قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

سخنرانی آقای داود باقروند ارشد در پارلمان اروپا

 

درباره جریان حاکم بر سازمان مجاهدین خلق ایران- قسمت دوم «تمامی سیاستها بنفع و در خدمت رژیم» سعید جمالی

انقلاب 57 و بروز ماهیت ها

از فردای انقلاب 57 وضعیت سیاسی بسیار متفاوتی چه برای حاکمیت و چه برای مجموعه نیروی های سیاسی ایجاد شده بود از استثناء ها که بگذریم بطور عموم همگی در نا آگاهی و بی تجربگی و رشد و تنفس در آتمسفری مادون  دنیای مدرن، دمکراسی، حقوق بشر و… بالیده بودیم و “ایدئولوژی“ وجه بارز و سکه رایج و کور کننده چشم همگان بود. همه را حقانیت “من”، تصاحب قدرت و گرفتن سهمی از آن در ربوده بود چرا که همگی خود را “صاحب” انقلاب می‌دانستند و کمتر کسی بود که دغدغه سرنوشت انقلاب و این خلق و میهن را داشته باشد، اگر چه همه “دعواها” در زیر چتر چنین واژه‌هایی صورت میگرفت.

در آن دنیای محدود فرض بر این بود که همه تغییرات از مجرای کسب “حاکمیت” عبور میکند و راه دیگری شناخته شده نبود که البته راه نبود و سراب بود. قواعد همزیستی و حل و فصل امور بر مبنای دمکراسی و شور و مشورت از جامعه غائب بود. اگر چه تک صداهایی شنیده میشد اما گوش‌های شنوایی وجود نداشت. امروزه بعد از فاصله گرفتن از آن دوران برای کسانی که در آن زمان زیسته اند دیدن و “قرائت” آن دوران احساسی عینی است و اگر نیست نشان میدهد که «ما» به زمان بیشتری نیازمندیم. اگر این “درد مشترک” اینگونه نگریسته می‌شد و بشود نشان از «پا در راه گذاشتن» است و اگر بعد از آن دوران قدرت طلبی و سهم خواهی امروز همچنان خود را برّی از هر عیب و نقص بدانیم نشان از «اندر خم یک کوچه» است.

روشن است که این بمعنای حق رژیم در قبضه قدرت نبوده و نیست بحث بر سر خودمان و عملکردمان و سطح فهم و درکمان از مسائل است و اینکه چگونه راه گم‌کرده بودیم و نمیدانستیم که در برابر دیکتاتوری در حال ظهور چه باید بکنیم. امروز بعد از 35 سال ما در دنیای دیگری زندگی میکنیم و دریایی از خون و رنج و شکنج بین ما و رژیم ایجاد شده و بسیاری بحث‌های گذشته دیگر موضوعیت ندارند خمینی و خامنه ای سفاّک، و کلیّت حاکمّیت ماهیت عقب‌ مانده و سرکوبگر خود را بروشنی نشان داده‌اند… همچون همیشه ابهامی در مورد دشمن مردم و این سرزمین وجود ندارد و باز همچون همیشه بحث بر سر خود است بحثی که رمز هر گشایشی است اما کمتر کسی حاضر به پای نهادن در آن است… .

اگر چه بخاطر این ذهنیت های کودکانه همگی مان یک مرحله تاریخی را از دست داده‌ایم ومردم بهای گزافی برای آن پرداخته اند و هنوز زبانمان باز نمی شود که بگوییم «از ماست که بر ماست». اگر چه  شاید امروزه می‌توان در برخی افراد و جریانات جوانه هایی از چنین بازنگری را مشاهده کرد که البته جای خوشبختی دارد اما علیرغم همه واقعیتهای سر سخت که می توانستند به کرّات راهنمای عمل باشند، آقای رجوی بر سنگ بنای کجی که نهاده پای می فشارد و در پوش شعارهای غلیظ و البته بسیار رنگ باخته علیه رژیم، به خدمات رسانی های استراتژیک و تاکتیکی به همین رژیم ادامه میدهد…. و از نظر درونی نیز حتی شاهد سقوط اخلاقی این فرد هستیم که نشان از آخر و عاقبت چنین کجروی هایی است.

از اواسط سال 1354 دیگر چیزی از سازمان باقی نمانده بود. اینکه در برخی جزوات و اطلاعیه های بعد از انقلاب سعی شده که این خلاء را پر کنند کاملا نادرست است، این تلاشی بود تا خود را ادامه طبیعی جریان گذشته نشان داده و منکر هرانقطاعی هم بشود.

در سال 1356 فرصت طلبان نام خود را تغییر داده و پی کار خود رفتند. لذا این زمین خالی، آماده پذیرش هر مدعّی جدیدی بود. در سال 57 و در جریان انقلاب، زندانیان سیاسی آزاد شدند و با توجه به تحولات درون زندان این بار قرعه بنام آقای رجوی افتاد و بر زمینه‌ای از همان ضعف‌های تاریخی اشاره شده، امروز وی از نقاط قوتی همچون همراهی و سر سپردگی گروهی زندانی که در شرایط سخت زندان به هم تنیده شده بودند، برخوردار بود و شرایط زمانی، زمینه بسیار بسیار مساعدی برای ابراز وجود آماده کرده بود. همچون فیلم چارلی چاپلین کافی بود کسی پرچمی را بلند کند آنگاه در پشت سر انبوهی از جمعیت را میدید…. در آن شرایط از زمان و زمین نیروی آزاد شده و “انقلابی” میروئید. توجه به این نکته از آن جهت اهمیت دارد که با “عمق” نداشته این پدیده آشنا شویم و دچار  مالیخولیای میلیونی هوادار و پشتیبان نشویم….

اما در درون تشکیلات، اگر چه همگی ما در تمامی سیاستهای آینده نقش اجرایی داریم اما وی نقش تصمیم گیرنده و فعال مایشاء دارد لذا تأکید بر نقش وی نه از سر سلب مسئولیت از خودمان، که بیان یک واقعیت عینی می باشد. بعنوان یک واقعیت محض و بخاطر پرهیز از مسائل خرده ریز و مهمتر از همه برای فهم عمیق تر مسائل، خوبست که بررسی مسائلی نظیر نقش احتمالی موسی خیابانی در کنترل این فرد را کنار بگذاریم، دیگر با شرایط بسیار متفاوتی روبرو بودیم و مهمتر از پارامتر شرایط، با تصمیماتی تعیین کننده روبرو هستیم که بهر حال همگی “تسلیم” آن شدیم.

اما ذهنیت و داده‌های فکری وی بعنوان عنصر تعیین کننده، (ایضاً همگی ما) تماماً نشأت گرفته از همان درگیریهای زندان و توهمات کودکانه نسبت به خود و جایگاه خود و ساده و جزم اندیشی ها نسبت به تحولات اجتماعی بود و مطلقاً سنخیتی با واقعیات روز نداشت. وی و همگی ما تحت تأثیر سابقه مبارزاتی !!؟؟و درگیریهای تنگ نظرانه درون زندان و توهمات برخاسته از همه آنها، خود را صاحب انقلاب میدانستیم و تمام هم و غم مان در همان عالم کودکانه و چشم بر تمام واقعیات بسته، دنبال کسب و قبضه قدرت بودیم و بس. در این راستا هر چیزی و هر شیوه ای مجاز بود و شکل بسیار خوش‌بینانه و فریبنده اش این بود که هر تحول اجتماعی و پیشرفتی را در گرو بدست گرفتن قدرت میدیدم غافل از اینکه خود این دیدگاه چه تبعات مهلکی دارد و چقدر در تحولات اجتماعی می‌تواند خطرناک باشد و چقدر زود می‌تواند جامعه را به نقطه بحران برساند و همه زمینه‌ها و امکانات و خود ما را بسوزاند.

این «ندانم کاری» در فضای سیاسی آن دوران موج میزد و مسأله روز همه گروهها و فعالان سیاسی بود که خود را در برابر رژیمی میدیدند که می‌خواهد هر روز بیشتر آزادیها را محدود سازد و مهر انحصارگری بر همه چیز بزند. ­

جان کلام در این بود که ما و بسیاری گروههای دیگر بجای اینکه چشم باز کرده و “وضعیت” و “موجودیت” جدید را ببینیم و در چنین وضعیتی راه خود در جهت منافع مردم و پیشرفت و شکوفائی جامعه را پیدا کنیم در «خلوت خودمان» مشروعیت نسبی چنین رژیمی را نفی می کردیم و تلاش ذهنی و عینی تام و تمامی میشد که  قلم بطلان بر “انتخاب” مردم بکشیم حال این انتخاب می خواهد با هزار “دجالگری خمینی” بدست آمده باشد، برای همه ما حاکمیت خودمان مهم بود و شاخص حقانیّت را حاکمیت بلامنازع خودمان میدیدیم….

در زمانی که هنوز مردم عکس “امام” را در ماه می‌دیدند، او را مظهر انقلاب و اسلام می شناختند، قدرت بسیج توده مردم را داشت و در انتخابات به او و وابستگانش رأی میدادند و… این گروهها به چپ زدنهای کاملاً بی‌منطق خود مشغول بودند(وقایع ترکمن صحرا، کردستان و….) البته این وضعیت فقط بیانگر یک چپ و راست زدن گروههای سیاسی نبود، ذهنیت جامعه ما در کل اینگونه بود هنوز باید راه درازی طی میشد که ابتدایی ترین مفاهیم دمکراسی فهم شود و بر آن اساس افراد و گروهها قادر می‌شدند یک موضع نسبتاً متعادل و منطقی در برابر وضعیت بوجود آمده پیدا میکردند. امروزه یک تمایل عمومی برای نابودی و تغییر و سرنگونی رژیم وجود دارد بهمین خاطر ممکن است به هر اقدامی که حتی در ظاهر بر علیه رژیم بوده با دیدی مثبت نگاه شود اما در عین حال بیش از هر زمان دیگری روشن شده که اگر اقدام‌ها علیه حاکمیت از یک اصالت و مشی درست برخوردار نباشد و نبوده باشد بشدت معکوس عمل میکند و به نفع رژیم و تثبیت هر چه بیشتر او تمام میشود که در طی این سالیان اینطور شد.

در آن مقطع یکی دو ساله بعد از انقلاب، بنظر میرسید تحت رهبری مسعود رجوی این جریان، سیاست و عملکردهای قابل قبول تری نسبت به سایرین اعمال می‌کند و بطور خاص از سایر گروهها به تأکید خواسته میشد علیرغم مواضع انحصارطلبانه و سرکوبگرانه رژیم، چپ روانه عمل نکرده و دست به سلاح نبرند، دهها اطلاعیه و بیانیه در این رابطه صادر شد و در تماس با این گروهها روی آن پافشاری شد و….

…اما آنچه در “درون خودمان” میگذشت جز این بود:

ما در دوران انقلاب در یک سردرگمی نسبت به خمینی بسر می بردیم و تا حدودی به او خوش بین بودیم(مثل همه) فکر میکردیم که در بعد انقلاب “برای ما هم جایی هست”. صد البته که این انتظار درستی بود، می بایست که برای همه جایی می بود، اما رژیم خیلی زود نشان داد که “از این خبرها نیست”. این نقطه ای کلیدی و بسیار مهم برای همه بود، نقطه ای بود که ماهیت و صلاحیت و عمق درک سیاسی همه را روشن می ساخت. ما دیگر با رژیمی  طرف بودیم که “خرش از پل گذشته” بود و علنا زیر تمام حرفها و تعهداتش میزد و می گفت یا با من و یا هیچ. تمامی گروهها در این دام رژیم گیر افتاده و بدلیل عقب ماندگی و نداشتن تجربه و نداشتن بینش عمیق سیاسی و تمایلات خودخواهانه و این دیدگاه که همه چیز از مسیر سهم داشتن در حاکمیت می گذرد خود را در برابر این معادله دو مجهولی میدیدند و افقی فرا دست آن برایشان متصّور نبود لذا برخی به آن پاسخ مثبت داده و بر مبنای دیدگاههای ایدئولوژیکشان؟! مسیر نزدیکی با رژیم را در پیش گرفتند و ما بر مبنای تمایلات و خودخواهی ها، توهم و ذهنیت افراطی و “خانه خراب کن” نسبت به خود و شرایط، خط “سرنگونی” را برگزیدیم و چون نمیشد این موضوع را علنی کرد به یک تناقض بزرگ در حرف و عمل مواجه شده و تلاش بی وقفه ای برای اینکه بگوییم شتر دزدی دولا دولا میشود را آغاز کردیم و در عالم کودکانه خود بر این باور بودیم که اینکار شدنی است. تمام تلاش ما حول این محور شکل گرفت که تا تنور داغ است باید نانمان را بچسبانیم و الاّ که همه چیز از دست خواهد رفت. دیگر به “دیگ غذا” که رسیده بودیم ما “انقلابیون دو آتشه فداکار خلق” نبودیم بلکه “کودکانی ابله و منفعت طلب” بودیم. ما دیگران را ازچپ روی و دست بردن به سلاح باز میداشتیم اما خودمان:

ـ انبوهی سلاح انبار کرده و میکردیم و وقتی قرار شد سلاحهایمان را تحویل دهیم چند تفنگ قراضه تحویل دادیم. (من خود مستقیما دست اندر کار بودم).

ـ ارتش نیمه وقت تشکیل میدادیم و میگفتیم که قصدمان در افتادن با امپریالیسم آمریکاست! رژه میلیشیا براه می انداختیم و در خیابانهای تهران قدرت نمایی میکردیم.

ـ فرماسیون سازمانی مان که متعلق به دوران جنگ چریکی و مسلحانه است را حفظ کردیم و پوسته ای بنام “جنبش ملی مجاهدین” بر آن کشیدیم.

ـ بجای تشکیل حزب شعار تشکیل ارتش خلق دادیم.

ـ در نشست های درونی افسوس اینرا میخوردیم که چرا بعد از سقوط شاه چند پادگان را به تصّرف در نیاوردیم تا بعنوان ظرف بسیج نیروها از همان آغاز کار، تعادل قوای نظامی را بسمت خود بچرخانیم

ـ در آغاز جنگ عراق و ایران، خط “استفاده از موقعیت جنگی برای آزاد سازی زمین و سر پل” را داشتیم تا از این طریق بتوانیم مناطق بیشتری را به اشغال در آورده و ایران را از چنگ ملایّان آزاد کنیم! تلاش زیادی کردیم تا نفرات بومی و وارداتی از سایر شهرها را بویژه در آبادان و اهواز سازماندهی نظامی کنیم…(من از مسئولین این کار بودم)

ـ در سخنرانیها شعار مشت را با مشت و گلوله را با گلوله سر میدادیم.

ـ بنی صدر را مظهر مشروعیت رژیم قرار دادیم و عزلش را معادل عدم مشروعیت تمامیت رژیم و مشروع ساختن باصطلاح مبارزه مسلحانه.

ـ و نهایتا فقط دو و نیم سال بعد از”انقلاب” بر علیه حاکمیت وقت دست به سلاح بردیم. در آخرین اطلاعیه بشکلی مضحک و احمقانه نوشتیم: (نقل به مضمون) “بدلیل یورش پاسداران به خانه پدری یکی از اعضاء مرکزیت سازمان که در حقیقت بخشی از مرکزیت کل خلق و انقلاب است خود را مجاز می شماریم که به قاطع ترین وجه پاسخ داده و افراد ذیربط را به سخت ترین مجازات و کیفر انقلابی برسانیم”.

ـ و النهایه النهایه! یک ماه و نیم بعد فرمانده و رهبر”انقلاب نوین مردم ایران” که قرار بود 3 یا 6 ماهه رژیم را سرنگون کند، پاریس را بعنوان مرکز فرماندهی انتخاب کرد. بنظر شما آیا می صرفید که فقط بخاطر یکماه و نیم باقیمانده اینهمه زحمت اسباب کشی و راه اندازی خانه جدید و دم و دستگاه را متقبل شد!!؟؟…. این جملات شوخی و مزاح نیست، بازتاب سوز دل است که چگونه با سرنوشت مردم بازی کردیم و کردند.

وی یک شبه تمام نصایح به دیگران را فراموش کرد و در شرایطی که هیچکس انتظار و آمادگی آنرا نداشت و در شرایطی که همه عوامل و پارامترها بروشنی نشان میدادند که هر گونه اقدام مسلحانه به شکست و ضربات مهلک خواهد انجامید حتی با وجود مخالفت برخی اعضاء باصطلاح دفتر سیاسی، وی شخصاً تصمیم به اینکار گرفت.

شاید وضعیت بسیار متناقضی بنظر برسد، اما اگر بدانید با چه کسی طرف هستید تعجب نخواهید کرد. اصلا غیر طبیعی نیست از کسی که از سوابق آنچنانی برخوردار است و تمام وجودش را عطش قدرت فراگرفته و خود را در برج عاج می بیند و در اوهام دن کیشوتی خودغوطه ور است و تنها چیزی که برایش مهم نیست سرنوشت مردم و یک سرزمین است، تصمیم گیریهایی اینچنین بی مبنا و بی پشتوانه و خانمانسوز صادر میشود. او هیچگاه در برابر هیچ چیز و از جمله جان انسانها احساس مسئولیتی نکرده از قضا نشان داده که قربانی کردن انسانها برای او راحت ترین کار است، او با اینکار زنده است. برای او این مهم بود که خود را آغازگر واژه دهان پر کن مبارزه مسلحانه معرفی کند. او طی این دو سال و اندی تلاش زیادی کرد که  بصورت “چک لیستی” و با بر شمردن موارد کتک زدن و یا کشتن میلیشیا و یا تعداد شرکت کنندگان در تظاهراتها آنرا بصورت یک نظم منطقی جلوه گر ساخته و آمادگی زمینه برای مبارزه مسلحانه را نتیجه بگیرد. و کیست که نداند بین یک عملکرد مسئولانه و یک ماجراجوئی خودخواهانه چه فاصله عمیقی است.

می‌توان مفصلاً راجع به اینکه مبارزه چیست(در یک کلام دنبال کردن منافع مردم و کشور و نه منافع خود وگروه وابسته)  و همچنین پیش زمینه‌های ضروری برای آغاز یک مبارزه مسلحانه(بطور خلاصه: عدم مشروعیت رژیم حاکم از نظر توده مردم و حاد شدن تضادها، سپری کردن مراحل مقدماتی و روندهای قانونی در دراز مدت و حمایت گسترده توده‌ای، مبنای حاّد مادی و اقتصادی داشتن حرکت، برآورد درست از تعادل قوای نیروها و توان نظامی و پر شدن زندانها و… )صحبت کرد و اجزاء آنرا برشمرد اما نکته قابل توجه و تأکید این است که چیزی بنام و در کادر «مبارزه» در جریان نبوده و نیست بلکه در یک کلام با یک “جنگ قدرت” روبرو هستیم که فقط تلاش دارد با یک ظاهر سازی تصنعی به آن مشروعیت ببخشد این قانون در مورد بسیاری گروههای آن دوران هم صادق است بویژه اینکه عموم افراد و بدنه تشکیلاتی نو پا و نا آگاه این جریانات، مستعد قدم گذاشتن در هر مسیر ماجراجویانه دیگری نیز بودند. لطفا فکر نکنیم که نمونه هیتلر و بسیج توده ای اش مختص آلمان نازی بوده، نه خیر این پدیده در خیلی جاها اتفاق افتاده و می افتد، در مورد رژیم و ما ها نیز اتفاق افتاد و…

بسیار می توان در اینباره سخن گفت اما اجازه بدهید یک شاخص مادی بدهم:

در عرض یکسال تمام بساط این “مبارزه مسلحانه” جمع شد و نتیجه آن:

ـ تعدادی کشته اولیه و بعد اوج گیری اعدامها و نهایتا قتل عام 67

ـ انبوهی دستگیری، شکنجه  و پر پر شدن استعدادهایی که نیاز به زمینه رشد و بالندگی داشتند و انواع و اقسام مصاحبه های تلویزیونی

ـ و باقیمانده تشکیلات در حال فرار از کشور(من از مسئولین اینکار بودم) و نهایتا تبدیل شدن به مشتی خارجه نشین یا در خدمت قدرتهای منطقه ای یا بین المللی در آمدن

ـ دامنگیر شدن این سرکوب به سایر گروهها و شخصیتها و….

ـ نابود کردن تمامی زمینه ها و جوانه های مثبت سیاسی، فرهنگی و… که شروع به شکل گیری در جامعه کرده بود.

ـ دادن بهانه و توجیهی در ابعاد یک “مائده آسمانی” بدست رژیم برای توجیه سرکوبگری اش. هنوز که هنوز است رژیم از آن سود میبرد.

ـ و نهایتا خالی شدن جامعه  از هر آنکس که می توانست منشأ اثری باشد و وانهادن آن بدست سرکوب رژیم برای حدود 30 سال تا دوباره این جامعه خود را در قالبی نو باز یابد.

گفتنی در این بسیار است اما جان کلام آن بود که اشاره شد.

شخصا دهها بار از رجوی شنیده ام که اگر لب به انتقاد از خود باز کنیم باید همه چیز و در رأس همه 30 خرداد کذایی را زیر سوال ببریم. بهمین خاطر از ابتدا پسوند این جنایت در حق مردم و مبارزات آزادیخواهانه مردم را “غیر قابل اجتناب” گذاشت و در را بر روی هر نقد و بررسی بست. من بهیچوجه با عباراتی امثال چپ روی یا زود دست به عمل زدن  و… موافق نیستم چرا که این عمل و “سر آغاز مبارزه مسلحانه” را نباید در کادر یک عمل سیاسی دید، این یک اشتباه سیاسی نبود، یک چپ روی نبود، یک تاکتیک یا استراتژی غلط نبود، این عمل، بازی کردن با سرنوشت یک ملت و روند آزادیخواهی آنان بود. وقتی مبنای یک تصمیم فقط تمایلات یک شیفته قدرت است، ثمره آن هم میشود آنچه که مختصرا اشاره شد. چنین عملی را نباید سیاسی نگریست، این بزرگترین اشتباه است. چنین کاری را فقط در کادر یک جنایت باید نگاه کرد. آیا باید عملکرد استالین و خمرهای سرخ  و طالبان و “اسلامیست” های الجزایری و دهها نمونه دیگر را یک اشتباه سیاسی نامید؟ همانطور که در بحث فرصت طلبان در سال 1354 گفتم اینها همگی مشتی جنایتکار هستند. اگر اختلافی در این تعریف وجود دارد دیگر باید به سراغ ملاک و معیارها رفت و بعد دید که در کدام “دنیا” زندگی می کنیم.

گاهی گفته میشود که فدائیان اکثریت در آن دوران با رژیم همکاری کرده و چند نفری را هم لو داده اند که البته عملی جنایتکارانه و محکوم است. اما این چه چشم نزدیک بین و کم سوئی است که در همین حد باقی می ماند و از درک نمونه های بغایت درشت تر و مخرب تر باز می ماند…جای فکر بسیار برای آنانی که در این افسون گیر کرده اند دارد.

….

صدای انفجارات آن روزها قبل از همه یک نفر را “بهوش” آورد که “چه” کرده. لذا از فردای آن روز تمامی حرکات این “موجود” صرف “توجیه”، “ماستمالی” و “فرار و مبارزه با عواقب و عوارض” آن شد و می شود….

یکسال بعد فرمانده عملیات داخل کشورـ مرحوم علی زرکش ـ هم در پاریس بود. بالای تشکیلات در حال چیدن بساط زندگی در خارجه بود و بتدریج از بهترین امکانات برخوردار میشد و لقمه نانی هم جلوی پائین تشکیلات انداخته میشد….

در “درون خود” همه یکسان نبودند، عدّه ای از اینکه جان سالم بدر برده اند خوشحال، عّده ای غمگین و در فکر چاره و…. فضائی از ابهام و سوال و گاهی همراه با یأس و نا امیدی در خیلی ها موج میزد. سوال این بود: “این چه کاری بود که کردیم” و چطور می شود آب رفته را بجوی بازگرداند؟

16 مهر 92(08 اکتبر 13)

سعید جمالی (هادی افشار)

منبع:پژواک ایران

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes