ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
رویکرد ژورنالیستی به استبداد مذهبی-فاشیستی فرقه رجوی مبارزه نیست-قسمت اول
فهرست مطالب
قسمت اول.
نیاز به تشریح بیماران آلوده به طاعون رجوی..
ژورنالیسم همراه با اسلام ستیزی..
مبارزه یا کینه ورزی و نفرت پراکنی.
امیدی به پایان حرکت پاندولی هست؟. ژورنالیسم حاکم بر جریان دستگیری و محاکمه حمید نوری..
عامل پیوستن جوانان غرب به داعش، اسلام نیست..
چرا رجوی خطرناکتر از داعش است..
نیاز حیاتی رجوی برای رسیدن به اهدافش چیست؟.
خطر اجتناب فرقه رجوی از دیالوگ..
هر آی دزد آی دزد کننده ای پلیس نیست..
آنها که بدنبال راه بیرون رفت از سرگردانی فکریند.
برتری آمار کشتار توسط فرقه رجویِ غیر حاکم بر جمع سه حکومت قبلی و فعلی.
قسمت دوم.
هوشیار نکردن نسل جدید “به خطر آینده” گناهی نابخشودنی.
سود آوری بعضی جداشدگان برای رجوی و علت تمرکز او بر آنها
سرمنشاء سود آوری برای مسعودرجوی..
سرمایه رجوی برای پیشبرد اهدافش…
جدا شدگان باید بتوانند اگر قلمی دارند ریز علت جداشدنشان را افشاء کنند.
ژورنالیسم حاکم بر افشاگریهای زنان جدا شده از فرقه رجوی..
تبدیل اعضای مجاهد به پدوفیلی و همجنسگرا توسط مسعودرجوی..
شتشوی خود تحت اتهام زنی رجوی صفتانه به جدا شدگان.
مدد رسانی به رجوی توسط جداشدگان شرمگین.
افشای تبهکاری شعاردادن های چپ نمایانه رجوی..
نجات موشهای کور در شورای ملی مقاومت..
قسمت اول
مقدمه:
مدتی قبل دوستی که سالیان همرزم بوده ایم و متاسفانه به گفتارهای ژورنالیستی در تلویزیونهای دیجیتال بهای بیش از حد قائل است کلیپی را ازجدا شده ای که آه و فغانش از پرداختن رجوی به او و امثال او حکایت میکرد برایم فرستاد و توصیه کرد که حتما نگاه کنم!!
تعطیلات بود و فرصتی که گفتاررا گوش کنم. راستش از این میزان شقاوت و خشونت رجوی کلامی و بسیج امکاناتش (که بدون دخالت مستقیم مسعودرجوی نمیتواند رخ دهد) علیه جدا شدگان بسیار ناراحت و خوشحال شدم،احساسی متناقض.
اما چرا ناراحت؟ بخاطر ظلمی که در حق جدا شدگان اعمال میشود. آنهم بعد از اینکه تمام عمر را در اسارت فرقه رجوی باخته اند. آنهم بعد از اینکه رجوی، جوهره وجودی بلندترین سروهای سبز و خرمشان را در ریگزارهای فکری فرقه خودش به هیزمهای خشک بی جان بدل کرده. تازه بعد از نجات از بیابان انسان سوز “بی طبقه توحیدی-فاشیستی-مذهبی” نیز آنها را رها نمیکند و کینه حیوانیش را از آزادی آنها نمیتواند پنهان کند.
خوشحال از اینکه رجوی این جرثومه و طاعون خطرناک، با شناخت عمیقی که از او دارم و عقاید داعشی او را سی سال در درون تشکیلات تجربه کرده ام، میدانم قبل از بقدرت رسیدن افشاء میشود و ماهیتش برای همگان از جمله جداشدگان که سالیان بعد از جدا شدن از این فرقه سنگش را به سینه میزدند و در بسیاری موارد او را نصحبت میکردند، دشمنانش را دشمن خود دانسته و اتهاماتی که به خودشان و بقیه جداشدگان زده بود را تائید وتکرار میکردند و میکنند، روشن میگردد.
تاکید ضروری:
در فرقه های تبهکار مانند فرقه رجوی هیچ انسانی را اجازه نمیدهند که خودش باشد. فرد با مکانیزمهای فرقه ای وادار میشود که به از خود بیگانگی باورنکردنی برسد و اقداماتی که هر حیوان اهلی شده ای میکند را بکند و اعترافاتی انجام دهد و مطالبی بنویسد و بگوید که هزاران بار بدتر از اعترافات تحت شکنجه های قرون وسطایی استالین است. بنابراین برشمردن و اعتراف به اعمال خود تحت تاثیر مکانیزم های مغز شویی فرقه ای تشکیلات رجوی همچون اعمال و اعترافات تحت شکنجه نه تنها مستوجب مجازات نیست بلکه هیچ دادگاهی آن را سند جرم نمیشناسد. هرچند بدلیل مسئولیت فردی هر انسانی قابل نقد است.
از این روست که در این مطلب صادقانه باید گفت که به هیچ وجه قصد کوبیدن کسی در کار نیست. از آنجا که طاعون «یعنی تشکیلات و رهبری خودشیفته آن» را که در حال تلاش برای دستیابی به قدرت برای نابودی بیمار «یعنی اعضای سازمان و ایران» است را در نظر بگیریم، آنهم بطور خاص بدست یک طبیب خود شیفته روانی که کاری جز کشتار بیماران و در نتیجه تداوم طاعون حاصل دیگری ندارد، نمیشود برای ریشه کن کردن طاعون صرفا به ایراد گرفتن به طبیب و یا اینکه طاعون چقدر بد است بسنده نمود.
نیاز به تشریح بیماران آلوده به طاعون رجوی
از همین رو برای ریشه کنی طاعون رجوی متاسفانه کالبدی جز بیماران آلوده به طاعون در تشکیلات بنام اعضای جدا شده یا نشده برای تشریح وجود ندارد. اصل مشکل طاعون است که باید بطور کامل شناسایی و معرفی و ریشه کن شود، تمامی زمینه های ظهور آن، علائم ظهور آن، ابزار مبارزه با آن و… شیوه های پیشگیری، بهداشت عمومی ضد طاعون و… اگر شناسایی و معرفی نشود این بیماری میتواند در قالبهای دیگر تداوم یابد، و یا یک دجال دیگری اینبار در لباس زرق و برق دار و با نام و ظاهری فریبنده مانند مریم رجوی و اسلام دمکراتیک ظهور کرده و ادعای درمان طاعون نموده و به کشتار و گسترش طاعون ادامه میدهد.
توهم مبارزه با رژیم
برای راحت شدن ذهن خواننده این سطور، شاید لازم است تاکید شود که، علیرغم اینکه خواهید گفت، الان رژیم در ایران حاکم است و مشکل آنجاست، چرا به آن نمی پردازی؟ جواب این است که:
- این رهنمود مبارزه با فرقه رجوی برای مردم ایران نیست که فرقه رجوی را بعد از سال 1360 و بعد از کشتار فرزندانشان در شهرها و مرزها برای عراق و … به گواهی تمام خبرگزاریها و تمامی سیستم های اطلاعاتی جهان از جمله سیستم اطلاعاتی عربستان که ویکی لیکس نیز افشاء کرد به زباله دان تاریخ ریخته اند. مردم ایران نشان داده اند که حتی زیر تیر رژیم هم حاضر نیستند نام این فرقه را به زبان بیاورند، ضمنا همه طرفهای خود را بخوبی میشناسند.
- این سوال که “رژیم در ایران هست چرا با فرقه تبهکار رجوی در خارج مبارزه کنیم” تنها برای اذهان توهم زده ای مطرح است که فکر میکنند د رخارجه در حال مبارزه با رژیم هستند. نگارنده بعد از تجربه سی و پنج سال مبارزه به اصطلاح مسلحانه، با صداقت تمام میگوید چنین توهمی ندارد.
- 42 سال است که شاهدیم، من و شما در خارج اثرمان در تحولات داخلی نزدیک به صفر مطلق است. بطورخاص آنها که مدعی سرنگونی هستند نه تنها اثری مثبت ندارند که مورد تنفر مردم هستند.
- از آنجا که مردم ایران هر لحظه خوب و بد رژیم را با پوست و گوشت و استخوانشان لمس میکنند. شناخت آنها از رژیم نسبت به من و شمای لم داده در غرب (با سابقه “درخشان” 42سال گذشته)فاصله کیهانی دارد.
- مهمتر اینکه آنچه بنام مبارزه با رژیم مطرح میشود چیزی جز باز نشر ژورنالیستی اخبار داخل کشور نیست، مبارزه با رژیم ادعایی چیزیکه جز “معرفی رژیم به خارج کشوریها”!!! چیز دیگری نیست، نیز آب در هاون کوبیدن است چون مشکلشان نیست و 42 سال است می بینیم که نیست، ضمنا اگر هم بفهمند اثری ندارند.
- بنابراین شاهدیم که اگر مبارزه ای هست، خود مردم ایران آنرا میکنند و نیازی هم به کسی ندارند. “مارا امیدی به خارج کشور نیست شر مرسانید”. حداقل درخواست نکنید آمریکا ما را بمباران کند، درخواست نکنید تحریم کند و گرسنگی را نیز به ما بیشتر تحمیل کند، کشور را پیش فروش نکنید که بقدرت برسید و بر ما حاکم شوید. از پشت خنجر نزنید که چرا شاه را سرنگون کردیم؟ با دشمنان قسم خورده خارجی عکس دونفره نگیرید، آنها را سخنرانان جلسات خود فروشی خودتان نکنید. نخواهید بیایند ایران را بگیرند و بچاپند و از باقی مانده چاپیدن آنها به ما هم چیزی برسد را در تلویزیون های نا میهنی خود مطرح نکنید. مارا امیدی به خارج کشور نیست شر مرسانید.
از این روست که اگر صداقتی هست، حداکثر باید با در اختیار گذاشتن کالبد سیاسی-فکری آلوده به طاعون فرقه رجوی خودمان، و تشریح آن در مقابل جوانان و نسلهای جوان و آیندگان، اگر انقلابیگری، روحیه مبارزاتی، روشنفکری، ایرانیت و ایران دوستی، ملی گرایی و یا هر نام و نشان و محتوایی که بخودمان میدهیم و اثری از آن در ما باقی مانده است، دِین خودمان را نسبت به مردم و کشور و فرهنگی که میدانم بدان عشق میورزید ادعا کنید.
ژورنالیسم همراه با اسلام ستیزی
والا با رویکرد ژورنالیستی به رجوی و یا تاختن به اسلام اثری آموزنده بر نسلهای جدید ندارد. بلکه آب در هاون کوبیدن است. دیدیم که دوتن از جوانان بی تجربه دانشگاه شریف میرحسین مرادی و علی یونسی توسط خاله یکی ازآنها که عضو فرقه رجوی است براحتی در دام طاعون رجوی گرفتارشده بودند و دستگیر شدند. که بزرگترین خدمت و هدیه به رجوی آزار و شکنجه و خدایی نکرده اعدام آنها خواهد بود. یا اگر فکر میکنید چون در گذشته خودتان یا بسیاری از اعضای حاضر در فرقه رجوی بخاطر افکار اسلامی گرفتار(که اساسا تلقی غلطی است) طاعون رجوی شدند، بعد از 42 سال تجربه، چنین تهدید و توهمی نسبت به اسلام نه در میان جوانان و نه در میان سالمندان ایران وجود ندارد. شما پنج دهه است از ایران دورید. ضمنا عقاید مذهبی مردمی براساس تجربه تاریخی تمامی ملل و در یک بررسی انسان و جامعه شناسانه مقوله ای نیست که با این رژیم آمده باشد تا با این رژیم و یا مخالفت امثال من و شما برود. ضمن اینکه کار اصلی اسلام زدایی را (به گواهی بسیاری از عناصر خود رژیم) خود رژیم کرده و میکند.
شما تمام تاریخ اروپا را بخوانید ببینید کلیسا و مسیحیت که قرنها بر آن مسلط بود آیا با کار و روشنگری شگرف آنهم طی بیش از دو قرن فیلسولفانی چون ولترها، هیوم ها، رسوها، شیلرها، توماس ریدها، منتسکیوها، آدام اسمیت ها، گوته ها سرنگون شد یا در اثر اقدامات، پوسیدگی، فساد و ستمهای کلیسا برمردم بود که تضعیف و منجر به سقوط آن شد. یک جهانگرد زن انگلیسی در مورد فرانسه در آستانه انقلاب 1789 نوشت: “درفرانسه 10درصد مردم از پرخوری میمیرند 90درصد هم از گرسنگی”. ضمنا هم مسیحت ماند و هم در بسیاری کشورها از جمله همین آلمان و آمریکا و… احزابش در قدرت آنهم برای مدتهای طولانی ظاهر میشوند. بعد شما در طی چهل سال گذشته در کدام تظاهرات ضد حکومتی نشانی از مذهب مشاهده کرده اید که همه انرژی خود را به اسلام زدایی متمرکز کرده اید. این فقط نشان میدهد با جامعه ایران فاصله پر نشدنی پیدا کرده اید.
مبارزه یا کینه ورزی و نفرت پراکنی
شیوه کینه توزی و نفرت پراکنی که یکبار در زمان سرنگونی شاه تجربه کرده اید را چرا دوباره بکارگرفته اید؟ کی باید جامعه روشنفکری ایران از شاهکار حرکتهای پاندولی، تلاش برای سرنگونی شاه با مجاهدین(که خودتان الان گنده کاری مینامیدش!!)، سپس شاهکار بزرگتر تلاش برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی با مجاهدین(که الان آنرا تروریسم و غلط میدانید)، شاهکار شاهکار شاهکارها بازگشت و توبه از سرنگونی شاه(که او را بهتر ار مجاهدین میدانید)، و در آخرین فاز نیز پاندول از رمق افتاده آنهم با تحریک خود مجاهدین به مبارزه ای ژورنالیستی با اسلام برخاسته اید، فاصله میگیرد.
امیدی به پایان حرکت پاندولی هست؟
ولی کماکان کلمه ای و حرفی درمورد این انسانهایی که دچار عارضه پانودل هستند و اینکه چه مرگشان است که اینقدر چپ و راست میزنند نزدن را چگونه توضیح میدهید؟ چرا هیچ حرفی از ساختار جامعه ای که اینگونه است در میان نیست؟ وقتی عارضه ای همگانی است، باید بدنبال مشکلات عام و ساختاری بود.
چرا همین نسل با آن کار شکوهمند خلاص کردن خود از شر شاه، بلافاصله عده ای در زندانهای اوین و.. و عده ای نزد مسعودرجوی در زندانهای پایگاه منصوری و اشرف او در عراق و حتی در همان پایگاه های به اصطلاح انقلابی رجوی در شهر تهران با سرکردگی حسین ابریشمچی دار شکنجه، قتل و سوزاندن مخالف براه انداختند؟ چرا کسانیکه کورکورانه بدنبال به اصطلاح انقلابیون داعشی همچون رجوی، شاه را سگ زنجیری آمریکا و بختیار را نوکر بی اختیار میخواندند و سرود “مرگ برآمریکا را سر میدادند” خود چنان به سگ زنجیری و نوکر بی اختیار صدام و آمریکا حامی او در آمدند که آمار کشتارشان از ایرانیان چه در شهرها چه در مرزهای کشور که در حال دفاع از تجاوز خارجی بودند بالاتر رفت؟ فاجعه بارتر اما، چــــــــــــــــــــرا، بعد از 42 سال، در برای این نسل، کماکان بر همان پاشنه میچرخد و ضدیت کور از یکطرف و در مقابل دنباله روی کور با همان فرهنگ، به دیکتاتور سازی، دیکتاتور پروری، و دیکتاتور پرستی مشغول است. که نه تنها اثری نبخشیده که نتیجه ای جز پوسیدگی در غربت برای خارجه نشینها و ادامه وضعیت اسفبار مردم در داخل نداشته است. چرا با شاه سکولار با ضدیت کور بکمک اسلام مبارزه کردیم و حالا در یک ضدیت کور با اسلام، و با اسلام ستیزی به سکولاریسیم تکیه کرده ایم؟
قبل از قضاوت کور دیگری و محکومیت نگارنده به دفاع ازاسلام و زدن مارکهای متداولی چون مزدور، سگ زنجیری، نوکر بی اختیار و …باید نوشت که مشکل با ضدیت شما با اسلام نیست مشکل با خود شمایان و خودمان است. از چه عارضه ای رنج میبرید که روزی تب و روزی لرز میکنید. روزی “آمریکایی بیرون شو خونت روی زمینه” است، روزی “آمریکایی بیا کشورم را بمباران کن” یا “بیا کشور را محاصره کن” …است؟
این وسط هرکس از مردم ایران و از کشورش دفاع کرد و خواستار عقلانیت و بکارگیری خرد و اندیشه و دور نگری و همراهی و فاصله گرفتن از حرکات مبتنی بر کینه ورزی و نفرت پراکنی، خواستار فاصله گرفتن از سیاست زدگی است، مزدور شد، هرکس در مقابل این حرکتهای مبتنی بر نفرت و کینه ورزی عاری از خرد ایستاد، هر کس در مقابل وطن فروشی و زندان و شکنجه و قتل رجوی ایستاد، مزدور خوانده میشود. در مقابل در این وانفسای بی هویتی، هرچه بریده و بی رمق و نان به نرخ روز خور، ژورنالیست هست، در این نا کجا آباد خارجه به به و گل گلاب است؟ آیا همین دلیل این نیست که بطور مطلق یک قطره آب نیز از آتشفشان مبارزه!!!!! خارجه کشور با رژیم گرم نمیشود. قبلا نوشتم،
اینترنت و بلندگوهای استعماری به هر فرصت طلبی مجال داده است که هرچه دلخواهش بود بگوید و بنویسد و شما که خواننده و شنونده هستید وقتی پر از بغض و کینه بودید هرچه اندکی این بغض و کین را فرونشاند آنرا شاهکار شناخته و باز نشرش نموده اید، و زمینه سقوط به یک اشتباه تاریخی دیگر را چه با خود شیفته پروری و در نتیجه دیکتاتور سازی آماده میکنید.
آنکه دچار افراط و تفریط است یا ستمکش میشود و یا ستمگر یا سر در گریبان فرو میبرد ویا رگهای گردن را کلفت میکند و تا به اعتدال نیامده این تناوب زور گفتن و زور شنیدن از او دور نمی گردد. به حقایق زیر توجه کنید.
ژورنالیسم حاکم بر جریان دستگیری و محاکمه حمید نوری
تا قبل از افشاگری کاوه موسوی در جریان دستگیری حمید نوری نامی (اگر اثبات شود که او همان است که شاهدین میگویند) این احساس دست میداد که کاری در حال شکل گیری است. ولی متاسفانه گند ژورنالیسمی که به انگیزه های این اقدام منجر شده است غم بر دل انسان مینشاند. ژورنالیسم یعنی خبر را برای نان روز-کاسب کارانه پخش کردن، یعنی حتی وقتی حمید نوری نامی راهم دستگیر میکنند، انگیزه طرف این است که، “اگر نان ژورنالیستی آن و آنتنی شدن انحصاری آن به تمام کمال متعلق به آنها نباشد، (طبق گفته کاوه موسوی) تهدید میکنند که کل ماجرا را خراب کنند!!! این فرد خود در پاسخ کاوه موسوی آنقدر در عمق خود شیفتگی غرق است که برخورد ژورنالیستی خود را با قندی که از کسب نان نیکه از روی کرد ژورنالیسیم خودش بدست میآورد در دل آب میکند، با خنده عنوان میکند”من تو مدرسه هم که بودم نمره انضباطم بد بوده”!!!آشکارا رویکردش که ریشه در کمبودهای شخصیتی و هویتی این شخص دارد را به نمایش میگذارد. چون بیمار است هرچند چون یک فرد است جز نقد و راهنمایی چاره ای برایش نیست.
قبلا نیز توسط نگارنده بطور مشخص دو سال قبل بدان اشاره کرده بود. و دیدید که چگونه مورد تهاجمات نوع رجوی با همان فرهنگ و برچسب ها و دروغهایی که رجوی برای ترور منتقد بکار میبرد توسط فرد مخاطبِ انتقاد کاوه موسوی قرار گرفت. تعجب اینکه در مقابل این رفتار ضد دمکراتیک همچون زمانیکه در درون تشکیلات بودید و خاطی را خودی تلقی میکردید، سکوت کردید. و به رفتار تشکیلاتی گوسفند وار بدنبال بز گله رفتن ادامه دادید.
عامل پیوستن جوانان غرب به داعش، اسلام نیست
امروز در میان جوانان اروپایی و آمریکایی و … آنهایی که به داعش می پیوندند مگر علتش گرایش به اسلام است؟ محرک اصلی و اساسی آنها جهت روی آوردن به تروریسیم، نفرتی است که بر اثر ظلم و نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی در جامعه ای که زندگی میکنند از یکطرف و اینکه داعشی خود را بدروغ همچون مسعود رجوی منجی بشریت و راه حل خروج از زیر بار ظلم و ستم و تبعیض و تابرابریهای موجود در جوامع غربی معرفی میکند، میباشد.
این جوانان تحت تاثیر شرایط غیر انسانی تحمیل شده به آنها به یکباره و در اثر نبود ثقل دانش و خرد و اندیشه راه گشا از یکطرف و فقدان یک چشم انداز برای خروج از شرایط موجود آنچنان بدامن مخربترین و ضد انسانی ترین تفکرات معاصر همچون اسلام داعشی رجوی در می غلطند که براستی شرایط پر ظلم موجودشان که علیه آن شوریده اند، نسبت به آنچه داعش و امثال رجوی مدعی ارائه آن هستند بهشت است در مقایسه با جهنم.
متاسفانه آنها نیز تا مانند امثال نگارنده و شما با چشمان خود دیو داعش و یا رجوی را ندیده و با پوست و گوشت و استخوان شکنجه ها، قتلها و … آنرا بر خود و دیگران و جامعه ندیده است و حس نکرده است متوجه فاجعه ای که بدان گرفتار شده اند را نمیتوانند بخوبی درک کنند.
چرا رجوی خطرناکتر از داعش است
خطرناکتر بودن فرقه رجوی نسبت به داعش در این است که داعش تمامی جنایاتش را علنی و با اعلام اینکه چه حکومت جنایتکار و ضد بشری را بنا میخواهد بکند را صادقانه (صداقت جنایتکارانه) اعلام کرده است و جهان میداند با چه وحوش بجا مانده از دوران ماقبل تاریخ مواجهه هستند. اما مسعودرجوی که بسا بسا پر کین و نفرت تر از امثال داعشیان است. ا و با پنهان کردن دندانها و چنگالهای وحشی فکری و فیزیکی که طی 42 سال گذشته شاهدیم. بطور مطلق از هرگونه قرار گرفتن در معرض سوال و مباحث علنی و شفاف ساز با مطبوعات و رسانه ها و درگیر شدن با دیالوگهای دو یا چند طرفه طوریکه پرهیز میکند. از طرح دروغهایی که یکطرفه نوشته و منتشر و اعلام میکند همچون آزادی خواهی و دمکرات معابی و … درجایی که اعمالش را در مقابل ادعاهایش قرار دهند پرهیزی باور نکردنی دارد.
نیاز حیاتی رجوی برای رسیدن به اهدافش چیست؟
عدم ظرفیت مطلق اتحاد با دیگران جز با اتحادی از نوع تسلیم و بردگی و بندگی مطلق آنهم زمانیکه رجوی در اوج اضمحلال و ایزولاسیون و قطع از مردم ایران قرار دارد خود بوضوح برای کسی که نخواهد خود را به کوری و لاشعوری آگاهانه بزند زنگ خطری است برای شناخت محتوای این هیولایی که در کمین مردم ایران نشسته است. رجوی طی 42 سال گذشته نشان داده که منتظر شرایطی است تا نه در یک اتحاد با دیگران بلکه بطور مطلق خود را به همه ایرانیان تحمیل کند. و چنگالهایش را تا انتها بر گلوی ایرانی چنان فروکند که قرنها خلاصی نداشته باشند .
نیازی نیست که امثال نگارنده و جداشدگان به تفصیل جنایات و محتوای این هیولا یا طاعون سیاسی اجتماعی فکری معاصر ایران را بشکافد. استبداد مطلقه رجوی که در اوج ذلت در فقر مطلق سیاسی اجتماعی نظامی و ایدئولژیک در گوشه قبرستانها و بیمارستانهای آلبانی نه تنها دست اتحاد بسوی کسی دراز نمیکند، بلکه در تلاش برای نابودی دیگر فعالین است. بترسید که در حاکمیت بقیه نیروها باید بدنبال “بهشتِ سیبری” بگردند تا اگر جان سالم بدربردند بدانجا پناه ببرند.
خطر اجتناب فرقه رجوی از دیالوگ
اگر آنچه رجوی میخواهد برای بشریت سرمنشاء فایده، آزادی، دمکراسی، حقوق بشر جمهوری که هر چهار سال انتخابات آزاد داشته باشد و… چرا نباید امروزه با قرار دادن ریز جزئیات آن برای آیندگان و انتخاب آنها در معرض افکار عمومی و سوال و استفهام و نکته سنجی قرار بگیرد؟ چرا رجوی برای مردم ایران این حق را قائل نیست که از او سوال کنند؟ چرا رجوی حتی حاضر نیست در اوج ذلت سیاسی و فروپاشی تشکیلات، در ملاء عام چه خودش چه مریم رجوی افکارشان را با ایرانیان بصورت دیالوگ دوطرفه به اشتراک بگذارند؟
چرا که “خدای” خود خوانده که نمیتواند مورد سوال و استیضاح قرار بگیرد، “خدا”(مسعودرجوی) فقط برای پرستش است و شکر نعمتهایی که او به بدنگان گناهکارش اعطاء کرده است. همان فرایندی که از سال 1365 تحت نام انقلاب ایدئولژیک یا تبدیل تشکل مجاهدین به حرمسرای خودش رقم خورد است و در عراق نمونه ملایم مدینه فاضله اش را با زندان و شکنجه و قتل اعضای خود پیاده شده است.
علت دیگر-علت فرعی- اما رجوی بخوبی آگاه است که به محض باز کردن دریچه افکارش، بصورتی انفجاری بسا بسا بیشتر از قبل مورد نفرت مردم ایران و جهان و بویژه حامیان مالی و سیاسی و اطلاعاتی خود قرار خواهد گرفت. چرا که خود را در معرض حمایت از پول پوت و داعشی خطرناکتر از داعش کنونی خواهند یافت. حتی از درون نیز متلاشی خواهد شد حتی در سطوحی مانند عباس داوریها و … که امروز بطور کامل همچون عصر یخبندان منجمد شده اند. چرا که اولا در فرود آمدن مسعودرجوی به زمین و شرکت در یک دیالوگ دو یا چند طرفه، تمامی مغزشویی آنها و دستگاه اللهی آنها فرو میریزد، چون که “خدایشان” به سطح انسانهای فاسد و فاسق و گناهکار در زمین که هنوز به “خدایی” او ایمان نیاورده اند، تنزول کرده است!!!! ثانیا همه مزخرفاتش براحتی در یک دیالوگ دوطرفه آزاد، نقش بر آب شده است.
رجوی بوضوح قبل از تبدیل شدنش به “خدا” به ما که در اروپا مسئولیت پیشبرد سیاستهایش را داشتیم میگفت، باید ماهیت خودمان را از بیرون خود مخفی کنیم تا بقدرت برسیم. آنزمان (سالهای 1360) تلقی ما از ماهیت، اندیشه های ضد استثماری و به اصطلاح انقلابی ضد امپریالیستی و… بود.
هر آی دزد آی دزد کننده ای پلیس نیست
در ضمن کی باید روشنفکران ایران به این نتیجه برسند که آنها که شعار آزادی و دمکراسی و عدالت و برابری میدهند اگر همچون رجوی بطور مطلق دروغ نگویند، اولا به معنی اینکه خود لزوما آزادیخواه و دمکرات هستند نیست، در ثانی وقتی میخواهند همین شعارها را پیاده کنند مجبورند آنرا بر بستر دیدگاههای فکری خود، جامعه و اطرافیان و…پیاده کنند. و دیده ایم که پیاده شدن آن شعارها، چه سرانجامی در گذشته داشته است. نتیجه آنها در جهان سوم چه بوده است.
یکی از بزرگترین دزدانی که خود 40سال است آی دزد آی دزد میکند شخص رجویست که دزد بزرگ آزادی و دمکراسی و حقوق بشر و حقوق زن و.. است
رجوی حتی حاضر نیست و نمیتواند و نمیخواهد که در ظاهر هم شده در ترس از دستگیری و محاکمه در غرب، از آنچه عملا عقب نشسته و به غلط کردن افتاده مانند تروریسم و ضد امپریالیست نمایی و … یا حمایت از اعدام های ظالمانه خلخالی یا حمایت از دادگاههای انقلاب و شرکت در اشغال سفارت آمریکا، کشتار جوانان در مرزها کشتار اعضای خودو…. از خود انتقاد کند و رسما تغییر سیاستش را اعلام کند.
باز بدلیل اینکه اولا میخواهد به همه این اعمالش ادامه دهد در ثانی خدا نباید به اشتباه خود اذعان کند. “خدا-مسعودرجوی” در هرزمان هر غلطی کرد درست است، هرچند روز بعدش کاری 180 خلاف آن انجام دهد. رجوی هزار بار داستان خضر را برای ما اسرایش در اشرف در مقابل هزاران سوال و تناقض فاحشی که از عملکرد ضد اخلاقی و ضد انسانی، ضد دمکراتیک و وطن فروشی… اش ناشی میشد را بازگو میکرد، تا به مخاطب بفهماند که شما نیز باید خفه خون بگیرید و حرفی نزنید و همانگونه که در کار خضر حکمتی بوده!!!، حکمتی در کارهای منِ خدا هست!!!!
از همین رو با توجه به قدرت تشکیلاتی که رجوی متاسفانه با کمک امثال نگارنده و بقیه جدا شدگان و اسیران در فرقه و با حمایت مالی که عراق و عربستان و … و حمایت سیاسی آمریکا از آنها در آلبانی، حمایت آشکار اروپا در پناه دادن به عده ای تروریست به هم زده است، و صفر بودن بقیه به اصطلاح آپوزیسیون مانند خود رجوی تهدید آینده ایران همین فرقه رجوی است. باید آنرا جدی گرفت و باید بدان پرداخت. داخل بر عهده خود مردم تنها مانده ایران است. باز گفته میشود در مورد داخل ایران “به خارج کشور امیدی نیست شر مرسانید”.
بنابراین هر آسوده خیالی در خارجه که خود را سیاسی میداند(اخبار سیاسی را دنبال میکند و باز نشر میکند) و وقت دارد و میتواند آزادانه مطالعه کند حداقل باید برای آینده ایران کاری مثبت انجام دهد. و آن مبارزه سیاسی در پشت جبهه مردم ایران یعنی مبارزه با امثال مسعودرجوی و مریم رجوی تا با کمک دولتهای خارجی از پشت به مردم ایران خنجر نزنند.
آنها که بدنبال راه بیرون رفت از سرگردانی فکریند
ضمنا کسانیکه بدنبال راه بیرون رفت از منجلاب گرفتارشدن به امثال رجوی میباشند، ضروریست به این سوال پاسخ دهد که:
این “ما”های دنباله رو چه مرگشان است که در زمان مشروطه پدر بزرگشان و در زمان رضا شاه پدرانشان، و زمان شاه خودشان و در زمان رژیم حاضر بهمراه فرزندانشان دارند چنین دسته گل هایی را آب میدهند. آیا این نشان نمیدهد با وجود اینکه در هر زمان و مقطع نیروهای واپسگرا و ضد تکاملی و فریبکار مانند مسعودرجوی حاضرند و در کمین نشسته اند و کارشان را کرده و میکنند، این ما کمبودش و مشکلش چه در ابعاد فردی چه در ابعاد اجتماعی و بویژه در ابعاد ساختاری ایران و ایرانی چیست؟ که نسل اندر نسل در چرخه باطلی از سرنگونی های کم و بیش بی حاصل استبدادهای از نفس افتاده و راه انداختن استبداهای تازه نفس، گرفتار مانده است. با چه سپر فکری، فرهنگی و سیاسی و … باید چه نقطه ضعفها و یا پاشنه آشیل های تاریخی خود را حفاظت کند.
چگونه دشمن خطرناکی چون رجوی بعنوان بنیادگراترین وهمزمان بی پرنسیپ ترین تشکل فاشیستی مذهبی به اصطلاح اپوزیسیون ایران، آنهم در برهه زمانی یک نسل با فریبکاریها و هر روز به رنگی در آمدن، از مواضع ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی، و آمریکایی کشی، به آمیختن با امپریالیستها و آمریکا و خود و تشکیلات و میهن را برای بقدرت رسیدن به قدرتهای منطقه ای و جهانی فروختن، از آزادیخواهی و دمکراسی طلبی به کشتن و نابودی آزادی و دمکراسی آنهم در مقابل چشم اعضا و مردم خود، که با در درنوردیدن همه مرزهای شقاوت و بی پرنسیپی و ترور فیزیکی و سیاسی و شخصیتی هیچ مرزی را نمیشناسد همراه است، میتواند دوام یابد؟ چگونه است که ما میتوانیم چنین پدیده ای را چه بعنوان عضو، هوادار، شورایی و حتی گروههای به اصطلاح سیاسی در خارجه بویژه توسط به اصطلاح مارکسیستها، تحمل کنیم؟
با برخورد و رویکرد واهداف ژورنالیستی کردن با او، شاید فرد به جذب تعدادی ناچیز از مخاطب بیکارِ بی عارِ بی اثرو در نتیجه به خواسته ژورنالیستی حقیر خود جامه عمل بپوشاند و به رضایت نفس برسد. اماهمینکار، میتواند در آینده، مردم ایران را که 42سال با زحمت بسیار به بهای خونِ بهترین فرزندانشان برای جرعه ای آزادی و دمکراسی رژیم حاضر را به نقطه امروزی رسانده اند، دوباره در دام استبداد تازه نفسی بنام فرقه رجوی، صد بار بدتر از استبداد حاضر (با توانمندیهای تشکیلاتی با خشم و کینه ای عمیق و حیوانی از ایران و ایرانی که گوشه ای ناچیز از آنرا نسبت به جداشدگان شاهدید) گرفتارکند.
کینه رجوی ناشی از 42سال نفی شدن توسط مردم ایران در دل مسعود رجوی و اعضای طلبکار! از عالم، چرا که “شهید داده” و “مبارزه کرده”، “استقامت کرده” و… انباشته شده، در صورت مسلط شدنش بر ایران، کو تا ایران بتواند از آن رها شود.
توجه کنید، که آمار کشتار رجوی که هنوز پایش به حکومت نرسیده از جمع کشتار رضا شاه و شاه و رژیم بیشتر است. رضا خان جز در جریان سرکوب عشایر که هنوز شاه نشده بود اگر صد نفر را کشته باشد. پسرش شاید 200 نفر را اعدام کرده باشد. درمورد این رژیم، 52نفر را در فاز سیاسی کشته، رجوی به دروغ میگوید 120هزار و نگارنده و همه شما جداشدگان خوب میدانیم که که تنها 12000 اسم بیشتر نتوانست جور کند، با مبالغه 3000تا هم در 1398، 100نفر در 1396، 50نفر در 1387 و 1000نفر هم در 1396، جمعا میشود 20000نفر، از آنجا که اعداد و ارقام کاملا دقیق نیست نگارنده، عدد را ضربدر 2 میکند و 40000 نفر کشتار رژیم را در نظر میگیرد.
آمار کشتار مسعود و مریم رجوی: فقط 17000نفر را در شهرها ترور کرده، در مرزهای کشور هزاران نفر را طی جنگ بعنوان بخشی از ارتش صدام کشته، بنوشته نشریه مجاهد در فروغ جاویدان 50.000 نفر را هنگام دفاع از کشورشان کشته، در جریان جلوگیری از سقوط صدام طبق اطلاعیه مریم رجوی 1500 نفر از کردهای عراق را کشته. نقش مستقیم در اشغال سفارت آمریکا و حمایت از آن و در نتیجه در جنگ ایران وعراق و کشتار آن مقصر و سهیم بوده، دهها تن از اعضای خودش را کشته، رقم کشتار رجوی اگر دوبرابر حکومتهای قبلی و فعلی نباشد بیشتر از آنهااست،
“باش تا صبح دولتت بدمد کاین هنوز از نتایج سحرست” هنوز هم دستش به قدرت نرسیده. مخالفین و منتقدینش را به اعدام محکوم میکند، همه را تهدید به انتقام و کشتن میکند.
پایان قسمت اول داود باقروند ارشد مهرماه 1400 هوشیار نکردن نسل جدید “به خطر آینده” گناهی نابخشودنی. سود آوری بعضی جداشدگان برای رجوی و علت تمرکز او بر آنها سرمنشاء سود آوری برای مسعودرجوی.. سرمایه رجوی برای پیشبرد اهدافش… جدا شدگان باید بتوانند اگر قلمی دارند ریز علت جداشدنشان را افشاء کنند. ژورنالیسم حاکم بر افشاگریهای زنان جدا شده از فرقه رجوی.. تبدیل اعضای مجاهد به پدوفیلی و همجنسگرا توسط مسعودرجوی.. شتشوی خود تحت اتهام زنی رجوی صفتانه به جدا شدگان. مدد رسانی به رجوی توسط جداشدگان شرمگین. افشای تبهکاری شعاردادن های چپ نمایانه رجوی.. نجات موشهای کور در شورای ملی مقاومت..برتری آمار کشتار توسط فرقه رجویِ غیر حاکم بر جمع سه حکومت قبلی و فعلی
قسمت دوم.