ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
نقش “مبارزه ضد امپریالیستی” دیروز در “مبارزه ضد صهیونیستی” امروز
به درک و تجربه نزدیک به نیم قرن کار سیاسیِ اجتماعی نگارنده، علت مشکلات جامعه ایران طی چند صد سال گذشته که باعث شده از جهان عقب بماند هرچند متعدد است ولی اصلی ترین ریشه آن را مشکل عقب افتادگی فکری، فرهنگی مبتنی بر جهل مقدس میداند. سرشت انسانها تفاوت چندانی با یکدگر ندارد، آنچه آنها را متفاوت میکند نحوه فکر کردن و فرهنگی است، که طی صدها سال تجربه زیستی، تاروپودشان راتسخیر و برآنها حاکم میشود. این فرهنگ با عمل و کنش مبتنی بر آن باور چنان عمقی بخود می گیرد که در نهایت به هویت آنها تبدیل میگردد.
اگر این هویت با آلوده شدن به ایدئولوژی و یا مذهب “مقدس” نیز گردد. جامعه و بویژه روشنفکران را در بن بست فکری و فرهنگی مرکبِ “جهل مقدس“ گرفتار میکند.
خارج شدن از جهل مقدس سوختن و دوباره از خاکستر خود برخاستن را طلب میکند.
ما که یک روز تجربه زیست دمکراتیک نداشته ایم، کار سختی در خروج از این بن بست داریم! یک ایران دمکراتیک را تنها وقتی میتوان بنا کرد که، ابتدا بنای فرهنگِ استبداد زدگی، استبداد پرورِی استبدادپرستی مبتنی بر جهل مقدس، خشم و نفرت، ویران گردد تا عمارت آزادی و دمکراسی، بتواند بر پایه های خردورزی و تفکر و همزیستی مسالمت آمیز، احترام به حقوق بشر بنا شود. مارِجهل مقدسِ فرهنگ استبدادی، کبوتر فرهنگ آزادی نمی زاید. فرهنگ با رونویسی از آن تولید نمیگردد
اروپا صدها سال در قرون وسطی تحت تسلط جهل و خرافه پرستی و تاریک اندیشی کلیسایی به ویرانه ای تبدیل شده بود. و درآتش جنگ های صلیبی “پاپ-پادشاهان” جهت تثبیت و گسترس استیلای سیاسی کلیسا گرفتارو در قحطی و فقر و فلاکت و فحشا غوطه ور بود. توده مردم برای رهایی از جهنمی که کلیسا برپایه های جهل و خرافه براه انداخته بود، از کلیسا کلید بهشت میخریدند. عاشقانه برای رستگاری و رفتن به بهشت، حتی سالخوردگان با هست و نیست خود با پای پیاده جهت شرکت درجنگهای کشورگشایانه صلیبی که هرگز به آن نمی رسیدند، براه می افتادند.
بتدریج طی چند صد سال، با ظهور مارتین لوترها، ژان هوس ها، گالیه ها، ژاندارک ها، رسوها، ولترها، نیوتن ها، دیدروها، و… که بطور عمده به دوران روشنگری معروف است با تلاش و قربانی دادن، سرانجام توانستند، تفکر و ذهنیت توده هایی که گالیه ها را برای امیال کلیسا، زنده زنده در آتش می سوزاندند را تغییر دهند و انقلاب کبیر فرانسه را رقم بزنند.
اینگونه خردورزی، تفکر،علم و جامعه از اسارت کلیسایی که با علم و خرد در ستیزبود و جهل را مقدس نموده بود، رها شد. علم رشد کرد، دست به اختراعات زد، انقلاب صنعتی رقم خورد و تمدن بشری جدیدی مبتنی بر خرد و اندیشه و فن آوری صنعتی متولد شد. در ساحت اجتماعی نیز با پایان دادن به حکومت های استبدادی پادشاهان و کیشیش-پادشاهان، دستگاه حکومتی با پایه مشروعیت مردمی (دمکراسی) مبتنی بر سه قوه مستقل پایه گذاری گردید. تهدید همیشگی در کمین دست آوردهای بشر
دست آوردهای بشری نه درگذشته و نه درآینده از خطر دست اندازیِ قدرت طلبان مصون نبوده و نیست. سانتیمتر به سانتیمتر دستآوردهای کنونی بشرمتمدن، بویژه طی 300 سال گذشته با فدکاری اندیشمندان مبارزان، طی مبارزات خونین و انقلابهای متعدد با هزاران هزار قربانی از دست اندازی قدرت پرستان، حکام ، پادشاهان، و کلیسائیان که جهت بازگرداندن شرایط به گذشته تاریک تلاش میکردند وحتی ازدست انقلابیون تازه بقدرت رسیده که تلاش کردند پای جای مستبدین قبلی بگذارند و از نمد دستاوردهای جدید بشری، کلاهی برای خود و خانواده خود بسازند، حفظ شده و تا به امروز استمرار یافته است.
سارقان تلاش میکنند با رنگ عوض کردن و متوصل شدن به انواع حیله ها به هرمیزان که جامعه ظرفیت فریب خوردن داشته باشد، دست آورد تمدن بشری را به یغما ببرند و زندگی سوپر اشرافی را ازمحل منابع عمومی تامین و تداوم بخشند. حضور پادشاهان و خانواده های سلطنتی موروثی کنونی در بعضی کشورهای متمدن اروپایی از آن جمله اند. که زندگی سوپر اشرافی گذشته را به بهای به ظاهر از دست دادن دخالت مستقیم در حکومت حفظ کرده اند. اما کماکان اخبار فرار از مالیات، پولشویی در مناطق آزاد تجاری … و جنایات همین اشراف در صدر اخبار قرار میگیرد. هرچند با ثروتهای نجومی که به یغما برده و میبرند با دراختیار گرفتن رسانه ها و سیاستمداران تلاش میکنند تا حد ممکن از مجازات فرار کنند. [1]https://parsi.euronews.com/my-europe/2013/04/05/spain-s-monarchy-in-crisis فاصله گرفتن از نفرت، کینه و عدم تحمل دگراندیش
خشونت، شاخص مردسالاری است و به میزانی که جامعه خشونت پرهیز است ضد مردسالاری نیز میباشد. خطرناکتر از آن ورود سلاح به مبارزه، بطور مستقیم به ناتوان سازی مبارزه مدنی و در نتیجه به تقویت و سلطه نظامیگری منجر میشود
پیشرفت اجتماعی و ارتقاء ذهنیت بشرخردورز، امر حفاظت از دستآوردهای تمدن بشری را از اشکال مبارزات خشونت بار مبتنی بر سلاح وحبس وخونریزی ، به حوضه مبارزات مدنی درقالب نهادهای مدنی، ارتقاء داده و شکل انسانی تری بدان بخشیده.
طی این فرایند تدریجی خروج انسان از تله “صغر ایدئولژیک” یا همان “آگاهی نیابتی” صورت پذیرفت و انسان خردورزی که تفکر و اندیشیدن را نه تنها به هیچ نایبی نمی سپارد، بلکه به تمام و کمال خود می اندیشد، و سرنوشتش را خود رقم میزند، تربیت شد، تا با تساهل و تسامح در جامعه، یعنی از روی آگاهی و اقتدار و با سعه صدر، به عقاید و روشها و منشها و جریانات سیاسی و فکری و مذهبی و… مخالف امکان بروز و ظهور و اظهار وجود داده و وجود تکثر و تنوع درعقاید و افکار را نه تنها پذیرفته که چنین تکثری را لازمه حیات جمعی خود بداند. اینگونه جامعه استبدادزده و غرق در جهل و خرافه غرب توانسته خود را به ساحل امن نسبی، علیرغم هزاران کمبود کنونی آن با بقایای وحشیگری هایش که در غزه شاهدیم برساند. نسخه آپوزیسیون برای نجات از بن بست فرهنگ استبدادی
حال درایران و بویژه در میان بخشی از آپوزیسیون خارج کشور، شاهد تلاشهایی هستیم که، به ایرانیانی که هرگز زیست در حاکمیت آزادی را تجربه نکرده است، بازگشت به سلطنت را القاء می نمایند. آنچه اینها برای چنین فریبی برآن سرمایه گذاری میکنند همان فرهنگ استبداد زده، استبداد پرور و استبداد پرستی و منطق و فرهنگ منتظرالظهوری ما ایرانیان بعلاوه خشم و نفرت ناشی از استبداد و خونریزی و چپاول حکام جبار گذشته و حکومت جاری است. ایرانیانی که در اولین تجربه رقیق دمکراتیکشان در مشروطه چنان پایه های فکری و وجودی خود و کشورشان به خطرافتاد که دوباره با منظق منتظرالظهوری یا همان دست به دامن یک حاکم قدرتمندی که یک تنه به همه نابسامانی ها خاتمه میدهد و ایرانیان چشم بسته همه قدرت را به او سپرده و به پرستش او میپردازند، از رضا خان بعنوان یک میهن پرست جمهوریخواه، استمداد طلبیده و او را با فرهنگ چاکر منشی خود به یک شاه مستبد بدتر از مستبدین قبلی تبدیل نمودند.
هرچند به میزانی که “میهن پرستی و عشق به پیشرفت و ترقی ” نهفته در قلب و ضمیر همه ایرانیان و از جمله در ضمیر رضاخان، توانست از زیر بار آوار هیولای فرهنگ استبدادی نهفته در همه ما ایرانیان از جمله در رضا خان که توسط چاکر منشیِ اطرافیانِ چاپلوس استبداد پرور و استبداد پرست، هر روز پروارتر و وحشی تر میشد، سربلند کند، منشاء خدمات تاریخی برای ایران گردد. و ایران نوین شکل بگیرد.
غفلت دوباره از فرهنگ استبدادی نابخشودنی است
از این روست که، نباید در فقدان خردورزی، تفکر، فرهنگ و تجربه زیستِ دمکراتیک، از ظرفیت و استعداد شگرف! اما خانمان برانداز فرهنگی ما ایرانیان درمستبد سازی غافل باشیم. شاهد تاریخی دیگر اینکه، وقتی بعد از نیم قرن تحمل استبداد پهلویی ها، مردم ایران ، بدلیل فقدان تجربه زیستی واقعی روشنگری و بدون تحول فکری نهادینه شده، زمانیکه شرایط داخلی و بین المللی دست بدست هم داد، تا در یک انقلاب سطحی و صوری و ناقص، توانستیم پایه دیوانی استبداد دوپایه (دیوان+روحانیت) محمدرضا شاه را سرنگون کنیم، حکومت را دو دستی تحویل پایه مذهبی حکومت پهلوی دادیم. و اتفاقا اینکار شگرف! با کمک پادشاه اسلام پروری که برای تامین منافع حامیان بین المللی اش در 1357 فرار را بر قرار ترجیح داد تا قدرت در پایه مذهبی و عقب افتاده ترش تداوم یابد صورت گرفت. و بخیال خود از افتادن کشور بدست کمونیسم برهیز گردد. البته شاهنشاه نیز همچون پدرش ضمن پروژه های مدرن برای کشور، سالیان پروژه کمربند اسلامی کردن ایران را با رواج مسجد و منبر و تکیه و جشنهای نیمه شعبان و سپاه دین و … برای ترویج جهل مقدس با اختصاص پولهای فروش نفت بدان، برای چنین تحولی از قبل تدارک دیده بود. اینگونه چهل سالی است که دل همه ایرانیان از آن عمل بی خردانه خویش ریش گردیده است.
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد به هر دو سرای
کسی کو خرد را ندارد ز پیش دلش گردد از کرده ی خویش ریش
بی جا نیست که شاهنامه فردوسی را که حافظ و نجات بخش هویت ملی ایرانیان بوده است را “خرد نامه” نیز می گویند.
سابقه تاریخی ازغفلت های ما
بلافاصله بعد از این خبط تاریخی وقتی بخود آمدیم، به یمن همان فقدان خرد و تفکر، دانش سیاسی و تاریخی و تجربه دمکراتیک به یادگاره مانده از پروژه های امنیتی مقدس سازی جهل توسط شاهنشاه، قادر شدیم رهبران را در ماه مشاهده کنیم. بخش عمده جامعه بویژه جوانان با کمک به اصطلاح روشنفکران قدر کورکورانه به دام فریب گروههای شبه روشنفکر افتادیم. عده ای همچون گروه هایی به ظاهر”مسلمان” و یا “چپ” که با بکارگیری کلماتی فریبنده با روخوانی از کتب دوران روشنگری و فرهنگ و تمدن دنیای پیشرفته، ویا با کلیشه برداری از فلسفه مارکسیستی، مدعی شدند که یک شبه ره 300ساله جهان متمدن را طی کرده، خدای دمکراسی و عدالت و کعبه انقلابی گری و آزادیخواهی و نفی استثمارهستند و آنچه همه اندیشمندان روشنگری غرب و انقلابیون شرق طی سه قرن زیست دمکراتیک کسب کرده اند اینها یک شبه کسب کرده اند. تجمعات این راهزنان، مملو میشد از توده های بی شکل، بی تجربه، استبداد زدۀ استبداد پرستِ استبداد پروری که برای هزارمین بار در تاریخ کشورمان، کورکورانه اما دست افشان و پای کوبان بدنبال این مراجع تقلید نو ظهور از بند زندان و تبعید رسته، روان شدند، و از آنها بت ساخته به پرستش خونین آنها پرداختند.
بت سازی هنرفرهنگ استبدادی ما
یکی ازاین بت های دست ساز ایرانیان، به یمن پرستش خالصانه ما پیروانش، خود شیفته متوهم راهزن انقلاب که با شعار “بنام خدا(اسلامی)و بنام خلق(مارکسیستی) قهرمان ایران” بنگاه سه نبش “فوق مرجع تقلید درحوضه اسلام، مارکسیسم و مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی“، را زد، مسعود رجوی بود.
کلید خوردن اهرم فریب مبارزه ضد امپریالیستی توسط راهزنان قدرت
راهزنان برای فریب توده های بیشتر و از میدان بدر کردن رقبا تا میتوانستند افراطی تر شعار میدادند. محصولِ جنگ قدرت آنها حوادث خانمان براندازی چونِ دو بار اشغال سفارت آمریکا برخلاف همه قوانین و عرف بین المللی و جنگ هشت ساله با عراق بود. چپ ها و بویژه رجوی برای عقب نماندن از رقیب حاکمی که سکه انقلابیگری را با اشغال دوم سفارت آمریکا بنام خود زده بود، با شعار صوری “باید در ایران ویتنامی دیگر برای آمریکا بسازیم” تلاش کرد سکه حاکمیت را بی ارزش جلوه دهد. اما رقیب با اشغال عملی 444روزه سفارت آمریکا که انگار “مرکز فرماندهی امپریالیسم جهانی” را مسخر کرده است، عملا گوی سبقت را از شعارهای توخالی فوق مرجعیت تقلید اسلامی-مارکسیستی و دیگر رقبای چپ مدعی مبارزه ضد امپریالیستی ضد صهیونیستی ربوده بود. طوریکه همه این مدعیان اجبارا ضمن ستایش این به اصطلاح اقدام تاریخساز! امام ضد امپریالیست با سینه زنی ضد امپریالیستی در پای قله های پیروزی حاکمیتی که ارتجاعش مینامیدند، حفظ آبرو میکردند.
رجوی در پیروی از اژدهای نفسِ قدرت پرستش در توهم خارج کردن مواضع استراتژیکی تسخیر شده از امپریالیسیم از دست حاکمیتی که در عوالم تخیل با تسخیر سفارت آمریکا مدعی پیروزی برامپریالیسم بود، یک شبه فرمان مبارزه مسلحانه آنهم نه علیه امپریالیسم که علیه همان امامی صادر کرد که در روزنامه اش او را رهبر کبیر انقلاب ضدامپریالیستی می خواند، و اینگونه جنگ داخلی با میلیون ها ایرانی زندانی، شکنجه، اعدام و یا در جهان آواره شده براه انداخت.
فراموش شدن مبارزه ضد امپریالیستی
در این مسیر نه تنها خدا و خلق قهرمان و حتی امپریالیسم به فراموشی سپرده شد، بلکه رجوی در این مسیر بجای ساختن ویتنام برای آمریکا در ایران، اژدهای نفس قدرت پرستش را به زیر آفتاب بغداد برد و ضمن پیوستن به صدام حسین دشمن اشغالگر کشور، آنرا در گرمای آفتاب بغداد پروارتر کرده، بجان خود مردم ایران و اعضای مجاهدین افتاد. رجوی با قطع کامل از مردم ایران منتظر شد تا صدام حسین بعنوان ناجی او را درایران بقدرت برساند. با سرنگونی صدام حسین، بدست آمریکا، اینبار او به همان “امپریالیسم جهانخوار” دخیل بست تا بکمک او و سناتورهایش بقدرت رسیده و به تنها پرچمدار مبارزه ضد امپریالیستی تبدیل گردد!!!!!
بازشدن چشم ایرانیان به محاسن طلایه داران مبارزه ضد امپریالیستی
بعد از بیش از 40 سال به بهای خون و زندان و شکنجه و آوارگی میلیون ها زن و مرد ایرانی و نابودی کشور به این درک ناقص رسیدیم که کعبه های دمکراسی وآزادیخواهی و مبارزه ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری امثال مسعودرجوی ها، خود نه تنها دست کمی از هیچ یک از دو پایه استبداد نوع قاجار و پهلوی (دیوان+روحانیت) نداشتند، و اتفاقا آنچه از محاسن استبدادی، آن دوپایه مشترکا داشتند، این یکی همه را یکجا و بلکه بیشتر دارد. یعنی هم قصاوت و استبداد حکومتی و هم دجالیت و جهل و خرافه پروری مذهبی را، بعلاوه زن بارگی و خیانت به کشور در همکاری با دشمنان متجاوز را با هم داراست . این دون کیشوت به اینها نیز بسنده نکرده در قرن بیست و یکم آنگونه که شاعر نیز گفت، «گل برافشاند و می در ساغر انداخت و سقف فلک را بشکافت و طرحی نو در دجالیت وتقدس بخشیدن به جهل و خرافه انداخت و بفکر امام زمان بازی و غیبت صغرا و کبری افتاده است».
طنزهای تلخ تاریخ
سرنوشت رقت بار آپوزیسیون است، غیبت های صغرا و کبری مسعودرجوی جاهل مقدس شده توسط اعضا، در پناه و با حمایت هارترین جناحها وسناتورهای آمریکا (جان بولتنها، پمپئوها،جان مکین ها) همان امپریالیسمی صورت میگیرد که قرار است مسعود و مریم رجوی در آینده بعد از سرنگون کردن ارتجاع حاکم با کمک این سناتورها، به جنگ سرنگونی خودشان برود!!!
دیگر طنز تاریخی اینکه چپ به ظاهرغیر مسلمان اما منتظرالظهور نیز برای ادامه مبارزه برای سرنگونی حاکمیت سرمایه داری چپاولگر با امید بستن به “ظهور متحد کارگران” نیز همگی به امپریالیسم جهانخوار پناه آورده اند. و از 6000کیلومتری به کارگران میهنِ عقب افتادۀ صنعتی، دستور”ظهورمتحد” ارسال میکنند. تلخ ترین طنز تاریخ
تلخ ترین طنز تاریخی کشورما، کپی برداری سطح و صوری از مبارزه ضد امپریالیستی یا استکبار ستیزی حاکمیت مستقر در سال 57، از همان اپوزیسیون به اصطلاح ضد امپریالیست و چپ نما است. این استکبارستیزنمایان طی چهاردهه، ضمن اینکه اختلاس های چندین هزار میلیاردی حلال و مشروع و البته شرعی خود و آقازاده هایشان جهت پاک و منزه نگهداشتن دزدیهایشان آنرا در همان غرب مستکبر وامپریالیست ذخیره میکنند و خمس و ذکاتشان را به بانکهای امپریالیستی میپردازند، نا خواسته همچون چارلی چاپلین به پرچمداران مبارزات و سردمداران مبارزه ضد امپریالیستی-استکباری در جهان تبدیل شده اند!!!!
اگر مبارزات مشعشع رقبای چپ و شبهه چپ فقط در حد کشتارهزاران جوان ایرانی در داخل و مرزها و حداکثر دوبار به تسخیر سفارت آمریکا انجامید، اما اینها در رودروایسی استکبارستیزی کارشان به اشغال سفارتهای انگلیس و عربستان و اسرائیل ستیزی نیز کشید. فتح قدس از طریق کربلا نیز نه تنها به نوشیدن جام زهر انجامید، بلکه اشغالگر قدس که خود عملا نیروی نیابتی همان امپریالیسم است هربلایی میخواهد چه در تهران و چه در مراکز نیابتی تهران، بر سر اینها میآورد. و کار به موشک و موشک کاری توسط نیابتی هایشان و اخیرا نیز توسط خودشان رسیده. تلخی این “انقلابیگری” سطحی صوری و توخالی در این است که قیمت این استکبار ستیزی را 82میلیون مردم ایران به قیمت گرسنگی با اقتصاد ورشکسته، نابودی زیست محیط و زیرساختهای کشور، فقدان آزادی و حقوق شهروندی می پردازند. و اینگونه نه سرنگونی دولتهای استبدادی بلکه پروژه امپریالستی کلــــنـــگــی نگهداشتن ایران، جهت ممانعت از سربلند کردن یک ایران دمکراتیک و قدرتمند و توسعه یافته، تداوم یابد. ماهیگیری از آب گل آلود
درآشفته بازار عملکرد حاکمیت بجا گذاشته شده توسط پهلوی، اینبار هم سلطنت طلبها و هم گروههای مذهبی و چپ و پس مانده های مجاهدین و… بار دیگر با تکرار طوطی وار واژگان فرهنگ دمکراتیک تلاش همه جانبه ای را آغاز کردند تا با بهره جویی از فقدان تجریه دمکراتیک مردم، که با احساس خشم و نفرت و کینه ناشی از ستم کنونی را تقویت و ترکیب شده، با برانگیختن احساسات ناستالژیک ایرانیان با دمکرات و متمدن نمایی، دست به فریبکاری زده و طلب کار مردم گردند. و با بمبارانی از توهین و تحقیر به ایرانیان با دادن وعده ظهور نجات بخش نوینی بنام “امام زمان سلطنتی” اینگونه جار میزنند:
«مگرندیدید که حکومت آخوندها به تنهایی بیش از حکومت شاه+آخوند در کشور خونریزی وتخریب کرده و میکند؟ چه بد معامله ای کردید!! باید ضمن عذرخواهی از ما بازمانده از استبداد، ضمن غلط کردم گویی حکومت را دوباره دو دستی به تقلید از نیاکانتان طی 2500سال گذشته تقدیم “امام زمان نجات بخش سلطنتی” ما بکنید.»
لازم است تاکید شود، نگارنده با هیچ فرد ایرانی بدلیل تفکرات، عقاید، باورها و خواسته های سیاسی متفاوت و متضاد نه تنها مشکلی ندارد بلکه وجود افکار متفاوت و متضاد را برای یک جامعه سالم در یک سیستم دمکراتیک پلورال حیاتی میداند. حتی امثال رضا پهلوی (نه در قالب امام زمان نوین) که جماعتی او را شاه زاده می نامند. چرا که نمیتوان هیچ یک از اقدامات پدرش و پدربزرگش در طول حاکمیت پهلوی را به پای او نوشت. او نیز همچون یک ایرانی حق دارد در ایران دمکراتیک در سرنوشت خود و کشورش سهیم و شریک باشد. او نیز باید این حق را برای مردم ایران دمکراتیک قائل باشد که در مورد سرمنشاء اموالش، حسابرسی شود. و اگر قصد کارسیاسی و شرکت در قدرت را دارد لازم است که روابط آشکار و پنهان او با دولتها و بویژه اسرائیل و نتانیاهو که امروزه جهان از جنایات بی سابقه اش فراتر از هولوکاست هیتلری در شوک قرار دارد حسابرسی و شفاف سازی گردد.
ایرانیان لایق آنند که سرنوشتشان در یک جمهوری سکولار بدست خودشان سپرده شود. فرهنگ “منتظرالظهوری” قرون وسطایی که در یک جعل تاریخی از فرهنگ روشنگری غربی، نوید فرارسیدن یک حاکم، شاه زاده، رهبرعقیدتی یا طبقه نجات بخشی را که به نیابت از همه مردم ایران خردورزی خواهد کرد، را میدهد، که دامن گیر همه ما ایرانیان از مذهبی، مارکسیست، و سلطنت طلب و … است باید یکبار برای همیشه بگور سپرده شود تا ایرانیان نه با “آگاهی و خردورزی نیابتی” که باتکیه به فکر و اندیشه خود سرنوشت شان را بدست بگیرند. و طی یک زیست دمکراتیک به توسعه و آبادانی با ایمان به اصل اساسی حقوق بشر که پایه و مبنای کرامت انسانی در ایران یک پارچه است دست یابند. ایرانیان باید به فرهنگ نفرت و کینه توزی و انتقام و انتقام کشی برآمده از ریشه های فرهنگ استبدادی ماست، پایان دهند و عدالت و قانون و همزیستی مسالمت آمیز با یکدیگر را مبنای زیست مشترک قراردهند. کارگران و زحمت کشان نیز در یک فضای دمکراتیک و انسانی است که باید با ارتقاء آگاهی خود در قالب تشکلهای مدنی-کارگری-سندیکایی و احزاب کارگری برای احقاق حقوق واقعی خود آرمانشان را تبلیغ و ترویج کنند.
داود باقروند ازشد
فروردین 1403
References
1. | ↑ | https://parsi.euronews.com/my-europe/2013/04/05/spain-s-monarchy-in-crisis |