قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

افشای پولشویی های فرقه رجوی

 

خانم ها و آقایان شورای ملی مقاومت ، مسعودرجوی منادی چیست؟ داود باقروند ارشد

بقلم داود باقروند ارشد

از مسئولین سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

در این میان بطور خاص سخنم با آقای هزارخانی بز گله شورای ملی مقاومت است. مگر بیماری و کهولت عقل را نیز زایل نموده؟

%d9%87%db%8c%d8%aa%d9%84%d8%b1-%d9%85%d8%b3%d8%b9%d9%88%d8%af-%d8%b3%d8%b2%d8%a7%d8%b1

 

عبور از رود روبینکن 

 

 

سزارایسم و یا بناپارتیسم به رابطه مستقیم یک رهبر اقتدارگرا با مردم به هزینه دمکراسی و نهادهای دمکراتیک و بر پایه پذیرش عمومی معمولا با انتخابات و یا همه پرسی یکبار و برای همیشه گفته میشود. آغازگر آنرا به ژولیوس سزار نسبت میدهند. که سوار بر موج محبوبیت شخصی خود بر خلاف قانون با سپاهیان مسلح از رود روبیکن گذشت و دیکتاتور و امپراتور شد و قانون اساسی رم را برهم زد.

 

اصطلاح سیاسی گذشتن از “روبیکن” بعنوان ضرب المثل بمعنی گذشتن از ناگذشتنیها  و مرز سرخ های دمکراسی و… بکار میرود.

بعد از سزار، ناپلئون بناپارت از همان تجربه استفاده کرد. که باز در اصطلاح سیاسی به بناپارتیسم معروف است.

ماهیت مشروعیت

در سزارایسم، ویژگیهای شخصی را در کار حکومت بجای مشروعیت میگذارند. در صورتیکه مشروعیت به همه نظام برمیگردد و از پذیرش همگانی یک سلسله اصول و قوانین حاکم بر نظام حکومتی برمیخیزد. شخصیت و کارکرد رهبران سیاسی تاثیر چندانی برمشروعیت ندارد. رهبران میروند و نظام پایدار و با ثبات باقی میماند.

در سزاریسم نظام بسته به رهبر است. محبوبیت اوست که به همه نظام مشروعیت میدهد. بی آن محبوبیت چیزی جز زور نمی ماند.

تصادفی نیست که همه دیکتاتورها نه تنها هیچ اهمیتی به نهادهای سیاسی و تصمیم گیری از جمله شوراها و یا تشکل و شکل گیری مخالفین نمیدهند، بلکه با شدت و حدت هرچه تمامتر آنرا سرکوب میکنند.

در بناپارتيسم هيچ آرمانگرايي و اسطوره سازي به چشم نمي‌خورد بلکه نوعي روزمرگي همراه با کشورگشايي به منظور افزايش قدرت شخص بناپارت مشاهده مي‌شود در حالي که در فاشيسم و نازيسم آرمانگرایی اسطوره‌اي به اوج خود مي‌رسد.

رجوی کدام است؟

 آیا او یک بناپارتیست است؟

در فاشيسم از پیروان اطاعت محض طلب مي‌شود در حالي که در بناپارتيسم رهبران خود را خدمتگزار مردم معرفي مي‌کنند.

به قول رابرت ميخلز[1]روبرت میخلز (آلمانی: Robert Michels؛ زاده ۹ ژانویهٔ ۱۸۷۶ در کلن، آلمان درگذشته ۳ مه ۱۹۳۶–۳ مه ۱۹۳۶ در رم، ایتالیا) یک جامعه شناس ایتالیایی متولد آلمان بود که در مورد رفتار سیاسی نخبگان فکری نوشت و به پیدایش نظریه نخبگان کمک کرد. او بیشتر به خاطر کتاب «احزاب سیاسی»، که در سال ۱۹۱۱ منتشر شده است معروف است. «قانون آهنین الیگارشی» از آن اوست.او دوست و شاگرد ماکس وبر، ورنر سامبارت و آچیل لوریا بود و در دورانی که فعالیت سیاسی می کرد ابتدا به حزب سوسیالیست آلمان پیوست اما بعداً از آن جدا شد به حزب سوسیالیست ایتالیا رفت. میخلز به جناح سندیکالیست انقلابی ایتالیا و بعداً (در اواخر عمر) به فاشیسم ایتالیایی پیوست، او جناح فاشیست ایتالیا را به عنوان شکل دموکراتیک سوسیالیسم تلقی می کرد. ایده های او مبنایی برای نظریه اعتدال بود و فرایندهایی را تعیین می کرد که از طریق آن گروه های سیاسی رادیکال در سیستم سیاسی موجود گنجانده می شدند.مهمترین اثر او جامعه شناسی احزاب سیاسی است که در ایران با ترجمه احمد نقیب زاده توسط نشر قومس به چاپ رسیده است.ویکی پدیای انگلیسی روبرت میخلز، بناپارتيسم[2]در سال ۱۸۵۱ میلادی، در جریان یک کودتای نظامی، نوعی رژیم سیاسی مدافع سرمایه‌داری با ویژگی‌های متفاوت از لیبرالیسم کلاسیک پدید آمد.اصطلاح بناپارتیسم را اولین بار کارل مارکس در یکی از کتبش به کار برد.این نوع حکومت‌ها علی‌رغم آنکه مظهری از ارادهٔ کارخانه‌داران و سرمایه‌داران است، اما به لحاظ اجتماعی بر نیروی طبقاتی دهقانان و لمپن‌ها تکیه دارد.متخصصان علوم سیاسی و تاریخ با توجه به وضعیت دولت فرانسه در زمان لوئی بناپارت به این گونه اداره دولت در اصطلاح دولت استثنائی بورژوایی نیز می‌گویند. به این دلیل دولت بناپارتی را دولت استثنایی می‌نامند که در دفاع از منافع سرمایه‌داران حاکم، شیوه‌های معمول و رایج لیبرالیستی را به کار نمی‌گرفت. هر چند به عنوان دولتی مدرن، افق‌های سرمایه‌سالارانه را دنبال می‌کرد.بناپارتیسم را می‌توان یکی از شاخص‌ترین نمونه‌های عصر لیبرال کلاسیک در قرن نوزدهم دانست. اراده مردم را بدون محدوديت تا سرحد خودکشي به رسميت مي‌شناسد. به اين معني که حاکميت مردم تا آن حد وسيع است که خود مي‌تواند خود را حذف کند…

بناپارتيسم نظريه سلطه فردي است که پايه خود را بر اراده جمع قرار مي‌دهد ولي سعي مي‌کند گريبان خود را از اين اراده جمع خلاص کرده و حاکميت را به خود اختصاص دهد.بناپارتيسم دموکراسي شخصي شده و تجسم ملت در فرد است.

 

آیا او یک فاشیست است؟

در فاشيسم از پیروان اطاعت محض طلب مي‌شود .اما نازیها آنرا با  (شعار یک ملت ، یک رایش ، یک پیشوا) و مریم و مسعود رجوی با شعار (ایران رجوی رجوی ایران– به معنی “یک ملت یک ایران یک رجوی ) بنمایش میگذارند. اين تضاد بين دموکراسي و اقتدارطلبي از ويژگي‌هاي فاشیسم و بناپارتيسم است. از آنچه گفته شد اين نتيجه حاصل مي‌شود که اقتدارطلبي وجه مشترک نازيسم و بناپارتيسم است اما نوع رفتار و اعمال قدرت بين آنها متفاوت است.

شما خود نتیجه بگیرید که رجوی کدام است؟

 آرمانگرایی همراه با دیکتاتوری او، با درخواست اطاعت مطلق(فاشیسم) اعضای سازمان از خودش، یا فقط دیکتاتوری (بناپارتیسم) است؟

 

مقایسه عملکردهای رجویها 

 

 به مصاحبه خود مسعود رجوی در خرداد 1363 یکسال قبل از کودتای او و مریم رجوی علیه علی زرکش که بزبان خودش است در مقابل این سوال که شما در کدام فرایند دمکراتیک به رهبری انتخاب شدید آشکارا  نقش رهبری را در سازمان مجاهدین نفی میکند و به کار جمعی در تشکیلات تاکید میکند در(اینجا) گوش کنید.  (اینجا)

  و ادعا میکند سازمان مجاهدین باید دمکراتیکترین سازمان سیاسی  کشور باشد و به فرایندهای دمکراتیک درون سازمان که همان زمان نیز بدرستی رعایت نمیشد ولی وجود داشت اشاره میکند. همین سال بود که در جمعبندی به اصطلاح مبارزه توسط سازمان او را مسئول شکست و نابودی مجاهدین و جنبش درون ایران شناختند. و از آن پس بود که فرایندهایی که در زیر میآید کلید خورد.   

در زمان شاه، ناصر صادق، علی اصغر بدیع زادگان، مسعود رجوی و موسی خیابانی در حلقه دوم سازمان قرارداشند. با اعدام رهبران و ناصرصادق و علی اصغربدیع زادگان و عفو گرفتن رجوی! از شاه، بعد از پیروزی انقلاب ابتدا از محبوبیت و شناخته‏ شدگی مجاهدین و مبارزین زمان شاه استفاده کرد و همراه موسی خیابانی بعنوان تنها بازماندگان[3]در مصاحبه آقای رجوی در پاسخ به سوالی مربوط به اقداماتی که تصمیمش را خودش گرفته باشد و در عملی شرکت داشته باشد جوابی ندارد الا نقش موسی خیابانی است که اشاره میکند. و خودش همواره از صحنه عمل فرار میکرده استhttps://youtu.be/RW0gMbqrR7Y?t=4045 در راس جمع رهبری سازمان قرارگرفتند

بعد از جانباختن موسی خیابانی،  مسعود رجوی و علی زرکش در راس جمع رهبری مجاهدین قرار گرفتند. اما رجوی عطف به اینکه در جمعبندی سال 1363 مسئول شکست و نابودی سازمان بدنبال شروع مبارزه تروریستی شناخته شد، بلافاصله با کودتایی تحت نام انقلاب ایدئولژیک و با وارد کردن عنصر بی خاصیتی مانند مریم رجوی از دون پایه ترین عناصر سازمانی  را بعنوان جانشین و همردیف خودش قرارداد و علی زرکش را که جانشین اعلام شده خودش بود را حذف نمود و به اعدام محکوم کرد.

رجوی با اینکار و اعمال ننگینی همچون دستگیری و زندان و کشتن مجاهدین و امام زمان شدن، همبستری با زنان مجاهد، کستار کردها در عراق… که بعدها بدان دست زد نشان داد هیچ  “روبیکنی” نیست که برای کسب قدرت فردی از آن نتواند عبور کند. و اینگونه بود که مسعودرجوی  با عبور از همه روبیکن های (ربودن همسر دیگران و ازدواج با آنها، متحد شدن با صدام دشمن مردم کشورش، و  بعدها همبستر شدن با دیگر زنان مجاهد، همبستری سیاسی با سعودیها…) خودش را بعنوان رهبر بلامنازع در درون تشکیلات تثبیت کرد.

امری بغایت ضد دمکراتیک. یعنی این تغییر و این فرایند مقوله ای نبود که از پائین به بالا صورت گرفته باشد بلکه توسط خود مسعود رجوی طراحی و اجرا و اعمال گردید. و بنیانی شد تا همه نهادهای دمکراتیک درون تشکیلاتی همچون گنگره ها، تصمیم گیری شورایی و جمعی و انتخابات ، شوراها و نهادهای تشکیلاتی، را تماما امری ضد انقلابی شمرده شده و گذاشته شد و خود را رهبر ابد مدت تشکیلات شمرده  و حتی پا را فراتر گذاشته خود را امام زمان و نماینده خدا در زمین نامیده  از مجاهدین اطاعت مطلق خدایی طلب نمود و خواست که در جلسات خصوصی انقلاب ایدئولژیک به پای او افتاده و بوسه بر آن بزنند.

کارهای ننگینی که عادات پادشاهان و دیکتاتورهای تاریخ را به یاد انسان میآورد. سرایندگان شعر برایش مدیحه سرایی میکردند و نویسندگان تا میتوانستند در مورد وی و دیوار بلند ضد دمکراسی او ” مریم رجوی” که بین خودش و دیگر اعضاء کشیده بود ادبیات مشمئزکننده ای دون شان مبارزین و مجاهدین و همانند ادبیات درباریان زمان قاجار و اخیرا آریامهری ولی در قالب کلماتی چپ نمایانه بکاربردند تا جایگاهی ملکوتی برای رجوی دست و پا کنند.

زیاده‌روی هایی در دادنِ القاب که حتی در روزگارِ ناصرالدین شاه کار را به جایی رساند که به ‌ناچار، در آن زمان حتی آوردنِ القاب را در مکاتیب (نامه‌های) اداری و رسمی ممنوع ساختند. اما در دستگاه رجوی که در خارجه نه تنها متوقف نشد بلکه روز به روز بردامنه آن افزوده گردید، تا جائیکه طبق دستور خودش، تماس و غذا و چای باقی مانده آنها را تَبَرُّک نامیدند و با کمک کاسه لیسان نو کیسه مولود انقلاب ایدئولژیک، البته باهدایت مریم و مسعود رجوی به مرتبت علم غیب داشتن ارتقاء دادند. و دیدیم که بلافاصله این سقوط در ارزشهای ظاهری انقلابی با افتادن پرده های تظاهر و ریای سالهای اولیه همه مرزهای دجالگری و مرز سرخ (روبیکن ها) را با سرعت تمام که انگار از سالیان برایش برنامه ریزی کرده بود رد کرد و با وقاحت تمام خود را در قالب امام زمان و خلیفه امر مسلمین به تشکیلات به زور سرکوب تحت حمایت صدام تحمیل نمود.

 

بنده در ابتدا که فکر میکردم صداقتی در رهبری هست درهر مورد که شاهد بودم نامه های اعتراض آمیزی با مضمون اینکه نباید از رهبری بت سازی نمود و فرهنگ جهالت را رواج داد نوشته و تحویل میدادم و میگفتم:

“چرا این فرماندهان (عمدتا زنان) به کارهاییکه حتی مادر بزرگ هایمان  که از علم و دانش هیچ بهره ای نیز نبرده بودند در حق آخوند و امامانی که بدان اعتقاد داشتند روا نمیداشتنتد دست میزنند؟ مسعود و مریم رجوی مگر چه کم دارند که میخواهیم اینها را برایشان بسازیم؟ اگر اینها را میخواستیم مردم ایران بهترین آنها را نزد رژیم داشتند؟ مگر اطاعت تشکیلاتی در ابعاد نجومی اعمال نمیشود؟ مگر کسی ازمجاهدین کم میگذارد؟ و آیا اینها تماما چیزهایی نبوده استکه ما جهت محو آنها دست به مبارزه زده ایم وهزارانمان در این راه کشته شده اند؟ آیا این همه خون برای برکندن ریشه اینگونه جهل و خرافه پراکنی نبوده است؟ مگر ما اسم خود را نوک پیکان تکامل و به قول مسعود رجوی چپ تر از مارکسیستها نگذاشته ایم؟!!!!!!!! ….. چرا باید شاهد فرهنگ مادون فئودالی قرون وسطایی و پادشاهان عهد قدیم در تشکیلاتی که فاصله خود را با دیگران فاصله نوری میداند باشیم؟ ” مضمون نامه اعتراضی من در پاریس به مریم رجوی با مشاهده تبرک کردن چای باقی مانده ته استکان او توسط زنان

اما بر خلاف تصور من که فکر میکردم اینگونه اقدامات توسط شورای رهبری جدید بدون اطلاع مسعود و مریم است، بشدت توبیخ میشدم و زیر شدیدترین فشارهای تشکیلاتی برده میشدم و مسئولیتهایم گرفته میشد. اما تا مدتها فکر میکردم که این شدت عمل و توبیخ های تحقیر آمیز به این دلیل است که من ایراداتی به زنان مجاهد که در اثر انقلاب ایدئولژیک یکشبه به درجات عالی رسیده اند است و آنرا به مخالفت و سنگ اندازی در پوشالی دیدن این ارتقاءِ یک شبه تعبیر کرده اند و باورم نمیشد که دستور مستقیم رجویها باشد. چند مورد از این اعتراضات را جهت اطلاع میآورم.

یکی تَبَرُّک جلوه دادن پس مانده چای مریم رجوی بود که در جلسه ای که بنده بعد از انتقال ازعراق به فرانسه با مریم رجوی در مقر اور سورواز داشتم و برای ما چای آورده بودند رخ داد. بعد از اتمام جلسه وقتی مریم رجوی اتاق را ترک کرد زنان دفتر او(که رده های شورای رهبری سازمان را یدک میکشیدند) به باقی مانده چای مریم رجوی یورش برده و تَبَرُّک است تَبَرُّک است گویان و اینکه دست مریم به آن خورده(و در واقع جهت القاء به من) در خوردن آن از همدیگر سبقت می جستند.

یک مورد دیگر که توسط خود رجوی دامن زده میشد، در روزعاشورا بود بعد از بازگشت اول ما از فرانسه، در جلسه ای (درقرارگاه بدیع زادگان محل اولیه اجلاس شورا) که در آن مریم رجوی توسط مسعود رجوی بدلیل غرق شدن در بورژوازی در غرب و رفتن دنبال کار سیاسی و شکست کامل در حتی جذب یک رزمنده برای ارتش آزادیبخش بباد انتقاد گرفته شد، بود. در این نشست رجوی مانند روضه خوانهای حاضر در سیستم آخوندی از صحنه کربلا میگفت و همه را به گریه میخواست بیندازد و آنچنان نوحه سرایی میکرد و مانند رپورتاژکنندگان فوتبال از صحنه گزارش میداد که انگار خودش نیز در آنجا حضور داشته. که همین را نوشته و دادم که چرا اینگونه القاء میکنید که انگار در کربلا حضور داشته اید؟

یکی نیز در جلسات عمومی بود که رجویها شرکت داشتند و رزمندگان پای بلندگو میرفتند و حرف میزدند، که از ما فرماندهان این رزمندگان خواسته شد که طبق یک روش جاری نام رزمنده بعلاوه یک سطر سابقه او را روی یک برگِ یادداشت نوشته و به رجوی میدادیم که هنگام صحبت با رزمنده مربوطه نامش برده شود. در این مورد نیز زنان اطراف رجوی در جواب به سوال رزمندگان که برادر(اسم مستعار مسعود مرحوم رجوی در تشکیلات) از کجا ما را میشناخت و علیرغم اینکه تابحال با این فرد حرفی نزده و تماسی نداشته نام و سابقه او را میداند… با دجالگری و دروغ اینگونه القاء میکردند که رهبری علم غیب دارد. که بنده باز نوشتم و اعتراض کردم. که آنچنان بلایی برسر بنده آوردند و تحقیر و توهینهایی به بنده شد که هرگز چنین انتقاداتی را نکنم. البته رجوی که توسط مریم حتی بالاتراز پیامبر و امامانی که مدعی بودند به آنها اعتقاد دارند معرفی میشد و مسعود نیز مریم را معادل مریم مادر مسیح و سیده النساء العالمین (سرور زنان عالم!!!).

همچنین در استراتژی مسعود رجوی، یعنی استراتژی مسلحانه- تروریستی نیز به نابودی تمامی نهادهای دمکراتیک درون تشکیلاتی- درون شورایی کمک کرد. یکی از مصیبت های هرجنگی این است که خشونت آن بنفع ساده انگاری تمام میشود. زمانیکه “آن کس که با مانیست بر ماست” و مسائل به زبان “مرگ(شهادت) و زندگی” بیان میشوند، وهر انتقادی به “ستون پنجم” تعبیر میشود و همه تنوع ها و تمایزات که ساخت و بافت روشنفکری یک جامعه و تشکل را میسازد از میان میرود، زور بر اندیشه و خرد غلبه میکند و دروغ ها و پروپاگاندا بر اذهان چیره میشود که محصول آن هزاران هزار قربانی بویژه در میان جوانان کم تجربه است.  آنچه در طی سی و پنج سال گذشته مسعود مرحوم رجوی و دستگاهی که از خود بجا گذاشته است منادی سرسخت “هرکس با من نیست برمن است” و “سیاه و سفید” کردن مطلق با خودکامگی تراز “ایران رجوی رجوی ایران ” و “خود را خلیفه خدا برروی زمین نامیدن”، برای بیرون تشکیلات و با سرکوب شدید هر آنچه اندیشه و فکر در درون تشکیلات بود و با جلوگیری از اتحاد نیروهای سیاسی آنچه در چنته سزاریستی-فاشیستی خود داشت بیرون ریخت شاهد بوده ایم. و در واقع جنگ مسلحانه و یا با بیان محصول آن، “تروریسم” نیز بخدمت این سزاریسم-فاشیسم آمده و در و تخته بخوبی با هم هماهنگ شدند. و به زبان خود رجوی مبارزه مدعایی او (تروریسم) سرپوشی بود برای ایجاد اختناق در درون تشکیلات و شورای ملی مقاومت.

رجوی در این سیاست از دیکتاتوریهای دیگری همچون صدام حسین کمک گرفت و بسیاری از بدمستی های خود را در سایه حمایت این دیکتاتور بزرگتر از خودش صورت داد، از جمله زندان سازی، سرکوب و دستگیری گسترده مخالفین درون تشکیلاتی، شکنجه و اعتراف گیریهای اجباری، راه اندازی دادگاههای نظامی، محکوم به اعدام کردن (از علی زرکش تا مهدی افتخاری تا فرمانده کمال، تا علی حسین نژاد و بسیاری دیگر) و کشتن و سربه نیست کردن. در ادامه نیز جهت حفظ زندگی انگلی خودش دست به کشتار کردها زد تا دیکتاتوری حامی خودش با کارنامه بمباران شیمیایی ایرانیان و عراقیان را نجات دهد. و حالا نیز با حمایت دیکتاتوری سوپر پولدار در ظاهر مذهبی عربستان با ویژگیهای منحصر بفرد و با شقاوت قرون وسطایی که در ملا عام گردن میزنند و بی پرنسیپتر از حتی نئوکلونهای آمریکا که زنان را حتی انسان نمی شمارند همبستر شده و بالاترین امتیاز و افتخارش رفتن زیر قبای آنهاست، فی الواقع بدنبال چیست؟

آقای هزارخانی و دوستان شورایی شما را چه شده که تشکلی با این سابقه ننگین که به جرات میتوان سلطنت طلب ها را صد بار با پرنسیپتر از رجویها ارزیابی کرد هنوز که هنوز است با این عملکردها و سیاستهایش را تحمل میکنید و اسیر آن باشید؟ بعضی از روشنفکران سابق این مرز و بوم با چه استدلالی و با چه بهایی هنوز در شورای مطلقا پوشالی ملی مقاومت رجوی باقی مانده اید و صدایتان بلند نمیشود.

داود باقروند ارشد

دیماه 98

2019 دسامبر

References   [ + ]

1. روبرت میخلز (آلمانی: Robert Michels؛ زاده ۹ ژانویهٔ ۱۸۷۶ در کلن، آلمان درگذشته ۳ مه ۱۹۳۶–۳ مه ۱۹۳۶ در رم، ایتالیا) یک جامعه شناس ایتالیایی متولد آلمان بود که در مورد رفتار سیاسی نخبگان فکری نوشت و به پیدایش نظریه نخبگان کمک کرد. او بیشتر به خاطر کتاب «احزاب سیاسی»، که در سال ۱۹۱۱ منتشر شده است معروف است. «قانون آهنین الیگارشی» از آن اوست.او دوست و شاگرد ماکس وبر، ورنر سامبارت و آچیل لوریا بود و در دورانی که فعالیت سیاسی می کرد ابتدا به حزب سوسیالیست آلمان پیوست اما بعداً از آن جدا شد به حزب سوسیالیست ایتالیا رفت. میخلز به جناح سندیکالیست انقلابی ایتالیا و بعداً (در اواخر عمر) به فاشیسم ایتالیایی پیوست، او جناح فاشیست ایتالیا را به عنوان شکل دموکراتیک سوسیالیسم تلقی می کرد. ایده های او مبنایی برای نظریه اعتدال بود و فرایندهایی را تعیین می کرد که از طریق آن گروه های سیاسی رادیکال در سیستم سیاسی موجود گنجانده می شدند.مهمترین اثر او جامعه شناسی احزاب سیاسی است که در ایران با ترجمه احمد نقیب زاده توسط نشر قومس به چاپ رسیده است.ویکی پدیای انگلیسی روبرت میخلز
2. در سال ۱۸۵۱ میلادی، در جریان یک کودتای نظامی، نوعی رژیم سیاسی مدافع سرمایه‌داری با ویژگی‌های متفاوت از لیبرالیسم کلاسیک پدید آمد.اصطلاح بناپارتیسم را اولین بار کارل مارکس در یکی از کتبش به کار برد.این نوع حکومت‌ها علی‌رغم آنکه مظهری از ارادهٔ کارخانه‌داران و سرمایه‌داران است، اما به لحاظ اجتماعی بر نیروی طبقاتی دهقانان و لمپن‌ها تکیه دارد.متخصصان علوم سیاسی و تاریخ با توجه به وضعیت دولت فرانسه در زمان لوئی بناپارت به این گونه اداره دولت در اصطلاح دولت استثنائی بورژوایی نیز می‌گویند. به این دلیل دولت بناپارتی را دولت استثنایی می‌نامند که در دفاع از منافع سرمایه‌داران حاکم، شیوه‌های معمول و رایج لیبرالیستی را به کار نمی‌گرفت. هر چند به عنوان دولتی مدرن، افق‌های سرمایه‌سالارانه را دنبال می‌کرد.بناپارتیسم را می‌توان یکی از شاخص‌ترین نمونه‌های عصر لیبرال کلاسیک در قرن نوزدهم دانست.
3. در مصاحبه آقای رجوی در پاسخ به سوالی مربوط به اقداماتی که تصمیمش را خودش گرفته باشد و در عملی شرکت داشته باشد جوابی ندارد الا نقش موسی خیابانی است که اشاره میکند. و خودش همواره از صحنه عمل فرار میکرده استhttps://youtu.be/RW0gMbqrR7Y?t=4045

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes