قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

افشای پولشویی های فرقه رجوی

 

سخنرانی آقای داود باقروند ارشد در کنگره سکولار دمکراتها

قسمتهایی که داخل پرانتز آمده بعد از سخنرانی جهت روشن تر نمودن مفهوم جمله و یا اندیشه سخنران آمده است.

عطف به تحولات اخیر لازم دیدیم که دوباره آنرا بازنشر کنیم. و به همه دوستان خواندن آنرا توصیه میکینم:

435827150_174791

متن سخنرانی داود باقروند ارشد در کنگره پنجم سکولار دمکراتهای در شهر کلن آلمان 2017

تاریخ اندیشه سیاسی را میتوان با اندکی اغماض و در کلی ترین تقسیم بندی به دو نوع مکتب تقسیم نمود. ‏

برخی سودای نا کجا آباد در سر دارند، کاستی های انسانرا برنمی تابند، طالب باز سازی روح و روان انسان اند، حقیقت را  یکی میپندارند و ‏رستگاری سیاسی را در گرو آن میدانند که (اینان و یا اقلیتِ عالم به آن حقیقت) باید قدرت مطلق را در کف خود گیرد. در این مکتب حکام قیم و چوپان مردم ‏اند. ‏نزدشان فرد نه غایت سیاسی که ابزار آن است. شهروند مطلوب نیز کسی است که سوداها و خواستهای فردی را یکسره فدای مصالح جمعی ‏کند. تجلی صیقل یافته این مکتب نه تنها حکومت مطلق مذهبی بلکه شجره همه تفکرات توتالیتر از جمله در تشکیلات سابق ما (مجاهدین و شورای ملی مقاومت) ست. ‏

دسته دیگر اما، نه جامعه کامل بلکه حکومتی مطلوب و میسر میخواهند. “انسان کامل” را تخلیلی بیش نمیدانند و بازسازی روح انسان را گره بر باد زدن میشمرند. نزد آنها حقیقت یکی نیست و انسانها نه ابزار که هدف سیاست اند. دولت (و آلترناتیو) مطلوب هم نه قیم که خادم شهروندان است. در این مکتب معظلِ اساسیِ اندیشهِ سیاسی، یافتن توازنی میان تمایلات فردی و مصالح جمعی است. عدالت سیاسی و اجتماعی نیز تنها از طریق حکومت قانون یافتنی است. حکومت قانون مبتنی بر اصول مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر که دمکراسی بدون آن مانند بسیاری تجارب گذشته و تجربه آلمان هیتلری و ترکیه، میتواند با دمکراسی شروع و اما  بسمت دیکتاتوری برود.

درنزد دسته اول سیاستِ با اخلاق معنی ندارد، همه چیز تحت الشعاع کسب قدرت بمنظور به کرسی نشاندن آن منِ یگانه حقیقت است. جامعه وشهروند (دیگران) وسیله ای هستند جهت دستیابی به اهداف شان. در نزد اینان همه چیز سیاه و سفید است. همه دیگرانِ سیاه، مارک دارند، چپ، راست، مذهبی، شاهی، بورژوا، وابسته، مرتجع، لیبرال، و… با  اینها نباید نشست و حرف زد. کانونی ترین تاکتیکشان در حفظ خود و ادامه حیات سیاسی، نفی دیگران با ایجاد و ترویج بی اعتمادی و تفرقه در میان سیاسیون میباشد. هرچند با حذف و تضعیف فعالین سیاسی آب به آسیاب رژیم میرزند.  ‏

این تلاشها در میان اپوزیسیون مخرب نه بدلیل منافع جامعه و مردمی که بطور کامل از آن قطع هستند، بلکه بدلیل همان ویژگی خود ‏محوری و خود حقیقت پنداری است. خود را نه تک قطعه ای از کل پازل سیاسی جامعه، که کل تابلو سیاسی میپندارند و میخواهند.  قطعا در ‏این دستگاه فکری تمامیت خواه اولین اشتباه آخرین اشتباه تلقی شده و همه چیز تحت الشعاع حفظ خود قرارمیگیرد. (با شنیدن اولین انتقاد عنان از دست داده و با نصار انواع ناسزاها و مارکها  انتقاد کننده را نیست و نابود میکنند) ولی از آنجا که ‏درصحنه عمل واقعی خطا اجتناب ناپذیر است تمامیت خواهی و عدم صداقت آنها را به لاپوشانی، دروغپردازی، وارونه گویی و سرکوب و ‏حذف منتقد کشانده و از مردم و فعالین سیاسی جدا و ایزوله میکند. همین ایزولاسیون و یکه تازی در صحنه سیاسی و در تشکیلات و جامعه و نبود هیچ ندای سوال ‏کننده (سلحشور) و منتقد و با کور کردن تمامی چشمان نظاره گر در پس دیوارهای آهنین، راه را برای هر انحرافی و سر بیرون آوردن ازبند و بست های ‏وطن فروشانه با داود ارشدبیگانگان از یکطرف و نامه پراکنی با امام زمانهای موهوم وفساد سیاسی تشکیلاتی و اخلاقی باز میکند. ‏

طبعا تحول فکری و نو اندیشی و درس گیری از گذشته ی جامعه و دیگران، دور ریختن قالبهای خشک، تجربه شده و پوسیده گذشته که نیازمند داشتن درد مردم، شجاعت سیاسی و ریسک پذیری و فاصله داشتن از قدرت پرستی، است، مطلقا محلی از ارعاب ندارد. چون  مخاطب اصلی نه مردم که بقیه رقبا است. که مبادا از دیگر رقبای بازار سیاست مارک خورده و عقب بیفتند. خواست و تمایل توده ها و منافع ملی جایگاهی در دستگاه فکری ودرطبقه بندی نگرانیهایشان ندارد. در این دستگاه فداکاری بیشتر تبدیل به شهید پرستی که تنها محصولش تولید طلبکار از دیگران و شقاوت و بیرحمی بیشتر در نفی حقوق دیگران خلاصه میگردد.  درصورتیکه اگر خود را تک جزئی از کل پازل سیاسی جامعه بدانیم و مخاطب نیز مردم باشند مطلقا نگران (یک ایراد و انتقاد هرچند کاملا درست) یا یک شکست یک ریسک پذیری و ‏تحول فکری نبوده و  کل جنبش و حقیقت را از دست رفته نمیپنداریم چون بقیه هستند. ‏(آنچه در جوامع دمکراتیک با استعفای مقامات با کوچکترین اشتباه شاهد هستیم).

دوستان عزیز ما خودمان را جزء کدام دسته بندی فوق میپنداریم.

 آیا صرفا بدلیل اینکه خود را سکولار میدانیم مستقل از اینکه اساسا هرکدام ‏چه تلقی از سکولار و سکولاریسم داریم و یا به هر مکتب و مرامی که معتقدیم امتیازی برای ماست؟ آیا این ما را از رفتن به مسیرهاییکه به چاه منتهی نشود ‏تضمین میکند؟ آیا ارتباط دینامیک و فعالی بین ما با جامعه بحران زده ایران را تامین کرده است؟ ‏آیا این مائیم که باید این تلاش را بکنیم تا به جامعه میهن خود وصل شویم؟ چگونه ؟ فراموش نکنیم که راه و روشهای چهار دهه گذشته همه ما محصولش این است که امروز در ابتدای راهیم.

تجربه شکست کامل ما (در سازمان مجاهدین و شورای به اصطلاح ملی مقاومت) با آن  پایگاه اجتماعی و محبوبیت اولیه، قدرت تشکیلاتی- مالی ، با بزرگترین ائتلاف سیاسی آن روزگار، که  با کمک مالی و لجستیکی و سیاسی قدرتهای منطقه ای و جهانی بازوی پر اقدار خلق نیز براه اندختیم ولی نتوانست حتی نیم نگاهی هم از طرف مردم بخود جلب کند، چه آموزه ای برای ما دارد؟ چه عواملی باعث شکست کامل این تجربه بوده است؟ (مشکل نه در تشکیلات داشتن، نه در ارتش ساختن، نه در آلترناتیو ساختن جهت ثبت در تاریخ و … بلکه در محتوای آن یعنی فرهنگ دمکراسی، فرهنگ آزادیخواهی، فرهنگ تعامل و تحمل همدیگر و دگر اندیش و پلورالیسم و فاصله داشتن از قدرت پرستی است).

دوستان عزیز بنابر ‏تجربه شخصی چهار دهه در کانون امور سیاسی-تشکیلاتی – بین المللی بعلاوه  تجربه بشریت نباید فکر کرد که ما نمیتوانیم به بیراهه ‏برویم؟ صداقت و فداکاری لازم است ولی کافی نیست. جنبش مردم ایران از نبود آلترناتیو دمکراتیک رنج میبرد. ‏اگر ما بخشی از فعالین سیاسی ایران هستیم باید به این معظل بپردازیم؟  ‏

آیا جمعی که خود حاضر نباشد در افکار و مواضع و کردار سیاسی حال و گذشته اش با نگاهی دینامیک و انتقادی بیش از دشمنانش بازنگری و ‏تحول اینجا کند، و نتواند امروزه که هنوز قدرتی نیز ندارد دگراندیشان را تحمل کند، به حقوق یکدیگر احترام بگذارد آیا شایسته است که از ‏مردم بخواهد که بپا خواسته و با زیرپا گذاشتن گذشته و حال خود همه بنیاد زندگی خود را بدست خود و با خون خود متحول کنند؟  ‏ اگر مانند گذشته حرکت کنیم دهسال دیگر آیا باید درجایی غیر از امروز باشیم. آیا همین نیست که در صادقانه ترین شوقق ما را خسته کرده به چشم دوختن به از ما بهتران جهت تغییر سرنوشت ما میکشاند.

مایلم جسارتا توجه بدهم به یک تفاوت کیفی جامعه امروز با جامعه سال 57 ایران. و ضرورت بازنگری در رویکردهای خودمان.

در آن روزگاران با تعدادی تشکلها و مبارزینِ قهرمانِ زندان رفته و شکنجه شده و اعدام را تجربه کرده و مردمی کم و بیش در حاشیه و بی خبر از تحولات جهان مواجهه بودیم.

امروز با مردمی قهرمان و مبارز، در صحنه، زندان و شکنجه و اعدام را تجربه کرده و با اتکاء به تکنولوژی انفورماتیک کاملا بروز و عده ای حاشیه نشین خارج کشور مواجهیم. که متاسفانه بعضی از آنها علیرغم ادعای خودشان از نظر مردم ایران القاب بسیار بدی را دارند.

چون وقتی از رژیم صحبت میکنیم حرف از تعداد محدودی افراد است ولی وقتی از تغییر حاکمیت صحبت میکنیم دیگر مخاطبمان کل جامعه است. چون هر جامعه ای با هزاران رشته مرعی و نا مرعی مانند مذهب، اقتصاد، فرهنگ، منافع شخصی، منافع قومی، زبانی،… ترسها، دافعه ها و جاذبه ها، تجارب سیاسی تلخ و شیرین گذشته وتجارب دیگر کشورها و… بهم متصل هستند. در تغییر حاکمیت، جامعه باید به تمامی این رشته ها فائق آمده آنها را از هم دریده، نه تنها تن به تغییر خونین آن بدهد که بدنبال حقیقت نا معلومِ، مبهم و تجربه نشده دیگری بیاید. اما:

‏ اما دوستان براستی چگونه باید اولا به چنین جامعه ای وصل شد؟ ارتباط برقرار نموده در تحولات آن شراکت کرد، و اگر مورد پذیرش واقع ‏شدیم اثر گذار باشیم. ‏

بین سالهای 63 تا 88 درغیبت تمامی تشکلهای سیاسی، جامعه توانست بطوراتو دینامیک تمامی ضربات مهلک ناشی ‏از اختناق و سرکوب از یکطرف و خطی مشی های مرگبار بعضی تشکلهای سیاسی آن زمان را بازسازی کرده، خود را ‏بازیافته و حرکتی نو با نسلی نو از جوانان و توده مردم براه اندازد. ‏

در سال   88 با دستگاه فکری گذشته بشکل سازمان یافته در بطن جامعه و تظاهرات تمامی تلاشها شد تا بخواست ‏آمران، آب رفته سالهای 60 به جوی بازگردد و در ادامه شعار “مرگ بر” داده شده توده ها، بعضی شعارهای زنده باد را راه اندازی شود و مسیر مسالمت تغییر داده شود. ولی همانگونه که قطعا همه شما نیز شاهد بودید جامعه ایران ‏را ما بطور مطلق بیگانه و با فاصله نوری از این مسیر یافتیم و بطور شگفت انگیزی پس زده شدیم. که البته اثبات کننده تمامی تجارب سالهای منتهی به 88 بود. ‏

چنین مردم و حرکت پرخروشی که “شعار مرگ بر” دارد ولی شعار “زنده باد” ندارد، چند پیام آشکار و واضح دارد،

اول اینکه جامعه ای است ‏که به قدرت و توان خود و آنچه از درون خودش میجوشد مشرف شده و متکی است و قهرمانان ‏پوشالی و یا گروههای خود محور توتالیتری چون مجاهدین برایش سوخته اند.

 دوم وقتی حتی با اعمال خشونت در مقابل خشونت علیه خودش مخالفت میکند جامعه ای است که واکنشی و عصبی عمل نمیکند بلکه کاملا پخته و آگاهان به ابزار مدنی و مسالمت آمیز برای تغییراتش تکیه دارد. و بدنبال متحول کردن تدریجی شرایط خود بدست خود است.

سوم: از طرفی نیز جامعه ای است که هنوز ‏حزب و تشکل رهبری کننده متناسب با شعور سیاسی اجتماعی فرهنگی خود را دردسترس ندارد و در بطن خود در سرآغاز ساختن عناصر آن متناسب با خواستهایش است. 

آرمانخواهی به یکی از ضد ارزشترین پدیده ها در جامعه امروز ایران تبدیل شده. جنبش سال 88 آخرین میخ برتابوت باور به هر ایدئولوژی بعنوان یک متحول کننده ‏سیاسی- اجتماعی برای حتی مذهبی ترین افراد بود.

یکی از بزرگترین چالشها در مقابل بسیاری از ما سیاسیون و همان نسل گذشته، گرفتار ماندن در شعارهای ارزشی گذشته است. رجوی خود بعد ‏از شکست در مقابل واقعیت های عینی جامعه مورد جراحیش بمنظور لاپوشانی و فرار از پذیرش مسئولیت مرگ بیمار و تصحیح ‏اشتباهات در یک چرخش بغایت فرصت طلبانه  “بمنظور حفظِ خود در قدرت” به موضعگیریهای ارزشی که هر کس و ناکسی در هر شرایطی میتواند ‏اتخاذ کند رو آورد. و سر از عاشورا و شهید پروری و خون امام حسین، تعضیه و سینه زنی و امام زمان بازی و نامه نگاری با او جهت لاپوشانی حذف و تصویه همقطاران در ‏آورد. ‏

ما نیز نباید جهت توجیه خودمان در پشت کامپیوترهایمان و عدم حضور در صحنه  به  شعارهای کهنه شده ارزشی و قالبی و کلیشه ای سه دهه قبل پناه ببریم. جامعه ای که قصد همیاریش را داریم تا  سرنوشتش را خود بدست بگیرد  بسیار تغییر کرده است.

[1]ما ايرانيان از زماني که تشخيص داده ايم از غافله ی به سرعت در حال گذار تمدن بشري عقب مانده ايم، راههاي متعددي را جهت نجات ‏جامعه خويش از پسروي و عقب ماندگي آزموده ايم. اما هر بار به دلايل متفاوتي ناکامي هايي را تجربه کرده، با پشيماني و سرخوردگي ‏به گذشته نگريسته ايم. ابتدا سعي کرديم قدرت سلطنت را مشروط کنيم، مجلسي از خوانين و روحانيون تشکيل داده کارمان به ‏استبداد صغير و سپس دخالت قدرت هاي بزرگ انجاميد. تلاش کرديم از هرج و مرج پس از اشغال کشور و تضعيف نهاد سلطنت قاجار با ‏اتکا به دولت مدرن مقتدر رضا خاني بيرون آييم به استبداد کبير و در نهايت اشغال نظامي ميهن دچار گشتيم. با ملي کردن نفت، بدنبال ‏استقلال کشور بودیم کارمان به بازگشت سرکوب و وابستگي انجاميد. جهاد کرديم تا استقلال و آزادي را احياء کنيم اما به استبداد ‏ديني مبتلا گشتيم.

با اين حال، بسيار اندک بوده اند کساني که خواسته اند تا با کنار هم گذاشتن تجربه ها به راه حل بديلی بر پایه ‏ی نقد همه جانبه ی گذشته ولی متناسب با بافت و ساخت جامعه ایران دست يابند.‏ و بدون متوسل شدن به قالبها و کلیشه ها و کپی برداری هایی که گریبان عمده نسلهای سیاسی گذشته ما را گرفته است با شجاعت ‏تمام و عزمی استوار و نگاهی انتقادی به گذشته کاری نو را شروع کند.

گذشته نشان داده هیچ کس تحت هر نام و اندیشه ای همه پاسخها و راه حلها را بتنهایی در اختیار ندارد. مشکل اصلی و مقدم بر هر نوع ‏اندیشه ای افراد و انسانها هستند که ظرفیت به شکست کشاندن و یا موفق نمودن هر راه حلی را دارا میباشند. بر اساس تجارب تاریخی بسیار، و در ‏فقدان نهادها و فرهنگ دمکراتیک لزوما زدن تابلو هیچ مکتب و آئین تضمین کننده آینده ‏روشنی نیست و نمیتواند باشد. تضمین تمامی راه حل ها در جامعه مدنی در برابری و برادری، تعامل و همزیستی در رسانه های آزاد، آزادی ‏بیان و عقیده و انتقاد. قوای مستقل و منفک از هم، سیستم های شفاف بازسنجی و همسنگی و نظارت بر سه قوه و کوتاه سخن تضمین در ‏تربیت نسلهای با فرهنگ سیاسی متشکل در احزاب و نهادهای مدنی با  احترام متقابل و رعایت حقوق یکدیگر در کادر تمامیت ارضی ایران واحترام به انتخاب مردم است. تا به بنیادگرایی چه نوع مذهبی-‏توحیدی-تروریستی، سوسیالیستی و یا سکولار آن درنه غلطیم. ‏

مشکل جامعه ایران با صدها سال تجربه دیکتاتوری فقدان فرهنگ دمکراتیک و اعتقاد عمیق به حقوق همدیگر، جامعه پلورالیستی،  بویژه در میان ما سیاسیون آن است.

ما بشدت نیاز داریم که مورد مخالف قرار بگیریم بشدت نیاز داریم که در صحنه شکست بخوریم و بتوانیم با هضم آن کنار برویم به همین دلیل نیاز حیاتی به کار مشترک و تمرین دمکراسی داریم. اگر امروز که دستی در قدرت نداریم و کسی در پست سرمان سینه نمیزند نتوانیم همدیگر را تحمل کنیم حرفی نوتر از آنچه مردم در حال تجربه کردنش هستند نداریم. 

بنده بسیار امیدوارم که این جمع میتواند همان جمع نو باشد.

28 اکتبر 2017

داود باقروند ارشد

References   [ + ]

1. ما ايرانيان از زماني که تشخيص داده ايم از غافله ی به سرعت در حال گذار تمدن بشري عقب مانده ايم، راههاي متعددي را جهت نجات ‏جامعه خويش از پسروي و عقب ماندگي آزموده ايم. اما هر بار به دلايل متفاوتي ناکامي هايي را تجربه کرده، با پشيماني و سرخوردگي ‏به گذشته نگريسته ايم. ابتدا سعي کرديم قدرت سلطنت را مشروط کنيم، مجلسي از خوانين و روحانيون تشکيل داده کارمان به ‏استبداد صغير و سپس دخالت قدرت هاي بزرگ انجاميد. تلاش کرديم از هرج و مرج پس از اشغال کشور و تضعيف نهاد سلطنت قاجار با ‏اتکا به دولت مدرن مقتدر رضا خاني بيرون آييم به استبداد کبير و در نهايت اشغال نظامي ميهن دچار گشتيم. با ملي کردن نفت، بدنبال ‏استقلال کشور بودیم کارمان به بازگشت سرکوب و وابستگي انجاميد. جهاد کرديم تا استقلال و آزادي را احياء کنيم اما به استبداد ‏ديني مبتلا گشتيم.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes