قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

سخنرانی آقای داود باقروند ارشد در پارلمان اروپا

 

جمعه گردی های اسماعيل نوری عل-ا ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی

اسماعيل نوری‌علا

اگرچه در گذشته چندان فرصتی نيافته بودم که نشان دهم چرا «سکولاريسم نو» و «سکولار دموکراسی» دو همزاد مفهومی اند و من چرا و چگونه از آن يکی به اين يکی رسيده ام اما، اکنون، با پايان گرفتن دورهء ده ساله ای از نوشتن حدود پانصد مقاله با عنوان «جمعه گردی ها»، که جای پای تحولات فکری يک ايرانی علاقمند به تاريخ گذشته و حال و آيندهء کشورش را در خود دارند، و در سرآغاز دورهء ديگری، که اميدوارم طی آن اين انديشه ها نمود عملی بيشتری هم پيدا کنند، فرصتی را فراهم کرده ام تا بصورتی مختصر سير تحول انديشه از «سکولاريسم نو» تا «سکولار دموکراسی» را با خوانندگان وفادار «جمعه گردی ها»يم مرور کنم.

esmail@nooriala.com

پيشگفتار

ده سال پيش، به دعوت دوست قديمی ام آقای تقی مختار، مدير و سردبير نشريهء «ايرانيان» که نزديک به بيست سال است در پايتخت امريکا منتشر می شود، من نوشتن مقالاتی هفتگی را آغاز کردم که پس از مدتی نام «جمعه گردی ها» را بر آنها نهادم، چرا که آن نشريه روزهای جمعه منتشر می شد و هنوز هم می شود.

سپس، هشت سال پيش، با مدد گرفتن از کمک های معنوی و مادی دوستی همدل و همفکر، متصدی انتشار نشريه ای اينترنتی به نام «سکولاريسم نو» شدم.

سه سال پيش هم، با برگزاری «اولين کنگرهء سکولار دموکرات های ايران» و تشکيل «جنبش سکولار دموکراسی ايران»، آن نشريه تبديل به پايگاه رسمی اين جنبش شد و به همين نام به کار خود ادامه داد.

در طی اين سه سال اما من، بعنوان سردبير اين هر دو نشريه، هرگز چندان فرصتی نيافته بودم که، در راستای توضيح اين تغيير نام، نشان دهم که چرا «سکولاريسم نو» و «سکولار دموکراسی» دو همزاد مفهومی اند و من چگونه از آن يکی به اين يکی رسيده ام. اما، اکنون، با پايان گرفتن دورهء ده ساله ای از نوشتن حدود پانصد مقاله با عنوان «جمعه گردی ها»، که جای پای تحولات فکری يک ايرانی علاقمند به تاريخ گذشته و حال و آيندهء کشورش را در خود دارند، و در سرآغاز دورهء ديگری که اميدوارم طی آن اين انديشه ها نمود عملی بيشتری هم پيدا کنند، فرصتی را فراهم کرده ام تا سير تحول انديشه از «سکولاريسم نو» تا «سکولار دموکراسی» را بصورتی مختصر با خوانندگان وفادار «جمعه گردی ها» مرور کنم.

تضاد و همزيستی

داستان از توجه به اين واقعيت آغاز می شود که جوامع کنونی، بصورتی کاملاً غير عمدی، پديده هائی «رنگارنگ» اند و وفور نژادها و قوم ها و فرهنگ ها و اديان و مذاهب و زبان ها در يک «جامعهء واحد» منشاء حضور «مجموعه های گوناگونی از ارزش ها و هنجارها» شده و اين «وفور» اغلب می تواند يا به «تزاحم» و «تخالف» و «تضاد» بيانجامد و يا ـ اگر شرکت کنندگان در اين رنگارنگی عاقل و بالغ باشند ـ رو به «تساهل» و «تحمل» و «همزيستی» نهاده و جامعه را از خطر نابودی نجات دهد.

در عين حال، از آنجا که هر جامعه ای زايندهء دستگاه های اعمال قدرت (چه قانونی، چه غيرقانونی، و چه نظامی) است، اگر اين «قدرت» تنها به چنگ پيروان يک مجموعهء ارزشی ـ هنجاری از ميان مجموعه های پر شمار ديگر بيافتد و اين «پيروان» بخواهند ارزش ها و هنجارهای خود را بر کل جامعه تحميل کنند، حاصل کار، بصورتی خود بخود، عبارت از استبداد، سرکوب و تبعيض تقسيم کنندهء جامعه به «خودی» و «ناخودی» خواهد بود.

صحت اين نگاه بديهی را بقدرت رسيدن «دينکاران فرقهء دوازده امامی» در کشورمان به اثبات رساند. آنها قانون اساسی جديدی را بر بنياد شريعت فرقهء خود نوشتند و کار «شيعی کردن جامعه» را (تحت نام «اسلامی کردن») آغاز کرده و دست به کشتارهای وسيع و سرکوب های خونين و فراری دادن ميليون ها ايرانیِ «دگر انديش»ی زدند که، طی هفتاد سال تسلط انديشه های برآمده از انقلاب مشروطه، با مفاهيمی همچون «دموکراسی، برابری همهء شهروندان يک کشور در برابر قوانين، آزادی احزاب و سنديکاها و نيز آزادی بيان و تبليغ انديشه» آشنا شده و برای متحقق ساختن آنها در کشورشان مبارزه نموده و حتی، اصالتاً به همين سودا، در انقلاب 57 شرکت کرده بودند. اما از آغاز کار حکومت جديد بود که کليهء تصورات مثبت در مورد انقلابی که «اسلامی» (به معنای «شيعی») نام گرفته بود در برابر يک قانونمندی جامعه شناختی رنگ باختند: در جامعهء متکثر قدرت نبايد به دست يک گروه واجد ارزش ها و هنجارهای منسجم و تئوريزه شده بيافتد!

اينگونه بود که من، بعنوان يک دانش آموختهء جامعه شناسی، نسبت به غفلت عظيم خود و همدرسانم از آموزه های همان علمی که دانشجویش بوديم واقف شده و سفری پر فراز و نشيب را با ذهنيتی جستجو گر و ملتهب آغاز کردم.

سکولاريسم و مشکلات آن

در نخستين گام، ماهيت «مذهبیِ» رژيم تازه به دوران رسيده مرا به سوی بخش فراموش شده ای از زندگی و مطالعاتم رهنمون شد، و آن داستان رسيدن عصر روشنگری اروپا به مفهوم «سکولاريسم» (به معنی جدا کردن مذهب از حکومت) بود. تا آن زمان چندان در مورد اين مفهوم عميق نشده بودم اما تجربهء حضور روحانيت شيعهء امامی در حکومت و تحميل سرکوبگرانهء مفروضات و ارزش ها و هنجاری های اين مذهب بر جامعهء متکثر کشورم، بصورتی تجربی موجب انکشاف معنا و ضرورت سکولاريسم در ذهن من شد. پس مصمم شدم تا در مورد سکولاريسم و چگونگی پياده کردن آن در ايران بيشتر فکر و مطالعه کنم.

اما، بلافاصله، هم در آغاز راه، چند پرسش سمج در برابرم ظهور کردند که ذهن را در مورد راه علاجی به نام «سکولاريسم» دچار ترديد می ساختند:

– مگر، هفت دهه پيش تر، «انقلاب مشروطه»، و جدال سهمگين مبارزان راه آن با آخوندهای «مشروعه طلب» بر سر همين نبود که می خواستند حکومت کشورمان سکولار باشد، و «دموکراسی، برابری همهء شهروندان يک کشور در برابر قوانين، آزادی احزاب و سنديکاها و نيز آزادی بيان و تبليغ انديشه» در جامعه برقرار شود؟

– و مگر بی اعتنائی شاهان پهلوی به اعتراضات آخوندهای شيعی نسبت به سکولاريزه کردن جامعه نبود که کشور را در حد قابل توجهی از شر آنها مصون داشته بود؟

– پس چرا، با وجود اين «نگاه سکولار»، نتوانستيم به دموکراسی و برابری همهء شهروندان کشور در برابر قوانين، و آزادی احزاب و سنديکاها و نيز آزادی بيان و تبليغ انديشه برسيم و استبداد توانست خود را بصورت هولناکی «باز توليد» کند؟

اين پرسش ها به واقعيتی منتشر در سراسر جهان راه می بردند: اگرچه دموکراسی، بدون استقرار سکولاريسم، در يک جامعه متحقق ناشدنی است اما سکولاريسم (به معنی جدا سازی مذهب از حکومت) نه تنها لزوماً دموکراسی را بهمراه خود نمی آورد بلکه می تواند مادر استبدادهائی نوظهور باشد.

می شد ديد که قرن بيستم، بخصوص در فاصلهء بين دو جنگ جهانی و سپس در پی هر انقلاب جديد، مشحون از پيروزی سکولارها و شاهد پيدايش حکومت هائی سکولار بوده است: در يکسو لنين، استالين، هيتلر، موسولينی، و در سوی ديگر کمال آتاتورک، رضا شاه، و… آنها همگی حکومت های خود را بر بنياد سکولاريسم بنا کرده بودند اما هيچ کدام اين حکومت ها، در مدارجی متفاوت، «دموکراتيک» نشده بودند.

و من، عاقبت، پاسخ پرسش هائی را که در ذهن داشتم در اين نکته يافتم که اين حکومت ها اگرچه «مذهب» را از حوزهء نفوذ خود رانده بودند اما هر يک، به فراخور حال شان، نوعی «ايدئولوژی سکولار» را جانشين آن «مذهب رانده شده از حکومت» نموده و اين «ايدئولوژی ها»، در عمل، دقيقاً شبيه «مذهب» عمل کرده و منشاء تبعيض و آغازگر روندی سرکوبگرانه شده بودند.

يکی بودن مذهب و ايدئولوژی

همسانیِ کارکردیِ «مذهب» و «ايدئولوژی های سکولار»، و بطور کلی «ايدئولوژی»، مرا متوجه يکی بودن گوهرين اين دو کرد. می شد ديد که ايدئولوژی نيز نوعی مذهب است، يا مذهب نوعی ايدئولوژی است و، پس، لازم است که «سکولاريسم» را از تبديل شدن به «ايدئولوژی» نجات داد و بايد، بجای اينکه فکر کنيم سکولاريسم آورندهء دموکراسی است، به اين بيانديشيم که اصل مطلب «دموکراسی» است و سکولاريسم فرع بر آن محسوب می شود؛ آنگونه که دموکراسی را بايد همچون اسم فعلی در نظر بگيريم که صفت اش «سکولار» است و اگر اين اسم (=دموکراسی) از آن صفت (=سکولار) محروم شود بلافاصله از ميان بر می خيزد و جانشين اش «استبداد سکولار»ی می شود که با تبديل کردن سکولاريسم به ايدئولوژی، يا نوعی مذهب، تبعيض آفرين و سرکوبگر می شود.

بدينسان می شد ديد که صورت مسئله به اين بر می گردد که چگونه سکولاريسم را می توان به دموکراسی متعهد کرد و «سکولاريسم دموکرات» يا «دموکراسی سکولار» را بوجود آورد؟

خوشبختانه، پاسخ اين پرسش را انسان های روشنِ دوران پايانِ جنگ دوم جهانی بوضوح در قالب «اعلاميهء جهان گستر حقوق بشر» داده بودند و تنها کافی بود تا به جستجوی سکولاريسمی برويم که بر شالودهء اين اعلاميه ساخته شده باشد.

اينگونه بود که «تصور نوينی» از سکولاريسم در ذهن متجلی می شد که از يکسو ايدئولوژی گريز و، از سوی ديگر، مبتنی بر «اعلاميهء جهان شمول حقوق بشر» بود.

من نام اين امتزاج را «سکولاريسم نو» نهادم و، با انتشار يک نشريهء اينترنتی به همين نام، کوشيدم که توضيح دهم دو فرق عمدهء «سکولاريسم کلاسيک» با «سکولاريسم نو» در آن است که سکولاريسم نو «مذهب» و «ايدئولوژی» را يکی می بيند و هر دوی آنها را از حکومت جدا می کند و، در عين حال، نسبت به مفاد «اعلاميهء جهان شمول حقوق بشر» متعهد است.

سکولاريسم و بازتوليد استبداد

اما اين پايان ماجرا نبود. پرسش ديگری که بزودی سر بر آورد آن بود که:

«چرا در پی هر انقلابِ مدعی سکولار و دموکرات بودن، دست يابندگان به قدرت می توانند سکولاريسم را نيز تبديل به ايدئولوژی، و در نتيجه جانشين مذهب، کنند و از اين طريق استبداد را بازتوليد نمايند؟ و چگونه می توان، در پی تحولات و انقلابات هواخواهِ دموکراسی سکولار، از “بازتوليد استبداد” (در اشکال مختلف آن) جلوگيری کرد؟»

پاسخ به اين پرسش موجب يافتن پايهء سومی برای «سکولاريسم نو» شد: در يک جامعهء متکثر (که وجودش مفروض لازمی برای مطرح شدن انديشهء دموکراسی سکولار است) نبايد اجازه داد که حکومت «متمرکز» شود و در دست يک گروه منسجم ايدئولوژيک و يا يک نفر با اينگونه مشخصات بيفتد، چرا که چنين تمرکزی، بصورتی گريز ناپذير، به بازتوليد استبداد می انجامد.

معنای اين سخن آن بود که «سکولاريسم نو نيز، بدون تمرکز گريزی در مورد قدرت حکومتی، می تواند استبداد را ديگر باره بيافريند». بدينسان، «سکولاريسم نو»، بعنوان راه حلی در جوامع متکثر، و در قامت «سکولار دموکراسی، بر سه پايه استوار گشت:

1. جدائی مذهب و ايدئولوژی از حکومت

2. مبتنی بودن سکولاريسم بر «اعلاميهء جهان شمول حقوق بشر»

3. مبارزه با بازتوليد استبداد از طريق جلوگيری از متمرکز شدن قدرت، به استناد همان اعلاميه و ملحقات اش.

تأملی بر اين پايهء سوم

در مورد اين «پايهء سوم سکولار دموکراسی» بايد بر اين نکته تأمل کرد که، در «جوامع متکثر استبداد زده»، عادت های سياسی رايج موجب می شوند که قائل شدن به ضرورت عدم تمرکز خود نوعی زمينه سازی برای تجزيهء کشور تلقی شود. در اين جوامع (بر خلاف جوامع دموکراتيک سکولار) تصور آن است که می توان سکولار و دموکرات بود اما، برای حفظ تماميت ارضی کشور، بايد از نامتمرکز کردن قدرت جلوگيری کرد.

ولی، واقعيت های عملی و تئوريک، هر دو، نشانگر آنند که اتفاقاً پيدايش «ميل به تجزيه» در مناطق مختلف يک کشور مستقيماً ناشی از دو عامل «تبعيض و استبداد» است و اين دو عامل نيز خود محصول استقرار حکومت های ايدئولوژيک متمرکز اند.

در واقع، می توان ديد که در کشورهای استبداد زده، و حتی موقتاً خلاص شده از آن، مفهوم «عدم تمرکز» با مفهوم «تجزيه طلبی» يکی تلقی می شود؛ درست همانگونه که مفهوم «سکولاريسم» با مفهوم «دين ستيزی» همسانی می يابد. حال آنکه عدم تمرکز، با تقسيم امر خودگردانی مابين استان های کشور و جلب رضايت مردم مناطق مختلف تماميت ارضی يک کشور را تضمين می کند و سکولاريسم، با بستن راه دخالت مذاهب و ايدئولوژی ها در حقوق اساسی، چتری حمايتی می شود که در سايهء آن آزادی دين و مذهب، و نيز آزادی عقايد غير دينی و مذهبی، به يکسان تضمين می گردد. و اين همان امری است که در جوامع متکثر امروز تنها راه وصول به دموکراسی بوده است.

از اين منظر که به جهان امروز بنگريم می بينيم که هيچ کشور سکولار و دموکراتی نيست که، به صراحت يا در عمل، «اعلاميهء جهان گستر حقوق بشر» را زير بنای قوانين اساسی خود نکرده و به نوعی از عدم تمرکز وفادار نباشد؛ بطوری که می توان گفت سکولار دموکراسی، خواهی نخواهی، با تمرکز گريزی همراه است.

پايانه

نويسندهء «جمعه گردی ها» راه ده سالهء قلم زنی خود، از «سکولاريسم نو» تا «سکولار دموکراسی»، را به شادمانی پيموده است؛ چرا که به رأی العين ديده است که سکولار دموکراسی می تواند همچون آلترناتيوی تنومند در برابر «حکومت مذهبی» (که هم استبدادی و هم تبعيض آفرين است) قد علم کند و زمينه و امکان «نا – بودیِ» استبداد مذهبی را فراهم آورد.

او، همچنين، پنج سال از اين راه را، در کنار قلم زدن ها و گفتارهايش (که اين يکی خود به ششصد می رسد) به هموار کردن راه ظهور چنين آلترناتيوی هزينه کرده است و اکنون يازدهمين سال را با اين يقين می آغازد که، اگر کشورمان را ماجراجوئی های رهبران فرقهء دوازده امامی به نابودی نکشاند، و اگر ملت ايران برای تحقق سکولار دموکراسی همت کند، کشور عزيز ما نيز خواهد توانست از آتش خون زدهء اين چهل سالِ فلاکت بار، بگذرد و با در دست داشتن درفش سکولار دموکراسی، به دگرانديشی ها و همزيستی های رنگارنگ جهان متمدن باز گردد.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes