ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
جواب “داریوش همایون” به جوجه سلطنت طلبهای نوپائیکه توسط مسعود رجوی به لودگی سیاسی کشیده شده اند
همواره این نگرانی وجود دارد که، آیا امکان دارد بتوانیم روزی ابعاد گسترده و دهشتناک صدمات جبران ناپذیری که عنصری بنام مسعود رجوی و فرقه اش، به ایران و ایرانی و فراینده مدرنیته-پیشرفت، بمعنی؛ “گذار از فقر و تحقیر و عقب ماندگی، جهل و خرافه” در میان توده ها و “فرومایگی و بی مایگی، بی وطنی، پس ماندگی و کوته نظری، لودگی-خیانت پیشگی سیاسی و وطن فروشی، دیکتاتور زدگی و دیکتاتور پرستی” در میان سیاسیون ایران” در مسیر رسیدن به ایرانی آزاد و مستقل وآباد و پیشرفته، زده است، برای مردم ایران روشن کنیم؟ از جمله مشتی از خروار آن:
- فشارهای چپ نمایانه ولی شوروی پرستانه وارده توسط رجوی به رژیم جدید برای اعدام بی چون چرای سران رژیم پهلوی.
- جاسوسی برای شوروی بدستور مسعودرجوی آنهم در مورد محرمانه ترین اسرار نظامی-امنیتی کشور توسط محمد رضا سعادتی.
- فشارهای فوق چپ روانه و خائنانه اما بازهم شوروی پرستانه فوق طاقت به رژیم نو پا جهت کشاندن جوانان به اشغال سفارت آمریکا با شعارهای به اصطلاح مبارزه با امپریالیزیم جهانی به رهبری امپریالیزم آمریکا. در نتیجه؛
- تحمیل جنگ خارجی و اشغال غرب کشور توسط عراق با چراغ سبز و پشتیبانی کامل آمریکا، نابودی بسیاری از زیر ساختهای حیاتی کشور از جمله صنعت نفت کشور.
- تحمیل جنگ مسلحانه و تروریسم گسترده با چراغ سبزعراق با تصمیم یکشبه مسعود رجوی حتی بدون اطلاع مرکزیت، زمانیکه کشور درگیر جنگی با اشغالگران خارجی بود، وگشودن جبهه جنگ داخلی علیه کشور و تکمیل جنگ تحمیلی خارجی آمریکا و صدام حسین با جنگ داخلی. که به یمن هوشیاری مردم ایران طی یکسال بطور کامل با شکست تروریسم داخلی، پایان یافت.
- اما خیانتهای مسعودرجوی با پیوستن او به دشمن اشغالگر “صدام حسین” درعراق، و شرکت مستقیم در کشتن جوانان درحال دفاع از میهن مردم ایران در مرزها همچنان ادامه یافت.
- خیانتهای درون تشکیلاتی (ضرب و شتم، دستگیری، زندانی، شکنجه و کشتن مجاهدین معترض).
- اقدامات غیر اخلاقی “زن بارگی” مسعود رجوی، فرارهایش از صحنه های نبرد و جا گذاشتن پیروانش در ابعادی دیگر به اعتماد ایرانیان و جنبش مردمی و اعتبار آزادیخواهان ایران لطماتی جبران ناپذیری زده است. طوریکه مردم ایران نسبت به هر رهبری سیاسی- مبارزاتی در آینه رجوی با نفرتی عجیب و پایان نا پذیر مینگرند.
- حمله به مرزهای غرب کشور در فروغ جاویدان زمانیکه دجالگرانه منادی و امضاء کننده طرح صلح بین ایران و عراق بود. و به کشتن دادن 1400نفردر میان مجاهدین و 50هزار نفر در میان مدافعان کشور.
- نابود شدن نیروهای چپ تحت برق خیانت مسعودرجوی با دست زدن به تروریسم.
- …..
هرچند نگارش خیانیهای رجوی از حوصله این مطلب خارج و نیازمند چندین جلد کتاب و تجمیع افکار و نظرات جداشدگان صادق و وطن پرست و کارشناسان و صاحب نظران امور اجتماعی و سیاسی میباشد، ولی نمیتوان به بزرگترین صدمه و تخریب او که نابودیِ هویتیِ دو نسل از بهترین فرزندانِ ایران زمین است اشاره نکرد.
رجوی در طی چهل سال گذشته در غیبت رهبران اصیل به یمن کشتاری که شاه از مبارزین کرده بود، توانست طی یک کودتای ناجوانمردانه [1]انقلاب ایدئولژیک یا کودتای درون تشکیلاتی. امام زمان یا دجالگری یک خودشیفته بیماربر اریکه رهبری مجاهدین تکیه کند. او تحت شعارهای شهید پرورانه، مبارزه مسلحانه، جنگ روانی امنیتی، و البته تحت حمایت مطلق دیکتاتوری عراق صدام حسین خفقان مطلقی در تشکیلات ایجاد نمود که تحت آن نسلهای قدیمی را از هرگونه تفکر و اندیشه مستقل و راهگشا و مطالعه و بازنگری منع کرد. نسلهای جدید را بطور مطلق و طی یک برنامه ریزی سیستماتیک بی سواد نگهداشت و با مغزشویی نگذاشت تا از میان آنها کسی بتواند خزئبلات او تحت نام تحلیل ها و استراتژیهای مشمئز کننده، وطن فروشی به دشمنان و… جهت ماندن در قدرت را به چالش بکشد.
چنانکه توانست قدیمها، که خود همه زندان کشیده و شکنجه شده بودند و علَمِ مبارزه با زندان و شکنجه را بر دوش میکشیدند را به زندانبان و شکنجه گران و قاتل [2]اعتراف مریم رجوی به تبهکاری و جاسوسی بر علیه منتقدان و گزارش قتلها درون مجاهدینمردم و حتی هموندان خود تبدیل کند. زنان آزاده ای که در پرتو انقلاب 22 بهمن در ابعادی گسترده و باور نکردنی پا بمیدان مبارزه برای رهایی گذاشته بوند را به بردگان جنسی تبدیل کند، عده ای از جوانان و نوجوانان ایرانی را علیرغم بی تجربگی، نشان داده بودند، جنگاورانی هستند که حاضرند جانشان را برای آزادی بدهند چنان ذلیل و خار نمود که توان خروج از حصار دیوارهای ذهنی تشکل رجوی را از دست دادند. و همه اینها در یک دگر گشت بغایت واپس گرایانه، زندگی خفیف خائنانه را در اشرف 1و 2 و 3 را تحمل میکنند.
در میان جداشدگان اما
در مورد جدا شدگان نیز باید گفت، این نابودی هویتی نسل مجاهد و مبارز توسط مسعود رجوی، خود را از طرفی در خاموشی و اتخاذ بی طرفی در ظاهر و حمایت ضمنی از رجوی در باطن نشان میدهد، و یا آنهاییکه با یک دگر گشت، دست در زباله دان تاریخ ایران کرده و به سمت سلطنت و تبلیغ سلطنت طلبی و استبداد 2500ساله روی آورده اند، به عیان و در کمال تاسف آشکار نموده است.
نسلی که همه انگیزه مبارزاتی خود را از اعتبار مبارزاتی ضد سلطنتی و ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری مبارزین تاریخ معاصر ایران از صدر مشروطه تا مصدق تا حنیف نژادها و بیژن جزنی ها، گلسرخیها، رضایی ها گرفته بودند، تحت برق خیانتهای رجوی، طی یک دگرگشت 180 درجه ای، راه را برای توجیه و رسمیت بخشیدن به تمایلات خود با پیوستن به پروژه های مشکوک و وابسته گرایانه استعماریِ بازگشت سلطنت به ایران و یا با بارز کردن ماهیت ضد ملی و ضد ایرانی و تجزیه طلبانه متمایل به پروژه های “اقوام ایرانی” و “کنگره های ملیتها” (آشکار و پنهان) و فدرالیسمی که آقای رضا پهلوی نیز مروج و مبلغ آن است، هموار دیده اند.
که توسط بسیاری از بوقهای ایرانی زبان (با دو ب) اما نه لزوما ایرانی! بسیار حلوا حلوا میشوند. و تلاش میکنند تا فرومایگی به ارث برده شده از رجوی را با تبلیغ بازگشت و ارجاع به محتوای زباله دان تاریخ ایران، “سلطنت” را دوباره به خورد مردم ایران بدهند. نگارنده و میهن پرستان و ایرانیان استواری همچون آقای محمدرضا روحانی [3]درمقابل هردخالت خارجی درایران درکنار مردم ایران با مداخله گر میجنگیم: محمدرضا روحانی عضو سابق شوراعضو مستعفی شورای ملی مقاومت که رجوی نتوانست آنها را به هرزه گی سیاسی بکشد در چندین نوبت نسبت به عقوبت چنین دشمنی آشکاری با ایران و ایرانی هشدار داده اند. و از آنجا که شاهد زیگزاگهایی کودکانه در مواضع این سلطنت طلبان نوکیسه میباشیم، بهتر دیده شد که به زبان خودشان با آنها گفتگو گردد شاید موثرتر افتد.
بنابراین از آنجائیکه آقای داریوش همایون[4]داریوش همایون )۵ مهر ۱۳۰۷، تهران – ۸ بهمن ۱۳۸۹، ژنو (روزنامهنگار و سیاستمدار ایرانی بود. وی در آغاز حکومت محمدرضا پهلوی و در زمان نخست وزیری محمد مصدق از فعالان سیاسی و از اعضای حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران(سومکا) بود. در زمان نخست وزیری جمشید آموزگار وزیر اطلاعات و جهانگردی و سخنگوی دولت بود. او همچنین قائم مقام دبیر کل حزب رستاخیز بود. داریوش همایون در سال ۱۳۲۵ ضمن خدمت در وزارت دارایی با چند تن از جوانانی که فعالیت ناسیونالیستی داشتند به محفل (انجمن) راه یافت. داریوش همایون بنیانگذار اصلی روزنامه آیندگان در ۲۵ آذر ۱۳۴۶ است. روزنامه آیندگان به عنوان اولین روزنامه سراسری صبح ایران، به لطف نوآوریهای همایون و به همّت روزنامهنگاران حرفهای توانست تا جای خود را به عنوان یک رسانه مهم و رقیب جدی برای کیهان و اطلاعات باز کند. وی در سال ۱۳۵۷ دستگیر و به زندان دژبان منتقل شد. با حمله انقلابیون به زندان وی توانست که همراه با زندانیان دیگر بگریزد. اندکی بعد به فرانسه رفت و به اپوزیسیون پیوست. وی از بنیانگذاران حزب مشروطه ایران بود. طی مقاله ای به سهم خود به همه پیش کسوتان!! سلطنت طلب وابسته -استعماری جوابی داده اند، برای کسانیکه تحت تاثیر خیانتهای مسعود رجوی به هرزگی سیاسی کشیده شده اند، بعنوان جوجه سلطنت طلبهای خجول[5]با ادعاهاییی همچون: من گروه خونم به سلطنت نمیخورد اما بخدا سلطنت بهتر است!! رضا پهلوی بخدا هنوز مرتکب استبداد نشده!!! اگر آمریکا به ایران حمله کند من بیطرف میمانم!!! و تازه از راه رسیده گانی همچون آقایان ایرج مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی نیز از آنجائیکه به زبان خود آنها(سلطنت طلبها) ست مناسب تشخیص داده شد و در اینجا آورده میشود شاید علاج بیماری اعتیاد به استبداد 2500 ساله و شاید هم فرصت طلبی مصلحتی ضد ایرانی، عوارض ناشی از آلوده شدن به ویروس مسعودرجوی آنها گردد.
در خاتمه قبل از آوردن جوابیه آقای دارویش همایون به این سلطنت طلبان نوکیسه یادآوری میشود: “نباید جنایات، خیانتها، خودفروشی ها و وطن فروشیها به اجنبی و کثافت کاریها و هرزگیهای اخلاقی مسعودرجوی” که هیچ حد و مرزی نمیشناسد، توجیه گر ضدیت افراد و گروهها، با ایران وایرانی با بازگشت به زباله دان تاریخ ایران “استبداد” و یا با ترویج سیستم استبدادی و فدارالیسم و تجزیه ایران در آینده باشد. اینگونه افراد هرچند معدود باید رجوی و رجویسیم را بعنوان سرطان اجتماعی سیاسی ایدئولژیک از تن و جان خود پاک کنند.
داود باقروند ارشد
عضو سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت
22ژانویه 2020
———————–
تعهد به نیاخاک کهن از پشت کدام منشور؟
بقلم: داریوش همایون[6]همایون داریوش، بیرون از سه جهان، گفتمان نسل چهارم، نشر بنیاد داریوش همایون برای مطالعه مشروطه خواهی، بخش 1، تعهد به نیاخاک کهن، از پشت کدام منشور؟ صص 55-58
یکی از هموندان حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) در اظهار نظری به مصاحبه من با آقای حسین مهری در رادیو صدای ایران چنین نوشته اند:
این پرسش ها اکنون بر سر بسیاری زبانهاست و میباید هرکدام نظر خود را بگوئیم. ولی نخست می باید زمینه اصلی بحث را روشن کرد زیرا سردگمی از همان جا آغاز میشود. نگاه انسان به موضاعات بستگی به نظرگاهش دارد، اگر نه این می بود آدمیان به این سختی در برابر سخن و استدلال محکم ایستادگی نمی کردند. برای روشتنر شدن موضوع مثالی بیاورم. در گذشته زیج (رصدخانه)هایی برای دنبال کردن حرکت ا ختران و محاسبات اخترشناسی بود. دانشمندان در اطاقی با سقف بلند قیف مانند می نشستند و از سوراخ بالا آسمان را رصد میکردند. دامنه نگاه آنان همان سوارخ سقف بود و قضاوت های شان در همان تنگنا. امروز اختر شناسان با تلسکوپهای کوه پیکری که به آسانی این سو و آن سو میشوند از این افق تا آن افق بی نهایت را می پیمایند و به تازگی در یک منظومه شمسی دیگر در آن دوردستهای نوری، اختر همانند زمین یافته اند که با شرایط زندگی دمساز است. یک مثال دیگر، منشور است. انسان از پشت مدام منشور به امور و اشیاء نگاه میکند؟ همان شیشه کبود پیش چشم که مولوی می گفت.
همه پرسشهای دوست گرامی را از این زاویه بررسی میتوان کرد. ما هنگامی که حزب مشروطه ایران را ساختیم با منظره ای بسیار سر راست روبرو می بودیم. در ایران جمهوری اسلامی بود و تک و توک صداهای مخالف؛ رژیم با همه اختلافات درونی که همه جا هست یکپارچه، شاهزاده تکرار کننده همان سخنان خوبی که ما همه می گفتیم. امید ما به آینده بیشتر بر کارهایی بود که از بیرون می شد کرد زیرا در درون چندان خبری نبود و بیشترین نیروهایی که در برابر تندروترین عناصر رژیم بر می خاستند ملی مذهبی ها و بساز و بفروشان می بودند. در آن زمان میشد کما بیش به همان زیج خرسند بود.
امروز همه چیز دگرگون شده است. در ایران ج.ا است در بستر مرگ، و سپاه پاسداران از یک سو و جنبش سبز از سوی دیگر در گیر پیکاری برای جانشینی نسل اول و پاک بی اعتبار روحانیان فرمانروا. بجای ملی مذهبی ها و بساز بفروشان یک نسل جوان آگاه و نوگرا به صحنه آمده است که ما به عنوان لیبرال دمکرات با آن هم سخنیم. نیروهای بیرون اگر به این جنبش تازه نپیوسته اند یا خود را در بیهودگی مبارزات سردرگم شان فرسوده اند یا نومیدوار در پی جانشین کردن خود با جنبش سبز هستند. از خود رژیم عناصر بسیار موثری جدا شده اند و روز به روز بیشتر جرات میکنند و سخن مردم را میگویند.
اکنون ما به نظر دوست سردرگم می باید در کجا قرار بگیریم؟ اینجاست که مثال رصد خانه و منشور به یاری میِآید. آیا این حزب برای مبارزه با جمهوری اسلامی، یا برای بازگرداندن پادشاهی به ایران پایه گرفت؟ تکیه منشور حزب و ادبیاتی که پشت سر این حزب است برچیست؟ جز این است که سهم هر دو این ها جز اندکی در منشور و قطعنامه های پیوست آن نیست و آن نیز نه به استقلال بلکه در رابطه با ساختن جامعه ای با نظام دمکراسی لیبرال؟ اگر هم پس از شانزده (در واقع هژده) سال فهمیده که لیبرال دمکرات است از این روست که منشور حزبی را دوباره با آگاهی بیشتری که در این مدت بدست آورده به دقت خوانده است و همین با خواندن بند سوم مربوط به پادشاهی به حزب نپیوسته است.
ایشان نگاه کردن از پشت کدام منشور را توصیه میکنند؟
- مبارزه با جمهوری اسلامی با هر پیامدی برای ایران؟
- روی برگرداندن از دمکراسی لیبرال و سر دادن شعار ایران بی شاه هرگز؟
- دفاع از فدرالیسم بجای لیبرالیسم سیاسی در ایران یک ملت یک کشور؟
- همنوا شدن با سکولارها و کنگره ملیت ها در کوبیدن سران جنبش سبز تا برای فدرالیسم امتیاز بگیریم یا راه برای رهبری موهوم خودمان باز شود؟
- چشم پوشیدن از تنها راهی که برای مبارزه موثر از درون، و نه سر و صدا کردن در بیرون، برای رهایی از این سیاست و فرهنگ و یرانگر داریم به بهانه هایی که می آروند؟
موسوی یار غار من نیست ولی به نقش او در مقایسه با مدعیان رهبری در بیرون نگاه میکنم. او زیر فشاس نشسته است و هر روز سخنان تندتر میگوید و در دستگاه حکومتی یاران تازه ای برای جبش سبز می جوید. من با هیچکدام از اینهامخالفتی نمی توانم داشته باشم. چنانکه در مصاحبه ای گفتم اگر من در ایرن می بودن چه میکردم؟ مسلما سخنگوی ملیت ها در موضوع فدرالیسم نمی شدم یا به جوانی که مسئولیت اداره اقتصاد جنگی را داشت و خب هم اداره کرد بابت اموری می دانیم در بالاترین سطح های رهبری تصمیم گیری میشد نمی تاختم. اینکه سران جنبش سبز بخشی از همین حکومت هستند برای من، هم نشانه ای از قدرت و بابندگی جنبش است و هم مایه اطمینان بیشتر به آینده. آنها دست کم از یگانگی ملت ایران دفاع میکنند. در نگاه من کسی که از فرزند محبوب خمینی بودن به سخنگویی جبش سبز دگر گشت یافته به مراتب با ارزش تر است تا دگر گشت ها و موضع گیریهایی که قلم بیش از این در وصف شان نمی چرخد.
من هرگز به کوششهایی که سه سال پیش از سوی محافل گوناگون برای کشاندن آمریکا به جنگ با جمهوری اسلامی می شد نپیوستم. امروز هم جنگ برای ایران خطرناکتر از جمهوری اسلامی میدانم. بند اول منشور یا برنامه سیاسی حزب هم برایم از بند سوم (پادشاهی) مهمتر است:
درجنگ کسی به بدترین نیات و پیشینه ها نیز کاری ندارد. نقش ها مهم است؛ چرچیل و روزولت چندگاهی هم پیمان استالین میشوند. مائو کشتار کمونیستها را به دست چیان کای شک فراموش میکند و در برابر هجوم ژاپن در کنار او قرار میگیرد. در جنگ حتا چرچیل دستور نابود کردن ناوگان فرانسه متحد خود را میدهد تا بدست آلمانها نیفتد.
به مراتب بهتر است که ما از زیج بیرو بیائیم و نگه را به منظره فراخی بیندازیم که هر روز پیچیده تر میشود. در چنین اوضاع و احوال تعیین کننده ای سهم عواطف و عادتهای ذهنی را در قضاوت می یابد پائین تر و پائین تر آورد.
تعهد ما به هیچ کس نیست. ما به ملتی تعهد داریم، به رشته ای که صد نسل ایرانیان را به هم پیوسته است، به این نیاخاک کهن پوشیده از زخمهای فرزندان و دشمنان خود اما همچنان سرافراز و برسرپا. درخت سایه گستری که هنوز، و نه تنها برای ایرانیان، میوه های نغز دارد. تکلیف ما در آن جاست. ایران یک ملت نیست؟ نشان خواهیم داد.
داریوش همایون
اکتبر 2010
References
1. | ↑ | انقلاب ایدئولژیک یا کودتای درون تشکیلاتی. امام زمان یا دجالگری یک خودشیفته بیمار |
2. | ↑ | اعتراف مریم رجوی به تبهکاری و جاسوسی بر علیه منتقدان و گزارش قتلها درون مجاهدین |
3. | ↑ | درمقابل هردخالت خارجی درایران درکنار مردم ایران با مداخله گر میجنگیم: محمدرضا روحانی عضو سابق شورا |
4. | ↑ | داریوش همایون )۵ مهر ۱۳۰۷، تهران – ۸ بهمن ۱۳۸۹، ژنو (روزنامهنگار و سیاستمدار ایرانی بود. وی در آغاز حکومت محمدرضا پهلوی و در زمان نخست وزیری محمد مصدق از فعالان سیاسی و از اعضای حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران(سومکا) بود. در زمان نخست وزیری جمشید آموزگار وزیر اطلاعات و جهانگردی و سخنگوی دولت بود. او همچنین قائم مقام دبیر کل حزب رستاخیز بود. داریوش همایون در سال ۱۳۲۵ ضمن خدمت در وزارت دارایی با چند تن از جوانانی که فعالیت ناسیونالیستی داشتند به محفل (انجمن) راه یافت. داریوش همایون بنیانگذار اصلی روزنامه آیندگان در ۲۵ آذر ۱۳۴۶ است. روزنامه آیندگان به عنوان اولین روزنامه سراسری صبح ایران، به لطف نوآوریهای همایون و به همّت روزنامهنگاران حرفهای توانست تا جای خود را به عنوان یک رسانه مهم و رقیب جدی برای کیهان و اطلاعات باز کند. وی در سال ۱۳۵۷ دستگیر و به زندان دژبان منتقل شد. با حمله انقلابیون به زندان وی توانست که همراه با زندانیان دیگر بگریزد. اندکی بعد به فرانسه رفت و به اپوزیسیون پیوست. وی از بنیانگذاران حزب مشروطه ایران بود. |
5. | ↑ | با ادعاهاییی همچون: من گروه خونم به سلطنت نمیخورد اما بخدا سلطنت بهتر است!! رضا پهلوی بخدا هنوز مرتکب استبداد نشده!!! اگر آمریکا به ایران حمله کند من بیطرف میمانم!!! |
6. | ↑ | همایون داریوش، بیرون از سه جهان، گفتمان نسل چهارم، نشر بنیاد داریوش همایون برای مطالعه مشروطه خواهی، بخش 1، تعهد به نیاخاک کهن، از پشت کدام منشور؟ صص 55-58 |