قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

افشاگری مشاور عالی مریم رجوی در مورد فرقه رجوی

 

پیامدهای شکست عملیات فروغ جاویدان  حنیف حیدرنژاد

عملیات “فروغ جاویدان” که رژیم جمهوری اسلامی ضد حمله ی خود بر علیه آن را “مرصاد” نام نهاده است، آخرین و بزرگترین حمله نظامی سازمان مجاهدین خلق ایران بر علیه جمهوری اسلامی بود. این عملیات روز 3 مرداد 1367 با حرکت نیروهای سازمان مجاهدین خلق مستقر در عراق شروع شد. نیروهای مجاهدین در این حمله بین 5 تا 7 هزار نفر برآورد می شود. هدف اعلام شده ی این عملیات “فتح” تهران و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بود. این عملیات پس از چهار روز با کشته شدن 1304 نفر از نیروهای سازمان مجاهدین خلق و عقب نشینی آنها به خاک عراق پایان یافت. پیامدهای آن عملیات نه فقط سازمان مجاهدین خلق، بلکه جامعه ایران، نیروهای سیاسی و تحولات سیاسی را تحت تاثیر قرار داد. این مقاله پیامدهای آن عملیات، مرتبط با سازمان مجاهدین را مورد نظر قرار داده است.

این مطلب شامل بخش پایانی مقاله ای است که نگارنده چند سال قبل و در بیست و پنجمین سال عملیات فروغ جاویدان با عنوان “نگاهی به فروغ جاویدان، 25 سال بعد” به رشته تحریر در آورده بود. بخش های نخستین آن مطلب تشریحِ وقایع و تجربه های نگارنده در آن عملیات و بخش پایانی، نتیجه گیری تحلیلی را در برمی گرفت که اینک و در سی امین سال آن عملیات در اینجا با تصحیحات و افزوده های مختصر باز نشر می شود.

توضیح آنکه 40 سال حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران ماهیت این رژیم در غارت و چپاول سرزمین ایران و مرگ و نیستی مردمان ایران را بخوبی نشان داد. همچنین این چهار دهه نشان داد که نیروهای سیاسی مدعی آلترناتیوی تا کجا فاقد صلاحیت بوده اند. همچنین روشن شد مهمترین نیروی اپوزیسیون، یعنی سازمان مجاهدین خلق نیز آن روی سکه جمهوری اسلامی است. این سازمان با سیاست های غلط خود بسیاری از نیرو های صادق و فداکار که حاضر بودند برای نجات مردم و کشور ایران هر خطری بپذیرند را به کشتن داد. امروز مردمِ جان به لب رسیده ایران در خیابان های کشور، در شهرهای کوچک و بزرگ با حکومت اسلامی در مبارزه اند، ولی این مبارزه فاقد یک نیروی سازماندهی و رهبری کننده است. نیروهای بالقوه ای که می توانستند در این شرایط همدوش مردم، این مبارزه را به پیش ببرند یا توسط جمهوری اسلامی اعدام شده اند یا توسط سازمان مجاهدین خلق به کشته داده شده و یا به انفعال سیاسی کشانده شده اند. مروری بر عملیات فروغ جاویدان از این نظر اهمیت دارد که خطاهای استراتژیک گذشته بازشناسی شده تا نسل جدید به دام اشتباهات گذشته در نیافتد.


پیامدهای شکست عملیات فروغ جاویدان؛ فرار رهبری سازمان مجاهدین از پاسخگوئی

“مسئولیت”، با خود “پاسخگوئی” را به همره می آورد.
در زمان عملیات فروغ جاویدان مسعود رجوی همزمان چند مسئولیت را عهده دار بود: مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران، فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران، مسئول شورای ملی مقاومت ایران. او حاضر نشد متناسب با مسئولیت هائی که داشت، پاسخگو باشد.

نشست های “تنگه و توحید”؛ فرار از پاسخگوئی رهبری

پس از عملیات فروغ جاویدان در مرداد 1367 تا به امروز و با وجود گذشت 30 سال، مسعود رجوی در هیچ زمینه ی سیاسی، نظامی، ایدئولوژیک و یا اخلاقی هیچ مسئولیتی در قبال شکست آن عملیات را به عهده نگرفته است. او به سوالات و انتقادات در باره نقش خودش و سیستم رهبری تحت مسئولیتش پاسخ نمی دهد. او از پذیرش مسئولیت سرباز زده و از آن فرار می کند.

مسعود رجوی نه تنها هیچ مسئولیتی در قبال شکست عملیات فروغ جاویدان و  از دست رفتن جان 1304 نفر از افراد تحت فرماندهی اش را به عهده نگرفت، بلکه در نشست های موسوم به “تنگه و توحید” که کوتاه زمانی پس از آن عملیات در قرارگاه اشرف در عراق برگزار شد، رزمندگانِ جان به در برده از آن عملیات را مسئول شکست عملیات معرفی کرد. او رزمندگان ارتش آزادیبخش را متهم کرد که به قدر کافی خودشان را به رهبر عقیدتی شان نسپرده بودند. او با شگردهای روانی و طی نشست های طولانی، مباحث را طوری هدایت می کرد که به رزمندگان القاء شود که براستی مسئول شکست عملیات، خودشان بوده اند. مسعود رجوی بود که “فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران” بود، او باید بجای “حماسه سازی” و بزرگ کردن تعداد کشته شدگان و تلفات رژیم به این سوال پاسخ می داد که چرا عملیات به هدف خودش نرسید؟ نقش او در این شکست چه بوده و چرا بعد از این شکست همچنان اصرار دارد که بر مسند قدرت بماند؟

شکست عملیات فروغ به روشنی عدم صلاحیت مسعود رجوی برای ماندن در موضوع رهبری سازمان مجاهدین را اثبات کرد.

“انقلاب ایدئولوژیک”؛ منحرف کردن اذهان با هدف تثبیت قدرت

پس از عملیات فروغ جاویدان نشست های موسوم به “تنگه و توحید” در درون سازمان مجاهدین در قراگاه اشرف در عراق زمینه ساز این مسئله بود که نقش “رهبری عقیدتی” پر رنگ تر شود. با اعلام مسئول اولی مریم رجوی (مهر 1368)، مسعود رجوی جایگاه “رهبر عقیدتی” را برای خود بلامنازعه کرد. با تعیین شورای رهبری، اقدام به حذف دفتر سیاسی و کمیته مرکزی نمود و عملا پایه های تصمیم گیری جمعی را ویران کرد و “اطاعت بی چون و چرا” را بر سلسله مراتب تشکیلاتی حاکم نمود. هر فرد معترض یا منتقد را خلع رده کرده و مجبور به سکوت نمود. افراد مجیز گو و بی صلاحیت را بر مسند قدرت و مسئولیت ها قرار داد تا “نظام” قدرت او را حفظ کنند. آنانی که حاضر به ماندن در تشکیلات نبودند را زیر فشار روحی- روانی قرار داد. شأن و حرمت انسانی و حریم خصوصی و فردی اعضای سازمان مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادیبخش را نقض کرده و افراد را با شگردهای روانی- ایدئولوژیک مجبور به گزارش نویسی در مورد خود یا بر علیه دیگران نمود. همه این اقدامات برای آن بود تا از پاسخگوئی در مورد شکست عملیات فروغ جاویدان فرار کرده و مسئولیتی نپذیرد. هدف این اقدامات “حفظ قدرت به هر قیمت” بود.
مرحله دوم “انقلاب ایدئولوژیک” در سال 1368، (مرحله اول 1363/ 1364) نیروهای سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش را طوری مشغول “درون خود” نمود که موضوع و مسئله اصلی، یعنی شکست عملیات فروغ جاویدان و پاسخگوئی مسعود رجوی در قبال آن، به فراموشی سپرده شد.

این یک روش شناخته از سوی مسعود رجوی است که برای فرار از پاسخگوئی در قبال یک موضوع،  با ایجاد و طرح یک موضوع جدید و برجسته کردن عمدی آن، ذهن نیروهای خودی یا بیرونی را از موضوع اصلی منحرف می نماید. در سال 1363 و 1364 نیز برای فرار از پاسخگوئی در مورد اینکه چرا رژیم در عرض شش ماه سقوط نکرد و چرا  استراتژی جنگ مسلحانه ی چریک شهری و چرا خطِ “زدنِ سرانگشتان” رژیم جواب نداد، طلاق و جدائی مریم رجوی و  موضوع رهبری عقیدتی را اعلام کرد.

هر کس که مسعود رجوی را می شناسد می داند که او فردی استراتژیک است و از پیش برنامه هائی را تنظیم و به تدریج اجرا می کند. قبل از به جریان افتادن انقلاب ایدئولوژیک دوم در سال 1368 ، برای چندین ماه برنامه های تفریحی و ازدواج های تشکیلاتی در قرارگاه های مجاهدین در عراق به راه افتاده بود. سوال این است: اگر مسعود رجوی می دانست که چندین ماه بعد قرار است موضوع “طلاق های ایدئولوژیک” را در درون سازمان به جریان بیاندازد، پس اصلا چرا این ازدواج های تشکیلاتی را به راه انداخته و مصرانه آن را تشویق می نمود؟ اگر از پیش مشخص بود که قرار است “انقلاب ایدئولوژیک” و پشت سر آن طلاق های ایدئولوژیک به راه بیافتد، چرا خط ازدواج های تشکیلاتی تشویق شد؟ تناقض نهفته در این دو تصمیم گیری، که به فاصله نسبتا کوتاهی از یکدیگر انجام شد چه توضیحی دارد؟

جدا کردن کودکان از پدر و مادرشان؛ کودکان مانع اجرای انقلاب ایدئولوژیک بودند

از نظر من یکی از بیرحمانه ترین و غیر انسانی ترین تصمیم های مسعود رجوی، تصمیم جداکردن کودکان از پدر و مادرشان بوده است. طلاق های ایدئولوژیک حکم می کرد که زنان و مردان مجاهد (چه متاهل یا مجرد)، زن و مردِ زندگی خود را “طلاق” داده و بجای آن عشق و عواطف و احساسات خود را به طور تمام عیار نثار رهبری عقیدتی (مسعود و مریم) کنند. حضور کودکان (حدود 700 کودک) در قرار گاه اشرف و دیگر پایگاه های مجاهدین در عراق مانع از آن می شد تا “طلاق ایدئولوژیک” مورد نظر مسعود رجوی به طور کامل انجام شود. کودکان هم پدر خود را می خواستند و هم مادر خود را. تا زمانی که کودکان در عراق بودند، وجود و حضور آنها دلیلی بود برای پدر و مادران تا کماکان با “همسر سابق” در ارتباط بمانند. به این ترتیب، کودکان “مزاحم و مانع” انقلاب ایدئولوژیک و طلاق های ایدئولوژیک بودند و باید “از سر راه” برداشته می شدند. حمله آمریکا به عراق فرصت بسیار مناسبی بود تا در پوشش “حفظ جان کودکان”، آنها را از عراق خارج کنند. در رابطه با خارج کردن کودکان، هم به پدر مادرها دروغ گفته شد و هم به کودکان و هم به آنهائی که در کشورهای دیگر سرپرستی این کودکان را به عهده گرفته بودند. به آنها گفته شده بود که پس از “چند ماه” بچه ها به نزد پدر و مادرشان بر خواهند گشت.
بسیاری از پدر و مادران و کودکانِ آن روز و جوانان امروز، به دلیل این جدائی ضربات روحی شدید دریافت کردند که هنوز هم از آن رنج می برند. این بسیار غیر انسانی و غیر مسئولانه است که برای پیشبرد یک خط ایدئولوژیک-تشکیلاتی با عواطف انسانی این کودکان و پدر و مادران آنها و نیز آنانی که به سازمان مجاهدین اعتماد کرده و سرپرستی این کودکان را به عهده گرفته بودند بازی کرده و فریبکارانه با آنها رفتار شود.

برخورد با “جدا شدگان”

پس از عملیات فروغ جاویدان بسیاری از اعضای سازمان مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادیبخش مایل به ماندن در عراق نبودند. این تمایل پس از شروع انقلاب ایدئولوژیک و اعلام “طلاق های ایدئولوژیک” بسیار بیشتر شد. سازمان مجاهدین تاکنون هیج رقمی در مورد تعداد افراد جدا شده و دلایلی که خود آن افراد اعلام کرده بودند، انتشار نداده است. سرنوشت تک تک این افراد مهم است. روش های ایدئولوژک- تشکیلاتی در درون سازمان مجاهدین به گونه ای است که فرد جدا شده مورد تنفر دیگران قرار بگیرد. رفتار و تصمیم او به عنوان “خیانت” ارزشگذاری شده و به فرد القاء می شود که او لایق مرگ است. فرد جدا شده تحت فشار روحی شدید، هم در نشست های کوچک و هم در نشست های بزرگ چند ده نفره، مورد تحقیر و توهین قرار گرفته و کرامت انسانی اش مورد تجاوز قرار می گیرد. شدت و عمق این تنبیه های تشکیلاتی آنچنان است که بسیاری از جداشدگان پس از جدائی، توان سربلند کردن ندارند. بسیاری از آنها از “عذاب وجدان” رنج می برند، خود را سرزنش کرده یا حتی خود را مورد قضاوت منفی قرار می دهند. پیامد چنین رفتار هائی گسترش گوشه گیری، بدبینی و افسرگی در بین این دسته از افراد است. با وجوی که این افراد از توانمندی های مختلف فردی و سیاسی و تشکیلاتی و اجتماعی برخوردارند، به انزوا کشیده شده و عملا تاثیرگذاری آنها بر روند تحولات سیاسی اجتماعی کشور از بین رفته و از دور خارج می شوند. شدتِ درخود فرو رفتن و سکوت و گوشه گیری در این افراد تا آن حد است که به ندرت از خود، تجارب خود و آنچه بر آنها گذشته است می گویند یا می نویسند. به این ترتیب نسل جوان ایران از دسترسی به تجارب آنها محروم شده است.
تنبیه ها و بازخواست های “ایدئولوژیک- تشکیلاتی” با جداشدگان از سازمان مجاهدین کاری می کند که اکثریت آنها “با تابوتی در مغز” از این تشکیلات جدا شده و دائما خود را زنده بگور کرده و از ورود به عرصه فعال “زندگی” و حیات اجتماعی فاصله می گیرند. آیا این به نفع رژیم جمهوری است یا به ضرر آن؟
اگر فردی از جدا شدگان بخواهد دیدگاه های انتقادی خود را منتشر کند، دائما از این ترس دارد که مورد توهین و اتهام قرار بگیرد. این افراد دائما در یک “خودسانسوری” مداوم زندگی می کنند و عملا حق آزادی بیان در درون آنها به گور سپرد شده است.

سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی از افراد خود، و در طول مدتی که آنها در تشکیلات فعال هستند گزارش و دست نوشته هائی تهیه می کند. این گزارش ها در یک شرایط خاص روحی- روانی و بر بستر ی از هیجانات جمعی نوشته شده اند. بخشی از این گزارش ها، انتقادهای فرد از خودش را شامل می شود. برخی از گزارش های انتقادی حتی به موارد کاملا خصوصی و شخصی، از جمله به مسائل خانوادگی و جنسی اختصاص دارد. بسیاری از افراد جدا شده از مجاهدین نگران آن هستند تا در صورت علنی کردن انتقاداتشان، مورد توهین و اتهام از سوی سازمان مجاهدین قرار گرفته یا گزارش و دست نوشته هایشان، بر علیه خود آنها منتشر شود. این یک شیوه ی پلیسی- امنیتی برای ترور شخصیت افراد و مجبور کردن آنها به سکوت است. سازمان مجاهدین خلق به انزوا راندن جداشدگان و مجبور کردن آنها به سکوت را “زندگی شرافتمندانه” می نامد. اما همینکه کسی جرئت کند که بخواهد عقایدش را ابراز کرده و انتشار عمومی دهد، باید این نگرانی را نیز به جان بخرد که ممکن است مورد توهین و اتهام قرار بگیرد.

من شخصا انتشار نوشته های افراد بر علیه خودشان از سوی سازمان مجاهدین خلق را عملی غیر اخلاقی و از نظر حقوقی قابل پیگرد می دانم. در دنیای مدرن امروز وقتی فردی در یک روابط و مناسبات به طرف مقابل خود اعتماد کرده و مسائل خصوصی و محرمانه خود را با او در میان می گذارد، مثلا در صحبت با پزشک، روانشناس، وکیل، مددکار اجتماعی، کشیش و … آن طرف، بر اساس رعایت اصل “حفظ رازداری” موظف به حفظ این اسرار شخصی بوده و نمی تواند این اطلاعات را برعلیه خود آن فرد استفاده بکند و اگر چنین کاری انجام دهد، عملا اعتبار و صلاحیت خود را باطل کرده و البته عمل او به لحاظ حقوقی قابل پیگرد است.

با این وجود در مورد شخص خودم از سازمان مجاهدین خلق ایران درخواست می کنم تا کلیه اسناد، گزارشات و دست نوشته های مربوط به من را انتشار عمومی دهد. تاکید می کنم: نه فقط چند سطرِ گزینش شده، بلکه همه ی چندصد یا چند هزار صفحه گزارشات را. امیدوارم افراد دیگری از جدا شدگان از سازمان مجاهدین خلق پیدا شده و چنین درخواستی مطرح کنند. مطمعنا چنین گزارش هائی مواد خام بسیار با ارزشی خواهند بود تا یک تیم از متخصصین شامل روانشناس، روانشناس اجتماعی، روانکاو، جامعه شناس، متخصص علوم سیاسی، متخصص تعلیم و تربیت(پداگوگیک) و متخصص حقوق بین الملل آن ها را بررسی و تجزیه و تحلیل کرده و نظر کارشناسانه خود در مورد روش ها و مکانیزم های مانیپولاتسیون (دستکاری و جهت دادن ذهن) و چگونگی رفتارِ رهبری سازمان با اعضاء در درون سازمان مجاهدین خلق را اعلام کنند. از این طریق می توان به لحاظ کارشناسی استدلال کرد که تا کجا کرامت انسانی و “حقوق بشر” افراد در درون تشکیلات نقض شده، پیامد های روحی و شخصیتی کوتاه مدت و بلند مدت آن چیست و اینکه این موضوع تا کجا به لحاظ حقوقی قابل پیگرد قضائی می باشد.

اهمیت نگاه به این موضوع در شرایط فعلی

عملیات فروغ جاویدان در 30 سال پیش نقطه شروع تغییرات و تحولات مهمی در سازمان مجاهدین شد. سیاست های سازمان مجاهدین هنوز بر روند تحولات سیاسی جاری مربوط به ایران تا حدودی تاثیر گذار است و جنبه داخلی و درون تشکیلاتی در این سازمان ندارد.

وضعیت و موقعیت کنونی سازمان مجاهدین خلق ریشه در تصمیم گیری های فروغ جاویدان و بعد از آن دارد. از نظر من این سازمان که روزی می توانست، تاکید می کنم: می توانست، در تحولات دمکراتیک ایران نقش تعیین کننده داشته باشد، امروز به ترمزی در روند این تحولات تبدیل شده است. از نظر من این سازمان امروز از مردم ایران بُریده و متکی به قدرت های جهانی است. با تحولات اجتماعی و خواسته ها و مطالبات مردم بیگانه است. موضع او در مقابل مردم ایران (در داخل یا خارج کشور) بسیار “طلبکارانه”  و غیر محترمانه است. چه در رابطه با نیروهای خود یا مردم عادی، ناصادقانه و فریبکارانه عمل می کند. زبان و فرهنگ او برای مردم بیگانه و ناآشنا است. تلاش دارد تا ارزش ها و معیارهای “ایدئولوژیک” درون تشکیلاتی خود را عمومی و همگانی کند. فرهنگ کیش شخصیت را رواج داده و با دگر اندیشی مخالفت می کند. تلاش دارد تا صدای منتقدین، دگراندیشان و مخالفین خود را خفه کرده و با اتهام زنی، به ترور شخصیت مخالفین اقدام می کند. این شیوه ها نقض آشکار حق آزادی بیان و اعلامیه جهانی حقوق بشر است.

رهبری سازمان مجاهدین با شگردهای روانی، مخالفین و جداشدگان از تشکیلات خود را آنچنان در خود فرو می برد که جرئت و توان سربلند کردن نداشته باشند و از هر طریق تلاش می کند تا عرصه ی سیاسی مبارزه با رژیم را “ملک طلق” خود معرفی کرده و معیارهای خود را برای مبارز بودن یا مبارز نبودن اصل قرار دهد. “خون شهیدان” را وسیله ای برای مشروع جلوه دادن سیاست های خود عنوان می کند. “مقاومت” را معیار مشروعیت خود دانسته و در حالی که در دو دهه گذشته تماما در موضوع دفاعی قرار داشته است، افراد یا نیروهایی که هژمونی او را نپذیرند به همکاری با وزارت اطلاعات متهم می کند و با این رفتار خود یک سُنت بیمار گونه اتهام زنی بی پایه و اساس و ترس از بیان عقیده را در جامعه گسترش داده است. در قبالِ جان نیروهای خود که از این سازمان جدا می شوند غیر مسئولانه رفتار می کند. با سیاست های غلط، جان هزاران نفر از نیروهای خود که در عراق و در “زندان لیبرتی” گرفتار آمده اند را به خطر می اندازد. و …

به همه ی دلایل فوق، سازمان مجاهدین خلق ایران به رهبری مسعود رجوی نه تنها نمی تواند در تحولات دمکراتیک ایران نقش مثبتی بازی کند، بلکه مانع این تحولات شده و بر سر راه این تحولات ترمز ایجاد کرده و فقط بر ادامه عمر حکومت جمهوری اسلامی افزوده است. سازمان مجاهدین خلق به دلیل ماهیت ایدئولوژیک و ضد دمکراتیکش صلاحیت حضور در رهبری سیاسی ایرانِ بعد از جمهوری اسلامی را ندارد. این سازمان دشمن آزادی های فردی و اجتماعی، دشمن دمکراسی و سکولاریسم و پلورالیسم سیاسی بوده و تنها به انحصار طلبی و قبضه کامل قدرت سیاسی فکر کرده و همچون رژیم جمهوری اسلامی حاضر است تا منتقدین و مخالفین سیاسی خود را حذف و از صحنه خارج کند.

رهبری این سازمان با “قدیس” کردن خود، از پاسخگوئی در باره رفتار و سیاست های خود خودداری می کند. از این رو هرگونه روشنگری مستند، غیر جانبدارانه و غیر کینه توزانه می تواند به افکار عمومی در شناخت سیاست های این سازمان کمک کند. طرح چنین موضوعاتی در مورد سازمان مجاهدین خلق نه به دلیل “ضدیت” با این سازمان یا رهبر آن، بلکه به این دلیل ساده است که “آزادی بیان” چنین حقی را مجاز می شمارد. نوشته های من نیز “بر ضد”ِ کسی یا سازمانی نبوده، بلکه تلاشی است برای شکستن دیوار ترس و وحشتی که این سازمان ایجاد کرده است و تاکیدی است برای دفاع از اصل آزدی بیان. اینکه چنین موضوعی خوش آیند کسی باشد، یا نباشد از حقی که من از آن برخوردارم چیزی کم نمی کند.

امیدوارم این نوشته ها به نسل جوان ایران که از سیاست سرخورده و گریزان شده است، کمک کند تا با بخش های تاریکی از تاریخ معاصر سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شده و آشنائی با این سازمان را تنها از زاویه ای که رژیم جمهوری اسلامی تبلیغ و ترویج می کند نبیند. امیدوارم این آشنائی زمینه ای ایجاد کند تا نسل جوان از تجارب هر چند تلخ و دردناک گذشته بیاموزد و با آن نقادانه برخورد کند.

همچنین امیدوارم همرزمان سابق من در سازمان مجاهدین خلق ایران و ارتش آزادیبخش ملی ایران از خود بیرون آمده و ناگفته هایشان را منتشر کنند و زمینه ای فراهم کنند تا نسل جدید ایران با تجارب آنها آشنا شود.

امیدوارم انتشار این تجارب پلی برای ارتباط بین نسل جدید و مبارزان دهه شصت شمسی ایجاد کند تا با انتقال تجارب، تحولات آتی سیاسی- اجتماعی در کشورمان را طوری رقم بزنند که فروپاشی نظام جنایتکار جمهوری اسلامی را سریع تر محقق و انتقال حاکمیت به مردم را با خونریزی کمتر همراه کند.

حنیف حیدرنژاد/ قهرمان حیدری
مرداد 1397/  یولی 2018 

منبع:پژواک ایران

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes