ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
سقوط امپراطوری روم و ظهور کلیسا
. سالهاي آخر [امپراطوري روم] سالهاي حکومت امپراطوران بیخاصیتی بود که یکی بعد از دیگري میآمدند و می رفتند
گوتهاي گل یکی از سرداران خود به نام آویتوس را امپراطور اعالم کردند (سال455)؛ مجلس سنا از تأیید او خودداري
کرد، و او به اسقفی برگزیده شد. امپراطور مایوریانوس سالهای(456- 461) دلیرانه کوشید تا نظم را برقرار کند، اما توسط
.نخست وزیر خود، ریکیمر ویزیگوت، خلع شد. امپراطور سوروس سالهای(461- 465) آلت بی اراده اي در دست ریکیمر بود
آنتمیوس (467-472) فیلسوفی نیمه مشرك بود که براي غرب مسیحی غیر قابل قبول مینمود؛ ریکمیر او را
محاصره و دستگیر کرد و به قتل رسانید. اولوبریوس، به عنایت ریکیمر، دو ماه امپراطوري کرد (472) و حتی خودش از اینکه به مرگ طبیعی میمرد شگفت آمد . گلوکریوس (473) بزودي خلع شد، و روم به مدت دو سال زیر
فرمانروایی یولیوس نپوس قرار گرفت. در این حیص و بیص،جماعات مختلفی از بربرها به ایتالیا سرازیر شدند ـ اینها
عبارت بودند از: هرولها، سکیرها، روگیها، و قبایل دیگري که سابقاً فرمانروایی آتیال را پذیرفته بودند. همزمان با هجوم
آنها، یک سردار پانونیایی به نام اورستس امپراطور نپوس را خلع کرد و پسر خود رومولوس (ملقب به آوگوستوس) را
.(475) به تخت سلطنت نشاند
متجاوزان جدید ثلث ایتالیا را از اورستس خواستند، و چون او از اجابت تقاضاي آنان
امتناع کرد، او را کشتند و سرداري از خودشان
که پسر ادکون وزیر آتیال بود، از شایستگی بی
این واقعه را به «سقوط رم» تعبیر نکرد؛ بلکه بر عکس، به عنوان وحدت رحمتبار امپراطوري تلقی
،در صحنۀ ملی تلقی میشد . به هر حال
.غرب گسیخته شد
ًهیچ کس، ظاهرا
شد ـ همان گونه که سابقاً در زمان قسطنطین بود. سناي روم نیز موضوع را به همین نحو تلقی کرد و مجسمهاي از
.زنون در رم برپا داشت
ژرمنی کردن ارتش، دولت، و دهقانان ایتالیا، و ازدیاد نفوس ژرمنها در آن کشور، چندان
پشرفت کرده بود که نفوذ ژرمنها در صحنۀ سیاست همچون تغییر ناچیزي
.اودوآکر عمال همچون پادشاه بر ایتالیا فرمانروایی کرد و چندان اعتنایی به زنون نداشت
گلها و ساکسونها در کار تصرف بریتانیا، و فرانکها مشغول گرفتن گل بودند. در غرب دیگر امپراطوري بزرگی وجود
. نداشت. نتایج فتح بربرها بی پایان بود
.از لحاظ اقتصادي، این غلبه به بازگرداندن کشور به وضع روستایی انجامید
بربرها از کشت زمین، گله داري، شکارورزي، و جنگ
ارتزاق میکردند و هنوز هم به مسائل بغرنج تجارت، که مایۀ
١٧۴٧
در حقیقت، ژرمنها ایتالیا را
تسخیر کرده بودند، همان گونه که گایسریک افریقا را گشوده و ویزیگوتها اسپانیا را فتح کرده بودند، و همان طور که
آن
،به نام اودوآکر را به جاي رومولوس به تخت نشاندند (476). اودوآکر
،بهره نبود؛ مجلس سناي دل و جرأت باخته را به اجالس فرا خواند و
به میانجیگري آن، به زنون، امپراطور جدید شرق، فرمانروایی بر تمام امپراطوري را پیشنهاد ک
رد، مشروط بر آنکه
اودوآکر به عنوان صدر اعظم او بر ایتالیا حکومت کند. زنون این پیشنهاد را پذیرفت، و بدین گونه رشتۀ امپراطوريسعادت شهرها بود، واقف نشده بودند؛ با پیروزي آنان خصلت شهري تمدن غرب به مدت هفت قرن قطع شد. از
لحاظ نژادي، مهاجرتهاي بربرها اختلاط نوینی از عناصر نژادي پدید آورد ـ آمیختگی قابل ملاحظه
اي از خون ژرمنی
در ایتالیا، گل، و اسپانیا؛ و از خون آسیایی در روسیه، بالکان، و هنگري. این اختلاط ، نفوس ایتالیایی یا گلی را از
لحاظ معنوي تقویت نکرد. آنچه واقع شد این بود: افراد و نژادهاي ضعیف از طریق جنگ و سایر کشمکشها از میان
رفتند؛ هر کسی ناچار شد در پی تقویت نیروي جسمانی، تاب و توان، جسارت، و خصال مردانهاي باشد که از مدتها
پیش به علت امنیت و آسایش از میان رفته بود؛ و عادات سالمتر و سادهتر زندگی، که به سبب تنعم و تجمل شهرها
از میان رفته بود، به نیروي فقر جانی دوباره گرفتند. از لحاظ سیاسی، غلبۀ بربرها نوع پست تري از سل طنت را
،جانشین نوع عالیتري از آن ساخت. اقتدار اشخاص را بیشتر کرد، و از قدرت و حمایت قانون کاست؛ در نتیجه
.فردگردایی و خشونت بالا گرفت
از لحاظ تاریخی، غلبۀ بربرها شکل خارجی آنچه را که از درون فاسد شده بود ویران
ساخت؛ طومار زندگی پیشین را ، که با تمام نعمات
حال، آغاز یک حیات نوین
و نظم و فرهنگ و قانونش به ضعف پیري گراییده و قدرت رشد و
.تجدید حیات را از دست داده بود، با وحشیگریی تأسف انگیز و از بیخ و بن درنوردید
ممکن بود: امپراطوري غرب از میان رفت، اما کشورهاي اروپاي نوین زاده شدند. هزار سال قبل از میلاد، متجاوزان
،شمالی وارد ایتالیا شده، ساکنان آن را منقاد ساخته و با آنها مخلوط گشته، و تمدن آنان را کسب کرده بودند و
،همراه با خود آنان، طی هشت قرن
.چرخ تاریک یک دور کامل گشت؛ آغاز و انجام همانند بودند، اما انجام همواره نوعی آغاز بود
تمدن نوینی بنا نهاده بودند . چهار صد سال پس از مسیح، همان واقعه تکرار شد؛
فصل سوم
پیشرفت مسیحیت
451- 364
چون نظم قدیم در فساد، جبن، و اهمال محو شد، سپاه متحدي از کلیساییان با
.حمیت و مهارت به دفاع از ثبات و ملایمتی که بار دیگر در زندگی رخ نموده بود برخاستند
. تشکیل شده بود
. دایۀ مهربان تمدن جدید کلیسا بود
وظیفۀ تاریخی کلیسا
عبارت بود از تحکیم مجدد بنیان اخلاقی اشخاص و جامعه از طریق دادن جنبۀ قدسی ماوراي طبیعی به احکام
ناگوار مربوط به نظم اجتماعی، و القاي آرمانهاي ملایم در بربرهاي درشتخوي از طریق ایمانی که خود به خود از
افسانه و اعجاز، بیم و امید، و عشق
در مبارزة دین جدید، براي تسخیر و رام کردن و تنویر افکار
مردم جاهل یا منحط و تشکیل یک امپراطوري ایمانی متحد سازنده که مردم را دوباره به هم بپیوندد ـ همان گونه
که قبلا سحر یونان و جلال روم پیوندشان داده بود ـ عظمتی حماسه آمیز اما آلوده با موه
.دارد. نهادها و ایمانها زاییدة احتیاجات انسانی هستند، و ارزیابی آنها باید با توجه به این ضرورتها صورت پذیرد
ومپرستی و ظلم وجود
١٧۴٨زمان کلیسا – Iسا
اگر هنر شکل و سازمان دادن به مواد باشد، کلیساي کاتولیک رومی را می توان شگرفترین شاهکار تاریخ دانست . طی
نوزده ق
رن، که هر قرنش نیز مشحون از بحران بوده است، کلیسا مؤمنان خود را پیوسته نگاه داشته، در تمام اکناف
جهان آنان را مشمول عنایات و خدمات خود قرار داده، اذهان آنان را متشکل ساخته، خوي و خلقشان را به قالب
،ریخته، باروریشان را تشویق کرده، ازدواجهایشان را رسمیت داده
سوکهایشان را تسلیت بخشیده، زندگیهاي
زودگذرشان را به علو حیات جاودانی پیوند داده، از دهشهاي آنان بهره گرفته، از هر بدعت
و شورشی زنده بیرون
آمده، و صبورانه ستونهاي شکستۀ قدرت خود را از نو ساخته است. این نهاد شاهوار چگونه رشد کرد؟ عطش روحی
مردان و زنانی به ستوه آمده از فقر، فرسوده از کشمکش، وحشتزده از اسرار، و بیقرار از ترس مرگ، مبناي شکل
گیري کار کلیسا بود. کلیسا در روح میلیونها مردم ایمان و امیدي به وجود آورد که به مرگ معنا میبخشید و
وحشت آن را زایل میکرد . ایمان گرانبهاترین مایملک کسانی شد که براي حفظ آن حاضر بودند بمیرند یا بکشند؛ و
بر آن صخرة امید بود که کلیسا بنا شد. کلیسا نخست محفل (اکلیسا) سادهاي از ایمان آورندگان بود . هر اکلیسا یا
،کلیسا یک یا چند پرسبوتروس (شیخ یا کشیش) براي رهبري خود برگزیده بود، همچنین یک یا چند تن قاري
دستیار کشیش، معین شماس، و شماس براي یاري به کشیش. پس از آنکه به شمارة عبادت کنندگان افزود و امور
دینی مفصلتر شد، جماعات دینداران یک تن کشیش یا فرد غیر روحانی را برگزیدند تا بر کارها نظارت کند و آنها را
هماهنگ سازد. این شخص را اپیسکوپوس (ناظر، یا اسقف) نامیدند. چون بر تعداد اسقفان
بیفزود، کار آنان نیز به
سرپرستی و هماهنگی نیاز یافت؛ بدین جهت، در قرن چهارم، کسانی به عنوان اسقف اعظم، مطران، یا نخست
.کشیش برگزیده شدند تا بر اسقفان و کلیساهاي ناحیه نظارت کنند
در قسطنطنیه، انطاکیه، اورشلیم، اسکندریه، و
ا
رم، صاحبمنصبانی عالیرتبه تر از اینان به نام بطرك برگزیده شدند که بر تمام امور روحانی ریاست داشتند. سقفان و
اسقفان اعظم بنا به فرمان بطرك یا امپراطور اجتماع میکردند و سینود یا شورا تشکیل می دادند . شورا اگر فقط
نمایندة یکی از ایالات بود، شوراي ناحیهاي، و اگر فقط از اسقفان امپراطوري شرق یا غرب متشکل بود، شوراي کل، و
اگر از هر دو بود، شوراي عام خوانده میشد؛ اگر فرمانهایش براي کلیۀ عیسویان جهان لازم الاجرا بود، جامع نامیده
.میشد . اتحادي که گهگاه از این راه حاصل میشد موجب گردید که کلیسا لقب کاتولیک یا «جهانی» بگیرد
این سازمان، که قدرتش سرانج ام بر ایمان و حیثیت متکی شد، مقرراتی براي زندگی کلیسایی لازم داشت. در سه
قرن اول مسیحیت، تجرد براي کشیشان اجباري نبود. کشیش میتوانست زنی را که قبل از نیل به مقام روحانی
گرفته بود نگاه دارد؛ اما پس از ورود به حلقۀ قدس نمیبایست ازدواج کند؛ و هیچ مردي که دو زن گرفته بود، یا بیوه
یا مطلقهاي را به همسري برگزیده بود، یا زنی غیر شرعی اختیار کرده بود حق کشیش شدن نداشت . کلیسا، مانند
بیشتر اجتماعات، از افراطیان در زحمت بود. در واکنش نسبت به بیپروایی جنسی مشرکان، برخی از مؤمنان
غیرتمند مسیحی، با استناد به عبارتی در یکی از رسالههاي بولس حواري، چنین استنتاج می
اي شوراي ناحیه گنگرا (حدود 362) این نظریه را بدعت اعلام کرد، اما کلیسا به نحوي روزافزون تجرد
کشیشان را خواستار بود. اموال زیادي به نحوي دائم التزاید به هر کلیسا هبه میشد؛ گهگاه یک کشیش متأهل هبه
نامه را به نام خود میکرد و آن را به فرزندان خود منتقل می نمود . ازدواج کشیشان گاه به زناکاري یا فضیحت دیگري
میانجامید و از احترام مردم نسبت به روحانیان میکاست . شورایی از کشیشان روم، در سال 386، تجرد کامل
١٧۴٩
کردند که هر گونه
رابطۀ جنسی میان زن و مرد گناه است؛ از این رو ازدواج را تقبیح کردند و کشیش متأهل را چیزي نفرت انگیز
. میدانستندکشیشان را توصیه کرد؛ و یک سال بعد،پاپ سیریکیوس فرمان داد تا هر کشیشی که ازدواج بکند یا زندگی با زن
.خود را ادامه دهد خلع لباس شود
قدیس هیرونوموس، قدیس آمبروسیوس، و قدیس آوگوستینوس با قدرت سه گانۀ
خود از این فرمان حمایت کردند؛ و، پس از یک نسل مقاومت مقطع، فرمان مزبور با موفقیت گذرایی در امپراطوري
.روم غربی به موقع اجرا گذارده شد
بزرگترین مشکل کلیسا، پس از مشکل سازگار کردن آرمانهایش با ادامۀ حیاتش، یافتن راهی بود براي سلوك با
.دولت
برپا کردن یک
سازمان کلیسایی در جنب صاحبمنصبان دولتی، کشمکشی بر سر قدرت ایجاد کرد که در آن
. تبعیت یکی از دیگري شرط الزم صلح به شمار میرفت
در روم شرقی، کلیسا تابع دولت شد؛ در روم غربی، کلیسا
.نخست براي تحصیل استقالل، و سپس براي احراز تفوق مبارزه کرد
در هر دو مورد، اتحاد کلیسا و دولت تعدیل
عمیقی در اخالقیات کلیسا را در بر داشت. ترتولیانوس، اوریگنس، و الکتانتیوس گفته بودند جنگ در هر حال
نامشروع است؛ کلیسا، که حال مورد حمایت دولت بود، به جنگهایی که براي حفاظت دولت یا کلیسا الزم می دانست
رضا میداد . کلیسا خود داراي قوة قه ریه نبود؛ اما هر وقت توسل به زور الزم میشد، می توانست براي پیشبرد منویات
خود به «نیروي دنیوي» متوسل شود. از دولت و اشخاص هدایاي گرانبها، پول، عبادتگاه، یا زمین دریافت میداشت؛
کلیسا ثروتمند میشد و براي حفظ حق مالکیت خود به حمایت دولت احتیاج داشت . حتی پس
از سقوط دولت هم
کلیسا ثروتش را حفظ کرد؛ فاتحان بربر، هر قدر هم که زندیق بودند، کمتر به چپاول کلیسا دست میزدند . طولی
.نکشید که اقتدار کالم با نیروي شمشیر برابري کرد