ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
منتظرالظهوری و آگاهی نیابتی مخرج مشترک تفکر آپوزیسیون و پوزیسیون ایران
به میزان پیشرفت تمدن، ما شاهد شکل گیری عقل گرایی بشر نیز بوده ایم. خرافات همواره برای فاسد کردن و چیره شدن بر عقل، و خودکامگی جهت منحط و بی رمق کردن ذهن در زیر بار ترس و بینوایی، تلاش کرده اند. ایندو همواره یار و یاور یکدگردرتاریکی، اسارت و بندگی نگهداشتن انسانها بوده اند. و قرنهاست با ابدی جلوه دادن خود، اجازه نداده اند تاریکی از سرزمین ما رخت بربندد. تاایرانیان نتوانند قوه خرد و اندیشه را بکارانداخته و سرنوشت خویش را از چنگان جهل و خودکامگی برهانند و بدست خود بگیرند.
بشریت سرانجام توانست در جنبش روشنگری، آتشفشان خردورزی را محقق کند. تا انسان بتواند زنجیرهای اسارت خرافه و خودکامگی را ازهم گسسته و شخص در هئیت جامعه با تکیه بر خرد و اندیشه و شکیبایی و تحملِ دگراندیشان، سرنوشتش را خود بدست بگیرد.
شراره هایی کوچک و مبهم از انفجار عظیم روشنگری، علیرغم دوری و سدهای مستحکم ایندو یار و یاور تاریکی (جهل و خودکامگی) در مقابلش به میهن ما نیز رسید. روشندلان از این شراره ها اگر نه مشعل که شمع هایی ساختند ودرکوی و برزن و درپیچ و خم تاریک فکر و اندیشه جهل و استبدادزده ما به گردش درآمدند و جنبش مشروطه را رقم زدند. از هیچ جنایتی علیه شمع افروزان فروگذار نشد. هرچند شمع افروزان نیز هیچگاه ازپای ننشستند. نبردی سخت میان جهل و خرافه و خودکامگی از یک سوی و شمع افروزان از سوی دیگر تاکنون لحظه ای متوقف نشده است.
هرگاه که شمع افروزان توانسته اند بدورهم جمع شده و آتشی از شمع هایشان برافروزند و بر تاریکی غلبه کنند، زوج “جهل و خودکامگی” به راهکنش ، “رنگ عوض کردن” متوسل شده و توانسته اند خود را از مهلکه نجات دهند. در این مسیر موثرترین سلاح راهبردی ایندو وعده نجات دهنده ای که “برخواهد خاست“، “ظهورخواهدکرد” و یا “خواهد آمد” و یک تنه بساط جور و ظلم و استبداد و خودکامگی و جهل را برخواهد چید بوده است. و اینگونه منطق منتظرالظهوری وبه بیان آشکارتر و درد آورتر “آگاهی نیابتی” را در اعمال قلب و ضمیرو فکر و اندیشه ما ایرانیان چه بصورت “ظهور رهبری عقیدتی تاریخی“، “امامی نجات بخش“، “پادشاهی عادل“، و یا”تشکیلاتی آزادیبخش” نهادینه کرده اند. تا سلطه جهل و خودکامگی را با ساختن ذهنیت “منتظرالظهوری” که انسانها را از بکارگیری خرد و اندیشه وفکر توسط تک تک آنها جهت بدست گرفتن سرنوشت شان بی نیاز میکند، سلطه تاریکی را تداوم بخشیده و ابدی و جاوید جلوه دهند.
با نگاهی هرچند گذرا به بنیاد و فلسفه فکری همه آپوزیسیون علیرغم اینکه به ظاهر در قطب های مخالف قرار دارند، میتوان بروشنی منطق ومخرج مشترک “منتظرالظهوری” آنها را مشاهده کرد. آنها ضمن جنگ با یکدیگر، وانمود میکنند درحال مبارزه و تحقق بخشیدن به پایان جهل و خودکامی با سرنگونی حاکمیت کنونی اند، تفکرشان با تفکر حاکمیتی که مدعی مبارزه با آن هستند مخرج مشترک دارد.
منتظرالظهوری سطلنت طلب ها
منطق سلطنت طلبی با سابقه صدها بار گزیده شدن طی دوهزار و پانصد سال از این منطق، کماکان منتظر ظهور “پادشاهی مقتدر اما عادل” اند که قرار است ایران و ایرانی را بار دیگر به دروازه تمدن برساند، همان ها که یکی از استوره هایشان با پایان دادن به مشروطه، منطقش “رعیت غلط میکند در کار حکومت دخالت کند” بود و دیگری با شعار “خدا، شاه، میهن” دوباره خود را به خدا متصل کرد و هیچ نشانی از مردم در آن نبود و یا شعار “کورش آسوده بخواب من بیدارم” و شعار “جاوید شاه” ذهنیت منتظر الظهوری را القاء و جاوید جلوه میدهند.
منتظرالظهوری فرقه مجاهدین
مجاهدین خلق (یا به زبان بروز شده خودشان “مجاهدین بدون خلق”) دجالان بازار مبارزه ضد جهل و خودکامگی، که با شعار”بنام خدا و خلق قهرمان ایران” به میدان آمده بودند و وانمود میکردند که در نقطه مقابل همه خودکامگان تاریخ! که شهروندان را به هیچ می انگارند، جایگاه خلق و مردم و انسانها را در بدست گرفتن سرنوشتشان به حد خدا ارتقاء داده اند. در اولین فرصت، با از دورخارج شدن همه رقبای سیاسی به یمن قتل عام های براه افتاده بعد از دست زدن به تروریسیم شهری توسط مجاهدین و فرار رهبرانشان به خارج کشور، آشکارا ودر اوج شگفت زدگی همه ایرانیان طی فرایند بروز “ماهیت- ذات” با یک انقلاب ایدئولژیک برای همیشه شعار “بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران” و در حقیقت هم خلق-مردم و هم خدا را به زباله دان تاریخ سپرده با شعار “ایران رجوی، رجوی ایران” مسعودرجوی را با خلق و خدا جایگزین نمودند. دراین شعار نه تنها اثری از مردم و خلق و ایرانیان نبود، بلکه بدتر و ضد انسانی تر از امثال خلف خود رضا شاه که میگفت “دولت یعنی من“، مسعود رجوی خود را معادل ایران و ناجی ایران قرار داد.
بعد از آشکار شدن ناکارآمدی و رسوایی های فردی و حقوق بشری و خیانت های این “ناجی دجال” به کشور وتنفر مردم از شعار “ایران رجوی رجوی ایران” طی چهل سال گذشته، اینبار مسعودرجوی و رهبران مجاهدین به شرم آورترین و عقب مانده ترین و دجالانه ترین راهکنش جهل و خرافه یعنی غیبت (مسعودرجوی) پناه برده اند. آنها ضمن موعظه به پیروانشان در درون تشکیلات دستورالعمل تشکیلاتی “فکر کردن ممنوع است و هرچه رهبری گفت فقط مجازید اجرا کنید” و با امام زمان خواندن او، این ذهنیت را القاء میکنند که بزودی امام زمان مسعودرجوی از غیبت خارج شده و ظهور خواهد کرد! و یک تنه جامعه بی طبقه توحیدی را برقرار خواهد نمود.
منتظرالظهوری چپ ایران
مارکسیست ها نیز با شعار”دیکتاتوری پرولتاریا” منتظر ظهور طبقه کارگرند. کارگرانی که نه آنگونه که فلاسفه تئوری مارکسیسم، رهاییشان از جهل و خودکامگی را خردورزی و اندیشیدن تک تک آنها تحت نام “آگاهی طبقاتی” جهت بدست گرفتن سرنوشت خویش تئوریزه کرده اند، بلکه آگاهی طبقاتی نیابتی را در قالب “حزب پیشاهنگ-عده ای روشنفکر” ریخته و خلاصه کرده اند، که برخواهند خاست و جهان را نجات خواهند داد. که از بدو ظهور این تفکر تا کنون در شوروی و چین مائو و… شاهد بوده ایم، (روزالوکزامبورگ این آگاهی طبقاتی نیابتی را بدرستی حتی در زمان حضور لنین نیز به نقد کشیده است).
فصل مشترک منتظرالظهوری ها، شکست پشت شکست پروژه فرارسیدن نجات دهنده آرمانی آنها و تداوم خرافه و خودکامگی است. چه زمانیکه ظهور کرده اند همچون پادشاهان و یا حزب طبقه کارگری که با ظهورش تبدیل به خودکامه ای بدتر از خودکامگان قبلی شده اند و چه آنجا که همچون دجال معاصر مسعود رجوی تازه غیبت گزیده اند و هنوز ظهور نکرده اند، و یا آنجا که نایبان آنها جهل و خوکامگی را تداوم می بخشند.
تمامی آنها سد مستحکمی بوده وهستند در مقابل خروج انسانها (زنان، مردان،کارگران،…) از تاریکی جهل و خرافه و خودکامگی و پایان دادن به دجالگریِ سپردن افسار رهایی بشر به “نایب ان بشر” و بدست گرفتن سرنوشت خویش با بکارگیری خردورزی و اندیشه در یک جمهوری سکولار. بشریت متمدن معاصر باید بعد از هزاران سال از فریب “آگاهی نیابتی” و توصل جستن به یک ناجی که ریشه در تفکر انسان دوران تاریک عصرحجری دارد رها گردد.
داود باقروند ارشد
فروردین 1403