ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
شورای مدیریت گذار آقای شریعتمداری و بیماری مزمن فرصت طلبی
بقلم: داود باقروند ارشد
شورای مدیریت گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی در ایران، بعد از نزدیک به یک سال جلسات خصوصی!! هفته گذشته در آستانه برگزاری همایش اعلام موجودیت، اسناد سه گانه خود را به عنوان مبانی فعالیت و بنیانهای ارزشی و استراتژی خود منتشر کرده است. آقای حسن شریعمتمداری (فرزند آیت الله شریعتمداری) و هموندانشان بدرستی به امر ناتوانی هیچ گروه و تشکل سیاسی خارج کشور بر پیشبرد امر رسیدن به دمکراسی در ایران را بر میشمارده و نوشته اند.
«… و در چنین شرایطی هیچ فرد، حزب و یا گرایش سیاسی به تنهایی قادر به گشودن راه نجات کشور از وضعیت کنونی نخواهد بود.»
و سپس از ضرورت حیاتی و عاجل اتحاد سخن گفته اند:
«از همین رو شکل گیری یک اتحاد بزرگ ملی برای آزادی و دموکراسی امری حیاتی و عاجل است.»
و در ادامه:
«تنها با چنین اتحاد بزرگی که آرزوی دیرینه مردم و جامعه سیاسی ایران …. میسر است.»
و نتیجه گیری میکنند که جهت پیشبرد چنین اهدافی بود است که به تشکیل یک “شورای مدیرت دوران گذار” نیاز پیدا شده است!!!
«برای پیشبرد این مهم همچنین به تشکیل یک شورای مدیریت دوران گذار نیاز است تا بتواند با اعتماد و پشتیبانی عمومی و با همکاری احزاب و سازمانهای سیاسی اپوزیسیون و دیگر مبارزان راه دموکراسی در داخل و خارج از کشور، برپایه اصول یاد شده و با برنامه و استراتژی مشخص، مدیریت این مسیر را بر عهده گیرد.»
تا همین جای اسناد سه گانه سوالات بسیاری مطرح است که بدون پاسخ دادن به آنها بجد به جدی بودن نویسندگان و آنچه نوشته اند که تکرار مکررات چهل سال گذشته است نمیتوان اعتباری قائل شد. سوالات جدی که برای همه فعالان سیاسی و از جمله این قلم مطرح است اینهایند.
آقای شریعتمداری و دوستانشان از چه زمانی به این امر «حیاتی و عاجل» که هیچ فرد و گروهی به تنهایی توان فکر کردن چه برسد به مدیریت کردن پیروزی جنبشی برای رهایی ایران را ندارد رسیده اند؟ مگر ضرورت اتحاد بین نیروها سالها نیست که مطرح است؟ پس در این رابطه جواب شما به تاخیر چهار دهه ای که باعث “سوء تفاهم ها” و “اتلاف فرصت ها” بوده چیست؟ وقتی نوشته اید:
»هدف متحد کردن حداکثر نیروهای دموکراسی خواه و تشکلها و جریانهای سیاسی بر محور آزادی و دموکراسی طراحی کند و مانع سوء تفاهمها و اتلاف فرصتها شود.«
موانع پیش روی اتحادها حداقل تا آنجا که به شما برمیگردد چه بوده است که در حال حاضر فکر میکنید رفع شده است و میتوان به اتحاد رسید؟ و باور نمود که بیانیه شما دویدن در پس معرکه و لفاظی ای بیش نیست؟
سوال اساسی بعدی این است که چه رویکرد جدید و متفاوتی در این “شورای مدیریت دوران گذار” با آنچه طی چهل سال گذشته مطرح بوده و به هیچ اتحادی منجر نشده است ظهور نموده ؟ آیا نباید به تمامی گفته ها و نوشته های شما شک جدی نمود وقتی که خود مینویسید که:
» روشن است که بار اصلی مبارزه در میدان عمل و بر دوش فعالان سیاسی و نیروهای مقاومت مدنی در داخل کشور است«
اما تا به امروز که چندین ماه از بیانیه 14 تن فعالین مدنی (دردوگروه مجزای زن و مرد) جان برکف در داخل کشور میگذرد و صدها ایرانی در اتحاد با آنها خود را بعنوان نفر پانزدهم معرفی کرده اند را نه تنها حمایت نکرده اید که حتی در اسناد سه گانه خود نیز تمامی تلاش شده که نامی از آنها و جنبش مدنی آنها که بجد در تاریخ مبارزاتی چهل سال گذشته میهن با ویژه گی مسالمت آمیز بودن و مطالبات بینادینی که مطرح کرده اند منحصر بفرد است، برده نشود. و تنها به اعتراضات 1396 که ویژگی آن نداشتن هیچ هویت سیاسی گروهی و فردی است اشاره شده است؟ تا ضمن مصادره تلاشها و خونهایی که در آن جنبش ریخته شد، با جا زدن خود بعنوان دنباله آن مجبور نباشید به نیرویی دیگر تمکین کنید. آیا این همان روش و رویکرد چهل سال گذشته نیست که با شدت و حدت بیشتری تظاهر میکند؟
براستی چگونه توانستید چشم خود را به بیانیه 14 تن ببندید، درست زمانیکه تعدادی از این عزیزان و جان برکفان در زندان و خود در پاریس و لندن و … مشغول “اتلاف فرصت ها” بودید؟ چگونه توانستید زمانیکه آنها با مایه گذاری از هستی خود و خانواده خود، جنبشی را در خارج کشور براه انداختند، ببندید و نادیده بگیرید. آنوقت خود را دردمند مردم ایران بنامید. مردم ایران چه باید بکنند که وجدانهای سیاسیون خارج کشور بیدار شود. از رهبری طلبی و خود محوری، بی دردی، شعار دادن، نسخه پیچیدن برای داخل و…، و در یک کلام مفت خوری سیاسی فاصله بگیرند.
این قلم در توصیف خودکفایی و بلوغ جنبش مدنی داخل کشور در کنگره پنجم سکولار دمکراتها در اکتبر2017 گفتم:
چنین مردم و حرکت پرخروشی که “شعار مرگ بر” میدهد، ولی شعار “زنده باد” ندارد، چند پیام آشکار و واضحی را میرساند،
- جامعه ای است که به قدرت و توان خود و آنچه از درون خودش میجوشد مشرف شده و متکی است و قهرمانان پوشالی و یا گروههای خود محور توتالیتری چون مجاهدین (بعنوان یکی از آنتنی ترین نیروی خارج از کشور) برایش سوخته اند.
- وقتی حتی با اعمال خشونت در مقابل خشونت علیه خودش مخالفت میکند جامعه ای است که واکنشی و عصبی عمل نمیکند بلکه کاملا پخته و آگاهان به ابزار مدنی و مسالمت آمیز برای تغییراتش تکیه دارد. و بدنبال متحول کردن تدریجی شرایط خود بدست خود است.
- از طرفی نیز جامعه ای است که هنوز حزب و تشکل رهبری کننده متناسب با شعور سیاسی اجتماعی فرهنگی خود را دردسترس ندارد و در بطن خود در سرآغاز ساختن عناصر آن رهبری متناسب با خواستهایش است.
امروز بعد از گذشت نزدیک به دوسال از آن شاهدیم که چگونه جنبش مدنی داخل کشور در حال ساختن رهبران صدیق و جان برکف خود از میان همان توده های بی شکل جنبش 1396 است. و اتفاقا هیچ نیازی نیز به خارج کشوری که تنها آماده خوری و آپورتونیسم ویژگی برجسته آنهاست، ندارد. لطفا توجه به این بخش از اسناد سه گانه کنید:
» این جنبشها محصول مطالبات و نیازهای پاسخ نیافته و سرکوب شده جامعه طی چهل سال گذشته است که اکنون اوج تازهای یافتهاند. در چند سال اخیر و بویژه از دیماه ۹۶ حرکتهای اعتراضی خودانگیخته با دست یابی به آگاهی گسترده سیاسی و نوعی از خودسامانگری، ساختار حکومت دینی را به عنوان مانع اصلی وضعیت موجود هدف قرار دادهاند و به تدریج میتوانند به جنبشهای سراسری تبدیل شوند.«
چرا در سراسر اسناد سه گانه هیچ اثری از جنبش زنان و کارگران، کارمندان، معلمان، بازنشستگان،.. که بعد از شورش بی شکل توده ای سال 1396 سراسر ماهها و هفته های مبارزاتی کشور را تا به امروز پر کرده است و صدها تن از آنها بخاطر مبارزات مدنیشان به زندانهای طویلمدت محکوم شده اند نیست؟ مگر بیانیه دوم 14 تن تماما از زنان مبارزه داخل کشور نبوده است؟ مگر اعضای بیانیه 14 تن از معلمان و روشنفکران، زنان، کارگران، اقشار مختلف تشکیل نشده اند؟ آیا غیر منطقی است که فکر کنیم نویسندگان بدنبال جنبش های بی صاحبند! که “تقویت” کنند!!! و یا با آن “همکاری” کنند. که هر دو نام مستعار “رهبری” کردن آن است.
قصد از انتقاد به آقای شریعتمداری و دوستانشان از نادیده گرفتن جنبش واقعی و جاری داخل کشور، بمعنی این نیست که آنها نیازی به حمایت اینها دارند، بلکه جهت آگاهی دادن به مردم ایران داخل و خارج کشور و باز شناختن تمامی کسان و گروهها و تشکلهای فرصت طلبی است که بعد از چهل سال “اتلاف فرصتها” با لفاظی و قلم فرسایی هایی در قسمت استراتژی خود مینویسند:
»شکل گیری ائتلاف وسیع نیروهای سیاسی خواهان دموکراسی، توانمند سازی و انسجام بخشی جنبشهای اجتماعی و چگونگی پیوند کوششها در داخل و خارج از کشور از طریق نهاد سازیهای مناسب میپردازیم.«
آیا قصدشان از “پیوند داخل و خارج” چیزی جز ربودن رهبری آن تحت نام شرمگینانه “مدیریت” آن است. چگونه وقتی چشم دیدن آنها را ندارید، دم از توانمند سازی و انسجام بخشی آنها میزنید؟ و در این مسیر برای خود انبوه کمالات و حق قائل شده و مینویسید:
» روشن است که بار اصلی مبارزه در میدان عمل و بر دوش فعالان سیاسی و نیروهای مقاومت مدنی در داخل کشور است. در عین حال میلیونها ایرانی در خارج از کشور که سالیان دراز دل در گروی سرنوشت میهن داشته و با حضور فعال در تشکلهای سیاسی و مدنی در خارج از کشور از تجربهای گرانبها برخوردارند، پای دیگر این مبارزهاند و شورای مدیریت گذار میکوشد تا پیوند و هماهنگی تلاشهای داخل و خارج را با هدف تقویت جبهه وسیع دموکراسی خواهی و برگزاری کنگره ملی مدیریت کند.«
همانگونه که مشاهده میشود نویسندگان بیانیه های سه گانه با تکیه به “تجربه گرانبهای” چندین سال خارجه نشینی، چگونه با تردستی ضمن قائل شدن به کمالات بسیار “گرانبها” برای خود که البته تا بحال سر سوزنی بدرد مردم تحت ستم ایران نخورده است، برای جنبش مسالمت آمیز مدنی داخل کشور اشک تمساح ریخته حالا که توانسته اند از حالت بی شکل و ابر توده ای نوع 1396خارج شده و در قالب دو بیانیه 14تن رهبران لایق و قداکار خود را تولید کرده اند که در صحنه عمل و خطر ایستاده با خون و جانشان آنرا هدایت میکنند، آقایان در لندن بدون نام بردن از آنها، خود را بر مسند مدیریت!! (بخوانید رهبری جنبش مسالمت آمیز داخل کشور) آن میگمارند.
در نهایت اینکه در دعوت از دیگر گروهها و تشکلها جهت پیوستن به خودشان مینویسند:
«برای این منظور هیئت موسس شورای مدیریت گذار به عنوان تشکلی باز، از ابتدای فعالیت خود میکوشد تا با برقراری گسترده ترین روابط و مناسبات همکاری با نیروهای اپوزیسیون آزادی خواه، در بسط و ترویج گفتمان گذار و الزامات آن به تسهیل شرایط برای شکل گیری ائتلاف گستردهای ازتمامی نیروهای دمکرات درخارج از کشور و تقویت پیوند و همکاری آنها با تشکلها و جنبشهای اجتماعی داخل یاری رساند.»
در بند فوق، آیا غیر از این است که از دیگران خواسته شده به “شورای مدیریت گذار” بپیوندند؟ و شورای مدیریت گذار با آغوش “باز” پذیرای آنهاست. کاری که چهل سال است که تمامی تشکلهای خارج کشور هرکدام حداقل یکبار آنرا آزمایش کرده اند. و جواب منفی دریافت نموده اند؟ آیا در این بند وانمود نمیشود که در صورت پیوستن به ما میتوانید به “تقویت پیوند” و “همکاری” با تشکلها و جنبشهای داخل کشور کمک کنید؟ آنوقت نباید از نویسندگان پرسید که کدام پیوندهای موجود را میخواهید تقویت کنید و به کدام همکاریهای با داخل کشور میخواهید یاری برسانید. آقای شریعتمداری مخاطبین خود را چه می انگارید؟
آیا با آن کمالات گرانبهایی که برای حضور خود در خارج کشور در طی سالیان قائل شدید که عملا تا آنجا که به مردم ایران برمیگردد “اتلاف فرصتها” بوده، با تبدیل به احسن نمودنش ، مدعی داشتن پیوند و همکاری با جنبش داخل کشور میشوید. این است تر دستی و مهارتهای آموخته شده در طی چهل سال فعالیتهای مدنی و سیاسی خارج کشور.
هرچند برای آقای شریعتمداری و دوستانشان آرزوی موفقیت در وصل شدن به داخل کشور دارم. اما یاد آوری میکنم که اینگونه که شما وارد مسئله شده اید، متاسفانه بسیار بسیار دیر آمده اید. سازمان آقای و خانم رجوی در اینگونه زمینه ها سر آمد فرصت طلبی هستند. آنها همه آنچه شما در طرحها و بیانیه خود بعنوان آرمانی و از نوع “اگر این دریا دوغ بود چه خوب بود” همچون کار سیاسی، حقوقی، پارلمان… آورده اید. را چهل سال است در حال اجرا دارند. بعلاوه هزاران کانون شورشی جعلی بعلاوه چند هزار اسیر بعنوان عضو و فعال در سراسر اروپا. نیازی هم مانند شما به جمع آوری کمک مالی ندارند و برادران مجاهد صدام حسین، ترکی الفیصل و نتانیاهو و…برای هفت پشت آقا و خانم رجوی ارثیه گذاشته اند. طوریکه چندین دهه است که مستمری چند هزار یورویی و انواع مزایا نیز برای همپیمانانشان در شورای خود قائلند. چهل سال نیز هست که در بوق و کرنا کرده اند که تنها آلترناتیو هستند. ولی مشاهده کردید که در همان خیزش توده های عظیم سال 1396 چه پاسخی از مردم ایران دریافت کردند. البته نباید شما را با مجاهدین مقایسه کرد. شما و دیگر گروههای خارج کشور به خیانتهایی که این زوج مرتکب شده اند آلوده نشده اید. ولی وجهه مشترکشان با شما، قطع کامل بودن از مردم ایران و دعوتهای از نوع همه به “ما” بپیوندید است.
اینکه زحمت کشیده و سه سند آماده کرده اید و تعدادی افراد گرد هم آمده ا ید قطعا قدمهای مثبتی است و جای قدر دانی دارد. اما باید مطمئن شد که این گردهمآیی در جهت منافع مردم ایران است و باشد. از همینجاست که این سوال مطرح میشود، چرا در تمامی مطالب منتشره هیچ بیان از نوع “اعلام آمادگی برای پیوستن به دیگران” که مثلا دارای حداقلهای مورد نظر شما باشند نیست؟
آیا این روی دیگر سکه حاضر نبودن به تائید و اسم بردن از جنبش مشخص و با نام و نشان داخل کشور که صحنه بین المللی را پر کرده است میباشد؟ که در عمل بعنوان رقیب تخطئه میشود! کاری که تمامی دکانهای دو نبش خارج کشور از جمله مجاهدین و دیگر سکوت کنندگان در قبال آنها در ترس از کسادی دکانشان بدان مشغولند. آیا آقای شریعتمداری و دوستانشان منتظرند که جنبش داخل کشور به آنها اعلام پیوستگی بکنند؟ آقایان در شورای مدیریت گذار، چگونه میتوانید زمانیکه حاضر نیستید نامی از جنبش داخل کشور ببرید و خود را جزئی از آن بدانید، آنرا “تقویت” کنید؟ و یا مدعی “همکاری” با آن شوید؟
اگر خارج از این جنبش میخواهید حرکت کنید ممکن است بفرمائید با کدام جنبش قصد همکاری و در نتیجه تقویت آنرا دارید؟ آیا جنبش خیالی بدون نام و نشان 1396 را که نام بردید است که میخواهید مدیریت کنید؟ نکند از الگوی فرصت طلبانه مجاهدین سنگ مفت گنجشک مفت تبعیت میکنید که در 5000 کیلومتری مدعی هستند که هزاران کانون شورشی تخیلی در داخل را مدیریت میکنند. به همین دلیل اساسا هیچ تمایلی به حرکت واقعی جنبش مدنی مردان و زنان معروف به بیانیه 14 تن ندارند، چون در وجود آن ناوجودی خود را میبینند. این را هم اضافه کنم که حمایت از بیانیه 14 تن لزوما این نیست که حتما این جنبش پیروز خواهد شد، ولی کاتالیزوری است که ماهیت های آپوزیسیون را هویدا میکند. و مانند داروی ظهور بر روی صفحه سیاه فیلم عکاسی محتوای آنرا بارز میکند.
یک نکته و سفارش نیز برای آقای شریعتمداری دارم، و آن اینکه عطف به سوابق خانوادگی جنابعالی، و مهمتر عطف به عدم حضور چهل ساله در داخل کشور و افکار و عقاید حاصل شده طی این مدت در خارج کشور، و البته تغییرات شگفت انگیز جامعه ایران متاثر از انقلاب انفورماتیک و تضادهای داخل کشور ناشی از حاکمیت کنونی تصور شما از جامعه ایران در تضاد ماهوی با فضای ایرانیان و بویژه جوانان ایران که نه انقلاب را دیده و نه حتی جنگ را، قرار دارد. چاره کار شما و همه کسانیکه در خارجه عمری را در قطع از جامعه خود طی کرده اند، تنها و تنها پیوستن و پشتیبانی اعلام شده و با نام و نشان از جنبش مدنی داخل کشور است. قائل شدن به نقش رهبری آن برای خود تحت پوش “مدیریت” فرصت طلبی ناب است که شما بگرد امثال مجاهدین هم نمیرسید که امروزه سر از انواع خیانتها و تبدیل شدن به ابزار جنایتکارترین جناحهای استعماری در آورده اند. مهمتر اینکه مطلقا انتظار نداشته باشید که حتی مورد قبولِ هم قطاران خود در خارج کشور قرار بگیرید. مشکل چهل ساله عدم اتحاد خارج کشور در خود محوری و در تمامیت خواهی انحصار طلبانه است. که شما در نحوه راه اندازی شورای خود و اسناد منتشره آن بنمایش گذاشته اید. توجه کنید:
داود باقروند ارشد
چهارم مهر1398
26 سپتامبر 2019