ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
فرقه رجوی، عدم تبدیل به مزرعه حیوانات دلایل شکستهای مسعود رجوی
بقلم داود باقروند ارشد
درهمه مذاهب و نحله های فکری و فلسفی بالاترین ارزش در جهان را در خدا و “انسان” و “حیات انسانی” مخلوقِ آن خدا و (در فلسفه مادی) بطور مشخص در خود انسان میدانند. از طرفی نیز صرف حیات بخودی خود درمیان انسانها جایگاه و ارزشی ندارد. همانگونه که در رویکرد انسان به “حیات حیوانی” بروشنی میتوان مشاهده کرد که برای بقاء انسان بعنوان خوراک روزانه، میلیونها “حیات حیوانی” قربانی میشود.
بی ارزشی و یا بی مقداری “حیات حیوانی” در حاکم بودن جبرمطلق بر آن است. در بی تضاد بودن آن در یکسان بودنش برای همه حیوانات از نوع خودش و در وحدت و یگانگی از پیش تعین شده چنین حیاتی است. یعنی حیاتی که حامل آن حیات (حیوان) هیچ کنترل و دخل و تصرفی بر سمت و سوی محتوایی آن حیات نداشته و نمیتواند اعمال کند. حیاتی که از تولد تامرگش تماما از پیش تعین شده است. حیاتی عاری از تضاد و اختلاف عقیده، جهت گیریهای متفاوت، خواست و تمایلات گوناگون، دافعه و جاذبه های ناهمگون و متضاد و در نتیجه عاری از وجدان. ماهی نمیتواند تصمیم بگیرد که در خشکی زندگی کند، توان تغییر شرایط حاکم برخودش (زندگی دریایی) را ندارد. گوسفند نمیتواند شرایط خود را نسبت به گرگ تغییر دهد، گرگ نمیتواند با گوسفند در صلح و صفا زندگی کند، مرغ نمیتواند تخم نگذارد، نمیتوانند خارج از غرایض زاد و ولد نکند.
سرچشمه ارزش حیان انسانی
حیات مورد احترام و دارای ارزش انسانی از زمانی شروع میشود که جانداری بنام آدم از میان بقیه حیوانات با خوردن میوه ممنوعه(یا در یک جهش تکاملی و زیست شناسانه)، میتواند به “بهشت” یعنی به حیات از پیش تعیین شدگی و عاری ازتضاد پشت پا زده و وارد جهنم تضادها، اختلاف سلیقه ها، با اعتقادات به خداها، پیامبران، مسیرها، مدینه فاضله های مختلف و متضاد با دیگر آدمها که با این پشت پا زدن تبدیل به انسانها شده اند گردد. این تعریف و برداشت برسمیت شناخته شده توسط بشریت است که چند میلیارد از آنها در جهان، مذهب و تفکر و ستایش، مناسبات، ارزشگذاریهای و دافعه ها و جاذبه هایشان را بر آن استوار کرده و جامعه ای متشکل از این انسانها را ساخته اند.
ازهمین روست که حیات انسانی بدلیل اینکه همه چیز به عهده خود او واگذار شده، هر انسان را نمونه متفاوت و متضاد با دیگری ساخته که هیچ شباهتی به دیگری ندارد. دنیای تضادها، اختلافها، تضاد منافع شخصی و گروهی، دنیای انتخابهای متضاد و مختلف، دیدگاههای و جهانبینی های مختلف، دافعه ها و جاذبه های مختلف است. و در یک کلام، توانسته از تک تک انسانها وجودی یگانه و بی همتای و صد در صد متفاوت با هر انسان دیگری بسازد. تاریخ حیات انسانی چندین هزار سال است که بر همین فلسفه و ارزشها استوار شده، خیر و شر ها بر آن اساس تعریف شده و میشود و امروزه بویژه در دنیای مدرن و در جهان پیشرفته انسانی در غرب بعد از انقلاب کبیر فرانسه در قالب قوانین اساسی کشورها و اصول زندگانی اجتماعی انسانها پذیرفته شده و بکار میرود.
وجدان یک شاخص عمده تفاوت حیوان و انسان
وجدان انسانی پدیده ای است که بسیار مشخص و برجسته تر آنرا از حیوانات جدا میکند. وِجْدان به نیروی درونی در اندیشه هر کس که خوب و بدِ یک رفتار را با آن درمییابد، گفته میشود. وجدان بینش یا داوری ای است؛ که در شناسایی درست از نادرست کمک میکند. داوری درباره رفتارها برپایه ارزشها یا هنجارها (اصول و قواعد) است. از دید روانی، وجدان می تواند هنگام دست زدن هر کس به کارهای ناسازگار با رفتار درست، پشیمانی را در او برانگیزد و سرانجام به احساس درستکاری یا رستگاری به هنگام رها کردن چنین هنجارهایی بینجامد.
یکی از نمادهای امروزی پرکاربرد برای وجدان “روشنایی درونی” میباشد که مستمرا در حال تکامل و پیشرفت است. وجدان، یک مفهوم در قوانین کشوری و جهانی بر پایه شناخت از جهان به مانند یک چیز فراگیر و گسترده است، تا انگیزه ای برای نیکی و نیکوکاری مردم شود. وجدان زمینه بسیاری از نمونههای برجسته ادبیات، موسیقی و فیلم بودهاست. امروزه وجدان زیست محیطی ایجاد شده، که قبلا چندان گسترده نبود.
همچنین وجدان را زیربنا و اساس یک زندگی نیکو وصحیح دانسته اند و روانشناسان نیروی پرقدرت وجدان را محور رفتارهای اخلاقی میدانند. وجدان سازنده رفتار هر فرد است گاهی اوقات هنگام انجام کاری ناسازگار حس عجیبی به انسان دست میدهد که در این مواقع میگویند فرد دچار عذاب وجدان شده است. رجوی در میان اعضای خود، امثال بابا (همه مردان و زنان اسیرش همچون حمید شاهرخیها، شهرزاد حاج سید جوادیها، سید کاشانی، حمید اسدیانها، عباس داوریها، مهدی ابریشمچی ها، محمد سادات دربند-عادل، و…) وجدان انسانی را نابود کرده است.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که برسمیت نشناختن وجود و حیات یگانه هر انسان ریشه در نگاه حیوانی به حیات انسانی و انسان دارد، که سر منشاء سرکوب و زندان و شکنجه و قتل و کشتارهای صورت گرفته در تاریخ بشری است.
جامعه بی طبقه توحیدی مسعود رجوی یا مزرعه حیوانات
از این روست که جامعه بی طلبقه توحیدی مسعودر رجوی که نمونه بغایت شکست خورده اش که با خشونت تمام در فرقه رجوی در عراق-قررگاه اشرف و حالا در آلبانی-اشرف 3 به اجرا گذشته شده در واقع تلاشی است برای ساختن مزرعه حیوانات از یک جامعه انسانی. مزرعه حیوانی که هرگونه اختلاف عقیده و فکر و احساس و عاطفه و نگرش و میل و سلیقه، مستقل و یگانه هر فرد ولی متفاوت با رجوی با وحشیانه ترین روشها سرکوب و نابود شده و میشوند، آنوقت مسعود و مریم رجوی مدعی هستند چنین جامعه ای، جامعه است در نوک پیکان تکامل و تعالی انسان!!
مسعود رجوی برای تبدیل زندگی انسانی به حیات حیوانی از تئوری ذوب شدن همه انسانها در خودش استفاده میکند. آنگونه که سالها چه خودش و چه مریم رجوی گفته اند و هزاران بار بزبان آورده اند و در کلاسها تدریس شده و فیلمهایش نیز در یوتیوب نیز دردسترس همگان است که:
“همه انسانها و مجاهدین بعنوان پیشتازان آنها!! و مریم رجوی بعنوان پیشتاز مجاهدین!!، باید با سپردن جسم و روح و فکر و اندیشه، عشق، عاطفه، احساس، تمایلات حتی جنسی، خانوادگی، خویشاوندی، تنفر، و در صدر آنها “وجدان” خود به رهبر عقیدتی (یعنی مسعود رجوی) به تعالی و به عناصر نوک پیکان تکامل دست بیابند”مغزشویی های مسعودرجوی ومریم رجوی
چرا باید مجاهدین و انسانها به “حیوانیت ذوب در رهبری” تنزل یابند؟
مسعودرجوی ازاسفند سال 1363 حصول چنین هدف والایی!! را ضرورت حیاتی تکامل نوع بشر،ایران و مجاهدین برای پیروزی مسعود رجوی (و نه ایران و ایرانی) بر رژیم حاکم بر ایران معرفی میکند!!! در غیر اینصورت امکان سرنگون کردن رژیم وجود ندارد!!! یعنی رجوی وقتی میتواند بقدرت در ایران دست یابد که بتواند از مجاهدین و همه هواداران و مردم ایران حیواناتی بسازد که گوسفند وار بدنبال رجوی حرکت کنند. تا بعد بتواند به خیال خودش با تبدیل جهان به گوسفندان دنباله رو او امپریالیزم را نیز گردن بزند!!! از همین روی بود که شکست در سرنگونی سه ماه، یک ساله، سه ساله، سی ساله، و شکست فروغ جاویدان، و… تماما به گردن اعضای سازمانی است که مسعودرجوی ذوب شدنِ (تبدیل به حیوان و گوسفند دنباله رو شدن) آنها را خدشه دار میبیند. بنابراین بعد از هر شکست، مسعودرجوی، مجاهدین را زیر شلاق برای ذوب باز هم بیشتر میبرد. بندهای صدگانه انقلاب ایدئولژیک هم یعنی همین.
مسعود رجوی در شکست بزرگی که از مردم ایران خورده و او را از عرش اعلاء توهمات خودش و از نمایندگی خدا بر روی زمین به چاه باطل افکنده است، و از همین رو نیز از مردم ایران متنفر میباشد و صدها بار گفته و تبلیغ کرده که مردم ایران لایق او نیستند، جهت جبران این شکست و خارج شدن از چاه باطلی که در آن گرفتار است، کمر به تصحیح این اشتباه بزرگ خلقت بشری و تصحیح و با بازگشت به بهشت بی تضاد اولیه (دنیای حیوانی) بست. تا جائیکه بدنبال انقلاب ایدئولژیک سال 1363رسما اعلام کرده و میکند که:
مثلا در اینجا، از همان ابتدا که خطاب به مجاهدین میگوید هرچه خدا(مسعودرجوی) گفت اما و اگر نکنید. یا اینجا (آنچه روی تابلو نوشته سپردن تمامیت انسانی خود به رهبری)و یا اینجا که میگوید علیرغم اینکه مریم رجوی علیرغم داشتن همسر دل بمن بسته(من به او دل بسته ام و او قبول کرده) پاک و منزه است چون با رهبری عقیدتی (مسعودرجوی) نزدیکی کرده و این بزرگترین بینه پاکی وبی گناهی اوست. یا اینجا که مریم رجوی میگوید هرکس با مسعود نیست بی ناموس است.
تمامیت فرقه رجوی، استراتژی، ایدئولژی، فلسفه و سیاستهای آن مبتنی است بر این بنبان که ضد آزادی، ضد دمکراسی و ضد حقوق انسان و انسانیت. ولی میبینیم درست برعکس آنرا تبلیغ میکند اینجا. همه آنهائیکه نقل قولهای این قلم در مورد ذوب شدن انسانها در مسعودرجوی و البته مجاهدین و تعطیلی فکر و اندیشه و واگذار کردن فکر و اندیشه را به مسعودرجوی، را نمیپذیرند میتوانند از اعضای در مجاهدین و یا هواداران نزدیک آنها سوال کنند.
جامعه انسانی بشریت کنونی
در صورتیکه جامعه متعالی انسانی بر خلاف آنچه در فوق از دیدگاه مسعود رجوی آمده کنار آمدن و هرچه احترام گذاشتن و برسمیت شناختن اختلاف بین انسانها و دیدگاههایشان بعنوان یک هویت مستقل و یافتن نحوه و ابزار و شیوه های همزیستی مسالمت آمیز و صلح آمیز تری جهت زیست در کنار همدیگراست، همدیگری که متضاد و متفاوت هستند. آنچه نمونه های بسیار ابتدایی انرا را شاید بتوان در بعضی کشورهای اسکاندیناوی در میان فرهیختگانش دید. در این جوامع تفاهم و مسئولیت شهروندان (انسانها) ناشی از احساس همبودگی اجتماعی آنهاست علیرغم همه تفاوتها و اختلاف نظرهای فردیشان و ….
مسئولیت فردی جامعه فرهیخته نیز دقیقا زمانی به اوج میرسد که بتواند این وجود های متضاد را در یک همبود یگانه محترم شمرده و بطور مسالمت آمیز در کنار هم بپذیرد و در جهت رشد و ارتقاء و تعالی آن بکوشد. تعالی ایکه سمت و سور آن مزرعه حیوانات (یکی شدن) ندارد. بلکه سمت و سوی آن “یکی شدن همهِ متضادها” است. یعنی من متضاد به تو کمک کنم تا توِ متضاد با من، بتوانی متضاد بهتری باشی. به زبان دیگر، تعالی من در حذف تو و یا ذوب کردن تو در خودم و ما و برعکس ذوب شدن در تو نیست. چون این یعنی بازگشت به دنیای حیوانی.
داود باقروند ارشد
دسامبر 2020
دیماه 1399