ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
فروغ جاویدان! چــــرا؟ داود باقروند ارشد
در تیرماه ۱۳۶۷ جمهوری اسلامی ایران رسماً قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت. ارتش صدام در تاریخ ۳۱ تیرماه به خاک ایران حمله کرد و از منطقه جنوب به سمت خرمشهر و اهواز پیشروی کرد. پس از ضدحملات موفق ایران، ارتش عراق در جبهههای میانی و غرب کشور نیز به عملیات نظامی مبادرت کرد که آنها هم با بسیج مجدد نیروهای مردمی و نظامی جمهوری اسلامی، ناموفق شدند. در نتیجه نیروهای عراقی عقبنشینی کردند و رژیم عراق در اول و سوم مردادماه رسماً عقبنشینی خود را از جبهههای جنوب و میانی و غرب کشور اعلام نمود. اما همزمان عملیات مشترک عراق و سازمان آغاز گردید. نکاتی چند در علل و زمینههای شکلگیری این عملیات قابل توجه و بررسی هستند:
پیش از این مسعود رجوی در تحلیل درونی ، امکان موافقت رژیم با قطعنامه را غیرممکن دانسته و به صراحت اعلام میکرد: “”تنها در صورتی جمهوری اسلامی قطعنامه را خواهد پذیرفت که به لحاظ سیاسی- نظامی و اقتصادی به بنبست کامل برسد. و توقف جنگ به منزله فروپاشی نظام خواهد بود که برای سرنگونی آن نیاز به ارتش آزادیبخش هم نیست…””
تحلیل مسعود رجوی در مورد نتیجه جنگ این بود که ایران به دلیل بسته بودن تمامی راههای بازگشت به صلح با عراق، ناچار به ادامه جنگ خواهد بود. هر قدر هم جنگ به طول بینجامد، از یک طرف توان نظامی و اقتصادی ایران بیشتر تحلیل میرود و از طرف دیگر بازگشت به سمت آتشبس و صلح غیرممکنتر میشود و این جنگ تا شکست و فروپاشی رژیم ادامه خواهد یافت.
عکسهایی از اعمال دیوانه وار و احمقانه مسعود رجوی تحت نام فروغ جاویدان
با اعلام خبر پذیرش قطعنامه از سوی رژیم، نقشهها و طرحهای قبلی سازمان با بنبست مواجه شد. و ارتش آزادیبخش به یکباره سلاحی در دست مسعود رجوی بر فرق همه منتقدینش در میان گروههای سیاسی دیگر، در میان شورایی ها، در میان دفتر سیاسی و اعضای سازمان جهت از دور خارج کردنشان و برای بالا بردن قیمت خود در بازار سیاسی بین اللملی به سلاحی بر فرق خودش سمت و سو گرفت.
پیامدهای آتش بس برای مسعود رجوی
اولین واکنش سازمان در مورد پذیرش قطعنامه از سوی ایران، بررسی این امر بود تمامی هشدارها، تمامی اخطارهای مربوط به بی پایه بودن ارتش آزادیبخش و تهدید مرگبار حضور در عراق برای تشکیلات رجوی با عمل سیاسی رژیم بوقوع پیوسته است.
در سالهای قبل از اعلام آتش بس و در جریان بررسی استراتژی آزادیبخش این امر مورد بررسی بوده است که اگر بین ایران وعراق صلح شود نتایجی فاجعه بار برای تشکل رجوی در پی خواهد داشت ولی رجوی همواره صلح را معادل فروپاشی درونی رژیم بر میشمرد که دیگر نیازی به بازوی ارتش آزادیبخش برای سرنگونی نخواهد بود!!!، ولی نتایج صلح ویا آتش بسی که مسعود رجوی برای رژیم بر شمرده بود نه بر رژیم که بر خودش ظاهر شد. از جمله:
- عراق و صدامی که با تمامی توان نظامی، مالی، لجستیکی، سیاسی به حمایت و تشکیل ارتش آزادیبخش اقدام کرده بود، و نیروهای سازمان بعنوان نیروهای از جان گذشته حرفه ای و داوطلب بعنوان نیروی فوق ویژه برایش یک معائده آسمانی در جنگ ش با ایران بود، از لحظه صلح و یا پایان جنگ عملا وبال گردن عراق و صدام شده و تبدیل به مانع صلح و آرامش با همسایه ای که اولا طولانی ترین مرز را با او دارد و در ثانی میتواند بعنوان حامی شیعه ها و کردهای عراقی تحت سرکوب و ستم صدام مشکلات بسیار داخلی نیز برای صدام ایجاد کند تبدیل میشود.
- صلح و آتش بس، پشتوانه چکی که آقای مسعود رجوی بعنوان پیش پرداختش به حامیان کرایه ای خود در آمریکا، اروپا و منطقه ای خود کشیده بود را بی محل نمود.
تا قبل از آن شرایط، سازمان در کنار امیدواری به داشتن پشتوانه خرده عملیاتهای مرزی، حمایت نمایندگان کنگره و سنای امریکا را نیز یدک میکشید. در ۳۰ خرداد ۶۷، ۱۳۸ نماینده کنگره و ۱۴ سناتور امریکایی طی نامهای به «جرج شولتز» وزیر خارجه وقت امریکا، از وی خواسته بودند که به جنبشهای مقاومت داخلی در ایران توجه کند و در همین راستا حمایت از سازمان ـ مستقر در عراق ـ را اکیداً توصیه کرده بودند. «مروین دایملی» نماینده کنگره امریکا در روز دوشنبه ۶ تیرماه ۶۷ در تظاهرات سازمان در واشنگتن شرکت کرده و طی سخنانی که از یکی از شبکههای تلویزیونی امریکا هم پخش شد اظهار داشت:
«نباید دست از تلاش کشید، مطمئن باشید که با کمی صبر و تلاش بیشتر بزودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت.» سازمان نوار ویدئویی سخنرانی مزبور را برای کلیه کادرهای سازمان پخش کرد.
- صلح و یا آتش بس فاتحه ارتش آزادیبخش مسعود رجوی را که با تکیه برآن فتوا صادر کرده بود که :
“”…بگذار خارجه نشینان کذایی که از دیرباز عادت داشته اند نمک مقاومت را بخورند نمکدانش را برسرخودش بشکنند، در اینجا بنشینند. من در 19بهمن گذشته گفتم که حتی نشریه درآوردن آنها در اینجا مشروع نیست”” را خواند.
- صلح و آتش بس، بخیه ای که مسعود رجوی با آن دهان تمامی عناصر چپ، ملی، مستقل، و خلاصه همه و همه را در همراهی با مردم ایران فریاد کرده بودند که همکاری با صدام خیانت به ایران و ایرانی است با کینه توزانه ترین الفاظ و تحقیر آمیز ترین روشها و بیانها مانند (بی غیرت، بی صفت، خائن، میوه چین، فرصت طلب، مبتذل، کذایی …) دوخته بود باز شد.
- صلح و آتش بس، دهان دوخته شده منتقدین بالایی تشکیلات که صدها بار گفته بودند “ارتشی که همهَ اهرمهایش در دست صدام حسین باشد نمیتواند یک نیروی آزادیبخش باشد” باز میشود.
- صلح و آتش بس، 750 نیروی از جان گذشته ای که سالیان با توتالیتریزم تشکیلاتی و دروغ های هزاران بار تکرار شده به عراق کشیده شده و با برق عملیاتهای مرزی و اسارت چند ده تن از جوانان ایرانیانی که برای دفاع از کشور خود بعضا بدون اطلاع خانواده به اینکار اقدام کرده بودند، به عراق کشیده شده و هر تحقیر و توهین و سرکوب از جمله دستگیری و زندان، شکنجه و قتل های سالهای 1363-1364 در منطقه ماوت کردستان (پایگاه منصوری) عراق رجوی را تحمل کرده بودند پیش از همه زبان بازخواهند کرد.
بنابراین باتلاقی که قبول آتش بس برای مسعود رجوی ساخته بود بعلاوه دستان همرزمانی که مورد شکنجه و زندان و قتل و حکم اعدام مواجه بودند در گلویش چاره ای برای مسعود رجوی نداشت الا اینکه دست به انتحار تشکیلاتی بزند و آنگونه که خودش گفت با خود کشی جمعی از شر این تشکیلات رها شود.
باید توجه کرد که عین همین کار را مسعود رجوی در سال 2003 – 1382 در جریان تسخیرعراق توسط آمریکا انجام داد و به ارتشی که هیچ برنامه و فرمانده و پشتیبان و مهمات و نیرو و … نداشت دستور پیشروی به سمت مرز و تسخیر ایران را داد. این ستون بی فرمانده یعنی بدون “مسعود و مریمی” که هر دو قرار بود طبق شعار مسعود ساخته “مریم مهرتابان میبریمش به تهران” توسط این ستون به تهران برده شوند قبل از حرکت ستون به پاریس فرار کرده بودند. و اگر بمباران این ستون نظامی توسط آمریکایی ها نبود مسعود رجوی و مریم رجوی اینبار به پیروزی بزرگی که در فروغ اول بصورت نیمه کاره با به کشتن دادن 1340 نفر دست یافته بودند به پیروزی کاملی با نابودی همه مجاهدین دست می یافتند.
به همین اعتبار تمامی مدعیان از مهدی ابریشمچی گرفته تا علی زرکش، تا تمامی ستاد و دفترسیاسی و… را به صحنه فرستاد.
عصر روز جمعه ۶۷/۴/۳۱، حدود ساعت ۶ بعدازظهر به قسمتهای مختلف مستقر در قرارگاه اشرف و اردوگاههای دیگر ابلاغ شد که همه برای سخنرانی رجوی رأس ساعت ۸ در سالن عمومی حضور داشته باشند…
ساعت در حدود ۱۱/۳۰ شب بود که مسعود و مریم وارد سالن شدند… رجوی شروع به سخنرانی کرد. حدود نیم ساعت از شروع صحبتش گذشته بود که ناگهان آن را قطع کرد و گفت:
کارهای بزرگ در پیش داریم. مگر ما نگفته بودیم که «اول مهران، بعداً تهران»؟
رجوی: دیگر وقت آن رسیده است که به ایران برویم. طرح عملیات بزرگی را کشیدهایم که در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم میشود. البته این دفعه احتیاج به ماکت و کالک منطقهای نداشتیم چون این بار قرار است به تهران برویم، چون این بار احتیاج به ماکت نداشتیم گفتیم چه ضرورتی دارد؟ خود نقشه ایران را بیاورید!
همانند شهاب باید به تهران برویم. از لحظهها ـ حتی کوچکترین لحظهها ـ باید استفاده کرده، نباید هیچ لحظهای را از دست بدهیم زیرا در این عملیات لحظهها تعیینکننده و سرنوشتسازند.
این عملیات باید در عرض ۲ یا ۳ روز انجام شود چون فقط اگر عملیات با این سرعت انجام شود رژیم فرصت بسیج نیرو پیدا نخواهد کرد؛
چون اصلاً به فکرش هم نمیرسد که ما بتوانیم در عرض این مدت به تهران برسیم و احتمالاً نمیتواند هیچ عکسالعمل مؤثری انجام بدهد. میگویند برویم اهواز را بگیریم و یک سری میگویند برویم کرمانشاه را بگیریم. ما نشستیم و فکر کردیم و دیدیم باید از طریق کرمانشاه برویم زیرا اولاً تا حدودی وضع و شرایط مسیری که انتخاب کردهایم نسبت به قبل مناسبتر و بهتر است، چون عراق تا قصرشیرین و سرپل ذهاب پیش رفته است و این بار نیاز به خط شکنی نداریم و به راحتی میتوانیم تا کرمانشاه برویم. ثانیاً نزدیکترین نقطه مرزی برای رسیدن به تهران کرمانشاه است. از آن به بعد براساس تقسیمات انجام شده ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید. البته روی لشکر ۸۴ و ۸۸ شناسایی انجام دادهایم اگر موقعیت سیاسی مثل قبول قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت از طرف ایران پیش نمیآمد شاید فقط در همانجا (کرمانشاه) عمل میکردیم ولی حالا ایران خیلی ضعیف شده است و ما یکراست میرویم و تهران را میگیریم.
باید بدانیم که ما از قبل تصمیم انجام این عملیات بزرگ را داشتیم و میخواستیم آن را دیرتر انجام دهیم اما پذیرش قطعنامه کار ما را تسریع کرد؛
یعنی به دلیل شرایط سیاسی جدید مجبوریم یکی دو ماه آن را زودتر انجام دهیم. تصمیمی که ما گرفتیم بسیار حساس و مشکلی بود و ما چارهای جز عمل نداریم و اگر الآن اقدامی نکنیم فرصت از دست خواهد رفت زیرا بعد از اینکه بین ایران و عراق صلح شود ما در اینجا قفل میشویم و دیگر نمیتوانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل میشویم. پس بایستی آخرین تلاش خودمان را هم بکنیم و یک بار دیگر کل سازمان را به صحنه بفرستیم و مطمئن هستیم که پیروزیم و از هماکنون من این پیروزی را به شما و خلق قهرمان ایران تبریک میگویم.
اگر ما به تحلیلهایی که در مورد رژیم داشتهایم معتقد هستیم زمان مناسبی برای ما به وجود آمده است. ما در تحلیل از جنگ گفتیم که رژیم در منتهای ضعف حاضر به توقف جنگ میشود و دلیل قبول قطعنامه از طرف آنها هم همین است. ما نباید این فرصت تاریخی را از دست بدهیم. باید حمله کنیم و کارش را یکسره کنیم. رژیم دیگر نیروی جنگی لازم را ندارد و نمیتواند نیروی جبهه را تأمین کند؛ مثلاً عراق در همین چند عملیاتی که کرده است به راحتی توانسته مناطقی را پس بگیرد و هر چه خواسته جلو رفته است. «فاو» را گرفته و جزایر مجنون و چند نقطه دیگر را با چند ساعت جنگ بازپس گرفته است. ملت دیگر از جنگ خسته شدهاند و همه مخالف جنگ هستند و کسی به جبهه نمیآید. کسانی که در جبهه هستند افرادی هستند که آنها را به زور از شهرها و روستاها دستگیر کردهاند و به جبهه فرستادهاند و میلی به جنگیدن ندارند. تمام لشکرها و نیروهای رژیم در حملات عراق ضربه کاری خورده و پراکنده هستند و یارای مقابله با ما را ندارند. پس هم از لحاظ نظامی تعادل خود را از دست داده است و هم از لحاظ سیاسی در انزوای بینالمللی قرار دارد.
ما از طرف قصرشیرین میرویم. در آنجا لشکر ۸۱ با عراق درگیر است، لشکر ۵۸ و لشکر ۸۸ در سومار درگیر هستند. لشکر ۶۴ در پیرانشهر است و تنها امکان دارد لشکر ۲۸ در راه به استقبال ما بیاید.
کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابر قدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند؛ به طور مثال بغداد تا مرز ایران ۱۸۰ کیلومتر فاصله دارد و در طول ۸ سال جنگ ایران ادعای گرفتن آن را نکرده است؛ و همین طور عراق هم ادعای گرفتن تهران را نکرده است اما ما میخواهیم برویم تهران را بگیریم. ما به ترتیب به قصرشیرین، سرپل ذهاب، اسلامآباد و بعد کرمانشاه میرویم. بعد از آن همدان، قزوین، تاکستان، کرج و بالاخره تهران. (کف زدن حضار) ما در کرمانشاه اعلام جمهوری دموکراتیک اسلامی میکنیم. تیپها در کرمانشاه مستقر میشوند و ۲ تیپ به سنندج و بقیه به سمت همدان حرکت میکنند. نام عملیات محور همدان را به نام «بدیعزادگان» گذاشتهایم. بعد از آنکه به همدان رسیدید و مستقر شدید یکی از تیپهای زیر نظر خودت را برای کمک به تهران بده. وقتی همدان و صدا و سیمای آن را گرفتید صدای مجاهد را پخش کنید و به مردم اعلام کنید که ما داریم میآییم.
رادار همدان باید منهدم شود تا هواپیماها نتوانند درست کار کنند. از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور میدهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد. از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشینها به صورت ستون حرکت میکنند. البته این عملیات را دو عامل درجه یک تهدید میکند؛ یکی اینکه از طرف رژیم خمینی از طریق هواپیما مورد حمله و بمباران قرار بگیریم چون روی جاده همه به یک ستون حرکت میکنیم؛ ثانیاً چون صف ماشینها خیلی طولانی است اگر ماشینهایی خراب شوند و یا از دور خارج شوند نباید به خاطر آن همه ستون متوقف شوند و بایستی آن را به سرعت از دور خارج کرد و از ماشین زاپاس استفاده کرد و یا کلاً آن را از دور خارج کرد و معطل آن نشد. در ضمن هیچ ماشینی حق سبقت گرفتن از جلویی را ندارد و همین طور حق عقب افتادن را هم ندارد. هر جا که رسیدید سر راه جادهها را باز کنید. تیپهای مأمور در شهر مأمور تأمین جادههای آن شهر میباشند و هر تیپ با رسیدن به آن شهر وارد آن شده و بقیه ستون بلافاصله به حرکت خود ادامه میدهند. ضمناً اگر اسیر شدید راجع به خط سیر عملیات که از کدام جاده و از کدام شهرهاست، چیزی نگویید و بگویید که عملیات قرار بود تا همین جا باشد.
در این عملیات مردم به حمایت از ما برمیخیزند. کسانی که حاضرند با ما بیایند را از پادگانها و مراکز سپاه مسلح کنید و هر چه خواستند تا تهران بیایند آنها را با خودتان ببرید. در این عملیات نیروهای زیادی به ما کمک خواهند کرد. از طرفی در زندانها که باز شود آنها هم با ما هستند و با ما خواهند آمد. نیروهای زندان بالقوه با ما هستند.
لفاظی های دجالگرانه مسعود رجوی جهت فریب مجاهدین
محمود، وقتی که تهران را گرفتی در خیابان طالقانی به ساختمان بنیاد علوی میروی. در طبقه پنجم آنجا اتاقی است که روزی اتاق من و اشرف و موسی بوده است. سلام من را به ساکنین آنجا میرسانی و اگر مردم آنجا بودند جای دیگری را به آنها بده چون ما را بعد از انقلاب به زور از آنجا بیرون کردند. آن اتاق را برای من نگهدار تا وقتی که به تهران آمدم در آنجا مستقر شوم.
رجوی رو به حضار: آیا ما دیوانه نیستیم که میخواهیم چنین کاری بکنیم؟ آیا به نظر شما چنین کاری شدنی است و آیا احمقانه نیست؟ اگر کسی مخالفتی دارد بیاید و صحبت کند و کسی هم حق ندارد با او مخالفت کند.
رجوی نشست و یک سیگار روشن کرد. در همین حین زنی از میان جمعیت بلند شد و دست خود را بلند کرد. همه حضار با تعجب به او نگاه میکردند.
رجوی: پشت میکروفون بیا و حرفهای خودت را بگو.
زن: من مخالف نیستم اما اینکه میگویید مردم با ما هستند فکر نمیکنم چنین باشد. من و شوهرم چند شب قبل از خارج آمدهایم و خود من ۴ ماه است که از ایران آمدهام. مردمی که من دیدهام با آنچه که شما میگویید تفاوت دارند. فکر نمیکنم آنها به ما کمک کنند.
هیچ گونه جو سیاسی نظیر آنچه شما به آن اشاره میکنید در ایران به وجود نیامده است، چون خیلیها در ایران هستند که حتی رادیو مجاهد را گوش نمیدهند و از مجاهدین هم به کلی بیخبرند. شما چطور انتظار دارید با اختناق شدیدی که وجود دارد چنین کسانی در تهران بلند شوند و از ما حمایت کنند؟
رجوی: درست میگویی و درست صحبت کردی ولی من الان تو را قانع میکنم. این نظر تو به ۴ ماه پیش برمیگردد و الان ایران خیلی فرق کرده است. از آن گذشته تا ما شهری را آزاد نکنیم مردم با ما نخواهند شد. ما روی نیروی خودمان حساب میکنیم. مردم در وهله اول نخواهند آمد و حتی ممکن است از ما بترسند و همان طور که گفتی بروند و درهایشان را ببندند؛ ولی وقتی که رفتیم و در کرمانشاه مستقر شدیم و مردم دیدند که تعادل قوا به سمت ما میچرخد یک قدم بیرون میگذارند و ما در شهر میگردیم و اعلام میکنیم که هستیم و آن وقت مردم جرأت میکنند درها را باز کنند و بعد جلو آمده از ما حمایت میکنند و ما هم کارها را به دست مردم میدهیم، ولی در ابتدا آنچه تو گفتی درست است. در آن موقع که شما در ایران بودید چقدر از مردم مخالف خمینی بودند؟
زن: ۹۰ درصد!
رجوی: این ۹۰ درصد اگر بفهمند که مجاهدین به شهرشان آمدهاند حتماً از آنها حمایت میکنند و مردم وقتی که دیدند سپاه و کمیته دیگر نیست حتماً نمیترسند و وقتی که اسلحه گرفتند خودشان همه کاره میشوند و شما فقط آنها را راهنمایی میکنید. البته اگر در این عملیات شکست هم بخوریم تأثیرش آن قدر هست که باعث برپایی قیام توسط مردم شود، چون رژیم وضعیتی ندارد که تا عید دوام بیاورد ولی ما در وضعیتی مثل ۳۰ خرداد قرار داریم و باید به این کار تن بدهیم. البته برای من تصمیمگیری در این مورد مشکل بود چون بهترین نیروها و نفراتی را که در سالهای زندان با هم بودیم به داخل صحنه میفرستیم. ما در این عملیات میخواهیم تمام سازمان و تمام ارتش آزادیبخش را به میدان جنگ ببریم. این، خودش ریسک بالایی دارد، چون جنگ دو وجه دارد؛ یا شکست یا پیروزی. در صورتی که شکست باشد موجودیت سازمان به خطر میافتد. ما در قدیم ۳ یا ۴ نفر را در ایران داشتیم که آن عملیاتها را میکردند که سپاه و کمیتهها هیچ کاری نمیتوانستند بکنند. شما در سال ۶۰ در عملیاتهای تهران چه کار میکردید؟
مریم رجوی: ما در ۳۰ خرداد از روی استیصال و ضعف با رژیم برخورد کردیم ولی امروز از موضع قدرت با او برخورد خواهیم کرد. البته دلیل اینکه ما میخواهیم این قدر زود دست به این عملیات بزنیم این است که رژیم در حال حاضر هم دچار بحران نیرویی شده و هم روحیه نیروهایش به دلیل شکستهای پیاپی ضعیف شده است. برای همین هم میخواهد صلح صوری کند تا وقت پیدا کند و بسیج نیرو کند. به همین دلیل ما باید تا دیر نشده از این فرصت استفاده کنیم و این عملیات را انجام دهیم ولی قبلاً بین هر عملیات یکی دو ماه برای کارهای مقدماتی، از جمله شناسایی و آماده کردن خودروها و دیگر وسایل و مانور وقت لازم داشتیم که در حال حاضر موفق شدیم همه کارها را در عرض همین مدت کوتاه بعد از عملیات چلچراغ انجام دهیم که کار بسیار شاقی بود ولی با روحیه بالای افراد ما و عنصر مجاهد بودن که در همه بوده است این کار در این مدت کوتاه عملی شد و خیلیها در این مدت کوتاه، آموزشهای پیچیدهای نظیر کار با تانک را هم یاد گرفتند و آماده عملیات شدند.
ما در این راه عاشوراگونه میرویم اما این بار با زمانی که در ۳۰ خرداد ۶۰ شروع کردیم فرق میکند، چون در آن موقع چشمانداز پیروزی نداشتیم و عاشوراگونه شروع کردیم ولی این بار چشمانداز پیروزی داریم که خیلی ملموس است. البته همه افراد باید بدانند که میخواهند چه کار کنند. ما کاری میخواهیم بکنیم که همه دنیا تعجب کنند و یک دفعه بفهمند که ما در تهران هستیم و خمینی دیگر وجود ندارد.
مریم رجوی: درست است که ما به خاطر وظیفهای که داریم عاشوراگونه وارد میشویم ولی در اینکه ما حتماً پیروز میشویم هیچ شکی نداریم. الآن جبههها خالی شده و وقتی که از جبهه آن طرفتر برویم کسی نیست که جلو ما را بگیرد و ما آن قدر میخواهیم با سرعت پیش برویم که هر کس که مجروح شد باید خودش مسئلهاش را حل کند که باعث کندی ستون نشود.
نیروهای متشکله حاضر در عملیات «فروغ» به سه گروه عمده در سازمان تقسیم میشوند:
۱- نیروهایی که از قبل در مجموعه ارتش آزادیبخش متشکل بودند و در عملیاتهای مختلف شرکت داشتند و تجربیات خوبی از آن عملیاتها کسب کرده بودند. اینها از توانایی خوبی برخوردار بوده، آموزش دیده و از تابعیت تشکیلاتی و توانایی برخوردار بودند، تا آخرین لحظه میجنگیدند و هنگامی که مهماتشان تمام میشد با نارنجک خودکشی میکردند و حاضر به تسلیم نبودند.
۲- نیروهایی که بنا به ضرورت طی یک فراخوان عمومی از اعضا و هواداران سازمان در کشورهای مختلف، بخصوص اروپا بسیج شده و به عراق روانه شده بودند. این دسته از نیروها با توجه به مدت محدود آموزش نظامی از کیفیت پائینی برخوردار بودند. این تیپها روحیه جنگی نداشتند، آموزش دیده نبودند و حتی لوازم آرایش خود را به همراه آورده بودند و با اقوامشان در ایران قرار ملاقات گذاشته بودند. تعدادی نیز مدارک تحصیلی خود را آورده بودند تا پس از فتح ایران، سهمی در قدرت بگیرند! به عبارت دیگر این گروه جهت سیاهی لشکر فراخوانی شده بودند.
قابل توجه است که عمدتاً فرماندهان عملیاتی سازمان در عملیات «فروغ» از ردههای بالای تشکیلاتی بودهاند که نظامی نبودهاند و بعضاً اصول اولیه فرماندهی یک عملیات نظامی را نمیدانستند. کلیه نیروهای سازمان، اعم از کادر و عضو و هوادار، به استثنای تعدادی که هدایت و پشتیبانی را به عهده داشتند که در این عملیات شرکت کردند، مجموعاً در حدود ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر برآورد شدهاند که در حدود ۲۵ درصد از آنان را زنان و دختران تشکیل میدادند.
هر تیپ شامل ۱۶۰ تا ۱۸۰ نیرو مرکب از دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات، یک گردان ارکان، یک گروهان پشتیبانی رزمی و یک دفتر بوده است. هر گردان پیاده شامل ۵ نفر که در ۵ دسته ۱۰ نفره سازماندهی شده بودند، میشد. تجهیزات هر تیپ عبارت بود از ۴ تانک، ۶ دستگاه هینو حامل تیربار سبک، ۴ دستگاه جیپ حامل تیربار، ۲ دستگاه جیپ حامل دوشکا، ۲ دستگاه جیپ حامل توپ ۱۰۶، ۲ دستگاه جیپ حامل تیربار دولول، یک دستگاه ایفا حامل ضدهوایی چهارلول، یک دستگاه ماشین دو پداله و یک دستگاه وانت دوکابینه حامل تیربار با یک دستگاه جیپ، ۲ دستگاه لندکروز، یک دستگاه وانت دوکابینه برای فرماندهی، ۴ دستگاه ایفا حامل نیرو، یک دستگاه کامیون، ۲ تانکر سوخت و یک دستگاه آمبولانس، ضمناً در هر تیپ دو گروه فیلمبردار جهت ثبت کلیه وقایع سازماندهی شده بود.
پس از فراهم آمدن مقدمات، ستون ارتش آزادیبخش متشکل از ۲۵ تیپ رزمی، رأس ساعت ۶ صبح روز دوشنبه ۶۷/۵/۳ پس از اجرای مراسم صبحگاهی از قرارگاه خود در عمق خاک عراق به حرکت درآمده و پس از طی مسیر تعیین شده در ساعت ۴ بعدازظهر از مرز خسروی عبور کرده و طبق پیشبینی، ستون ساعت ۵ بعدازظهر از قصرشیرین و ۶ بعدازظهر از سرپل ذهاب عبور کردند. از این پس وظیفه فرماندهی محورها و تیپهای تحت امر به قرار زیر آغاز شد:
۱- محور اول به فرماندهی مهدی براعی، ۳ تیپ تحت امر، وظیفه تصرف شهرهای کرند (تا ساعت ۸ شب) و اسلام آباد (تا ساعت ۱۰ شب) را به عهده داشته است.
۲- محور دوم به فرماندهی ابراهیم ذاکری با ۵ تیپ تحت امر، وظیفه تصرف کرمانشاه را تا ساعت ۱۲ شب به عهده داشته است. در کرمانشاه قرار بوده است مراکز مهمی چون صدا و سیما، هوانیروز، مراکز قرارگاههای سپاه و… به تصرف درآید و تعدادی از تیپها مستقر و بقیه جهت کمک، محورهای بعدی را همراهی کنند. به منظور پاکسازی کرمانشاه یک ساعت توقف تا ساعت ۱ بامداد درنظر گرفته شد.
۳- محور سوم به فرماندهی محمود مهدوی با ۲ تیپ تحت امر، وظیفه تصرف همدان را تا ساعت ۷/۳۰ صبح روز سه شنبه ۶۷/۵/۴ به عهده داشته است. تصرف پایگاه هوایی نوژه نیز به عهده این محور بوده است. یکی از
تیپها در همدان مستقر و تپ دوم ستون را همراهی میکرده است. تصرف همدان و پایگاه نوژه تا ۹/۳۰ صبح به طول میانجامیده است.
۴- محور چهارم به فرماندهی مهدی افتخاری با ۲ تیپ تحت امر، وظیفه تسخیر و پاکسازی قزوین را به عهده داشته است. یک تیپ جهت نگهداری در قزوین مستقر و تیپ دیگر ستون را همراه میکرده است.
۵- محور پنجم به فرماندهی محمود عطایی، که ریاست ستاد فرماندهی کل را نیز برعهده داشت و با معاونت مهدی ابریشمچی با ۱۳ تیپ تحت امر، مسئولیت اجرای مرحله نهایی عملیات یعنی تصرف تهران را داشته است. مراکز حساس تهران از قبل شناسایی و بین یگانهای رزمی تقسیم مسئولیت شده بود. زمان پیشبینی شده برای عملیات در تهران ۴ بعدازظهر روز سهشنبه ۶۷/۵/۴ درنظر گرفته شده بود. نیروهای این محور ازجمله زبدهترین نیروهای سازمان بودند.
سازمان در مورخ ۶۷/۵/۳ ساعت ۳ بعدازظهر عملیات خود را موسوم به «فروغ جاویدان» آغاز کرد. در لحظه حرکت تیپها رهبری سازمان برای بدرقه در محل حاضر شده و اظهارات مختصری برای نیروها ایراد کرد.
عملیات دیوانه وار و احمقانه مسعود رجوی طی سه روز درگیری نزدیک به 1340 نفر از مجاهدین قتلعام شدند، تعداد بسیار بیشتری زخمی و بعضا دستگیر و اعدام گردیدند بپایان رسید ولی مجاهدین جان بدربرده از این حماقت با جهنمی بسا بدتر از فروغی جاویدان در تشکیلات رجوی روبرو شدند.
اهداف اصلی رجوی از عملیات فروغ جاویدان
مسعود رجوی بخوبی از کاریکه انجام میداد و نتایج قطعی آن خبر داشت. البته نه اینکه از سرنگونی رژیم با این حمله به قول خودش احمقانه و رسیدن به قدرت استقبال نمیکرد، خیر اما و آشکارا این اقدام را بمنظور رها شدن از قید مجاهدین به اجرا گذاشت که اگر یک در هزار نیز به پیروزی رسید چه باک. دلایل روشنی بر این امر وجود دارد.
- بلافاصله بعد از اعلام تصمیم آتش بس رجوی به دیدار صدام رفت و از او خواست که تا قبل از اقدام احمقانه و دیوانه وار فروغ جاویدان از پذیرش آتش بس اجتناب کند.
- مخالفت جدی صدام و فرماندهان ارتش عراق با این اقدام و بکارگیری احمقانه و دیوانه وار بودن آن توسط فرمانده ستاد ارتش عراق با علم به ظرفیت نظامی چند صد نیروی کلاش بدست با ارتش رژیم که عراق هشت سال بود با آن در حال دست و پنجه نرم کردن بود.
- اشاره آشکار و علنی خود مسعود رجوی به دیوانه وار و احمقانه بودن این حمله در جلسه توجیهی.
- عاشورا گونه خواندن آن یعنی مجبوریم اینکار را بکنیم نه برای پیروزی که برای ماندن در تاریخ (کاری که امام حسین با اندک یاران در مقابل سپاه یزد کرد).
- نام فروغ جاویدان نهادن بر حمله ای که قصد فتح ایران و تهران را دارد. در صورتیکه عملیات بسیار محدود قبلی آفتاب و چهلچراغ و … نام داشت قطعا عملیاتی که با هدف فتح ایران است به فرهنگ رجوی باید “فتح المبین”، “عملیات کبیر آزدایبخش” و نامهای دهان پر کنی از این دست و نه نامی که بخواهد همواره چراغی باشد روشن.
- آگاهی به انجام عملیاتی که حتی قدرتهای بزرگ نیز بدان دست نمیزنند چه برسد به نیروی سه – چهار هزار نفره با حداکثر قدرت سلاح پیاده نظام بدون پشتوانه.
زده شدن پایه حمایت مردمی رکن اصلی پیروزی این حمله در جلسه توجیهی مسعود رجوی توسط زن مجاهدی که در آن مقطع چند روزی نبود که از ایران آمده و بروشنی گزارش میکند که “ اینکه میگویید مردم با ما هستند فکر نمیکنم چنین باشد. من و شوهرم چند شب قبل از خارج آمدهایم و خود من ۴ ماه است که از ایران آمدهام. مردمی که من دیدهام با آنچه که شما میگویید تفاوت دارند. فکر نمیکنم آنها به ما کمک کنند. هیچ گونه جو سیاسی نظیر آنچه شما به آن اشاره میکنید در ایران به وجود نیامده است، چون خیلیها در ایران هستند که حتی رادیو مجاهد را گوش نمیدهند و از مجاهدین هم به کلی بیخبرند. شما چطور انتظار دارید با اختناق شدیدی که وجود دارد چنین کسانی در تهران بلند شوند و از ما حمایت کنند؟!!!!!!!!!
- بعد از بازگشت شکسته خورده از این حمله دیوانه وار و احمقانه، رجوی بجای مرحم گذاشتن بر زخمهای مجاهدینی که بسیاری عزیران خود را نیز از دست داده بودند و زخمها بر جان داشتند، دشمنی با رژیم را رها کرده و بجان همین مجاهدین افتاد. و تا همین امروز بعنوان نه تحلیل که یک گزارش 95% انرژی تشکیلات صرف مبارزه با مجاهدین در درون تشکیلات میشود.
- از جمله مجاهدین را مسئول شکست عملیات خواندن.
- مجاهدین را متهم کردن به فکر کردن به زن و همسر هنگام عملیات.
- خود را امام زمان خواندن جهت وادار کردن آنها به اطاعت مطلق و کورکورانه با استفاده از احساسات مذهبی…
- با بی اعتنایی مطلق مجاهدین به این اقدام بیشرمانه امام زمان بازی او، دستور جدا کردن زنان از شوهران توسط رجوی.
- جدا کردن فرزندان مجاهدین از آنها.
- همبستری رجوی با زنان مجاهد جهت قطع کامل آنها با هرگونه نقطه عاطفی غیر از مسعود رجوی.
- دستگیری عمومی و زندان و شکنجه و قتل مجاهدین در سالهای 1373-1474.
- راه اندازی دوره های روزانه مغزشویی عملیات جاری، و تفتیش عقاید.
داود باقروند ارشد
29جولای 2018