ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
رزم فروپاشی یا فروپاشی رزمی
اخیرا سایت رسمی فرقه رجوی که روزانه در جبهه های مختلف در حال رزم فروپاشی است دست به یک فرافکنی مضحک دست زده و با تیتر کردن “وحشت از نیروی سمت دهنده بحرانها” خود را از تنها آلترناتیو و ارتش آزادیبخش تنها فاتح ایران به “سمت دهند بحرانها” بسنده کرده و تنزل داده است.
این تشکیلات که با هزاران کانون شورشی در یکی ازپایگاههای خود در شهر تیرانای آلبانی مشغول رزم برای فروپاشی است طوریکه تمامی جهان را از ابعاد مختلف این رزم فروپاشی یا فروپاشی رژمی انگشت بدهان نموده است. از جمله رزم فروپاشی از طریق مرگ اعضا بدلیل کهولت سن، رژم فروپاشی ناشی از مفقود شدن اعضا در دریاچه های اطراف این پایگاه، رزم فروپاشی رزمی کاران عضو ناشی ازسکته های (کاملا مشکوک) زود رس آنها!!! و رزم فروپاشی فرار زنان ومردان از این تشکیلات تا فرارهای خاموشی که توسط این فرقه با پول خریده میشوند.
بعد ازخودکشی های سه گانه تشکیلات مجاهدین، “شروع ترورویسم در داخل کشور، انقلاب ایدئولژیک (طلاق و ازدواج های مسعودرجوی) و رفتن به عراق و همدستی با دشمن مردم ایران” که منجر به قطع شدن این تشکیلات از مردم ایران و البته از تمامی ملاء هواداریش گردید، درنتیجه زمینه جذب نیرویی آنرا به کویری شوره زار تبدیل کرد که تنها بهره برنده آن رژیم بود، توضیح خواهم دادچرا.
آقای مسعودرجوی که هرکدام از این خودکشی های های سه گانه را پیروزیهای تاریخی میخواند که نه تنها توان تشکیلات نیروهای موجود را هزاران برابر نموده بلکه سیلی از نیروها را بسمت این تشکیلات سرازیر خواهد کرد. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد نه تنها هیچ نیرویی جذب نشد که منجر به ریزش شدید نیروهای موجود گردید. همین امر باعث شد که مسعودرجوی دیوانه وار جهت لاپوشانی این شکست دندان شکن بدنبال نمایش نیرویی و افزایش صدبرابر نیرو ناشی از اقدامات تاریخساز خود باشد.
رژیم که این تشکیلات را مانیتور میکرد و در 90درصد موارد سرنخ نیرویی سازمان دست رژیم بود طوریکه اعزام تیم های ترور را تماما در بازرسی اول بعد از مرز دستگیر مینمود، به این شکست نه تنها واقف بود بلکه بدان دامن نیز میزد، بنابراین در حداکثر ممکن از این اشتباه و توهم مالیخولیایی مسعود رجوی بهره برداری نمود. طوریکه بعد از فراخوانهای مسعودرجوی برای سرازیر شدن نیروهای سازمان!! به عراق بعد از تشکیل ارتش آزادیبخش رژیم در اوج آمادگی تمامی سرنخ هایش را فعال نمود و اتفاقا تمامی سرنخ هایی که رجوی خام خیالانه فکر میکرد نقطه قوت نیرویی تشکیلات هستند مانند خانواده شهدای مجاهد بعنوان کیفی ترین نیروهای داخل کشور در دستورِ کارِ آوردن به اشرف در عراق قرارداده بود، رژیم در مقابل برعکس مسعود رجوی که به فضا کاملا مسلط بود با تکیه به نفرت همین به اصطلاح نیروهای کیفی هواداری از سازمان آنها را سازماندهی نموده و به اشرف فرستاد و در تشکیلات رجوی نفوذ داد.
محمد رضا عدالتیان و جمال شوهانی که برادرش یکی از شهدای سازمان بودند از این نمونه ها بودند که از سال 1372 با شروع اعزام تیم های ترور سازمان بداخل کشور از عراق که این نفرات نیز در آن تیمها سازماندهی شده بودند جهت جلوگیری از انجام عملیات تروریستی، تیم خود را در مرز از بین برده و جلو عمل آنها را میگرفتند.
چند سال طول کشید که مسعودرجوی پی ببرد که چه برگی از همان نیروهای کیفی آزاد شده در اثر انقلابهای پی درپی خودش خورده است!!! البته نیروهای سپماتیک سازمان “نفوذی رژیم” بسیار پیچیده عمل میکردند، و مواردی همچون عدالتیان بدلیل فرار او بداخل بعد از زدن تیم آشکار شد. چون بسیاری از تیم ها که نابود میشدند مشخص نبود چرا و چگونه. در واقع مسعودرجوی که برای عملیات تروریستی به وفادارترین و زبده ترین و از خودگذشته ترینها تکیه کرده بود از نظر رجوی نفوذی و در واقع متنفر از مسعود رجوی بودند و او را قاتل و باعث کشته شدن برادر و خواهر و پدر و… خود میدانستند تا جاییکه حاضر بودند جان خود را با آمدن به اشرف بخطر بیاندازند چند سال صبر کنند تا انتقام اقوام خود را از رجوی بگیرند.
در صورتیکه اگر آنها وادار به اینکار شده بودند براحتی بعد از آمدن به اشرف میتوانستند مسئله را بازگو کنند. از این مقظع به بعد سازمان نه تنها اعزام نیرو از داخل به اشرف را اجبارا قطع کرد، بلکه این اقدام رژیم که بر توهم مسعودرجوی استوار شده بود تمامی مناسبات تشکیلاتی او را در هم پیچید طوریکه افتاد بجان نیروهایش و هرکس که انتقادی داشت و اعتراضی به سیاستها و مناسبات سرکوبگرانه و … داشت را بعنوان نفوذی با دستگیری و شکنجه و حتی کشتن آنها با بهانه یافتن نفوذیها و عملا خشم خود را از ضربه رژیم بر سر نیروهای معترض خود تخلیه میکرد. با این شاخص که هیچگاه نتوانست حتی یک نفر نفوذی را بیابد.
تنها حاصل آن تبدیل کردن بیشتر و بیشتر نیروهایش برضد خودش بود. البته در همین راستا مسعودرجوی دست به جنایاتی زد که باید در آینده با بازگوشدن آنها جهان به عمق آنها پی ببرد. چون مسعود رجوی که در مالیخولیای خود بر فراز آسمانهای رهبری کبیر انقلاب نوین مردم ایران پرواز میکرد وقتی با واقعیات روبرو میشد چنان کینه از مجاهدین یافت که بسیاری از آنها را فقط وفقط با اعزام بداخل و با محک ترور افراد بسیج و نیروهای به اصطلاح رژیمی میتوانست بسنجد و اعتماد کند که همین امر منجر به کشته شدن بسیاری از این جوانان در اعزامهای خام و بدون حساب و کتابی که به هیچ عنوان مسائل امنیتی آن حل نبود بداخل گردید. که یکی از آنها علی اکبر اکبری بود که برای ترور لاجوردی اعزام شد که بعد از شلیک در جا دستگیر شد.
از این دوره به بعد مسعود رجوی مجبور بود به افراد معروف به قاچاقچی که از مرزنشینان بودند تکیه کند و بدون معرفی خود بعنوان مجاهدین با دادن پول آنها را برای جمع آوری اطلاعات و بعضی تدارکات بداخل ایران بفرستد که همین کانالها(قاچاقچی ها) نیز پر شد از کسانیکه بدلیل نفرت از سازمان بعد از اینکه متوجه میشدند با سازمان مجاهدین طرف هستند مسئله را به مقامات امنیتی اطلاع میدادند و تبدیل میشدند به کانال رژیم. این فرایند که بنده از نزدیک و بطور دقیق از سال 1364 در جریان آنها بوده ام تا به امروز ادامه داشته است و رژیم عملا تبدیل شده بود به ملاء نیرویی سازمان. رژیم هرکاری که سازمان میخواست برایش انجام میداد بعنوان تیم وانمود میکرد که عمل کرده وعکس و … تهیه میکرد وبرای سازمان ارسال میکرد و نبض تمامی اقدامات سازمان دست رژیم بود. طی تقریبا 33سال گذشته عملا سازمان در دست رژیم به بازی گرفته شده است.
در حال حاضر نیز میبنیم که همین تشکیلاتی که یکنفر ندارد که برایش در داخل کاری بکند و رژیم با تسلط بر شبکه های اینترنتی و ارتباطی همه چیز راکنترل میکند چگونه بطور مضحکی یکی از کانونهای شورشی در ارتفاعات شمال تهران و… عکس گرفته برای مریم رجوی ارسال میکنند. و حتی یکنفر از اینها زمانیکه تمامی خیابانهای شهرهای سراسر کشور از مبارزات کارگران و کارمندان و معلمان … و در صدر آنها زنان مبارز بر قله گنبدهای کانونی ترین مراکز شهر آکنده شده است، نه اثری هست و نه دستگیر میشوند. و تنها کارکرد آنها ارسال عکس برای مریم رجوی است وهیچ کارآیی دیگری ندارند. و همین امر موید این امر است که چقدر کانونهاش شورشی پوشالی و فقط برای سرگرم نگهداشتن سازمان و نیروهای درون تشکیلات و البته بخورد جولیانی ها دادن است که قیمت سخنرانی هایشان را بالا نبرند.
از همین روست که آش آنقدر شور شده که مریم رجوی را مجبور کرده این حقیقت بی بو و خاصیت و پوشالی بودن کانونهای شورشی را با تیتر “نیروهای سمت دهند” لاپوشانی کند.
داود باقروند ارشد
بیشتر بخوانید:
جعلیات “کانون شورشی”
خانم فرشته هدایتی کاندید شورای رهبر مجاهدین: بنگاههای تبلیغی بجای کانونهای شورشی
رضا شاه روحش شاد؟
گزارش آخرین وضعیت فروپاشی فرقه رجوی به سفارت آلبانی در برلین