ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
آیا تا زمان سرنگونی رژیم کسی در فرقه رجوی باقی خواهد ماند؟! مرگ محراب-کریم رشیدی
مرگ تدریجی مجاهدینِ اسیر فکری و فیزیکی تشکیلات رجوی واقعیت تراژیکی است که سرنوشت قانونمند یک تشکل سیاسی را به نمایش میگذارد که توانسته بود در مقطعی از تاریخ کشورمان بر موج شور انقلاب بعد از سرنگونی سلطنت 2500 ساله بعلاوه نا آگاهی سیاسی گسترده در بین جوانان و نوجوانان و حتی بعضی به اصطلاح سیاسیون سوار شده و عملا با دادن شعارهای آرمانی که طی چهار دهه گذشته بطور روزانه به اثبات میرسید و میرسد که دهندگان آن شعار ها مطلقا نه تنها هیچ ایمانی به آن شعار هایشان نداشتند بلکه خود به گواهی تمامی تحلیلگران سیاسی و جدا شدگان مجاهد و شورایی صدها بار بدتر از رژیم جمهوری اسلامی و آنچه بدان ایدئولژی ارتجاعی میگفتند بودند به خود جلب کرده و در دامی هولناک و تاریخی با کمک صدام حسین گرفتار کند.
واقعیت این است که اگر کمک دیکتاتور مخلوع عراق صدام حسین نبود و چنین حمایت جنایتکارانه ای به مسعود رجوی نمیداد وی نمیتوانست چنین سرنوشت شومی را برای نسلی از جوانان کشور که تماما از بهترین نیروهای آزاد شده در اثر رهایی از چنگال دیکتاتوری پهلوی بودند رقم بزند.
حمایت و همکاری دستگاه اطلاعاتی نظامی صدام حسین در دستگیری، زندان و شکنجه مجاهدین فراری و دست باز دادن به رجوی در پرده پوشانی کردن قتلهای درون تشکیلاتی رجوی را چنان جری کرد که به خودش اجازه داد در قلب اشرف که خودش قلب تپنده مبارزاتی میخواند زمانیکه بقیه مجاهدین زیر بمبارانها و موشکبارانهای رژیم بودند با زنان مجاهدین آن کار دیگر بکند.
مجاهدینی که سه نسل را در خود جای داده بودند امروزه مرگهای مشکوک تمامی لایه های آنرا در برگرفته است. نسل اولی ها مانند علی زرکش ها و مهدی افتخاریها و بابا ها(محمدسیدی کاشانی) یا کشته شدند و یا دغ مرگ گردیدند، نسل دومی ها مانند کریم رشیدی (محراب ) نه در دوران کهولت بلکه در میان سالی از بین میروند و نسل سومی ها که آشکارا بزور به اشرف و عراق برده شده بودند یا با خودکشی مرگ را به ماندن در این تشکیلات مخوف انسانخرد کنی مانند آلان محمدی و …ترجیح داده اند. و یاهمچون مصطفی رجوی، امیرداوریها، امیر یغمایی ها، داود غرابها و صدها نفر دیگر فرار را پیشه کرده اند.
مسعود رجوی خودش همواره مطرح میکرد که :
بله:
نمیشود خط و سیاست درستی داشته باشی ولی مورد حمایت جنایتکارترین جناحهای جنگ طلب آمریکایی که سالیان سنگ پیشقدم بودن در مبارزه و کشتن و ترور آنها را داشته ای قرار بگیری.
نمیتوان خط سیاسی-مبارزاتی درستی داشت ولی در صحنه عمل سیاسی به خیانت و پشت کردن به مردم دچار بود
نمیشود با ادعای خلقی بودن خط سیاسی مبارزاتی درستی داشت ولی مورد نفرت مردمت باشی
نمیشود ادعای دمکراسی داشت ولی هر انتقادی را با مشت اهنین جواب داد.
نمیشود ادعای آزادی خواهی داشت ولی حتی حق پایه ای انسان بودن اعضای خود را نفی کنی.
نمیشود با انسانهای اسیر و در بند و اسارت فکری و فیزیکی که اوج افتخارشان نداشتن حق تصمیم و انتخاب آزاد در هیچ زمینه ای تاکید میکنم هیچ زمینه ای باشند برای مردمی آزادی به ارمغان آورد.
نمیشود از داعش و 11 سپتامبر حمایت کنی، مردم خودت را ترور کنی، آمریکایی ها را ترور کنی، ولی در این جهان زیر سبیل قدرتهای بزرگ خود را دمکراتیک جا زد و فکر کنی که آنها را فریب داده ای.
سرنوشت محرابها و بابا ها و صف بلندی از سر برگور گذاشتگان از آلبانی تا تهران این تشکل مافیایی جدای از سرنوشت بغایت ننگین خود مسعود رجوی بعنوان یک ورشکسته به تقصیر سیاسی-ایدئولژیک که مرگش را نیز عرب ستان اعلام کرد و در اوج ذلت و خواری در فرار از پاسخگویی به مردمش در قبال چندین دهه جنایاتش همانند یک کلاهبردار فراری در پناهگاهش سر برگور گذاشت، نمیتواند باشد.
نمیشود انقلابی بود ولی هرچه از مبارزه میگذرد از اوج آسمان هفتم چپ نمایی به قعر راست ترین جناحهای امپریالیستی سقوط کنی.
ادعای مبارزه مسعود رجوی عینا ادعای آزادیخواهی عربستان در عین تولید داعش و قطعه قطعه کردن قاشقچی و مبارزه با تروریسم امریکا در عین حمایت از نسل کشی در یمنِ عربستان و قتل قاشقچی و ادعای حقوق بشر توسط اسرائیل است.
داود باقروند ارشد
26اردیبهشت 1396