ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
دخیل بستن به آمریکا عامل نجات یا عامل افلاص و ورشکستگی تشکیلات رجوی
بقلم: داود باقروند ارشد
تشکل مسعود رجوی (اگر زنده باشد) و مریم رجوی چند دهه است که از جرگه تشکل سیاسی- مبارزاتی خارج شده و ماهیت یک تشکل سیاسی-مافیایی با مشخصه مخربترین تشکل تاریخ معاصر ایران بخود گرفته است. در زمینه صفت مخربترین قبلا این قلم توضیحاتی داده ام ولی در آینده مفصل تر بدان پرداخته خواهد شد.
یک تشکل سیاسی- مبارزاتی آن است که در مبارزه اش اهداف سیاسی را دنبال میکند که متکی است به استراتژی مشخصی که قرار است بدنبال اجرایی کردن آن استراتژی درکادر تاکتیکهای سیاسی پیاده شده توسط همان تشکل با جلب حمایت مردمی و به میدان کشاندن آنها جهت محقق کردن شعار استراتژیکی اش دست مییابد. یکی از بزرگان دنیای انقلاب و سیاست گفته است که این استراتژی و سیاستهای نشات گرفته از آن باید توسط توده مردم درک و پذیرفته شده باشد. در غیر اینصورت آن استراتژی طبل توخالی بیش نخواهد بود. اما نکته اساسی این است که نمیتوان بعنوان یک تشکل سیاسی مدعی شد که “من آنم که، اگر رستم بود پهلوان”.
نزدیک به چهار دهه 1360-1398است که آقا و خانم رجوی استراتژیشان در قطع و بیگانگی مطلق از ایران و ایرانی نه استوار بر عملکرد و اقدامات خود مجاهدین در ارتباط با مردم ایران بلکه بصورت “من آنم که اگر رستم بود پهلوان” در آمده است.
درفاز اول مسعود رجوی که یکطرفه جنگ مسلحانه را به ایران و ایرانیان تحمیل کرد، و رسمتش فی الواقع مردم بودند، میگفت “من آنم که اگر مردم با من همراهی کنند با سرنگونی رژیم رهبر تاریخی ایران میشوم و به آرزوهایم میرسیم”. البته به لطف مردم ایران چنین بلایی برسرمان نازل نشد. مردم نه همراهی با رجوی بلکه بر علیه او برخاستند.
در فاز بعدی مسعودرجوی استراتژیش را بر رستمی بنام تلفن (خلق جدید) که سرنگونی رژیم را از طریق تلفن های پاریس دنبال میکرد استوار کردند. بدین صورت که اگر رژیم دست روی دست بگذارد و تلفن ها را کنترل نکند و اگر مردم بخواهند و پای تماسهای ما بیایند میتوانیم رژیم را از پشت تلفن سرنگون کنیم. رژیم نیز دست روی دست نگذاشت و همه تلفن را کنترل و تمامی مخاطبین بی اطلاع و با اطلاع آنطرف خطها و چه آنها که از عراق اعزام میشدند را بطور کامل دستگیر و اعدام کرد.
درفاز بعدی رستم آقای رجوی با انتقاد به خودش (برای اولین و آخرین بار البته هرچند دجالگرانه و صوری جهت منکوب کردن مخالفتها اعضای مرکزیت و دفتر سیاسی) صلح بین ایران و عراق قرارداد. میگفت “من آنم که اگر رژیم صلح کند فرو میریزد و حتی نیازی نیز به ارتش آزادیبخش هم نیست” راه میافتیم میرویم و تمامی صندلیهای قدرت را تصاحب میکنیم. رژِیم و عراق آتش بس اعلام کردند، بجای رژیم رجوی با دادن 1400کشته در عملیات خود (مجاهد) کشی دیوانه وار فروغ جاویدان پودر شد و به دامن صدام بازگشت.
در فاز بعدی رستم دیگری تحت نام “من آنم که اگر خمینی بمیرد رژیم پودر میشود و اگر صدام اجازه بدهد میرویم و خاکستر رژیم را جمع میکنیم. خمینی مرد ولی نه رژیم پودر شد و نه صدام عزیزِش به رجوی اجاز تکرار خودکشی دوم مجاهدین را داد.
در فاز بعدی رستم رجوی “من آنم که اگر صدام روزی تصمیم بگیرد جنگ دومی را با ایران شروع کند” بود که استراتژی ما در اینصورت با تانک و توپ و نفربرهایی که از صدام گرفته ایم… پیشرفته و خودکشی دوم را اینبار بهتر محقق میتوان کرد بود . تحلیل رجوی از جنگ دوم صدام صد درصد درست ازآب در آمد ولی صدام حسین بجای حمله به ایران به کویت حمله کرد. و عملا ضمن سرکوب شدن تحت محاصره قدرتهای بزرگ قرار گرفت.
رجوی از این فاز به بعد که دخیل بستن به صدام حسین و جنگ و … را علیرغم اینکه هیچ خدمتی نبود که جهت کسب رضایت رستمش صدام نکرده باشد، مانند کشتن کردها و نجاتش از سرنگونی، کشتن و اسیر کردن سربازان دشمنش در جنگ با ایرانیان، به خمپاره بستن شهرهای دشمنش، ترور مخالفین صدام در داخل ایران برایش، دادن اطلاعات نظامی و امنیتی ایران… در بن بست دید، دست بدامن رستم دستان!! شد و خلق جدیدی! بنام “من آنم که اگر بتوانم خودم را نه به قدرتهای منطقه ای مانند صدام بلکه به قدرتهای بزرگ و یا قدرتهای منطقه ای که حمایت قدرتهای بزرگ را دارند بفروشم، و اگر آنها روزی تصمیم بگیرند رژیم را سرنگون کنند اگر مرا بقدرت برسانند، استراتژی مبارزه مسلحانه مبتنی بر ارتش آزادیبخش به اثبات میرسد!
در این مسیر هیچ تلاشی نبود که فروگذار کرده باشد و با میلیونها دلاری که از صدام به ارث برده بود سیستم لابیگری در راهروهای آمریکا و عربستان و اسرائیل و اتحادیه اروپا را شروع کرد. اولین پاسخ غرب قرار دادن مسعودرجوی و تشکلش در لیست تروریستی در سال 1997 بود.
رجوی که در بن بست کامل بود و بشدت نیز تضعیف شده بود خود را به قیمتهای نازلتری در بازار سیاست عرضه نمود که محصولش همکاری با اسرائیل بعنوان منفورترین حاکمیت تحت حمایت آمریکا بود. که با افشای فعالیتهای اتمی رژیم در سال 2002 خود را به تمام و کمال در اختیار اسرائیل گذاشت. اطلاعاتی که حتی سلطنت طلبها از اسرائیل جهت افشای آنها نپذیرفته بودند را پذیرفت و افشا کرد. رجوی با اینکار فکر میکرد که حالا که صدام توسط آمریکا در جنگ اول خلیج توسط بوش پدر سرنگون نشده است بنابراین اگر خودش را به اسرائیل و عربستان و… بفروشد شاید آمریکا متقاعد شود، ودر صورتیکه دوباره ورق برگشت و رژیم مرکز توجه منطقه ای شد، صدام را دوباره به جان رژیم خواهند انداخت و دوباره مسعود رجوی به آب و نانی خواهد رسید.
متاسفانه با سرنگونی صدام در سال 2003 این رشته نیز پنبه شد و مسعودرجوی مجبور شد که به غیبت کبرا روی آورد. هرچند که توسط آمریکا در همان عراق بمباران شد، به رستم دستان بطور مستقیم دخیل بست و خواستار همکاری با آمریکا در سرنگونی رژیم شد! مسعود رجوی در جمعبندی بعد از سرنگونی صدام گفت ” آمریکا اگر به ارزش مجاهدین پی ببرد حتما از ما برای سرنگونی رژیم استفاده خواهد کرد” ولی آمریکا با خلع سلاح و تبدیل ارتش آزادیبخش به عده ای اسیر محصور در اشرف پاسخ داد.
هرچه این تشکیلات بیشتر و بیشتر در غرق آب سقوط فرو میرفتند رجوی بیشتر و بیشتر و ارزانتر خود را در بازار سیاست قدرتهای بزرگ و یا قدرتهایی با حمایت قدرتهای بزرگ عرضه میکرد. و به تنها ابزارش دلارهای دریافتی از اسرائیل و عربستان و صدام جهت دخیل بستن به سیاستمداران منفورتر از اسرائیل و حامی سیاستهای اسرائیل در منطقه و آمریکا مانند جان بولتن، جولیانی و جان مک کین، ترکی الفیصل و… روی آورد طوریکه هرکجا نمیتوانست علنی کار کند با شیوه های مافیایی دست به حمایت مالی از راست ترین احزاب اروپایی مانند احزاب دست راستی اسپانیا که اخیرا افشاء شد… پرداخت.
آخرین تیر ترکش این تشکیلات “من آنم که اگر جان بولتن-ترامپ ونتانیاهوو آل سعود … رژیم را سرنگون کنند” بوده است. این روزها هم ترامپ و هم پمپئو در حال عقب نشینی هستند نتانیاهو نیز نتوانسته دولتش را تشکیل دهد و سایه محکومیت بدلیل اختلاسهایش بر سرش سنگینی میکند و چه بسا مجبور شود انتخابات مجددی برگذار کند، آل سعود نیز همین دیروز با شکست مفتضحانه ای در جهان عرب با مخالفت آشکار عراق و قطر مواجهه بوده است، که اساسا سیاست های جهانخوارانه خود را پیش میبرند.
همانگونه که در طی چهل سال گذشته در هر قدم این سیاست ابن الوقتی مسعودرجوی به اثبات رسید، که نه از صدام، نه از عربستان نه از اسرائیل و نه از آمریکا آبی برای استراتژی ارتش آزادیبخش در حال احتزار روزانه نه در صحنه نبرد و مبارزه بلکه در صحنه مبارزه با کهولت و سرطان و انواع بیماریهای ناشی از فشارهای تشکیلاتی و بعضی مرگهای مشکوک جان به جان آفرین میسپارند هستند، گرم نمیشود.
استراتژی ارتش آزادیبخشی که اهرم تحققش از سویی دست رژیم و از سویی دست آمریکا باشد، برای مسعود و مریم رجوی محصولی جز خود و کشور فروشی جهت گدایی قدرت در آینده با دهها “اگر” های متعددی مطرح در معادلات پیش رو نخواهد داشت. بیچاره چند هزار مجاهد اسیری که باید بعنوان گوشت دم توپ روزانه در حال جان دادن بر روی تخت های بیمارستانهای آلبانی و گوشه و کنار جهان باشند.
داود باقروند ارشد
عضو سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت
============================
بیشتر بخوانید:
- خرداد 1350 تا خرداد 1398 و خیانتها
- نقدهایی به آلترناتیوسازیهای استعماری آپوزیسیون خارج کشور
- خروج از اشرف و لیبرتی و ترک عراق، شکست مطلق یا پیروزی نسبی؟
- منوچهر تقوی بیات و امروز چه باید کرد؟ ایشان
- سیاست زدگی اندیشه آفت تحول خواهی