ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
جنگ ایران و عراق یک اتفاق منطقه ای گذرا نبود، بلکه جنگی با ابعاد بین المللی بود که بر روی خاک این دو کشور به وقوع پیوست. ایران و عراق هیزم آتش این جنگ بین المللی با ابعاد استراتژیک شدند و به عنوان دریچه تخلیه باروت جنگ سرد بین دو بلوک شرق و غرب عمل کردند.
این دو کشور همچنین به آزمایشگاهی برای ماشین آلات و طرح های جنگی تبدیل شدند و هر آنچه که به جنگ مرتبط است همانند جنگ رسانه ای و اقتصادی هم در این نبرد آزمایش شد. هدف جنگ نیز کاملا واضح بود: باز ایستاندن انقلاب ایران و وارد کردن نظام صدام به دالانی تاریک پس از درگیر کردنش در این جنگ.
ابعاد و اهداف استراتژیک این جنگ، خود بیانگر دلیل به درازا کشییدن اش است. لوازم این جنگ چیزی جز خون فرزندان بیگناه دو کشور و ثروت های آنها نبود، ثروت هایی که به جای به کارگیری در توسعه و پیشرفت در خدمت جنگ قرار گرفت.
در این جنگ که عراقی ها “به نیابت از دیگران” در آن جنگیدند، نفت که قاعدتا باید وسیله ای باشد برای رفاه، تبدیل به ماده ای شد که مردم دو کشور در آن سوختند. غرب در استمرار این جنگ تضمین بازار های نفتی و بازار های اسلحه و تقسیم غنیمت ها و مناطق نفوذ را جستجو می کرد. اگر چه حتی برخی از کشور های کوچک هم به منافعی از جنس غنائم بزرگان دست یافتند.
ترسیم کردن این جنگ تنها در چارچوب جغرافیایی و تاریخی و بدون درنظر داشت بازی ملت ها که به دست بزرگان اداره می شود اشتباهی فاحش است. گردانندگان این بازی با سر آغاز هزاره جدید مستقیما در افغانستان و عراق وارد آن شدند.
روح انقلاب ایران معمایی بود که غرب و شرق را حیرت زده کرد، اما پروپگندای آمریکایی موفق به رواج این ایده شد که انقلاب ایران و رهبرش آنگونه که محمد حسنین هیکل آن را توصیف می کند “تیری بود که در قرن هفتم میلادی شلیک شد و در قلب قرن بیستم جای گرفت،… همچنان معتقدم این توصیف در تعبیر آنچه دیدم دقیق است… شخصیت های این دوره بسیار شبیه شخصیت های دوره فتنه بزرگ در زمان علی بن ابی طالب و معاویه بن سفیان هستند. ایران بعد از انقلاب گویی حال و هوای کربلا را بازیافته است.”
این گونه بود که این فکر در سطح کشور های عربی و اسلامی رواج داده شد تا همه این کشور ها در خطی واحد در کنار صدام حسین قرار گیرند و کشور هایشان تبدیل به عمقی استراتژیک برای قادسیه صدام شود. قهرمان ملی این قادسیه اما پس از پیروزی و بعد از هضم لقمه راحت کویت سعی در بلعیدن یک یک آنان کرد.
به همین دلیل است که کشور های عربی نظام جدید در عراق را به سختی پذیرفتند چرا که آن را امتدادی از تحولات ایران و تلاش هایش جهت صدور انقلاب و مذهب تشیع می دانند.
صدام برای ریزترین جزئیات نظامی، امنیتی، اقتصادی و تبلیغاتی جنگ برنامه ریزی کرده بود. تمام ارگان های حکومتی به صورت بیست و چهار ساعته در حال آماده باش قرار داشتند. خزانه، دریا ،خاک و آسمان کشور های خلیج به روی او گشوده بود. سامانه های ردیابی و هواپیما های تجسسی آمریکا مرتبا اهداف ایرانی را ردیابی می کردند و تصاویر تحرکات نیرو های ایرانی را در اختیار فرماندهان عراقی در میدان جنگ قرار می دانند تا بتوانند شکست های جدی عراق در پی حملات نیروهای ایرانی را جبران کنند.
برخی از منابع آمریکایی اشاره می کند که آمریکا در حدود ۲ هزار گزارشگر جنگی برای پوشش خبرهای جنگ جهانی دوم به اروپا اعزام کرد. در جنگ کره هم بیش از ۵۰۰ گزارشگر آمریکایی به پوشش جنگ پرداختند که از این میان پنجاه نفر کشته شدند اما از بررسی برخی از مدارک به جا مانده در عراق اینک روشن شده است که بیش از ۱۲ هزار گزارشگر با ملیت های مختلف که برای رسانه های عربی و بین المللی کار می کردند در پوشش خبر های جنگی و فعالیت های سیاسی و لجستیک مرتبط با جنگ شرکت داشتند. تنها در جنگ های فاو بیش از ۱۰۰۰ گزارشگر بین المللی حضور داشت. این ارقام بیانگر میزان توجه بین المللی به جنگ ایران و عراق است.
رژیم صدام که تمام امکانات لازم را در اختیار این گزارشگران قرار داده بود می کوشید که گزارش های ارسال شده خالی از اطلاعاتی باشد که حکومت اش را دچار مشکل کند. اطلاعاتی همانند شکست های نظامی یا گزارش هایی حاکی از ضعف و انتقاد از وضعیت پشت جبهه ها در زمره رویدادهایی بود که در رسانه ها منعکس نمی شد. البته در موارد اندکی برخی از این گزارش ها درز کرد و سرو صدای زیادی به همراه داشت.
در این جنگ روزنامه نگاری جنگی بخشی از ارزش خود را از دست داد. بسیاری از اطلاعاتی که احتمال حذف آن می رفت دچار خودسانسوری می شد زیرا همه رسانه ها وابسته به دولت و زیر تیغ ممیزی آن قرار داشت. ممیزان دولتی اجازه نشر بسیاری از وقایع و گزارش های عینی و بی طرف را نمی دادند. تنها اطلاعاتی که با سیاست های رسمی فرماندهی کل قوا همخوانی داشت اجازه نشر می یافتند.
حتی گاهی ممکن بود اطلاعات مثبت که از پیروزی نیروهای عراقی سخن می گفت سانسور شود. رسانه های خارجی موجود در عراق نیز ملزم به رعایت این چارچوب ها بودند. برای این منظور دفاتر این رسانه ها به طبقه همکف وزارت رسانه ها منتقل شد تا بیشتر بر تحرکات و نوشته های آن ها نظارت شود.
بسیاری از گزارشگران بین المللی به اتهام نشر اطلاعاتی که ادعا می شد درزشان به دشمن کمک می کند بازداشت شدند و مورد بازجویی قرار گرفتند. در این دوره وسائل ارتباط جمعی از دستیابی به اطلاعات نظامی و اطلاعاتی مرسوم محروم بودند. انجام مصاحبه با فرماندهان نظامی بدون اخذ اجازه از سازمان های عقیدتی و سیاسی غیر ممکن بود. این گفت و گوها کاملا نظام مند بود و تنها درباره پیروزی های نظامی به صورت کاملا اغراق آمیز و به دور از حقیقت و همسو با دستورالعمل های سازمان عقیدتی سیاسی در هر مرحله از جنگ منتشر می شد. هرگونه نقد یا اشاره به نقاط ضعف در این مصاحبه ها ممکن بود با اتهام تهدید امنیت ملی رو به رو شود. اتهامی که محکوم را راهی چوبه دار می کرد.
رادیو و تلویزیون در کنار مطبوعات و همچنین هنرمندان و ادبا نقش اساسی در فراخوان مردم به جبهه ها داشتند. این فعالیت های فرهنگی با وسوسه ها و تهدیدات هولناکی همراه بود. هر کس که از انجام وظیفه سر باز می زد و یا به زبان و قلمش اجازه صحبت درباره افکار و احساسات ضد جنگ و ضد فلاکت های جنگ را می داد، سرنوشت هولناکی در انتظارش بود.
نظام صدام بسیاری از تریبون های رسانه ای عربی و بین المللی را برای تبلیغ سیاست هایش خرید و یا تاسیس کرد و با وجود مشکلات مالی و وجود بحران های مختلف میلیون ها دلار صرف این تریبون ها کرد.
به واقع این تلاش ها برای رسم چهره ای نیک از نظام نزد کشورهای عربی و اسلامی به عنوان “نگهبان دروازه شرقی وطن عربی و پشتیبان مسائل قومیتی موفق بود. اما این تصویر پس از حمله به کویت دگرگون شد و همچنان که در مثل عربی گفته می شود “جادوی جادوگر به خودش بازگشت.”