بقلم داود باقروند ارشد.
سال 1365 بود و من در بغداد تازه از جریان محکوم شدن علی زرکش به اعدام توسط مسعودرجوی خبر دارشده بودم و حال و روز خوبی نداشتم. همه دنیای روشنفکری و جوانی انقلابیگریم بر سرم فرود آمده بود. تا بحال با صحنه های که غولهای انقلابیگریت از اوج آسمان به چاه ویل در چشم بهم زدنی سقوط کنند را ندیده بودم. کم و بیش به همه چیز شک کرده بودم؟ تا همین دیروز هر روز در جلسات دفتر سیاسی در اورسورواز که هر دو هفته یکبار برگزار میشد کلی علی زرکش سر بسرم میگذاشت و از دیدارش انرژی میگرفتم. ولی در بغداد او را دسته بسته و دستگیر شده و در اسارت آنهم در دستان دیگر مجاهدین دیدن برایم فاجعه بود. با کسی هم نمیتوانستم مطرح کنم.
مهدی تقوایی در بغداد تحت مسئولیت عباس داوری در رادیو کار میکرد. من نیز تحت مسئول عباس داوری بودم. هر روز سر صبحانه و نهار و شام مهدی کلی با همه از جمله نگارنده شوخی میکرد که عادت داشت خمیرنان را گوله کرده بهم میزدیم. یکی دو تا خمیر انداخت دید نه خبری از پاسخ همیشگی این قلم نیست. وقتی حال روز بهم ریخته ام را دید تعجب کرد. از جوانی بیست و چند ساله این میزان از بهم ریختگی را ندیده بود. بعد از نهار که در زیر زمین (با نام زمین چمن با اقتباس از زیر زمین ستاد انزلی) خارج میشدیم دستش را گذاشت روی شانه ام و گفت، فلانی، بیا ببینم، تو سازمان معمولا نظم از اصول کار یک مجاهد است، بریم بالا این سیبلهایت را برایت درست کنم. من احترام خاصی برای او و سابقه مبارزاتیش قائل بودم. و در حقیقت جای پدر من بود. تا آن زمان راستش کسی با سیبلم کاری نداشت، براحتی قبول کردم. سیبیلم بلند میشد و روی لبانم را میگرفت. مهدی به این بهانه خواست فضایم را عوض کند. مهدی دم و دستگاه آرایشگری داشت. و از زندان با خود این فن را آورده بود. حین آموزش مرتب کردن سیبل ها موهایم را نیز مرتب کرد. همانگونه که در عکس زیر مال خودش را مرتب کرده است، کلی اختلاط کردیم.
مهدی تقوایی کسی بود که رضا ر ضایی در خانه اش در خیابان غیاثی که این قلم در دوران کودکی در تعطیلات تابستان آنجا کار میکردم ، بسیار در آن تردد داشتم، بطور اتفاقی زمانیکه ساواک بدنبال اطلاعیه های سازمان که توسط مهدی تقوایی تکثیر میشد میگشت و به خانه او حمله کرد و اتقاقا آن شب رضا رضایی هم آنجا بود، حین فرار کشته شد.
مهدی تقوایی براستی اسمی برازنده اخلاق و کردارش داشت. وقتی رجوی کودتای ایدئولژیکش را شروع کرد و خود فروشیش به صدام را دید، از اولین کسانی بود که به مقابله برخاست. و از سازمان خارج شد. دوستانش نوشتند:
امروز چهارشنبه ۱۸ مارس ساعت هفت صبح با کمال تاسف آقای مهدی تقوایی یکی از کادرهای اولیه و قدیمی مجاهدین خلق ایران بر اثر بیماری جهان را بدرود گفت. مهدی از زندانیان زمان شاه بود. پس از آزادی از زندان تا جنگ اول آمریکا و عراق با مجاهدین همراه بود. پس پایان جنگ اول امریکا با صدام از مجاهدین کناره گیری نمود و از مخالفین خط ایدولوژی و سیاسی مسعود رجوی بود. وی در راه مبارزه علیه رژیم شاه و جمهوری اسلامی از خود خانواده اش مایه بسیار گذشت و در نهایت خود، همسرش و دخترش در غربت جهان را بدرود گفتند. ما درگذشت مهدی تقوایی را به خانواده اش در خارج و داخل کشور تسلیت می کوییم و برای بازماندگان صبر و بردباری آرزومندیم نام مهدی گره خورده است با ضربهی سال ۵۰ به مجاهدین که وی سالم مانده بود. شبی که آخرین گلوله بر شقیقهی رضا رضایی رهبر وقت مجاهدین در خیابان غیاثی و عارف شلیک میشود(خرداد ۵۲) او در منزل مهدی تقوایی بوده. ساواک منزل را محاصره میکند. رضا رضایی از پشت بام به پایین پریده. پایش میشکند و در نهایت در زیر ماشینی که پناه گرفته بود تمام میشود مهدی تقوایی به خاطر جا دادن به رهبر وقت مجاهدین در ان زمان به حبس ابد محکوم می شود. مهدی تقوایی در یک خانواده ثروتمند بازاری بزرگ شده بود که با فاصله گرفتن از طبقه خود برای یک جامعه عدالت خواه مبارزه می کرد. پس از پیروزی انقلاب از زندان آزاد و یکی از کادرهای مهم مجاهدین بود. پس از اینکه انقلاب ایدئولوزی مجاهدین به مرحله طلاق زنان و مردان از هم رسید و صدام کویت را اشغال نمود و رجوی خود را رهبری خاص الخاص نامید که غیر از خدا به هیچ کسی پاسخگو نیست، همراه خانواده و گروه زیادی از مجاهدین جدا شد و همراه جداشدگان توسط مجاهدین به رمادی تبعید شدند. پس از خارج شدن از عراق با کمک حماد شیبانی و سازمان چریک های فدائی راهی انگلیس شد. مهدی با رفتن به لندن در رابطه با رجوی سکوت اختیار نمود و در سکوت خویش جهان را بدرود گفت. اگر چه مهدی توان زیادی در نوشتن داشت و در این رابطه در محافل شخصی خوب نقش رجوی در به انحراف کشیدن و به هدر دان نیرو و انرژی جوانان در سازمان مجاهدین و مبارزه مردم ایران توسط رجوی حرف های بسیار داشت. اما هیچ وقت بصورت عمومی وارد عرصه مبارزه با انحراف رجوی نشد و تلاش نکرد با روشن نمودن دیدگاههای خود علت جدایی خود را از مجاهدین را در اختیار همگان قرار دهد. اگر چه طبق اطلاعی که ما داریم وی نوشتن و نقد رجوی با نوشته توحید را از رمادی عراق آغاز نموده بود. امید است حال بازمندگان و خانواده وی آنچه از وی به جای مانده است پس از مرگ وی در اختیار همگان قرار دهند.
شجاعترین و صادقترین و میهن پرست ترین افراد همچون مهدی تقوایی بزرگترین ایرادشان این بود که جهان فکریشان دچار یک فیکسیم صلب و سخت بود که در کار سازمانی و بیگانه با حقوق بشر و آزادی فکر و اندیشه تبلور می یافت و به همین اعتبار علیرغم اینکه مهدی مخالف جدی مسعودرجوی و کودتای او بود اینرا در درون تشکیلات و بعد ها علنی نکردند. تا ما جوانترها یاد بگیریم که یک انقلابی قبل از همه و بیش از همه باید معترض باشد تا دیکتاتور پذیر. در صورتیکه تشکیلات رجوی انقلابیون!!! دیکتاتور پذیر صدها بار بدتر از مردم عادی پرورش میداد و میدهد. تا در بستر این گوسفند سازی به اصطلاح انقلابیون بتواند خودِ مستبد و دیکتاتورش به هر کاری تحت پوش تشکیلات و کار تشکیلاتی و … دست بزند.
داود باقروند ارشد
29 اسفند 1399