قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

سخنرانی آقای داود باقروند ارشد در پارلمان اروپا

 

سیامک نادری : شما بگین من چی بگم؟ چی بنویسم؟

۱۳۹۶ آذر ۲۲, چهارشنبه

سیامک نادری : شما بگین من چی بگم؟ چی بنویسم؟

سیامک نادری یک زندانی شکنجه شده است که نزدیک به هشت سال در زندانهای اوین و قزلحصار و گوهر دشت گذرانده و  سه سال  در زندانهای انفرادی و آنچه به آن قبر میگفتند بسر برده است. به محض آزادی از زندان به امید مبارزه بر علیه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی به مجاهدین در کمپ اشرف پیوسته است. بعد از 28 سال بعد از انتقال به آلبانی از مجاهدین جدا شده و اینک خاطراتش را از آنچه در شکنجه گاه های خمینی و خامنه ای و از آنچه در قرارگاه های مجاهدین گذشت را می نویسد. مجاهدین در بیانیه ای او را به تمارض مریض بودن در مناسبات! و به بریدگی در زندان خمینی و به دروغگویی و پریشان حالی متهم کرده اند! سیامک در این نوشته از شکنجه های خود در زندان جمهوری اسلامی نوشته و سند های افشاگری اش بعد از خارج شدن از زندان که با همراهی مجاهدین انجام شد را منتشر کرده است. در این همراهی ها مجاهدین او را به عنوان زندانی شکنجه شده مقاوم و شاهد قتل عام سال 67 به گالیندوپل معرفی کرده اند. – آیا آن زمان مجاهدین دروغ میگفتند یا امروز دروغ میگویند!؟ در رابطه با تمارض به بیماری من سه عکس سیامک نادری  بعد از آزادی از زندان خمینی و بعد از جدا شدن از مجاهدین را میگذارم تا خود قضاوت کنید. 

عاطفه اقبال – ۲۲ آذر ۹۶ برابر با ۱۳ دسامبر ۲۰۱۷

 

 

 

 

 

 

 


عکس سمت چپ : سیامک نادری سال 68 بعد از آزادی از زندان خمینی
عکس وسط : سیامک نادری سال 93 در آلبانی 
عکس سمت راست : سیامک نادری سال 96 بعد از استقرار در آلمان

روی عکس کلیک کنید تا نوشته های زیر آنرا بصورت بزرگ ببینید

نوشته سیامک نادری ۱۲ آذر ۹۶

سیامک نادری : آقا وخانم رجوی! شما بگین! من چی بگم؟ شما بگین، من چه بنویسم؟!

درجریان سفرگالیندوپل به ایران ، من وتنی چند ازاعضای مجاهدین بعنوان زندانیان سیاسی به اروپا رفتیم. بدلیل اینکه ازشاهدین قتل عام ۶۷ بودم. حسین مدنی گفت:« توسوژه اصل ما هستی، به این دلیل تو را به چند کشورمی فرستیم». به همین دلیل همراه با خانم زهرا مازوچیان ومن دریک ترکیب قرارگرفتیم. ودردانمارک ، بلژیک، سوئد، نروژوسویس( مقرژنو) رفته وبا خبرنگاران مصاحبه داشتیم.

خانمی ازعفوبین الملل هم برای مصاحبه جداگانه، خارج از مسائل سیاسی و موضوع گالیندوپل آمده بود.

همچنانکه تلویزیون سوئد هم دریک سلسله برنامه ویژه ای که داشت، از کسانی که «زندانهای سختی را گذرانده وشدیداً شکنجه شده اند» مصاحبه اختصاصی خارج ازموضوع گالیندوپل ومسائل سیاسی تهیه کرد، دراین برنامه من بصورت جداگانه ویک زندانی آرژانتینی که بمدّت۸ سال درزندانها شرایط سختی را گذرانده، مصاحبه تهیه شد.

اما نه تنها درمصاحبه های ویژه کیس گالیندوپل، بلکه درهردومورد عفوبین الملل وتلویزیون سوئد،  که قراربود ازتجارب خودم وشکنجه واعدام، و۳سال سلولها ی انفرادی وتاریکخانه های گوهردشت سخن بگویم، امّا همیشه عکس شما وآرم سازمان را دردست، ونام شما را برزبان داشتیم. زندان کف دستم بود، امّا دنبال قوی ترین وزیباترین بیان بران نام شما بعنوان رهبری عقیدتی بودم.

درشکنجه های وحشیانه پس ازدستگیری در۵مهرسال ۶۰، درآخرین روزبازجویی وشکنجه، برخلاف دوره های قبل که کابل تک رشته ایی به قطر۲سانتیمتربود، اینبارسه رشته را مثل گیس مادرانمان بهم بافته وقطرکابل به اندازه مچ دست می شد، وسرکابل ها را برای گره زده بودند، شکل گرزپیدا کرده بود، وبرنوک سیم لخت کابل ها برای اینکه آثارشکنجه وزخم باقی نماند با چسب نواری بسته بودند( اینها تجارب بازجوها ازشکنجه های ماههای پیش بود)، برخلاف کابل های تک رشته ایی! دربازجویی های قبلی …، وقتی اوّلین کابل سه رشته ایی برکف پایم فرود آمد،‌ آهی برآمد که نتوانستم نفسم را فرودهم. با خودم گفتم:« خدایا! این دیگه چی بود؟!» با اینکه با دستبند بسته بودند، براثرشوک وارده، هرچهارپایه تخت را درحالت خوابیده برآن، ازجا کندم!. بازجوی دیگربرپشتم پرید، ونشست، با فرودآمدن ضربه دوّم، ازشوکی که به من واردشد، تخت ازجا کنده شد، پاسدارشکنجه گرازپشت من پرتاب شد پایین، فحشی به من داد واینبار۲نفرنشستند روی من ویک نفرهم تخت را نگه داشته بود. من ازعصبانیت گفتم:« استغفرالله » شکنجه گربا کینه ونفرت داد زد:«‌ کثافت…! استغفرالله می گویی!» من ازبچّگی نمی دانستم معناش چیست؟! همینطوربرزبانم افتاده بود. بعد ها فهمیدم چرا بازجو اینقدرخشمگین شد!، اززیرچشم بند می دیدم. مجدّداً پارچه کلفت خونین کتان را بردهانم چپاندند وچشم بند را محکم ترگره زدند وسرم درجا سرشده بود. دیگرجایی را نمی دیدم. ضربه سوّم آمد و دیگرقدرت آن را نداشتم که ۲پاسدارویکی که تخت را گرفته بود ازجا بکنم، امّا شوک وارده کارپاسدارهای راسخت کرده بود. این را میدانستم وچنین نیزبودم که همیشه باید درزیرسخت ترین شرایط، شاد وشوخ باشم. باضربه سوّم،‌ تصویرچهره شما را به ذهن آوردم، عشق می کردم وبا شادی وشوخی به این شکنجه وکابل های سه رشته ایی شکنجه گرها گفتم:« تا حالا که زکی!» وخندیدم. این زیبا ترین لحظه زندگی من بود وهست وخواهدبود.

براثرهمین کابلها، همانجا میله های تخت فنری را ازشدت درد وشوک با دندان هایم می فشردم وبراثرهمین شوک ها دندان جلو من ترک خورده بود.

 

عکس درسال۸۴- دندان ترک خورده شکستگی لبه های دندان

تفاوت کابل های تک رشته ایی با سه دشته ایی، این است که با ضربات کابل سه رشته ایی تودیگرنمی توانی نفس بکشی، دم وبازدم صورت نمی گیرد. با اصابت کابل به کف پا یکباره نفس درسینه ات کُپ می کند، نه می توانی نفس بکشی، نه می توانی نفس را بیرون بدهی هریک کابل سه رشته ایی، خود برزخ نفس گیری است.( پس از۳۶ سال، همین حالا فهمیدم چرا چنین کابل هایی اختراع کردند!. اگرچه ازآغازقرارنبود چنین چیزی رابنویسم!. بازجوها پس ازدستکیرهای ۵مهربدلیل کثرتشان، می خواستند حداکثرفشار،درحدّاقل زمان، به زندانی زیرشکنجه بیاورند. برای کسب سریع اطلاعات!، وکابل برکف پا( مرکزسلسله اعصاب) مادرشکنجه ها بود. درنوبت قبلی بازجویی… نوعی کابل زدن است که سه بازجو وشکنجه گرتوأمان کابل می زنند. دوبازجو درطرفین پاها ویک بازجووشکنجه گر، درمقابل پاها، یک مثلث را تشکیل می دهند. وبترتیب کابل می زدند تا فرصتی به زندانی ندهند وهمیشه ضربات کابل برخلاف کابل تکی، با سرعت بسیار واردمی شد. اینک با کابل سه رشته ایی، حدّاقل! همان راندمان کابل ۳نفره را می گیرند، منهای هولناکی شدت ضربه!).

من فقط توانستم تا ۳ضربه رابشمارم وبعد شدّت ضربه حدّی بودشمارش ازکلّه ام پرید!.  تنها می توانم بگویم۱۱ تایی را می توانم تصورکنم.  اگرمی خواستند با همین کابل مرابزنند، چیزی ازپاهایم باقی نمی ماند.پس ازکابل… نیمه های شب، من را خواستند برای اوّلین بار ازاتاقهای بازجویی وراهردادسرا، به بندهای زندان ببرند. نمی توانستم راه بروم یا بأیستم. یک پدروپسری زندانی بودند، پسرش من را کول کرد وتا بند ۲ بُرد. حمید ترکه پاسداربند من را به اتاق مسجد انداخت. اتاق مسجد جایی بود که شکنجه شدگان شدید را آنجا می آوردند وبیشترین اعدامی ها ازهمین اتاق بود.

بگذارید بدون اغراق ودرکمال آگاهی وفهم درقبال شکنجه هایی که من شده ام. اعتراف کنم:«بچّه های( زبان زندانیان چنین است) کم سن سالترازمن،. دختران وخواهران بسیارکوچکتر ازمن را، تکه پاره کردند، من دربازجویی ها ودادسرا زنی را دیدم که خود را دورچادرپی پیچیده و جسم نحیف استخوان بجا مانده اش را برروی زمین می کشد تا به توالت برود. ۵ دقیقه طول کشید تا۳-۲مترخودررا روی زمین بکشد. تا جاییکه بازجو به زن پاسدارکه شاهد بود گفت:« ببریدش توالت» وآن زن پاسدارپس ازآن اورا روی زمین کشید وبه سمت توالت برد. من دربرابرتمامی این بچّه هایی که شکنجه هایشان غیرقابل مقایسه با من بود، شرمنده ام. همیشه میگویم ازدیدن پاهای شما هم غرورمی کردم به شما وهم خجالت می کشیدم. زیرامیدانستم که چه کشیده اید. بویژه زنانی که سمبل های وفاداری وعشق بودند، ودربرابرشکنجه، بازجوها وشکنجه گران را درهم شکستند. اینها سخنان من نیست!؛ اعترافات بازجوهاست ودرآینده ازچنین زنانی خواهم نوشت. زنان ومردانی ازآن دست که شکنجه وصد رجاله وشکنجه گررابزانودرآوردند. دربرابرچنین زنانی، من چه بگویم؟!. مگرآنکه بخواهم حقیقتی را بنمایانم!، که ما عاشق ترین انسانهابه رجوی بودیم. امّا حقیقت فوق ایمان است!.

خبرنگارنروژی مجله نو سال۶۸ دراسلو(نروژ) به من گفت:

«درسرتیترمجله می نویسم: این دوتن تمام جهان رازیرپا می گذارند تا خمینی راافشا کنند» 

آقای وخانم رجوی!

خبرنگارنروژی مجله نو سال۶۸ دراسلو به من گفت:«درسرتیترمجله می نویسم: این دوتن تمام جهان رازیرپا می گذارند تا خمینی راافشا کنند»

شما بگین! من چی بگم؟

شما بگین، اینک من چه بنویسم؟

من از شرم وحیرت واشک، درمانده ام ازفساد وجنایت شمایان، که بوده، هست وخواهد بود.

به خبرنگارنروژی، به مردم به سه نسل پس ازسال۶۰، به پدرها ومادرها، نه فرزندان وبه نوادگان چه بگویم؟. سالهاست زجرمیکشم، سالهاست. سالهای اولیه (۷۷)ابتدا می گفتم:« سکوت می کنم. این ننگ را بگویم، مثل تف سربالااست. تمام حرمت وشرافتمان ازبین می رود.

چطوربه حسین آهنگر( پدرم ) که یکماه درسرخانه ها دنبال جسد من می گشت، وقتی چشمش به جسد پسر گلزاده غفوری درسرخانه افتاد، درجا دگرگون شد وگفت:« چطورمی توانم دنبال جسد پسرم باشم، درحالیکه چنین جوانی! پسر گلزاده غفوری، اینجا چنین سرواخ سوراخ شده افتاده، سیامک هم یکی ازاینها، همانجا چشمم را بستم وبرگشتم ودیگردنبال جسد تونرفتم!؛ حسین آهنگرمن، نازنین سیامک، دسته گل روسای بالسین، پزشک محلّه، شهردارخودجوش خیابان شبیری،… آفرین برشرافتت!. همین راازتومی خواستم. امّا کاش زنده بودی وشعرهایم رامی خواندی، می دانم که بیشترین چیزی که تورا خوشحال می کرد همین شعرها بود، فکرمی کردم زنده ایی!. حتّی تا آمدنم به کمپ آلبانی..

نازنین سیامک! فقط بدان که بسیاری ازهمین بچّه ها، بدون اینکه یک کلمه نوشته یا سخنی بیادگارداشته باشند به جوخه ها سپرده شدند.

اکنون که دارم تحریرم کنم. تاکنون این حرف رابه کسی نگفته ام. حتّی به خواهرم سعیده!. امّا همیشه دربرابرحسین آهنگر، شرمنده بودم…، اگرحسین آهنگرپدرم نبود بیشترتحسین اش می کردم…، اومایه افتخارمن وخانواده ام بود، آنقدردوستش داشتم که بچّه ها تمام خاطراتش را میدانستند وبه من می گفتند ازخاطراتش تعریف کن. ودرحال واحوالپرسی به من می گفتند:«‌چطوری پس حسین آهنگر…». همه ما ضعف هایی داریم، امّا آدمها رانباید با ضعف هایشان سنجید. حسین آهنگرمن نیزچنین. خوبی کامپیوتراین است که اشک ها را بخودنمی گیرد. ( دوّمین باراست که برای حسن آهنگراشک می ریزم. اگرزخمهای رجوی دراین نوشتارنبود، اشکی هم نبود…

آقا وخانم رجوی!

گاهِ خشمگینی

آنقدر خشمگینم

که احساس می کنم

از تیغه شمشیری که در دستانم به پرواز در آمده

” بٌرنده ترم “!

و تیغۀ شمشیر

پا پس می کشد

از خشم سترگ من

نام شعر:” گاه آنقدر خشمگینم که …”        ۲۶/۳/۱۳۹۲ ازکتاب:« قرارمان عشق بود، نه کین!»

آقا وخانم رجوی!

شما بگین، اینک من چه بنویسم؟

بنویسم که ما هم درسازمان مجاهدین، درکسوت اپوزیسیون، درحالیکه هنوزقدرت رادر چنگ نگرفته ایم!. ماهم زندان داریم وبقول نسرین ( مهوش سپهری) خوبش راهم داریم، هرکسی حرف بزند می اندازیمش هلفدونی. وبقول خودتان:« بله زندان داریم، این حق ما است!»( خاک برسراین حق مسلم تو) ما همه سلول انفرادی داریم! ما هم شکنجه داریم! ما هم زیرشکنجه می کشیم ماهم مثل سال ۶۸ به بعد آنچنان که رژیم خمینی می کرد زندانیان راسربه نیست می کنیم!. بگویم وقتی شما می گفتید:«‌ کسی که می خواهد ازمجاهدین جدا شود ابتدا دوسال می رود زندان وسپس تحویل صدام می دهیم و۸ سال هم بدلیل ورود غیرقانونی به عراق( که البته ترفند وحیله شما هم بود) می روید زندان ابوغریب، واگرزنده ماندید، دولت عراق شما رابا اسیران یا زندانیان عراقی معاوضه می کند». ویا تکه بیندازید که:« با استخوان(اجساد جنگ ایران وعراق) تعویض تان کنند».

شما اوّلین نیروی هستید که اعضای خودش را به دشمنانش تحویل می دهد!.

امام حسین! کی چنین کاری کرد؟. دهانت را آب بکش!. او امام حسین بود، خودش مردانه ایستاد وجنگید. حتّی امام حسین درمذاکره عصرهمان روزقبل از عاشورا درکربلا (تاسوعا) ، یکی ازموضوعات مذاکره اش با عمرسعد، برسرافرادی بود که چراغ خاموش داده واردوی اورا ترک می کردند!. اوازعمرسعد تعهد وضمانت می گیرد که مانعی برای خروج سالم وامن جدا شدگان ازصفوفش! ازمیان سپاهیان یزید، که آنها را به محاصره درآورده اند، ایجاد نکنند وبه سلامت به هرکجا که می خواهند بروند!. چطورکتاب امام حسین را نوشته ایی که این ها را نمی دانی؟. چطور«پرتوی اززیارت عاشورا» تقریرمی کردی وعلی زرکش( محکوم به اعدام سال۶۴ و آرپی جی خورده سال۶۷ ( اصطلاحی که دراشرف شنیدم  برای علی زرکش بکارمی بردند ورده تشکیلاتی اوراگرفته بودند) تحریرمی کرد. نانش رامی خوریم رسمش را لگدمال می کنی؟!.

کتاب حقیقت مانا – گزارشی به سه نسل- خطاب به رجوی. محشون ازچنین حقایقی است که ازنص صریح آیات قرآن ونهج البلاغه وتاریخ اسلام …، درتضاد وتناقض با سخنان وعملکردها ی تو است!

«آن که حقیقت را نمی داند نادان است ولی آن که حقیقت را می داند و آن را پنهان می کند جنایتکار(تبهکار) است». برتولت برشت

بگویم که محمد اقبال پشت میکرفون می رفت وازالطاف این رهبری پاکبازسخن می گفت وبا خشم وغضب وطلبکاری می گفت:« کسانی که به زندان می روند باید آنجا کارکنند، نمی شود که بروند ومفت بخورند، بایدخرج خودشان را دربیاورند.»

خانم رجوی!

معرف اسلام دمکراتیک وبردبار!.

مگراردوکاه کاراجباری شاخ ودمی غیراین دارد که محمد اقبال چنین سنگ اش رابه سینه می زند وتهدید وارعاب می کند ورجوی می شنود وبازهم خانم «رئیس جمهور» «برگزیده»«دمکراتیک»«    مقاومت»«مردم» «ایران». رجوی را درهمین نشست وبا همین سخنان گفته شده، باد می زند. ما باید اصول وارزشهای انسانی وحقوق بشری را باد بزنیم یا جنایتکاری را؟.

آیا یادتان هست رجوی سکوت می کرد؟، ومی گفت:‌«‌البته شما درست می گویید!. حق خائن اعدام است، امّا ما اعدام نمی کنیم!. دستمان بلحاظ سیاسی بسته است!. به ضررمان تمام می شود!.(  خائن صفت کسی است که ازسازمان جدا می شود؟!. به عبارتی، معادل برگشت ازاسلام است که مُرتد می شود. رجوی خود را خدا میداند. همان قوانینی که برخدا حاکم است، مشمول رجوی نیز می شود!. فرعون نیزچنین می پنداشت!. اتفاقاً می توان به نوارنشست های رجوی دراین زمینه(فرعون) مراجعه کرد!. محتوای عضویت بازگشت ناپذیرابلاغیه فعلی اشرف۳ را هم می توان فهمید.

پس ازرهبری عقیدتی! بویژه درسالهای بعد، واژه بریده دراصطلاحات بیرونی وکیس سیاسی وبیرونی استفاده می شد. به عبارتی هرکس ازرهبری عقیدتی جدا شود، خائن است. این درباره زنان شورای رهبری( که بقول رجوی:« هرزنی که درمجاهدین است شورای رهبری سازمان است». ضریب می خورد!. بعنوان نوامیس ایدئولوژیک رهبری – بخوانید: ملک طلق رهبری!. دراین زمینه درکتاب چاپ نشده: «حقیقت مانا – گزارشی به سه نسل- خطاب به رجوی» به شکل مبسوط آمده است).

خانم رجوی

اسلام دمکراتیک وبردبار!

بنویسم ما بعنوان عناصرآگاه وپیشتازجامعه، اینترنت نداریم؟. حرام است! انقلاب ایدئولوژیک را سوراخ می کند! و… بسیجی های ساندیس خور رژیم اینترنت دارند؟.

بنویسم: درزندانهای انفرادی گوهردشت واوین و…درسال۶۰ به بعد، درزمان لاجوردی دژخیم، ماملاقات ونامه داشتیم.( واقعاًخجالت نمی کشی نامه های زندانیان فعلی درحاکمیت قرون وسطایی خامنه ایی را، درسایت مجاهدین چاپ می کنی، وخود نامه، تلفن وروزنامه واخبار و… ممنوع وسانسورمی کنی؟).

خانم رجوی!

سرچشمه فزایندگی وفزونی!

اینها که مایه سرافکندگی وزبونی است!

من وما شرم می کنیم بگوییم کجا بودیم!

هرچه بنویسم مضحکه است، من فرد غیرجدّی نیستم. امّا هرچه بنویسم همین است. مشکل همین جاست! ؟:

« رابطه رهبرعقیدتی وتلفن همراه!

                                          مثل رابطه جن  و  بسم الله! »   

رضا کیوانلو درسال ۷۸ به تمسخرمی گفت:« ترقّی های مردم، روبه بالاست   –    من ازبالابه پایین می ترقّم».

آقای رجوی!

درهمان لیبرتی سال۹۲وقتی پخش مستقیم نوشتاری شما بود. اسماعیل… به کنایه گفت:« خوب است!، ما هم به اینترنت وصل هستیم!».‌(اینترنت یعنی تماس رهبری؟)

آقا وخانم رجوی!

لیست افتخاراتتان رادراشرف را چگونه بنویسم؟

حتّی درهمین آلبانی!.

سه سال درآلبانی ودرمنطقه کاشاربودم ویکسال ونیم در۱۰۰ متری پایگاه سازمان( مفید) خانه داشتم. همه مردم به ما جداشدگان وایرانی ها احترام می گذاشتند. ازفردای روزیکه اوّلین سری اعضای تشکیلات سازمان درساختمان ها مستقرشدند. من درخیابان با واکنش عجیب مردم نسبت به خودم مواجه شدم. درجا فهمیدم که بدلیل این است که من را هم، ایرانی وجزء شما می دانند، وهنوزتشخیص نمی دهند که ما جدا شده ایم!، وتکی می توانیم تردّد کنیم ولباسهایمان هم مثل شما نیست، همرنگ جماعت هستیم. امّا هرگزنگاهها به روزقبل برنگشت!. یکماه بعد همین فضا به شهر هم سرایت کرد. مردم خبرها را بهمدیگر می گویند. به مردم که نمی توان گفت:‌«‌محفل شعبه سپاه پاسدان است!». پس ازاین، آلبانی دیگرآن آلبانی قبل نبود.

چ-ی که جدیداً جدا شده و خود درپایگاه مفید شاهد بود در مرداد۹۶ می گفت:«مردم درپایگاه مفید خیلی ازما تنفر داشتند. برروی دیوار شعار نوشته بودند:« ما ازشما متنفریم» «داعشی ها ازاینجا گم شوید بروید».

چوپان محلّه ( گوسفند داشت) ازمن(نگارنده) با حالت اشاره پرسید:« مجاهدین!؟»( ازمجاهدین هستی؟). گفتم:« نه!».

خانمی که باتانکرآب می فروشد. وباهم بدلیل خرید آب آشنایی پیدا کرده ایم. با تحقیرمی پرسد:« مجاهدین!» ( ازمجاهدین هستی؟). گفتم:« نه!». امّا همگان می دانند که ما درگذشته با سازمان بودیم. من وما صرفا برای اعلام اینکه ازشما نیستیم وبیزاریم می گفتیم نه ما ازاینها نیستیم.

به هرآلبانیایی می گوییم ( من ودیگران) ما درعراق واشرف( سازمان مجاهدین) تلفن نداشتیم، اینترنت و…نداشتیم. حق ازدواج، تماس با خانواده ، نامه وحق صحبت بازنان و…نداشتیم. فروشگاه وپمپ بنزین و پارک وخیابان برای ورزش و… جدا است. ما حق انگلیسی خواندن نداشتیم( اکثراً انگلیس بلدنبودند) ومدّت ۲۶ وبعضاً ۳۰ سال تماس با خانواده نداشتیم. بلااستثنا همه آنها حرف راقطع کرده اند وبا حیرت وناباوری گفته اند:« مگرشما کجا بودید؟» واکثراً گفتند:« ادامه ندهید سرم دردگرفت…»

خانم اسلام دمکراتیک وبردبار!

منجی شرق! جوهربهار، سرچشمه فزایندگی وبالندگی، کوثرمجاهدین، مهرتابان ودهها القاب بی بدیل دیگر… بالاترازالقاب زینب وفاطمه و…

پس ازسی سال! هیچ چیزنمی دانیم؟ حتّی اسامی ماشین ها را؟. هیچ چیزندیده ایم جزرهبری عقیدتی وسفرهای چشم بسته با خودرو نیمه سنگین آیفای چادرکشیده را؟. ما خیابان ندیده ایم؟. نمی دانیم برای عبوربه آن طرف خیابان باید ابتدا سمت راست را نگاه کنیم یا سمت چپ را؟( جهت اینکه اشتباه نشود، هردوطرف رانگاه می کنیم. پس از۳۰ سال درغاربودن، چیزعجیبی نیست!. دردوران اصحاب کهف!. فقط به فقط!، پول(سکّه) تغییرکرده بود. دراین ۳۰ سال وتغییرات شتابان عصردیجیتال، اصحاب کهف رادرمقایسه با ما می توان آنها را «پیشتازان فضا»(سریال تلویزیونی زمان درزمان شاه) بحساب آورد.

ما به کجا رسیده ایم؟.

به خبرنگارنروژی، به مردم به سه نسل پس ازسال۶۰، به پدرها ومادرها، نه فرزندان وبه نوادگانمان چه بگویم؟.

شما باما وعاشقانتان و بامقاومت و با این مردمی که هنوزاززیرسم ستوران حاکمیّت قرون وسطایی ولایت فقیه بیرون نیامده اند، مجبورکردید ومی کنید تا بجای پرداختن به دشمن اصلی مردم ایران، به تهدید درون جنبش ومقاومت مردم واپورتونیسم ونقض اصول رهبری عقیدتی وکیش شخصیت بی بدیلش بپردازیم. خودشیفته ایی که برای بام ونام وجاه خودش، همه چیزرابه تنورمنوّیات کثیف شخصی اش… ریخت.

آقای رجوی! امین مردم باشیم وامین عشق

یا چون گذشته: امین صدام و

و اینک امین «ملک»ها ! و کاسبان حرم

آقای رجوی! به سخنان خودتان خودتان توجه کنید، بریده وتواب ودگردیس… کیست وچرا؟

رجوی: اسلام ما اسلام ضیاءالحق و ملک فیصل نیست…

امام خمینی را تنها نخواهیم گذاشت…

مهر ماه سال ۵۸ سازمان مجاهدین خلق (شعبه قم) نامه سرگشاده ای خطاب به «حجت الاسلام احمد خمینی» انتشار داد.

در قسمتهایی ازاین نامه (کیهان ۱۷ مهر ۵۸ در صفحه ۳) ضمن اشاره به بیانات وی که گفته بود: … اسلام ما اسلام ضیاءالحق و ملک فیصل نیست…و اصالت مکتب در میدان «آزادی» سنجیده می‌شود.

… ما نمی‌خواهیم که انقلاب نیمه تمام امروز ما در تاریخ آینده نیز همچنان انقلابی ناتمام و ناقص معرفی شود که خدای ناکرده در نیمه راه شکست خورده باشد. انقلابی که در نخستین گامها فرزندان راستینش را بلعیده و هم به رهبری اش خیانت شده باشد.

در نامه مزبور مجاهدین نوشته بودند: ما هرگز روحانیت مبارز و در صدر همه نیروها، حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی را تنها نخواهیم گذاشت و تا آخرین قطره خون نیز در کنارشان خواهیم بود.

درطی این سالیان، تنها یک چیز را راست گفتی:

« سیاست بازار خرمردرندیه، بازار حروم زادگیه، بازار دوزو کلکه، بازار حقه است.»

من به مردم چه بگم؟

مابین شکست خودم

وشکست حقیقت

برشکست حقیقت گریستم

آقا وخانم رجوی

ما عاشقان توبودیم وبقول مریم جزئی ازتنت

امّا

هیچکس گوشتخوارتنش نبود، آنچنانکه توبودی! وتو کردی!

زوج رهبری عقیدتی!

همشأن و همردیف ولایت فقیه، همتایان عقیدتی وفقاهتی با خمینی وخامنه ایی!

هان !

بیهوده زخم مدار

بر تیغۀ الماس خشم من – صیقل.

خون من

فوارۀ عصیان پشته میکند

اندیششی برنگ نور آگاهی

با رخشه الماس و قلم

اکنون بیرون شو از کمینگاه شغال و گراز

زخم آجین ام کن !

صیقل بزن چنین

تیغۀ پر خشمم را

ای سفله های هرزه درا

دیده ام تو را

جبون و

زبون !

تو اینسانی

بیهوده کین – رنجه مدار.

ادامه شعر ” گاه آنقدر خشمگینم که …..”  ازکتاب:«‌قرارمان عشق بود، نه کین!»

دوستان عزیز

این یک وظیفه ملی، اجتماعی و انسانی است تا صدای «حقیقت» مانا باشیم.  بدلیل سالیان توتالیتاریسم رجوی!. هنوز به کامپیوتر وایمیل وفیسبوک وسایت و…آشنایی ندارم. هرطور که می توانید نوشته های سایت حقیقت مانا را به دیگر سایت ها ارسال کنید. من ۳سال مشغول تحقیق و نوشتن … درباره سازمان مجاهدین بودم. بهیچوجه نتوانسیم به کارها وآموزش وفراگیری نیازهای اینک وامروز برسم. علاوه برآن بدلیل لیست بیماریها ومشکلات اجرایی روزانه پناهندگی …  بخشی اززمانم را می برد. متأسفانه درنقطه ایی افتاده ام که دسترسی به  هیچ یک ازدوستان ندارم. وتنها هستم. به همین دلیل درشروع کار دستم را برای کمک به سوی شما دراز می کنم.

هرطور که می توانید نوشته های سایت حقیقت مانا را به دیگر سایت ها و…ارسال کنید. تا من در چند روزه آینده بتوانم شخصاً ایمیل و…بفرستم.

پیشاپیش ازکمک های شما سپاسگذرام

سایت حقیقت مانا- سیا مک نادری ۲۱/آذر/۱۳۹۶

منبع : سایت حقیقت مانا

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes