ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
نیروی خارج کشور چه میخواهد و بیانیه 14 تن
بقلم داود باقروندارشد
مقدمه:
درک عظمت، عمق و وسعت و البته ارزش انقلاب مشروطه و کسانیکه آنرا به بهای مبارزه بی عمان، با تحمل زندان و تبعید و مایه گذاری ازعمر و خون خود برای کشورمان به ارمغان آوردند، ضرورت حیاتی دارد و لازم است واقعه تاریخی بسیار مهم و اثر گذار با تمامی پیشینه و پسینه آن بخوبی توسط سه نسل اخیر بعد از انقلاب 22 بهمن درک و فهم گردد، تحولاتی که این انقلاب بدنبال خودش دامن زد یعنی زمینه ها و دلایل شکست مشروطه با کودتای انگلیسی 1299 بدست رضا خان و تحمیل دیکتاتوری رضا خان و فرزندش برای مدت نیم قرن دیگر بر گرده ایرانیان و به همین اعتبار فرایند سرنگونی دیکتاتوری پهلوی و حاکمیت جمهوری اسلامی نیز باید بدرستی موشکافی شده و درسهای لازم از آن گرفته شود. تا ایرانیانِ همواره در آتش و خون و درد و شکنج بتوانند به این درک تاریخی- فرهنگی-اجتماعی وسیاسی و در یک کلام “پختگی جمعی” برسند که برای تحقق بخشیدن به خواسته های برحقش نیازمند تهیه چه ابزاری هستند. چگونه باید آنها را تهیه و آماده و استفاده کنند تا بعد از دستیابی به اهدافش ضمن حفظ آن، از اوج به قعر و به نقطه صفر بازگشت نکنند. پختگی ای که به او این درک را بدهد که نمیتوان (در مثل) صرفا با دیدن فیلمی از بروس لی به جنگ گنده لات محل رفت و با دماغ خون آلود مواجهه نشد. جهت بروس لی شدن باید بهای سالیان زحمت بدن سازی را نیز کشید. بسیاری خوشی ها را برخود حرام کرد، بسیاری دانش نبرد آموخت، مهمتر اینکه، در انتها با غلبه بر گنده لات محل، خود به گنده لات دیگری تبدیل نشویم. به تجربه این قلم با حضور در مبارزه سیاسی کشور از سالهای قبل از انقلاب، فردای سرنگونی رژیم حاضر را در فضای امروز جامعه ایرانیان خارج کشور بخوبی میتوان مشاهده نمود.
این فاصله پرنشده بین آرمان آزدایخواهی ایرانیان و حاضر نبودن به پرداخت بهای دستیابی بادوام و ماندگار بدان بعد از چهل سال خودش را هنوز در دم از اتحاد زدنِ از یکطرف در خارج از کشور و فاصله گرفتن از همدیگر و دامن زدن به تفرقه از طرف دیگر نشان میدهد. فاصله موجود در بین نیروهای خارج از کشورعینا آینه ای است منعکس کننده فاصله عدم تحمل نیروهای قبل از انقلاب 22 بهمن، همچون مجاهدین و مذهبی ها و مارکسیستها در زندانهای شاه. که همگی در دم زدن از مبارزه علیه دیکتاتوری شاه و مبارزه با امپریالیسم برای کسب آزادی و دمکراسی از هم سبقت میگرفتند، ولی در صحنه عمل بعد از خروج از زندان در انقلاب 22بهمن، در چهل سال گذشته شاهد فجایعی هستیم که بهایش را مردم ایران کماکان میپردازند. ایرانیان باید این حقیقت که آنچه در تاریخ ایران بسیار بسیار فراوان است سرنگونی دیکتاتوریها بدست سرداران و سلحشوران و آنچه هیچگاه وجود نداشته و اگر داشته دوامی نداشته، جایگزینی دیکتاتوری با دمکراسی و حاکمیت پایدار قانون است را همواره در مقابل عین و ذهن خود نگهدارند. یکی از برجسته ترین ومثال زدنی ترین آن مشروطه است. متاسفانه چهل ساله شدن تفرقه خارج کشوریها نیز حکایت از تداوم همین سیکل معیوب میکند.
تا زمانیکه ایرانیان نتوانند:
- فرهنگ تحمل دگر اندیش، قائل بودن به حقوق و فکر و اندیشه دیگران که تنها خودش را در کوتاه آمدن از خواسته های صد در صدی خود جهت دادن مجال به دیگران بنمایش میگذارد، ایمان آوردن به همزیستی و تبدیل آن به آرمان، سازش(نه به معنی سازشکاری) بلکه اتحاد کردن تنها برمبنای فصل مشترکها، در صورت نیافتن فصل مشترک لازم، مرحله بندی کردن خواسته های خود جهت ساختن فصل مشترک با دیگران، اعتقاد به این اصل که پیشبرد آرمانها و خواسته ها را فقط بر اساس انتخاب و استقبال مردم میتوان استوار نمود و نه با تحمیل کردن آن. اگر تا بن و استخوان معتقد نباشند که مبارزه برای آزادی و دمکراسی و … اگر مصالمت آمیز نباشد که البته سخت تر نیز میباشد،اگر هم به پیروزیهایی دست یابند نمیتواند پایدار و ماندگار باشد. تنها مبارزه مصالمت آمیز(آنچه بیانیه 14تن آنرا شروع کرده اند) است که بر بنیادهای جنبش مدنی استوارو ماندگار میگردد. تا زمانیکه به مبارزه مصالمت آمیز ایمان و اعتقادی عمیق آرمانی نداشته باشیم توان وظرفیت اتحاد نیز نخواهیم داشت. آزادی با عشق به آن و نه با کینه به دشمن بدست میآید. حرکت های مبتنی به کینه تنها خرابی و آوار تولید میکند و قادر به ساختن نیست. ناخدای کینه توزی مسعودرجوی طی چهل سال گذشته جز نکبت و خرابی چیزی بنیاد ننهاده.
با وجود این اصل که سیستم حکومتی حاضر باید تغییر کند فصل مشترک خواسته بخش عمده ایرانیان است. ولی بر اساس تاریخ 2500سال گذشته کشورمان باید بدانیم که این اصل هیچ امر جدیدی نیز نیست. این اصل صدها و هزاران بار در تاریخ پرفراز و نشیب ما تکرار شده است، بنابراین هیچ نیروی سیاسی نمیتواند تا اینجا جشن بگیرد که بفرض 90-80% از مردم ایران از این اصل پیروی میکنند.
متاسفانه طی چهل سال گذشته کل نیروها و شخصیتهای خارج از کشور بدنبال اثباتِ اصلِ اثبات شده فوق بر اساس بازنشر اخباری که خود حاکمیت منتشر میکند ضمن سبقت گرفتن از یکدیگر سرگرم کوبیدن آب در هاون هستند. و حاضر نیستند که فراتر از نوک بینی خواسته ها و آرمانهای خود را که نحوه دست یابی ماندگار به همان آرمانها در ایران بزرگ و دارای فرهنگها و تمایلات متفاوت است را ببینند.
هرچند باید گفت نیروهای موجود در خارج از کشور غیر جدی ترین رویکرد را در امر متحول کردن جامعه ایران از خود نشان میدهند. که البته بسیار طبیعی است، چرا که هیچ دستی بر آتش تغییر جامعه خود ندارند. و در امر تغییر جامعه بسان کودکانی عمل میکنند که فقط به خواسته های خود فکر میکنند و هیچ توجهی نیز به نحوه دستیابی، عملی و منطقی بودن آن خواسته ها ندارند. چون نیرویی که با معضلات جدی تغییر و تحول در جامعه ای به پیچیدگی ایران دست و پنجه نرم کند نمیتواند اگر دیکتاتور و مستبد و تمامیت خواه همچون تشکیلات رجوی نباشد دست همیاری و همکاری بسوی دیگران دراز نکند.
شاید بتوان گفت که هیچ فرقی بین نشریه و سایت نیروی سیاسی مدعی ایرانی بودن با یک نشریه خارجی که مسائل ایران را انعکاس میدهد نیست. چرا که هیچ ارتباط ارگانیک و فکریِ دَهش و گیرش با “مردم ایران” با “جنبش مردم ایران” ندارند. یعنی هردو بصورت طرف سومی صرفا منعکس کننده اخبار داخل کشور هستند. با این تفاوت که طرف ایرانی در بهترین و شرافتمندانه ترین شق در انتهای اخبار با خواستار تغییر و سرنگونی و …شدن، سوس آلترناتیو بودن!!! خود را نیز بدان میپاشد. در شق های غیر شرافتمندانه و وطن فروشانه میبنیم که همین بی عملی، خود محوری، پوسیدگی آرمانها، پس زده شدن صدباره توسط مردم، خودش را در نیروهایی مانند تشکیلات مسعود و مریم رجوی و یاتجزیه طلبان در آویختن به دامن ابرقدرتها ظاهرا جهت ایجاد تغییر! اما بمنظور جانشینی خودشان به بهای پیش فروش کردن کشور و در مواردی هم بعنوان عوامل قدرتهای بزرگ جهت تجزیه کشورعمل میکنند. و یا بسیاری از سلطنت طلبان جنگ طلب همینطور. آنچه عینا در تاریخ ایران پیش از مشروطه بطور زائد الوصفی در میان دیوان سالاران و خود باختگان درباری و غیر درباری جریان داشت.
از همین روست که، میبینیم چه آنجا که نیروی خارج کشوری دارای ظاهرا نیرویی هرچند بصورت اسیران مغز شویی شده همچون مجاهدین وجود دارند اما رویکردشان با تغییرات در داخل کشور، بسیار بسیار خطرناکتر از هر فاجعه سیاسی احتمالی میتواند باشد. چرا که طی چهل سال گذشته نشان داده و میدهند که حتی مانند خمینی که حداقل در پاریس دم از همه با هم میزد، مریم رجوی در پاریس نیز حرف چهل سال بعد رژیم یعنی قلع و قمع همه دیگران را همین الان میزند. و حاضر به صحبت با هیچ نیرویی نیست. هرچند که هیچ ایرانی وطن پرست حاضر نیست که با چنین تشکل مافیایی که علیه فرزندان ایران که در حال دفاع از کشور در مقابل تجاوز خارجی بودند بعنوان بازوی دشمن جنگیده آنها را کشته وبدان افتخار هم میکند، صحبت کند. اما بحث رویکرد چهل ساله آنهاست. زمانیکه تشکیلات مندرس آن تنها اخبار واقعی ای که روزانه منتشر میکند اطلاعیه مرگ و میر اعضای پیر و فرتوت آن و یا اخبار فرارنیروهایی که توانی در آنها باقی مانده است میباشد، تا جائیکه مجبور است شوهای حمایت توده ای خود را با فروش بلیط تورهای مسافرتی از پناهندگان سوریه و افریقا تامین کند. حمایت سیاسی را نیز با پرداخت صدها هزار دلار از میان منفورترین و ضد ایرانی ترین و فاشیسترین سیاستمداران دست چندم جهان تامین می نماید. چرا که کشورهایی مانند عربستان و اسرائیل همچون عراق در گذشته، که دشمنان ایران و ایرانی تلقی میشوند، پشتوانه مالی و کنترل میشوند.
دیگر نیروهای سیاسی نیز که نیروی چندانی ندارند علیرغم بیان وحدت طلبانه شان آنها نیز عینا همین منطق فرقه مجاهدین را دارند و حاضر نیستند که با همدیگر بوحدت برسند.
دلایل این رویکرد مسعود و مریم رجوی به تکروی علیرغم تبلیغات پروژه فریب “همبستگی” که سالهاست فراتر از سایت آن نرفته، با دلایل دیگر نیروهای خارج از کشور بسیار متفاوت است.
بعضی دلایل تک روی اجباری تشکیلات مجاهدین:
- عدم اعتقاد مطلق به دمکراسی پارلمانی و انتخابات آزاد…با تمامیت خواهی مطلق مسعود و مریم رجوی مبتنی بر منطق امام زمان بودن مسعودرجوی. به معنی غیر قابل سوال و جواب بودن سیاستهایش توسط هر فرد و متحدی.
- دارابودن مرز سرخِ “سیاست و دیدگاه هژمونی مطلقِ” در هر اتحادی از نوع “فرمانده و فرمان بردار” آنچه در شورای ملی مقاومت جریان دارد.
- عطف به یقینشان به شکست کامل و بی آینده گی خود و تمامی آپوزیسیون موجود در ایران، با پیآمد تغییر سیاست مبارزه مستقل برای کسب قدرت و روی آوردن به سیاست کسب قدرت از طریق قدرتهای خارجی(مدتی عراق و سپس عربستان و آمریکا)، در نتیجه از بین بردن زمینه هر اتحادی بانیروهای مستقل و غیر وابسته از یکطرف و این درک و منطق که چرا باید سهم احتمالی خود را که بقیمت (گزاف)! خیانت به مردم و کشور و با کشتار ایرانیان در همکاری با دشمن بدست آورده است را با متحدی بدون آلوده شدن به این خیانت تقسیم کند از طرف دیگر.
- قائل نبودن به هیچ حقی و سهمی در مبارزه برای دیگر نیروها و عقاید. با شاخص تحت هژمومنی گرفتن گروه چنده نفره مهدی سامع بعنوان نماینده چپ ایران در قالب برده سیاسی بمنظوراعمال سیاست نادیده گرفتن بقیه نیروها، فلسفه بوجود آوردن شورا و دلایل خروج نیروهای واقعی آن در ابتدای تشکیل آن.
- با یقین به نداشتن هیچ پایگاه قابل لمس و ارائه در داخل کشور در نتیجه ناتوان از اعمال اصول حیاتی فوق در هر اتحادی.
- ناتوان از پاسخگویی به سیاستهای وطن فروشی به هر متحد مستقل و غیر وابسته وطن پرست.
- ناتوان از پاسخگویی به مناسبات ضد دمکراتیک درونی و سیاستهای سرکوبهای خونین داخلی.
- ناتوان از پذیرش هر اتحادی با محتوای غیر از نوع جمهوری دمکراتیک! اسلامی!!.
- ناتوان از برقراری هر نوع مناسبات باز سیاسی در هر اتحادی که منجر به اضمحلال بازهم بیشتر سیستم بسته اجباری فرقه ای آن میشود.
- افشا شدن تمامی پوشالهای “مبارزات درون کشورش” که جهت بازاریابی خود در صحنه بین المللی بخورد طرفهای هرچند مطلع در میان حامیانش ولی ذینفع به اصرار حضور چنین مبارزه کاذبی در کشور، درهر اتحاد جدی با نیروی وطنی که بدنبال مبارزه واقعی نه دروغین میباشد، و چه بدلیل اعمال هژمونی که مجاهدین آنرا بر”مبارزات پوشالی درون کشور” استوار میکنند.
دیگر نیروهای ملقب به آپوزیسیون (منهای آنها که ساخته دست از ما بهتران هستند) گذشته از نداشتن فرهنگ دمکراتیک، در ترس از ذوب شدن درهر اتحادی که مشترک هستند. بدین معنی استکه:
- هیچ امیدی و آینده ای برای هر نوع اتحادی که از جمع شدن عددی چند نفر در یک اتحاد حاصل شود قائل نیستند.
- همگی بخوبی همچون مجاهدین میدانند که چه دست خودشان چه بقیه در امر مبارزه واقعی بطور مطلق خالی است.
- حاضر نیستند دست خالیشان در مقابل دیگر نیروها در اتحادی که از نظر خودشان هیچ حاصلی نیز ندارد رو شود.
- بنابراین عطف به هژمونی طلبی و تمامیت خواهیشان دلیلی برای به هر نوع سازش و اتحاد و کوتاه آمدن در مقابل دیگری که همچون خود آنهاست نمیبینند.
- براین مبنا که، هیچ کدام به مردم ایرانِ اسیر و در بند و زنجیر، وصلِ مبارزاتی نیستند. در واقع با آنها همدرد نیستند بنابراین نه مسئولیت واقعی در قبال مردمشان احساس میکنند، که نیروی محرک لازم را درآنها ایجاد کند و نه فداکاریی در آنها بوجود میآید که بتوانند از این کوتولگی سیاسی کنده شده بجلو حرکت کنند.
آنچه اما بسیار بسیار در بین تمامی آپوزیسیون چه نوع وابسته (مجاهدین، سطلنت طلبها، جنگ و جدایی طلبان) و چه نوع غیر وابسته، یافت میشود این است که مردم ایران بپا خیزند و خون بدهند و اگر شد انقلابی براه بیندازند و اینها در خارج کشور در پس مردم بدوند (جنبش 1378، 1388، 1396و …) تا به وجد بیایند، فیلشان یاد مبارزه بیفتد و در موضع رهبری جنبش مرتب دستور العمل صادر کنند تا در نهایت بعد از پیروزی از اینها دعوت شود و یا بدون دعوت بروند و قدرت را بدست بگیرند و به مردم بپا خواسته بگویند بروید به خانه ها چون ما بیداریم.
در توصیف جنبش صلح آمیز داخل کشور که در کنفرانس سکولار دمکراتها در سال 2017 در شهر کلن توسط این قلم بیان شد آمده بود:
«««چنین مردم و حرکت پرخروشی که “شعار مرگ بر” دارد ولی شعار “زنده باد” ندارد، چند پیام آشکار و واضح دارد،
اول: اینکه جامعه ای است که به قدرت و توان خود و آنچه از درون خودش میجوشد مشرف شده و متکی است و قهرمانان خود خوانده پوشالی و یا گروههای خود محور توتالیتری چون مجاهدین برایش سوخته اند.
دوم: وقتی حتی با اعمال خشونت در مقابل خشونت علیه خودش مخالفت میکند جامعه ای است که واکنشی و عصبی عمل نمیکند بلکه کاملا پخته و آگاهان به ابزار مدنی و مسالمت آمیز برای تغییراتش تکیه دارد. و بدنبال متحول کردن تدریجی ولی ماندگار شرایط خود بدست خود است.
سوم: از طرفی نیز جامعه ای است که هنوز حزب و تشکل رهبری کننده متناسب با شعور سیاسی اجتماعی فرهنگی خود را دردسترس ندارد و در بطن خود در سرآغاز ساختن عناصر آن متناسب با خواسته هایش است. »»»
این عقب ماندگی و کوتولگی سیاسی- فرهنگی خارج کشور آنقدر (چهل سال) کش پیدا کرد که در نهایت که جنبش مدنی-سیاسی داخل کشور نوعی از رهبری خاص خودش را تولید کرد و با دراز کردن دست خواستار حمایت از خود شد. به این امید که شاید این کالبد سرد و بی روح خارج کشور زنده شده جانی بگیرد. ولی هیهات از کمترین حرکتی. پیام خارج کشوریها چیزی جز رضایت به رهبری جنبش نیست. آشکار است که بیانیه 14 تن ها نه تنها تمامی جادو جنبلهای سلطنت خواهی و جمهوری دمکراتیک اسلامی خواهی کانونهای شورشی پوشالی دست ساز خارجی، بلکه همه مدعیان سکولاریسیم که قصد اعلام کرده شان از آن “ثبت شدن خودشان در تاریخ بوده” با رقبایی نه در 5000 کیلومتری که در قلب آتش روبرو کرده است را نیز دود کرده بهوا فرستاده است. بنابراین یا مانند امثال مجاهدین در قبال آنها سکوت مطلق پیشه کرده اند و یا مانند امثال نوری علا ها به ضدیت با آن برخاسته اند!
به عقیده این قلم تمامی عناصر آگاه و وطن دوست باید بسیار نگران وضعیت نیروهای خارج از کشور باشند. چرا که بعد از چهل سال که دم از مردم و مبارزه مردم و … میزدند، حالا که بعضی مبارزان مدنی- سیاسی داخلی با فدیه جان بپا خواسته اند، هیچ دست حمایت متحد شده ای از میان نیروهای مطرح خارج جز چند شخصیت مستقل و معدود هنرمندان بسمت آنها دراز نمیشود.
بوی بسیار بد و آلودگیهای سیاسی ناخشوآیندی از سمت نیروهای سیاسی مطرح در خارج به مشام میرسد. تنها حُسن تشکیلات مجاهدین و سلطنت طلبها و تجزیه طلب ها در این است که آشکارا خود و وطن را پیش فروش کرده اند و علنا” آنرا افتخار و نقطه قوت خود میدانند که جان بولتن ها و جولیانی ها و مایک پمپئوها سخنرانان و استراتژیست ها و حامیانشان هستند. انتظاری نیز از آنهانیست تکلیف آنها نیز با ایران و ایرانی روشن است. اما بقیه چی؟ آیا بیانیه 14 تن ها حکم آشکار ساز ماهیت ها را نیزبازی خواهد کرد؟
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
داود باقروند ارشد
عضو سابق شورای ملی مقاومت و مجاهدین
دوم شهریور 1398
24 اوت 2019
======================