ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
چرا تروریست حتی با دکترا هم زبانی جز قتل و کشتار و ترور را نمیشناسد

عکس ملیشیا جوان در اسارت فکری یک دیوانه قدرت
یادم هست که در فاز سیاسی مسعود دستورالعملی برای همه میلیشیاها[1] و اعضای سازمان صادر کرده بود که:
“کسی حق ندارد تحت هیچ شرایط چه با هواداران گروههای دیگر و فالانژها[2] بحث سیاسی بکند.”
توضیح اینکه اعضای مسئولتر سازمان هیچگاه در معرض تماس با مردم قرار نمیگرفتند و نبودند و این عمدتا ملیشیاها بودند که در جریان کارروزانه با مردم بودند. بقیه اعضاء فقط از طریق نشریه مجاهد و بولتنهای داخلی که باز توسط بخش نشریه و یا ستادهای سازمان تولید میشد بود که در جریان ماوقع شرایط جامعه قرار میگرفتند. و احتمالا آنچه در روزنامه ها و از کانالهای خصوصی و … خود مطلع میشدند بود. اما آنچه که برای همه ما آیه قرآن بود همان نشریه مجاهد و بولتنهای درونی بود.
بنده در فرصتی در سال 1358 که بمدت کوتاهی در جریان بعد از جدا شدن رضا رئیسی و حسین ربیعی و محسن …. از سازمان بعنوان مسئول انجمنهای دانشجویان خارج از کشور سازمان جهت دادن گزارش وضعیت انجمن ها و تاثیرات انشعاب سه عضو قدیمی سازمان بر انجمن ها و ذهنیت آنها از لندن به تهران فراخوانده شدم. جهت آشنایی با فضای داخل کشور در
یکی از خانه های تیمی میلیشیا در یاخچی آباد تهران با مسنولیت رضا خاکسار از اعضای قدیمی سازمان که در همان اوایل فاز نظامی کشته شد حضور داشتم.
شاهد بودم که این دستور العمل یک نوعی از ذهنیت سیاه و سفید مطلق اعمال میکرد. بدین معنا که آنچه ما میگوئیم مطلقا صحیح است و آنچه دیگران حتی دیگر گروههای سیاسی میگویند مطلقا غلط است چگونه بر همه ما و میلیشیاها تاثیر بشدت مخرب و عمیقی داشت طوریکه تمامی تیمها بشدت از هرگونه تماس و تبادل نظر و بحث و گفتگو با دیگران بشدت پرهیز میکردند.
از طرفی نیز باید به عدم مطالعه و کسب دانش سیاسی و اجتماعی که سازمان بطور سیستماتیک به همه ما در سراسر تشکیلات چه در داخل چه در خارج و بعد ها در عراق بعنوان جزام تحمیل میکرد اضافه نمود. یعنی در فاز سیاسی کسی حق نداشت که نشریه گروههای دیگر را بخواند، مطالعه کند آنچه دیگران میگویند و معتقدند و نظرشان است را بدانند و بشنوند و بدتر از آن بین خودمان بحث و مطرح شود. طوریکه یک نوع نفرت پراکنی در دل و ضمیر همه ما و تشکیلات نسبت به دیگران بویژه هواداران رژیم که با درگیریهای خیابانی و کتک خوردنها نیز شعله ورتر میشد دامن زده و بوجود میآورد.
غافل از اینکه مسعود رجوی برای روزهای آینده به این پتانسیل نفرت و کینه و انزجار پراکنی نیاز دارد. طوریکه در یک شب که دستور شروع مبارزه تروریستی را داد همه این میلیشیاها در اوج غفلت سیاسی اجتماعی و با کینه و نفرتی که حاصل همان سیاه و سفید دیدن و مطلق انگاشتن ها بود چگونه به خیال خام نابود کردن سیاهی سلاح برداشته و به خیابانها ریختند و طی چند ماه همگی به کام مرگ رفتند از صحنه روزگار محو شدند. در صورتیکه انتظار داشتند که بعنوان سفیدی مطلق همه خلق را از شر سیاهی رها کنند و پیروز شوند.
همگان شاهد بودند که این پدیده ننگین و خط سیاسی در جهل و نادانی نگهداشتن تشکیلات و تزریق منطق سیاه و سفید برای همه دختران و پسران نو جوان دانش آموزی که در زمینه سیاسی در مدار صفر مطلق قرار داشتند در اوایل فاز شروع تروریسم مسعود رجوی حتی حاضر نمیشدند نامشان را نیز به زندان بانان خود بدهند. چون دستور تشکیلاتی بود. و اینگونه همه شاهد بودیم که چندین هزار از این نوجوانان به باد نیستی سپرده شدند.
این منطق متاسفانه در حال حاضر نیز با شدت و حدت صد برابر در تشکیلات و در “شو”رای ضد ملی مقاومت نیز اعمال میشود. و متاسفانه باز میگویم که حتی بعد از جدا شدن نیز از دامن آنها پاک نشده. در میان عناصر تشکیلاتی در جریان قرار گرفتنشان از افکار و خواسته ها و اندیشه ها و گفته ها و نظرات دیگران همانند تغییر ایدئولژی از اسلام به فاشیزم هیتلری است و فحاشی به خداوند و نه حتی تغییر ایدئولژی به مارکییسم و … آنهاست.
بیچارگان “شو”رایی نیز همین الگو را دارند. تمامی حقیقت در نزد مرحوم، مسعود رجوی بوده است و خواهد بود. همه چیز یا سفید است (آنچه فرقه رجوی میگوید و “شو”را آنرا مانند جوندگان پستاندار نشخوار میکنند) و یا سیاه است (آنچه دیگران میگویند رژیمی است و مزدوری و… است). یعنی یک نوع فیکیزیم(تفکر ثابت انگاری) و ثابت دیدن جهان که ریشه در فناتیزم رجوی دارد به همه “شو”را القا شده است.
خطرناک بودن این نوع تفکر را در فاشیستهای تازه جان گرفته در جهان و فاشیزم هیتلری شاهد بوده ایم. تفکرِ آنچه من و ما میگوئیم درست است و حقیقت مطلق و آنچه غیر از این است سیاهی مطلق است و باید که نابود شود.
خطر ناکی آن را در سر بریدن، زنده زنده سوزاندن، اعدامهای دسته جمعی، کودکان را به گردن زدن واعدام کردن، به عمل انتحاری کردن وا داشتن توسط داعش (ایسیس) و توسط رجوی در سالهای اول شروع تروریسم او با فرستادن کودکان 13 ساله ای چون گوهر ادب آواز در کام مرگ عمل انتحاری در شیراز باید دید.
تا حدی که حتی بعد از جدا شدن از تشکیلات مخوف و کثیف و مافیایی رجوی این سیاه و سفید دیدن اجازه نمیدهد که باهمدیگر نشسته و حرف بزنیم. همه چیز زیر شک و تردیدِ نگاه مالیخولیایی سیاه وسفید دیدن است. و انگار برای اینگونه افراد و افکارشان هیچ منطق و دانش و استحکام سیاسی و اجتماعی و مبارزاتی وجود ندارد.
خطرناکی آنرا در وصیتنامه علنی و یوتیوب شده مسعود رجوی در کشتن همه مخالفین جدا شده حتی در همین خارجه میتوان دید. خطرناکی را در دستور مسعود رجوی در کتاب خانواده اش به کشتن خانواده خود از پدرت یا مادرت یا برادرت و یا خواهرت گرفته تا فرزندت اگر مخالف (سیاه) بود با استناد به قرآن و سنت و نهج البلاغه و … میتوان دید.
تا حدی که بجای حرف زدن و حتی بحث و رد کردن افکار دیگران در سالنهای اتحادیه اروپا نیز با گلوله زدن به کله مخاطب توسط اعضای “شو”را کسانی همچون حمید رضا طاهر زاده ها (با یدک کشیدن دکترای اقتصاد و استادی تار و …) تظاهر پیدا میکند. کسانیکه تنها حرفش در مقابله با مخالف با گلوله در کله اش میباشد چه باید نامید. آیا طاهر زاده نیز مادرش را همانند آن عنصر داعشی که مادرش را بدلیل رد افکار داعش و درخواست خروج پسرش از این تشکیلات حیوانی سر برید، سر خواهد برید؟
ما برای همین در سالنهای مجامع حقوق بشری و سیاسی بدنبال ریشه کن کردن چنین پدیده خانمان براندازی هستیم. تا با اطلاع رسانی و شفاف سازی با دادن فاکتهایی که برسر خودمان و همقطارانمان آمده به عموم، به وظیفه خود در مقابل وجدان و میهن ومردممان عمل میکنیم. تا شبهه انسانهای مسخ شده بر جان و مال و امور و هستی مردم و میهن مسلط نشوند.
در نهایت اما:
جالب و خطرناکتر اینکه سیاه و سفید در منطق اینان که تا دیروز ترقیخواهی و انسانیت و پیشرفت و استقلال و آزادی “سفید” بود و در مقابل دیگران را به ارتجاع، تحت نام جاده صافکن امپریالیزم به “سیاه” بودن متهم میکردند و مبتنی بر آن کشتارها و بمب گذاریها و تیمهای ترور را توجیه و براه میاندختند، چگونه بعد از جابجا شدن و نقل مکان به دامن امپریالیزم ادعایشان همچون مک کین و عربستان، بعد از سیاه و جزقاله شدن امروزشان را بازهم در منطق خود “سفید” میبینند و جواب منطق را با گلوله میخواهند بدهند!!!!

پس گرفتن لیست دزدی شهدا از امام زمان و دادن به مک کین ، جابجایی سیاه و سفید برای رجوی ها و نشخوار آن توسط “شو”رایی ها
نه به تروریسم و فرقه ها
29 آوریل
[1] – نام هواداران دانش آموز و بعضا دانشجوی سازمان
[2] – لقبی که رجوی به هرکس که با سازمان موافق نبود و یا طرفداران رژیم داده بود