قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

افشای پولشویی های فرقه رجوی

 

هویت مجاهدین قسمت پنچم مهرداد ساغرچی

آقای مهردادساغرچی – وبلاگ روشنگران ، 04.06.2020

هویت سازمان مجاهدین قسم پنجم

فرار تاریخ ساز و پایان مشروعیت

اگر به جوانب مختلف جنگ ایران و عراق را نگاه کنیم در زمانی که صدام متوجه اشتباه محاسبه های خود شد و قصد داشت خود را بی تقصیر نشان دهد بهترین دستاویزش حضور یک گروه ایرانی و شیعه در خاک عراق در میان آتش جنگ بین دو کشور بود. یعنی قبل از هر چیز یک پیروزی سیاسی برای صدام محسوب شد. این همان حرفی است که شیر همیشه مخفی میگفت که ما (بخوانید شخص رجوی ) جنگ را از مشروعیت انداختیم . ادعایی که مرغ پخته را به خنده وا داشت . اما برای گروهی که ایدئولوژی و خط راهبردی اش فقط تقیه !! است و برای رسیدن به قدرت از هیچ کاری فروگذار نمیکند هیچ هم البته با نگاه و تحلیل امروز عجیب نیست. اما بر خلاف ظاهر حرفها رجوی میدانست حضور در عراق یعنی سوختن سیاسی و استراتژیک برای همیشه در درون ایران. اما  زنده ماندن و رهبرماندن به هر قیمت تنها هدف رجوی بود. پس باید کاری را که از سال شصت و یک شروع کرده بود را قدم به قدم به پیش میبرد.

اول اینکه برای مستقیم به قبور پیشوایان اسلامی در عراق رفت و بعدا این کارش  را به عنوان اینکه بیان کند که رجوی پناهنده امامان شیعی اش شده است استفاده کند . البته که برای بسیاری در درون تشکیلات ذوب ولایت عقیدتی شده بودند جالب بود. اما آنچه ظاهر است باید کنار برود و باید اصل ماجرا را نگاه کرد. رجوی میخواست که فرقه اش را تبدیل به گروه مافیایی تمام عیار کند اما افرادیکه جذب سازمان شده بودند با اهداف و تفکرات دیگری به این گروه پیوسته بودند. کمتر از پنج سال قبل که بحث طلاق و ازدواج بود و بعد با عملیات سرکوب داخلی اصلی ترین مخالف های خودش که در راس آنها علی زرکش بود رو بایکوت و زندانی و قرنطینه تحت عنوان برخورد تشکیلاتی کرده بود. در بین سالهای شصت و سه تا شصت و هفت ازدواج های تشکیلاتی و ایدولوژی که به شکل توصیه به زنان و مردان صورت میگرفت انجام شده بود. نکته قابل توجه اینکه همه کسانی که در راس سازمان قرار داشتند به صورت مستقیم و ریاضی با کسانی وصلت میکردند که حلقه فامیلی به دور هم شکل بگیرد . اینکه برادر مریم رجوی در حلقه مرکزیت بود باید با کسی که مثلا با ابریشمچی یا رضایی یا به طور دقیق اعضای حلقه اول خانوادگی باشند. برای روشن شدن این موضوع به تاریخ آغازین اسلام و ازدواج هایی که صورت گرفت توجه کنیم رجوی فقط از این روش پی روی کرد. چرا ؟ چون میخواست مثل آن روزگاری که چهار خلیفه مسلمانان کاملا با هم هم خون و فامیل بودند جلوگیری از هر توطِۀه و البته ایجاد وابستگی قومی و خویشی کار برای تبدیل به یک مافیای بسته هموار شد. کافی است یک نفر از افرادی که این نفرات را خوب میشناسد لیستی از نسبت های فامیلی رجوی ها و کادرهای بالایی تهیه کند تا این نوشتار راستی آزمایی شود.

حال که بخش مهمی از کار انجام شده بود یعنی آمدن رجوی به خاک عراق و امتحان شدن نیروها برای سرسپردگی بعد از ازدواج های عقیدتی برای تعلیم افراد باید طرح جدیدی اجرا میشد.

در ابتدای بحث گفتیم رجوی میدانست خط چریکی عملیات در کنار مرز نه یک استراتژی بلکه فقط راهی  برای حفظ نیروهای باقیمانده بود که به انگیزه وعده چند ماه بعد سرنگونی می جنگیدند و رجوی با توجه به مانورهای نیرویی در قبل از سی خرداد به خیلی این باور را تحمیل کرده بود که چنین توان بسیج نیرویی را دارد. پس با همین پیش زمینه ادامه داد البته که باید پاسخ میداد که چرا چند سال گذشت و اتفاقی نیفتاد.

پس با یک سلسله بحث های نظامی و سیاسی با اقرار به اینکه نیروی کافی را نداشته است و باید همه در کنار هم باشند و اعلام تاسیس ارتش ازادیبخش و اینکه قصد همه نیروهای مسلح تحت این نام کنار هم جمع کند توانست چند صباحی وقت بخرد . اما قسمت بد داستان در حال انجام شدن بود. رجوی با تاسیس یک ارگان جدید میخواست با قرار دادن زنان در راس یعنی کسانی که ذره ای یارای مقابله با سیاستهای اورا نداشتند و ازطرفی میتوانست به نوعی حساب سازمان و رده های آنرا از ارگان تازه تاسیس جدا کند و به نوعی با این جدا سازی جلوی تناقضات مسئولین قدیمی را بگیرد. اما خط فرقه سازی به سرعت پیش میرفت با اندک مقاومتی از کسانی که واقعاً سودای سرنگونی و آزادی در سر داشتند. در همین ایام چند عملیات پر سرو صدا با همکاری ارتش صدام انجام گرفت و نشان دادن غنایم جنگی توانست صداهای مخالف درون تشکیلات را کمی خفه کند . اما اتفاقات شانس را از رجوی گرفت. نوشیدن جام زهر آتش بس توسط خمینی و بسته شدن مسیر جنگ یعنی از موضوعیت افتادن تمام تشکیلات مجاهدین در عراق. حال باید تصمیم میگرفت که برای همیشه داستان مجاهدین تمام شود یا اینکه خودی نشان دهد . یا باید خودش برای همیشه از صحنه بیرون میرفت یا اینکه راه دیگری میرفت. این اتفاق بدترین پارامتری بود که حداقل به این زودی فکرش را نکرده بود و برنامه درازمدت تری را ریخته بود. اما او به سرعت فهمید این میتواند یک تیر و دو نشان باشد اول اینکه همه مخالفین به جنگی بروند که برگشتی از آن متصور نیست و دوم اینکه خط فرقه سازی به راحتی پیش میرفت و البته یک درصد هم به این فکرکرده شاید ورق برگشت و در یک جنگ خیالی پیروز شد و رجوی به همراه همسر در تهران سان برود.

اما زمانی وجود نداشت پس تصمیم گرفت قبل ازپاسخ دولت صدام به آتش بس از اون زمان بخواهد که در این فاصله یک هفته ای همه نیروهای خودش را به قتلگاهی ببرد که میدانست برگشتی نخواهد بود. حال از علی زرکش تا ابریشمچی وهر آنکس که میدانست چیزی از مبارزه سرشان میشود را به صحنه ای فرستاد که برگشت نداشت و خودش صدها کیلومتر دورتر نشست و نظاره گر بود.

همه را به یک نبرد خونین و بی نتیجه فرستاد که بیش از هزار و پانصد کشته و دهها مجروح و اسیر و مفقود ولی مافیای قدرت به این خونها نیاز داشت. بر خلاف همه داستانهای تاریخی بعد از شکست تام و تمام تاکتیک این مردک متوهم و بی سواد و ناآگاه از جنگ و سیاست و فرصت طلب و بجای افتادن به پای نیروهای باقیمانده و طلب بخشش کردن و بعنوان فرمانده کل تصمیمی احمقانه و کشتار را به گردن گرفتن در کمال پررویی و وقاحت تیغ کلام و اشکال را بر روی نیروهای داغان شده از نبردی نابرابر را بر روح و روان آن بیچارگان کشید و چون فرصت را خوب تشخیص داد و بسیاری از فرماندهان و علی زرکش نیز در جمع کشته شدگان بودند میدان را باز می دید و با بیان اینکه شما خوب نجنگیدید و جانانه نبودید علتش را داشتن زن و بچه دانسته و همه را در طی یک بحث چند ماهه به جدایی و طلاق اجباری کشاند.

منطق بحث و رسیدن به جایی که در هشت سال پر طلاطم برای رجوی بود میطلبید ضربه آخر را بر پیکره آخرین باقیمانده تشکیلات پیش از انقلاب 57 وارد آورد. اگر بخواهیم درست بررسی کنیم و دقیق بگوییم از سال 1370 شمسی دیگر سازمانی با محتوای تشکیلات و سازمان قبلی وجود نداشت و اساسا همان چیزی بود و شد که از ابتدای بحث صحبتش را کردیم . یعنی تبدیل به فرقه بسته ومافیای فروش اطلاعات و اخبار در منطقه.

رجوی با اتکا به خانواده های متصل به اعضا وهواداران میتوانست بسیاری از اطلاعات را از ایران بدست بیاورد و در مقابل طرفهایی که در جنگ با رژیم بودند به عنوان برگه قدرت روکند. واقعیت این است که سازمان و ارتش و رژه ای که در سال هفتاد در عراق به چشم خبرنگاران آمد چیزی نبود بجز برای تثبیت در موقعیت فرقه ای که تبدیل به سازمان اطلاعاتی شده بود. وگرنه چه کسی نمیدانست که حکومت صدام با یکی از بزرگترین ارتش های زمینی و لشگرهای زرهی در منطقه نتوانست در تعادل قوای جنگ پیروز میدان شود. پس در واقع هیچکس این بعد رجوی وسازمانش را جدی نمیگرفت اما مهم این بود که نشان بدهد به اندازه ای نیرو و توان سازماندهی دارد که طرفهای مربوطه را وادار به گوش کردن حرفش بکنند. حال کشتی در حال غرق به ظاهری که میتوانست هم در داخل تشکیلات و هم در بیرون تشکیلات بگوید از شکست عملیات فروغ خودش بیرون آمده بود. لازم به یادآوری هست به گواهی همه کسانی آنروزها در رژه ارتش بودند اینکه حتی تانکها و تجهیزات به نمایش در آمده نیروی لازم برای رژه را نداشتند و هم اینکه تانکی یا توپی از جلو جایگاه حرکت میکرد و به انتهای خیابان میرسید نفرات با سرعت و با خودرو خودشان را از مسیر جاده خاکی و مسیرهای دیگر به محل پارک تانکها و توپها میرساندند که بتوانند مجددا خدمه تانکی یا توپی دیگر شوند. البته جای سوال از کسانی که این صحنه ها را دیدند و خودشان را به ندیدن زدند دارد که مگر ندید پس چرا سکوت کردید؟!

با این نمایش ها رجوی توانست در درون تشکیلات همه مردان که اصولا پایه گذراران اصلی فرقه بودند از صحنه خارج کرد و یک شورای رهبری تماما زنانه را معرفی کرد برای تمام مواضع فرماندهی . کاری که در کوتاهترین مدت مرغ پخته حتی ساده ترین اعضا را به خنده درآورد و بسیاری از زنان اصلا نمیدانستند با این اسم گنده چطور کنار بیاییند. اما خط پیش رفت طلاق های اجباری و خروج افراد مخالف با سرعت و شدت انجام شد. هر آنکس با هر رده و سابقه ای از این موضوع سرپیچی کرد دیگر جایی درتشکیلات نداشت. وقتی ما با منطق مبارزه و نیرو نگاه میکنیم این را یک حماقت محض ارزیابی میکنیم اما نکته همین جاست از ابتدا گفتیم قرار بود که فرقه تمام عیار تبدیل به مافیای اطلاعاتی و دروغ پراکنی شود. حتی دیگر آن ارتباط فامیلی هم جوابگوی این مسیر نبود. ببینید الان مگر پسر رجوی از وضعیت پدرش خبر دارد. ؟ خیر هرگز در فرقه ها اعتماد متقابلی وجود ندارد. رجوی توانست همه صدا ها را خفه کند.

ما در ادامه بحث اتفاقات را دنبال میکنیم تا ببینیم چگونه این فرقه تبدیل به مافیای اطلاعاتی شد . تلاش میکنم که با این روزها هم پیوندی کنیم بحث ها . نگاه کنید جنگ سیاسی و روانی علیه بازدید خانواده ها و ملاقات با افرادی که در آلبانی در حال گذراندن دوران بازنشستگی و پیری خود هستند. باید تمام این پیشینه و راه رفته توسط رجوی شناخت تا بتوان امروز ووقایع آنرا درست تحلیل و بررسی کرد.

ادامه دارد

مهرداد ساغرچی _ آلمان

هویت سازمان مجاهدین در چهل سال گذشته

قسمت چهارم

تصفیه حساب داخلی
درقسمتهای قبلی توضیح دادیم که رهبری فقیه عقیدتی مجاهدین رجوی چگونه تلاش کرد سازمان را در شرایط جدید حفظ کند. چنانچه گفتیم ابتدا با ملاقات با  طارق عزیز توانست برای نیروهای کادر مرکزی خودش تعیین تکلیف کند که تصمیم گیرنده اول و آخر خودش هست و کسانی که خیلی با این مساله مشکل داشتند چه هم پیمان با مجاهدین و چه کادرها تصفیه شدند. انگار همه چیز را محاسبه کرده باشد فکر میکند که سازمان را تحت هر عنوان حفظ کرده است. فقط یک مساله از دست مسعود رجوی خارج شد و آنهم موقعیتی که همزمان با سال 57 و تا آغاز جنگ در افکار عمومی داخل کشور داشت برای همیشه از دست داد. به این داستان هم بعد بیشتر اشاره خواهم کرد. رجوی منتظر بود که با شرایط جنگ و با همکاری عراقی ها و تمرکز نیروهای سازمان در جایی کنار مرز بتواند کمین کند با شرایط پیش آمده جنگ و همینطور درگیریهای داخلی بعد از انقلاب 57 و بخصوص با محاسبه اعدام و حبس افسران و فرماندهان ارتش و نداشتن سازماندهی نظامی کامل در طرف ایرانی فکر میکرد با پیشروی هایی که عراقی ها دارند میتواند با استفاده از موقعیت خودش را به عنوان آلترناتیو و همینطور با تقلید از کاری که کاسترو کرد با استقرار در کوههای کردستان بتواند منطقه ای روستایی را تصرف کند و نهایتا خط شورش و انقلاب چریکی را با اشغال خاک پیش ببرد. اما از آنجا که طبق معمول رجوی فاقد کمترین هوشیاری و فهم از مسائل سیاسی و نظامی و تحلیل های درست بود و البته ذره ای هم مساله ایران و ملیت در فکر عقیدتی ولی فقیه مجاهدین وجود نداشته است و فقط هر چه بوده دین و دین بازی اش و اسم و رسم شخص خودش بوده است نتیجه اینکه با استقرار همه نیروها در کنار مرزطی پنج سال تا خرداد 67 و بعد از عملیات های جاده ای در کردستان و کمترین نتیجه مشخص شد که کل نیروهای فعال و رزمی در سطح ایران به پنج هزار نفر نمی رسید و نتیجه اینکه جمع کردن نیرو وتمرکز در یک مقر بزرگ ضربه پذیری را چنانچه آینده و بمباران و موشک بارانهای رژیم و تلفات زیاد دادن مجاهدین هم اثبات این ادعاست.

حال ادامه بحث درون تشکیلاتی برای رجوی مهم بود چرا که میخواست با شکل و محتوای جدید سازمان نفرات کاملا خالص را همراه کند. البته برای رهبر بسیار مهم بود که کادرهای همه جانبه و قدیمی را همراه کند و نه افرادی که نفوذ و تجربه نداشتند. حال همه این بحث ها این سوال را ایجاد میکند برای چنین تغییری چرا باید وارد پروسه خطرناک طلاق و ازدواج هایی که اخرینش مریم قجر ابریشمچی بود شود؟  آری این همان بحثی است که رهبر سعی دارد به عنوان محک افراد خالص و ناخالص جا بیندازد و این را باید گذاشت روزی که همه اسناد درونی سازمان باز شود تا  مشخص شود چقدر از این بحث برای امیال شخصی معمولی و هوس ران که هرگز در قد و قواره یک جنبش و سازمان نه تنها نبوده حتی برای رفاقت و دوستی معمولی خانوادگی در عرف و فرهنگ ایرانی جایی ندارد اما افسوس که با شعبده دین بازی و تشبیه های مزخرف بی معنی و بی ربط با پیشوایان مذهبی اسلام و غیر اسلام و استناد به قران و کلیه و دمنه و غیره وارد این کارزار ضد نیرویی در درون سازمان شد.

ابتدا با فرستادن تعدادی از بالاترین کادرهایی که پذیرفته بودند در رهبری ذوب شوند مثل حیاتی یا ابریشمچی و داوری به منطقه برای توجیه طلاق و ازدواج و بیعت گرفتن مجدد و دوم با قرار دادن یک زن در کنار هر یک از فرماندهان القا این مساله که طلاق و ازدواج مریم و مسعود برای جایگاه زنان بوده و این مسعود بوده که فدا و صداقت و نام خودش را برای این منظور به خلق قهرمان هدیه کرده و این چنین زن بارگی و بی لیاقتی شخصی را توجیح کنند و تصفیه را شروع کنند . درواقع از همین نقطه یعنی تصفیه درونی تشکیلات در قرارگاهی چریکی در کردستان عراق و کردستان ایران شروع شد و البته بعدا همه رد کردستان عراق مستقر شدند اما در کنار این داستان آرام آرام با وارد کردن زنانی که هیچ پشتوانه تشکیلاتی و سیاسی و هوش و نبوغ را اثبات نکرده بودند و یا حداقل پروسه و سابقه تشکیلاتی لازم را برای ورود به فرماندهی نیرو طی نکرده بودن  به صورت باسمه ای و صوری وارد کادر مرکزی یا با نام جدیدش مسولین سازمانی بود والبته با هدف مهم برای رجوی که  کنار زدن فرماندهان قدیمی ای  که در باره هر اتفاق و تصمیمی میتوانستند مسعود رجوی را مورد سوال قرار دهند.

در حقیقت آنچنان این خط رجوی بعدا جوابگوی امیال و خواسته رهبر عقیدتی بود که هیچ کس را به جز انگشت شماری یارای حرفی و انتقادی تا به امروز نبوده و نمونه مهم مهدی افتخاری یا همان فرمانده فتح اله که رجوی خوب میدانست او همان فرد صلاحیت داری است که در صحنه می ماند و اهل فرار با لباس مبدل و ساختن حرم سرا نیست و در مقابل خطوط فرصت طلبانه با قدرت استدلال و به پشتوانه سابقه اش میتواند شاخ رهبری را بشکند و او با ایستادن در مقابل خطوط استراتژیک رجوی تاوان به حاشیه رفتن را داد اما چون شخص تربیت شده بود بخاطر اسم سازمان تا مرگ زیر پرچمی ماند که هیچ باوری به آن نداشت . در این باره بسیار مطلب و مقاله نگاشته شده و در دسترس علاقمند ان در سایت های مختلف میباشد.

حال که از مرحله تشکیل گردانها که همان واحدهای چریکی دم مرز بود رجوی گذشت در کوتاه مدت متوجه تعادل و توازن قدرت شد و میدانست راهی نیست بجز هر چه بیشتر خط تبدیل سازمان به یک گروه معامله گر اخبار و اطلاعات در منطقه و صحنه بین المللی . پس در کنار متمرکز کردن نیرو و برای اینکه بتواند با قیمت بالاتری در صحنه حاضر شود نیاز به یک نمایش قدرت داشت. نمایشی که بتواند در چشم بیاید و همزمان هم با پیشبرد خطوط جدیدش در تشکیلات و یک دست کردن تشکیلات و تصفیه حساب با موانع درون تشکیلاتی به هدفش نزدیکتر میشد. برای این منظور شروع کرد مساله عمیق و ریشه داری را در سازمان پیش بردن که اسمش شد انقلاب . این بار نه در راس بلکه در لایه دوم فرماندهی و ظاهرشدن اینکه فرماندهانی که تا چند روز قبل به صورت خانوادگی زندگی میکردند در یک لحظه انسانهای دیگری میشدند. صفوف خالی میشد از کسانی که دیگر دیده نشدند. خط به خوبی داشت پیش میرفت و ارام. اما شرایط متزلزل سازمان باعث شده بود که حضور رجوی ها در فرانسه برای میزبان پر بها شود و چون پایگاه سازمان در ایران در طول شش سال از اول سال شصت به افول کامل رسیده بود غربی ها حضور پر سر و صدای آنها را مزاحم میدانستند و چون مسعود رجوی کسی نبود که ذره ای برای خودش وجانش ریسک کند بی تردید به بی خطرترین کشور جهان برای او که امکان هیچ سازش و مذاکره ای وجود نداشت سفر کند. طبق عادت هر فراری که برقرار ترجیح داده شود نامش میشود تاریخ ساز. البته واقعا تاریخ مجاهدین را به گل و باتلاق ابدی نشاند. از سازمان تمام و کمال یک فرقه مافیایی که کارش فروختن اخبار به ارتش عراق برای ماندن و کسب درآمد بود ساخت. برای اینکه ببینیم بعد از سال 67 چه در درون و بیرون سازمان رخ داد و رجوی چه مسیری را رفت ادامه مقاله را در قسمتهای بعدی دنبال کنید.

مهرداد ساغرچی / آلمان

 

هویت سازمان مجاهدین در چهل سال گذشته

هویت سازمان مجاهدین در چهل سال گذشته

قسمت سوم

قبل از شروع قسمت سوم لازم است یاد آوری کنم که در ابتدا گفتم مطلبی را خواندم که مقصود من ایجاد انگیزه ای شد که مقاله ای را که مدتها قصد نوشتن آنرا داشتم بنگارم . متاسفانه لینک آن را پیدا نکردم و آن مطلب مرا بر آن داشت که این مقاله را بنویسم و من در این تحلیل و نگارش اگر از منبعی استفاده کنم حتما قید خواهم کرد.

در دو قسمت از مقاله حاضر گفتیم که سازمان برای حفظ موجودیت خودش مجبور بود فراتر از آنچه برایش تاسیس شده بود حرکت میکرد. مساله اینجا بود که در خارجه کشور امکان نیرو گیری جدید نبود و از طرف دیگر برای ساختن نیروی جدید و تبدیلش به کادر با توان بیش از یک دهه وقت نیاز بود. حال میماند آنچه که باید انجام میداد و آن هم تصفیه کامل ذهن و تشکیلات و آمادگی برای ورود به تبدیل شدن به سازمان جدیدی که مسئولیت اصلی اش بدست اوردن اخبار و اطلاعات و فروختن آن و همه کارهایی که یک ارگان اطلاعاتی باید انجام دهد اعم از نفوذ به ساختارهای لازم در هر جایی که بشود و لازم باشد بدون داشتن هیچ مرزی . چرا بدون داشتن مرز؟ به این مساله مفصل در ادامه اشاره خواهم کرد همینکه برای خودش مرزی درست میکرد مجبور بود فقط در حیطه رژیم کار میکرد و این باعث میشد نتواند از بازیگران دیگر صحنه استفاده کند.

بعد از ضربه جبران ناپذیر سی خرداد استراتژی خط انقلاب شهری که  با تشکیل  عنصر هسته های مقاومت و با حضور عنصر اجتماعی میسر میشد و همینطور ضربه سنگین سازمان در داخل کشور در 19 بهمن شصت همه ساختار استراتژی چریک شهری عملا شکست خورد. رجوی زمان زیادی نداشت که بتواند سازمان را کماکان به همان اسم و رسم روی پا نگه دارد.

نتیجه خط اشتباه یک جنبش اجتماعی بزرگ که بخاطر دگرگونی سال 57 برای سازمان شانس بزرگی بود و رجوی با تصمیم اشتباه و تبدیل آن به یک گروه چریکی شهری وبا ضربه های پی در پی تیمهای عملیاتی اش میرفت برای همیشه دفتر شان را ببندد. همه نفرات کلیدی سازمان در دورانی که موقعیت اجتماعی و توده ای سازمان هم ضربه کاری خورده بود به تدریج محو و کشته شدند. خیلی ها نا امید از مبارزه و رهبری گریخته از صحنه (فرار از ایران )  برای همیشه از صحنه مبارزه خارج شدند و خیلی ها درزیر شکنجه و فشار زندان هم وندان خودشان را لو دادند.

با توجه به چند عملیات پر سروصدا توانست برای خودش کمی زمان بخرد.انفجارهای حزب جمهوری و ساختمان نخست وزیری بزرگترین آنها بود. اما خود شخص رجوی زودتر متوجه بود که این راه به ناکجا آباد منتهی میشود. پس زمینه را در داخل تشکیلات با نام انقلاب ایدولوژیک شروع کرد و البته فقط در سطح چند نفر کادر مرکزی و بعد با انجام ملاقات با طارق عزیز این مهم را ثبت کرد.

حال چطور توانست این مسیر را برود.؟ ابتدا با بحث طلاق و ازدواج تمامی اذهان را به آن سو سوق داد. با کاری که انجام داد یعنی هماهنگی با بهترین دوستش توانست در قبال وعده های مورد قبول تر همسر او را که مریم عضدانلو باشد را از او جدا کند. با شبیه سازی های مضحک به زندگی پیغمبر اسلام در باره همسر پسر خوانده اش زید سعی کرد این را القا کند که او در مرتبه ای استثنایی قرار دارد.

این مساله بسیار مهم بود. اگر میتوانست تعدادی را ولو محدود با خود همراه کند یعنی میتوانست دقیقا خط تبدیل به یک ارگان اطلاعاتی با یک رهبر مادام العمر را پیش ببرد. پس با حرکت بیرونی یعنی ملاقات با طارق عزیز که در لحظه اشغالگر بحساب میآمدند یک محک درونی زد و توانست با بحث نیروها و کادر های حلقه اول  را قانع کند.

نظر بنی صدر در مصاحبه ای با سایت قلم در سالهای درباره مهم بودن ملاقات با طارق عزیز قبل اینچنین است : “” به او گفتم: حالا که پذیرفتی میتونی وقتی ایشون آمد اینجا پیش شما رفتاری بکنید که امپراطورشاپور اول با والریا امپراطور رم کرد، متجاوز در خور تحقیر است باید بفهمد که تجاوز کرده به یک کشوری و کشوری که به او تجاوز شده غرور ملی دارد.» وی ادامه می دهد که رجوی نه تنها این گونه رفتار نکرده بود بلکه ملاقاتش با طارق عزیز پنج ساعت طول کشید. به طوری که « روز بعد روزنامه لوموند نوشت که آقای طارق عزیز این آقا را خرید آقای رجوی را خرید حالا تعبیر خرید یا به دست آورد بهر حال یک همچنین تعبیری .””

البته بیشتر از اینکه صحبت از خرید باشد مساله این است رجوی برنامه ای داشت و بعد از همه ناکامی هایی که با ترور های سنگین در داخل کشور به جایی نرسیده بود را جبران کند. مساله مالی حیاتی بود. همینطور با تضمین اینکه بتواند بقیه اعضایی که در داخل باقی مانده بودند به مرز منتقل کند و همینطور برای بقا با عراقی ها معامله کند . مسیری که تا امروز باعث شده که بماند. فروش اطلاعات با استفاده همان هواداران در دهه شصت میتواند خیلی از قبل شروع شده باشد چون این ملاقات با عزیز در سال شصت و پنج ثمره داد. پس عنصر اول کار خودش را برای رجوی و کادر رهبری چند نفره انجام داد.

مساله داخلی بود که البته بعد از این مساله به این مهمی محکی بود که بتوانند بفهمند چه کسی با رجوی همراه هست. بودند اعضای مهمی که این ملاقات باعث خروج شان از سازمان یا شورای رجوی شد. اما مهم این بود که هر روز دستگاهی که رجوی برنامه اش را داشت یکدست تر میشد.

حال باید دید مسیر درون تشکیلاتی را به چه صورت طی کرد. ادامه دارد.

مهرداد ساغرچی

المان

 

 

 

هویت سازمان مجاهدین درچهل سال گذشته

هویت سازمان مجاهدین درچهل سال گذشته

قسمت دوم

همچنان که یادآوری کردم با نگاهی به تمامی وقایع در بیست سال گذشته

واقعیت این بوده است که  تمام تحولات سیاسی و اجتماعی که رخ داده در ایران ازسال 88 تا به امروز اعم از اعتراض و یا شورش های کارگری و غیره هیچکدام به هیچ وجه ربطی به فرقه رجوی نداشته و نخواهد داشت .

چرا ؟ چنین ادعایی میتواند علمی و دقیق یا نه از روی غرض و حدس و گمان است که چنین میگویم؟

یک بار دیگرکمی عمیق تر همین بحث که در سطور بالا را کردیم که این سازمان در پنجاه سال گذشته تغییری نکرده است را بررسی میکنیم چگونه ما میگویم که درپنجاه سال تغییری در سازماندهی این فرقه نشده است ؟

توجه کنید اولا  وقتی که تصمیم گیرندگان یک سیستم ثابت بمانند و تمام کادرها تماما مانده اند مثل قبل میشود نتیجه اش یک سیستم که در سال پنجاه مانده است . فرض کنید که داریم درباره کشوری صحبت میکنیم که مثل آمریکا رهبری سیاسی توسط مردم انتخاب میشوند و مثلا همان کارتر تا مرگ خودش رییس جمهور باقی می ماند. چه میشد؟ با اینکه توسط رای مردم یک رییس جمهور انتخاب میشود ولی بیش از چهار سال که بشود میگویند دیگر منتخب نیست باید برود و اگر بخواهد بماند مجددا باید انتخابات انجام شود این میشود واکسینه کردن یک نظام و یا یک سیستم برای نرفتن در مسیر دیکتاتوری .

نمونه این را داریم همین روزها در نمایش های مختلف سیاسی در کشورهای که در مسیر غلطیدن در دیکتاتوری هستند . نگاه کنید ترکیه یا مجارستان یا روسیه که روسای جمهور وقت همه کاری میکنند که مادام العمر شوند. چرا ؟ چون میتوانند بی پایان در مسند قدرت بمانند و بتازند.

حال برمیگردیم به بحث خودمان این که میگوییم سازمان از دهه پنجاه به این سو تغییر نکرده است این یک انگ و مارک نیست . یک وقت است من میگویم و یا کسانی که توسط فرقه آرزوها و آمالشان به خاک و گل نشسته است و با عمری از دست رفته و چشمان و دلی پراز اشک و خون حرف میزنند ،  اما وقتی هست که میتوانید ببینید هرروز و هر شب در اطلاعیه ها و سیمای مجاهدین و اخبار و سایت ها و این مشکل نیست که بتوان فهمید و نیاز به دکترای تحلیلی علوم سیاسی ندارد . کافی است شما فقط مقایسه کنید عکسهای نشریه مجاهد در سال شصت و نشریات سازمان در دهه هفتاد و سیمای مجاهدین در دهه شصت و رادیو مجاهد در دهه شصت و امروز، و میبینید با شگفتی هیچ کس و هیچ چیز تغییر نکرده است . نه افراد و نه فرهنگ حرف زدن و نه اخبارها و سخن ها .

ابریشمچی و مسعود کلانی و توحیدی و محمد محدثین و رجوی ها و بقیه ای که اگر از آنوقت تا بحال زنده مانده باشند کماکان هستند و البته یک استثنا وجود دارد مثل همه سیستم های بسته دنیا اگرکسی ناگهان به ذهنش ساز مخالفی بزند یعنی به فکرش خطور کند که شاید اینکه سیستم میگوید یک جایش ایرادی دارد آنوقت است که دیگر او را نمی بینید مثل مهدی افتخاری که اگرروزی بالاترین کادرها بود اما وقتی که گفت که رهبرعقیدتی شاید اشتباه فکر کند از صحنه حذف شد. جالب است سیستمهای بسته بر سر رهبری مرز سرخ دارند مثال آن همین روزها در کره شمالی که بهترین نمونه بزرگ شده فرقه رجوی است رهبری اش در حال دست و پنچه نرم کردن با بیماری است که میتواند برای هر کس و هر رهبری در دنیا رخ دهد ولی وقتی به دیکتاتوری ها برسد رهبری مرز سرخ است . پس ما از یک چیز عجیب و غریب و من درآوردی حرف نمیزنیم و قصد خراب کردن چهره فرقه رجوی نداریم داریم از یک فرمول ساده سیاسی و ارگانیک صحبت میکنیم که هر کسی از این فرمول پیروی کند بی تردید نتیجه اش این خواهد شد که گفته ایم .

وقتی افراد فرقه رجوی برای حدود پنج دهه در راس موضع گیری و تصمیم گیری باقی می مانند نتیجه اش میشود ارگانی که تبدیل به یک گروه با روابط مافیایی که همه چیز به راس هرم بسته گی دارد و هم تصمیم ها و خط وخطوط بر این اساس چیده میشود.

بعد از سال شصت و اعلام مبارزه مسلحانه مجاهدین و بسته شده راه تبلیغ و نیرو گیری و فعالیت سیاسی و حدود دو سال و اندی بعد از خرداد شصت ، رهبری فرقه ،کاری که از فاز سیاسی شروع کرده بود تنها راه نفس کشیدن و حیات خودش میدانست و آنهم نفوذ به شخصیتهای سیاسی و دارای رتبه و مقام در درون حاکمیت و ایجاد دو دسته گی های مختلف در قسمتهای سیاسی و نظامی و امنیتی که اولین نمونه آن جدا کردن بنی صدر و بازرگان و صدها نمونه از این دست که برای سازمان وقت و زمان خرید تا در گذرزمان از طریق نفوذ دادن عناصر خود در ارگانهای مختلف فقط بتواند با انتشار اخبار و یا فروختن اطلاعات مختلف بتواند قیمتی برای خودش تعیین کند و به این صورت بود که درست بعد از قتل عام رهبری سازمان در تهران منظورم تمام کادررهبری آنموقع که در بعد از فرار رجوی به خارجه باقی مانده بودند یعنی موسی خیابانی و اشرف و تمامی کادرهای حاضر دیگر هیچ چاره ای برای وارد شدن سازمان از یک گروه شبه چریکی شبه سیاسی به یک گروه کاملا اطلاعاتی و مافیایی ، نبود . اما این مساله میسر نبود الا اینکه از ابتدا لایه های لازم برای ورود به چنین سیستمی ریخته میشد و برای محک زدن تک به تک افراد باید یک گزینش جدید شروع میشد. این گزینش جدید لازمه اش یک تئوری  جدید بود . یک تشکیلات باید برای ورود به کار اطلاعاتی که مسعود رجوی در راس آن بود . برای تبدیل شده تمام عیار همه باید یک ارگان مافیایی درست میشد که هرگز افراد در آن تغییر نکنند. پس یک بار دیگر باید ایدولوژی جدیدی نگاشت . چون آنچه که قبل از آن بود برای یک کار سیاسی و نظامی نوشته شده بود که براساس برداشت ها ی ایدلوژیک ازیک اسلام سیاسی بود . حال باید با نابودی ظرف فعالیت سازمان که ایران بود که فرقه باید حفظ شود. اگر میخواست فقط چند اطلاعیه بدهد و درپاریس بنشیند بعد از مدتی گروهی که براساس عملیات چریکی و دود و دم حیات تشکیل شده بود از دهن می افتد و بساطش اتوماتیک بسته میشد.

نیرو گیری و گسترش هم با خروج از کشور به پایان خودش رسید.

چند گروه چریکی هم برای رسیدن به قدرت در کشوری که غول شکست ناپذیری به اسم دیکتاتوری مذهبی به قدرت رسیده بود یک شوخی بیش نبود. راهی نمانده بود به جز اینکه می باید با حفظ نام و شکل سازمان در محتوا به یک مافیایی اطلاعاتی و بعدها هم با شکل های مختلف تا به امروز حیات خودش ادامه داده است. مسیری که سازمان انتخاب کرد با ادامه و پایانی نا زیبا را نگاه میکنیم . ادامه دارد…

مهرداد ساغرچی

آلمان

 

هویت مجاهدین خلق در چهل سال گذشته

 

چند روز قبل مطلبی را خواندم که مصاحبه با شخصی بود که گزارشگر به نام کارشناس از او نام برده بود. مطلب بسیار طولانی بود ولی چون برای من به عنوان کسی که هر روز درباره تاریخ و مسایل چند دهه اخیر تحقیق میکنم جالب بود. بخشی از مصاحبه به بررسی سازمانها و همینطور سازمان مجاهدین بود که شاید از زوایای مختلف آن کارشناس حرفهای جدیدی گفته بود. جالب ترین بحث درباره اینکه چرا سازمان تا به امروز با همین ترکیب قبل باقیمانده است و از بین نرفته است. تا به امروز بسیاری از کسانی که درون فرقه بوده اند وتجربه زندگی در فرقه را داشته اند، برای توصیف سازمان کلمه فرقه را بکار میگیرند اما سوال اینجاست چرا این سازمان علیرغم اینکه همه طرفهای درگیر میدانستند در عراق و بعد از سرنگونی حکومت صدام حسین بهترین فرصت برای پایان دادن به این سازمان که در کارنامه خود نیز در دهه پنجاه ترور مستشاران امریکایی را هم داشت بود چنین نکردند؟

برای این پاسخ نگاهی به سه دهه گذشته فرقه که این سازمان از نیمه دهه شصت دیگر به هیچ عنوان سازمان سیاسی و یا حتی نظامی نبوده و نیست . سازمان شبه توتالیتر رجوی به تمام و کمال از روزی که مقرش را در میانه جنگ عراق و ایران به عراق منتقل کرد عملا و رسما تبدیل به یک سازمان اطلاعاتی شد و همین هم تنها دلیل ماندگاری این سازمان تا به امروز شده است .

مساله خیلی ساده است توجه کنید کدام یک از ساختارهای تشکیلاتی این سازمان ازسال 1350 به این سو عوض شده است ؟ کدام مسؤول تصمیم گیری عوض شده است ؟ چند نفر هسته مرکزی سال پنجاه هم اکنون هم هسته اصلی سازمان هستند . توجه کنید که این یک تحلیل نیست میتوانید سیمای مجاهدین را نگاه کنید و بعد بروید عکس های بیست سال پیش و بعد چهل سال پیش را نگاه کنید . چه کسی میتواند بگوید مثلا عباس داوری و ابریشمچی و توحیدی و رجوی  در هیچ مقطعی از عمر فرقه بوده که نبوده باشند. همین امروز گردانندگان سیما و جلسات و تحلیل ها و قسمت های مختلف کماکان همان ها هستند . چند دهه هست مسؤول روابط خارجی سازمان کماکان محدثین هست . توجه کنید که سازمانی که همه دارایی و ماندگاریش و سرمایه اش اطلاعات و بازی با اخبار است نمیتواند مهره ها را عوض کند. هر چه هم هست ظاهری ست تصمیم گیرنده ها همان افراد چهل سال پیش هستند مگر اینکه مرده باشند که اصولا جایگزین هم ندارند چون اعتماد نیست مثال آن هم ابراهیم زاکری بود که بعد از مرگش کماکان رجوی مسئولیت او را دارد.

حال چرا باید به این بحث پرداخت؟ مگر فرقی میکند اسم سازمان را بگذاریم فرقه یا شبه توتالیتر یا جنبش بسته ، به طور واقعی تفاوتی نخواهد کرد و این نگاه است برای اینکه متوجه بشیم که وقتی فرقه رجوی تلاش میکند خودش را اپوزسیون گنده نشان بدهد و هر اعتراض و اتفاقی را به خودش نسبت بدهد چقدرش درست است؟

واقعیت این است فروش اطلاعات و اخبار حساس به کسانی که به هردلیل با ج.ا جنگ منافع دارند و همینطور پمپاژ اخبار جعلی به داخل دو محور اصلی اعتبار و روی آنتن باقی ماندن اسم فرقه است. برای مثال هم اکنون حدود دو هزار نفر روزانه در فرقه رجوی در آلبانی هستند و اینها کاری ندارند ، اما همه در مقابل کامپیوترها نشسته اند و با اکانت ها با نام مستعار در تمام شبکه های اجتماعی مشغول بمباران اخبار مورد دلخواه مجاهدین هستند و با این ترفند میتوانند جهت اخبار و اتفاقات را به سمتی که میخواهند سوق بدهند.

البته بعد از ورود به آلبانی اساسا همه تلاش فرقه برای بزرگ جلوه دادن خودش در تحولات حال و آینده ایران است . اول برای نیروهای باقیمانده در سازمان و دوم برای اینکه بتواند در میان اپوزسیون خارج کشور و همینطور داخل کشور جایی باز کند.

واقعیت این است تمام تحولات سیاسی و اجتماعی که در ایران رخ داده ازسال 88 تا به امروز اعم از اعتراض و یا شورش های کارگری و غیره هیچکدام به هیچ وجه ربطی به فرقه رجوی نداشته و نخواهد داشت   چرا ؟ چنین ادعایی میتواند علمی و دقیق باشد ؟ ادامه دارد…

مهرداد ساغرچی

المان

روز زن مبارک

روز زن برهمه زنان گرامی باد

در این روزها که همه دنیا در تب و تاب نبردی سخت با ویروس مرگبار کرونا است دشوار است که به مطالب دیگری پرداخت اما شاید اگر اغراق نباشد بخش بزرگی از این نبرد بردوش زنان پرستار و پزشک است که نشان دادند بدون حضور آنها این نبرد ممکن نیست.

آنچه که در این مختصر به یقین نمیتواند حق مطلب را بازگو کند نقش بی جایگزین زنان در ساختن دنیایی بهتر برای بشر بوده است .

در این روزگار آنچه که برای تمامی دولتها و ارگانها و جنبش های پیشرو  به عنوان یک شاخص پیشرفت و ترقی و غنای فرهنگی  بر مساله نگاه به جایگاه زن در آن جامعه و یا ارگان و .. یک ملاک بسیار مهم یا شاید مهترین آنها باشد.

من که سالیان با این مساله در درون سازمانی که مدعی رهاترین و بالاترین و آزادترین سیستم در دنیا نسبت به زن بوده است با نگاه دیگری میتوانم قضاوت کنم.

وقتی که من تجربه زندگی سالیان در اسارت فرقه ای را دارم که میتوانم بگویم بنده سازترین سیستم دنیا و در نوع خودش مخوفترین دستگاه خفقان غیردولتی را دارد باید تصویر کنید چرا خروج زنان از چنین دستگاهایی دشوار و خطرناک برای شخص است.

به گواهی همه صدها شاهد این مدعا زنان در دستگاه فرقه رجوی اسیرترین زنان جهان هستند زنانی که حق هیچ ندارند هیچ چیز نه خنده نه رقص نه گریه نه آرایش نه ریاست نه تصمیم گیری برای نوع لباس و پوشش نه حقی برای انتخاب که اگر قبل ازآمدنشان به تشکیلات خانواده یا فرزندی داشتند این جدایی و دوری تا مرگ ادامه خواهد داشت .

به تازگی خبری شنیدم که یکی از همین جدا شده های هوادار که کماکان با مجاهدین در ارتباط است برای دریافت مستمری حق السکوت  بعد از خروج و ازدواج و صاحب فرزند شدن درخواست کرده است که مادرش که درون تشکیلات است برای دیدن نوه اش بیاید که با برخورد شدید فرقه مواجه شده و گویی تازه یادش افتاده است که با تشکیلات جهنمی که نه عاطفه سرش میشود و نه انسانیت چه رسد به حق مادر و مادر بزرگ که نمیداند این سیستم ازاساس ضد زن است.

برای اینکه تکرار گفته ها نباشد فهرست وار اشاره ای به این اقدامات تماما ضد زن فرقه رجوی میکنم/

یکم : نابودی تصمیم زنان و گرفتن حق و طلاق و ازدواج در بحث انقلاب ایدولوژیک مجاهدین

دوم : اجبار زنان به ازدواج و طلاق از شروع بحثهای ایدؤلوژی مجاهدین حد فاصل سالهای شصت و سه تا هفتاد

سوم : سرکوب سیستماتیک زنانی که برای رهایی از جمهوری اسلامی به سازمان پناه آورده بودند با اجبار پوشش و دین و حجاب

چهارم : ممنوعیت هرگونه صحبت و شوخی و هرنوع رابطه ای که در تشکیلات و فرقه رجوی تعریف نشده باشد برای زنان

پنجم : ممنوعیت خنده های بلند و تنهایی به محلهای عمومی در درون تشکیلات تردد کردن _(توجه داشته باشید صحبت از جنبشی میکنم که ادعای دموکراسی و رهایی زنان آنها گوش فلک را کرده است )

ششم : عقد اجباری به رهبری عقیدتی تحت عنوان رقص رهایی و

هفتم : نازا کردن زنان درون فرقه تحت عناوین واهی برای ماندگار کردن زنان در فرقه

هشتم : اجبار زنان برای تحویل دادن فرزندان خرد سال به سازمان تحت عنوان جنگ و شرایط و بی اطلاعی مادران از وضعیت فرزندان برای سالیان دراز

نهم :   اجبار زنان برای دشنام و براءت از همسران سابقی که به اجبار طلاق داده شده بودند

دهم : استفاده تبلیغی از زنانی که حتی کمترین تمایلی برای دریافت پست ها و عناوین پوشالی سازمان نداشتند و توان این کار را حتی به لحاظ اجرایی و یا گفتاری نداشتند.

آنچه گفته شد نمونه ای از خروار خروار ناحقی و دردی که بر زنان مجاهد درون فرقه رفته است و اگر گزارش دقیق و جزیی تری را بخواهیم گرد آوری و ثبت کنیم کتابها میشود اما این مهم بهتراست به همت زنانی که توانسته اند زنجیر اسارت ذهن و جسم رو پاره کرده اند انجام شود.

یک باردیگر آرزو میکنم همه زنان و بخصوص زنان ایرانی به بالاترین قله های موفقیت و سرفرازی برسند.

مهرداد ساغرچی

المان

 

دم خروس مدعیان دموکراسی درحمایت ازمرتجعترین ودست راست ترین احزاب اسپانیا بیرون زد.

امروزدرسایت رادیوفردا  گزارشی با مضمون زیردیده شد

https://www.radiofarda.com/a/elpais-reports-ncri-founded-spain-vox/30410719.html

روزنامه اسپانیایی ال پائیس گزارش داد که «شورای ملی مقاومت ایران» در فاصله سال‌های ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۴ به مدت چندین ماه حقوق ماهیانه دو تن از رهبران «بوکس» حزب راست افراطی اسپانیا و برخی دیگر از هزینه‌های آن از جمله کامپیوترها و وسایل دفتری این حزب را پرداخته است.

این دو تن به نام‌های سانتیاگو آباسکال و ایوان اسپینوسا د لوس مونتروس اکنون اعضای حزب «بوکس» در پارلمان اسپانیا هستند.

روزنامه ال پائیس بدون فاش کردن منابع خود می‌نویسد این دو نفر در مجموع ۶۵ هزار یورو از «شورای ملی مقاومت ایران» دریافت کرده‌اند.

توجه داشته باشید که حزب بوکس که یک حزب دست راستی افراطی هست به دست یک گروه کوچک مثلا سیاسی که احتمالا ایرانی هستند ساخته شده است.!

شوکه شدید و فکرمیکنید تهمت است ؟

این هم بخشی دیگرازمطلب مندرج که دریافت پول ازمجاهدین را تایید کردند “”به نوشته ال پائیس، این حزب در سال ۲۰۱۳ با یک میلیون یورویی که «شورای ملی مقاومت ایران » پرداخته بود، تاسیس شد. در روز ۱۷ دسامبر ۲۰۱۳ که این حزب به عنوان یک حزب جدید در وزارت کشور اسپانیا ثبت شد اولین پرداخت از هواداران «شورای ملی مقاومت ایران» به ارزش یک میلیون و ۱۵۶ هزار یورو را به صورت حواله بانکی دریافت کرد.

پرداخت حقوق ماهانه دو تن از رهبران این حزب نیز از یک ماه بعد شروع شد و تا اکتبر ۲۰۱۴ ادامه یافت.

روزنامه ال پائیس به نقل از دو مقام سابق بوکس می‌نویسد که یکی دیگر از رهبران این حزب به نام خاویر اورتگا اسمیت در همان زمان حاضر نشد از این منبع حقوق دریافت کند””.

به نظرمن که این مطلب هیچ تحلیل وتفسیری ندارد الا اینکه خود فرقه رجوی توضیح دهد و ازآنجا که چنین چیزی غیرممکن است وازطرفی چون یک طرف بحث که دریافت کنندگان پول بودند دریافت پول و حقوق را تایید کرده اند دیگر قابل تکذیب نیست. ازآنجا که در کشورهای دموکراسی دروغ گفتن وبخصوص برسرمنابع مالی جرمهای بسیار سنگینی دارد افراد حزب مجاهدین تاسیس “بوکس” دراسپانیا تصمیم گرفتند واقعیت را بگویند .

پس میماند هرایرانی از خود بپرسد چرا یک گروه مثل مجاهدین خلق رجوی با چنین بوق و کرنای گوش خراشی در ادعای وطن و مبارزه برای ایران میرود در اسپانیا یک گروه افراطی تاسیس میکند. ؟ حتما این هم از خطوط و راههایی بوده که بنیانگذاران سازمان مشخص کرده اند ودر فهم وشعور اعضا نمیگنجد وفقط رهبر عقیدتی میداند که با بیش ازیک ملیون یورو یک حزب آنهم راست افراطی ونه حزب آزادیخواه و یا فعال درزمینه حقوق پناهندگان یا محیط زیست ودر یک کشور اروپائی تاسیس کند که بتواند از مردم ایران در پارلمان اسپانیا دفاع کند.

براستی دراین کارچه منافعی نهفته است.؟ درطی سالیانی که معاون پارلمان اروپا آقای کوادرس ازشورای مقاومت مجاهدین دفاع فعال میکرده والبته بعضا هم با دیدارازمقرهای مجاهدین چه داستانی در پس این معامله بوده است ؟ دوباره به مقاله مندرج نگاهی میاندازیم تا پاسخ را ازلابلای مطلب پیدا کنیم  “” آقای ويدال کوادراس که سابقا از چهره‌های حزب محافظه کار «مردم» اسپانيا بود در دوران نمايندگی در پارلمان اروپا با «شورای ملی مقاومت ایران» مناسبات بسيار نزديکی داشت و يکی از حاميان مهم اين گروه بود. او که چند سالی نيز نايب رييس اين نهاد بود در انتخابات پارلمانی اروپا در سال ۲۰۱۴ کرسی خود را از دست داد و سال بعد به دليل اختلاف نطر با سانتياگو آباسکال از رهبری حزب بوکس کناره‌گيری کرد””.

حال معلوم میشود جایزه آقای کوادرس برای حمایتش ازسازمان یک حزب تاسیس کردن بوده است .

ازقرار معلوم بعد ازاختلافهای پیش آمده کوادرس حاضربه همکاری با هم حزبیهای خودش نبوده ونهایتا برای شیرهمیشه مخفی یک شکست سرمایه گذاری دیگر رقم میخورد. بیش از یک ملیون یورو هزینه و تاسیس یک حزب خالص دست راستی و بعد چند حمایت و اطلاعیه در پارلمان اروپا و تمام. این هم کارکرد به قول مریم رجوی بالاترین وهوشیارترین رهبر انقلابی جهان که این قدر هوشیار است وصد البته در فردای آزادی باید بگوید این پول های بی سروته وبی حساب کتاب ازکجا آمده است. فقط نگویید کمک مالی هواداران که مرغ پخته هم از حرفهای شما به فریاد میافتد. البته در همین مقاله تصریح شده است که ” “رهبران حزب راست افراطی «بوکس» تاکنون به طور رسمی گزارش‌های روزنامه ال پائيس در مورد دريافت کمک مالی از «شورای ملی مقاومت» را تکذيب نکرده و فقط بر اين نکته تاکيد می‌کنند که تمامی مدارک حسابداری اين حزب از زمان تاسيس در اختيار نهادهای ناظر قرار گرفته است“” .

حال دیگرراهی برای تکذیب نیست و این دیگرتوطئه جمهوری اسلامی نیست . این همان خود کرده را تدبیرنیست و حال بازهم پرونده گوهرباردیگری جلو روی شماست و حداقل اعضا شما این حق را دارند که بدانند در پس پرده چه بوده است.

واقعا شرم آور است این کارهای توجیه ناپذیرومافیایی آدم را به یاد فیلمهای هالیوودی  واثباتی بر همه بحث هایی که درسالیان گذشته که همه جدا شده ها مطرح کرده اند مبنی براینکه این گروه هرگز دغدغه ای بجزقدرت ندارد.

باورکردن این مطلب همان قدربرای من سخت  هست که برای اعضا و هواداران شما  حال که هرروز اخبار دست اول به جهان ارائه میدهید فکر میکنم برای این خبر هم نماینده مجاهدین در اسلو توضیحی داشته باشد البته ازقبل باید چند خط فحش و ناسزا به همه ایرانی هایی که جرات کردند بجزسایت مجاهدین خبر دیگری را بخوانند آماده کنند. تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد.

مهرداد ساغرچی

المان

دی ، ماه خاطره ها

دی ماه خاطره ها

این روزها بعد از حوادث خونبار سقوط هواپیما و همینطور تظاهراتی که در انتها با کشته ها و مجروحین خودش ماه دی باز هم غم انگیز شد .

کسی نیست که از این اتفاقات روح و جانش درغم و اندوه فرو نرود.

شاید رمزی یا شاید هم اتفاقی باشد که همیشه دیماه برای ایران زمین آبستن تحولات و اخبار بوده است.

بیش از هر اتفاق دیگری انقلاب ۵۷ که دراین روزها درچهل سال قبل به روزهای پایانی نزدیک میشدیم و آنچه اتفاق افتاد را نتیجه اش را در چهل سال گذشته دیدیم و شنیدیم.

فرقه مسعود رجوی هم از این فرصت استفاده کرده که خواسته از نیم قرن گذشته کیسه ای برای خودش و رجوی بدوزه و هر آنچه از تلاش و آزادی خواهی بوده و مبارزه را به جیب خودش ریخته و باقی اتفاقات تلخ و ویرانگر را به عهده سایرین بگذارد و بگوید حال که به آینده نگاه میکنیم فقط یک نفر و یک گروه باقی میماند و آنهم رجوی (خنده حضار) است.

این مطلب در پاسخ به تحریف تاریخ به مقاله ” مسعود رجوی ونیم قرن در تکاپوی آزادی!! ”  میباشد. لینک به منبع  :

https://article.mojahedin.org/i/مسعود-رجوی-بیش-نیم%E2%80%8Cقرن-تکاپو-قفای-آزادی

 

تحریف تاریخ

در این مقاله تلاش بسیار زیاد شده که اسطوره ها و پادشاهان و قهرمانان ایران زمین با حنیف نژاد و جزنی و مصدق مقایسه شود و نام آرش و سیاوش را در کنار این که ایران را فرهنگ سازان و مبارزان ساخته اند و گفته شده که رجوی با کارهایش صلاحیت از اول داشته که همیشه در مسیر درست میرفته است !

برای ثبت در تاریخ وآزادی ستیزی و ایران ستیزی و ولایت عقیدتی فرقه مجاهدین هیچ استدلالی لازم نیست و همین مقاله فرقه را اگر که زبان فرقه خوب بفهمیم میتوانیم ببینیم از همین الان با شعار ”‌ هر که با ما نیست دشمن است ” را برای خواننده بیان کرده است.

آینده ای بدون رژیم

با توجه به تحولات و اتفاقات فرقه فرض گرفته که پایان ج ا است و حالا باید به آینده فکر کنیم که چه نظامی میخواهد ایران را هدایت کند ، با توجه به اینکه در شعارها و اتفاقات اخیر در ایران هرگز حتی یک شعار به حمایت از رجوی وفرقه اش در هیچ تجمعی داده نشد و هر از گاهی با اشاره به فرزند شاه و عکسی از شاه ، از قرار معلوم که خیلی به مزاق رجوی تلخ آمده و یک خط و نشان در ابتدای مقاله کشیده که اصلا فکرش را نکنید که ما به دوران قبل از ج ا برمیگردیم. حال سوال اینجاست آقای  متخصص آزادی شناسی و مردم شناسی و حکومت مردمی که پنجاه سال است دارید مبارزه ! میکنید ، نمیدانید اولا درس آزادی و حکومت دموکراسی این است که شرط ندارد. تمام ماجرا رای مردم است و بس .

از قرار معلوم برای شما فقط این مهم است که مردم بدانند سی دیماه رجوی از زندان شاه آزاد شد (البته هرگز گفته نشد چرا ایشون اگر مهم بودند و درزندان همکاری نکرده زنده مانده!؟) و چون ایشان بعد از آن شورش سراسری فرصت نداشت که جای رهبری را تصاحب کند باید حالا مردم بدانند ایشان از همه باسابقه تر است.

ایران آزاد فردا از همین جای داستان معلوم است برای کسانی که برای مردم خط و نشان میکشند و باید و نباید مشخص میکنند جایی نخواهد داشت.

 

آینده ایران

 

نویسنده با اشاره به آینده ایران در مقاله فرقه که به نظر میرسد شخص رجوی نوشته باشد .، میگوید ” تاریخ معاصر ایران و انقلاب نوین و دموکراتیک آن را نیز باید به نام سمبل و جریانی شناخت که در مسیر رسیدن به آزادی سر از پا نشناخته طی طریق کرده است. ”  توجه کنید که میگوید باید به نام فرقه رجوی شناخته شود.

برای اینکه متوجه شوید با چه کسانی طرف هستید کافی است این یک جمله را بخوانید و تفاوتش را بایک دیکتاتوری که میگوید شما باید به جناح ما رای دهید و راه دیگری ندارید چیست؟ موضوع این است که مردم ایران در هر اعتراض و جنبشی که تا به حال نشان داده اند از راس تا پایین رژیم را که نشانه رفته باشند اما هرگز این نبوده که فرقه مجاهدین و رجوی را حتی در یک صحنه جایگزین رژیم بدانند ، پس باید گفت خواهران و برادران متخصص آزادی کش ، ابتدا در درون فرقه خودتان اندکی تمرین ازادی کنید بعد واسه یک کشور هشتاد میلیونی پیش کش.

 

اعترافات فرقه وخواب بودن یک جنبش

حال که فرقه درباره انقلاب ۵۷ میگوید که قرار بوده که این انقلاب به دست فرقه رجوی و فداییان بیفتد تا اینکه ایران به ابادی و آزادی و پیشرفت برسد.

امیدوارم از خواندن این جمله دچار سردرد نشوید ، چون اگر قرار بود گروههایی با افکار خرده سوسیالیستی و خرده اسلامی و خرده بورژوازی به جایی برسند احتمالا الان نصف بیشتر دنیا با مدینه فاضله قبلی کمونیست ها هم پیمان شده بود و همه بجای فرار به غرب برای دستیابی به زندگی نسبتا برابر و ازادی به شوروی میرفتند .

وقتی این مطالب را میخوانیم از دو حالت خارج نیست یا اینکه افراد یا فردی که این را نوشته حدود چهل سال است در یک محیط بسته است و از اخبار جهانی اطلاعی ندارد یا اینکه خودش را به ندیدن و نشنیدن زده است و مطمئن هستم خوانند ه های خودش را احمق ندانسته چون میداند در عصر اینترنت با یک جستجوی چند دقیقه ای در اینترنت میتوانی انبوهی اخبار و داستان و اطلاعات تاریخی و غیره کسب کنی.

 

ماستمالی نقش رجوی و مجاهدین در شکل گیری خفقان

اگر به یاد داشته باشیم بسیاری از کسانی که در این سالیان قلم زده اند با اشاره به اتفاقات سال ۵۷ گفته اند که فرقه مجاهدین و شخص رجوی نقش جدی در عوض شدن صحنه داشته اند ، حال در این مقاله خواسته که پاسخی به این موضوع داده باشد میگوید : چون رجوی در زندان بوده تشکیلات قدرت نداشته و باید صبر میکرده ، در صورتیکه فیلم ها نشان میدهد که سخنرانی های رجوی و خیابانی به اندازه کافی شنونده داشته در همان ایام که اگر تشکیلات مواضع اصولی میگرفتند و با شعارها و خطوط اشتباه راه را برای سرکوب سریع آزادی فراهم کردند و اگر فرقه اعلام مبارزه مسلحانه نکرده بود آیا صحنه سیاسی ایران چنین بود؟ حال باز هم باید فرقه بگوید گناه رژیم را گردن ما انداختند ، هرگز این طورنبود چون اولین کسانی که باعث روی کار آمدن حکومتی دینی شدند همین فرقه بودند و بس.

 

گناه مجاهدین

در این مقاله باز هم تحریف واقعیت شده است ، گناه مجاهدین نه عشق به آزادی بوده که بلکه شیفته قدرت بودن ، از ابتدا بوده و تا امروز هم هیچ به جزرسیدن به قدرت نیست .

رجوی و تیم اطرافش هرگز لحظه ای به مردم و مشکلاتشان فکر نکردند و در این سالیان هرگز معنی گرسنگی و آواره گی و تبعید و مبارزه را لمس نکرده است. بنا به گواه همه کسانی که در فرقه هستند چرا رجوی در شورای خیالی مقاومت خودش برای آینده هیچ سمتی در نظر نگرفته است ؟ به یک دلیل او خودش را یک رهبر مادام العمر عقیدتی و بدون تکرار و بدون جانشین میداند . اگر غیر از این بود او بیش از یک دهه غیب نمیشد که نکند مشکلی برایش پیش نیاید، راستی مگر چه چیز رجوی برتر از صدها رهبر جنبش دیگر که دستگیر و زندانی و اسیر شده اند بوده است که چنین از جان خود هراس دارد.؟

 

شارلاتانیزم و لمپنی خاص رجوی و فرقه اش با سر تیتر رویش سرود آوران سپیده

ضرب امثل خر همان خر است فقط پالانش عوض شده ، را در انتهای این مقاله میتوان دید.

از نگاه من ایران یک زمین کوچک است که شاید فهمش برای غیر ایرانی ها دشوار باشد شما یک کشور هشتاد ملیونی با بیش از هشت زبان مختلف که فقط لحجه نیستند و انواع مذهب و آب و هوای متفاوت در یک فصل از سال و همینطور در یک جغرافیای کاملا متفاوت است که شما نمیتوانید واقعا بدون یک حکومت کثرت گرا از دموکرات این کشور خاص را اداره کنید، حال شاید تعدادی هم با توجه به وضع اقتصادی بسیار خراب امروز ایران کسان زیادی  باشند که اوضاع الان با زمان قبل از انقلاب را از لحاظ اقتصادی مقایسه کنند و شعاری در حمایت از دوران شاه بدهند که این هم یک مساله کاملا ساده و دو دو تا ست که نیازی به فحش و دشمن سازی نیست ، باید واقعی به مسائل نگاه کرد و قضاوت کرد.

حال رجوی در سوختن از اینکه چرا شعاری در حمایت از شیر همیشه مخفی یعنی مسعود داده نشده ، با توهین و بجای تحلیل شرایط گفته نیم پهلوی و شعار حمایت از از خاندان پهلوی کار وزرات و لابی ها ی آنها دانست ، باید گفت جناب شیر همیشه بیدار و مخفی اینها که دیدید از گرسنگی و بیکاری شعار دیگری پیدا نکردند که ابتدا به ساکن مشکلشان شکم های گرسنه و جیب های خالی بود ، پس سعی کنید حداقل از زندگی سالیان در دموکراسی های غربی صحبت کردن و نوشتن با شیوه لمپنیست را ترک کنید و مثل همه روزنامه نگاران دنیا و دنیای غرب ، بجای فحش وخط ونشان ، یک کلام حرف حساب بزنید . باور کنید که این روزها مردم نیاز به التیام و یار دارند .

تحریف تاریخ چیزی از مسئولیت شما کم نمیکند و مشتاقانه منتظر اونروز هستیم که همه در ترازوی قضاوت و عدالت قرار بگیریم و پاسخگوی اعمال و کرده های خود باشیم.

مهرداد ساغرچی

المان

 

 

با درود و تبریک به همه مسیحیان جهان

و ایران

با تبریک فرا رسیدن سال نو مسیحی به همه مسیحیان بخصوص هموطنان مسیحی که در هر جای دنیا هستند.

سال جدید را برای همه شما سالی پر از نیکویی و سرشاری از عشق و صلح و مهربانی آرزومندم.

سالی که گذشت متاسفانه جهان شاهد باز هم جنگ و آواراگی و مرگ و میر ناشی از آلودگی محیط زیست و گرسنگی و درگیریهای قومی و مذهبی در جای جای زمین بود و آرزو میکنیم سال جدید همه این پدیده ها از دامان بشریت به دور باشد.

در این سال با ز هم جدا شده گان و کانون با تمام قوا به رسالت انسانی و اخلاقی و وجدانی خودش که همانا کمک به خانواده ها و جدا شده ها برای دیدارو رسیدن به زندگی عادی بوده ، ادامه داد و همچنان به این امر نیکو و انسانی بدون هیچ چشمداشتی ادامه خواهد داد ، رسالتی که جدا شده های فرقه انجام دادند عهدی بوده که با خود کرده اند که برای رهایی و کمک به کسانی که اسیر روحی و فکری یک فرقه مخوف هستند را انجام دهند و در این امر بسیار هم موفق بوده اند اما باز هم جای کار بسیار دارد.

موضوع روشنگری و گفتن واقعیتها برای ثبت در تاریخ و فانوسی برای ایندگان کماکان از این دست فعالیت ها بوده و خواهد بود.

افرادی که قبلا توسط این فرقه رجوی به اسارت گرفته شده بودند بهترین سند و حرفهایشان دقیق ترین گواهی برای بیان یک بحث کاملا تخصصی است که فقط از عهده شاهدان موضوع که جدا شده گان هستند بر میاید در نتیجه این امر مهم مسولیت هر کسی هست که میتواند از این فرقه بگریزد، فارغ از هر گونه جبهه سیاسی و موضع فکری،  و هرکس به اندازه نگاه و تجربه و عمق نظر و فهم خودش مسائل را برای عموم باز کرده و خواهد کرد،

کسانی که در این مسیر قلم میزنند عمر و جوانی و سرمایه خود را در مسیری طی کردند که تنها با بیان آن میتوانند از تکرار آن جلوگیری کنند .

امیدوارم هم مردم و همه کسانی مطالب و فعالیت های جدا شده های فرقه را دنبال کرده اند به صداقت و راستی گفتار و نوشتار پی برده باشند و از این مطالب در سال جدید نیز استفاده لازم را ببرند.

در پایان از همه کسانی که تا بحال موفق نشدند بخشی از خاطرات و زندگی خود را بیان کنند با باز تکرار برای همه گان در این مهم سهم خود را ادا کنند .

سپاس

مهرداد ساغرچی ، آلمان

با درود و تبریک به همه مسیحیان جهان

و ایران

با تبریک فرا رسیدن سال نو مسیحی به همه مسیحیان بخصوص هموطنان مسیحی که در هر جای دنیا هستند.

سال جدید را برای همه شما سالی پر از نیکویی و سرشاری از عشق و صلح و مهربانی آرزومندم.

سالی که گذشت متاسفانه جهان شاهد باز هم جنگ و آواراگی و مرگ و میر ناشی از آلودگی محیط زیست و گرسنگی و درگیریهای قومی و مذهبی در جای جای زمین بود و آرزو میکنیم سال جدید همه این پدیده ها از دامان بشریت به دور باشد.

در این سال با ز هم جدا شده گان و کانون با تمام قوا به رسالت انسانی و اخلاقی و وجدانی خودش که همانا کمک به خانواده ها و جدا شده ها برای دیدارو رسیدن به زندگی عادی بوده ، ادامه داد و همچنان به این امر نیکو و انسانی بدون هیچ چشمداشتی ادامه خواهد داد ، رسالتی که جدا شده های فرقه انجام دادند عهدی بوده که با خود کرده اند که برای رهایی و کمک به کسانی که اسیر روحی و فکری یک فرقه مخوف هستند را انجام دهند و در این امر بسیار هم موفق بوده اند اما باز هم جای کار بسیار دارد.

موضوع روشنگری و گفتن واقعیتها برای ثبت در تاریخ و فانوسی برای ایندگان کماکان از این دست فعالیت ها بوده و خواهد بود.

افرادی که قبلا توسط این فرقه رجوی به اسارت گرفته شده بودند بهترین سند و حرفهایشان دقیق ترین گواهی برای بیان یک بحث کاملا تخصصی است که فقط از عهده شاهدان موضوع که جدا شده گان هستند بر میاید در نتیجه این امر مهم مسولیت هر کسی هست که میتواند از این فرقه بگریزد، فارغ از هر گونه جبهه سیاسی و موضع فکری،  و هرکس به اندازه نگاه و تجربه و عمق نظر و فهم خودش مسائل را برای عموم باز کرده و خواهد کرد،

کسانی که در این مسیر قلم میزنند عمر و جوانی و سرمایه خود را در مسیری طی کردند که تنها با بیان آن میتوانند از تکرار آن جلوگیری کنند .

امیدوارم هم مردم و همه کسانی مطالب و فعالیت های جدا شده های فرقه را دنبال کرده اند به صداقت و راستی گفتار و نوشتار پی برده باشند و از این مطالب در سال جدید نیز استفاده لازم را ببرند.

در پایان از همه کسانی که تا بحال موفق نشدند بخشی از خاطرات و زندگی خود را بیان کنند با باز تکرار برای همه گان در این مهم سهم خود را ادا کنند .

سپاس

مهرداد ساغرچی ، آلمان

 

اعلامیه جدید شورا ی اختصاصی فرقه مجاهدین
به نظر میرسد همچنان که همه اصطلاحات سیاسی و فرهنگی در قاموس فرقه مجاهدین به صورت چهار نعل وارونه میزند واژه های جاسوس و تروریست را مثل بقیه واژه ها به لجن کشیده و لوث میکند و در همین راستا به راستی به قدری احمقانه و ناشیانه به پیش میروند که دیگر هیچ اعتباری حتی نزد هوادارانش ندارد و آنچه که از اطلاعیه و بیانیه به نامهای دهن پر کن و تو خالی مثل کمیسیون و آنهم ضد تروریسم و امنیت آنهم در فرقه مخوف رجوی ها خوب میشود فهمید منظورشان چیست؟

اولا کلمه کمیسیون که معمولا در هر جای جهان ترکیبی از متخصصین مختلف برای جمعبندی و نهایتا نتیجه گیری درباره موضوع مشخصی است که چنین چیزی از محالات در فرقه مجاهدین هست و همین که شما میبنید فرقه ایکه از هیچ بی پرنسیبی و دروغی را نیست که امتحان نکرده باشد و برای هر سوژه ای یک داستانی تولید کرده تا اینکه چهره واقعی خودش رو پنهان کند. در نتیجه منظور از کمیسیون همان نظر یک شخص است که بر کل فرقه حکم رانی میکند و هیچکس را یارای  دادن نظری نیست. ای کاش میشد در این نوشته تصویر کرد هر آنچه که از طرف فرقه مجاهدین بیرون میآیید تحت عنوان اطلاعیه و گزارش هیچ نسبتی با مبارزه و مسائل حیاتی اپوزسیون ندارد و اصولا باید از مجاهدین پرسید چرا این کمسیون با این نام بلند و پرهیاهو رفته دنبال که یک فرد از گوشه دنیا عکسی بیندازد و اثبات کند انتقاداتی که این شخص به ما میکند از طرف رژیم هست.؟!

درباره موضوع آقای ایرچ مصداقی  همچنان که ایشان در چند روز گذشته درباره موضوع گیری شورای فرقه موضع گیری دقیق کردند و آن این بود که شخصیکه از افراد شناخته شده فرقه در سوئدبوده، اقدام به عکس گرفتن از ایشان کرده و این در حالی بوده که مصداقی مشغول بدرغه مادرش در فرودگاه استکهلم بوده، و از انجا که مادر ایشون از ایران مهمان بوده و به ایران برمیگشته فرقه هم میخواسته اثبات کند ایشان در جلوی هواپیمایی ایران ایر بوده ،، و این را اینطور معنی کند ایشان با رژیم است ، لطفا نخندید این دقیقا هدف جیمزباندی بازی فرقه بوده است کما اینکه بعدا در اطلاعیه ای که فرقه رجوی صادر کرد میتوان این موضوع را به وضوح دید.

 واقعا از این همه وقاهت و حماقت فرقه چه میتوان گفت البته در این داستان سوژه مورد نظر فرقه یعنی مصداقی هوشیاری کامل داشته و خوب طرف رمال را گیر انداخته و عکاس را تحویل پلیس فرودگاه داده ، و هرچند طبق قانون عکس در انجا مشکلی نیست اما به هر حال دست فرقه رو شد و بعد هیچ بهانه ای برای داستان سازی نداشته است . حال ببینید در این موضوع باید روی چه چیزی تمرکز کرد.

سوال اول این است چرا فرقه رجوی با کسی مثل ایرج مصداقی این ضدیت دارد که به او میگوید تشنه به خون مجاهدین؟

سوال دوم این است که مگر این روزها هزاران مساله سیاسی مهم در باره ایران وجود ندارد که فرقه رجوی که خودش را اپوزسیون و مبارز میداند باید همه تمرکز شورای قلابی اش و اخبار و صفحه هایش را به موضوع عکس از یک منتقد خودش بکند؟

پاسخ را همه کسانی که روزگاری در درون این فرقه وشورای قلابی بوده اند داده اند. موضوع اینست که این فرقه فقط یک درد دارد و آنهم ادامه حیات خفیف و ذلت بار به هر قیمت و هرگز و هرگز دغدغه ای بجز اسم ونام و فرصت طلبی ندارد . نگاه کنید ایرج مصداقی که خودش در هیچ سخنرانی و مصاحبه و نوشته ای  نیست که با تیزترین زبان و قلم به تمامیت رژیم میتازد ، اما به دلیل شناخت عمیقش از فرقه رجوی ها هر از گاهی هم سفره دل را باز کرده و آنچه حقیقت درون فرقه است بیرون میریزد و اگر فرقه رجوی حتی یک ذره به مبارزه اعتقاد داشت باید آنچه مصداقی انجام میدهد و آنچه از تاریخ چهل سال گذشته میگوید منعکس میکرد چون حداقل در استراتژی یکسویه هستند اما نه نه ، اشتباه نکنید فرقه رجوی هرگز استراتژی مبارزه با رژیم نداشته اند آنچه تلاش کردند حفظ حیات خودش بوده و شما میتوانید تاریخ فرقه را از سال شصت تا به امروز مرور کنید و همه افتخار رجوی ، چنان چه صدها بار تکرار کرده بود این بود در هر شرایطی که بوده سازمان را نگه داشته ولو با خزیدن به زیر قبای صدام و همسفره گی با دشمنان قسم خورده ایران و ایرانی .

حال آنچه میماند باید پرسید این کمیسیون ضد امنیت شما تا بحال به فکر جان نفراتی که دهه ها جان و مال و عمر خودشان را به شما هدیه دادند که شما بمانید و نامتان بماند ، بوده است . تا بحال کسانی که بعد از دهه ها از فرقه شما بیرون آمده اند ولو اینکه با افکار شما دیگر موافق نباشند شده که امنیت شان را تامین کنید یا مثل این روزها که در آلبانی افراد بی سرپناه که از شما جدا شده اند را هرروز با یک ترفند و حیله و اطلاعیه تروریست مینامید ، حقیقتا چیزی از معرفت وشرافت و انسانیت برای فرقه رجوی باقیمانده است ؟

چگونه است کسانی که از نوجوانی تا استانه پیری را در درون فرقه شما زندانی عقیدتی شما بوده اند بعد از یک هفته خروج از زندان شما تبدیل به تروریست میکند کسانی که حتی به سختی میتوانند یکساعت پیاده روی کنند .

چگونه است که شما بجای کمک به این بی خانمان و زندگی و کار که حاصل استثمار درون تشکیلاتی خودتان بوده اند یک قطره از میلیاردها دلاری که به جیب زده اید را به آنها کمک نمیکند و نمیگذارید دولت آلبانی و سازمانهای بین المللی هم به آنها خدمات بدهند.

یادتان باشد تاریخ این ها را فراموش نخواهد کرد. من از فرقه تقاضا دارم که در همین خارجه کشور یک تحقیق بکند ببیند میزان منفوریت فرقه به نسبت سایر گروها و اشخاص سیاسی غیر مجاهدین چقدر است ، هر بار که من از هر کس که خانواده ای از ایران تماس میگیرد میزان منفوریت این فرقه رجوی به قدری در ایران هست که حتی یک مورد در ده سال گذشته من برخورد نداشتم که نظر مثتبتی به فرقه رجوی داشته باشد در نتیجه به کمیسیون های مختلف فرقه توصیه میکنم یک تحقیق بکنید میزان محبوبیت و منفوریت خودتان را به رای بگذارید بعد متوجه میشوید سیاستهای عدم پاسخگویی و عدم انتقاد پذیری شما وهمچنین ضد مبارزه شما چگونه شما را نزد عام و خاص بی اعتبار کرده است.

مهرداد ساغرچی

آلمان

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes