ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
حسین ابریشمچی ، این امام زاده که بود ؟
بقلم: داود ب ارشد
اولین بار او را سال 1361 در کراچی دیدم. و آن زمانی بود که تکه پاره تیمهای عملیاتی سازمان را از اطراف و اکناف ایران جمع کرده و به خارجه منتقل میکردیم. حسین ابریشمچی از اولین کسانی بود که در این فرایند بعنوان یکی از فرماندهان عملیاتی از تهران خارج کردیم.
وی مسئولیت بالایی در عملیات در داخل داشت. بویژه در زمینه شکنجه ماموران رژیم. نحوه خارج کرد او بدین شکل بود که او را بشکل آخوندی در آورده بودند با ریش و امامه و … و با ترفند اینکه میخواهیم حاجی را ببریم برای ازدواج در مسیرهای پر از ایست و بازرسی را طی طریق میشد تا اینکه به شهر مرزی و از انجا به کراچی اورده شد.
وی با یکی از خواهران که با هم از ایران خارجشان کردم در کراچی ازدواج کرد.
در همان بدو ورود در اولین برخوردی که با من داشت بدون مقدمه سابقه مرا سوال کرد و اینکه چه درسی خوانده ام… که گفتم راه و ساختمان، با طعنه گفت تمام کردی یا مثل بقیه اسمش رو داری و خنده گزنده ای نیز بدنبالش نمود که در آن زمان هادی ربوبی که بواقع یکی از مجاهدان صدیق بود و مدتی نیز مسئول من بود با او برخورد نمود. من آن زمان چند ماه بود عضو شده بودم و هیچ ادعایی نداشتم و سراپا شور نسبت به مبارزه علیه ظلم و ستم و احترام نسبت به بقیه مجاهدین بویژه کسانیکه از داخل میآمدند. و کمتر کسی را در سازمان دیده بودم که به این میزان بی پرنسیپ و لمپن باشد. همانند برادرش بزرگترش مهدی ابریشمچی بغایت دیگران را تحقیر میکرد. کمتر اثری از یک انسان مبارز در خود داشت. بعدها نیز در سازمان عهده دار سرکوب مخالفین بود. و کار جاسوسی علیه کادرها را به او میسپردند.
سابقه افکار راست ارتجاعی داشت و افکاری بغایت عقب افتاده و از همین زاویه نیز همواره در نشستها بشدت توسط رجوی نیز تحقیر میشد. بویژه بعد از انقلاب ایدئولژیک رجوی اینگونه افراد را حسابی سرکوب مینمود و او نیز این تحقیر را به زیردستان اعمال میکرد. بعد از انقلاب ایدئولژیک نیز مسئله دار شد و مدتی از کار برکنار.
از جمله کسانی بود که بجای مقاومت در مقابل رجوی به تمام و کمال به خوشرقصی برای او دست به هرکاری میزد و به همین مناسبت بود که از او برای جاسوسی و سرکوب شکنجه نیز استفاده میشد.
در سال 1379 یکبار بدلیل جاسوسی های او علیه کادرها دست به اعتصاب زدم و در پایگاه باقر زاده یک ماه بست نشستم که در نهایت بعد از مداخله مهوش سپهری و عذر خواهی و اینکه ما در مناسبات مشکل داریم و… و ماست مالی قضیه به مناسبات برگشتم.
ضمن محکوم کردن جنایت کشتار اخیر لیبرتی در هفتم آبان 1394 که منجر به کشته شدن این مزدور رجوی شد و نشد که در آینده کواهی باشد بر جنایات رجوی علیه مردم ایران و مجاهدین خلق ایران، خدا را شکر میکنم که اینگوه افراد در آینده ایران آزاد بر سرنوشت مردم ایران مسلط نمیشوند. چون هرچه یال و کوپال این افراد در تشکیلات بیشتر است همانند لاجوردی که مدعی مبارزه در زندان و شکنجه بود، دشخیمتر و شنیع تر و سرکوبگر میشوند.