ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
هفت تیر گزارش درونی از تدارکات قبل از عملیات در خارج کشور-به گروگان گرفتن همسر کلاهی توسط مسعودرجوی
بقلم داود باقروند ارشد
حرف و حدیثهای بسیاری در مورد کار تروریستی مسعودرجوی در هفت تیر سال 1360 بوده است، از جمله در مورد محمدرضا کلاهی که عامل بمب گذاری و اجرای آن بود شنیده شده است.
علت آنهم سکوت مسعود رجوی در قبال این عمل جنایتکارانه تروریستی که در آن تعداد بسیاری کشته شدند و رجوی بخوبی میدانست که این عمل تا زمانیکه در اروپاست از نظر آنها قابل محاکمه و مجازات است. بنابراین با وجود اینکه تقریبا همه میدانستد و میتوانستند از فرایند تهدیدهایی که در امجدیه کرده بود که ایران رانه لبنان بلکه جنگ داخلی براه میآندازد و درگیریها و ترورهای خیابانی که رجوی درشهرهای ایران براه انداخت حدث زد که کار مسعودرجوی است رسما این جنایت تروریستی را برعهده نگرفت.
نگارنده در سال 1360 مسئول انجمن دانشجویان مسلمان هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران در خارج کشور بودم، که در مقطع تیرماه 1360 بدلایل سازماندهی و مدیریت امور کل انجمن مقر مرکزی انجمن را از لندن به شهر لیدز محلی که نگارنده در آن زمان به تحصیل مشتغول بود منتقل کرده بودیم.
با شروع عملیات تروریستی سازمان در داخل کشور و کشتارهایی که روزانه صورت میگرفت فضای بسیار ملتهبی را بوجود آورده بود. شرایط بیشتر به جنگ داخلی می نمود تا مبارزه. مهمتر از آن شادی و استقبالی بود که رسانه های غربی از این کشت و کشتاریکه در کشور براه افتاده بود ابزار میکردند بسیار زننده و نگران کننده بود.
ماموریت اصلی انجمن آماده سازی فضا و بهره برداری از عملیات تروریستی
در این مقطع مرتب از پاریس دستورالعمهایی در مورد به اصطلاح کار سیاسی در غرب میرسید که باید یا زمینه را برای عمل تروریستی بعدی سازمان آماده میکردیم و یا با انجام تماسها، ملاقاتها و نامه نگاریها با مراکز سیاسی و نشریات و احزاب و …و یا انجام تظاهرات و … به توجیه و بهره برداری از عمل تروریستی انجام شده میپرداختیم.
به تمام و کمال با ما و انجمن ما در سراسر خارج کشور(آمریکاو اروپا) همکاری میشد. هر روز که میخواستیم در هرکجا که میخواستیم اجازه تظاهرات برگذاری جلسات و… میدادند. و بنظر نمیرسید که کسی از کشتاری که براه افتاده ابراز نگرانی بکند بلکه آنچه بسیار زننده بچشم میشد دید اینکه انگار خود یک طرف قضیه هستند. درست زمانیکه جنگ خانمانسوزی نیز در مرزها براه انداخته بودند. و ایران و ایرانی یا در حال قتلعام شدن و نابودی زیرساختهای کشورشان بودند و یا ضمن نابودی هست و نیستشان در مناطق و شهرهای مرزی به اسارت عراق در میآمدند.
خط آماده سازی فضا برای عملیات هفت تیر از پاریس
قبل از عملیات تروریستی هفت تیر از پاریس توسط فرزاد (احمد افشار-مترجم عربی ملاقاتهای مسعودرجوی با مطبوعات عربی و بعدها در ملاقاتها با سران عراق که بهمراه مسعود رجوی در “اورسورواز مستقر بود) خط “شعار امروز روز خون است بهشتی سرنگون است رسید.
دستور العمل بردن شعار “این ماه، ماه خون است بهشتی سرنگون است بود” در بین جامعه خارج کشور و مطبوعات و رسانه ها بود. به همین جهت در سراسر خارج کشور به سازماندهی تظاهرات از انواع ایستاده و یا با حالت راهپیمایی با شعار “این ماه، ماه خون است بهشتی سرنگون است بود” به اجرا در آمد.
صبح روز هفت تیر ماه 1360 فرزاد از پاریس تماس گرفت و گفت فلانی منتظر یک خبر مهم باشید. وقتی اینرا میگفت یعنی اینکه باید همه آماده باش میبودیم و مسئولین انجمن در سراسر جهان در دسترس باشند. این خط به سراسر انجمنها منتقل شد.
کمتر زمانی بود که سازمان اینگونه قبل از یک عملیات تروریستی خبر رسانی میکرد. و آماده باش آنهم در سراسر خارج کشور . بین انجمن ها ونیروهای خارج کشوریش که نشان میداد کار بزرگی درراه است و از واکنش جهانی و رژیم نسبت به عواقب چنین عمل تروریستی بزرگی که قتلعام چند صد نفردر آن واحد در آن پیش بینی شده بود نگران بود. ضمن اینکه باید از نتیجه آن عملیات تروریستی به بهترین نحو برای مقاصد سیاسی مسعود رجوی بهره برداری سیاسی و مطبوعاتی میشد.
روز هفت تیر 1360 به شب رسید و اواخر شب فرزاد تماس گرفت و خبر ناقص صبح را تکمیل کرد.
بلافاصله همان شب با رابطین دانشگاه لیدز تماس گرفته و یک جلسه سخنرانی درآمفی تائتر دانشگاه لیدز سازماندهی کردیم و اطلاع رسانی را بدلیل نبود فرصت خبر رسانی از طریق پخش تراکت و اعلامیه از طریق کانالهای مستقیم با گروهها و احزاب و رسانه ها با تلفن و رابطینمان انجام دادیم. با وجود فرصت کم اطلاع رسانی اما شرکت گسترده بود و همه نمایندگان دانشچویی گروههای سیاسی آنزمان و از جلمه از حزب توده بسیاری از فعالان مهم شان شرکت داشتند. نگارنده ضمن سخنرانی وعده سرنگونی رژیم را میدادم!!!
بعد از مستقر شدن در ایران با ماگروههای سیاسی چه رفتاری خواهید کرد
بعد از پایان سخنرانی نگارنده، سوالات احزاب و گروهها و رسانه ها عمده بر این اساس استوار شده بود که در آینده ایران!!! با گروههای سیاسی دیگر ایران چه رفتاری خواهید کرد!!! که نشان میداد این فقط ما در انجمن و حتی در سطح مسئولین آن نبودند که بطور مطلق از درک واقعیات اجتماعی، سیاسی و نظامی داخل کشور عاجز و با آن بیگانه هستیم. و تا چه میزان فریب فضا سازیهای کاذب مسعودرجوی بکمک رسانه های غربی حامی او و حتی رسانه های ایرانی حامی آنزمان او را خورده بودند. نگارنده نیز از موضع بالا!! انبوه قدرت نمایی و دمکرات نمایی و سخنرپراکنی بی محتوا اندر آزادیهایی که خواهیم داد!! و … که هیچ ربطی هم به دیدگاههای مسعود رجوی نداشت چرا که امروز دیگر خوب میدانیم رجوی هیچ حیات سیاسی برای هیچ کس دیگری جز خودش قائل نبوده و نیست.
“خط ترور خمینی با شعار “امسال سال خون است خمینی سرنگون است
بعد از جنایت تروریستی هفت تیر، خط بردن شعار “امسال سال خون است خمینی سرنگون است” به جامعه جهانی از طرف مسعودرجوی توسط فرزاد داده شد. سراسر اروپا و آمریکا را با این شعار که اینبار با تکیه به “شعار امسال سال خون است بهشتی سرنگون است” و پیامد تروریستی آن پیام واضح اعلام نشده ای داشت که همه کسانیکه آنرا میشنیدند دریافت میکردند پر شد.
اشغال کنسولگری ایران در لندن ابزار زمینه سازی ترور خمینی”
برای هرچه رساتر رساندن این پیام و شعار بگوش جهانیان و طرفهای معامله رجوی، در سالگرد تاسیس سازمان، کنسولگری ایران در لندن را اشغال کرده و هنگامیکه همه خبرگزاریها و رسانه های جهان دوربینهایشان روی این کار انجمن و اعضای آنجمن در بالکن کنسولگری به اشغال در آمده زوم شده بود این شعارها داده شد. که مورد تشویق مستقیم مسعود رجوی قرار گرفت. !!!
بعدها دردرون سازمان در جمع مسئولین سازمان، مسعودرجوی جواد قدریری را بخاطر اینکه نتوانسته بود خمینی را ترور کند مورد شماتت قرار داد و آنرا یکی از علائم و دلایل بسیار آشکار هم جنس خمینی بودن جواد قدیری قلمداد کرد !!!که باید میرفت و خمینی درونش را افشا میکرد و ثابت میکرد مزدور رژیم است!!!
محمدرضا کلاهی بشدت دچار مشکلات خطی بود و به هیچ وجهه نتوانسته بود جنایتی که سازمان بدست او مرتکب شده بود را را هضم کند. سازمان برای کاهش مشکلات او یکی از میلیشیاهای جوان سازمان را به عقد او در آورد. بعدها حتی وقتی مسعودرجوی به عراق رفت همسر کلاهی را جهت کنترل و محدود کردن مسائل محمدرضا کلاهی و جلو گیری از گسترش آن در بین اعضای دیگر و کار روی کلاهی از طریق همسرش، و بمنظور قرار گرفتن بدون واسطه در جریان مشکلات اوتوسط مسعود رجوی ، همسرش را به دفتر مسعود رجوی در بغداد منتقل کرد
اما محمدرضا کلاهی مشکلاتش با هیچکدام از این اقدامات ، ازداوج و … و حتی با دخالت مستقیم مسعودرجوی حل نشد. در این زمان که طلاقهای اجباری هنوز به اجرا در نیامده بود، اما تمامی زنان و مردانی که متاهل بودند از دیدن هفته ای یکبار همسران خود منع شده بودند. مسعودرجوی محمدرضا کلاهی و مهدی ابریشمچی، مسعود کشمیری و مریم رجوی (منظور خودش) را از این قانون استثناء کرده بود. ولی همه این تشبثات رجوی در مورد محمدرضا کلاهی کارگر نیفتاد و در نهایت او خواستار خروج از سازمانی شد که بدست او دست به قتلعام زده بود و عملا او را با عذابی دائمی روبرو کرده چیزیکه کلاهی معتقد بود زندگی اش را نیز تباه نموده بود.
جهت آماده سازی مقدمات خروج ابتدا باید طلاق او از همسرش جاری میشد، چون رجوی میگفت این زن مال من است من به تو داده ام نمیتواند با تو بیاید، و با خودت ببری!!! (قائل بودن حق حاکمیت بر زنان مجاهد بعدها بصورت حرمسرا سازی با قوادی مریم رجوی آشکار شد) اینکار در سال 1365 در بغداد با حضور محمدرضا کلاهی و همسرش توسط محمد حیاتی از اعضای دفتر سیاسی آنروز سازمان (و مسئول آن زمان ستاد مرکزی سازمان در بغداد بدلیل مسئله داری و برکناری عباس داوری بعداز انقلاب ایدئولژیک) و نگارنده بعنوان شاهد این طلاق اجرا شد. تمامی تلاشهای مسعودرجوی با گروگانگیری همسر کلاهی نیز برای نگهداشتن او در سازمان حتی در آن جلسه نیز کارگر نیفتاد و محمدرضا کلاهی از سازمان جدا شد. در آن زمان هنوز خط حذف و کشتار جداشدگان براه نیفتاده بود. و او به اروپا منتقل شد.
اتمامی اقدامات انجام شده در مورد محمدرضا کلاهی در مورد مسعود کشمیری که او نیز درست در همان ستاد رادیو همکار کلاهی بود به اجرا در میآمد. مسعودرجوی، مسعودکشمیری را که همسر و چند فرزند داشت با تجربه محمدرضا کلاهی حتی جرآت نکرد که وارد انقلاب بکند و همسرش را از او جدا کند. تاریخ ایران نشان داد که مردم ایران و بطور خاص جوانان ایرانی در قالب میلیشیاها و هوادارن و اعضای مجاهدین بعنوان یک سپر انسانی در مقابل ظهور افکار داعشی در قالب فرقه رجوی، بهای بسیار سنگینی پرداخته و میپردازند تا در نتیجه آن با شناخته شدن فرقه رجوی برای ایران و ایرانی در تجربه کردن مسعود رجوی در عراق و اشرف و لیبرتی و امروزه در آلبانی بصورت آزمایشی روی مجاهدین اسیر، از بقدرت رسیدن این داعش ایرانی و در نتیجه نابودی ایران و ایرانی و منطقه، با فرستادن او به زباله دان تاریخ در اثر این شناخت خونین توسط مردم ایران و جوانان ایرانی جلوگیری شود.
داود باقروند ارشد
عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت
8تیرماه 1399 28 ژوئن 2020 محمد رضا کلاهی
سه سال بعد که در عراق بعنوان مسئول دفتر ستاد مرکزی سازمان در عراق مشغول بودم، محمدرضا کلاهی نیز در بغداد در بخش رادیو تحت مسئولیت محسن تدینی (حمید رادیو-در فروغ کشته شد) که خودش نیز تحت مسئولیت عباس داوری بود کار میکرد. ترددات محمدرضا کلاهی کاملا توسط ستاد کنترل میشد و همواره مراقبت میشد که تنهایی تردد نکند. ماهیت او برای عراق لو نرود چون هنوز به عراق اعتماد نداشتیم. و باید اطلاعات محمدرضا کلاهی کاملا مخفی میماند. موقعیت محمدرضا کلاهی برای سازمان بسیار بسیار مهم بود.به گروگان گرفتن همسر محمدرضا کلاهی جهت ممانعت از خروج او از سازمان
مسعود کشمیری