قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

افشاگری مشاور عالی مریم رجوی در مورد فرقه رجوی

 

گسترش کالبدی تهران از عهد صفویه تا امروز / دکتر علی همدانی

دکتر علی همدانی

 آنچه که امروز تهران بزرگ خوانده می‌شود، نتیجۀ گسترش باغ روستایی است که شاه طهماسب صفوی (سلطنت 930-984ق/1524-1576م)، در سال 961ق/1554م بر گرد آن برج و بارویی برپا کرد. نزدیکی تهران به قزوین، پایتخت آن روزگار صفویان و وجود باغها و شکارگاههای پرشکار در پیرامون تهران و به ویژه نزدیکی تهران به بقعۀ حضرت حمزه (ع) در کنار بقعۀ حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در ری که شاهان صفوی او را نیای خود می دانستند و شاه طهماسب گاهی به زیارت آن بقعه می رفت و در حوالی تهران به شکار می پرداخت، از جمله عواملی است که منابع تاریخی دورۀ قاجاریه در جلب توجه شاه طهماسب به تهران مؤثر دانسته اند.

ابتدای خیابان لاله زار قدیم تهران

اما افزون بر اینها باید موقعیت جغرافیایی این شهر به عنوان گذرگاهی بر سر راههای خراسان، مازندران و آذربایجان دانست؛ زیرا یکی از نگرانیهای اصلی شاه طهماسب مسئلۀ ازبکها بود که مرتباً خراسان را آشفته و گاه سراسر ایران را تهدید می‌کردند. سرکشیهای حکام مرعشی مازندران نیز موجب دیگری برای نگرانی شاه طهماسب بود. دشت ورامین و جلگۀ تهران به سبب گستردگی و برخورداری از آب، سبزه، درخت و کشتزار، هدف مهاجمانی بود که به دنبال تأمین آذوقه و علوفه بودند و می‌توانستند از تهران به عنوان پایگاه حمله به قزوین ــ پایتخت آن روزگار صفویان ــ استفاده کنند. از این‌رو وجود شهری محصور با برج و باروی استوار در این ناحیه به دیدۀ شاه طهماسب ضروری می‌نمود. در این صورت تهران به شکل دژی درمی‌آمد که هم سپر دفاع از قزوین بود و هم انبار تدارکات برای لشکرکشی به مازندران و خراسان و شاه طهماسب در لشکرکشیهایش برای مقابله در برابر تهاجمات ازبکان، گاه از تهران به عنوان اردوگاه استفاده می‌کرد و بی‌تردید به اهمیت نظامی این شهر واقف بود. از این رو به دستور او در تهران بازاری ساختند و برج و بارویی به دور آن کشیدند. درازای این بارو حدود یک فرسنگ یعنی حدود 6 هزار گام بود و 114 برج به شمار سوره‌های قرآن کریم و 4 دروازه داشت. در زیر هر برجی یک سوره از قرآن مجید را دفن کرده و بر گرد بارو خندقی نیز کندند. تهران بر پایۀ برج و باروی شاه طهماسبی و برحسب نام خیابانهای کنونی آن از شمال به خیابان چراغ برق، میدان توپخانه و خیابان امام خمینی، از شرق به خیابان ری، از جنوب به خیابان مولوی و از غرب با اندک انحرافی به خیابان وحدت اسلامی (شاهپور) محدود بوده است.

دروازه‌های چهارگانۀ تهران عبارت بودند از: 1. دروازۀ حضرت عبدالعظیم در جنوب تهران؛ 2. دروازۀ دولاب در شرق تهران آن زمان؛ 3. دروازۀ شرق تهران قدیم؛ 4. دروازۀ قزوین در جنوب غرب تهران. بیشتر زمینهای درون حصار تهران آن زمان را زمینهای بایر و باغهای گسترده و کشتزار در بر می‌گرفته و مناطق مسکونی بخش کوچکی از زمینهای درون حصار را شامل می‌شده است. پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی که در 1028ق / 1619م در عهد سلطنت شاه عباس اول صفوی از تهران دیدار کرده ، تهران را شهری بزرگتر از قزوین اما به مراتب کم جمعیت تر از آن توصیف کرده است که سراسر آن پوشیده از باغهای بزرگ بوده است. نوشته های دلاواله را قدیمیترین نقشه های به جا مانده از عهد قاجاریه که توسط ناسکوف در دورۀ فتحعلیشاه و برزین در دورۀ محمد شاه قاجار ترسیم شده اند تأیید میکنند. برپایۀ این نقشه ها که حدود 300 سال پس از برپایی حصار تهران کشیده شده اند و در این مدت قطعاً تهران گسترش بیشتری داشته است، هنوز مناطق مسکونی در محور بازار که از سبزه میدان در پایین دست ارگ سلطنتی تا دروازۀ  حضرت عبدالعظیم در جنوب شهر امتداد داشت، متمرکز بوده اند و دیگر نواحی تهران به ویژه در شرق و غرب آن را کشتزارها و باغهای گسترده و بزرگ در بر می گرفته و خالی از سکنه بوده است.

خیابان سپه سردرب باغ ملی سال 1340

 توماس هربرت نیز که حدود 10 سال پس از دلاواله دیدار کرده در سفر نامۀ خود به نکات جالبی اشاره داشته است. به نوشتۀ او تهران در آن زمان شهری با حدود 3000 خانۀ خشتی سفیدرنگ بوده است که در میان بناهای آن جز دو بنا، یکی خانۀ حاکم و دیگر بازار شهر که آن دو نیز فاقد معماری قابل توجه بوده اند، بنای قابل توجهی وجود نداشته است. بازار شهر دارای دو بخش مسقف و روباز بوده است و نهری که به دوشاخه تقسیم می شده کشتزارها و باغهای درون حصار شهر را آبیاری می کرده است.  مهمترین دلیل بر بزرگی باروی تهران نسبت به مناطق مسکونی آن، حفاظت از منابع آب شهر بود؛ زیرا منابع آب تهران آن روزگار عبارت بودند از دو چشمه به نامهای «سرچشمۀ بالا» و «سرچشمۀ پایین» که در شمال شرق تهران فوران می‌کردند و در مرکزِ حصار جایی که بعدها ارگ سلطنتی در آن ساخته شد، قنات مهران ظاهر می‌گردید و در شمال غربی در محلۀ سنگلج نیز قنات آب‌پخش‌کن واقع بود. این منابع حیاتی آب بایستی در درون حصار شهر قرار می‌گرفتند تا در هنگام جنگ و حملۀ احتمالی دشمن از ویرانی و آسیب در امان باشند.

نمای کلیسای ارامنه خیابان طالقانی تهران

بسته شدن این منابع یا تغییر مسیر آنها منجر به بی‌آبی و موجب سقوط شهر می‌گردید. از سوی دیگر سراسر نواحی غربی و شرقیِ زمینهای تهران متصل به بارو پوشیده از باغ و کشتزار بود و ضرورتهای اقتصادی و جنگی ایجاب می‌کرد که باروی شهر آنها را نیز در بر گیرد تا از آسیب دشمن در امان باشند. پس از سقوط اصفهان به دست محمود افغان، جانشینش ــ اشرف ــ تهران را به صورت پایگاه عملیات نظامی خود در نواحی شمالی ایران و دژی در مقابله با مخالفانش در مازندران، زنجان و آذربایجان درآورد. پس از برچیده شدن بساط افغانها به دست نادر، تهران به سبب موقعیت نظامی‌اش مورد توجه او بود و نادرشاه در لشکرکشیهایش بارها تهران را اردوگاه سپاهیانش قرار داد.

پس از قتل نادرشاه در 11 جمادی‌الآخر 1160، چون شاهرخ در خراسان و ابراهیم خان در تبریز هریک خود را شاه خواندند و محمدحسن خان قاجار نیز در استرآباد هوای پادشاهی در سر می‌پروراند، کریم خان زند برای از پیش رو برداشتن این رقیبان، در تهران اقامت گزید. تهران به سبب موقعیت خاص جغرافیایی و قابلیت دسترسی به چهار سوی کشور مورد توجه کریم خان بود و خان زند حتی قصد داشت دربار خود را از شیراز به تهران منتقل سازد. اما کریم خان پس از چیرگی بر اوضاع و تثبیت موقعیت سیاسی خود، در تهران نماند و به شیراز بازگشت.

 پس از مرگ کریم خان زند، بار دیگر آتش فتنه سراسر ایران را در بر گرفت. در این زمان آقامحمدخان قاجار برای دستیابی به تاج و تخت ایران بر ضد جانشینان کریم خان زند شورید و پس از چیرگی بر جعفرخان زند، تهران را تسخیر و یک سال پس از آن در روز یکشنبه 11 جمادی‌الاول 1200 برابر با اول نوروز همان سال در تهران بر تخت شاهی نشست و تهران را به عنوان پایتخت خود برگزید. در آن زمان تهران شهری کوچک با چند هزار تن جمعیت بیش نبود. دربارۀ سبب انتخاب تهران به پایتختی توسط آقامحمدخان، گفته‌اند جز نزدیکی آن به بلوکات نسبتاً حاصلخیز، همجواری با مسکن ایل افشار و ساوجبلاغ و عربهای باصری ساکن ورامین که هواخواه خان قاجار بودند و نزدیکی به استرآباد و مازندران که مرکز ستاد نیروی نظامی او به شمار می‌رفت، سببی دیگر برای این انتخاب نمی‌توان یافت.

چون تهران پایتخت شد، رشد آن با افزایش جمعیت ساکن آغاز گردید. بر پایۀ نقشۀ تهران که توسط کرشیش در سال 1275ق ترسیم شده است، نام برخی کویها و محلات تهران منسوب به طوایف غیربومی بوده است که بیشتر مربوط به خانواده‌های ایلهایی است که در زمان آقامحمدخان و فتح‌علیشاه در تهران اسکان داده شده بودند؛ مانند کوچۀ شیرازیها و کوچۀ افشارها در محلۀ چال میدان؛ کوچۀ دیگری منسوب به افشاریها در شمال محلۀ سنگلج؛ محلۀ عربها در شمال غربی محلۀ عودلاجان؛ کوچه و حمام قراقانیها در محلۀ چال میدان، کوچۀ شام بیاتیها در شمال عودلاجان؛ کوچۀ خدابنده‌لو در غرب محلۀ عودلاجان؛ محلۀ باجمانلوها در شمال غرب محلۀ سنگلج؛ تکیه و محلۀ قمیها در سنگلج؛ محلۀ ترکمنها در جنوب غربی سنگلج؛ محلۀ ارمنیها در غرب سنگلج؛ محلۀ یهودیها در عودلاجان. شمار جمعیت شهر تهران در آغاز پادشاهی فتحعلیشاه را حدود 20 تا 25 هزار تن و در پایان دورۀ 38 سالۀ پادشاهی او حدود 50 تا 70 هزار تن تخمین زده‌اند.

در دورۀ 14 سالۀ پادشاهی محمدشاه، جمعیت تهران همچنان رو به افزایش بود؛ چنان‌که در سال 1264ق، هنگامی که ناصرالدین شاه بر تخت نشست، جمعیت تهران به حدود 80 هزار تن رسیده بود و در سال 1269ق این جمعیت به 120 هزار تن افزایش یافت. این جمعیت در سطح 470 هکتاری محدودۀ تهران حصار شاه طهماسبی می‌زیسته‌اند. با این حساب تراکم جمعیت شهر تهران در آن زمان حدود 255 تن در هکتار بوده است که با توجه به یک طبقه بودن بیشتر خانه‌های تهرانیان، حاکی از فشردگی وضعیت اقامت در تهران دارد. به زودی بسیاری از باغهای شهر تهران قطعه، قطعه و خانه‌سازی شد و رفته، رفته تهران به شهری خشک و بی‌درخت و گیاه بدل شد و کار به جایی رسید که در درون حصار تهران زمین نامسکون باقی نماند و دامنۀ گسترش شهر در سال 1278ق به بیرون از حصار تهران کشیده شد. در دهۀ 1280ق در پی فزونی جمعیت و گسترش غیررسمی شهر در بیرون از حصار، موج تازه‌ای از شهرسازی چهرۀ تهران را دگرگون ساخت و سرانجام در سال 1284ق، حصارهای قدیمی تهران به جز حصار ارگ ویران و خندق پیشین پر شد. خندق جدید در بخش شمال 1872 متر دورتر از دیوارهای قدیمی احداث شد و از 3 طرف دیگر 1545 متر از شهر فاصله داشت. به این ترتیب مساحت شهر جدید از حدود 12 کیلومتر مربع به 31 کیلومتر مربع و درازای دیوارهای حصار از 5/6 کیلومتر به 18 کیلومتر افزایش یافت و به این ترتیب فشار جمعیت ساکن در محدودۀ تهران قدیم کاهش پیدا کرد و ساختمان‌سازی در زمینهای جدید شهر آغاز گردید. محدودۀ شهر تهران در 1284ق بر پایۀ مدلی فرنگی طرح‌ریزی شده بود. موقعیت محدودۀ جدید نسبت به شهر قدیم به شکلی در نظر گرفته شده بود که بیشترین گسترش را در بخش شمالی و غربی شهر داشته باشد. زیرا زمینهای این دو بخش نسبت به زمینهای مسکونی تهران در بلندی قرار داشت و نسبت به موقعیت ورود آب قناتها به شهر مقدم بر دیگر نواحی بود. از این‌رو بیشترین تقاضای مؤثر و بالفعل برای خرید زمین متوجه شمال و غرب بود.

 تهران بر پایۀ حصار ناصری و برحسب نام خیابانهای کنونی از شمال به خیابان انقلاب از شرق به خیابان 17 شهریور، از غرب به خیابان کارگر و از جنوب به خیابان شوش محدود بود. حصار ناصری تا سال 1311ش به روزگار رضاشاه پهلوی برپا بود. بر پایۀ سرشماری سال 1311ش، شمار 245902 تن در قالب 70500 خانوار در درون حصار تهران و شمار 60635 تن در زمینهای بیرون حصار تهران سکونت داشته‌اند. براساس همین آمار، میزان تراکم جمعیت در درون باروی تهران به 102 تن در هکتار می‌رسید، از این‌رو برای کاهش فشار جمعیت در محدودۀ تهران، در همان سال حصار ناصری تخریب و خندق تهران پر شد و در سالهای بعد، خیابانهای عریض کمربندی جانشین حصار شدند. در شمال خیابان شاهرضا (انقلاب کنونی)، در شرق، خیابان شهباز (17 شهریور کنونی)، در جنوب، خیابان شوش و در غرب خیابان سی متری نظامی (کارگر کنونی) ساخته شدند. در این زمان تهران بیش از پیش گسترش یافت و مساحت آن در 1312ش به 46 کیلومتر مربع یا به عبارتی 11 برابر دورۀ فتحعلیشاه و 5/2 برابر دورۀ ناصرالدین شاه رسید. با تخریب حصار ناصری، تهران وارد دورۀ نوینی از حیات تاریخی خود شد و شهر از هر سو به‌ویژه از جانب شمال و غرب رو به گسترش نهاد. با اصلاحات رضاشاهی، ادارات و سازمانهای دولتی به بیرون از ارک انتقال یافت. خانه‌های بزرگ متعلق به اعیان و اشراف نیز حتی در بیرون از محوطۀ تهران قدیم بنا گردید که این امر نیز به بزرگتر شدن تهران یاری رساند. در گذشته خانه‌های بزرگی در اطراف بازار تهران وجود داشت که متعلق به اشراف و بازرگانان بزرگ و متوسط بود؛ اما از دورۀ سلطنت رضاشاه، نخست اشراف از منطقه‌های سنتی دوری گزیدند و سپس بازرگانان درجۀ اول و به مرور بازاریان متوسط، محلۀ سکونت بازار و منطقه‌های سنتی را ترک کردند و در بخشهای نوبنیاد تهران سکونت گزیدند که این امر از یک سو بازار را به معنای پایگاه اقتصادی و مرکزی برای خرید و فروش گسترش داد و خانه‌های محلۀ بازار را از حالت مسکونی به تجارتی بدل ساخت و از سوی دیگر، گروههای جدیدتر اجتماعی که منزلت اقتصادی بالایی نداشتند ساکن خانه‌های محلۀ بازار شدند. در بیابانهای سابق دارالخلافه، خیابانها و کوچه‌ها احداث گردید؛ خانه‌های جدید بنیاد یافت و شمار جمعیت نیز روز به روز افزون‌تر گردید و سیمای شهر بر پایۀ منزلت‌های اجتماعی تغییر کرد و بدین‌گونه ساکنان شمال شهری و جنوب شهری پدید آمدند. زندگی شمال شهری نسبتاً مرفه و در فضای غیرآلوده، وسیع و ممتاز تداوم یافت و زندگی جنوب شهری از گذشته هم بدتر و شاق‌تر شد و تراکم جمعیت نیز در منطقۀ جنوب بیشتر از منطقۀ شمال گردید. خیابان‌بندی‌های جدید در شهر پدید آمد. بخشهایی از شمال شهر به مرکزهای اقتصادی و تجارتی بدل شدند که به مرور نوعی رویارویی با بازار تهران و اقتصاد سنتی بود. خانه‌های چندطبقه‌ای و بلند بدون در نظر گرفتن ظرفیت خیابان‌ها و مسائل حمل و نقل و پارکینگ و آب احداث شد و چهرۀ منطقه را با زندگی مردم جنوب شهر به کلی متفاوت ساخت. در سالهای پایانی دهۀ 1320ش محدودۀ تهران از شمال به امیرآباد، جلالیه، عباس‌آباد و حشمتیه؛ از شرق به فرح‌آباد، دوشان تپه و دولاب؛ از جنوب به نهر فیروزآباد، کشتارگاه، کوره‌های آجرپزی و گودالهای جنوبی شهر و از غرب به طرشت، جی، بریانک و امامزاده حسن رسید. این گسترش تهران که پس از جنگ جهانی دوم رشد چشمگیری یافته بود، در دهۀ 1330ش با گسترش غیرمنتظرۀ تهران شدت بیشتری یافت و در اواخر همین دهه وسعت تهران به حدود 130 کیلومتر مربع رسید. هرچند در این زمان هنوز بیشتر روستاها و اراضی پیرامونی تهران به جز وسعت محدودی از زمینهای بایر، مسیلها و قلمرو حاشیه‌ای، کاملاً در بافت فیزیکی تهران وارد نشده بودند؛ اما زمینه‌های گسترش فضایی و دگرگونیهای ناشی از توسعۀ تهران، مجموعۀ روستاهای اطراف آن را تحت تأثیر قرار داد. در ادامۀ این تحول و گسترش فضایی، در سال 1345ش جمعیت تهران به حدود 000‘720‘2 تن و وسعت آن به حدود 181 کیلومتر مربع رسید. در آن سالها توسعۀ شهر تهران به گونه‌ای بود که مرزهای اصلی خود را پشت سر گذاشت و در وهلۀ نخست نواحی کشاورزی حاشیه‌ای و در مرحلۀ دوم روستاهای نزدیک را یکی پس از دیگری در خود مستحیل ساخت و سپس به علت نیاز روزافزون به واحدهای مسکونی جدید و به علت افزایش جمعیت و نیازهای مراکز تولیدی، کویها، شهرکها و مناطق مسکونی جدیدی بدون برنامه یا برنامه‌ریزی در حواشی تهران به وجود آمده در سال 1345ش، محدودۀ شهر تهران از شرق به 45 متری نارمک و مسیل سرخه‌حصار و از شمال شرق به شهرکهای جدید تهران نو، نارمک و بخشی از تهرانپارس و سلطنت‌آباد و از جنوب شرق به محور خیابان خراسان، از جنوب مرکزی به خیابان نجف‌آباد، از جنوب غربی به شمال قلعه مرغی، آذری، محور راه‌آهن تهران ـ تبریز و از غرب به جادۀ مهرآباد، از شمال غرب به میدان شهیاد (آزادی کنونی)، چهارراه باغ فیض (میدان آریاشهر/ صادقیۀ کنونی) و در شمال مرکزی به تپه‌های عباس‌آباد و زمینهای امیرآباد شمالی و تپه‌های گیشا رسید. یکی از ویژگیهای گسترش تهران، بدان‌سان که یاد شد، منظم ساختن روستاها و آبادیها و کشتزارهای اطراف به تهرانِ رو به رشد بود. این امر به تناسب در منطقه‌هایی آغاز گردید که امکانات طبیعی و شرایط اقلیمی و جغرافیایی آن تسهیلات بیشتری را فراهم ساخته بود. روستاها و دهکده‌های پیرامونی پایتخت، یا به مرور جذب کلان‌شهر تهران شدند یا یک روستا به دلایل اجتماعی و اقتصادی به شهرک بدل شده و گاه مانند روستای تجریش نخست به صورت شهر درآمده و آنگاه در تهران ادغام شده است. توسعۀ تهران در ادغام روستاها به سوی شمال چشمگیرتر بود و پس از آن نواحی شمال شرقی و شرق تهران قرار دارد. توسعۀ یاد شده در شمال غرب و غرب به علت اهمیتی است که روستاهای امثال طرشت داشته‌اند و گسترش به سمت جنوب نیز در موقعیت مذهبی و ویژگیهای پاره‌ای از روستاها همچون وصف نار بوده است. با بررسی سرشماری سالهای 1335، 1345 و 1355ش درمی‌یابیم که در طول این دو دهه 108 روستا در کلانشهر تهران ادغام شده‌اند. این روستاها از لحاظ وابستگی به سه ناحیۀ شمیران، کن و ری وابسته بودند که تا پیش از دهۀ 1340ش واحدهایی جدا از تهران به‌شمار می‌رفتند و از لحاظ فرهنگی و اقتصادی ویژگیهای خاص خود را داشته‌اند. در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی تهران با شتاب بیشتری به رشدگسترش کالبدی خود ادامه داد و  از شمال تا  کوهپایه های جنوبی البرز از شرق تا گردنۀ قوچک و از غرب تا قلعه حسن خان (شهرک قدس) و از جنوب تا باقرآباد (باقر شهر) و گورستان بهشت زهرا گسترش یافت. با ادغام روستاهای پیرامون در کلان‌شهر تهران، این روستاها به محله‌های جدیدی از شهر بدل شدند و با ساخت و سازهای مدرن، بافت سنتی خود را که متناسب با شرایط اقلیمی و فرهنگی خود بوده است را از دست داده و رفته رفته با ساکن شدن مردم غیربومی در آن محله‌های جدید، دچار آسیبهای شدید فرهنگی شده و از هویت اصلی خود فاصله گرفتند. هستۀ اصلی تهران نیز از این دگرگونیهای فرهنگی مصون نماند. تحولات شتابناک تهران در چند دهۀ اخیر به‌ویژه تحولات این شهر پس از پیروزی انقلاب اسلامی و مهاجرت گسترده به این شهر چهرۀ تهران را به قدری دگرگون ساخت که با هویت چند دهۀ پیش خود، فاصلۀ بسیار گرفته است. این دگرگونیها چنان است که حال و هوای تهران چند دهه پیش از این، برای نسل امروزی تهرانیان بیگانه می‌نماید و وضعیت تهران چند دهۀ پیش را باید در گفته‌های کهنسالان جستجو کرد.

دکتر علی همدانی

One Response to گسترش کالبدی تهران از عهد صفویه تا امروز / دکتر علی همدانی

  1. Pingback: گسترش کالبدی تهران از عهد صفویه تا امروز / دکتر علی همدانی – TanineAshena

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes