قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

افشای پولشویی های فرقه رجوی

 

داستان کمدی و خنده دار یا غم انگیز و رقت بار دن کیشوت ایرانی ما

چه کسی بالاترین خیانت و ضربه را به جنبش دمکراسی خواهی ایران زده است.

داود باقروند

قرن هفدهم میلادی هنوز به نیمه‌ی دهه‌ی نخست خود نرسیده بود که نجیب‌زاده‌ی سالخوری از دهکده‌ای در لامانچا پا بر رکاب یابوی نحیف خود نهاد و از زادگاه آبایی بیرون زد تا به جنگ بیداد و ستم و هرچه پلیدی و نامردمی برود. اهل زمانه با دیدن آن سر و سیمای نامالوف و آن کلاهخود و زره  زنگ خورده به خنده افتادند، اما آنگاه که این شهسوار خود خوانده پا به میدان نبرد نهاد و بر آسیاهای بادی و مشک‌های شراب و لعبتک‌های خیمه شب بازی حمله برد، کار از خنده گذشت و‌ گاه با دشنام و پرخاش و‌ گاه با سنگ‌پرانی به پیشباز پهلوان لامانچا رفتند.

اما تفسیرهایی که بر این رمان و بر شخصیت دن کیشوت نوشته شده بسیار متفاوت و و حتی متناقض است. ایوان تورگنف دن کیشوت را نماینده ایمان می‌داند، «ایمان به خود… او سراپا ایثار در راه آرمان خویش است». دابلیو اچ. اما هرولد بلوم در مقدمه‌ای که بر ترجمه‌ی ادیث گراسمن از دن کیشوت نوشته می‌گوید دن کیشوت اگرچه خود را شهسوار خداوند می‌خواند بیش از هرچیز در پی هواهای دل خویش است. بسیاری از ما دن کیشوت را همچون کتابی خنده آور و طنزآمیز خوانده‌ایم اما داستایوسکی آن را غمبار‌ترین رمان عالم می‌خواند.

دن کیشوت و همراهش

دن کیشوت آنگاه که دنیای داستان‌های پهلوانی را ترک می‌گوید و پا به دنیای واقعی می‌نهد در می‌یابد که این دنیا به آنچه او درباره‌اش خوانده شباهتی ندارد و این آغاز تلاش اوست در پای فشردن بر آنچه برخی ایمان دن کیشوت می‌خوانند و برخی دیگر جنون دن کیشوت.

دن کیشوت ایرانی ما نیز که در اثر انقلاب مردم ایران در سال 1357از زندان آزاد شد کم و بیش همین مسیر را طی کرده است.

تا آنجا که به زمان شاه برمیگردد مبارزه ای وجود داشت که تمامی مسیر خود را با همه فرایند اجتماعی، سیاسی و تاریخی لازم جهت پخته شدن یک مبارزه طی کرده بود طوری که در وحله اول از دل آن مبارزه ای بیرون آمد که با همه عظمت و خونفشانی‏ها و استوره ‏هایش وعطف به همه عوامل موثر در امر تحولات اجتماعی و بین اللملی نتوانست ببار نهایی بنشیند و عناصر تعیین کننده آن توسط سیستم سرکوب آریامهری از بین رفتند. اما ارابه تحولات جامعه ایران متوقف نشد و در نهایت با همه کش و قوس‏ هایش و با توجه به بافت و ساخت آن و عوامل موثر بین اللملی در نهایت بصورتیکه در سال 1357 شاهدش بودیم به سرمنزل اگر نه مقصود که  شاید منزل اول رسید.

در این بین دن کیشوت ایرانی ما در اثر ضربه سال 50 و 54 به سازمان مجاهدین که طی آن همه اعضاء اصلی از بین رفتند به رهبری رسید. آقای رجوی تنها دغدغه اش در تمامی طول زندان که اجبارا محدود به سلول خودش ومحیط بسته زندان بود حفظ سازمان از دستبرد دیگران خلاصه میشد. بنابراین همه تاکتیکهای سازمانی، تشکیلاتی، سیاسی و ایدئولژیک تماما با تم بسیار قوی نفی و مبارزه با عناصر، پدیده ها و جریانات و هر مقوله‏ ای که میتوانست به این امر (حفظ سازمان از دستبرد دیگران) ربط پیداکند ختم میشد. باید اذان نمود که در شرایط اختناق مطلق زمان شاه، بعلاوه محیط بسته زندان و با نبود ارتباطات امروزی (که اخبار هر جنبده ای در دورترین روستاهای جهان بصورت بمب اتمی در همه افکار عمومی منعکس میشود،) و شرایطی که بندرت کسی میتوانست از وجود سازمانهای فعال سیاسی باخبرشود و فقط جمع محدودی که فعال و یا در حاشیه آن بودند باخبر میشدند این توجه خاص امری بسیار دور از منطق نبود. از طرفی نیز اگر به سازمانها و گروههای آن دوره نظری افکنده شود میتوان دید که به میزان بسیار زیادی نیز متاثر از فضای رهبری طلبی نیروهای مارکسیستی آن زمان بود که هر گروهی خودش را رهبر جنبش مارکسیستی و کارگری میدانست. در دوره زندان نیز همه افکار دن کیشوت ایرانی ما مملو بود از رهبری جنبش و اینکه اسلام و انقلاب تنها یک رهبری دارد و آنهم دن کیشوت ایرانی ماست را با خود یدک کشید. چون هیچ فرد و جریان دیگری را نه قبول داشت و نه آن سابقه مبارزاتی مد نظر خودش را داشتند. در زندان بطور مطلق از جامعه قطع بود و هیچ معیاری نیز برای سنجش و یا اساسا امکان به چالش کشیده شدن اینگونه ادعاها وجود نداشت. و هر فرد و جریانی در زندان میتوانست هر ادعایی بکند. بنابراین خود رهبر خواندگی از همان زمان آغاز شد.

دن کیشوت ما با همین ذهنیت که درمحیط بسته زندان مشکل چندانی ایجاد نمیکرد، ناخواسته از زندان آزاد شد و پا در صحنه سیاست و اجتماع گذاشت. صحنه ای مطلقا متفاوت، متحول شده بلحاظ اجتماعی در اثر انقلاب با حضور مردم، احزاب، گروههای سیاسی، اجتماعی، قومی، مذهبی … بعلاوه تغییرات جهان وعوامل بین اللملی ناشی از آن و اما مهمترین عامل، حاکمیتی جدید که نقطه مقابل ادعاهای او بودند.

دون کیشوت و همراهش

براساس ذهنیت دن کیشوت ایرانی ما که از زندان به ارث برده بود، خمینی دزد انقلاب بود. یعنی رهبری جنبش از دن کیشوت ایرانی ما دزدیده شده بود!؟ دن کیشوت ایرانی که در زندان محدود به انگشت شماری مجاهد باقی مانده از ضربات زمان شاه که بسیاری نیز عمدتا در حاشیه مبارزه یا عناصر رده چندم بودند به رهبری رسیده بود بلافاصله دست اندرکار باز پس گیری مقام رهبری از خمینی شد. در تمامی مباحث داخلی سازمان بوضوح بلاترین تضاد و عمده ترین مسئله که همه سیاست ها و تاکتیکهای سازمان را تحت الشعاع قرار میداد این امر بود. برای نمونه رابطه با رفراندم قانون اساسی یا جمهوری اسلامی آری یا نه که بوضوح ایرادات عمده ‏ای نیزداشت، بجای اینکه شرایط و جامعه و تحولات و نیروهای حاضر در صحنه و میزان درک جامعه از مسائل و خود سازمان از شرایط استوار باشد بر تثبیت رهبری دن کیشوت ایرانی و نفی رفراندم و یا قانون اساسی بنا نهاده شد. یعنی به هر امری بجای اینکه رو به ارتقاء و تغییر مثبت بنگرد بصورت مطلق برخورد میکرد، و طبعا برای خودش نقش تاثیرگذاری در تحولات از طریق ارتقاء سطح آگاهی و فرهنگ سازی و به بیان دقیقتر رویکرد حزبی قائل نشد.

از آنجاکه دن کیشوت ایرانی ما حاضر به تقسیم رهبریی خود خوانده با کسی نبود  بر همین اساس نیزشعارهایی سازماندهی میکرد تا در تجمع ها داده شود که تماما معطوف پیشبرد همین سیاست رهبری طلبی بود. نمونه بارز آن گرد همآیی امجدیه بود که شعار “خلق جهان بداند مسعود معلم ماست” زمانیکه مشکل آزادی های اجتماعی بود داده میشد. یعنی در پس همه مشکلات جاری آقای رجوی دعوای خودش را با خمینی داشت. معلوم نبود این شعار برای کدام مخاطبین در جامعه داده میشود. این تضاد بین رهبری طلبی دن کیشوت ایرانی ما و خمینی بسیار سریع بارز و برجسته شد. طوریکه خمینی در یکی از خطابه‏ هایش به آن اشاره نمود که “پسرک خودش را رهبر میداند”. البته از طرف خمینی که رهبر انقلاب بود و جامعه بدرست یا غلط با هفت میلیون استقبال بدان مهر تائید زده بود امری چندان دور از واقعیت نبود که بدان اشاره کند ولی برای کسی که با انقلابی که خمینی رهبری آنرا بدست داشت از زندان آزاد شده بود طرح آن هیچ سنخیتی نداشت.

مشکل دیگر دن کیشوت ایرانی ما استقبالی بود که از نیروهای مبارز زمان شاه در جامعه وجود داشت. مردم ایران سمپاتی بالایی به مبارزین داشتند. ولی باید قبول کرد که بدلیل 50 سال اختناق سیاه پهلوی مردم ایران در تاریکی مطلقی بسر میبردند و دانش و تجربه سیاسی، خواسته های تدوین شده اجتماعی-سیاسی یا اقتصادی-اجتماعی، پخته شده، قطب بندی شده، راه و رسم درست مبارزات سیاسی، اجتماعی، صنفی، مذهبی، احزاب … در شکل گسترده اجتماعی در نقطه نزدیک به صفر قرار داشت. مردم ایران فقط میدانستند که شاه را نمیخواهند ولی چه میخواهند معلوم نبود. هر حرف و شعاری هم فقط به عمق شعار بود و هیچ درکی از آن وجود نداشت. این کمبود بسیار عمیق و وسیع ناشی از همان اختناق سیاه بود که در فوق ذکرش رفت. هر حمایت، سمپاتی وعشقی که نسبت به مبارزین وجود داشت عطف و ناشی از همان خواسته مصجل “نه شاه” بود. چون فقط در همین حد میدانستند که مبارزین “نه شاه” هستند. ولی چه میخواهند را شاه اجازه نداده بود کسی بداند و انتخابی بکند. سیستم تک حزبی شاه نیز ناظر بر همین مسئله بود.

دن کیشوت ایرانی ما حتی بنا به تائید وتکرار چند صد باره همراه با حسرت خودش آنقدر در این امر رهبری طلبی انحصاری برای خودش غرق بود که پیشنهاد خمینی برای رئیس جمهور شدن را که توسط رفسنجانی به وی شده بود را رد کرد. چون خودش را رهبر میدانست و نه رئیس جمهور تحت رهبری دیگری.

دن کیشوت ایرانی ما با همین ذهنیت که هیچ کاری به جامعه نداشت و هنوز هم ندارد، رژه نظامی تحت عنوان رژه میلیشیا، در خیابانهای تهران و شهرستانها در مقابل حاکمیت جدیدی که در هر انقلابی طبق سنتی که دیده شده جهت هموار کردن راه خودش حمام خون براه میاندازد، سازماندهی میکرد. او در مقابل رهبری خمینی و حاکمیت تازه به قدرت رسیده در اثر انقلاب نه فقط در صحنه سیاسی-اجتماعی-ایدئولژیک بلکه صحنه نظامی نیز گردن کشی میکرد. او در عوالم خودش حاکمیت جدید را دولت الکساندر کرنسکی و خودش را لنین میپنداشت. و البته به عواقب این تقابل آشکار و بسیار تحریک کننده هیچ اعتنایی نمیکرد.

در صورتیکه اگر سازمان  طبق خواسته حاکمیت وارد دولت میشد، چه بسا با توجه به گستردگی حمایت و نیروهایش، با واسطه شدن بین رهبری مذهبی و نیروهای غیر مذهبی که زبان همدیگر را بسختی میفهمیدند، حوادثی مانند، کشتار کردستان، گنبد، واشغال سفارت آمریکا، در نتیجه آن جنگ ایران و عراق و تحت برق آن کشتار وسیع نیروهای سیاسی تازه جوانه زده، سرکوب مطلق آزادیها، و تثبیت حاکمیت صورت نمیگرفت. حوادثی که باعث شد کلیه نیروهای با ارزش سیاسی کشور به نابودی کشاند شده و یا به تبعد روی آورند. بعد از نزدیک به 40 سال هنوز هم جامعه ایران دست بگریبان آن است و نتوانسته از آنها قد راست کند.

اینرا چرا میگوئیم؟ چون واقعیت حضور خمینی در رهبری امری نبود که بتوان نفی کرد و یا نادیده گرفت. کسی که میخواست آنرا نادیده بگیرد همان میشود که شد. میماند انطباق خودمان با شرایطی که خارج از ذهن ما واقعیت مسلم است. بنابراین این برعهده سازمان مجاهدین به رهبری دن کیشوت ایرانی ما  و یا احزاب و گروههای فعال آن زمان بود که چگونه با واقعیت سرسخت موجود در جهت کمک به تحولات جامعه یا ایستادن در مقابل آن استراتژیی را اتخاذ کنند.

با این مقدمه سازمان مجاهدین وارد فاز نظامی شد. یعنی همه مقدمه چینی هایش و تقابل هایش با رهبری خمینی ببار نشست. و کسی را که تا چند هفته قبل امام و … مینامید شب هنگام دستهای خمینی را در خواب تا مرفق در خون دید و فرمان جنگ بدن التیماتوم و بدون آمادگی را اعلام نمود. کشتارها ازهر دو طرف شروع شد. تازه از این به بعد بود که دستها تا مرفق در خون رفت. اولین کسی هم که فرار را بر قرار ترجیح داد دن کیشوت ایرانی ما بود.

میگویند طرف را در ده راه نمیدهند سراغ کدخدا را میگیرد. دن کیشوت ایرانی ما اسم این فرار را گذاشت پرواز تاریخساز، (بخوانید لینین به مرز فنلاند فرارمیکند، … ولی سپس به پطروگراد بازمیگردد و با کمک تروتسکی انقلاب بلوشویکها را به پیروزی میرسانند) سازمان را نیز اینگونه توجیه کرد و فریب داد که تا چند روز دیگر که حاکمیت سرنگون میشود میروم که اجازه ندهم که امپریالیسم و عمله ه‏ایش انقلابی که من به پیروزی میرسانم را اینبار دزد دیگری بدزد. یعنی کماکان دن کیشوت ایرانی تنها مشکل و مشغولیت ذهنیش رهبری جنبش است و لاغیر. ضمن اینکه معلوم نیست بفرض محال، انقلابی که اگر میماند و به پیروزی میرساند چگونه سرقت میشد و یا تابلو آنرا کس دیگری میزد.

البته دورغ میگفت ودر اساسا برنامه این بود که فکر میکرد سرنگونی برق آسا خواهد بود حداکثر شش ماهه و ایشان نیز همانند خمینی از فرانسه به تهران پرواز “البته از نوع تاریخسازش” خواهد کرد.

بدنبال شکست همه جانبه نظامی در داخل، سازمان با مقوله جدیدی روبرو شد و آن ریزش نیروهایش در سراسر جهان بود. اما مسئله و مشکل رجوی با ذهنینی که از زندان با خود آورده بود (رهبری و انگونه که بعدها به زبان اشد بیان کرد، امام زمان بودنش یا حکومت خلیفه مسلمین)در بیرون از سازمان باعث تقابل و درگیری با خمینی و نابودی کل جنبش و عقب انداختن تاریخسازش شد کماکان با او بود. حالا که بازی رهبری را بطور مطلق در داخل باخته بود بصورت هیستریک با شورائیها برخورد میکرد اما در ابعادی کوچکتر به درگیری با بنی صدر، حزب دمکرات، و دیگر شخصیتهای شورا خودش را نشان میداد. که خروج بنی صدر و حزب دمکرات و متین دفتری و … را بدنبال داشت.

در بعد درون تشکیلاتی همین مشکل دن کیشوت ایرانی ما بصورت  رویکرد او با خروج اعضاء از سازمان خودش را نشان داد و آقای رجوی که هنوز ذهنیت داخل زندان را داشت هر کس که از سازمان خارج میشد با این ذهنیت که او میخواهد مانند سالهای زندان سازمان مجاهدین را با خودش ببرد و رهبری او را خدشه دار کند برخورد کرده و میکند. به همین دلیل همه هم و غم خودش را معطوف به مبارزه در درون تشکیلات و نیروهای خودش کرده و میکند.

حرف این است که آقای رجوی خیال میکند هنوز هم سازمان مجاهدین همان سازمان مجاهدینی است که در زندان است و یا تازه از زندان خارج شده، پس باید همه را سوزاند، هرکس که از سازمان میخواهد خارج شود باید امضاء بدهد که بریده است، اگر هم امضاء نداد سازمان برایش میسازد، حتی طوری شد و این هیستری رهبری طلبی تا این حد حاد شد که افتاد به جان تک تک نفرات، درجریان انقلاب ایدئولژیک سال 1363 و شکستی که در مقابل خمینی در امر کسب رهبری خورده بود را خواست که در سازمان جبران کند. تمامی بحث انقلاب ایدئولژیک اگر بخواهیم در یک جمله بسیار کوتاه بیان کنیم بحث جا انداختن رهبری بلامنازع رجوی بر تشکیلات بود. حالا که نتوانسته خمینی را در جنگ رهبری شکست بدهد و در نبود و شهادت موسی خیابانی زمانیکه مابقی دفتر سیاسی همانگونه که در فوق آمد نفرات حاشیه ای یا رده چندم بودند و حرفی در مقابل رجوی نداشتند، وقت را مغتنم شمرد و با علم کردن مباحثی که همه با آن آشنا هستند دستگاه رهبری جمعی آن زمان که دفتر سیاسی نامیده میشد را خلع ید کرد و خودش را به رهبری مطلق نشاند. از نظر دن کیشوت ایرانی از انجا که افرادی مانند علی زرکش، محمود عطایی، عباس داوری، و مهدی ابریشمچی… را بدلیل ضرورتهای فاز سیاسی بعنوان دفتر سیاسی معرفی کرده بود. بعد از این شکست فضاحت بار استراتژی مبارزه مسلحانه او بسیار احتمال قد علم کردن افراد دیگر در دفتر سیاسی علیه او زمینه پیدا میکرد. بنابراین باید از آنها خلع ید بشود. ماجرای علی زرکش نیز گواه همین امر بود و رجوی با این کار در عمل کودتایی کرد علیه دفتر سیاسی و هر جمع دیگری که در آینده میخواست در این زمینه مطرح شود.

این حرف را نیز در سال 1367 در سالن بدیع زادگان در عراق هنگامیکه مسئول اولی مریم رجوی و عروج خودش به رهبری ایدئولژیک را اعلام نمود به زبان اشد بیان نمود. وی گفت “هیچ کدام از این افراد (اشاره به مهدی ابریشمچی و عباس داوری، محمود عطایی …) در مقابل من حرفی برای زدن ندارند، ولی در مقابل مریم چرا؟

محمود عطایی و عباس داوری

مهدی ابریشمچی

آنچه باید به دن کیشوت ایرانی ما گفت این است که، آنچه شما بعنوان رهبری تاریخساز سازمان مجاهدین بدان چسبیده ای فاصله نوری دارد با سازمان مجاهدینی که در شروع انقلاب 22 بهمن وجود داشت. به چه دلیل؟

  1. نزدیک چهار دهه است که مردم ایران هم سازمان مجاهدین وهم دیگر احزاب را تجربه کرده اند. و دیگر نه آن افراد با ذهنیتهای دوران شاه در صحنه هستند ونه اینکه کسانیکه در صحنه هستند آن ذهنیت را دارند.
  2. در سال 1359 با اعلام دستگیری شما توسط رژیم فرار را برقرار ترجیح داده و به اروپا آمدید.
  3. با اعلام مبارزه مسلحانه (تروریستی) و کشتن بسیاری از مردم کوچه و بازار مورد تنفر هستید.
  4. سازمان مجاهدین بدلیل فرار شما از ایران و جاگذاشتن بقیه از جمله موسی و اشرف و بقیه فرزندان مردم ایران که بکام نابودی رفت از شما منزجر  هستند. آیا کسی میتوانست بهتر از این به اعتماد مردم نسبت به سازمان ضربه بزند؟
  5. شما هنوز هشت ماه از شهادت اشرف نگذشته بود که تصمیم گرفتید با فیروزه بنی صدر ازدواج تاریخساز بکنید. این ازدواج برای جامعه ایرانی که حتی مردم عادی بعد از مرگ همسر حداقل یکسال صبر میکنند بسیار سنگین بود بخصوص که شهادت اشرف و موسی با حضور مصطفی طفل شیرخوار اشرف همراه بود…جگر همه بعد از کار قاتلان اشرف از کار تاریخساز شما بدرد آمد. آیا بهتر از این میشد به جنبشی ضربه خیانت بار زد؟
  6. هنوز جوهر امضاء ازدواج شما با خانم فیروزه بنی صدر خشک نشده بود که دلتان هوای ازدواج تاریخساز دیگری کرد. و آنهم با زن یکی از همرزمان خودتان. اگر اولی را مردم ایران بعد از چند سال میتوانستند فراموش کنند این دیگر از درد دل به نفرت و انزجار تبدیل شد.
  7. مردم ایران مانده بودند که با این امام زمان جدید چه بکنند که پرواز تاریخساز شما از راه رسید آنهم به جوار خاک میهن و روبوسی و هله هله با صدام حسین عراق که روزانه شهرها و خانه های مردم کشورمان را بمباران میکرد و روزانه صدها و شاید هزاران جوان ایرانی در جنگی که راه انداخته بود بکام مرگ میرفتند. و شما او را به آغوش میکشیدید. آیا بهتر از این میشود جنبشی را و رهبریی را تخریب نمود؟
  8. وقتی مردم ایران خبر آتش بس را شنیدند تازه فیل شما یاد هندوستان کرد و در عملیات فروغ جاویدان 1400مجاهد از طرف سازمان (البته فرزندان مردم ایران که خانواده هایشان در ایران و خارجه بودند) و به گزارش خود شما 50000نفر هم در سمت مردم ایران به خاک و خون کشیده شدند. که بسیار تاریخساز شد. و تهران فتح شد؟!!
  9. همین اقدام تاریخساز شما دست بازی به دژخیمان رژیم داد و قتل عام زندانیان سیاسی را براه انداخت. از خونریزیهای دهه شصت سیر نشده بودید اینرا با آن تکمیل کردید. و بسیار مورد تشویق مردم ایران قرارگرفتید؟؟!!!
  10. مردم ایران شب و روز در کوچه و خیابان و بچه مدرسه ای ها در مدرسه به شما لعن و نفرین میکردند و شعار مرگ بر منافقین را در کنار صدام یزید کافر میخواستند (البته بکمک دستگاه تبلیغاتی رژیم) که خبر طلاقهای اجباری مجاهدین و جدا کردن فرزندان آنها و پا شاندن خانواده های مجاهدین را شنیدند.
  11. هنگامیکه عراق توسط ائتلاف تسخیر شد بازهمه را گذاشتید و فرار کردید.
  12. از خرداد سال 60 تا بحال همه حرفها، سیاستها، نظامت ها  و انقلاب ایدئولژیک شما جز فاجعه برای سازمان چیزی دیگر به ارمغان نیاورده.

هردم از این باغ بری میرسد تازه تر از تازه تری میرسد. آیا تا همینجا حرکتهای تاریخساز شما برای به زباله دان فرستادن تاریخی جنبشی کافی نبود؟ کسی را سراغ دارید که تا این میزان به سازمان مجاهدین و جنبش مردم ایران خیانت و به اعتماد مردم ایران به جنبش ضربه زده باشد.

آقای رجوی من به اختصار بسیار در بالا به حرکتهای تاریخساز شما پرداختم. مقایسه کنید نوشته ها و حرکتهای افرادی مانند بنده و دیگر جدا شدگان از جمله آقای دکتر کریم قصیم، آقای محمدرضا روحانی، آقای اسماعیل وفا یغمایی و افراد شریف دیگری که سوالات وانتقادات مشخصی نسبت به شما و سیاسیتهای شما در گذشته داشته و دارند بعنوان ضربه به جنبش و حربه ای در دست رژیم. با  ضربات ناشی از تک تک سیاستها و اقدامات خودتان به سازمان و جنبش. اگر هم حرف شما نسبت به  اینکه اقدامات دیگران ضربه بود،درست باشد مانند مقایسه مویی در مقابل کوه است

ولی آیا  سازمان مجاهدین و جنبش با داشتن رهبر تاریخسازی مانند شما اساسا نیازی به دشمن دارد؟ .

البته دن کیشوت ایرانی ما بهتر از همه اینرا میداند ولی مجبوراست که این گرد و خاک ها را بکند تا تنور مجازی رهبری تاریخسازش حداقل برای آن عده که جیره خوارش هستند و منابع مالیش هستند داغ بماند.

بسیاری از ما دن کیشوت را همچون کتابی خنده آور و طنزآمیز خوانده‌ایم اما داستایوسکی آن را غمبار‌ترین رمان عالم می‌خواند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes