قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

سخنرانی آقای داود باقروند ارشد در پارلمان اروپا

 

رابطه اعضای شورای ملی مقاومت و فرقه مجاهدین با این مقوله

Bundesarchiv Bild 146-1987-074-16, Dietrich Bonhoeffer.jpg

ترجمه از علی منجزی سوئد

دیتریش بون هافر کیست؟

دیتریش بونهافر یک منتقد ضد نازیسم، کشیش پروتستان، تئولوگ، آلمانی بود که در سال 1906 بدنیا آمد و در 1945 پس از مدتها که در زندان نگهداشته شده بود(درواقع در آستانه تسلیم قوای آلمان) به اتهام شرکت در توطئه ترور هیتلر در اردوگاههای هیتلر بدال آویخته شد. نامه ها و یادداشت های زندان، ژرفای فلسفی تفکر او را بخوبی نشان میدهد. در واقع او خیلی پیش تر از هاناآرنت به مسئله حماقتِ شرورانه انسان، پرداخت و تقریبن ده سال پیش تر از آرنت این موضوع را مورد بررسی قرار داده بود. 

 

حـمـاقـت چـیست؟

حماقت دشمنی خطرناک تر از شرارت است. انسان، می تواند عليه شرارت اعتراض کند، آنرا افشاء سازد و در بدترین حالت در مقابل آن بایستد. زیرا شر، فنای خود را با خود حمل میکند. زیرا بدی برای انسان ناخوشایند است. اما ما در مقابل حماقت بی دفاع هستیم. نه با زور و نه با اعتراض، نمی توان جانب درست را انتخاب کرد. تفاوت احمق و شرور در اینست که،  اولی مطلقا خودخواه و خطرناک است، چراکه خشمگینانه هجوم میاورد.

بهمين جهت آدم در مقابل احمق باید محتاط تر باشد. هرگز تلاش نکنید احمقی را متقاعد سازيد! زيرا متقاعد كردن احمق بی معنا و خطرناک است.  برای آنکه بدانیم حماقت زاده چیست باید تلاش کنیم آنرا درک کنیم. من مطمئن هستم که، حماقت ناشی از ناتوانی در فکر کردن نیست (میخواهم بگویم که) این یک پدیده ی انسانی است و احمق ها تحرکت فکری فوق العاده ای دارند.

اما ُکندذهنان را نمی توان احمق دانست. این کشف ها، ما رابسوی یک شرایط معین هدایت میکند و نشان میدهد که، حماقت مادرزادی نیست. انسان تحت شرایط معینی می تواند احمق بشود و همچنان احمق تربشود.

 

این نقیصه، کمتر میان افراد مستقل معمول است و بیشتر در انسانهایی که بصورت گروهی زندگی میکنند دیده میشود.

آنها تحت اجبار و یا به میل و رغبت خود، در گله ي انسانی می زییند. بهمین جهت حماقت در درجه نخست یک مشکل اجتماعی است، تا یک پدیده روانی. شکل خاصی از تاثیر شرایط تاریخی بر انسانهاست. و عواقب روانی آن ناشی از روابط بیرونی است. به بیان نزدیکتر، روندهای نیرومند تکوینی قدرت، که می تواند بصورت سیاسی و یا مذهبی باشد، توده های وسیعی از مردم را احمق میکند. به جرئت می توان از یک ناتوانی اجتماعی_روانی سخن بمیان آورد.

در واقع آن قدرت(سیاسی) به اين احمق ها نیازمند است. پروسه اش باین صورت نیست که، آدمها، قدرت تفکر خود را از دست بدهند، بلکه استقلال درونی خود را در جریان تکوین قدرت، زیر سلطه بلامنازع آن، از کف میدهند بنحویکه، نادانسته کم یا بیش از موضعگیری مستقل فاصله می گیرند.

ايستادگي احمق روي نظراتش، بمعنای مستقل اندیشی او نیست. آدم می تواند در جریان گفتگو با آنها بسادگی بفهمد که، آنها صاحب نظر خود نیستند. بلکه نيروي محركه ي آنها ، یک کلیشه و یا چیزی شبیه آن است. او طلسم شده اي با چشمان كور است، كه مغزش موردسوء استفاده قرار گرفته و باين سوء استفاده ، معتاد شده و بدين ترتيب به وسيله اي ناآرام و در ادامه اش بیک شر مجسم مبدل گرديده، با این همه خود را بد نمی داند. اینجاست که براحتی خواهان نابودی دیگران ميشود.

 

مسعود رجوی و دجالگریهایش: مجازات نوح توسط خدا بدلیل علاقه اش به خانواده اش ص 15 کتاب رجوی

مجازات نوح توسط خدا بدلیل علاقه اش به خانواده اش ص 15 کتاب خانواده ها مسعوررجوی

 

آیا این کتاب که به اصرار سازمان نام نویسنده آن مسعود رجوی در جلد آن چاپ شده غیر از داعش است

صفحه 20 کتاب (خانواده ها) بقلم مسعود رجوی

Della stupidità

Chi è l’uomo responsabile? Che  ricaduta pratica dovrebbe avere la responsabilità nella propria esistenza?

Se la sensibilità relativamente alla responsabilità dovrebbe essere alta in chi è impegnato come genitore, educatore o terapeuta,  e aggiungerei, in chi è impegnato nel gestire la cosa pubblica come politici e funzionari statali, il fatto  di osservare la convivenza civile attraverso questo parametro dovrebbe riguardare ogni persona, in particolare nella sua qualità di cittadino. Si assiste recentemente ad una pubblica e indebita appropriazione del senso di fin troppe parole, forzate a volte fino alla loro completa perversione semantica. “Responsabilità” è una di esse. Il fatto che ad operare tale riduzione siano attualmente alcuni politici o organi di informazione di massa, è solo uno dei fronti più visibili di tale “abuso della parola”, cosa che però non giustifica il generale addormentamento e l’inabissarsi di una più importante autonomia di pensiero, base per ogni agire edificante nella convivenza. Il risultato non è rassicurante.

L’espressione più evidente di tale modalità sul piano sociale sta nella mortificazione del pensiero, dell’istruzione  e della cultura, ad esaltazione di un “fare” proclamato volutamente in modo ambiguo come sinonimo di “onestà e concretezza”, che ovviamente rimane una chiacchiera politica mai comprovata da risultati; sta nell’avvilimento di ogni forma di arte in quanto non produttiva, nella riduzione mutilante della complessità propria di ogni convivenza attraverso semplificazioni ideologiche e territoriali; sta nella giustificazione ottusa di comportamenti predatori, violenti, razzisti e d’emarginazione solo per sostenere i privilegi di pochi a svantaggio di molti, comportamenti altrimenti inammissibili alla luce di un agire realmente responsabile.

Pensiero complesso, quindi condiviso, disponibile al confronto e sottoposto a critica altrettanto complessa, assieme ad un’azione conseguente e coerente con i principi che la sostengono, anch’essa a sua volta sottoposta a verifica, è l’unica  forma di responsabilità che conosco e base per una democrazia sana. Quando non si accettano né confronti né  verifiche, si tenta di agire al di fuori della propria responsabilità, e questo è sempre pericoloso, in particolare quando ne nasce una questione di potere e dominio.

Le parole che seguono furono scritte nel 1943 dal pastore luterano Dietrich Bonhoeffer, impiccato dai nazisti nel 1945 per aver preso parte al fallito complotto dei generali tedeschi contro Hitler. Colpiscono le sue parole per la loro attualità e forza: di fronte all’idea di responsabilità che ci propone è difficile rimanere indifferenti, vista anche la sproporzione che emerge tra il contesto storico in cui tali parole furono pronunciate e la nostra attuale situazione di benessere e comodità.

«Per il bene la stupidità è un nemico più pericoloso della malvagità. Contro il male è possibile protestare, ci si può compromettere, e in caso di necessità è possibile opporsi con la forza; il male porta sempre con sé il germe dell’auto dissoluzione, perché dietro di sé nell’uomo lascia almeno un senso di malessere. Ma contro la stupidità non abbiamo difese. Qui non si può ottenere nulla, né con proteste, né con la forza; le motivazioni non servono a niente. Ai fatti che sono in contraddizione con i pregiudizi personali sempli­cemente non si deve credere — in questi casi lo stupido diventa ad­dirittura scettico — e quando sia impossibile sfuggire ad essi, possono essere messi semplicemente da parte come casi irrilevanti. Nel far questo lo stupido, a differenza del malvagio, si sente com­pletamente soddisfatto di sé; anzi, diventa addirittura pericoloso, perché con facilità passa rabbiosamente all’attacco. Perciò è necessario essere più guardinghi nei confronti dello stupido che del malvagio.

Non tenteremo mai più di persuadere con argomentazioni lo stupido: è una cosa senza senso e pericolosa.

Se vogliamo trovare il modo di spuntarla con la stupidità, dobbiamo cercare di conoscerne l’ essenza. Una cosa è certa, che si tratta essenzialmente di un difetto che interessa non l’intelletto ma l’umanità di una persona. Ci sono uomini straordinariamente elastici dal punto di vista intellettuale che sono stupidi e uomini molto goffi intellettualmente che non lo sono affatto. Ci accorgiamo con stupore di questo in certe situazioni, nelle quali si ha l’impressione che la stupidità non sia un difetto congenito, ma piuttosto che in determinate circostanze gli uomini vengano resi stupidi, ovvero si lascino rendere tali. Ci è dato osservare, inoltre, che uomini indi­pendenti, ché conducono vita solitaria, denunciano questo difetto più raramente di uomini o gruppi che inclinano o sono costretti a vivere in compagnia. Perciò la stupidità sembra essere un problema sociologico piuttosto che un problema psicologico. E una forma particolare degli effetti che le circostanze storiche producono negli uo­mini; un fenomeno psicologico che si accompagna a determinati rapporti esterni. Osservando meglio, si nota che qualsiasi ostentazione esteriore di potenza, politica o religiosa che sia, provoca l’istupidimento di una gran parte degli uomini. Sembra anzi che si tratti dì una legge socio-psicologica. La potenza dell’uno richiede la stupidità degli altri. Il processo secondo cui ciò avviene, non è tanto quello dell’atrofia o della perdita improvvisa di determinate facoltà umane — ad esempio quelle intellettuali — ma piuttosto quello per cui, sotto la schiacciante impressione prodotta dall’ostentazione di potenza, l’uomo viene derubato della sua indipendenza interiore e rinuncia così, più o meno consapevolmente, ad assumere un atteggiamento personale davanti alle situazioni che gli si presentano. Il fatto che lo stupido sia spesso testardo non deve ingannare sulla sua mancanza d’indipendenza. Parlandogli ci si accorge addirittura che non si ha che fare direttamente con lui, con lui personalmente, ma con slogan, motti ecc. da cui egli è dominato. È ammaliato, accecato, vittima di un abuso e di un trattamento pervertito che coinvolge la sua stessa persona. Trasformatosi in uno strumento senza volon­tà, lo stupido sarà capace di qualsiasi malvagità, essendo contemporaneamente incapace di riconoscerla come tale. Questo è il pericolo che una profanazione diabolica porta con sé. Ci sono uomini che potranno esserne rovinati per sempre. Ma a questo punto è anche chiaro che la stupidità non potrà essere vinta impartendo degli insegnamenti, ma solo da un atto di liberazione. Ci si dovrà rassegnare al fatto che nella maggioranza dei casi un’autentica liberazione interiore è possibile solo dopo esser stata preceduta dalla liberazione esteriore; fino a quel mo­mento, dovremo rinunciare ad ogni tentativo di convincere lo stupido. In questo stato di cose sta anche la ragione per cui in simili cir­costanze inutilmente ci sforziamo di capire che cosa effettivamen­te pensi il “popolo”, e per cui questo interrogativo risulta contemporaneamente superfluo — sempre però solo in queste cir­costanze — per chi pensa e agisce in modo responsabile. La Bib­bia, affermando che il timore di Dio è l’inizio della sapienza (Sal 111,10), dice che la liberazione interiore dell’uomo alla vita responsabile davanti a Dio è l’unica reale vittoria sulla stupidità. Del resto, siffatte riflessioni sulla stupidità comportano questo di consolante, che con esse viene assolutamente esclusa la possibi­lità di considerare la maggioranza degli uomini come stupida in ogni caso. Tutto dipenderà in realtà dall’atteggiamento di coloro che detengono il potere: se essi ripongono le loro aspettative più nella stupidità o più nell’autonomia interiore e nella indipendenza degli uomini».[1]

Il dubbio d’appartenere alla schiera degli stupidi dei quali Bonhoeffer parla credo possa attraversarci e sicuramente può toccare ancor più chi quel rischio lo ha corso davvero o ne ha pagato il prezzo sulla propria pelle per causa altrui. Perciò resta vigile, veglia su di sé e al contempo non si accontenta di vivere in superficie, non prendendo quindi in prestito pensieri, significati, opinioni. Avere un atteggiamento personale di fronte alle situazioni che ad ognuno si presentano, segno d’indipendenza interiore, comporta responsabilità oltre che forza di solitudine. Ecco infine cosa scrive Bonhoeffer a proposito della responsabilità: «L’uomo responsabile agisce nella libertà del proprio essere senza cercar riparo dietro a persone, situazioni o principi, ma tenendo conto di tutte le circostanze di carattere umano e ambientale e delle considerazioni di principio. Il fatto che nulla possa rispondere per lui o scusarlo, se non le sue azioni e la sua persona stessa, è la prova della sua libertà. Deve osservare, giudicare, valutare, decidere e agire da sé; deve vagliare personalmente i motivi, le prospettive, il valore e il senso delle proprie azioni. L’azione responsabile è un rischio liberamente assunto, che nessuna legge giustifica, che si compie rinunciando a qualsiasi valida auto giustificazione, e rinunciando pertanto a qualsiasi pretesa di avere la suprema conoscenza del bene e del male». Fin qui sia il laico, il non credente che il religioso possono trovare una loro linea d’incontro ma è anche giusto aggiungere quale fosse per lui la prospettiva massima alla quale mirava, in quanto uomo di fede: «L’uomo che opera nella libertà della sua personalissima responsabilità vede le proprie azioni aprirsi alla guida di Dio. Quando l’uomo abbandona liberamente la conoscenza del suo bene si compie il bene di Dio».[2]

Antonio Ricci
Presidente Centro Studi Educativi e Pedagogici Periagogè

[1] D. BONHOEFFER, Resistenza e Resa, Cinisello Balsamo, Ed. San Paolo, 1988, pg. 64-66.

[2] D. BONHOEFFER, Fedeltà al mondo, Brescia, Ed. Queriniana, 2004, pg. 94-95.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes