قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

سخنرانی آقای داود باقروند ارشد در پارلمان اروپا

 

چرا عالمان اروپایی، فارسی آموختند؟

گفت‌وگو با الکساندر بویلاکوا، استادیار تاریخ کالج ویلیامز ماساچوست
محمد معماریان

 مواجهۀ اروپا در عصر روشنگری با جوامع مسلمان که تا حوالی ۱۵۰۰ میلادی دست برتر را در دنیای دانش و فرهنگ داشتند، سوژۀ پژوهش‌های تاریخی گسترده‌ای بوده است. در قرون هفدهم و هجدهم میلادی بود که جمعی از علمای مسیحی دست‌به‌کار پژوهش جدی و علمی دربارۀ اسلام شدند که زمینه‌ساز فهم مدرن غربی از تمدن اسلامی شد. کتاب «جمهوری حروف عربی: اسلام و روشنگری اروپایی» که فوریۀ ۲۰۱۸ توسط انتشارات دانشگاه هاروارد منتشر شده، پژوهشی مفصل و تاریخی بر پایۀ منابع دست‌اول دربارۀ پروژۀ اسلام‌شناسی در عصر روشنگری اروپاست. نویسندۀ این اثر، الکساندر بویلاکوا، استادیار تاریخ کالج ویلیامز در ماساچوست آمریکاست که دکترای تاریخ خود را از دانشگاه پرینستون گرفته است. برای آشنایی با ایده‌های بویلاکوا به گفت‌وگویی با این محقق توجه کنید.

***

در ابتدا، چه عاملی شما را به بررسی نوع برخورد جریان روشنگری اروپایی با اسلام علاقه‌مند کرد؟ یا به عبارت دیگر، اهمیت پژوهش شما در چیست؟

 

سنت دینی و فکری اسلامی و مسیحیت غربی، تاریخی طولانی و پیچیده در بده‌بستان‌ها و فصل‌مشترک‌های فکری دارند. در خاطرۀ تاریخی امروزی‌مان معمولاً بر بُرهه‌های تعارض و مناقشه تمرکز می‌کنیم. اما بُرهه‌های تعامل فکری هم اثرات قدرتمندی بر تاریخ داشته‌اند. ما معمولاً تصور می‌کنیم که رابطۀ اروپا با اسلام از جنگ‌های صلیبی قرون‌ وسطی مستقیما به استعمار مدرن رسید. اما تحقیق من نشان می‌دهد بازه‌ای در این میانه وجود داشت که اروپایی‌ها احترام والایی برای سنت‌های فکری و دینی مسلمانان قائل بودند و می‌خواستند با یادگیری عربی (و تا حد کمتری هم فارسی و ترکی) این سنت‌ها را مطالعه کنند.

 

چرا به تعبیر شما «بر بُرهه‌های تعارض و مناقشه» تمرکز می‌کنیم؟ آیا با این کار می‌خواهیم یک به‌ اصطلاح «دیگری» تاریخی بسازیم تا خویشتن تاریخی‌مان را تثبیت کنیم؟

من تاریخ‌نگارم، لذا تبیین گذشته برایم راحت‌تر از اکنون است! ولی فکر کنم حرفتان بهره‌ای از حقیقت دارد: بر تعارض‌ها میان ملت‌ها، فرهنگ‌ها و ادیان تأکید می‌شوند چون می‌توانند هویت‌های ملی یا جمعی‌مان را تقویت کنند. همچنین با این کار، روایت‌های ساده‌ای از «ما» و «آن‌ها» ساخته می‌شوند که بیان و فهم‌شان ساده است. ولی در سوی دیگر، فهم شیوه‌های مختلفی که ایده‌ها و فرهنگ از طریق تعامل میان مردمان مختلف ساخته شده است، بسیار غامض‌تر است. با این حال، این کار ارزشمند است. روایت تعامل میان مردمان متعلق به سنت‌های مختلف، وابستگی متقابل بشریت را به یادمان می‌آورد. بسیاری از خلاق‌ترین بُرهه‌های تاریخ بشر، بُرهه‌های تعامل بوده‌اند. به نظرم، درک این نکته می‌تواند فهم و زندگی ما را غنی‌تر کند و شاید حتی در روزگار کنونی که مردمان دنیا سهولت ارتباطی بی‌سابقه‌ای دارند بتواند ما را توانمندتر بکند.

در کتابتان آن نظریۀ رایجی را به چالش کشیده‌اید که می‌گوید یک «دستورکار سکولار» موتور اصلی تلاش غربی برای یادگیری دربارۀ اسلام و سنت‌های دینی و فکری‌اش بوده است. به نظر شما، تلاش غربی برای فهم دقیق اسلام چگونه آغاز شد؟

 

امروزه پژوهشگران اغلب فرض می‌کنند که مطالعۀ مدرن و دانشمندانۀ دین (مطالعۀ دین بدون سوگیری کلامی و جدلی، یعنی بدون میل به ابطال سایر ادیان) فقط زمانی پدید می‌آید که افراد یک جهان‌بینی سکولار داشته باشند، یعنی همانی که در قرن هجدهم میلادی در اروپا رُخ داد. تحقیق من نشان می‌دهد که این‌طور نیست. عالمان مسیحی بودند که ابتدا توانستند اسلام را به صورت بی‌طرف و حتی با همدلی مهربانانه توصیف کنند. این کار، ایمان مسیحی‌شان را خدشه‌دار نمی‌کرد؛ بلکه آن‌ها فکر می‌کردند که مطالعۀ جدی یک دین بیگانه، با باورشان به حقانیت دینشان سازگار است. آن‌ها همچنین می‌توانستند بین دین شخصی‌شان و پژوهش علمی‌شان فاصله بگذارند.

 

 

آیا این فاصله گذاشتن، به یک معنا مبنای «علم سکولار» (در مقابل «جهان‌بینی سکولار») نیست؟

بله، به نظرم درست می‌گویید. فرق قائل شدن بین جهان‌بینی سکولار با علم سکولار (چیزی که حتی افراد دین‌دار هم می‌توانند انجام دهند) اهمیت دارد. مطالعۀ جدی اسلام در غرب مسیحی، یک بخش از پیدایش علم مطالعۀ تطبیقی ادیان بود. این دستاورد دانش‌پژوهانه که اغلب به قرن نوزدهم نسبت داده می‌شود، در حقیقت در قرن هفدهم میان علمای باتقوای مسیحی رُخ داد. کار آن‌ها به ‌واقع پیشگام مطالعۀ علمی مدرن ادیان دنیاست که امروزه در دانشگاه‌های سراسر دنیا انجام می‌شود؛ توانایی مطالعۀ ادیان (از جمله دین خود شخص) به صورت بی‌طرفانه، مستلزم داشتن یک جهان‌بینی به‌ اصطلاح «سکولار» (یعنی غیردینی یا حتی ضد دینی) نیست. امروزه سکولارها اغلب این دو (علم و جهان‌بینی) را با هم خلط می‌کنند، اما این کارشان خطاست. ما اغلب فرض می‌کنیم ایده‌ها در قالب یک بستۀ کامل و یکدست هستند: اینکه «روشنگری اروپایی» یک برنامۀ کامل با جنبه‌های معین متافیزیکی، دینی و سیاسی بود ولی حقیقت این است که برخی از فهم‌هایی که به روشنگری نسبت می‌دهیم مستقل از آن پدید آمدند و داشتن آن فهم‌ها مستلزم پایبندی به سایر وجوه نبود. مسیحیان پژوهشگر اسلام در قرن هفدهم دنبال آن نبودند که با مطالعۀ بی‌طرفانۀ اسلام، تیشه به ریشۀ مسیحیت بزنند. آن‌ها صرفاً دیدگاهی وسیع‌تر به سوژۀ پژوهش خود داشتند.

 

بنا به پژوهش شما، گروه خاصی از عالمان کاتولیک و پروتستان متعهد به مطالعۀ اسلام شدند. چرا؟

اسلام بنا به دلایل مختلف و متمایزی، جذابیت داشت. اسلام دین امپراتوری‌های قدرتمند و ثروتمند بود: عثمانی‌ها، صفوی‌ها، گورکانیان. عربی یک زبان نزدیک به عبری یعنی زبان انجیل بود و برخی عالمان عربی می‌خواندند تا عبری‌شان بهتر شود. همچنین اسلام یک دین بسیار خردگرا به نظر می‌آمد: برای مسیحیان از قرون‌ وسطی تا قرن هجدهم، مهم‌ترین وجه اسلام همان اصل یگانگی خدا (توحید) بود. این اصل، منکر آن اعتقاد پُررمز و راز «تثلیث» است، یعنی این اصل ایمان مسیحی که خدا در آن واحد هم یکی و هم سه‌تاست. به موازات آنکه برخی از مسیحیان در تثلیث تردید کردند، اسلام به نظرشان دین معقول‌تر و روشنگرتری آمد. در نهایت، سنت‌های ادبی در عربی و فارسی (بویژه تاریخ، شعر و داستان) یک میراث ادبی و فکری به نظر می‌رسید که اروپایی‌ها می‌توانستند از آن چیزهایی (مثلا دربارۀ فتوحات اولیه مسلمانان) یاد بگیرند. مثلاً اولین ترجمۀ اروپایی «هزار و یک‌شب» را مدیون یک عالم فرانسوی این دوران به نام آنتوان گالان هستیم.

 

 

می‌دانیم که تا حوالی ۱۵۰۰ میلادی، ملل مسلمان از لحاظ علمی دست برتر را داشتند و در قرون‌ وسطی هم پروژه‌ای برای یادگیری از مسلمانان راه افتاد. تفاوت آن پروژه با پروژۀ متأخرتری که بررسی کرده‌اید چه بود؟

از قرون‌ وسطی به بعد، نویسندگان اروپایی کاملاً آگاه بودند که دانش‌پژوهان و فلاسفۀ عربی قرون‌ وسطی نه ‌تنها آثار ارسطو و سایر فلاسفۀ یونان را حفظ کردند بلکه آن‌ها را توسعه و بسط دادند. ترجمه‌های قرون‌ وسطی از عربی به لاتین هرگز فراموش نشدند و غالباً اولین عاملی محسوب می‌شوند که جرقۀ توسعۀ فکری مدرن اروپا را زد. با این حال، اروپایی‌ها باور داشتند که مردمان مسلمان در دورۀ مدرن این میراث علمی قرون‌ وسطی را پیش نبُردند بلکه علوم طبیعی را کنار گذاشته و بر علوم دینی تمرکز کردند.

این تصور احتمالاً در اروپای قرن هفدهم با پیشرفت‌های سریع ریاضی و فیزیک غربی (آنچه امروزه اغلب «انقلاب علمی» می‌نامیم) تقویت شد، که دستاوردهای علمی قرون ‌وسطایی هر دو دستۀ مسیحیان و مسلمانان را منسوخ کرد. با این حال، آنچه به نظرم جالب می‌آید آن است که عالمان اروپایی در آن بُرهه فکر نمی‌کردند که یادگیری عربی بی‌فایده است. بر عکس، آن‌ها یک جنبش جدید ترجمه را آغاز کردند که به‌ جای سوژه‌های علمی (به استثناء جغرافی)، بر دین و علوم انسانی و به ویژه تاریخ و ادبیات تمرکز داشت. اگر جنبش ترجمۀ قرون ‌وسطایی ماهیتاً حول محور سوژه‌های علمی بود، جنبش ترجمۀ دوم انسان‌گرا بود.

ولی دوره‌ای که شما بررسی کرده‌اید، دورۀ اوج‌گیری غرب بوده است. آیا مثلاً می‌شود گفت که وقتی غرب از رقیب شرقی‌اش پیشی گرفت، توانست دیدگاه متوازن‌تر و محترمانه‌تری نسبت به مسلمانان پیدا کند؟

دربارۀ توازن قدرت، به نظرم به سختی می‌توان بین تحولات فکری با تغییرات گسترده در عرصۀ ژئوپلتیک و قدرت، همبستگی پیدا کرد. منتهی اگر بخواهم گمانه‌زنی کنم، می‌توانم بگویم که بازۀ ۱۷۵۰-۱۶۵۰ دوره‌ای بود که ملت‌های مسلمان بر خلاف گذشته، دیگر تهدیدی علیه موجودیت دولت‌های اروپایی نبودند. شاید همین موجب می‌شد که مطالعۀ مسلمانان، کمتر بار عاطفی و هیجانی داشته باشد. اما در عین حال، ملت‌های مسلمان ضعیف و فاقد اهمیت سیاسی نبودند که بتوان بی‌خیالشان شد! به بیان دیگر، امکان آن وجود دارد که توازن «دقیق» قدرت در آن زمان حاصل شده و این جوّ سیاسی هم مشوق مطالعۀ متوازن‌تر (اما در عین حال سوگیرانه) اسلام و سنت‌هایش شده باشد. این فرضیه را نمی‌توان به‌صورت قاطع اثبات کرد، اما اصل ایده‌اش حرف‌هایی برای زدن دارد!

پیش از آن تلاش جدید عالمان مسیحی برای مطالعۀ اسلام، چه دیدگاهی دربارۀ این دین شرقی وجود داشت؟

در قرون‌ وسطی، مؤلفان مسیحی تعدادی آثار جدلی و کلامی برای ردّ اسلام نوشتند که نشان بدهند دین باطلی است. برخی از این نوشته‌ها بر پایۀ قدری از دانش عربی و قرآنی بود، اما افسانه‌ها و قصه‌هایی هم در آن‌ها بود که هیچ پایه‌ای در حقیقت نداشت. در قرن هفدهم، با آغاز جهانی‌سازی مدرن، گردش افراد و کالاها بین اروپا و آسیا بیشتر شد. در نتیجه، برخی دانش‌پژوهان اروپایی به جمع‌آوری دست‌نوشته‌های عربی، فارسی و ترکی در امپراتوری عثمانی، پرشیا و جاهای دیگر پرداختند. با این کار، کسب یک درک دقیق‌تر از آموزه‌های اسلام از طریق مطالعه و ترجمۀ این کتاب‌ها میسر شد. با انجام این پروژه (که البته کار دشواری بود چون تسلط یافتن بر این زبان‌ها و مجموعه‌های پُربار کتاب‌های نوشته‌شده به آن‌ها)، دانش‌پژوهان اروپایی فهمیدند که افسانه‌های قرون ‌وسطایی چقدر خجالت‌آور بوده‌اند. لذا آن‌ها سعی کردند دیدگاه آگاهانه‌تری نسبت به اسلام و سنت‌هایش را جایگزین کنند.

مثلاً چه افسانه‌هایی؟

هدف آن افسانه‌های قرون ‌وسطایی که مسیحیان دربارۀ اسلام می‌گفتند آن بود که ثابت کنند اسلام نمی‌تواند یک دین حقیقی باشد. نویسندگان مسیحی داستان‌هایی از شیادی‌های مسلمین نوشتند که نشان می‌داد دین خودشان حقیقی است اما سایر ادیان از طریق شعبده‌بازی و دیگر فریبکاری‌ها پیروان خود را جلب کرده‌اند. یک قصۀ محبوب می‌گفت که قبر پیامبر اسلام از طریق آهنربا در هوا معلق شده تا مردم فکر کنند که در هوا شناور است. (این افسانه برای مخاطبان مسیحی ساخته شده بود که باور داشتند عیسی مسیح به آسمان صعود کرده است. مقبرۀ شناور، قدرت‌های فراطبیعی حقیقی مسیح را به آن‌ها یادآوری می‌کرد.) یک افسانۀ دیگر که در دورۀ رنسانس محبوب شد ادعا می‌کرد که پیامبر اسلام یک کبوتر را آموزش داده بود تا از کنار گوشش غذا بخورد و با این کار کبوتر را به سمت خودش می‌کشید و وانمود می‌کرد در حال الهام گرفتن از «روح‌القدس» است. روح‌القدس در اناجیل مسیحی، مثلاً در ماجرای غسل تعمید مسیح که نازل می‌شود، معمولاً به شکل کبوتر است. خُب، مخاطبان مسیحی نمی‌دانستند که روح‌القدس در قرآن به این شکل نیست و این افسانه برای مسلمانان سراسر بی‌معناست. علمای مسیحی قرن هفدهم میلادی اروپا این قصه‌ها را واقعاً خجالت‌آور می‌دانستند و تمام تلاششان را کردند که آن‌ها را رد کنند. در عوض، آن‌ها سعی کردند دانش خود از اسلام را بر پایۀ اطلاعات معتبری بنیان بگذارند که از منابع عربی، فارسی و ترکی آموختند.

فهم جدیدی که آن‌ها از اسلام یافتند، چه بود؟

فهم جدید اسلام غالباً همدلانه بود که نقطۀ آغازینش قیاس یا حتی هم‌خانوادگی بین مسیحیت و اسلام بود. در مقایسه با قرون متمادی که بر تفاوت‌های میان مسیحیان و مسلمانان تأکید می‌شد، دانش‌پژوهان اروپایی در آن زمان بر شباهت‌ها تأکید می‌کردند. آن‌ها دانش‌پژوهان مسلمانان را همتا و همکار خود می‌دیدند. آن‌ها استدلال می‌کردند که چون مسیحیان اجازه داشتند کافران بافضیلت دوران باستان را مطالعه کنند، طبعاً باید اجازۀ بیشتری برای مطالعۀ نویسندگان مسلمان داشته باشند که یکتاپرست‌اند و لذا بسیار بیشتر از کافران به حقیقت دینی نزدیک‌اند. آن‌ها همچنان چهره‌های تاریخ اسلام، مثلاً آن حاکم کرد مشهور یعنی صلاح‌الدین را با چهره‌های دوران باستان مقایسه می‌کردند (چون تاریخ یونان و روم برای آن‌ها بسیار اهمیت داشت) و دریافتند که چهره‌های مسلمان، اخلاقی‌تر بوده و به عنوان الگوی رفتاری مناسب‌ترند. به بیان دیگر، آن‌ها می‌خواستند سنت اسلامی را در دسترس خوانندگان اروپایی بگذارند که بفهمند و بیاموزند.

 

در نهایت، برخی مدعی‌اند که هرچه به عقب‌تر برگردیم، شرق‌شناسی در برخورد با اسلام احترام بیشتری قائل بوده است. نظر شما چیست؟ اگر موافق این گزاره‌اید، چرا این اتفاق افتاد؟

تبیین علت آن دشوار است، ولی بخشی از علتش لابد این است که ابهت امپراتوری‌های مسلمان افول کرد: پایان سلسلۀ صفوی، شکست گورکانی‌ها به دست نادرشاه، شکست‌های عثمانی از روسیه. به علاوه، اروپایی‌ها به این باور رسیدند که بواسطۀ تغییرات فناورانه و سیاسی، اروپای مدرن یک موجود جدید و متفاوت از سایر جوامع بود؛ که این نکته هم بر دانش‌پژوهشی شرق‌شناسانۀ اروپایی اثر داشت. دورۀ امپریالیستی قرون نوزدهم و بیستم میلادی هم این تصور تفاوت را تشدید کرد. دوره‌ای که من مطالعه کرده‌ام، با دوره‌های ماقبل و مابعد خود متفاوت است. در قرون‌ وسطی، بسیاری از کتاب‌های اسلامی به لاتین ترجمه شدند «علی‌رغم اینکه» اسلامی بودند. ولی در قرون هفدهم و هجدهم، کتاب‌های اسلامی ترجمه می‌شدند «به خاطر اینکه» اسلامی بودند! این تفاوت بسیار معنادار است. در دوره‌ای که من بررسی کرده‌ام، پنجره‌ای از تعامل و همدلی باز شد و نهایتاً بسته شد. ولی نباید گمان کنیم که هیچ تأثیری هم بر اتفاقات آتی نداشت. به عنوان مثال، ترجمۀ غربی استاندارد قرآن به مدت دویست سال همانی بود که حقوقدان انگلیسی جورج سیل در سال ۱۷۳۴ در لندن منتشر کرد. آن کار، ترجمه‌ای زیبا، هم آگاهانه و هم احترام‌آمیز بود. مثلاً سیل تصدیق می‌کند که نمی‌تواند زیبایی اصل عربی را به انگلیسی دربیاورد. اگر تاریخی از این جنس را فراموش کنیم، گذشته را فقط به بُرهه‌های تعارض و مناقشه کاسته‌ایم و بدین ترتیب، خودمان را از امکان درک بین‌الادیانی در حال حاضر محروم کرده‌ایم.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes