ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
خروج از عراق پیروزی یا آخرین میخ بر تابوت یک فرقه مافیایی و تروریستی
پرواز آخرین سری مجاهدین اسیر به آلبانی
یا آخرین میخ بر تابوت یک فرقه مافیایی و استراتژی مزدوریش؟ چــــــــــــرا؟
مریم رجوی: فاز سرنگونی رژیم ایران شروع شده است!
«« طاهر جلیل حبوش رئیس اطلاعات صدام حسین خطاب به مسعود رجوی:
حبوش: بیشتر افراد دستگیر شده در عراق کسانی هستند که برای انجام عملیات علیه مجاهدین از ایران آمده اند… وقتی دشمن بلند میشود و میآید اینجا برای زدن مجاهدین خلق، دشمن مشترک شما و ماست. اگر ما نیز اهدافی را مشخص میکنیم و از مجاهدین میخواهیم که آنرا انجام دهند باید اینکار را بکنند. وقتی من در اینجا از شما حمایت میکنم در نتیجه شما نیز باید اینکار را انجام دهید…با توجه به دشمن مشترک چه بسا در آینده ای نزدیک شما را برای ماموریتهایی خاص مکلف کنیم. از حالا ما بعنوان یک تیم کار میکنیم. یعنی از شما کارهایی را خواهیم خواست. چون دشمن مشترک داریم. …
رجوی: شما شاهد بودید که وقتی سید نایب الرئیس گفت که “عملیات شما متوقف شده” من تکان خوردم که چرا؟
حبوش: روز گذشته آقای عزت ابراهیم گفتند که “عملیات شروع شود” من هم به برادران مخابرات (اطلاعات عراق) که الان صدای مرا در این جلسه مییشنوند میگویم که بروند و هدفهای خود را در داخل ایران انتخاب کنند با بعد بنشینیم و سوژه های شما را مورد بررسی و بحث و گفتگو قرار دهیم. …
یک سوال دارم، آیا مجاهدین میتوانند از طریق مرز پاکستان مثلا عملیاتی انجام دهند؟
رجوی: الان ما سه سال است که در مرز پاکستان فعالیت میکنیم ولی تا الان نتوانسته ایم.
حبوش: منظور من فقط پاکستان نیست، بلکه مرز ترکیه و افغانستان نیز مورد نظر من است. آیا ممکن است؟
رجوی: تا الان نتوانسته ایم،چون برای هر عملیات امکانات لازم است…گزارم را میفرستم که چه کارهایی کرده ایم و مشکلات در آنجا چگونه است. اگر شما بتوانید این مشکلات را حل کنید نور علی نور خواهد بود.
جلسه ای دیگر:
حبوش: …من الان با شما برادر مسعود به عنوان میهمان و بازدید کننده صحبت نمیکنم و شما را به عنوان عضو فرماندهی حزب بعث عربی سوسیالیستی میدانم. از این رو هر چه دارم برای شما مطرح خواهم کرد… شما برادر مسعود اگر اشتباه میکنم حرف مرا تصحیح کن. طوری به عملیات نگاه میکنید که ظاهرا فقط این اقدام است که رژیم را سرنگون میکند…حتما شیوه های دیگری هم بایستی باشد شما بعنوان یک مجاهد خلق و ما به عنوان سرویس اطلاعاتی عراق نباید فقط در زمینه عملیات با هم همکاری کنیم. بلکه باید با هم همکاری کنیم تا یک جریان جدیدی را به وجود آوریم و یا سازمان مجاهدین خلق فکر بکند که با چه جناحی از جناحهای ملی ائتلاف کند. یا در مرحله تاکتیکی یا در مرحله استراتژیکی. ما چیزی را از شما پنهان نمیکنیم برخی از عملات هایی که مجاهدین خلق انجام میدهند اینرا قبلا نیز به تو گفته بودم باعث برانگیختن درد وشکوا و انتقاد مردم میشود.
رجوی: طبعا آنجه شما گفتید کاملا منطقی است، ولی من بیشتر از این از شما انتظار داشتم… اگر چند دقیقه اجازه بدهید میگویم که ما استراتژی ای داریم که جامع جمیع وجوه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و … است.
حبوش: میخواهم بدانم نیروهایی که میگوئید درداخل دارید چه قدر میتوانند بدون انجام عملیات روی انتخابات تاثیر بگذراند. عملیات را کنار بگذارید.
رجوی: این مثل غذایی است که گوشت نداشته باشد.
حبوش: خیر خیر! اگر فرضا این عملیات انجام شد، آیا نیرویی که در داخل دارید فعال خواهد شد؟
… بحث من به این دلیل نیست که مخالف عملیاتم، بلکه به این منظور است که عملیات با موفقیت بیشتری انجام شود.
رجوی: میخواستم از شخص شما بشنوم. آن محدودیتی که یکی دو ماه پیش گفتید دیگر ندارید.
حبوش: چون وزیر خارجه ایران میخواست بیاید عراق یک سری اصول در سیاست هست که باید رعایت میکردیم.
رجوی: پس آن محدودیت منتفی است؟
حبوش: ما پاسخ کور و منفی به آنها دادیم.
رجوی: و روز دوم به پادگان ما حمله کردند.
حبوش: وقتی میگویم به ما حمله میشود بعنی به شما نیز حمله میشود.
رجوی: کاملا درست است.
حبوش: برای همین است که میخواهیم یک زن عراقی نیز به تو بدهیم تا از دست ما ناراحت نشوی!»»
اجازه میخواهم که ابتدا واژه مهمی بنام استراتژی را توضیح دهم. تا درک یکسانی از عمق مسئله بدست آید.
مقدمه:
قدرت خلق یا مردم و یا قدرت اجتماعی بالاترین قدرت در جهان است. تاریخ تحولات اجتماعی بشر در طی قرون و اعصار به ما آموخته که هیچ قدرتی بالاتر از قدرت اجتماعی یا همان خلق وجود ندارد. محمد جهت تغیر جهان پیرامون خود به قدرت خلقها تکیه کرد. او با آزاد کردن بردگان سیاه پوست توانست بر نیمی از جهان تسلط یابد و اثری باقی بگذارد که هنوز هم میلیاردها انسان از آن متآثر هستند. مائو جهت تغییر کشورش چین به قدرت خلق تکیه کرد. گاندی با دست خالی با تکیه به خلق هند قویترین کشور استعماری با قویترین ارتش را کمر شکن نمود و استقلال را به کشورش به ارمغان آورد. خلق ایران وقتی توانست حول محور مشخصی به حرکت در آید دیکتاتور 50 ساله پهلوی را سرنگون کرد. هوشی مینه با تکیه سلاح خلق ویتنام توانست کمر سوپر قدرت نظامی آمریکا بعلاوه متحدینش را بشکند. تاریخ مملو است از این نمونه های چشم گیر.
پتانسیل اجتماعی
ولی این قدرت و سلاح بالقوه تا تبدیل به پتانسیل اجتماعی نشود قابل بهره برداری برای تحولات اجتماعی بسود همان توده ها نیست.
اگر به تحولات اجتماعی یا به انقلابات نگاه کنیم بوضوح دیده میشود که این پدیده امری نیست که هر ساله و یا هر ده ساله تکرار شود. بعضا دهها سال طول میکشد که تحولی در یک جامعه بارور شده و منصحه ظهور برسد.
از آنجائیکه این جامعه است که انقلاب و تحولات را رقم میزند.
جامعه در اثر شرایط موجود خودش بتدریج این پتانسیل را در خودش ذخیره میکند تا در یک نقطه مناسب این پتانسیل به تحولات اجتماعی و تغییر شرایط منجر شود.
ماهیت پتانسیل اجتماعی چیست و محصول چیست؟
پتانسیل اجتماعی محصول: تمامی درد و رنج و خون و عمر و حتی منابع مادی یک جامعه، ازجمله قربانی کردن بالاترین ارزشهای معنوی جامعه در قالب فداکاریهای هنرمندان و نویسندگان و شعرا و حتی انقلابیون و متفکران و در یک کلام دار و ندار یک جامعه چند ده یا صد میلیونی است که در تحمل ظلم و ستم و بیعدالتی و یا عقب ماندگی و سکون میباشد.
یعنی جامعه ستم زده صدها سال بهای سنگینی میپردازد که بتدریج این پتانسیل تغییر درش بوجود بیاید.
در همین راستا نیز تمامی سیستمهای ستم و جبار بالاترین امکانات خود را بکار میگیرند که این پتانسیل را نابود کنند.
تنها سلاح بشریت
این پتانسیل که بطور حتی نه تیتر وار به نحوه شکل گیری و ارزش آن اشاره کردیم تنها سلاح و وسیله در دست بشریت و جوامع بشری برای تحول از کهنه به نو از ستم و بردگی به آزادی بوده و هست.
پتانسیل اجتماعی دارای ماهیت، جهت، ظرف و زندگی است
این پتانسیل هرچند که در قالب بیشکل توده ها بارور میشود ولی دارای ماهیت مشخص و در عمق خود جهت و سمت و سوی مشخص است. پتانسیل اجتماعی یک پدیده زنده است، کنش و واکنش دارد مرگ و حیات و پاسیویزیم دارد، و در قلب و ضمیر تک تک آهاد یک جامعه جای دارد. جهت بحرکت در آوردن آن میشود و باید با آن رابطه برقرار کرد.
استراتژی
راهبرد یا استراتژی مفهومی است که از عرصه نظامی نشأت گرفته و بعداً در سایر عرصهها از جمله اقتصاد، تجارت و به ویژه عرصه سیاست و مملکت داری از کاربرد زیادی برخوردار شده است.
ریشه واژه «استراتژی» واژه یونانی «استراتِگیا» (Strategia) به معنای «فرماندهی و رهبری» است.
در فارسی راهبرد هم میگویند.
راهبرد عالیترین سطح از میان سطوح ۴ گانهٔ مدیریت است؛ که این ۴ سطح عبارتند از:
۱. سطح راهبردی
۲. سطح عملیاتی
۳. سطح تاکتیکی
۴. سطح تکنیکی
همچنین استراتژی به آوردن نیرو به صحنه اطلاق میشود و به بیان دیگر طرح درازمدتی است که برای نیل به یک هدف مشخص طراحی و تبیین میگردد.
تعریف استراتژی در مبارزه
در امر مبارزه (از هر نوع آن) استراتژی یعنی آن هدف و شعار و برنامه بلند مدت جهت کسب پیروزی.
استراتژی درست کلید و یا ماشه یا اهرم به حرکت در آوردن آن سلاح و قدرت یا همان پتانسیل اجتماعی است که گفتیم بالاترین قدرت روی زمین است تا ضمن برقراری ارتباط با آن در سمت و جهت خاص بحرکت در آوردش.
مثال: حزب دمکرات آمریکا در زمان انتخابات سال 2008 استراتژی تغییر را انتخاب کرد. و باراک اوباما را به پیروزی رساند. یعنی شعار و استراتژی بود که با شناخت مردم آمریکا، مشکلاتشان، خواسته هایشان و تمایلشان انتخاب شد، چون این استراتژی منطبق بود بر خواسته مردم هرچه جلوتر میرفت با اقبال عمومی بیشتر مردم روبرو میشد، نیروی بیشتری از مردم آزاد میکرد اقطاب بیشتری را به حمایت از آن جذب میکرد، و دیدیم که توانست بدنبال ازهم پاشیدگی جامعه آمریکا در اثر سیاستهای جنگ طلبانه جورج بوش و کشته شدن بسیاری از سربازان آمریکا و مجروح و روانی شدنشان توانست دوباره مردم آمریکا را حول این استراتژی متحد کند و یکی از پر شرکت کننده ترین انتخابات تاریخ آمریکا را بطور خاص در میان جوانان رقم بزند.
مارتین لوتر کینگ با شعار (استراتژی) نفی نژاد پرستی در آمریکا جامعه سیاه هان آمریکا را بحرکت در آورد.
به بیان ساده استراتژی نقش موتور محرک یک مبارزه را برعهده دارد. یا قلب آن است. ولی همه چیز آن نسیت. به بیان دیگر اگر یک چادر را در نظر بگیریم آن میله اصلی است که بقیه میله ها و طنابها به اتکاء آن است که سرپا هستند. اگر این میله استراتژیک سرنگون شود چادر علیرغم صدها طناب و میله فرعی دیگری که دارد سرنگون میشود. ولی برعکس آن صادق نیست. اگر میله ای فرعی و طنابی از کنار چادر شل و یا آزاد شود چادر سرپاست و سقوط نمیکند.
در مبارزه، استراتژی بر اساس تعریفش باید بر عمیقترین خواست مردمی که در آن حیطه زندگی میکنند منطبق باشد.
لنین در مورد شرط صحت استراتژی میگوید:
مشروط بر آنکه انبوه ترین تودهها باتجربه شخصی خویش به صحت آن یقین حاصل کنند. بنابراین استراتژی درست به قلب و ضمیر انبوه ترین توده ها راه پیدا میکند. همانجا که پتانسیل اجتماعی نیز جای دارد و میتوان آنرا بحرکت وادارد.
و یک تشکل سیاسی و مبارز با درک این تمایل و شرایط موجود اقدام به اتخاذ آن استراتژی بعنوان پیشتاز و راهنمای مبارزاتی جامعه میکند.
به همین دلیل هرچه این استراتژی پیش میرود از توده های مردم به ترتیب از آماده ترین نیروهای آن آزاد شده و به این استراتژی میپیوندند. چون عین خواسته هایشان، عین آنچه از او دریغ شده را این شعار نمایندگی میکند یا خواستار آن است و مردم به دیده جان و دل میبیند و لمس میکنند که مبارزه در مسیرآن استراتژی وعین خواسته هایشان است.
کارکردهای استراتژی در مبارزه
همین امر یعنی انطباق استراتژی با خواسته قلبی توده ها حتی منجر به غلبه بر ترسها نیز میشود. همان چیزی که در زمان انقلاب شاهد بودیم که سقوط دیکتاتوری سلسله پهلوی خواسته همه بود بنابراین پدر بزرگها و مادر بزرگها علیرغم اینکه شاه تلاش میکرد کشته ها را بزرگ کند و بترساند در آن شرکت میکردند. کارکرد دیگرش این است که اگر هم کسانی نمیتوانند در صف مقدم به آن استراتژی بپیوندند بعنوان پشتیان آن عمل میکنند. امکانات میدهند و پول و …اگر هم نتوانند حداقل حمایت قلبی و آرزوی پیروزی و حمایت معنوی میکنند. دیگران را جوانان را به شرکت در آن ترغیب و تشویق میکنند.
نقش استراتژی درست در جبهه ضد خلق:
اگر نه به همان میزان ولی به موازات اینکه مردم به این استراتژی می پیوندند در جبهه ضد خلق نیروهایش ریزش و فرار میکنند و حتی سمت عوض میکنند. استراتژی درست جبهه ضد خلق را دچار شقه و شکاف میکند و از هم میپاشاند. جنگ آزادیبخش هوشی مینه جامعه آمریکا را شقه کرد. یک طرف دولتمردان جنگ طلب و در طرف دیگر مردم صلح طلب و ضد جنگ قرار داشتند. مردم از شرکت در جنگ امتناع میکردند نمونه بارز آن عدم شرکت محمد علی کلی در جنگ ویتنام بود که حتی به همین خاطر به زندان افتاد. و از همین بابت به قهرمان ملی ضد جنگ نیز تبدیل شد.
جین فوندا این بازیگر کهنه کار و برنده ی دو جایزه ی اسکار و دختر هنری فوندای سرشناس ، در طول جنگ ویتنام همواره به عنوان یکی از جنجالی ترین هنرمندان آمریکایی شناخته میشد به طوری که حمایت های او از سربازان ویتنامی و انتقادات گسترده از سیاست های آمریکا بارها برای وی دردسر ساز شد. در سال 1972 ، فوندا در سفرش به هانوی ، واقع در ویتنام شمالی به میان سربازان این کشور رفته و عکسی هایی را پشت یک ضد هوایی ویتنامی گرفت.
۴ نوامبر ۱۹۶۵ ــ خود سوزی آمریکاییان مخالف جنگ ویتنام. اقدامی که سابقه نداشت
در این روز در سال ۱۹۶۵ میلادی یک آمریکایی ۳۲ ساله به نام «نورمن موریسون» که مخالف جنگ ویتنام بود در مقابل ساختمان وزارت دفاع آمریکا خود را اتش زد. نهم نوامبر (پنج روز بعد) یک آمریکایی ۲۷ ساله به نام«راجر لاپورت» که یک کاتولیک بود خودرا به نشانه مخالفت با ادامه جنگ ویتنام در مقر سازمان ملل (در شهر نیویورک) آتش زد. باید دانست که خود سوزی با هدف جلب توجه جهانیان به مخالفت با جنگ ویتنام، ازسال ۱۹۶۳ و شهر سایگون شروع شده بود. در ان سال یک روحانی بودایی در برابر چشم مردم و دوربین های فیلم و عکسبرداری خود را آتش زده و سوزانده بود. سوم دسامبر سال ۱۹۶۵ شورای کلیساهای آمریکا به ادامه جنگ ویتنام اعتراض کرد. و این اعتراضها به صورتهای مختلف ادامه یافت ازجمله در ۲۱ نوامبر سال ۱۹۶۵ در شهر نیویورک چهار جوان که به سربازی احضار شده بود اوراق احضاریه را در ملاء عام سوزاندند و به تدریج مخالف و تظاهرات به محوطه دانشگاههای آمریکا کشانده شد و ….
نقش وحدت گرایانه استراتژی:
یک استراتژی درست در میان مردم پراکنده با تمایلات مختلف وحدت و همدلی ایجاد میکند. تضادهای فرعی خود را بکناری میگذارند و در راستای مشترک که همان استراتژی متحد میشوند. در جریان انقلاب 22 بهمن شاهد وحدت عجیب بین مردم ایران بودیم.
نقش استراتژی درست در سیاست:
استراتژی درست جزو مد سیاسی خود را ایجاد میکند. استراتژی درست سونامی سیاسی اجتماعی مبارزاتی خود را در سازمانهای و گروههای سیاسی نیز بصورت وحدت آنها در جبهه مشترک، نشان میدهد و گروههای سیاسی موجود در جامعه را بسمت حمایت از استراتژی درست میکشاند. و از درون آن اتحادها و جبهه های مبارزاتی شکل میگیرند.
نقش استراتژی در درون تشکیلات مبارز:
از آنجائیکه در هر قدمی که برمیدارند علیرغم همه سختیها و درد و رنجها و کشته ها خود را در مسیر درست و رو به آینده میبیند، از آنجا که اثرات مبارزه خود را در آینه جامعه بصورت امواج حمایت مادی و معنوی پدرها و مادرها و اقوام و کل مردمی که بسمت آنها روانه میشود میبنند و همین آنها را در ادامه راه شارژ میکند، در مقابل سختی ها مقاوم میکند. استراتژی درست ضمن اینکه صفوف انقلابیون را محکمتر میکند، آنها را پاکت و پاکیزه میکند، کمک میکند که از همه نقطه ضعفهای اخلاقی، فرهنگی و قومی و فردی فاصله بگیرند. و در نتیجه موثرتر این استراتژی را پیش ببرند.
نقش بین اللملی استراتژی درست.
مهمترین کارکرد استراتژی درست در سطح بین اللملی کسب حمایت های ملتها از آن مبارزه است. و در نتیجه حمایت ملت ها، دولتها جهت حفظ آبروی خود مجبور میشوند که از آن مبارزه حمایت کنند و یا ماهیت واقعی خود را نشان دهند.
اثرآن بر رهبری مبارزه:
یک استراتژی درست رهبران را بقدرت توده ها و ایمان به آنها بیشتر وامیدارد، پشت خود را گرم و استوار میبیند و در نتیجه در کمتر در مقابل مشکلات تزلزل نشان میدهند و در مذاکرات سیاسی و حتی نظامی آنها را از زد و بندهای سیاسی، از سیاست بازی، فریب و نیرنگ باز میدارد. منافع مردم را در مقابل مشکلات مبارزه بباد نمیدهند. از امتیاز دادن و وطن فروشی بعنوان شکسته بند استراتژی خود استفاده نمیکنند. چون نیازی بدان نمیبنند چون قدرتی همچون سونامی حمایت توده ای مردم خود و حتی مردم دیگر کشورها را در پشت سر دارند. از انحرافات سیاسی و اخلاقی و قدرت پرستانه فاصله میگیرند. اگر دولتی نیز به آنها کمک میکند نه برای امتیاز گرفتن بلکه برای سهیم شدن در افتخار پیروزی آن مبارزه است. و در واقع رهبران جنبش برگردن آن دولتهای حامی حق پیدا میکنند.
در استراتژی درست رهبران مجبور نیستند در مورد مبارزه آمار دروغ منتشر کنند. تعداد شهدا را در صد و هزار ضرب کنند. و آمار کشته های دشمن را همنیطور. هوشی مینه اگر واحدی خبر سرنگونی هواپیما یا هلی کوپتر آمریکایی را میداد و قطعه آن هواپیما را نمیآورد خبرش را منتشر نمیکرد. آمریکایی ها از روی آمار هوشی مینه آمار کشته ها و تلفاتشان را ثبت میکردند چون میدانستند حتی یک نفر را بالا و پائین نمیکند. تمامی آمار عملیات و … دقیق بودند.
در ابعاد اجتماعی و روانی:
در استراتژی درست ترس به حداقل میرسد. لزوما سلاحهای استراتژیک نمیخواهد. گاندی در هند با استراتژی درست و دست خالی کمر استعمار انگلیس را شکست. هرچه آنها بیشتر سرکوب و خونریزی میکردند دامنه شرکت مردم در این مبارزه بیشتر میشد. جهان را علیه انگلیس متحد کرد. در جنگ ویتنام هم ویتکنگها بسیار جاها با دست خالی میجنگیدند و در مقایسه با سلاحهای آمریکا هیچ نداشتند. آمریکا برای عقب راندن مردم از مبارزه شهرها و روستاهای بی دفاع را با بمب ناپالم میسوزاند ولی ترس غالب نمیشد فداکاری بیشتر میشد…اتحاد مبارزین بیشتر میشد.
در ابعاد نظامی نیز:
بر وسعت مناطق وارد درمبارزه روز به روز افزوده میشود. یا تسلط نظامی بر مناطق تحت کنترل مبارزین میافزاید.
اگر تا اینجا از بحث پتانسیل اجتماعی و کارکرد استراتژی جمعی بزنیم باید گفت که:
استراتژی درست آن کلید و یا آن ماشه ای است که پتانسیل اجتماعی را بکار میگیرد، راه میاندازد، شلیک میکند.
استراتژی غلط آن پتانسیل را نابود میکند و میکشد. این بالاترین خیانت به مردم و تحولات اجتماعی و در واقع همراهی با ضد خلق است.
خوب حالا میتوانیم ببینیم این کارنامه ای که میگوئیم که سالهاست که رفوزه است یعنی چه؟
بر طبق اطلاعات دقیق بنده چه از فاز سیاسی و چه در فاز نظامی استراتژی سازمان جهت رسیدن به اهداف خودش بعد از انقلاب همان مبارزه مسلحانه بود.
فاز سیاسی نیز بر اساس برنامه های سازمان مرحله تدارک مبارزه مسلحانه بود.
در تمامی تحلیلهای درونی سازمان در فاز سیاسی که بصورت دست نوشته وجود داشت همواره از تقابل نظامی با رژیم صحبت میشد و اینکه باید تلاش کنیم وقتی شروع میکنیم در بهترین شرایط باشیم و رژیم دست بالا را نداشته باشد.
من یادم هست که بعد از شهریور 1358 که جنگ ایران وعراق شروع شد و من مسئول انجمن های دانشجویان خارج کشور در لندن بودم.
ما در جریان دقیق اخبار بودیم که آغاز گر و حمله کننده عراق بود بلافاصله مجوز تظاهرات گرفتیم و تظاهراتی علیه حمله نظامی عراق به ایران راه اندازی کردیم. که یکی از بزرگترین تظاهراتهایی بود که ما برگزار کرده بودیم. چون همه طیفهای سیاسی و مردمی و ایرانیان خارج کشور که حتی ما را قبول هم نداشتند شرکت کردند.
بدنبال این تظاهرات بنده بشدت توبیخ شدم و بعد در فرصتی توسط سازمان به تهران فراخوانده شدم. در تهران بقول معروف گوش مرا توسط جلال منتظمی کشیدند که چرا تظاهرات علیه عراق راه انداخته ای؟ در مدتی که تهران بودم جزوه و تحلیلهای درونی را که بصورت دست نوشته در قطع کوچک بود را باید میخواندم تا به اصطلاح توجیه شوم تا گاف سیاسی ندهم. که یکی از این تحلیلها مربوط بود به جنگ بود که میگفت اولا رژیم باعث و بانی و آغازگر جنگ است و عراق مقصر نیست؟
درصورتیکه همه ما در خارجه هیچ اخباری از حمله رژیم به عراق نبود و تنها خبر و اطلاعات حاکی از تجاوز عراق به ایران بود. رجوی با اتوریته تشکیلاتی چنان وانمود میکرد که انگار اخباری دارد که رژیم روزهای قبل حمله کرده است. و جهان نیز هیچ خبر نشده است.
در صورتیکه پس از پذیرش قطع نامه 598 از طرف ایران و آتش بس میان کشورهای ایران و عراق، سرانجام سه سال و نیم بعد در هیجده آذر 1370، پس از بیش از یک دهه از طرف دبیر کل وقت سازمان ملل، عراق به عنوان مسئول و آغازگر جنگ معرفی شد. این اقدام بر اساس بند 6 قطع نامه 598 صورت گرفت که دبیر کل را موظف کرده بود متجاوز را به شورای امنیت معرفی کند.
یعنی سازمان با حمله نظامی به خاک ایران و تظاهرات ما علیه تجاوز خارجی به کشور حمایتی از من نکرد بلکه آنرا بصورت درون تشکیلات تقبیح نیز نمود. یعنی عملا در جنگ طرف عراق را گرفت. چیزی که بصورت علنی تظاهر به شرکت در جبهه میکرد. البته قصدش این بود تا عدم شرکت در جنگ علیه متجاوز را لاپوشانی کرده و مقصر آنرا را رژیم جلوه دهد. و مهمتر اینکه در همان جزوه ها شرایط جامعه و تحولات آتی را مبتنی بر جنگ زمینه ساز مبارزه مسلحانه قلمداد میکرد و نوید مبارزه مسلحانه را در آتیه نزدیک میداد. و تحلیل این بود که اساسا جنگ و تداوم آن برای رژیم که فکر میکرد توان اداره آنرا ندارد موجب تضعیف آن شده و در نهایت سازمان میتواند از این فرصت استفاده کرده با یک تنه ساده نظامی سرنگونی رژیم فراهم کند. در صورتیکه در تبلیغات بیرونی عکس اینرا میگفت و ادعا میکرد که میخواهد در دفاع از کشور شرکت کند.
در واقع بعدها نیز مسعود رجوی بااتکا به همین تحلیل بود که وارد عراق شد. چون حمله عراق به ایران را موهبتی اللهی میدید که منجر به سرنگونی رژیم میشود. بعدها نیز که آتش بس بین عراق و ایران بر قرار شده بود سازمان تمامی تلاش خود را کرد که عراق را وادار به شروع مجدد جنگ بکند.
در همین راستا بود که در 25 خرداد که حمله ای به خانه پدری مهدی ابریشمچی شد سازمان اطلاعیه سیاسی نظامی شماره 25 خودش مبنی بر شروع مبارزه مسلحانه را صادر کرد.
متن اطلاعیه سیاسی نظامی شماره 25 بهشرح زیر است:
اطلاعيۀ سياسي ـ نظامي شمارۀ 25
بسم الله الواحد القهار
مردم قهرمان ايران
مردم مبارز تهران
مزدوران ارتجاع سه شنبه شب 26 خرداد ماه جاري، با حمايت دسته هاي متعدّد اوباش مسلّح و چماقدار، به خانة پدري برادر مجاهد مهدي ابريشمچي يورش برده و پس از ضرب و شتم ساكنان آن، بخشي از اموال و كتب موجود در خانه را به غارت بردند.
همچنين در همين ايّام شاهد دستگيريهاي غيرقانوني اعضاي دفتر رياست جمهوري هستيم؛ كه بعضاً حتّي خبر و اسامي افراد دستگير شده نيز اعلام نميشود. كما اينكه نقشه هاي وسيعي براي دستگيري كليۀ شخصيتهاي ترقّيخواه و ضد انحصارطلب كشور در دست آمادگي است.
سازمان مجاهدين خلق ايران، ضمن اعتراض به اين قبيل اقدامات ضدانقلابي و خلاف شرع و قانون، بدين وسيله از خلق قهرمان ايران كسب اجازه ميكند تا از اين پس ـ به ياري خدا ـ در قبال حفظ جان اعضاي خود، به ويژه اعضاي مركزي سازمان كه در حقيقت بخشي از مركزيت تمامي خلق و انقلاب محسوب ميشوند، قاطعترين مقاومت انقلابي را از هر طريق معمول دارد.
بديهي است برابر اعلاميۀ حاضر، از اين پس مسئوليت هرآنچه كه حين مقاومت انقلابي واقع شود، تنها و تنها بر ذمّۀ مرتجعين انحصارطلب و اوباش چماقدار آنهاست كه قصد آن كرده اند تا نقشۀ به پايان نرسيدۀ شاه خائن و ساواك منفور او را در قلع و قمع مجاهدين به پايان رسانند.
از اين حيث برآنيم كه نامبردگان هر كه باشند و در هر لباسي دقيقاً شايستۀ سختترين كيفر و مجازات انقلابي خواهند بود.
ضمناً سازمان مجاهدين خلق ايران اين حق را براي خود محفوظ ميدارد تا در هر موردي هم كه كيفر في المجلس جنايتكاران در حين انجام جرم ضدانقلابي ميسّر نباشد، به زودي و به طور مضاعف، آمران و عاملان مربوطه را به جزاي خود برسانند.
و ما النصر الا من عند الله (یاری و پیروزی تنها از جانب خدا می باشد)
مجاهدين خلق ايران ـ 28/خرداد/1360
فراز و فرود حمایت مردمی از استراتژی سازمان
اگر فرایند حمایت مردمی از سازمان مجاهدین رابررسی کنیم تا این مقطع سی خرداد یعنی مبارزه سیاسی تقریبا پایه اجتماعی سازمان رو به رشد بود. نشریه سازمان تا نزدیک به صدها هزار نسخه در کشور چاپ و توذیع میشد. تمامی نشریه فروشها نشریه مجاهد را میفروختند. بعضا به چند برابر قیمت خریده میشد. اما بلافاصله بعد از اعلام جنگ مسلحانه در طی دوسال این حمایت به صفر رسید.
مسعود رجوی خام خیالانه ناشی از فرصت طلبی آپورتونیستی و با تصور اینکه در آن مقطع یک اجماع جهانی بدنبال اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام، بویژه بعد از شکست تلاشهای آمریکا در طبس در مورد سرنگونی نسبت به رژیم وجود دارد بدون اینکه فاکتور مردم ایران را در محاسباتش وارد کند دست به سلاح برد. و همانطور که در فوق آمد فکر میکرد میتواند رژیمی که توسط متحد بالقوه اش عراق در جنگ خارجی تضعیف شده در داخل توسط مسعود رجوی با یک تنه نظامی سرنگون شود.
در تظاهرات 30 خرداد 1360تنها تشکیلات سازمان مجاهدین به میدان آمد سازمان فکر میکرد چون این تظاهرات بدلیل مخفی ماندن آن اعلام عمومی نشده از این تظاهرات حمایتی از سوی مردم صورت نگرفته. در طی تابستان همان سال و انفجارهای هفت تیر و بمب گذاریهای بعدی، مردم بطور کامل حمایت خود را از سازمان قطع کردند.
طوری که در یک تحلیل درون تشکیلاتی بمیدان نیامدن مردم را به ترس مردم از سرکوب نسبت داد و به همین دلیل نیز تظاهرات مسلحانه را از مهرماه 1360بخیال حمایت مسلحانه از تظاهرات و جرات دادن به مردم جهت آمدن به صحنه انتخاب کرد که تمامی این تظاهرات و تیمهای مسلح بدلیل عدم حضور مردم حتی در حد یک یا دو نفر بطور کامل توسط نیروهای رژیم نابود شدند. اینها را بنده با تکیه به گزاشات نفرات باقی مانده از تیم های عملیاتی 5 مهر1360 میگویم.
باز عدم درک حرکت مردم و عدم قبول واقعیت جامعه، سازمان به راه اندازی تیمهای ترور چه برای زدن افراد و چه برای زدن به اصطلاح سرانگشتان اختناق روی آورد و بسیاری خونها از دو طرف ریخته شد. و رژیم نیز واکنش نشان داد.
در اولین ضربه ها مرکز فرماندهی این استراتژی (پایگاه موسی خیابانی و اشرف ربیعی با 22تن از ساکنین آن) در 19بهمن 1360 نابود شدند. بدنبال آن بقیه تشکیلات در 11 اردیبهشت 1361 با تهاجم همزمان رژیم به 60 پایگاه سازمان بکلی از صحنه پاک شد.
توجه باید کرد که این استراتژی در مبارزه با حاکمیتی بکارگرفته شد که دستش زیر تیغ جنگ و تجاوز خارجی با حمایت تمامی جهان بود.
بدنبال آن عقب نشینی به کردستان و به اصطلاح خط منطقه را پیش گرفت که آنهم طولی نکشید که بطور کامل جمع شد و عقب نشینی به عراق. و پراکنده شدن مجاهدینی که از مرزها فرار میکردند در تمامی جهان.
از آنجائیکه تمامی محاسبات غرب بطور خاص فرانسه که از حامیان اصلی عراق بود در حمایت از عراق از بعد جنگ خارجی و حمایت از سازمان مجاهدین در بعد جنگ داخلی جهت سرنگون کردن رژیم با شکست مواجه شده بود اینبار در یک همکاری و طرح بین اللملی با وارد کردن عراق بنمایندگی طارق عزیر به تماس با مسعود رجوی و چراغ سبز نشان دادن به رفتن به عراق و همزمان فشار فرانسه به رجوی جهت ترک فرانسه در یک توطئه مسعود رجوی را به رفتن به عراق ترغیب کردند.
در این رابطه برندگان اصلی حضور رجوی در عراق، فرانسه و عراق بود. فرانسه از شر یک مزاحمی که اعتباریش برای سرنگونی رژیم با نابود شدن کامل در داخل کشور و بطور خاص با برنامه های غیر جدی انقلاب ایدئولژیک و طلاق ازدواجهای مسعود رجوی از دست داده بود راحت میشد. میتوانست بعضا ارتباطاتش را با رژیم نیز بهبود بخشد. و عراق که عمده ترین مخالف رژیم را در جیب داشت و میتوانست بامسلح کردن آن موی دماغ رژیم شود.
تنها بازنده آن نیز مسعود رجوی بود که در بعد سیاسی، بزرگترین حامیان سیاسی مانند بنی صدر و حزب دمکرات و بسیار دیگر را از دست داد.
اما فاجعه اصلی تبدیل شدن فاصله مردم از فرقه رجوی به نفرت پایه اجتماعی آن برای خودش بود.
تا قبل از آن با رد تروریسم مردم کنار کشیدند ولی با عراق رفتن مردم فقط کنار نبودند بلکه مسعود رجوی را خائن به میهن میدانستند. سازمانی که در اطلاعیه 28 فروردین1359 هرچند به دروغ بعد از ملاقات با هانی الحسن خطاب به وزیر خارجه عراق و پیشنهاد صلح او چنین موضع میگرفت:
“سعدون حمادی میخواهد ایران را مقصر معرفی کند …” و جنگ را ” توطئه جنگ افروزانه امپریالیستی میان ملت های مسلمان” خواند.
و یا در 20 شهریور 59 ادعا میکرد میخواهد در:
” دفاع از مرزها و شهرها و هموطنانی که تحت تهاجم استبداد بعثی حاکم بر عراق و مزدوران شاه خائن (امثال پالیزبان) واقع شده اند شرکت کند.
تشکیل ارتش آزادیبخش
بازگشت به عراق و تبدیل شعار پاسدار کشی جهت شکستن اختناق به شعار صلح صلح آزادی در ارتش آزادی.
حرفهای خود رجوی را در زیر بخوانید:
خوب خوشبختانه خود رجوی تکلیف استراتژی شهریش را روشن کرد که جواب نداشت، آن استراتزی یک مشکل داشته که قطع از مردم بوده. هرچند هزاران نفر یعنی بر اساس بیانیه رسمی تشکیل ارتش آزادیبخش بقلم مسعود رجوی 70000 کشته و صدها هزار زندانی فقط در سمت به اصطلاح مبارزه همینقدر هم در سمت مردم ایران خونشان ریخته شده اشکالی ندارد اینبار این بی توجهی را نمیکند و بکمک برادر صدام استراتژی جنگ رهایی بخش را اتخاذ میکند که یا رجوی کمر رژیم را میشکند یا رژیم کمر رجوی را.
البته طبق اخبار رژیم بدلیل شکستگی کمرش در بیمارستان بستری است و رجوی بعد از این کمرشکن کردن در مرخصی در آلبانی است.
سوال اساسی این است که این چه استراتژی است که شیر آن دست صدام حسین است؟
در زیر گفتگوی حبوش و رجوی در جلسه دیگر را بخوانید. تا عمق مزدوری و تبدیل مجاهدین به تیمهای ترور برای عراق را بهتر درک کنیم. بویژه همکاری عراق و رجوی جهت سرکوب مخالفتهای ما مجاهدین در درون تشکیلات که رجوی بعد از زندان و شکنجه سالیان تحت نام نفوذی رژیم تحویل عراق میداد تا با اسرای عراقی در ایران معاوضه شوند. و نتوانند به خارج (محل تجارت سیاسی رجوی) راه یابند و افشاگری کنند.
خوب اینها دیگر بدون شرح هستند و روشن میکند که این نه تنها استراتژی نیست که عامل دست دشمن هستی. هروقت خواست عملیات را قطع میکند هر هدفی خواست را میدهد که برو و بزن و حتی دستور اجرا عملیات از طریق پاکستان و ترکیه را هم میدهد که عواقب سیاسی آن دامن خودش را نگیرد.
نیرو و نیرو گیری اما:
درون تشکیلات پرویز یعقوبی و سپس علی زرکش، حسن محرابی، مهدی افتخاری، و بسیاری که حدود بیش از 2000نفر است از سازمان فرار کردند، جدا شدند و یا کنار گذاشته شدند و محکوم به اعدام گردیدند ویا دستگیر و زندان شکنجه و تحویل عراق و سپس رژیم شدند.
مخالفت و فرار مجاهدین و سرکوب و زندان و شکنجه آنها از جلسه حبوش و مسعود رجوی:
حبوش: درخواستها و مسائل وموضوعاتی که مطرح کرده بودید همه را یادداشت کرده ام.
…..
- درباره سه تن از مجاهدین که نزد گروه طالبانی رفته بودند باید بگویم که افسر رابط ما با جلال (جلال طالبانی) مجددا اظهارات قبلی را مطرح نمود ک این سه تن در حال حاضر در کمیساریای پناهندگی سازمان ملل حضور دارند که از کنترل جلال طالبانی خارج است…مسئله را پیگیری میکنم.
- راجع به بازگشت اعضای بازداشت شده که علیه سازمان فعالیت میکردند منتظر عملیات تبادل اسرا و زندانیان با ایرانی ها هستیم و آنها را در اولویت قرار خواهیم داد.
رجوی: منظورتان آن 60 نفر زندانی عضو سازمان است؟
حبوش: راجع به افراد اعزام شده توسط ایران که به ما تحویل میشوند من ترجیح میدهم که نزد شما باشند تا تکلیف آنها در آینده مشخص شود و بعد آنها را تحویل بگیریم. .. [1]توضیح: رجوی تلاش میکند مجاهدین مخالف را تحت عنوان نفوذی رژیم در سازمان تحویل اطلاعات عراق بدهد و حبوش نیز که به مسئله واقف است نمیپذیرد و میگوید نزد خودتان باشند
رجوی: البته موارد خاص و استثنایی تحویل شما خواهند شد.
حبوش: موضوع بازگرداندن نیروی فراری سازمان بنام ادهم (از بردن اسم اصلی که در این مکالمه ثبت شده معذورم)..
رجوی: شما خودتان ما را راهنمایی کردید که از چه روشی جهت بازگرداندن او استفاده کنیم.
واقعیت اثرات نیرویی این استراتژی این بود که نه تنها کسی به این فرقه نمیپیوست بلکه در مقطعی مجبور شدند که در کردستان عراق بدنبال مزدور برای آمدن به اشرف باشند که با پرداخت پول کار کنند. که کارگر نیفتاد و کسی حاضر نشد که اینکار را بکند. بعد دست به فریب زدند و در کشورهای همسایه ایران مانند ترکیه و عمارات … افراد را فریب داده به اشرف میآورند که به اروپا بفرستند که بسیاری از آنها در اثر اینکار دست به خودکشی زدند و یا در زندانهای رجوی و بعد نیز زندان ابوغریب گرفتار شدند. در مقطعی نیز خلافکاران و فراریان را بعضویت میگرفتند و باز هم با فریب اینکه به شما کار میدهیم و کمک میکنیم که بروید اروپا.
آنقدر آش شور بود که صدای مجاهد به نقل از روزنامه جمهورت ترکیه در سال 1367گفت، حدود چندماه قبل 12هزار نفر از سربازان و ارتشیان … فرار کرده و به ارتش آزادیخش پیوسته اند! این مسئله در درون تشکیلات منجر به اعتراض شد چون همه میدانستند که این حرف دروغ است. جواب رجوی در جلسه عمومی این بود که ما دروغ نگفتیم روزنامه جمهوری ترکیه دروغ گفته ما فقط نقل قول کردیم.
بلحاظ سیاسی و جبهه متحد:
از شروع رفتن رجوی به عراق به ترتیب به ترتیب آقای بنی صدر، مهدی خانبابا تهرانی، حزب دمکرات، بهمن نیرومند، دکتر سنجابی، دکتر متین دفتری، مریم متین دفتری، علی اصغر حاج سید جوادی، حسین باقرزاده، ایرج شکری، ومحمدرضا روحانی، کریم قصیم، صدها تن از مجاهدین عضو شورا و یا اتحاد عمل سیاسی این استراتژی جدا شده اند و هیچ کس نیز به آنها ملحق نشده است.
طوری که حبوش نیز رجوی را بباد انتقاد میگیرد که شما چرا سکتاریستی عمل میکنید، عمل نظامی شما که در داخل دافعه دارد کار سیاسی هم نمیکنید.
خوب در خاتمه باید از خانم مریم رجوی سوال شود که این است مشتی از خروار سابقه فرقه شما، با این وجود در آلبانی دوباره با نیرنگ و فریب که فقط و فقط برانسانهای مسخ شده و درمانده و تهی مغز آسایشگاههای روانی را کارگر میافتد و میتوان توقع داشت که قبول کنند،
خانم رجوی و آقای مرحوم رجوی سوال این است.
زمانیکه فرقه شما در ایران در اوج قدرت بودید، با همه تشکیلات با همه سلاحها و … و در مقابل رژیم در حال جنگ با عراق، با ارتشی که در جریان اعدامهای شروع انقلاب البته با اصرار شما با 15% توان، با حاکمیتی که هیچ تجربه ای در مملکت داری نداشت، و در اوج غافلگیری بود نتیجه شعار سرنگونی شما نابود شدن همه تشکیلات داخل کشور بود. از فرماندهی گرفته تا تیم ها و هواداران. در جریان استراتژی جنگ جبهه ای نیز که بعد از سی سال با کمک پولهای کثیف صدام و عربستان و سلاحهای سنگین تانک و توپ و نفر بر و هلی کوپتر و… نتیجه این شد که از اشرف به لیبرتی و سپس به قول شما پیروزمندانه به آلبانی در 5000کیلومتری وطن منتقل شدید.
حالا که حتی چماق هم ندارید. چه برسد به سلاح، پنجره ها را باگونی بسته اید که مجاهدین حتی بیرون را نگاه نکنند. رژیم نیز طی این سالها خودش را تقویت کرده لطفا بفرمائید این فاز نهایی سرنگونی چگونه است؟
البته بنده بخوبی میدانم منظور شما چیست. شما حرف عربستان رامیزنید. همانگونه که طی سی و پنج سال گذشته حرف عراق دشمن ایران و حامیان عراق در جنگ ایران وعراق را میزدید. و امیدوار بودید که از این نمد کلاهی برای سر مسعود رجوی درست شود. در جوار خاک میهن که نشد با رژه های آنچنانی که نشد. شاید از 5000کیلومتری آنهم با مجاهدین بالای 50 سال بکمک سعودیها بشود؟
آیا این شعار شما بیشتر به درخواست ترکی الفیصل نیست که سر داده اید. و خواسته که دوران سرنگونی را اعلام کنید؟فراموش نکنید در تمامی 35 سال گذشته فرقه مرگ رجوی یک عاملی که همواره نادیده گرفته، مردم ایران است.
خانم مریم رجوی صدای مادران و خانواده ها را در لیبرتی نشنیدید؟ تازه این مادران و خانواده مجاهدین هستند. باشید تا با مردم ایران مواجهه شوید.
داود ارشد
عضو سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت
30شهریور 1395
References
1. | ↑ | توضیح: رجوی تلاش میکند مجاهدین مخالف را تحت عنوان نفوذی رژیم در سازمان تحویل اطلاعات عراق بدهد و حبوش نیز که به مسئله واقف است نمیپذیرد و میگوید نزد خودتان باشند |
Pingback: مریم رجوی، فروپاشی انفجاری فرقه اش و موضع گیری احمد تاجگردون – TanineAshena
Pingback: میزگرد منتقدان فرقه رجوی پیرامون نقد و بررسی خروج از عراق وشکست استراتژی مسعود رجوی |