ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
آقای حسین توتونچیان و خانم فریبا هادیخانلو کیستند؟
بنده مدتهاست که تلاش میکنم که به جامعه سیاسی خارج از کشور این درک خودم را منتقل کنم و آن اینکه تشکیلات مافیایی فرقه رجوی جرثومه فسادی است که باید از آن ترسید. البته نه ترسیدنی که در مقابلش کرنش کرد. بلکه با تمام قوا مانند یلی که در مقابل اژدها می ایستد و ریشه این فساد را بیرون میکشد. یا پزشکی که با سرطان روبروست ضمن ترس از آن با تمام قوا تا آخرین سلول این سرطان را از جسم و جان بیمارش خارج نکند آرام نمیگیرد باید ترسید.
باز نوشته ام که وضعیت و فساد وجنایت پیشه گی این دستگاه هنوز مکتوم است و باید بسیاری دهان بگشایند تا همه جهان بدانند که چه صفحات سیاهی از ننگ دروغ و پرورش شیاد و چاپلوس از شورا ملی مقاومتش تا مجاهدین به اصطلاح همچون گز آتشین در پرونده مسعود رجوی وجود دارد.
بنده متاسفانه بدلیل اینکه نقش مسئول را در این تشکیلات داشته ام بسیاری از مجاهدین تحت مسئولیت بنده در خدمت مرحوم مسعود رجوی و بیوه اش بوده ایم.
از جمله کسانیکه تحت مسئولیت بنده بوده اند آقای حسین توتونچیان و خانم فریبا هادیخانلو بوده اند.
البته بنده تا بحال و بدلیل اینکه ام الفساد را رجوی و تمامی دستگاه سیاسی فاسد او میدانم و سرچشمه همه خیانتها را خود مسعود رجوی، هیچگاه مشکلات افراد را فردی نمیدانم و درست هم همین است. البته قصدم خالی کردن افراد از مسئولیت نیست ولی از آنجا که نباید عامل خارجی و شرایط خاص عراق و محدودیتهای ضد انسانی و شرایط سخت ناشی از سیاست غلط و خودفروشی آشکار رجوی و تشکیلات به صدام و اثرات مخربی که بر روح و روان مجاهدین میگذاشت ولی در صورت مقابله و اعتراض بسیار بسیار بدتر از زندان اوین مورد شکنجه روحی قرار میگرفتند نمیتوانستند دم برآورند و در نتیجه فشارها مانند هر جامعه بدرون گرایی و یا تلاش برای خلاص کردن خود از کانالهای نادرست پناه میبرند نیز توجه کرد. و سیستم رجوی تولیدش غیر از این نمیتواند باشد.
اینرا متاسفانه در همه سطوح تشکیلاتی شاهدیم. چه آنها که اسم و لقب زندان شاه کشیده و چه آنها که زندان رژیم را کشیده اند شاهدیم که رجوی از آنها تفاله ای ساخته که فقط برای مجیز گویی و دروغگویی برای خوشآمد دستگاه مسعود رجوی این کانون فساد میباشد. میبینیم که حتی در مواردی دست به انتحار سیاسی هم میزنند که این جرصومه فساد را نجات دهند. مقبولترین مجاهدین در نزد رجوی فسادترین آنها بوده بشرط اینکه در نزد رجوی بدان اعتراف کند و از این طریق بلحاظ انسانی خرد و نابود شود و تا مانند حیوان درنده اما تحت کنترل رجوی و درخدمت اهداف او درآیند.
این یکی بزرگترین زخمهای دردناک انسانی است که رجوی برپیگر جامعه سیاسی ما زده است.
درمورد ابعاد و عمق مسئله همینقدر بس که چه آنها که جدا شده اند از مجاهد تا شورایی و چه آنها که هنوز اسیر او هستند برای فرار از درون خرد شده خود توسط رجوی به ترتیب با شعارهای چپ روانه و دادن شعار رجوی ساخته سرنگونی و عده ای با مجیزگویی او علیرغم اینکه همان مبارزه شکسته خورده رجوی را هم نمیکشیده اند باز در خدمت او هستند که ایندو دسته خود را به رجوی بدهکار میدانند و قادر نیستند از گرداب عذابی که رجوی با القای اینکه از مبارزه ساخته و پرداخته او با شکست مواجهه بوده دلیلش شمایان هستید و نه رجوی که منجر میشود تا واقعیت های جامعه ایران را ببینند.
بنده در مقطع فروغ جاویدان مسئول پشتیبانی بودم. و خانم فریبا هادیخوانلو و مهرداد نیک سیر و حسین توتونچیان تحت مسئولیت بنده بودند.
حسین توتونچیان
آقای حسین توتونچیان که پرونده پرسنلی آن را بنده نوشته و خوانده ام را بعنوان یک زندانی بریده و تواب به سیستم تحت مسئولیت بنده تحویل دادند. تاکید شده که این فرد فعلا تحت بررسی است و اعتمادی به او نیست و امکان دارد که نفوذی باشد. معنی این حرف هم این بود که باید به او پائین ترین کارهای پست داده شود. (لازم به یاد آوری است که تا مدتها بعد از فروغ جاویدان که جنگ با رژیم تبدیل به جنگ با مجاهدین برای رجوی شد حساسیت ها نسبت به اینگونه مسائل کمتر بود. ولی بعدها که حتی مقاومت ترین مجاهدین به مبارزه با رجوی برخاستند و موج فرارها در مقابل سرکوب رجوی شروع شد برخورد با اینگونه افراد مطلقا اینگونه نبود و دیدیم که در سال 1373 چه برسر مجاهدین زمانیکه ما در خارجه بودیم آورند.) یعنی سازمان دقیقا میدانست که حسین در زندان تواب بوده است. چون برای رجوی بزرگترین خطر در درون تشکیلات مجاهد مقاوم و قهرمان بود چون همانند یک قهرمان در مقابل برنامه های امام زمانی و دیکتاتوریهای رجوی سر خم نمیکرد و رجوی نمیتوانست او را بشکند. اما نزدیکترین کسان به رجوی آنهایی بودند که از گذشته خود اظهار ندامت در نزد رجوی اعتراف کرده باشند و به قول خودش نیشش را کشیده باشند تا در تشکیلات مزاحم رجوی نشوند. بیخطرترین فرد در نزد رجوی مریم رجوی است که باید به بسیاری خطاهای جنسی خود در قبل از مبارز بودن اعتراف کرده باشد.
درهمین رابطه بود که رجوی حتی آنها که در زندانهای رژیم مقاوم بودند و تواب نشده بودند را با شعار چرا زنده هستی سرکوب میکرد. و میگفت مجاهد اصیل از زندان زنده بیرون نمیآید و رسما اعلام میکرد که همه مجاهدینی که زنده مانده اند خائن هستند و تلاش میکرد آنها را اینگونه بشکند. و از خود و زنده بودن خود بیزار کند و بدینوسیله نیششان را بکشد وشاخشان را بشکند. خدا شاهد است که این حرفهای بنده نیست اینها عین عبارات رجوی است. که برای ما مسئولین که هیچگاه رنگ زندان را ندیده بودیم و فکر میکرد خیالش از طرف ما راحت است میگفت و ما نیز به او در این مسیر خدمت کرده ایم.
حسین در آشپزخانه و تاسیسات تحت مسئولیت یکی از زنان تحت مسئولیت بنده کار میکرد و بعد از فروغ در سیستم من بود مدتی نیز پیک بود. ولی در اولین تغییرات سازماندهی در بعد از سال 1367 همان مناسبات رجوی را تحمل نکرد و اعلام خروج نمود. عنصری بود ذلیل و درمانده و بنده که سالها با مجاهدین کارکرده بودم. و سالها اعضای سازمان تحت مسئولیت بنده بودند تنها چیزی که در حسین توتونچیان دیده نمیشد عنصر مبارزه بود. و بخوبی روشن بود که در زندان بطور مطلق درهم شکسته است. در تشکیلات به اینگونه نفرات میگفتند کسانیکه اشتباها به زندان رفته بوده اند؟ در زندان به رژیم واداده بوده حالا نیز در بیرون به رجوی. وقتی حسین اعلام کرد میخواهد از مناسبات برود و رجوی تلاش بسیاری کرد که جلو خروجش را از تشکیلات بگیرد و نتوانست، او را در یکی از ضد انسانیترین و تحقیر آمیزترین شرایطی که قابل تصور است به ارودوگاه رمادی فرستاد تا بیش از پیش و بیشتر از رژیم ، تحقیر و لجن مالش کند تا شاید بازگردد. بقیه جداشدگان بسیار در مورد شرایط غیر انسانی رمادی نوشته و گفته اند. حسین نیز بجای مقابله با این بیعدالتی و تحقیر و توهین رجوی وقتی به خارج آمد باز بخدمت همان جلادش در آمد.
این است داستانی که گفتم که مجاهدینی که رجوی از آنها بعنوان کوههای سر بفلک کشیده نام میبرد همین ها هستند. که در یک دور باطل بدهکاری به رجوی تن به هر پستی و دروغ و تحقیر و خیانتی میدهند. حسین توتونچیان باید در اینجا بجان مبارزین و مجاهدین بیفتد تا برای خودش در نزد جلاد مفری بجوید. شاید از گذشته گناه آلود رجوی ساخته اش خلاص شود.اگر رجوی بقدرت میرسید حسین توتونچیانها جلادها و شکنجه گرانش بودند. همانگونه که بسیاری هستند.
فریبا هادیخانلو
خانم فریبا هادیخوانلو نیز در همان سیستمی که بنده کارمیکردم و مسئولش بودم تحت مسئولیت همان زن مجاهد در آشپزخانه کار میکرد. و بنده میدانستم که این تحت مسئول من همسرش مصطفی ایگه ای در زندان است. بنده تابحال به انبوه مسائلی از اینگونه که در سراسر تشکیلات از سطح رهبری تا سمپاتیزانهای سازمان وجود داشته نخواسته ام بپردازم بویژه آنجا که پای مجاهد یا سابقا مجاهد بویژه زنان در کار بوده است. ولی متاسفانه وقتی اینها به رجوی تا این حد آلوده شده اند که شرافت دیگران را برای رضای جلاد مورد معامله قرار میدهند شاید لازم باشد همانند جواد خراسان که قبلا پرونده اش را برای مردم ایران بازگو کرده ام خاطرنشان شود که چرا تا این حد به رذالت و پستی و دروغ رجوی آلوده شده و تن میدهند. که در فوق بنده علت را اشاره کردم. که بیماری عام تمامی کسانی است که به ویروس سرطانی رجوی آلوده هستند.
از جمله کسانیکه تحت مسئولیت بنده بودند که در سال 1388 در اشرف کشته شد مهرداد نیکسیر بود. مدتی از بازگشت از فروغ گذشته بود که مهرداد گزارش داد که با فریبا هادیخوانلو رابطه نامشروع برقرار کرده است. یعنی کسی که به من اطلاع داد مهرداد بود. برای بنده بسیار بسیار بسیار سنگین بود که چنین گرارشی بدستم میرسید. اولا چون هردو تحت مسئولیت من بودند. و درثانی هرچند مهرداد مجرد بود ولی فریبا همسری زندانی بنام مصطفی ایگه ای در داخل داشت و انتظار داشتم که بخاطر او نیز شده مطلقا بدور اینگونه مسائل نگردد. بویژه که در زندان نیز بسیار خراب کرده بوده است. قبل از فروغ حتی رسم بود که زنان و مردانی که همسرانشان زندان بودند و حتی محکومیت ابد داشتند نباید ازدواج میکردند تا بدین گونه به زندانی در بند کمک کنند که مقاوم باشد و نشکند.
ولی اینکار فریبا خیانتی آشکار بود به مبارزه و همسرش که اسیر بود و درکش برایم در آن زمان بسیار سنگین بود. در جلسات بررسی مسئله بنده اساسا مهرداد را مقصر میدانستم. ولی در بررسی که انجام شد که در آن زمان من تحت مسئولیت مهدی مددی (جلیل) بودم معاونش نیز مهوش سپهری از جلادان رجوی بود. مهوش سپهری بطور خاص نشست و ریز جریان را از فریبا سوال کرده بود و در نشست اعلام کرد که مقصر فریبا بوده است. بنده از گزارش ریز ماجرا معذورم ولی همینقدر بس که برای کنترل فریبا چاره را در انتقال برادرش چنگیز هادیخوانلو به سیستم خودم دیدم که با حضور برادرش کمی خودش را جمع کند.
مهرداد را نیز به یک سیستم دیگر منتقل کردیم. باید عرض کنم که بنده با زنان مجاهد بعضا تا پاسی از شب به تنهایی کار میکردیم ولی هیچیک از این گونه مسائل نبود و فریبا باید بگویم که بعد از فروغ که اینگونه مسائل بشدت اوج گرفت پیشتاز بود.
بنابراین برای اینکه خودش را از شر دردهای ناشی از القاء اینکه گناه کبیره ای انجام داده باید دست به تیغ برای جلادش قربانی کند تا شاید رستگارشود!!!
باشد تا تمامی کارنامه سراسر فساد و ننگ مسعود رجوی آشکارتر شود.
آیا رجوی که خود با زنان مجاهد همبستری میکند انتظاری دیگری از پیروانش میتوان داشت؟
داود ارشد
هفدهم مهرماه 1395
هشتم اکتبر 2016