتار یا بهره‌کشی از جمله سوء استفاده جنسی» حمایت به عمل آورده شود.
ماده ۳۲ خواهان آن است که «حق کودک برای برخورداری از حمایت در برابر بهره‌کشی اقتصادی و انجام هرگونه کاری که ممکن است زیانبار باشد یا خللی در تحصیل کودک وارد آورد، و یا به سلامتی کودک یا رشد جسمانی، ذهنی، اخلاقی یا اجتماعی او آسیب رساند» به رسمیت شناخته شود.
ماده ۳۷ خواهان آن است تا تضمین شود «هیچ کودکی مورد شکنجه یا سایر رفتارهای بی‌رحمانه، غیرانسانی یا تحقیرآمیز قرار نگیرد… هیچ کودکی بطور غیرقانونی یا خودسرانه از آزادی محروم نشود.»
ماده ۳۸ خواهان تضمین آن است که «هنگام مخاصمات مسلحانه‌ای که با کودکان ارتباط پیدا می‌کند مقررات حقوق بین‌الملل بشردوستانه» رعایت شده و از «پذیرش اشخاصی که به ۱۵ سالگی نرسیده‌اند در نیروهای مسلح اجتناب» شود.

اگرچه مخاطب پیمان‌نامه حقوق کودک دولت‌های عضو سازمان ملل متحد هستند که این پیمان‌نامه را امضا کرده‌اند، اما از آنجا که رهبری سازمان مجاهدین در بیانیه ده ماده‌ای خود پیوسته بر پایبندی به کنوانسیون‌ها و پیمان‌نامه‌های بین‌المللی تاکید می‌کند، می‌توان عمل و سیاست‌های آن را با همین پیمان‌نامه‌ها نیز مورد ارزشیابی و سنجش قرار داد زیرا معاهدات و پیمان‌نامه‌های بین‌المللی جدا از جنبه حقوقی که بطور خاص متوجه امضاکنندگانش است، به دلیل ارزش‌های حقوق بشری و جهان‌شمولی که مطرح می‌کنند، دارای اهمیت اخلاقی و وجدانی نیز هستند.

*منبع گفتگو:‌ هفته‌نامه آلمانی «دیتسایت»

لینک به منبع (کیهان لندن) 

سرنوشت کودکان مجاهدین خلق

نجات جان کودکان مجاهدین خلق 

***

مریم رجوی و کودکان جنگنامه ای به امیر یغمایی (شبه نظامی ارتش آزادیبخش رجوی در سن ۱۵ سالگی)

مریم رجوی و کودکان جنگیاسر عزتی: وصیتنامه دروغین از مادرم جعل کردند تا دست به اسلحه ببرم

کودکان سرباز مجاهدین خلق صدامکودکان سرباز در قرارگاههای مجاهدین خلق و صدام حسین

***

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes