ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
ادعای 55ساله تاسیس و رابطه جن و بسم اللهی مسعودرجوی با اتحاد
بقلم داود باقروند ارشد
در سالگرد پنجاه و پنجمین سال تاسیس تشکل مجاهدین پیام مسئول اول آن یعنی خود مسعودرجوی تکرار وارونه نمایی های چهل سال قبل بود. تنها نکته جدیدی که داشت پسرش محمد رجوی را که به او انتقاد کرده است را ترور سیاسی کرد. شگفت آور اینکه مسعود رجوی هیچ اشاره ای به ویرانه آپوزیسیون که در پراکندگی مطلق به خاک سیاه نشسته نکرد و هیچ حرفی از اتحاد نیروها حتی اتحاد مردم نزد. چــــرا؟؟
اگر در سالهای دهه 1360 بدلیل عوامفریبهای نظامی رجوی خیلی ها نمیتوانستند استبداد و خطر استبداد پل پتی را در رجوی درک و فهم کنند و بدامش افتادند، امروزه بعد از چند دهه و انتشار هزاران گزارش اعضای جدا شده سازمان و سازمانهای مستقل بین المللی و در نتیجه افتادن پرده ها، این سهل انگاری و ندانم کاری در قبال رجوی تاریخا نابخشودنی خواهد بود. امروزه دیگر همه میدانند که ادعای مسعود رجوی مبنی بر داشتن “علم لدنی وارتباط باطنی با عوالم غیب” یکی از خطرناکترین پدیده ها در جهان معاصر است که حتی خمینی که یک صدم این ادعاها را نداشت.
بدنبال تحرکات اعتراضی جامعه ایرانی از 1388و بطور خاص در سالهای 1396 به بعد سرمایه گذاری آمریکا-اسرائیل-عربستان روی تولید آلترناتیوهای پوشالی در خارج کشوربودیم.
تولید آلترناتیوهای جدید، و راه اندازی شبکه خبری ایران اینترناشنال، آنهم بعد ازاینکه عربستان در سندی که توسط ویکیلیکس افشاء شد و در آن سیستم اطلاعاتیش “تشکیلات فرقه رجوی را فاقد هرگونه مشروعیت در میان مردم و بی اثر در مناسبات سیاسی ایران که رژیم نیز در آن بسیار نفوذ کرده است”، ارزیابی کرده بود، نشانه بارزی از نا امیدی عربستان از فرقه رجوی بعد از سالیان تامین مالی و … آن بوده است.
اما اینهمه باعث نشد که مهران براتی عضوی از این آلترناتیوها!!! اعلام نکند که باید با مجاهدین وارد مذاکره شده و آنها را دعوت به شرکت در “مدیریت دوران گذار” کرد! و یا یک دکتر سکولار از “داشتن سلاح!! و ارتش!!” توسط مجاهدین نام نبرده و خواهان وارد شدن به دیالوگ وحدت گرایانه با آنها نشود. اینگونه اظهارات تنها بیانگر این است که در دنیای مبارزه سیاسی کودکانی بیش نیستند. و هیچ درکی از تعادل قوا و مناسبات قدرت در صحنه واقعی سیاسی بویژه شناخت از نیروهای موجود ایرانی در خارجه، کم و کیف حقیقی آنها، میزان اثرگذاریشان در داخل کشور…ندارند.
یکی از شاخصه های این کودکی عدم توجه و شناختِ “امر بسیار آشکار عدم ورود فرقه رجوی به هرگونه گفتگو و تعامل با دیگران” طی چهل سال گذشته است. و آنرا صرفا به خیره سری و قدرت پرستی مسعود رجوی ترجمه میکنند. هرچند رجوی وانمود میکند که اینکار(اتحاد) را با تاسیس شورای ملی مقاومت یکبار برای همیشه انجام داده و تمامی گروههای ایرانی که مردم ایران را نمایندگی میکنند را درآن جمع کرده است. ادعایی که حتی صاحب منصبان عربستانی فرقه رجوی با ریختن آب پاکی روی دست او، رجوی را به سخره گرفتند.
واقعیت امتنان رجوی از وارد شدن در هرگونه تعامل با دیگران این است که مسعود رجوی تقریبا از پایان سال 1361، قبل از همه و بیش از همه میداند که هیچ چشم اندازی از سرنگونی با اتکاء به مردم ایران نه برای خودش و نه برای دیگران وجود ندارد. چرخش بسمت به اصطلاح ارتش آزادیبخش و توهم تسخیر ایران!!!!! از بیرون آنهم بکمک ارتش یک کشور خارجی (عراق) و کمکهای مالی و لجستیگی (عربستان) و و یاری اطلاعاتی و ماهواره ای (غرب) که اوج آن در عملیات فروغ بود. ارتشی که توسط آمریکا خلع سلاح شده. هرچند بعد از گذشت سه دهه، ما بقی فرماندهان آن ارتش پیرشده و مردند و یا در حال مرگ هستند، رزمندگانش فرار کردند، وتنها اثر باقی مانده از آن اسکلتِ (ارتش آزادیبخش)، تابلو آن است که به 5000کیلومتری کشور پرتاب شد تا در آنجا زنگ زده و بپوسد. خود رجوی گفته بود.
که شق دوم محقق شد. هیچ کس در جهان به عمق این حقایق که تنها به نوک کوه یخی آن در فوق اشاره شد به اندازه رجوی اشراف ندارد. بویژه همین کمرشکن شدن نظامی، در ابعاد تشکیلاتی، صد بار شدیدتر رخ داده و مستمر ادامه دارد.
از همین روست که، رجوی تا زمانیکه یکطرفه و در ارتباط مستقیمِ پاسخگو با دیگران قرار نداشته و با دیگر نیروها در تعامل زنده و فعال قرار ندارد (همچون چهل سال گذشته). بسادگی میتواند و توانسته برای خودش آلاف و اولوف بسیار مبارزاتی ساخته و بر شمرد و از طرفی نیز برای دیگران انبوهی ایراد و مارکهای مختلف خیانت، مزدور، وابسته، سازشکار، بورژوازی، مفت خور و فاقد هیچ نیرو، فاقد توان، و بسیاری کمبودهای دیگر را ردیف کرده و بکند. شاخص این رویکرد رجوی نیز در همان شعار “ایران رجوی رجوی ایران” تبلور مییابد که هرچند بعد از چند دهه شکست های روزانه و سریالی از فرط رسوایی ای که این شعار برایش ببار آورده دیگر علنا آنرا بیان نمیکنند ولی در عمل با شدت هرچه بیشتری آن محتوا را پی میگیرد.
با این اوصاف و فرجام ننگین رجوی و ذلت تمام عیار سیاسی، نظامی و تشکیلاتی و البته فکری-ایدئولژیک این سوال بیشتر برجسته میشود که، پس چرا هرچه میگذرد از اتحاد با دیگران فاصله بیشتری میگیرد؟
آنچه رجوی خوب میداند و دیگران اساسا یا نمیدانند و یا به رویشان نمی آورند:
پاسخ به سوال در پاراگراف فوق بنوعی داده شد. اگر قبول کنیم که رجوی بیش از بقیه به امر مبارزه عملی با رژیم و توان آن و توان آپوزیسیون اشرف دارد، بخوبی میداند که خودش با آنهمه دب دبه و کب کبه و میلیاردها دلار کمک عراق و عربستان و… نتوانسته کاری از پیش ببرد، بلکه بطور کامل درداخل جارو شده که هیچ تازه به گفته عربستان،” رژیم تا فیها خالدونش نیز نفوذ کرده است”، پس دیگرانی همچون رضا پهلوی و شریعتمداریها و … در کجای مختصات اثرگذاری سیاسی در معادلات داخل کشور قرار دارند! در یک کلام از نظر رجوی و با اشرافی که او دارد، جمع شدن با دیگران هیچ چیزی را تغییر نمیدهد، یعنی عملا جمع دو صفر که برابر صفراست (صفر+ صفر= صفر) خواهد بود و نه بیشتر.
نتیجه گیری عملی و واقعی و منطقی و خرد ورزانه!! رجوی از معادله (صفر+صفر= صفر) او را به استراتژی بند و بست با قدرتهای بزرگ (خود و وطن فروشی آشکار) رهنمون شد که همگی طی دهه های گذشته شاهد بودیم. یعنی تلاش برای تشویق قدرتهای بزرگ به حمله نظامی و تسخیر کشور بدست آنها و استفاده از تشکل رجوی بعنوان عامل آنها در قدرت.
فراموش نکرده ایم که مسعود رجوی دجالگرانه با طارق عزیز از جانب به اصطلاح مردم ایران قرارداد ترک مخاصمه و صلح امضاء کرد. در صورتیکه بعد از قبول آتش بس توسط رژیم، تنها یک نیرو در جهان خواستار ادامه جنگ بود آنهم مسعود رجوی بود. که هم به صدام فشار میآورد که جنگ را شروع کند و هم به آمریکا بعد از سرنگون شدن صدام و استقرار آمریکا در عراق، فشار میآورد که باید به ایران حمله کند. حالا نیز که در 5000کیلومتری (آلبانی) گرفتار شده، تمامی لابیهایش را بکارمیگیرد که آمریکا و یا اسرائیل به ایران حمله کنند.
و در همین راستای بهره برداری از حمله خارجی به کشور، شاهدیم که چگونه تلاش میکند چنان چهره خود رابزک (طرح ده ماده ای مریم رجوی) کند و پنبه زیر کرستش و… بگذارد که شاید مورد پسند نئوکانها قرار بگیرد تا تشویق به صیغه کردن رجویها شوند و بعد از نابودی کشور او را بقدرت برسانند. بنابراین بسیار واضح است و غیر خردورزانه خواهد بود که در وحدت با دیگران گذشته از ایرادات خطرناک دیگری که برای رجوی دارد که بدانها اشاره خواهیم کرد برای خود و بدست خودش هو به خانه شوهر خارجی بیاورد.
چون وحدت سیاسی وقتی معنی دارد که مبارزه واقعی مبتنی بر رابطه با مردم داخل کشور صورت بگیرد. و نیروهای حاضر در این اتحاد هرکدام بخشی از نیروهای جامعه را نمایندگی کنند. که به گواهی تمامی هموطنان چهل سال است که ثابت شده هیچ ارتباط معنی دار سیاسی-تشکیلاتی-مبارزاتی بین داخل و خارج وجود ندارد. صفر+ صفر= صفر.
مشکلات اتحاد با امام زمان
توجه کنید که تا بحال هیچ اشاره ای به تمامیت خواهی رجوی نگرده ایم. و تنها بحث را برمبنای واقعیتهای میدانی تحلیل و معرفی کرده ایم. یعنی اگر رجوی تمامیت خواه هم نبود شرایط موجود تعادل قوای سیاسی همین را اقتضاء میکرد. چه برسد که رجویِ امام زمان که وحدت کردن برایش در دستگاه فکری او مانند این است که فرض کنیم پیغمبر اسلام برود و با یکی از قبایل عرب امر پیامبری اسلام را مشترکا برعهده بگیرند. از همینجا به نوع و محتوای بظاهر اتحاد سیاسی در درون شورای ملی مقاومت نیز میتوان پی برد که چگونه رجوی به به اصطلاح وحدت با آنها راضی شده.
اینها دلایل بنیادی دوری فرقه رجوی از هرگونه وحدت بود. حال اگر با اقماض بپذیریم که اگر شرایط واقعی غیر از این بود و رجوی کورسویی از پیشرفت در وحدت با دیگران میدید، آیا بدان تن میدهد؟ در اینصورت نیز وحدت با دیگران برای رجوی حکم عمل انتحاری دارد. و در بهترین شکل اگر او را لعن و نفرین نکرده و از دور خارج نکنند باید برود باگردن کج در انتهای صف بایستد. در ادامه تشریح خواهم کرد.
جلسه مشترک وحدت رجوی با دیگر نیروها
مسعود رجوی: رفقا، از آنجا که “من” در رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران در دو نظام مبارزه کرده ام و هزاران نفر شهید ساخته ام، افتخار برعهده گرفتن رهبری این اتحاد را به همه شما میدهم. از آن مهمتر افتخار ریاست جمهوری مریم رجوی مهر تابان و یکی از همسران عزیزم برای شما مبارک باشد.
متحدین در جلسه: جلسه بهم میریزد و رئیس جلسه همه را به آرامش دعوت میکند. و به رضا پهلوی اجازه صحبت میدهد: جناب رجوی لطفا پیاده شوید با هم برویم. اجازه بدهید شما را با واقعیت آنچه که شما بنام سابقه مبارزاتی برای خودت میشماری را از نقطه نظر مردم ایران همان خلق قهرمانی که شما نام آنها را در کنار خدا در شعار “بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران” استفاده میکردید بررسی کنیم.
حمایت مردم ایران در بدو سرنگونی پدرم به این دلیل بود که آن مرهوم تا شما خواستید دست به ترور بزنید همتان را دستگیر و تا پیروزی انقلاب زندان کرد، در نتیجه مردم ماهیت شما را در عمل تجربه نکردند و تنها شعارهای شما را شنیدند. از همین رو بعد از سرنگونی پدرم بر اساس شعارهای شما بسمت شما آمدند. اما همین مردم به محض اینکه دوباره در رژیم حاضر دست به زدید هیچ حمایتی از شما نکردند و رژیم توانست شما را جارو کند.
بعد از چهل سال با شناخت دقیق از شما علیرغم شرایط اسفبار امروز که قبول دارید آزادی و عدالت و دمکراسی و دزدی و سرکوب وگرانی … بسیار بیشتر است. وقتی مردم برای احقاق حقوقشان خود به خیابان میآیند و هیچ اسمی از شما نمیآورند یعنی مبارزه شما را با رژیم حاضر را نیز نفی کرده و میکنند و آنرا تائید نمیکنند. دچرا که شما را دشمن کشورشان در کنار صدام حسین میبینند.
از طرفی هم تعدادی که شعاری دادند و نامی از کسی بردند نام پدر بزرگ مرا بردند. و به روحش درود فرستادند. این شعار بوضوح به شما مدعی مبارزه با پهلوی میگوید جناب رجوی غلط کردی با پهلوی نیز مبارزه کردی، و آنرا را نیز رد میکنند. بنابراین آنچه مبارزه با دو نظام از آن یاد میکنید عملا از نظر همان خلق قهرمان ایرانتان سند جرم شما محسوب میشود. و در نیتجه آنچه شما “شهدایی که داده اید” میخوانید نیز کشتاری است که باید پاسخگوی آن باشید. کشته در راهی که مردم ایران آنرا جنایت میدانند و رد میکنند، شهید نیست.
مهمتر ازهمه شما با رژیمی ادعای مبارزه میکنید که چهل سال است طبق دستورات استراتژیک شما در حال مبارزه با امپریالیسم است. هرچند به خوبی شما اهداف استراتژیک جنگ با آمریکا!!! و سرنگونی امپریالیسم و اشغال آنرا را نتوانسته محقق کند ولی دنبال خطوط داهیانه شما حداقل اشغال سفارتهای خارجی که شما تشویق و ترویج میکردید را خوب گرفته است. پس دیگر شکایت شما از چیست؟ بعضی شعارهایتان را در پانوشت بخوانید آقای رجوی.
مسعود رجوی: ولی پدرت دیکتاتورخون آشامی بود که مبارزان را زندان شکنجه و اعدام کرد.
رضا پهلوی: درست، اما آقای رجوی پدر و پدر بزرگ من طی پنجاه سال حکومتشان چند نفر از مردم ایران را زندان و شکنجه و کشتند؟ شما یک قلم در فروغ مدعی شدید 50هزار نفر را کشته اید. کشته های در مرزهای کشور از جوانانی که در حال دفاع از ایران بودند، ترورهای درون شهرها و در درون تشکیلات خودتان را نیز به آن اضافه کنید. به اعتبار آماری که خودت منتشر کرده ای، آمار کشتار شما صدها برابر از جمع کشتار پدرو پدر بزرگ من بیشتر است.
مسعودرجوی: پدرت وابسته به آمریکا و انگلیس بود.
رضا پهلوی: درست است. ولی جناب رجوی الان که شما با پولهای کلانی که برای سیاستمداران جهت در آمیختن و آویختن و التماس به همان آمریکا و انگلیس و…که پدرم بدانها وابسته بود خرج میکنی تا اینکه شما را سرکار بگذارند گوی سبقت را از پدرو پدر بزرگ من ربوده ای. پدرم در بسیاری از زمینه ها با اسرائیل مخالف بود ولی شما تابع نعل به نعل سیاستهای اسرائیل را اجرا میکنی. اسرائیل افشای اطلاعات اتمی را به من داد من ازترس آبرو ریزی قبول نکردم تو اما با میل و رغبت و دل و جان و با افتخار اینکارخیانتبار را کردی.
آقای رجوی مگر شما نگفتی و ننوشتی که :
خوب خانم رجوی الان در حال بخاک مالیدن پشت امپریالیسم است یا دادن ماشاژ تایلندی به پشت امپریالیستهایی که به شوهایش دعوت میکند؟
مسعودرجوی: پدر تو مستبد بود و آزادی کش و دمکراسی را نابود کرد.
رضا پهلوی: این رسوایی پدرم چون عالم گیر شده نمیتوانم رد کنم. ولی پدرم حداقل در ظاهر هم شده میگفت من دارم مملکت را آباد میکنم همه سلاحهای تولیدی آمریکا را میخرم که ایران را قوی کنم. بعد معترضین و بویژه کسانیکه سلاح میکشیدند را نابود میکرد. ولی نمیرفت با عراق همدست شود که کشور خودش را نابود کند. نمیرفت به آمریکا بگوید بیا به ایران حمله کن. نمیرفت خونه مردم و زناشان را به عقد خودش در نمی آورد. مسائل خودش را توسط وزیر دربار اسدالله علم با وارد کردن زنان از پاریس حل میکرد. ولی هیچوقت نیامد بگه همه زنان ایران مال من هستند و باید از شوهرانشان متنفر باشند. و هر شب با زن یکی از خانواده های ایرانی بخوابه. نمیرفت مردم را بگیرد و بگوید پدر سوخته بگو ببینم دیشب خواب دیدی چه بوده. جوانانی که شب خواب دیده و غسل واجب میشدند را نمیگرفت بیاورد وسط میدان آزادی و بگوید همه صحنه (خواب پورنوی دیشب را تعریف کند) تا بقیه به او تف و لعنت کنند. و زنان را برای اینکه حتی در ذهنشان نیز به فرزندانشان فکر نکنند رحم زنان را از شکمشان در نمیآورد. تو طی چهل سال گذشته با کدام بهانه حتی اجازه نداده ای کسی در درون مناسباتت در حلقه کسانی که تحت نفوذ و قدرت تو بوده اند، حتی فکر و اندیشه کنند، چه برسد به اینکه به فکر انتقاد تو بیفتند. این استبداد است یا آنچه پدر و پدر بزرگ من انجام دادند؟
مسعودرجوی: ولی زندان اوین مال پدر تو بود محل شکنجه و اعدام.
رضا پهلوی: بله زندان اوین را پدرم ساخت و به بهره برداری رساند!! پدرم مدعی بود با افرادی که مسلحانه با او به مبارزه میپرداختند این رفتار را میکرد. ولی جناب رجوی تو با دوستانت و کسانیکه برایت جان میدادند و برایت مردم را ترور میکردند و فقط از زیاده رویهایت انتقاد میکردند و خواستار حقوق مسلم انسانی خودشان بودند و هیچ مبارزه ای هم در کار نبود همین زندان و شکنجه و اعدام را براه انداخته ای. کی در زندان اوین کسی زیر فشار رفتار زندانبانان خود کشی کرده که در زندان اشرف تو زنان و مردان مجاهد و کودکان دست به خودکشی میزدند.
پدر من هیچگاه زندانیانش را مجبور نکرد که کودکانشان را به اجبار وارد زندان کنند. ولی تو کودکانشان را با فریب و نیرنگ به زندانت اشرف کشاندی و به اجبار نگهشان میداشتی حتی پسرت محمد نیز به اجبار در زندان نگهداشتی که دست آخر وقتی پایش به آلبانی رسید فرار کرد. الان هم منتقد جدی خودت است.
اما دیوارهای زندان اوین تنها چند صد متر زمین را، ازکل مردم ایران جدا کرده بود. اما شما دور تمام مملکتت دیوار کشیده ای. و برام تمامی مردمت زندان ساخته ای. چه زمانیکه در شهر اشرف در عراق که آنرا پایتخت دومت میخواندی چه زمانیکه در آلبانی اشرف 3 یا همان پایتخت سومت هستند. اجازه خروج و ورود به هیچ کس نمیدهی. تازه داخل زندان اشرف نیز زندان دیگری راه انداخته بودی. درصورتیکه در زندان اوین پدر من به زندانیان از جمله توِ … اجازه میداد که با پدر و مادرت و اقوامت دیدار کنی، اما تو اجازه حتی نمیدهدی زندانیانت فرزندانشان را ببینند یا پدر و مادرشان را….پدر من اجازه میداد شماها از همه امکانات مطالعاتی، دسترسی به مطبوعات، رادیو، تلویزیون کشور، … استفاده کنید. تو همه زندانیانت در اشرف را از همه اینها محروم کرده ای. و یک برده داری تمام عیار راه انداخته ای. پدرم میگفت هرکس نمیخواهد میتواند پاسپورت بگیرد و برود. تو حتی اجازه خروج نمیدهدی. گزارش خروج ممنوع “موسسه رند” تحت نام “گزارش رندRand Report ” از این استبداد شما عالم گیر است.
بزرگترین خیانت شما وحدت کردن با دشمن متجاوز علیه کشور بوده است. که بعنوان بخشی از ارتش متجاوز عراق مردم و جوانان ایران را هنگام دفاع از تجاوز خارجی کشته اید. کشتار کردهای عراق جای خود. امروزه نیز خواستار حمله نظامی آمریکا و متحدین او به ایران برای نابودی ایران هستید تا شاید به بهای نابودی ایران شما بقدرت برسید. این یعنی دشمن ترین دشمن ایران هستید.
مسعود رجوی: جلسه را بهم زده و با محافظینش از جلسه فرار میکند.
بنابراین مسعودرجوی بخوبی میداند که هیچ چشم اندازی در پیش رو ندارد و هیچ دلیل نمیبیند که با دیگران متحد شود چرا که در نزدیک شدن به دیگران باید. به هزاران سوال که چند نمونه اش در فوق آمد در مورد گذشته خیانتبار خود پاسخ دهد. و بسرعت در مواجهه رودر رو با دیگران حتی خبرنگاران و رسانه های خبری دستش خالی و بی محتوائیش رو میشود. و در بهترین شق اگر از همه جنایاتش چشم پوشی کنند حداکثر با لطف و کرم متحدین باید برود و با گردن کج در انتهای صف بایستد.
دست مسعودرجوی وقتی در مقابل رضا پهلوی که تمام گذشته سببی او اعدام و زندان و شکنجه و غارت کشور بوده اینقدر خالی است، در مقابل افرادی مانند حسن شریعتمداری بسا بسا خالیتر است. چون شریعتمداری بطور فردی دست در خون ندارد، ایراد او علم شدن توسط دست های پشت پرده بین المللی است. بعلاوه گذشته فکری خودش و پدرش و اینکه مردم ایران در حال گذاراز اینگونه افکار و افراد هستند. جوانان کشور فاصله نوری با امثال حسن شریعتمداری دارند.
خطرناکترین جنبه اتحاد با رجوی
اگر در سالهای دهه 1360 بدلیل عوامفریبهای نظامی رجوی خیلی ها نمیتوانستند استبداد و خطر استبداد پل پتی را در رجوی درک و فهم کنند، امروزه بعد از چند دهه همه پرده افتاده و دیگر این سهل انگاری و ندانم کاری در قبال رجوی تاریخا نابخشودنی خواهد بود. امروزه دیگر همه میدانند که ادعای مسعود رجوی مبنی بر داشتن “علم لدنی وارتباط باطنی با عوالم غیب” یکی از خطرناکترین پدیده ها در جهان معاصر است که خمینی یک صدم این ادعاها را نداشت.
تشکلی که در همان سال 1360 تا اواسط سال 61 در ایران بطور کامل نابود شد در اوج شکست و ناتوانی وقتی دیگر غیر از روی کاغذ و نشریات سازمان در پهنه واقعی مبارزه حضور نداشت. رویکردش با همپیمانان مهمی چون
- جزب دمکرات کردستان ایران،
- شواری متحد چپ برای دمکراسی،
- جبهه دمکراتیک ملی ایران به نمایندگی هدایت متین دفتری و بهمن نیرومند،
- جنبش دمکراتیک انقلابی زحمتکشان (حسن ماسالی)،
- سازمان اتحاد برای آزادی کار،
- ابوالحسن بنی صدر،
- ناصر پاکدامن، و…
چکار کرد. حزب دمکراتی که وقتی تمامی تشکیلات رجوی در شهرها توسط رژیم نابود میشد واعضایش به او و کردستانی که دست حزب بود پناه میبرند و جانشان و تشکلشان را مدیون او بودند. حزب دمکراتی که نیروی مسلح جنگنده داشت که هنوز هم در منطقه فعال است را حذف نمود. چرا که رویکرد رجوی با متحدینش حتی در اوج ذلت و شکست، اطاعت مطلق یا حذف بوده است. همه کسانیکه در شورا باقی مانده اند، اطاعت محض را پذیرفته اند. استعفاء نامه آقایان محمدرضا روحانی و دکتر کریم قصیم بسیار بسیار در این زمینه روشنگر است.
بنابراین رجوی اساسا ظرفیت تعامل و با دگر اندیش را ندارد. حالا فرض کنید که این رجوی نه در اوج شکست بلکه در ایران قدرتی داشته باشد آیا میتوان حدث زد که چه رویکردی با دگر اندیشان خواهد داشت. این خطر بزرگی است که در کمین هر فرد و گروه و حزبی که وارد تعامل با رجوی بشود نشسته است. آنهم نه با نیرویی چون حزب دمکرات بلکه با نیروییکه مانند قارچ یک شبه در خارج کشور میرویند و خود را فلان شورا، حزب سکولار و … مینامند و تشکلشان چیزی جز خودشان نیست.
فراخوان به اتحاد با رجوی به چه معناست
امسال تعدادی از کودکان تازه به بازار سیاسی کاری وارد شده همچون مهران براتی و…، حرف از فراخواندن رجوی به اتحاد و شرکت در “مدیریت دوران گذار” زدند، چرا که او ارتش!!! و سلاح!!!! دارد!!! کودکی و سادگی اینها البته قابل فهم است، چون سرسوزنی درک از یک مبارزه سیاسی نداشته، ضمن اینکه نشانگر غیر جدی بودن آنهاست، بیاناتشان نشاگر سطحی نگری و بی اطلاعی آنها از تعادل قوا و کم و کیف نیرویهایی است که فراخوان به اتحاد با آنها را میدهند. از سازمان مجاهدینی که دو دهه است خلع سلاح شده و در آلبانی نیروهایش صد نفر صد نفر جدا میشوند و به ایران میروند، بسیاری از فرماندهانش در بیمارستانهای آلبانی مرده و یا در حال مرگ هستند، بعضی دیگر از فرماندهان و رزمندگانش که جدا شده و در اروپا یا همان آلبانی هستند علیه این تشکل اعلام جرم های سنگین کرده اند را بعنوان نیرویی که سلاح و ارتش دارد نام میبرند. ضمن اینکه همانموقع نیز که ارتش داشتند، تماما تحت قیومیت صدام حسین بود و هیچگاه بدرد مبارزه علیه رژیم نخورد ومگر برای به قتلگاه فرستادن رزمندگانش توسط مسعودرجوی برای راحت شدن از شر چند هزار نفر که بعد از آتش بس روی دستش مانده و یقه اش را بخاطر همه شکستهایی که به جنبش وارد کرده بود را میگرفتند. و صدام نیز از شر آپوزیسیونی که مانع صلح با ایران بود راحت میشد.
معنی شوهای باشکوه مریم رجوی در خارج کشور
از همین روست که هرچه دست رجوی در داخل ایران تهی تر و حامیان بین المللی او جهت بکارگیری او نا امید تر، تنفر مردم از او عمیقتر و در نتیجه هرچه به ضد ارزش بودن تمامی افکار و ایده ها و اسلام و دمکراسی ادعایی اش نزد مردم بهتر پی میبرد. یعنی چاه سقوط سیاسی_اجتماعی_ ایدئولژیک رجوی را عمیق تر بنمایش میگذارد. رجوی در مقابل شوهای سالیانه را با زرق و برق بیشتر برپا میکند و صف سیاستمداران بازنشسته شرکت کننده در شوهایش را طویلتر و دستمزدهایی که برای چند دقیقه سخنرانی و تعریف از تشکل خودش را بالاتر میبرد. اختناق درون تشکیلاتی را بیشتر و ترور مخالفین و جدا شدگان حتی پسرش محمد رجوی را شدت میبخشد.
در همین راستاست که میتوان نیاز حیاتی رجوی را به این که رژیم اعلام کند یک یا دو نفر را در رابطه را فرقه رجوی دستگیر کرده است، فهمید. ازهمین رو دستگیری دو جوان بسیار کم تجربه دانشگاه شریف که خاله آنها عضو مجاهدین است بسیار بسیار مشکوک است که چگونه فرقه رجوی با آنها اینگونه آشکار و بدون ملاحظات امنیتی تماس برقرار کرده اند که بلافاصله به دستگیری آنها انجامید است. رجوی سابقه بسیار ننگینی در قربانی کردن اینگونه هواران در داخل داشته است تا از دستگیری و اعدام آنها خوراک تبلیغی برای خود دست و پا کند.
بنابراین افعی رجوی طی چهار دهه نشان داده که تحت هیچ شرایطی توان زایش کبوتر آزادی و دمکراسی را ندارد. بیخود نیست که مردم ایران سالهاست که سوراخ این افعی را در کشورشان گل گرفته اند.
داود باقروند ارشد
13 سپتامبر 2020
23 شهریور 1399
پانوشتها:
شعارهای مبارزه با امپریالیسیم گروههای چپ و از جمله فرقه مجاهدین از فریب دیروز تا واقعیت امروز:“
- حل مسائل صنفی دانش آموزان فقط در چهارجوب مبارزه ضد امپریالیستی امکان پذیر است” (نشریه مجاهد شماره 10 آبان 58)”
- بازهم در نهایت خلوص اعلام میکنیم که: در خطوط انقلابی ضد امپریالیستی تا پای جان در کنار امام خمینی باقی خواهیم بود. بنحوی که هیچ شبهه و نیرویی را توان آن نخواهد بود که در این مسیر مارا از سرگذاشتن به قدوم امام بازبدارد”. – نشریه مجاهد ش 14 سال 1358 سرمقاله نمود و ماهیت-
- . عظمت و پیچیدگی مبارزه ضد امپریالیستی تا آنجاست که از یکطرف درکنارهُ میدان آن خیل مدعیانی دیده میشوند که در پایان تلاشهایی خفت بار دست از مقاومت شسته و خوان گسترده غارت و استثمار خلق را وجه المصالحه پذیرش نوکری و چاکری خود برای امپریالیسم آمریکا قرار داده اند [منظور رژیم کنونی] و رهبرانی را میبینیم که طی مقاومتی جانانه پشت آمریکا، این بزرگترین قدرت ضد مردمی تاریخ را بخاک رسانده اند”. [منظور مسعودرجوی] – نشریه مجاهد ش 12 سرمقاله جلد نشریه-
- . همانطور که میدانیم آمریکا بعنوان سردمدار امپریالیسم جهانی دشمن و غارتگر همه خلفها و نتیجتا مسئول درجه اول تمام بدبختی های ملل زیر سلطه است. از اینرو حرکتهای آزادیخواهانه و رهایی بخش هم در هر گوشه ای از جهان بدون شک برعلیه آمریکا خواهد بود – . نشره مجاهد، مقاله “ماهیت روابط فعلی ایران و آمریکا-
- . سرمقاله چه باید کرد؟ علاج همه دردهای بی درمان امروز، در ادامه دادن و هرچه عمیق تر مبارزه ضد امپریالیستی آمریکایی نهفته است. (نشریه مجاهد ش13 آذر 1358)
- . آیا رابطه با آمریکا میتواند بر اساس مودت و دوستی و عدم مداخله باشد؟ – تیتر مقاله مجاهد ش 12 ص 4-
بیشتر بخوانید: