قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

سخنرانی آقای داود باقروند ارشد در پارلمان اروپا

 

خاطرات روزهای تلخ از تبعید گاه مجاهدین در کمپ التاش قسمت اول–احمد وحدانی

فرستادن به ایمیلچاپمشاهده در قالب PDF
احمد وحیدی

برخوردهای مسئول من با من به جایی رسید که جلسه مشترک با فرمانده پری گذاشته شد و من در آن جلسه چندین دروغ شنیدم و وقتی هم که از آن جلسه بیرون آمدم توسط یک همرزم خودم مورد کتک کاری قرار گرفتم که مرا به یاد زندان انداخت و بد جوری دلم شکسته شد. تصمیم به خروج از سازمان گرفتم، اما مرا بیش از یک هفته در یک چادر در کفری نگه داشتند و چندین بار مسئولین با من برخورد کرده و از من خواستند که نامه نوشته و از خود انتقاد کنم و به سر کار و مسئولیت خود باز گردم….

خاطرات روزهای تلخ از تبعید گاه کمپ التاش

قسمت اول

لینک به منبع فیس بوک اقای احمد وحدانی

دوستان و یاران گرامی قصد دارم که در چند قسمت مقداری از خاطرات تلخ خودم و آنچه که در طول تقریبا ۳ سال در اردوگاه التاش و شهر الرومادی عراق را از نزدیک دیده و تجربه کرده ام را برای شما و برای آگاهی همه هموطنانم، برای اولین بار بازگو کنم. از دوستانی که در آن سالها با من در آنجا بسر میبردند خواهش میکنم که اگر مطلب و یا موضوع مهمی را فراموش کرده ام، برایم یاد آوری کرده و در تکمیل این نوشته مرا یاری کنند. باشد که این خاطرات تلخ تجربه ای باشد برای نسلهای آینده.

دوستان عزیز برای معرفی خودم مجبور هستم که خیلی خلاصه اشاره کنم که من نو جوانی بیش نبودم که انقلاب سال ۱۳۵۷ را تجربه کردم و چون که کوچک بودم هیچ گونه نقشی در آن نداشتم، و گاها از دور شاهد تظاهرات بهمن ماه بودم. در سال ۵۸ با بعضی مسائل آشنا شدم و در سال ۵۹ هوادار سازمان مجاهدین خلق شدم. در بعضی جلسات و همچنین در جلسات انجمن سازمان شرکت میکردم و بعضی وقتها نشریه فروخته و اعلامیه پخش میکردم. من در آن زمان جزو تیمهای ملیشیا بودم. در تظاهرات سی خرداد ۶۰ که در صف جلویی شرکت کرده بودم، زخمی شده و دستگیر و زندانی شدم. بعد از ۷ ماه زندان و ضرب و شتم زیاد، از زندان آزاد شده و بعد از مدت کوتاهی با هسته های سازمان تماس گرفته و شروع به فعالیت کردم. از فعالیتها میتوانم نفوذ شبانه به داخل زندان جهت آزاد سازی ۳ همرزم مجاهدم، سازماندهی و آموزش بعضی هسته های عملیاتی، ارتباط با سازمان در تبریز و کردستان و رد و بدل کردن بعضی کارهای اطلاعاتی، و در نهایت در زمستان سال ۶۱ به کردستان جهت دیدن آموزش نظامی و چریک شهری در یک گروه هفت نفره اعزام شده و بعد از دیدن آموزشهای نظامی و با پیشنهاد سازمان در مقرهای نظامی سازمان ماندگار شدم، و سالها در کردستان ایران و همچنین عراق بودم و به ماموریتهای زیادی فرستاده شدم و مسئولیتهای زیادی هم بر عهده داشتم که فرصت بیان آنها در این نوشتار نمیگنجد. در اکثر مقرها و پایگاه های سازمان در شهرهای کردستان عراق حضور داشتم که در نهایت در دی ماه سال ۱۳۶۶ مرا به پایگاه اشرف فرستاند، و من تا شهریور ما سال ۱۳۷۰ در سازمان بودم. در این نوشتار بطور خلاصه راجع به فرستادن ما به رومادی و اتفاقات بسیار تلخ و طاقت فرسا در آن شهر خواهم پرداخت.

” بعد از ظهر در حیات مهمانسرا آرام آرام قدم میزدم که یک دفعه به یاد عکسی افتادم که تقریبا ۷ سال پیش خانواده ام از ایران برایم فرستاده بودند که در آن عکس ۴ نفر از اعضای خانواده ام عکس جمعی برایم فرستاده بودند واین تنها یادگاری بود که من از خانواده ام داشتم. بعد از کمی فکر و برنامه ریزی در ذهنم، در حیات دور برداشته و به سمت دیوار خیز سریعی گرفتم و در یک چشم به هم زدن بازوانم به بالای دیوار رسید و متوجه شدم که این کار شدنی است و زود از دیوار پائین آمدم و این تمرینی بود برای عبور شبانه از دیوار و رسیدن به آن عکس که در آسایشگاه تیپ خودمان جا مانده بود …. ”

تابستانهای عراق بسیار گرم و طاقت فرسا بودند و ما هر هفت روز هر هفته را در تلاش و کار و آموزش و گاها عملیات و…. بسر میبردیم. از صبح که بیدار میشدیم و بعد از نماز صبح و مراسم صبحگاه، مشغول کار و فعالیت میشدیم و معمولا شبها هم یک نشست برای گزارش کارها و برنامه ریزی و همراه با انتقاد و… با تنی خسته و ذهنی پر از سوالات و درگیریهای فکری در آسایشگاه های ۲۰ یا ۳۰ نفره به خواب میرفتیم و اکثرا هم یکبار در شب به نگهبانی بیدارمان میکردند. اگر بخواهم از آن روزها بنویسم بایستی روزها و ماهها صرف این کار کنم که فعلا چنین فرصتی برام امکان ندارد.

من روز شش دی سال ۱۳۶۶ از پایگاه سردار به اشرف فرستاده شدم و تا خروجم از سازمان که بیش از هفت ماه طول کشید، یعنی تا بهار ۱۳۷۰ در اشرف بودم تا اینکه دراواخر شهریور ماه همان سال از یک پایگاهی در بغداد به کمپ التاش که تعبیدگاه جنگ زده های ایران عراق و همچنین افراد سیاسی از احزاب و سازمانهای سیاسی ایران بود، به همراه تقریبا ۲۰ نفر منتقل شدم. در روند این کار توضیحات بیشتری خواهم داد.

ارتش عراق در زمان حکومت صدام حسین و حزب بعث عراق در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ (۱۹۹۰ م) به کویت حمله و این کشور را اشغال کرد. سازمان از این حمله و تصرف کویت توسط ارتش شراق خیلی خوشحالی میکرد و سعی میکرد چنین وانمود کند که بعد از حمله به کویت، صدام دوباره جنگ را با ایران شروع خواهد کرد و آقای رجوی همیشه در نشستها از عدم امضای صلح میان ایران و عراق میگفت تا نشان دهد که راه مبارزه بسته نشده و نخواهد شد آقای رجوی همزمان از سیاست جرج بوش که نظم نوین جهانی نام داشت نیز سخن میگفت. رژیم عراق با این حمله نظامی به کویت باعث بروز بحرانی بین‌المللی گردید و اخطار شورای امنیت را نپذیرفت. آمریکا در زمستان سال ۱۳۶۹ با ائتلافی از کشورهای دیگر به کویت و سپس به عراق حمله کرد و ارتش عراق را از کویت بیرون راند.

در زمان حمله ارتش عراق به کویت، من مدتی بود که در پیش افسران عراقی آموزش نظامی از قبیل تانک، نفربر زرهی بی، ام، پی ۱، موشک سام، شلیک موشک زرهی و.. که بعضی از مسولین بالای سازمان هم در آن کلاسها شرکت داشتند، میدیدم و در آن زمان بود که خبر حمله عراق به کویت را شنیدم. افسران عراقی که سید مهدی و سید اسد نام داشتند و کلاسها توسط یک نفر که عضو ارتش آزادی بخش بود، به فارسی ترجمه میشد.
اواخر دی ماه سال ۱۳۶۹ بود که تقریبا همه را از اشرف به زمین کفری ( زمین آموزش نظامی ) بردند و علت این جابجای هم آموزش نظامی عنوان گرفته بود، سازمان اصلا دوست نداشت که افراد از اخبار خارج از سازمان با خبر شوند و همیشه سعی داشت که افراد را با کار و آموزش و… مشغول نگه داشته و کسی از اتفاقات مهم در دنیای آزاد خبردار نشود. در کفری بود که از طرف مسئول من چندین برخورد نادرست با من شد و چندین بار به من دروغ گفتند. در آن زمان که سه تا از انگشتان من زیر درب برجک نفربر شدیدا زخمی شده و بخیه خورده بود، من با همان دست زخمی سنگر میکندم و غروب همان روز لودرها سنگرها را با خاک پر میکردند. در آنجا بود که برخورد تندی بین من و فرمانده تیپ / لشگر خانم پری پیش آمد و آن برخورد بعدها مبنای خروج من از سازمان شد. اتفاقات زیادی در آن زمان برایم افتاد که فرصت طرح آن در این نوشتار نمیگنجد.

مرا با یک ماشین آیفا که خودم راننده آن بودم به اشرف فرستاند و آن زمان بمباران عراق شروع شده بود. در اشرف فرصتی پیش آمد که من یک رادیو از انبار صنفی بدست آوردم، و بعد از چند روز دوباره مرا به کفری فرستاند. این رفت و برگشت به اشرف و کفری کاملا بی برنامه بود و معلوم شد که مسئولین مربوطه در جریان آن نبودند. در کفری من هر روز چند دقیقه به اخبار مانده به توالت و یا اطراف توالتهای صحرایی میرفتم تا اخبار بعضی از رادیو ها را گوش کنم که خیلی از مسائل را که سازمان دوست نداشت کسی راجع به آن موضوع بشنود را میشنیدم و به این ترتیب خیلی از مسائل را متوجه میشدم.

برخوردهای مسئول من با من به جایی رسید که جلسه مشترک با فرمانده پری گذاشته شد و من در آن جلسه چندین دروغ شنیدم و وقتی هم که از آن جلسه بیرون آمدم توسط یک همرزم خودم مورد کتک کاری قرار گرفتم که مرا به یاد زندان انداخت و بد جوری دلم شکسته شد. تصمیم به خروج از سازمان گرفتم، اما مرا بیش از یک هفته در یک چادر در کفری نگه داشتند و چندین بار مسئولین با من برخورد کرده و از من خواستند که نامه نوشته و از خود انتقاد کنم و به سر کار و مسئولیت خود باز گردم که من اصلا قبول نکردم. بعد از یک هفته مرا به مهمانسرای اشرف که در سمت چپ درب ورودی اشرف بود، منتقل کردند.

در مهمانسرای اشرف چندین نفر بودند، من از لحاظ فکری و روحی کاملا در بحران بودم و صبح تا شب فکرم درگیر مسائل بود. مرا چند هفته در آنجا نگه داشتند، آنجا بود که من یک شب بعد از ساعت ۱۲ از دیوار مهمانسرا بالا رفته و به سمت تیپ خودمان در اشرف به راه افتادم تا تنها عکس یادگاری خانواده ام را بدست بیاورم. آن موقع همه در کفری بودند و فقط تعدادی نگهبان در اشرف و در تیپها مانده بود. از همان دیوار که در طول روز امتحان کرده بودم مثل گربه حضرت عباس بالا رفته و به بیرون از مهمانسرا پریدم. از وسط بیابان به سمت تیپ خودمان راه افتادم، هوا خیلی تاریک بود و گویا مهتاب هم به مهمانی رفته بود. به جلو درب اسایشگاه خودمان رسیدم هر وقت صدا میشنیدم سریعا مینشستم، در آن موقع خود بخود به یاد سال ۶۱ افتادم که برای آزاد سازی و فراری دادن ۳ تن از همرزمان خودم که زمانی با هم در یک اتاق یا سلول زندانی بودیم، به همراه یک تیم عملیاتی یک شب به داخل زندان رژیم در شهر مراغه نفوذ کرده و ۳ نفر را به بیرون کشیدیم. آرام آرام به داخل آسایشگاه وارد شدم و در تاریکی به سمت کمد خودم رفتم. عکس خانواده ام را از لابلای وسایلم بیرون کشیدم و یک لحظه احساس کردم که دنیا را به من دادند. چند تا عکس دیگه هم داشتم که خود سازمان انها را به من داده بود و لذا از فرصت استفاده کرده و انها را هم برداشتم و در جیبم جا دادم. میخواستم از اسایشگاه خارج شوم که صدایی از بیرون آمد و من در پشت تخت خواب خودم قائم شدم و بعد از چند دقیقه بیرون آمدم، قلبم تند تند میزد، خدا حافظی از آنجا برایم بسیار سخت بود به همه خاطراتم با دوستانم فکر میکردم و حزن و اندهی عجیب درونم را فرا گرفته بود. به سمت مهمانسرا راه افتادم و از همان دیوار بالا رفته و به حیات مهمانسرا پریدم و به اتاق خودم رفته و روی تخت خوابم دراز کشیدم اما اصلا خوابم نمیبرد.

بعد از چند هفته همه ما را به پایگاه سردار بردند، آنجا کسی بجز جدا شدگان نبود. خانمها را در طبقه بالا نگه میداشتند و من وقتی متوجه این موضوع شدم که دیدم بعضی از دوستان با زن های خودشان از حیات صحبت میکنند و این کار تقریبا مخفیانه صورت میگرفت. مدتی بعد خیلی سریع ما را از آنجا بیرون آوردند و دوباره به اشرف بردند و معلوم شد که سازمان وارد درگیریهای درونی عراق با کوردها شده و کوردها داشتند به پایگاه سردار نزدیک میشند، من اینها رو بعدا از آقای ابولقاسم رضایی در یک نشست جمعی در مهمانسرا که در آن جلسه به خانمها هم توهین بسیار زشتی کرد، شنیدم. در جریان انتقال ما از سردار به اشرف یک یا چند ماشین هم تصادف کردند و چندین نفر از جمله دوست من به اسم بابک زخمی و یک نفر هم به نام مجید که تازه به ارتش پیوسته بود، در تصادف کشته شد.

درتحویل سال نو ۱۳۷۰ ما در مهمانسرای اشرف بودیم و خوب به یاد دارم که من برای شستن جورابم به بیرون رفتم و مشغول وضو گرفتن بودم که نگهبان که یک خانم بود بر من غورید و توپید و بعضی کلمات را نثارم کرد و به من اجازه نمیداد که جورابم را بشویم اما من در آرامش کامل به کار خودم رسیدم ولی احساس زندانی بودن وجودم را فرا گرفته بود. مدتی بعد ما را به یک پایگاهی در بغداد بردند و بعد از مدت کوتاهی به محلی در اطراف کرکوک به اسم ” دبس ” بردند که در دبس بیش از ۴۰۰ نفر به اصطلاح مهمان سازمان بودند. در دبس اتفاقات زیادی افتاد، در آنجا با مشکلات زیادی روبرو بودیم، در آنجا چند صد نفر که از اسرای سازمان یا عراق بودند نگه داری میشدند، هر روز افراد جدیدی به جمع ما آورده میشد، دکتر نوید و بعضی از مسئولین را بعد از سالها برای اولین بار در آنجا دیدم. یک شب تا صبح در جلو ساختمان دبس تحسن کردیم، در انجا بود که تعداد نگهبانها را زیاد کردند و با سلاح بی کی سی در پشت بام نگهبانی (؟) میدادند. خاطرات از دبس زیاد است اما در این گفتار نمیگنجد.

بعد از مدتی که واقعا مشکلات در آنجا زیاد شده بود، و بعدا هم شنیدم که اعضای شورای ملی مقاومت می خواستند از آنجا دیدن کنند، ما را به اشرف بردند. در اشرف چندین بار جلسه تشکیل داده و بر ما ها توپیدند. در مهمانسرای اشرف بود که از تک تک ما نامه و امضائ گرفتند که تا سرنگونی رژیم ما مهمان سازمان باقی خواهیم ماند و گاها بعضی ها را میبردند که ما بعدا میشنیدم انها را به خارج یا به پاکستان و ترکیه فرستاده اند. بعد از مدتی گفتند که راه پاکستان و ترکیه بسته شده و تنها میتوانند ما را به اردوگاه عراق بفرستند و ما از این پیشنهاد استقبال کردیم اما بعد از مدتی میگوفتند که چنین امکانی هم وجود ندارد. صبح تا شب ما در درون یک سالن زندگی میکردیم، جمعی غذا میخوردیم و جمعی هم استراحت میکردیم. بعد از مدتی خیلی خشمگین و اعصبانی به نظر میرسیدند و برخوردها خیلی تند شده بود و گاها درگیری لفظی بین بچه ها و افراد سازمان پیش می آمد.

مدتی گذشت و ما را به پایگاه ازهدی در بغداد منتقل کردند و ما فقط در درون اتاقها میماندیم، اکثرا با دوستان مینشستیم و صحبت میکردیم و شطرنج و ورق بازی میکردیم.
اواخر شهریور ماه همان سال بود که صبح زود همه را از خواب بیدار کرده و تفتیش وسائل و … شروع شد و کسی هم راجع به این کارتوضیحی نمیداد. بعد از تفتیش و… همه را به یک اتوبوس سوار کردند و یک تویوتای سازمان هم که راننده آن فردی بود به نام قاسم و در جلو اتوبوس حرکت میکرد، به راه افتادیم. اتوبوس به سمت تبعیدگاه کمپ التاش در اطراف شهر رومادی، به سمت جهنم و پر از مشکلات و دلتنگیها و سختیها در حرکت بود.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes