ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
سخنی با سیامک نادری، جدا نشده از مسعود رجوی
تبقلم داود باقروند ارشد
- هیچ دیکتاتور و مستبد خونریزی در تاریخ چند صد ساله ایران در آپوزیسیون یک تنه چنین نقش تعین کننده ای را در کشیدن فضای سیاسی کشور بسمت نابودی ایران و مردم ایران نداشته است. او با اعلام جنگ مسلحانه و شروع کشتار و ترورهای سیاسی آنهم بدون آمادگی نیروهای خودش و دیگر نیروهای ایرانی، صدها هزار نفر را با اعدام، زندان، شکنجه، و با شرکت سازمان یافته در جنگ علیه ایرانیان در مرزهایشان، با کشتار خود مجاهدین در درون تشکیلاتش… به نابودی کشاند.
- هیچ دیکتاتور و مستبدی حتی وابسته ترین آنها در تاریخ ایران مانند رضا خان و محمدرضا شاه، تا این حد آشکارا چه خود و چه در قالب یک دولت، شورا و یا تشکل و بطور سازمان یافته به مزدوری دشمنان متجاوز به کشور در نیامده است.
- هیچ تشکلی آشکارا به ابزار کشتار ایرانیان در دست دشمن متجاوز با شرکت مستقیم در کشتار سربازان ایرانی، با جاسوسی برای دشمنان چه برای روسیه توسط محمدرضا سعادتی و چه برای عراق و عربستان و اسرائیل تبدیل نشده و به ایران و ایرانی خیانت نکرده است.
- هیچ دیکتاتور و مستبد خونریزی تا این میزان چه بدلایل فوق و چه بدلایل ویژگیها و فساد اخلاق و زن بارگی (که روی ناصرالدین شاه را نیز سفید کرده) و فرار از مرگ و صحنه نبرد و سختی و …مورد نفرت نزدیکان، مریدان، حتی فرزند خودش محمد رجوی و مردم ایران نبوده است.
- هیچ تشکل اقتدارگرایی نتوانسته همچون او نسلی ازمجاهدین و مبارزینِ روانپریش مغزشویی شده و خودشیفته ای که علیرغم ادعای جدا شدگی و ضدیت با مسعودرجوی، کماکان عاشقانه میراث بر همه کلیشه های سیاسی او باشند و کماکان ترورهای سیاسی او را برایش انجام دهند را، تولید کند.
چرا که آسیاب انسان خردکنی مسعودرجوی قبل از هرچیزهویت مستقل فرد را نابود میکند و ضمن جلوگیری از شکل گیری هویت جدید، او را تبدیل به روباتی میکند که در سخت افزار فکریش تماما کلیشه های ایدئولژیک-سیاسی رجوی نوشته میشود. این امر وقتی خطرناکتر و مخرب تر شده که متاسفانه با پیشینه فکری(امپریالیسم و مبارزه مسلحانه، سیاه و سفید دیدنهای مطلق جهان) دهه 1960 جهان و توسط نسلی از “مبارزین زمان شاه”، درهم آمیخته و پشتیبانی شده باشد. بعلاوه اینکه این افراد طی چهل سال در درون تشکیلات رجوی بطور مطلق ازتمامی تحولات فکری معاصر جهان و بویژه تغییرات داخل ایران و نسلهای جدیدی که نه انقلاب دیده و نه مجاهدین و استوره های کذایی آنها و چپها را و نه جهان دو قطبی شوروی و آمریکای سابق را، و بطور مطلق با فرقه مجاهدین بیگانه و در نقطه مقابل آن قرار دارند، بیخبر نگهداشته شده اند. بنابراین به اجبار تمام هویت سیاسی-شخصیتی آنها همان است که مسعودرجوی ساخته و پرداخته است. و بدون آن هویتی ندارند. و وقتی فریاد میزنند حرفی جز کلیشه های رجوی برای گفتن ندارند.
به همین اعتبار سرتاپای مسعود رجوی از هر کلمه ای که گفته و میگوید، از هر کلیشه ای که بجا گذاشته، از هرفکر و اندیشه و فرهنگی که استفاده کرده، هر به اصطلاح “مبارزه ای” که به پیش برده، هر ارزشی که کلیشه کرده است، … از ب بسم الله تا تمت تماما ضد ارزش و ضد انقلابی، ضد دمکراتیک، و ضد ایران و ایرانی است.
و باید برای خروج از کوری فکری رجوی ساز، از تاریکی و جهل رجوی ساخته، توهمات چپ نمایانه و خود شیفتگیهای بیمارگونه ای همچون “مبارز آزادی”، “گل سر سبد مبارزین”، “لم یرتابو”، “مقاوم”، “زندانی شکنجه شده” … و جهت روبرو شدن با واقعیات، یعنی نگاه مردم ایران به مسعودرجوی و همه شریک جرمهایش(اعضای مجاهدین) با همه القاب رجوی ساخته، فاصله گرفت.
و الا خواه و ناخواه تا زمانیکه دم فکری ما به رجوی وصل است سرنوشتی جز سرنوشت خود او در خیانت و کشیده شدن به زباله دان تاریخ ایران نداریم. بی خود نیست که دنباله روهای فکری رجوی علیرغم جدا شدن، در اتصال ایدئولژیک با او که سر به آستان نئوکانها میساید، فعلا سر از سلطنت طلبی و بی طرف ماندن در حمله آمریکا به کشور کشیده شده اند. تا در آینده همچون خود رجوی ضمن خودفروشی به عربستان و دستان پنهان اسرائیل، سر از خواستار کمک و جنگیدن جزء سربازان آمریکایی در حمله به ایران در بیاورند. این منطق تاریخ ایران است. مردم ایران نشان داده اند که بشدت ایرانی و وطن پرست هستند. هیچ وطن فروشی به اجناب را نه فراموش میکنند و نه میبخشند. بیدلیل نیست که وطن فروشان تنها امیدشان به خرد کردن مردم ایران زیر بمبارانهای ابرقدرت جهان است تا شاید بتوانند بر خرابه های ایرانِ به یغما رفته و تکه تکه شده، و گور ایرانیان، حکومت “دمکراتیک اسلامی” و یا “سلطنت مشروطه دمکراتیک” و یا “سکولار” بناکنند!
برای کسانیکه بخواهند بفهمند و برایشان همواره ملاک انتخاب مردم ایران (یعنی دمکرات هستند) اینکه:
در سال 1357 مردم ایران سلطنت پهلوی را به زباله دان تاریخ ریختند، با این وجود در تظاهراتهای 1396 و بهمن امسال تعدادی نام رضا شاه را بزبان آوردند. یعنی برای چند نفری ناستالژیش باقی بوده است. نمیتوان بعنوان یک انسان مسئول سیاسی این پدیده سیاسی-اجتماعی هرچند نا چیز را نادیده گرفت.
مثال دیگر؛ علیرغم اینکه در تظاهرات بهمن امسال تعداد بسیاری بدست رژیم کشته شدند، اما با ترور سردار سلیمانی توسط همین آمریکا که خارج کشوریها برایش هورا میکشند، میلیونها نفر بمیدان آمدند. و نمایشی خیره کننده و بی مانند از دفاع از خوب و بد میهن به جهان عرضه کردند. اما طی چهل سال گذشته در تمام تظاهرات، تحرکات و جنبشهای اجتماعی، کارگری، روشنفکری، زنان و مردان و… چیزی جز نفرت و کینه نسبت به مسعود رجوی و فرقه ننگین استالینی دیده نشده و نمیشود. این محدود به مردم ایران هم نیست. در خارج کشور هم همین است. که فرقه مجبور میشود تماشاگر کرایه کند. تمامی جدا شدگان از جمله فرزند خود مسعود رجوی (محمد رجوی) در همین راستای تمایل مردم ایران هم هست که از رجوی نفرت دارند و عمدتا به ایران میروند.
نپذیرفتن واقعیت ایران و ایرانی در تمامیت آن سر بر سنگ کوفتن است که لاجرم به خود و وطن فروشی های رجوی گونه منجر شده است.
بنابراین باید نیروهای دمکرات و مسئول ایرانی، منجلاب فکری سالهای 1360/1970 که ایران را به نابودی کشاند، را ترک کرده آنرا به زباله دان تاریخ ریخته و به مردم امروز ایران گوش فرا بدهند.
جامعه جوان امروز ایران، جامعه 40سال قبل به ارث گذاشته شده توسط سلطنت پهلوی با دیدگاههای کهنه جهان دو قطبی نیست. جامعه فکری رنگین کمانی ایران امروز این درخت پهناوری که شاخ و برگهای رنگین آن در فراخنای تمامی کشور گسترده شده است را درقالب “لوله ای-تک قطبی محدود” سوسیالیزم، جامعه بی طبقه توحیدی، کمونیسم، اسلام شیعه محمدی، سلطنت و… نمیتوان محدود و حبس کرد، این درخت پهناور یا آن قالب را خواهد شکست یا خشک خواهد شد. هیچ کدام ازرنگهای این رنگین کمان را نمیتوان حذف کرد. ایران بزرگ، ایران باستانی، این کهنه سرباز جهان، توانسته طی قرون و اعصار این رنگین کمان را علیرغم همه فراز و نشیبهایش، در بزرگی و عزت، در صلح و آرامش و همزیستی مسالمت آمیز درونی در یکپارچکی به امروز برساند.
بنابراین همه کسانیکه کماکان با زدن راهنمای چپ به راستِ جنایات و کلیشه های رجوی میپیچند و از کلیشه هایی که طی مغزشویی های چند دهساله او به ارث برده اند، که متاسفانه به شخصیت و هویتشان تبدیل شده است پناه برده و استفاده میکنند، باید بدانند که رویکرد مردم ایران نسبت به این کلیشه ها چیست؟
کلیشه ایدئولژیک-مادر چیست؟
رجوی با شعارهایی همچون ایران رجوی رجوی ایران، مدعی است، در “جهان و ایران” فقط فقط یک مبارزه و یک مبارز وجود دارد، که هم، اسلامی-عاشورایی-توحیدی، اصیل، مستقل، واقعی، ملی، مصدقی، مترقی، چپ، ضد استثماری، ضد امپریالیستی و سوسیالیستی و حتی کمونیستی مبتنی بر منافع مردم ایران وجود دارد. آنهم کسی نیست جز شخص مسعود رجوی!!! و نه هیچکس دیگری. حتی مجاهدین و زنان مجاهد و…! بنابراین هرکس که کوچکترین ابروئی نسبت به شخص مسعود رجوی خم کند، خائن، و در جهت منافع رژیم است، و مزدور اوست.
او اینگونه موعظه میکند: همه عالم، یا با مسعودرجوی هستند یا با رژیم جمهوری اسلامی. این وسط کسی نیست و نمیتواند باشد. اگر با مسعودرجوی نبودی، پس با رژیم هستی. برای رجوی فرقی هم نمیکند او تو را ته خط میبرد، یعنی تیرخلاص زن در زندان اوین…
زیر کلیشه های کلیشه مادر
از کلیشه ایدئولژیک فوق، دیگر زیر کلیشه های کثیف و خائنانه داعشیِ مسعود رجوی ساخته شد که برای نابودی و ترور سیاسی- شخصیتی مبارزین ایرانی و بویژه نسل مجاهد که سیاستهایش، فرعونیتش و تروریسمش را در درون و بیرون تشکیلات به چالش کشیدند، استفاده کرده است. این کلیشه ها طراحی شده، توسط رجوی و شکنجه گرانش همچون مهدی ابریشمچی ها با هدف حفظ شخص مسعود رجوی توسط خودش و مریدان مغزشویی شده اش بکار میرود.
اما بسیاری از اعضا که طی سالیان در بین سنگهای آسیاب مغزشویی های مسعودرجوی خرد و خمیر شدن ، غرق در کلیشه های او دچارهزاران بیماریهای روحی روانی و روان پریشی شده اند که حتی به خودکشی بعضی اعضا منجر گردیده و یا به خود شیفتگی مزمن دچار کرده است.
تمامی مجاهدین ذوب شده در رجوی، علامت مشخصه آنها خود شیفتگی افسارگسیخته است. متاسفانه سیامک نادری که رنج بسیاری نیز زیر چرخ دنده های انسان خردکنی رجوی کشیده، نه تنها دچار عارضه خود شیفتگی شدید است متاسفانه مانند مرجع تقلیدش، خودش را مرکز عالم، و “حقیقت محض” تلقی کرده و از این بابت برای او آرزوی شفای عاجل میکنیم. همه اینها توسط رجوی در مجاهدین نهادینه میشد.
رجوی برای نشاندن خودش در جایگاه خدا، تمامی تک تک مجاهدین بصورت انفرادی را خائن، بریده مزدور، فاسد الاخلاق، نرینه وحشی، مادینه وحشی، استثمارکننده مسعودرجوی، خمینی پرست، فرصت طلب، غرق در بورژوازی، و هزاران لوش و لجنی دیگر بر سر روی آنها میریخت و مینامید، در تشکیلات معرفی و جا انداخته است. ولی همین مجاهدین، دجالگرانه توسط مسعود رجوی برای مصرف خارجی ، بصورت جمعی و بی شکل بویژه بعد از مردن، آنجا که رجوی میخواهد خودش بهره آنرا ببرد، نسل فدا و ایمان، نسل انقلاب و نسل بیشماران و مجاهد بزرگ، والاترین ویا گل سر سبد انسانهایی خوانده میشدند که صد سرو گردن بالاتر از بقیه مبارزین جهان چه برسد به مردم عادی خوانده میشوند. همان توصیف مسعود رجوی از مجاهد آرمانی که خودِ رجوی شاخص آن است چیزی همردیف خدا. خلاصه اینکه مجاهدین از نظر رجوی بطور انفرادی شیطان و بطور جمعی خدا هستند.
تمامی توصیفات سیامک نادری از خودش حتی وقتی زیر شکنجه 60 نفر در تشکیلات قرار دارد، و از او خواسته میشود بگوید که خمینی پرست است، از همان توصیفات یک مجاهد آرمانی است که رجوی ساخته است. و همین بر شدت و حدت خود شیفتگی او افزوده است. چون بر این باورِ کذبِ کلیشه شده توسط رجوی است که چنین مجاهدینی در عالم واقع و بر خلاف نظر مردم ایران (خلق قهرمان ایران!!) وجود دارند. در صورتیکه تا آنجا که به رجوی بر میگردد فقط بعد از ریخته شدن خونشان در راه رجوی ایست که این لقب(خدای! سابقا شیطان!) به آنها داده میشود. تا ابزاری باشند در دست رجوی برای سرکوب بقیه شیطانها تا اینکه به خداگونگی (شهادت در راه رجوی) نائل نشوند. !!!
مسعودرجوی، مجاهدین را در پارادوکس این دوگانگی توصیفی از آنهاست که وادارشان میسازد تا تن به همه شکنجه های دستگاه انسان خرد کنی او بدهند. تا زیر شکنجه های او، این “فاصله بین خدا و شیطان” را، زمانیکه تمامیت انسانی آنها خرد و له میشود و بعضا به دیوانگی و خودکشی نیز منجر شد، دست افشان و پای کوبان، طی طریق کنند. و به آنها الغاء میکرد که همه شکنجه های فیزیکی و روانی و … تماما برای فاصله گرفتن از شیطان درون و رسیدن به خدا “مسعودرجوی” است. یعنی رجوی آنها را زیر شلاق میگیرد که بدتر از شیطانید، سیامک نادریها زیر هر ضربه شلاقِ رجوی خود را خداگونه تر میبینند!!!! و این است همان منشاء خود شیفتگی آنها. زمانیکه از نظر مردم ایران دستشان به خون هزاران ایرانی آلوده است، به کشور خیانت کرده اند،… با این وجود خود را در عرش علاء میانگارند.
چرا که از نظر حقوقی همه کسانیکه در فرقه رجوی بوده اند، بطور مستقیم در همه جنایات رجوی شریک بوده اند. تا جائیکه اعضای خانواده های همراه داعشی ها را کشور متبوعشان حتی به کشورشان باز نمیگردانند و حق شهروندی آنها را نیز لغو کرده اند چه برسد به خود اعضای داعش. یعنی در دستگاه سرکوب و خیانت و کشتار تشکیلات رجوی عامل خنثی وجود نداشته است. فرقه رجوی نه بعنوان یک جامعه بلکه بعنوان یک ارگان و یک یکه تروریستی خروجیش کشتار و خیانت بوده است.
در صورتیکه یک فرد و خانواده در یک جامعه مانند ایران که دهها میلیون نفردر آن زندگی و کار میکنند و هیچ نقشی در سرکوب دولتی ندارند. به همین اعتبار همه کسانیکه از میان مجاهدین به ایران میروند و توسط مردم ایران، خانوادهایشان و در تمامی مجامع ایرانی که در آن پای میگذارند که بسیار هم علنی است و پذیرفته میشوند، میتوان از نظر حقوقی و مردم ایران بخشیده شده تلقی نمود. مگر کسی مدارکی نشان دهد که این جدا شدگان در ایران در سرکوب و … شرکت داشته اند.
بنابراین هیچ ایرادی هیچ مارکی نمیتوان به آنها زد. حتی اگر مانند بسیاری مردم ایران متمایل به رژیم حاکم و یا بعضی جناحهای آن بوده و یا هر موضع سیاسی خاص دیگری را داشته باشند که مانند همه هشتاد میلیون ایرانی دیگر قابل احترام است. و جهان شاهد است که مردم ایران افکار و عقایدشان را در مبارزه ای سترگ به پیش میبرند. رجوی برای عرضه جنس پوسیده، تاریخ مصرف گذشته نوع داعشی و مورد تنفر مردم ایران، در بازار بین المللی مجبور است این تنوع افکار و طیف های سیاسی داخل کشور و البته خارج کشور را نفی و نابود کند، و چشم در چشم 80 میلیون مردم ایران متنفر از خودش به آنها در اوج شارلاتانیزم بگوید “شما همگی منتظر الظهور من هستید” و هرکس از من بریده و به ایران آمده جنایتکار است. که آنرا طی چهل سال گذشته با کلیشه سازی و توسط بعضی جدا شدگان اما مرید کلیشه هایش پیش برده است.
- [spacer height=”15px”]بعضی کلیشه های شیطان سازی رجوی:
- “زنده از زندانهای رژیم بیرون آمدن” یعنی خیانت به رجوی، با مارک بریده مزدور و تیر خلاص زن.مبادا در مقابل رجوی شاخ شود.
- “ایران رفتن” یعنی خیانت به رجوی، مزدور، …منحصر کردن کار سیاسی به خودش.
- “هر انتقادی به مسعودرجوی و سیاستها و جنایاتش در درون و بیرون تشکیلات آب ریختن به آسیاب رژیم است” بنابراین مزدوری برای رژیم و خیانت به کشور و مبارزه مردم ایران (اسم مستعار مسعودرجوی). با توجه به شعار ایران رجوی، رجوی ایران.
- “درخواست خروج از فرقه ننگین رجوی“، یعنی بریده از تنها مبارزه موجود در هستی!! و خائن به رجوی، و طبعا تغییر جبهه یعنی “مزدور رژیم” و”تیر خلاص زن” چون میداند که به محض بیرون رفتن مجاهد مربوطه جنایاتش را افشا خواهد کرد.
- “عدم اجرای احکام داعشی مسعودرجوی در درون و بیرون تشکیلات“، یعنی سرپیچی از تنها فرمانده و مبارزدر جهان که معادل همکاری و مزدوری برای رژیم است.
- “فعالیت سیاسی در داخل کشور“، یعنی نفی حضور مسعودرجوی و مبارزه اش در خارج کشور، بنابراین معادل همکاری و مزدوری برای رژیم است.
- هرگونه فکر مستقل از رجوی داشتن بریدگی و مزدوری رژیم است.
- پرهیز از خالی کردن خود از هر فکر و اندیشه و هویتی و مانند کاغذ سفید نبودن و نداشتن هیچ اثری از انسان و هویت انسانی-مبارزاتی، جلو گیری از نفوذ کلیشه های رجوی در توست بنابراین خیانت به رهبری و مبارزه و طعمه وزارت اطلاعات بودن است.
- هرگونه ادعای آزادیخواهی، مبارزاتی ایستادن در مقابل ادعای رجوی مبنی بر کلیشه شیطان بودن توست، بنابراین مزدور و طعمه رژیم هستی.
از همین روست که، وقتی با همین محتوای رجوی پسند، به رویکرد مجاهدین جدا شده از فرقه رجوی که به ایران میروند نگاه کنیم به تمام و کمال مروج آن و در کانون کلیشه های رجوی و درمقابل همه مردمی که از او متنفرند قرار میگیرید.
برای درک این جدا شدن و به ایران رفتن مجاهدین یا هر مبارز دیگر در خارج کشور، باید با نگاهی کاملا عاری از کلیشه های کثیف رجوی، یعنی رویکردی جدید، تاریخی-سیاسی-اجتماعی از ایران و ایرانی به ارزیابی پرداخت. با درک ایران و تاریخ آن در منطقه، نقش مذهب، اگر نه در تاریخ 1400ساله، حداقل 520 ساله اخیر ایران (از شروع صفویه)، نقش استبداد و سلطنت و مذهب در افکار و فرهنگ ایرانی است که میتوان جامعه ایران و ایرانی را بهتر شناخته و راه حل واقعی و امروزی برایش یافت. چون اگر با طناب کلیشه های مسعودرجوی به چاه بروید همچون خود او سراز خیانت به مردم ایران در میآورید. مستقل از اینکه چقدر مانند رهبری عقیدتی خود دم از مبارزه بزنید و واژه های شاعرانه و رادیکال بکاربگیرید.
قصد نگارنده از این نوشته نه پاسخگویی به یاوه های یک خودشیفته دستساز رجوی است. بلکه همانطور که به یک همپالگی اش که تلاش میکرد دنباله رویش از مسعودرجوی را با بهانه
توجیه کند(شما را بخدا عمق فاجعه غرق و ذوب شدگان در کلیشه های رجوی را میبینید؟) ، گفته شد:
برای روشنتر شدن این امر است که مبارزه با رجوی و رجویسم باید از طرفی تا نابودی این فرقه خطرناک اسلامی-استالینی ضد تاریخی که قصد دارد با پر رویی افکار داعش را اینبار با کمک نئوکانهای آمریکایی-عربستانی-اسرائیل در کاغذ طلایی چپ نمایی به ایرانیان تحمیل کند، که بعد از شکست و نفی شدن توسط مردم ایران ابتدا توسط صدام حسین و سپس اسرائیل و عربستان و نئوکانهای آمریکا جهت نابودی ایران و ایرانی بخدمت گرفته شده، از صحنه سیاسی ایران و استقرار یک حاکمیت کاملا دمکراتیک ادامه یابد. مبارزه ای که حضور شیفتگان دربارش که آب به آسیابش میریزند، دیگر دلیل ادامه و استمرار آن است.
والا اگر مسئله محدود به مسعودرجوی جدای از حامیان ضد ایرانیش بود، نه او و نه مریدان جدا شده و نشده او در مقایسه با عظمت جنبش مردم ایران که روزانه در صحنه داخلی کشور پیش میبرند حتی ارزش یک عطسه بز را نیز ندارند چه برسد به پاسخگویی. و درچهل سال گذشته نیز دیده ایم که از نظر مردم ایران بسیاری خارجه نشین ها نیز چنین ارزشی برایش نداشته اند. بله البته که این ذوب شدگان در ولایت رجوی همچون خودش توجیه حضور در راحت غرب را باید با خیانت خواندن “بداخل رفتن” بپوشانند تا پرورندان خود شیفتگی خود را در خارج کشور در قالب توصیفات رجوی، را مبارزه بخوانند. ضمنا لازم نبوده است که برای جلوگیری از سوء استفاده های رجوی شخص سیامک نادری آنگونه که واقعا هست مورد بررسی قرار گیرد. اگر در خانه کس است یک حرف و اشاره ای بس است.
برای مثال براستی باید از این عالیجناب خود شیفته، “حقیقت محض”، که با سرمشق از رهبری عقیدتی اش مسعود رجوی فتوا داده که:
منظورش این است که حرف رجوی که گفته، مجاهدینی که به ایران رفته اند مزدور رژیم هستند. و خانواده های مجاهدین که برای دیدارشان میایند مزور هستند…
سوال کرد، ممکن است بفرمائید عالیجناب حقیقت محض، حرفهای رجوی که در مورد شخص جدا شده! شما که بعضی از آنها در زیر آمده و غلط نیست کدام است؟:
- مزدور وزارتی سیامک نادری
- آخر خنزیر بریده مزدور، تو که مدعى هستى توى مجاهدین تو را شکنجه کرده اند، چرا در اشرف به تیف آمریکایى ها نرفتى؟ چرا ۸ سال پیش در همین روزها در اواخر آذر ۱۳۸۸، دسامبر ۲۰۰۹ که مالکى براى بردن مجاهدین چندین اتوبوس فرستاده بود و همه رزمندگان ارتش آزادیبخش آزادانه در خیابانهاى اشرف مى چرخیدند سوار یکى از این اتوبوس ها نشدى و گورت را گم نکردى که خودت را خلاص کنى؟
- چرا در این همه مصاحبه هاى انفرادى که با آمریکاییها و سپس در لیبرتى با کمیساریا داشتى یک کلمه از این «قتلهاى زنجیره یى» و «شکنجه ها» و «عدم رسیدگى هاى پزشکى به خودت» نگفتى که همانجا بفرستندت خارجه؟ چرا در یکى از بازدیدهاى روزانه یونامى و کمیساریا در لیبرتى نرفتى جلو بگویى آقاجان اینها مرا شکنجه مى کنند. (همانجا)
- سیامک نادری – راز یک اسکیزوفرنى اپیدمیک واگیردار!
· روانپریشی و مالیخولیای سیامک نادری
· سیامک نادری مزدوری با دعاوی مضحک درمقابل جنبش دادخواهی و مجاهدین
· تخم و ترکه حقیر ابلیس
· خودفروختگان به وزارت بدنام را عاقبتی جز ننگ و روسیاهی نیست
· تراوشات مالیخولیایی یک مزدور نورسیده وزارت اطلاعات
· «حقیقت مانا » حاصل جمع روان پریشی و خودفروشی
· تواب تشنه بخون
· مزدوری یک خائن خودفروخته
- بریده مزدور یا به قول خودش «جاندارى» که از سال ۱۳۸۵ بارها حکم اخراج گرفته
عالیجناب، با آی دزد آی دزد کردن نمیتوان از فریاد آی دزد مسعودرجوی خلاص شد، باید مسعودرجوی را از روح و روانت، با فاصله گرفتن از همه کلیشه هایش خارج کنی. نباید بعد از رها کردن خود از اوین با حربه های کثیف رجوی و با پا گذاشتن بر سر همرزمان خودت و زمانیکه کماکان شیفته و عاشق زوج رجوی هستی، حتی درک کنی مسعودرجوی از تو طی نزدیک به چهار دهه چه ساخته است، و برای خودت آلاف و اولوف مبارزه بطلبی. برای روشن شدن موضوع برای خودت به آنچه خودت در سایت خودت بعنوان افتخار و “بخشی از به اصطلاح مبارزه ات”!! با رجوی نوشته ای توجه داده میشود تا کمکی باشد به فهم اینکه هنوز هزاران مایل با خروج کردن بر رجوی فاصله داری. و تا کجا و تا چه عمقی هنوز حامل کلیشه های ایدئولژیک رجوی هستی.
تو با 35 سال حضور در فرقه رجوی با وجود اینکه صدها بار نوشته ای سازمان فقط و فقط مسعودرجوی است وانمود میکنی که نمیدانی که در سازمان (حسام)حسین شهید زاده ها، احمدواقف ها، مهدی ابریشمچیها که هیچ، حتی مسئول اولهای کذایی نه تنها هیچکاره هستند که نمیتوانند کوچکترین اقدامی مستقل از دستور مستقیم مسعودرجوی و مریم رجوی انجام دهند؟ چرا خودت را به این ندانستن میزنی و تلاش میکنی که همه ضرب و شتمهایی که در مورد تو ودیگران انجام شده را ماست مالی کنی که شکنجه نبوده بلکه مرز رد کردن بوده است، و باید به خواهر مریمت اطلاع دهی تا بداند که مجاهدینِ “بد-احتمالا خودسر” چه کسانی هستند؟ این توهم و این میزان هضم و ذوب شدن در ولایت رجوی تا کجا؟ چرا حتی تلاش برای کشتنت!! را به “یاران شمر” منتسب میکنی که باید به اطلاع شمر(خواهر مریم) برسد تا او که حتی اگر یک پشه در آسمانش میپرد را میداند و باید بداند را توسط این مجاهد لم یرتابو(سیامک زندانی سیاسی!) مطلع کنی تا آسمان پر از شکنجه او پاک و پاکیزه بماند! چرا اینقدر خودت را به … میزنی و حسین شهید زاده هایِ مریم پاک را از جنایاتش منزه جلوه میدهی؟ آیا اینها عمق عوارض سندرم استکهلم[1]سندرم استکهلم (به سوئدی: Stockholmssyndromet) پدیده ایست روانی که در آن گروگان حس یکدلی و همدردی و احساس مثبت نسبت به گروگانگیر پیدا کرده و در مواقعی این حس وفاداری تا حدی است که از کسی که جان، مال و آزادیش را تهدید میکند، دفاع نموده و به صورت اختیاری و با علاقه خود را تسلیمش میکند. علت این عارضه روانی عموماً یک نوع مکانیزم دفاعی دانسته میشود. نیست؟ که اینگونه مینویسی؟
شما و نه دیگر بریدگان از مبارزه اما ذوب شدگان در ولایت رجوی نیستید که کلیشه “هرکس به ایران رفت مزدور است” را اختراع و فریاد میکنید. بلکه این مسعودرجوی است که از درون و از گلوی شمایان فریادش بیرون میآید. وشما اینگونه با آی دزد آی دزد کردن (بریده و مزدور خواندن همرزمان) و خنجر زدن از پشت به آنها، آی دزد آی دزد کردن (بریده و مزدور خواندن خودتان) توسط مسعود رجوی را بقیمت ترور سیاسی دیگر مجاهدین، خنثی کنید.
آیا میشود برای خودتان و برای افکار عمومی روشن کنید و توضیح دهید که طی دهها سال حضور در تشکل ننگین رجوی، کدام روزش مبارزه بنفع مردم بوده است. و مکانیزم این مبارزه که بنفع مردم را تشریح کنید؟ آیا هر ثانیه که در این تشکل بوده اید به تمام و کمال بر ضد عالیترین منافع مردم ایران و در خدمت صدامها، سپس اسرائیل و عربستان وآمریکا نبوده اید و نبوده ایم؟ چرا حاضر نیستید با فاصله گرفتن از کلیشه های ایدئولژیک مسعود رجوی (منافع خاص الخاص رجوی و نه هیچ کس دیگر) این مسئولیت خیانت 40 ساله بر ضد منافع مردم ایران را به سهم خود برعهده بگیرید؟ و کمی شرم کنید.
حداقل شما، و تمامی کسانیکه مانند شما در داخل کشوردر سالهای بعد از انقلاب به دام مسعودرجوی افتاده اند و به این مسیر کشیده شدند، در صورت بخشیده شدن توسط مردم ایران، نه “مبارز” بلکه “مبارزین به تقصیر” بیش نیستند. هرچند که دهسال هم در اوین شکنجه شده باشند.
چرا که در خوش خوشان فاز سیاسی (جذابیت مد بودن مبارزه) که سر سوزنی نیز نه از سیاست و نه از تشکیلات و قوانین حاکم بر مناسبات تشکیلاتی و نه حتی از عواقب و آینده مبارزه تروریستی که رجوی یک تنه برای همه رقم زد… چیزی بدانید، بدون اینکه کمترین کنترلی و درکی برسیاستها و مسیرها و تصمیمات و نتایج آن داشته باشید بوده است. که بیشتر خوش خوشان سرگرمیِ کوه رفتن و فعالیتهای جذابِ مختلط و تخلیه انرژیهای فوران کرده در اثر انقلاب ضد سلطنتی و در ادامه تعصب تشکیلاتی بوده است. ضمن کشیده شدن کورکورانه بدنبال خواسته های قدرت پرستانه رجوی به ایستادن در مقابل “انتخاب مردم” (دمکراسی) در آن مقطع تاریخی بدون درک دسرستی از دمکراسی، عالی ترین ضدیت علیه دمکراسی را مبارزه خوانده اید. مهمتر و فاجعه آمیزتر اینکه مسعودرجوی یک تنه، یک شبه، رژیم دمکراتیک (بمعنی آنچه انتخاب مردم است) را از جانب 32 میلیون ایرانی (جمعیت آنزمان کشور) با باطل کردن آرایشان ضد دمکراتیک خوانده و اعلام کرد که باید با آن مبارزه مسلحانه کرد!!! مردمی که خود رجوی کشورشان را به صدامها و … روزانه میفروشد. و صدها هزار نفر را اینگونه به کشتن داد و شمایان بی خبر از دنیا در چنگال رژیمی که متکی بود به امثال خودت در سمت خودش، بلایی که شاهد بودید را بر سرتان آورد. چرا که جوانان ایران همگی در این کانتکس(محتوا)، بخشی جذب رژیم و بخشی جذب گروهها شدند و هر طرف بهره خود برد.
و این شما نبودید که مثلا مبارزه مسلحانه و تروریستی را با همه عواقب آن پذیرفته باشید و بعد بدان وارد شوید. به همین دلیل شمایان مبارزین به تقصیر هستید. تقصیر شما این بوده که یکی دیگر تصمیم گرفته بدون اطلاع و آگاهی و اراده شما، زندانی، شکنجه و بسیاری اعدام شوند و این انتخاب شما برای ورود به این جنایتی که رجوی مرتکب شده و شما بهایش را پرداخته اید نبوده است. برعکس تمامی سربازان اسیر شده در هنگام دفاع از کشور که به مجاهدین پیوستند (با فریب دستگاه اطلاعاتی عراق) صدبار بیشتر از شما مبارز هستند چون بازگشت قهرمانانه به کشور را به ورود به مبارزه انتخاب کردند که بسیاری هم به بعد از شناخت رجوی به میهن بازگشته اند. بنابراین:
یک: همه سختیها و شدایدی که در اسارت تحمل کرده اید نشانه حقانیت راهی که کی شده و همانطور که طی 40 سال در درون فرقه تجربه شده، نیست.
دو: نشانه مبارز بودن نیز نیست. چرا که که کل مسیری که درفرقه ننگین رجوی در آن قرار داشته ای و داشته اند و داشته ایم بر ضد عالیترین منافع مردم ایران و حتی منطقه بوده است.
سه: تشکلی را با هر ثانیه ماندن در آن نمایندگی کرده و رهبری خائن آنرا تائید کرده ایم که خود با ادعای آزادیخواهی و… اگر نه کمتر حتی بیشتر از حاکمیت موجود، ضد آزادی، ضد دمکراسی، به لجن کشاننده هویت و کرامت مستقل انسان، شکنجه گر، آدم کش، وطن فروش، فاسد الاخلاق، بزدل مبارزاتی، زن باره، قدرت پرست بوده و هست.
حالا اگر کمی با نگاه منصفانه از منظر مردم ایران بخود و اعمالمان و نه قصد وآرمان نگاه کنیم، کمک میکند تا از این خودشیفتگی که دیگران نیز در دافعه جنایات رجوی بدان پرو بال میدهند، خارج شد. مگر همین مسعود رجوی نبود که امثال تو را به خاطر حکایتهای “اسکان” در زندان اوین بر علیه خمینی و … میشوراند؟ اسکانی که رجوی مدعی بود برای شکستن زنان بوده؟ آنوقت خودش برای شکستن زنان مجاهد در همان قرار گاه اشرف با مدیریت (…) مریم رجوی در حال شکستن زنان مجاهد در شب زنده داریهایش بوده؟ مگر به چشم ندیدی که برای همین شب زنده داریها، مناسبات مجاهدین را به کلوپ همجنس گراها(در میان زنان و مردان) و بچه بازهایی که بجان فرزندان مجاهد افتاده بودند تبدیل کرده است؟ این بوده مناسباتی که من و تو و ما در آن بودیم. هیچ جای افتخار ندارد.
نگارنده از دست همین میرحبیب فرمانده ات، و کثافتکاریهای اخلاقیش در تشکیلات عاصی بودم. از زنان فعلا نام نمیبرم. همین حسام همچون رسول (محمد مرادی نسب) شکنجه گر، حداقل ده بار اعلام بریدگی کرده. مهدی حسینی همان روزهای اولی که به عراق آمد و نگارنده در ستاد لشکر بود نوشت و داد که در زندان خیانت میکرده، رجوی دستور داد بگذارندش فرمانده دسته، حالا برای پاک کردن خودش، تو را شکنجه میکند، و برای تو ادای مجاهد بودن در میآورد. در صورتیکه عامل مریم رجوی برای خرد و له کردن و حتی آنگونه که خود نوشته ای برای از میان برداشتنت بود. درست نیست همین شیوه مهدی حسینی ها را دربیرون تشکیلات علیه دیگر جدا شدگان اعمال کنی. چه نیازی هست که خود را الان هم به مسعودرجوی اثبات کنی؟
عالیجناب “حقیقت محض” و سوپر انقلابی شکنجه شده در دو نظام (اوین و قرارگاه اشرف) خام خیالانه و ساده اندیشانه در اوج سندرم استکهلم زمانیکه شکنجه های مریم رجوی توسط ژیلا دیهیم ها (حسام در نقش هویج و ژیلا در نقش چماق) رویت پیاده میشود، برای حسام (حسین شهید زاده) پپسی باز میکنی که او در شکنجه هایت دخیل نبوده است!! مگر مدعی نیستی که در زندان اوین شکنجه شده ای، مگر حکایتهای هزاران شکنجه شده زمان شاه را نشنیده ای که شکنجه گرها همواره از دو قسمت تشکیل میشوند یکی میزند با نقش(چماق) یکی قربان صدقه ات میرود با نقش(هویج). چقدر این سندرم استکهلم فرد باید قوی باشد که مرتب از رابطه عاشقانه با هوشنگ دوکانی که خیلی دوستش داشته است نام ببرد. آنجا که نوشتی:
سندرم استکهلم (به سوئدی: Stockholmssyndromet) پدیده ایست روانی که در آن گروگان حس یکدلی و همدردی و احساس مثبت نسبت به گروگانگیر پیدا کرده و در مواقعی این حس وفاداری تا حدی است که از کسی که جان، مال و آزادیش را تهدید میکند، دفاع نموده و به صورت اختیاری و با علاقه خود را تسلیمش میکند. علت این عارضه روانی عموماً یک نوع مکانیزم دفاعی دانسته میشود. از آنجایی که این سندرم برای همه گروگانگیرها و گروگانها پیش نمیآید. هر سندرمی علائم و مشخصاتی دارد و سندرم استکهلم هم از این قاعده مستثنا نیست. درحالیکه با توجه به نظرات متفاوت محققان، فهرست روشنی در این مورد وجود ندارد اما میتوان برخی از آنها را برشمرد: یک: احساسات مثبت قربانی به گروگانگیر یا زندانبان . دو: احساسات منفی قربانی نسبت به خانواده، دوستان و مقاماتی که سعی در نجات آنها دارند و موفق هم میشوند. سه: پشتیبانی از دلایل و رفتارهای گروگانگیر چهار: احساسات مثبت زندانبان یا گروگانگیر نسبت به قربانی پنج: رفتارهای حمایتی قربانی در زمانی کمک به زندانبان.
البته کسی منکر تفاوت افراد نیست، ولی مسئله مهم این است که همانگونه که تو برای خودت نقش و مسئولیت تمام در جنایات رجویها نمیبینی برای او هم نمی بینی، همانگونه که او را از سیستم جدا میکنی، خودت را نیز از سیستم جدا میبینی.
شک نیست که اگر مسعودرجوی ترا لایق مهدی حسینی شدن میدانست و آنگونه که التماس میکردی که هستی و به خود شیفتگی تو راه میداد. بسیار از مسیر مهدی حسینی ها جلو میزدی. چرا که در همانجا زیر شکنجه هم نوک میدادی که من از جنس خودتان هستم. و با مزدور خواندن خانواده های دیگر همرزمان مجاهدت از دژخیمان رجوی سبقت میگرفتی. و مزدور خطاب کردن خانوادهای مجاهدین را “منافع مسعود رجوی میخواندی” که نمیخواستی سر سوزنی به آنها لطمه بخورد. اینها نوشته های خودت است.
میبینی چگونه با مزدور خواندن خانواده دیگر مجاهدینی که کنار دستت بودند همان نقش مهدی حسینی ها را برای رجوی ایفا میکردی. سیامک آیا تو که در آلبانی بخاطرمنافع حقیر و پستی همچون آمدن خواهرت بداخل استارتگاه رجوی میپذیری بجان خواهرت سگ بیندازند و اینگونه همرزمانت را با مزدور خواندن خانوادهایشان فروخته ای، در اوین زیر شکنجه و اعدام چه کارها کرده ای؟ میبنی رجوی حتی تورا هرچه کردی لایق مهدحسینی شدن و شکنجه کردن دیگران هم نیافته است.
در مورد حسام هم نباید خودت را به ندانستن بزنی، چون اگر رجوی میخواست همان حسام سرت را از بدنیت جدا میکرد، البته اگر از نظر رجوی “مجاهد” بود!!!! و میخواست مزدور نباشد!!! آنچه تو نیز اصرار میکردی نیستی!!! این میزان از فصل مشترک با رجوی است که در بیرون اینگونه بصورت آنتاگونیستی و حار تو را بجان این و آن میاندازد و نمود پیدا کرده است.
این سندرم در ترکیب با توهم و خود شیفته گی، شدت یافته، تو را از درک ساده ترین مسائل باز داشته است. چنانکه اسامی شکنجه گران مسعودرجوی را در لیست شکنجه شده ها نوشته ای. برایت هم در فیس بوکت یادداشت گذاشته شده که شاید بخود آیی ولی آشکار بود که توهم و هپروت (عالیجناب حقیقت محض) بودن اجازه نمیدهد.
آیا نباید کمی به این خود وحشی شده توسط دستگاه رجوی دهنه زد؟ رجوی که مجید معینی (معروف به آقا) را از زندانیان زمان شاه است، 40 سال است در تشکیلات کاری جز بیل زدن به او نمیدهد و و با بیش از 55سال سابقه حذف مطلق است. و هیچگاه تحت مسئولی نداشته است. و هنگام بیل زدن بجای یا “علی” یا “مسعود” میگوید (باورنمیکنی از اسماعیل یغمایی بپرس) و رجوی از او همچون دیگر وحوش تحت نام زندانیان زمان شاه، مانند میمون خیمه شب بازی برای تحمیق امثال تو، یک روز لباس آخوندی به او میپوشاند، یک روز پیش نماز عراقیها میگماردش، یک روز برایش نوحه سرایی میکرد، و یک روز نیز بعنوان نفوذی و تحت پوش شکنجه شده به سلول شما شکنجه شده ها میفرستاد و اینگونه تو و امثال تو را به بازی میگرفت را از فرط ذوب بودن در کلیشه های رجوی نمیتوانی درک و فهم کنی؟ و اینگونه در توهم خود را همتراز یک “مبارز” نستوه دیگرِ شکنجه شده، مبارز تلقی میکردی و میکنی.
از جمله علیرضا محمدزاده (مراد) که از اعضای ضد اطلاعات رجوی جنایتکار بود. نادر ثانی ایضا، و…
فاجعه بارتر اینکه برای بزرگ خیانت کار،به مریم رجوی، نه پپسی، که سفره حضرت عباس انداخته ای و جایزه نوبل دفاع از حقوق بشر و ضد شکنجه اعطاء میکنی؟ که بیاید و ناله هایت را گوش کند و همچون مهدی حسینی بودنت را مهر کرده نجاتت بدهد؟ واقعا اگر یهودیان حاضر در آشویتس به درگاه هیتلر دخیل بسته و از نقض حقوق بشر توسط گشتاپو شکایت میبردند چه نامی برآنها میگذاشتی؟
ترورسیاسی خانواده های مجاهدین توسط سیامک نادری برای خوشرقصی برای رجوی
برای درک عمق سندرم استکهلمت شاید لازم باشد از خودت سوال کنی، چرا طی چهل سال گذشته رجوی هیچگاه در تشکیلات از هیچ مجاهدی نخواست که اثبات کند کینه خمینی و لاجوردی دارد؟ بلکه از همه میخواست هر روز و هر ساعت اثبات کنند که مزدور هستند، بریده هستند، فساد اخلاق دارند، موضع طلب، خیانتکار، بدکاره و… هستند، تا مسعودرجوی و مریم رجوی اثبات شوند؟ خودت مگر ننوشتی:
جدی؟ کار خوبی نیست؟ میبینی؟ مریم رجوی بجان خواهرت سگ میانداخت، آنوقت تومینویسی:!!
چرا حرفی نداشتی؟ واقعا چرا؟ چرا زیر دست رجوی و برای خوشآیند او در اشرف و آلبانی همرزمانت و خانواده های آنها رابا تروریست خواندن با تائید کلیشه دروغین رجوی میفروختی؟ چه چیز میخواستی بدست آوری که رجوی نمیداد؟مگر همه کسانیکه خودت را و بقیه مجاهدین را در تشکیلات شکنجه میکردند مبتنی بر همین مارک نبود که مزدورند و …؟ آیا این چراغ سبزی بود برای پیوستن به جرگه آنها؟ آیا مقبول رجوی بودن جز این بود که مانند مهدی حسینی ها سر از شکنجه گری در بیاوری؟ این بود آنچه میخواستی؟ این میزان خود باختگی و و خود شیفتگی و ذوب شدن در ولایت رجوی برای کدام منافع حقیرت بوده است؟ چرا وقتی مدعی هستی بیست سال شکنجه ات کردند و میخواستند با قرص بکشندت، نمیخواستی “ ﺣﺗﯽ ﯾﮏ ﭘُرز وﻧﮫ ﺣﺗﯽ ﯾﮏ ﺳرﺳوزن، ازﻣﻧﺎﻓﻊ ﺷﻣﺎ (مریم رئیس آشویتس رجوی) ﮐم ﯾﺎ ﺣذف شود “.
چرا نمیفهمی و نمیفهمیدی که در تمام مدتی که حقیرانه تلاش میکردی به رجوی ثابت کنی مبارز هستی، ضمن تائید همه جنایات و خودفروشیهای رجوی، اولا او را ملاک و معیار تعین مبارز و مجاهد می انگاشتی. در ثانی و در نتیجه ضمنا ثابت میکردی که همه سیاستهای او از جمله همه جنایاتش علیه خودت و خانواده ها و درست است.
منافع مریم رجوی که بزبان خودت گفته ای از آن با جان و دل دفاع میکردی مگر، خیانت به کشور، تروریسم، شکنجه و قتل و اقدام به قتل، نبوده است چرا میخواستی از این منافع دفاع کنی؟ چــــــــــرا؟ تفاوت خودت با رضا کیوانلو که خودت نوشتی به خودت گفته چرا اینقدر ذلیلانه شکنجه ها را تحمل میکنی؟ آنهم با التماس به رجوی؟ راستی رجوی از کی بد شد؟ که دیگر باید با او مبارزه میکردی؟
جدا شدن نگارنده نه بخاطر سگ انداختن به روی خواهرم یا شکنجه خودم. و یا التماس به اینکه بپذیرد من مبارز و سیاسی ام. هیچگاه در تشکیلات شکنجه یا کتک نخوردم. بلکه بخاطر زندان وشکنجه امثال تو بود که جدا شدم. گفتم من مجاهدم شما دیگر مجاهد نیستید مبارزهم نیستید، حتی نمیتوانید ادعا کنید که مبارزید. همه را رو در روی خود رجوی و نسرین وکل ستاد گفتم. و خواستار ترک سازمان شدم. وقتی ترتیب اثر ندادند نوشتم و زدم به تابلو عمومی قرارگاه. به همین دلیل به دهسال زندان محکوم شدم. و در اولین فرصت فرار کردم. بله از نظر تو و مرشدت رجوی من مزدورم.
بله کسی که میخواهد در مقابل اتهام رجوی که “سیامک تو بریده هستی” از رجوی مدرک مبارز بودن بگیرد مجبور است بعد از به خارج (بویژه به اروپا!!) آمدن در خارجه راهنمای چپ بزند. تا اتهامات رجوی را روی خودش کمرنگ کند چون هنوز سایه اتهامات بر سرش هست. چون مشکل درونی است. کسی که به مبارز بودن خود شک نداشته باشد که به رجوی خائن و بزرگ بریده که خود را با شب زنده داری با زنان مجاهد میکشید، برای تائید مبارز بودنش التماس نمیکند. به رجوی میگوید تو خائن هستی. تو مبارز نیستی. نگذار بیش از این وارد شوم. به خود آی.
چرا اینقدر توابانه و حقیرانه تابع نعل بل نعل منطقهای ننگین رجوی مانند تروریست خواندن خواهران و برادران و مادران و پدران دیگر مجاهدین مانند خودت که در کنار دستت بودند را با ترور سیاسی خانواده ها مهر میکردی!!! رجوی را در خودت میبینی؟ که چگونه از گلوی تو کلیشه هایش را فریاد میکند؟
با وجود اینکه میدانستی اینها مارکهای خائنانه ای است. چون خودت بلافاصله نوشتی:
ننگ و شرم باد بر رجوی دجالگر و دروغگو وجنایت کار که به خانواده های مجاهدین برای جلوگیری از دیدارشان با مجاهدین مارک مزدور میزد و آنها که این مارک را در درون و بیرون فرقه مهر تائید میزنند و تیغ رجوی جلاد را علیه مجاهدین جدا شده تیز میکنند.
مریم رجوی سگ بجان خواهرت میانداخت، خودت را شکنجه میکرد، تلاش کردند بکشندت اما تو آنگونه که خود نوشتی کماکان ریتم من عاشقم، عاشق مسعود و مریمم میگرفتی. نگاه کن:
لابد عاشقی همچون تو را لایق خود نمیدیده است. عالیجناب حقیقت محض! رجوی از کسی کینه علیه رژیم نمیخواست. مشکل فرعونیت و قدرت پرستی رجوی بعد از شکست کامل پی در پی در رویارویی با مردم ایران، در جنگ تمام عیار با اعضای مجاهدین بود که آنها را رقبای قدرت پرستیش میدانست و برای همین باید قتلعام میشدند. توجه کن خودت نوشتی:
واقعا به چه زبانی باید تلگرام میکردی که خانواده های مجاهدین مزدوران رژیم هستند؟ عبرت انگیز نیست؟ تو مدعی کینه به رژیم هستی، رجوی میزدت که اعلام کینه کنی به رژیم!!! واقعا سیامک از این تناقض چه میفهمیدی؟ نگفتی بابا من که دارم میگم ولی چرا دوباره میزنند که همان را که میگم بگم؟
اما تو که غرق در ولایت رجوی بودی، و دچار سندرم شدید استکهلم متوجه نبودی که، رجوی نه از تو بلکه از هیچ کس کینه به رژیم نمیخواست. او میخواست که خود اعلام کنی فاسد الاخلاق هستی، همجنس باز هستی، در زندان خیانت کردی، تیر خلاص زدی، به زنان مجاهد در زندان تجاوز کردی، همه را لو دادی و بقول رجوی لوش و لجن بر سر و رویت میریختی تا زهر نیش قدرت پرستیت در مقابل قدرت پرستی او خنثی شود و تا فرعونیت مسعودرجوی احساس تهدید نکند. ولی تو در مقابل وقتی از مجاهد بودن، از کینه به رژیم، از شکنجه های زندانت و سختی های زندان حرف میزدی عملا از نظر مسعود رجوی برای خودت سری در سرها میخواستی، برای خودت سابقه مبارزاتی میساختی یا آنرا برجسته میکردی، رجوی در دلش میگفت:” سیامک … خودتی! نه عشقی در میان است و نه کینه ای، برای همین بود که میزدنت که قبول کنی یک پاسدار هستی و عاشق خمینی و با گفتن مرگ بر خمینی خودت را غسل تعمید بدهی ولی تو اصرار داشتی که بدون پرداخت بها نیز “مهدی حسینی” هستی و او قبول نداشت و برای لم یرتابو شدن!!! باید اینکارها را میکردی.
یا نوشته ای:
میبنی رضا کیوانلو که دچار سندرم استکهلم نیست چه واکنشی دارد؟ اگر نتوانسته اسم سندرومت را بگوید ولی همه محتوا را گفته است. عقل کل! رجوی که مجاهدین را چهار دهه زیر شکنجه های فیزیکی و روحی و روانی نبرد که علیه خودش تحریک کند، او با اینکار در وجود آنها بویژه امثال شما بطور خاص کلیشه های ایدئولژیکیش را میکاشت. و تو براستی تا آخرین لحظه با وجود همه آنچه در آشویتس رجوی بر تو کردند، عاشق هیتلرش بودی. حال نیز که در ظاهر خارج شده ای، تمامی فرهنگت و ادا و اطوارها، آیه نوشتنها و کد آوردنهایت و چپ زدنهایت، فرهنگ و زبانت و کینه کشی هایت علیه به اصطلاح رژیم چیزی نیست جز وانمود کردن به خودت و تلگرام کردن به رجوی که
“بخدا قسم مسعود رجوی عزیز، آنچه میگفتی نیستی والله هستم و آنچه میخواستی باشم، بوده ام”.اگر باورت نمیشه، بینه من اینکه: “خانواده های مجاهدین و همه جدا شدگان و همه منتقدین تو مزدور هستند!” باور کردی؟
به همه مقدسات قسم اگر تمامی نوشته هایت را خلاصه کنند میشود جمله بالا.
بله تو یک عکس العمل هستی همانگونه که دیگر همپالگیهایت اینگونه اند. هرکدام در این واکنش تلاش میکنند خودِ واقعی را پنهان و وانمود کنند که برعکس آنچه رجوی میگفته است خیلی انقلابی هستند. البته منظور نیست که ما حرف رجوی را تائید کنیم. نه حرف این است، رجوی باهوشیاری ضد انقلابی کاری کرده که فرد در اثبات انقلابیگری خودش کلیشه های رجوی را بکاربگیرد. و هرچه تیزتر و تندتر آنها را تکرار کند تا به خیال خودش باطل بودن مارکها و اتهامات رجوی علیه خودش را اثبات کند. این از هوشیاری آن ضد انقلاب وطن فروش است.
تمامی دعوای تو در مقابل همه جنایات رجوی درحق مردم ایران و ایران، و مجاهدین، دیگر مبارزین کشور و کردهای عراق و… و خدماتش برای عراق و اسرائیل و عربستان و نئوکانهای آمریکا در این خلاصه شده که:
“من (سیامک نادری) نه تنها خمینی چی نیستم، پاسدار نیستم، بلکه ضمن تائید همه کلیشه هایت و مزدور خواندن دیگر خانواده ها، [و بسیاری از این “انقلابیگریهای”!! ننوشته ات و یا نوشته ات که ما نخوانده ایم] …درست است و من از آنها مراقبت میکنیم که خدشه ای به آنها وارد نشود ولی مرا به مریدی خودت، به عاشقی خودت قبول کن و قلاده عاشقی را بر گردنم بینداز”. میبینی؟ همه دستگاه فکری سیاسی و ارزشگذاریت عینا دستگاه رجوی است.
مگر ننوشتی:
ادعای آزادی خواهی سیامک نادری از آنجا که میشناسمت، خواهی گفت ما نسل فدا و عاشق آزادی بودیم!!! این لاف ها را همه کسانیکه در دستگاه رجوی بوده اند بویژه تو، برای امثال نوری علاء ها و خارجه نشینها میتوانند بزنند، نه برای کسانیکه دستی در آتش داشته اند. چون باید در قبال این ادعای دروغین و خود فریبانه به این سوال پاسخ دهی که:
در تمامی دوران 35 سالی که در تشکیلات بودی کجا کلمه ای در رد سیاستهای رجوی زده ای. کجا “در درون” این تشکیلات عشق به آزادی نمود داشته؟ فریاد وا آزادییت کجا بوده است؟ با اینکه مسعود و مریم رجوی بجان خواهرت سگ میانداخت و جنایتکاران نئوکان آمریکا، جانیان عربستانی، و قاتلین فلسطینان را گرامی میداشت، کشور را به صدام میفروخت، ایرانیان مدافع اشغال کشور را در مرزها گشت (با همکاری و بدست ما و شما)، کردکشی کرد، هزاران ایرانی طرفدار رژیم را ترور کرد، در درون تشکیلات بسا بسا بدتر از رژیم آزادی و آزاده کشی براه انداخت، کجا به این سیاستها خائنانه انتقاد کرده ای؟ ولی تو مدعی عشق به آزادی هستی؟!!!!! چرا سی سال قبل جدا نشدی؟ چرا بیست سال قبل جدا نشدی، چرا دهسال قبل جدا نشدی، چرا؟؟؟؟؟ این میزان از ظرفیت دیکتاتور پذیری و عشق به دیکتاتور را نمیتوان “عشق به آزادی” نامگذاری کرد. این همان سندرم استکهلم است. این همان یک جوهر بودن با خود رجوی و دیکتاتور است. که مختص فقط تو نیز نیست.
روح خبیث رجوی آنقدر در عماق تو و امثال تو رسوخ کرده است، که تو را به وقاحتی از نوع رجوی وا میدارد. زمانیکه خودت 35 سال انگشتت روی ماشه جنایات رجوی بوده است به یک زندانی سالهای 60 که اساسا معلوم نیست سیاسی بوده یا نه و او را در اوین به تیر خلاص زدن وادار کرده اند، چپ نمایانه و برای شستن دستان کثیف خودت و امثال خودت از جنایاتی که برای رجوی و در عشق به رجوی و همراه رجوی مرتکب شده است، میتازی و از ترور سیاسی و شخصیتی دوباره او برای خودت نمد انقلابیگری میدوزی؟ ننگ و نفرین بر این رجوی صفتی. این خوی حیوانی مسعودرجوی نیست؟ کمترین شرافت انسانی نه مبارزاتی ایجاب میکند که قبل از هرکس دیگر رو به مسئولیت خودت تیغ کشی کنی. آقای مهدی معمار پوری که نمشناسم، صدها بار به فرصت طلبان خودشیفته ای همچون تو شرف دارند. آقای معمارپور بغایت مسئول که در مقابل چشم و نگاه جهانی بی بی سی به عمل خود شرمگینانه اعتراف و از خود انتقاد میکند صد بار به خود شیفتگان هم پرونده جنایات رجوی شرف دارند.
جوابت به مردم ایران در قبال حضور 35 ساله در تشکیلات جنایتکار رجوی چیست؟ همه جنایاتی که رجوی علیه مجاهدین اعمال کرده و میکند، به هیچ وجه توجیه کننده مسئولیت پیروان این جانی نیست و نمیتواند باشد. بجای پرداختن خودنمایانانه ناشی از اوج خود شیفتگی رجوی گونه و پرداختن به دیگران نباید ابتدا و قبل از همه به مسئولیت های خودت در قبال مردم ایران جواب بدهی؟ اول خودت را در دادگاه مردم محاکمه بکن، بعد بعنوان شاهد در دادگاه محاکمه مسعودرجوی و دیگران شرکت کن. مگر ننوشتم نکنه تو هم خودت رو از جنس دیگری میدانی؟؟؟؟ چون اگر روی مسئولیت خودت متمرکز شوی، آنوقت مجبوری که به مسیری که آمده ای و سیاستهایی که منجر به اینهمه جرم و جنایت انجام شده است و امثال تو بخشی (35 ساله) از آن بوده ای، بپردازی. و بخوبی ببینی که لزوما بدنبال شعارهای آرمانی رفتن، هیچ فرد را از اشتباهات و پاسخگو بودن در قبال خواست و انتخاب مردم (حتی وقتی برخلاف خواسته ها و آرمانهای من و تو …است) معاف نمیکند. تا کمی عرق شرم بر پیشانیت بنشیند تا از اینهمه فرافکنی رجوی گونه، فاصله بگیری. بی خود نیست که همه امثال تو، این میزان وقاحتِ در لاپوشانیِ مسئولیتشان در قبال مردم ایران را همچون رجوی، با ترک تازی و ادعا و اطوارهای ضد رژیمی توجیه و لاپوشانی میکنند.
تا آنجا که به جنایات رژیم برمیگردد به اعتبار واکنش مردم ایران نسبت به تشکل رجوی (در تمامیت آن در سیاست، در تشکیلات، در ایدئولژی در اخلاق در وطن پرستی، در وطن فروشی، …..) هیچ ربطی به من و تو و امثال تو و البته همه کسانیکه در این تشکیلات بوده اند ندارد. چون خود شریک جرم هستید و هستیم. حداقل کمی در مقابل مردم ایران شرم کن. و از شیوه های مسعود رجوی برای ترور سیاسی همرزمانت که به ایران میروند بمنظور پاک کردن دستانت از جنایات رجوی استفاده نکن. اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی. آقای خوش پوش و خوش لباس!!!!
آنچه نوشته شد، برای دفاع از رژیم نیست، بلکه مسیر سیاسی و رویکرد سیاسی رجوی که تو و امثال تو دنبال میکنند، دقیقا همان نتایجی که تشکیلات مسعودرجوی برای مردم ایران داشته، یعنی خیانت، و وطن فروشی دارد. چون میبینی که همپالگیهایت به میزانی که کلیشه رجوی را بکار میگیرند سر از سلطنت طلبی در آورده اند. و یا همچون رجوی مسئولیتهایشان را در شورا در قبال مردم ایران لاپوشانی میکنند. عین کاری که رجوی میکند. تا از رجوی در مورد مسئولیتهایش سوال میکنی، جنابات رژیم را پیش میکشد. جنایات رژیم درست، ولی نمیتواند وسیله تبرئه دیگران در قبال مردم ایران باشد.
همین رویکردهای فرصت طلبانه امثال توست که باعث میشود بعضی مجاهدین وقتی به ایران میروند مجبور میشوند آنرا مخفی کنند. چون ترس از ترور سیاسی-شخصیتی گزمگان رجوی در بیرون تشکیلاتش همچو امثال تو را دارند. در صورتیکه باید اگر دست در خلافی علیه مردم ایران ندارند از کاری که کرده اند سرفرازانه دفاع کنند. داود باقروند ارشد اول اسفند 1398 20فوریه 2020 Referencesرویکرد رجوی گونه بایک زندانی اوین بنام مهدی معمار پوری
گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنکه هست گیرند
چرا مجاهدین جدا شده در حال بازگشت به ایران هستند ؟ قسمت آخر
1. ↑ سندرم استکهلم (به سوئدی: Stockholmssyndromet) پدیده ایست روانی که در آن گروگان حس یکدلی و همدردی و احساس مثبت نسبت به گروگانگیر پیدا کرده و در مواقعی این حس وفاداری تا حدی است که از کسی که جان، مال و آزادیش را تهدید میکند، دفاع نموده و به صورت اختیاری و با علاقه خود را تسلیمش میکند. علت این عارضه روانی عموماً یک نوع مکانیزم دفاعی دانسته میشود.