ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
“حُسنیه حق وردی”، “نیروی ویژه آمریکا تاد وود” و “چیزی این هفته در آلبانی تغییر کرد”
بقلم: داود باقروند ارشد
در اوایل دهه 1360 بود که بعد از تحویل مسئولیت شاخه پاکستان سازمان و رفتن به عراق حُسنیه حقوردی را که از دانش آموزی شهر نقده آذربایجان جذب سازمان شده بود را تحویل سیستم تحت فرماندهی این قلم دادند. حُسنیه که بعد از روی آوردن یکشبه مسعودرجوی به تروریسم در درون کشور بدون کمترین اطلاع و آمادگی برای وابستگان و هواداران شاهد دستگیریها و اعدامهای گسترده دوستان و همقطاران خود در سراسر کشور بود و جانش را با این اقدام جنایتکارانه مسعودرجوی در خطر میدید به کردستان فرار و از آنجا به عراق منتقل شده بود.
او خواهری بود بسیار کم حرف و خجول، فارسی را مشکل و با لحجه غلیظ آذری صحبت میکرد. حُسنیه علیرغم اینکه به تحت مسئولین این قلم وصل بود ولی از آنجایی که رسم بود که زنان تحت فرماندهی هر فرمانده، تشکیلاتا به بالاترین فرمانده خود وصل و ارتباط داشته باشند، بعضا به زبان آذری با وی تفهیم و تفاهم میکردم. مشکلات مادرزادی ظاهری (انحراف در چشم چپ) او کمکی به کم حرفی و خجول بودن او نمیکرد که آنرا تشدید نیز مینمود. ضمن اینکه ناقص ماندن تحصیلات او در دوران دانش آموزی عامل دیگری بود که علیرغم انرژی سرشاری که داشت در درون تشکیلات رجوی به گوشه ای رانده شده باشد. اورا بعنوان کسی که همواره از روبرو شدن با دیگران فرار میکرد تحویل سیستم این قلم دادند. تحت مسئولیت این قلم او به مسئولیت یکی از قسمت های تحت فرماندهی گمارده شد. در جریان تشکیل ارتش دست ساز صدام طبق طبقه بندی ارزشی مسعودرجوی افراد اجرایی و کم سواد و… را که از نظر او آینده ای در سازمان برای آنها نمیدید در واحدهای نظامی سازماندهی میکرد. حسنیه نیز در این کادر بعنوان فرمانده دسته پیاده گمارده شد. دسته ای سه نفره از زنان مجاهد که قرار بود در صحنه های درگیریهای مرزی با عکس گرفتن از واحدهای زنان جهت انعکاس در نشریات سازمان و رسانه های استعماری حامی صدام و یا با ریخته شدن خونشان در صحنه درگیری برای مسعود و مریم رجوی و صدام حسینِ در حال جنگ با ایران بعنوان گوشت دم توپ محصول تبلیغاتی و سیاسی ببار آورند.
اما شانس با حُسنیه بود و علیرغم اینکه هیچ تجربه نظامی نداشت و دسته اش همگی در درگیریهای مرزی که عراق سازماندهی میکرد با روی مین رفتن و یا شلیک مستقیم سربازان ایرانی کشته و زخمی میشدند خودش آسیبی ندید و زنده ماند. او با تکیه به مختصر تجاربی که در چنین عملیاتی بدست آورده بود در فروغ برعکس تمامی کسانیکه بعنوان سیاهی لشکر چه از خارج کشور عراق و چه آنها که از درون تشکیلات از قسمتهای غیر نظامی … به تنور انسان سوزی فروغ اعزام شده بودند به نابودی کشیده شدند توانست از مهلکه فروغ زنده خارج شود.
یادم هست که به شوخی و تمسخر میگفت هرکس کشته نشده شانسی بوده. والا برادر (مسعود رجوی)همه را شهید شده میدانست و همه قرار بود کشته شوند.
بعد از فروغ نیز رجوی که قصد تکمیل کودتای سال 1364 را تحت نام انقلاب ایدئولژیک داشت به کسانی همچون حسنیه ها و مهوش سپهری ها نیاز داشت. تا به قول خودش هرچه گفت گوش کنند و دم برنیاورند. مسعود علنا این زنان را کاغذی سفید میخواند که میتوان هرچه میخواهی بررویشان بنویسی.
در جلسات انقلاب ایدئولژیک (مغزشوییهای مسعودرجوی) نیز تماما تاکید بر این بود که بعضی ایرادات ظاهری مادرزادی حسنیه و لهجه و …مانع وصل او به مسعودرجوی (رهبری عقیدتی) میشود و باید بر این مسئله غلبه کند تا به مسعود وصل!!! شود. واو را همچون دیگر مجاهدین با تکیه به ضعف و حتی قوتهایشان بطور کامل به اسارت فکری کشانده بودند.
یعنی دیکتاتوری مطلق رجوی، امام زمان خواندن خودش و…فقط و فقط با حضور چنین عناصری درتشکیلات میتوانست اجرا و پیاده شود. در همین رابطه بود که طی یک چشم بهم زدن زنان مجاهد را با دهها رده ارتقاء به فرماندهی مناسب ارتش ایرانی صدام حسین تحت نام ارتش آزادیبخش میگمارد. که در همین رابطه حسنیه نیز بعنوان فرمانده یک لشکر زرهی گمارده شد و این قلم نیز معاون او قرار گرفتم.
جالب اینکه بعد از قتلعام شدن مجاهدین کلاش بدست در فروغ صدام انبوه تانک و زرهی و … به ارتش ایرانیش تزریق کرده بود، ولی نه حسنیه و نه بطورخاص این قلم مطلقا دانش نظامی نداشتیم. قصد رجوی نیز نمایش تبلیغی بود از ارتقاء زنان طوریکه در یک چشم بهم زدن با درک مقام مسعودرجوی توسط زنان توانسته اند صدها مدار بسیار خطیر سازمانی!!!! را یک شبه طی کنند طوری که مثلا در مورد حسنیه که در کل سازمان شناخته شده بود میتوانست ضمن اینکه فرمانده این قلم باشد یک لشکر زرهی را نیز همزمان فرماندهی کند!!!! که فرد را بیاد شعبده بازیهای شفا یافتن عناصر نابینا و یا معلولین در ضریح امامان در اسلام و یا در مسیحیت جهت تحمیق توده ها از معجزات مذهبی میانداخت.
همان معجزه ای که مریم رجوی بعد از طی یکشب!!!! توانست به معاونت مسعودرجوی برسد. و با طی شبهای دیگر به ریاست جمهوری ایران نائل گردد. جالب اینجا بود که دیگر فرماندهان زرهی زیر دست حسنیه در لشکر زرهی را نیز همگی از زنان گذاشته بودند که همه سوابق و کم و کیف او را بدرستی میشناختند و برعکس مردان که در صورت اعتراض و انتقاد با مارک ضد زن و ضد انقلاب مواجهه میشدند دست به اعتراض و اعتصاب زدند طوریکه این لشکر بزودی از هم پاشید.
از آنجائیکه برای مسعود رجوی بسیار ننگ بود که بگوید خود زنان با انقلابش که تحت بهانه رهایی زنان براه افتاده به مقابله برخاسته اند از همین رو همه کاسه کوزه ها را بر سر این قلم خراب کرد و مدتها مرا از مسئولیت برداشت. در صورتیکه این قلم مطلقا نقشی در اعتصابات و اعتراضات زنان نداشتم و حسنیه نیز خود برآن تاکید کرده بود ولی مسعود چاره ای نداشت و باید آنرا به مردان نسبت میداد.
حتی نمیتوانستم حقایق در مورد زنانی که با حسنیه به مقابله برخاسته بودند را نیز گزارش کنم. چرا که گزارش حقایق مخالفت زنان با مسعودرجوی و شوهای معجزاتیش در نمایش دستاوردهای کشف خودش بدست زنان در درون تشکیلات که پوچی و مضحک بودن آنرا اثبات میکرد به مثابه ضدیت با کل نظام مسعود رجوی و به گفته خودش عظیم ترین انقلاب تاریخ بشری!!! محسوب میشد که القاب و نتایح خردکننده ای را برای فرد بدنبال داشت.
هرچند همین اتفاق با انتخاب مریم رجوی افتاد و فهیمه اروانی از اولین معترضین به بی محتوایی مریم رجوی بود که بعد از چندی که از همردیف مسئول اول شدنش گذشته بود در پاریس کارش در تضاد با مریم رجوی بجایی رسید که به رده هوادار تنزل داده شد و به عراق برگرانده شد. و مهوش سپهری بجای او نشست که از سردژخیمان رجوی در اعمال دیکتاتوری و سرکوب درون تشکیلاتی بشمار میرفت.
بنابراین دور از انتظار نیست که چنین زنانی نتوانند بر هزاران قفل و زنجیر و نیرنگهای شبانه روزی فرقه ای که از یکطرف مغز چنین انسانهای پاکی که از نوجوانی در دام ضحاک مار بردوش یعنی مسعودرجوی گرفتار شده اند خورده شده و هزاران بار بر تمامی وجود (چشم و گوش قلب و ضمیر) آنها پیچیده است فائق آمده از دام او رها شوند. آگاهی از واقعیات درون و بیرون تشکیلات مافیایی فرقه رجوی و قبول آن تنها راه نجات هیپنوتیزم شده های ضحاک مار بردوش است. تماس با دنیای بیرون و واقعیات سیاسی اجتماعی و… برای سحر شدگان قلعه ضحاک حکم نور در تاریکی را دارد. که برای مریم رجوی مرز سرخ است و به هر قیمتی از آن جلوگیری میکند.
بله بنابراین نگاه جامعه به خانم حسنیه حق وردی و افرادی مشابه وی باید نگاهی مداراگونه باشد که آنان را پس از آزادی از اسارت فکری فرقه رجوی درمان نموده و به جامعه بازگرداند.
به همین دلیل است امروزه فرقه ها بزرگترین تهدید و خطرناکترین آفت برای جوامع انسانی در سرتاسر گیتی از جمله ایران بشمار می روند. چرا که وقتی فرقه ای تنها یک عضو خانواده را نابود می کند خودبخود بقیه اعضای خانواده و افراد دیگری در ارتباط با این خانواده بطور زنجیروار در معرض نابودی قرار می گیرند.
پایان قسمت اول
داود باقروند ارشد
عضو سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت
15مرداد 1395
=============================
مطالب مرتبط:
- ایرج مصداقی: “اگر بین ایران و آمریکا جنگ شود من در کنارهیچکدام نمی ایستم”.
- گفت و شنود با دکتر کریم قصیم مسئول کمیسیون محیط زیست سابق شورای ملی مقاومت را تمامی فعالین سیاسی بویژه شورایی های باقی مانده باید گوش کنند
در گفت و شنود فوق آقای دکتر کریم قصم افشاء میکند که چگونه سازمان مجاهدین به او تذکر داده و انتقاد کرده اند که نگران تکه تکه شدن مجاهدین زیر گلوله باران در لیبرتی درعراق نباشد بلکه مواهب!!!!تبلیغاتی آنرا برای تشکیلات مریم رجوی در نظر بگیرد.!!!