ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
آقای سعید جمالی (هادی افشار) بهتر نیست در ایران-افشاگر مقالاتت را منتشر کنی؟
اینبار نیز سعید جمالی در 13 دسامبر تحت عنوان “نکاتی و درد و دلی با دوستان و افراد جدا شده “ البته کمی مودبانه تر همان سازی را که مسعود رجوی سالیان است کوک کرده و بدست اینها داده را مینوازد؟ ایشان در پاراگراف اول خود آورده است:
- جریان حاکم بر سازمان یا همان باند رجوی و شرکاء بلحاظ سیاسی مردگانی بیش نیستند (در نوشته های قبلی کمی توضیح داده ام)… این نکته از آن جهت مهم است که چارچوب برخورد با این جریان را روشن می سازد و از مسیرهای انحرافی و افراط و تفریط باز میدارد.
بنده در گذشته نزدیک طی مقالاتی درپاسخ به سعید جمالی تلاش کردم که شاید ایشان از خواب (هیپنوتیزمی) که در همان دوران شاه رفته است بیدار شود ولی نشد، چه بسا ایشان و بقیه کسانیکه درجریان انقلاب تصادفا از زندان آزاد شدند از فرط وصلت و وحدت و ذوب در رجوی با مرگ سیاسی مورد ادعای سعید، ایشان نیز همانند بقیه وابستگان به رجوی که هنوز در مدار رجوی چه در درون تشکیلات و چه با ادعای کاذب منتقد در بیرون، دچار مرگ مغزی هستند و بیدار شدنی در کار نباشد.
در مقالات خود نوشته ام که علت وضعیت افرادی مانند سعید جمالی و بقیه دریوزگانی که هنوز در دستگاه رجوی چه در درون تشکیلات و چه در بیرون اما در دستگاه فکری او کماکان آب به آسیاب رژیم و رجوی میریزند به چه علت است. ولی چه سعید و چه بقیه اصرار دارند که خیر.
با این نوشته سعید جمالی (هادی افشار) بنده نیز متقاعد شدم که اتقاقا همین هادی افشارها و احمد افشارها، مهدی ابریشمچی ها، عباس داوریها، سادات دربندیها (عادل شکنجه گر معروف رجوی)، … راست میگویند. همین ها که رجوی آنها را در همان زمان شاه و در زندانها جوید و از هضم رابع عبور داده و تبدیل به تفاله هایی سیاسی نموده است که همگان شاهدند.
البته براساس قانون شرط و مبنا به قطع و یقین باید گفت که علت و علل اصلی همان بی مایگی حضرات بوده و هست. رجوی نیز خیلی خوب اینها را شناسایی و بعنوان دنبالچه خودش واردگود کرده تا کسی نتواند در مقابلش قد علم کند هر آنکه را هم که فکر میکرد شاید بتواند همچون موسی و … را از میدان بدر کرد.
اگر طیف کسانیکه فریادشان از همه خیانتهای رجوی در همه ابعاد بر هواست را بنگرید چه آنها که در درون تشکیلات بوده و هستند و چه آنها که توانسته اند نجات یابند، بجز انگشت شماری که توانستند با تکیه به هویت مستقل خود از همان سالهای اول رجوی جدا شوند، همگی کسانی هستند که بعد از انقلاب سازمان را شناخته و یا با آن همکاری نزدیک و دور … داشته اند. و رجوی نتوانسته آنها را از هضم رابعش عبور دهد.
این به اصطلاح قدیمی ها، چنان حقیر، پست، بی بوته و بی مایه و بی هویت هستند که در طی چندین دهه گذشته هیچ اثری از حق طلبی، فکری نو، آزادی ستانی، اعتراض، انتقاد، حتی سوال از آنها دیده و شنیده نشده است. و هرچه هست دریوزگی است به آستان این نا مسعود رجوی.
علیرغم اینکه همگان انتظار دارند کسانیکه کوله بار تجارب مبارزه در زمان شاه را نیز بردوش میکشند با تکیه به آن تجارب از اولین کسانی باشند که در مقابل انحرافات فاحش خیانتبار رجوی از اصول عقیدتی و سیاسی و تشکیلاتی و نظامی و البته استراتژیک همچون تروریسم تحت عنوان مبارزه مسلحانه انقلابی، خیانت به مردم و میهن و رفتن با صدام قاتل مردم عراق و ایران، و با کثیفترین و جانی ترین جناحهای آمریکا، همکاری با اسرائیل، عربستان، … کردکشی و ایرانی کشی در مرزها، جور و ستم درون تشکیلاتی، همچون شکنجه، قتل و زندانهای طویل المدت درون تشکیلاتی، تجاوز به زنان همرزم مجاهد و مبارز و حتی ساختن حرمسرا از این زنان و البته از همسران همین کسان از جمله از همسر مهدی ابریشمچی تا همسر همین آقای هادی افشار و بنده و … که در تاریخ مبارزات مترقی چنین کثافاتی سابقه نداشته است، قد علم کنند و ایران و جهان را پر از فریاد نه و اعتراض نموده و پرچم آگاهی بخشی در مورد ریشه و بنیاد چنین خیانتها، و جنایتها به جامعه ایران و بطور خاص در بین سیاسیون و … را بردوش کشند.
اما هیهات از ذره ای غیرت انقلابی و شعور سیاسی و ملی و مردمی. از تمامی کسانیکه با مسعودرجوی از زندان آزاد شده اند بجز معدود، بقیه همه از دم، بطور کامل نم کشیده اند. و تازه بهترین های آنها کسانی هستند که دنبال زندگی رفته اند. و در مقاطع مختلف جدا شده و متاسفانه سکوت اختیار کرده اند.
باید از جناب هادی افشار (سعید جمالی) که هنوز در همیاری به مولایش رجوی، مزدور شناسایی و معرفی میکند. سوال کرد:
شما که همسر و دخترت اسیر رجوی هستند؟ میشود بگوئید کدام تلاش را کرده ای که آنها را از اسارت رجوی نجات دهی؟ تفو ای چرخ گردون!
حالا میتوان بفهمید چرا رجوی همین کارها را که میکند میتواند بکند؟ شما فعلا برو مزدور شناسایی کن، رجوی هم آن کار دیگر بکند.
خدا شاهد است رجوی نه تنها باتو با بقیه هم از جمله همین مهدی ابریشمچی هم همینکار را کرده، او را فرستاده دنبال نخود سیاه ولی میدانیم که خودش آن کار دیگر میکند.
جناب سعید ترا بخدا اینها را جدی و سیاسی بگیر و نه مانند پدر بزرگ بنده فحش و ناسزا. البته بعید میدانم به شما برخورده باشد. چون اگر خورده بود اقدامی میکردید برای نجات عزیزانت. ولی مگر خودت در همین مقاله فتوایی خودت در مورد شازده ننوشتی که:
<< به این ترتیب داستان فریبکاریهای این شارلاتان که تماما در پوش ضدیّت با رژیم و شعار سرنگونی بود به پایان رسید و امروزه تمام تلاشش این است تا “شاهدان” صحنه را و بویژه نفرات بالاتر را به هر ترتیبی که شده به کشتن دهد و سر پوشی بر جنایاتش منجمله آخرین آنها بگذارد.>>
مگر جنابعالی مسئول به اسارت در آمدن هردو آنها (همسر و دخترت) نیستی؟ اگرچه تابحال نمیدانستم که دختری هم در آنجا داری. ولی بنده همسر جنابعالی را خوب از سالیان میشناسم. او فردی غیر سیاسی بود و بدست جنابعالی وارد تشکیلات شد. دخترت نیز که قربانی حضور پدری همچون تو و مادری که او نیز به اجبار توسط جنابعالی به این بیچارگی گرفتار شده است میباشد. جواب جنابعالی به اسارت همسرت را میدانم، که آنرا با یک اروپاییش جایگزین کرده ای. ولی جوابت به اسارت دخترت چیست؟
دوستان و خوانندگان عزیز و همه کسانیکه تلاش میکنید برای این امام زاده اعتباری بتراشند. آیا توصیه های داهیانه سعید را به قربانعلی حسین نژاد در بدو ورودش به اروپا را خوب درک میکنید؟ چون هر گونه تلاشی جهت نجات دخترش و هر آنچه از این دست برای سعید گران میآید و وجدانش را بسیار آزار میدهد که تو چرا کاری برای حالا اگر نه همسرت، حداقل برای نجات دخترت نمیکنی؟ و شاهدیم که نمیکند.
راستش را بخواهید همگان شاهدند که رجوی در مورد کسانیکه سر سوزنی حداقل از نظر رجوی شکی در مبارز بودن آنها نیست، همچون حسین نژاد، حتی مصطفی محمدی که برای رجوی در همین سال 2003 دست به خود سوزی زده، رجوی فرزندانشان را میآورد به تلویزیون تا علیه آنها حرفهایی که سعید جمالی نیز میزند در مورد پدران مجاهدشان بزنند. آنوقت فکر میکنید برای رجوی مشکل است که فرزند سعید جمالی با آن جاپاهایی که پدرش در سراسر پروسه اش از دریوزگی و … به درگاه رجوی دارد به تلویزیون بکشد؟ و اینرا سعید جمالی بسیار بهتر از همه میداند. و با مزور خواندن همرزمانش میخواهد همین را وصله و پینه کند.
بنابراین همه باید خاموش باشند. تا وجدان سعیدجمالی کمی آسوده باشد تا ایشان از زندگی (که سالیان دنبالش بوده است و دم بدم به رجوی و خواهر نسرین و خواهر مهرانه و هر کثافتی در آن تشکیلات التماس میکرده که بگذارند برود دنبالش) خوب و بدون دغدقه لذت ببرد.
جناب سعید فقط به من نگو که دنبال امور مهمتری همچون سرنگونی و مبارزه هستی!!!!!!!!!!!!! که وقت نمیکنی پیگیر سرنوشت حداقل دخترت باشی.
شما به استناد همه دست نوشته های خودتان، نه زمانیکه داخل تشکیلات بودی به مبارزه ربط داشتی و نه در حال حاضر.
بلکه درست برعکس در همان تشکیلات رجوی نیز در سال 1363 جزء شکنجه گران رجوی در حال شناسایی و شکنجه منتقدین مزدور بودی (طبق شهادت محمدکرمی)، بعد هم طبق گزاش بهرام که برای خودت هم نوشت، در نشست های شکنجه روزانه، میزدی توی گوش کسانیکه در نشستها مقاومت میکردند واز جمله توی گوش بهرام میزدی و برای نشان دادن نوکریت به مولایت آنها را شناسایی میکردی که چرا این مجاهد از هضم رابع رجوی عبور نمیکند و اصرار دارد مزدور رژیم باقی بماند ظاهرا آقای سعید جمالی ترک عادت موجب مرض است.
اینکارت آنقدر تهوع آور بوده که حتی حال رجوی چی ها را نیز بهم میزد و مجبور میشدند به بهرام توصیه کنند چنین فردی را تحمل کنید. و یا طبق گزارش یکی دیگر از جداشدگان مریم حسن زاده در جلولا از تو بعنوان “آشغال” نام میبرده.
از بدو ورود به تشکیلات بعد از چندسالی که مسئولیتهای متعددی داشتم مستقیم با همین افرادی که از هضم رابع رجوی در زندان شاه عبور کرده اند کار و زندگی بیست وچهار ساعته داشته ام از جمله با محمود احمدی، محمودعطایی، محمدحیاتی، عباس داوری، محمدعلی جابرزاده، مهدی ابریشمچی، ابراهیم ذاکری، مهدی افتخاری، علی زرکش، مجید محسنی، محمدعلی تشید، محسن سیاه کلاه… بنده البته در ابتدا در حد خداواند به آنها احترام و اعتقاد داشتم.
در آن سالها بعنوان یک عضو جدید سازمان طبق اصولی که میشناختم انتقاداتم را به آنها نوشته و میدادم، که بدست مسعود رجوی میرسید. آخرین آنها مهدی ابریشمچی بود. در زمان مهدی ابریشمچی بنده از وضعیت اینها آنچنان به تنگ آمده بودم و علیرغم تلقی خودم از کسانیکه مدعی مبارز بودن و زندانی زمان شاه بودن را داشتند چنان بی مایگی و سطح نازل و رفتارهای دون شان یک مبارز و مجاهد که قاعدتا باید انسانهایی باشند با اعتماد بنفس، استوار، دارای نظر مستقل و صائب، شاهد بودم که دیگر برایم قابل تحمل نبود.
مهدی ابریشمچی بدنبال انقلاب ایدئولژیک در طی دوسال بعد از آن چنان هزل و بیفتاوت شده بود که کسانیکه با او بودند حالت تهوع میگرفتند. تنها دل خوشی او این بود که عناصر اطلاعاتی صدام او را استاد مینامیدند.
وی در رابطه با زنان مجاهد دیگر این هزل و غیر جدی بودن را به حداکثر رسانده بود از جمله با ثریا شهری (طاهره) که البته طاهره در نشستهای غسل که ابتدا بطور مشترک بین زنان و مردان برگزار میشد به گوشه هایی از این روابطش با مهدی اشاره میکرد. همین وضعیت ابریشمچی باعث بوجود آمدن مشکلات عدیده ای با زن عاریه ایش مینا خیابانی خواهر کوچک موسی خیابانی که مسعود رجوی بجای مریم عضدانلو به او داده بود شده بود. این درست زمانی بود که در سال 1365-1366 بعد از رفتن مسعودرجوی به عراق، مدتی همان هرهفته یکباری که مجاهدین متاهل همسرانشان را میدیدند را رجوی قطع کرده بود. تنها کسی که از این امر استثناء شده بود مهدی ابریشمچی ومینا خیابانی بودند و خودش و مریم.
اتاق خوابشان بالای اتاق خواب مسعود و مریم رجوی در ساختمان معروف به سیفی در بغداد بود. شبها که در خانه بودیم، مینا میگفت این مردیکه هنوز چشمش دنبال مریم رجوی است. و مرا مسعود بعنوان مسئله حل کن مهدی به او داده اند.
به خاطر همین مینا خیابانی از مسعود رجوی و طبعا مریم رجوی تنفر داشت و میگفت منو بدبخت کرده است. مینا خیابانی همواره نگهبان داشت که اینطرف و آنطرف حرفی نزند. میدانم که هنوز هم در لیبرتی نگهبان 24 ساعته دارد. مهدی ابریشمچی نیز مدام از مینا در نزد من بدگویی میکرد و میگفت، میبنی مینا چه بلاهایی سر سازمان میارود.
مسئله آنقدر حاد بود که مسعود رجوی خودش مستقیم روی مینا خیابانی انرژی میگذاشت تا خاموشش کند. مهدی نیز به مینا طبق خطی که مسعود رجوی داده بود مارک بریده و زن عادی میزد. یعنی به همسر خودش. تا اگر از تشکیلات فرارکرد بتواند مارکش را تکمیل کرده بریده مزدورش بنامد.
از آنجائیکه مهدی ابریشمچی هنوز چشمش دنبال مریم رجوی بود، و مینا خیابانی فکر میکرد که مریم رجوی در دستگاه زنانه بهتر از خودش است، دیگر از کادر یک مجاهد خارج و تمام فکر و ذکرش شده بود رسیدگی کردن به خودش و حتی در مناسبات خشکی که رجوی برای بقیه مجاهدین راه انداخته بود قابل هضم نبود. خدا میداند که طی این سالها چه برسرش آمده است.
بهمراه انتقادم به مهدی ابریشمچی، انتقادات و درک و دریافت و تحلیل خودم را از تک تک کسانیکه در فوق از آنها اسم بردم، بجز علی زرکش و مهدی افتخاری و مهدی کتیرایی نوشته و به مسعود دادم. براثر این تحلیل مرا از سیستم مرکزیت اخراج و دوسال به بیگاری فرستادند.
در طی همکاری نزدیک با به اصطلاح نزدیکان رجوی آنها را افرادی بسیار بی مایه، عاری از تفکر و اندیشه و رای مستقل، دانش تاریخی سیاسی، تسلط به اندیشه های فلسفی و سیاسی و… یافتم. آنها مجریانی بودند کوکی و بی هویت در دستان رجوی. موجود بی خاصیتی که همه مجاهدین شاهدند رجوی تلاش کرد در طی بیش از سه دهه از مجاهدین جوان جدیدالورود بسازد که نتوانست. همگان بیاد دارند که رجوی سالیان پروژه فکر نکنید بگذارید مسعود فکر کند، روی پای مریم، مسعود راه بروید و یا شما فقط و فقط باید مجری باشید … را پیش برد که نشد.
در هرحال ما مجبوریم که با پدیده ها همانگونه که هستند برخورد کنیم و نمیتوان آرزو داشت که پدیده ها آنگونه که ما میخواهیم باشند. از جمله همین سعید جمالی .
نکته بسیار مهم در پایان قسمت اول این سخن، اینکه:
رجوی قطعا خودش مستقیم نمیتوانسته به همه جنایات دست بزند، بلکه از افرادی مانند بنده و سعید جمالی و مهدی ابریشمچی، مهوش سپهری ... استفاده میکرد. که البته موید کارکرد فرقه است که مبحث عمیق و علمی است که میتوانید در سایت دوست و همرزم چهل ساله ام آقای دکتر مسعود بنی صدر بخوانید. ولی خروج از فرقه و خدمت به آن با استفاده از کثیف ترین و جنایتکارانه ترین شیوه های سرکوب مبارزان سیاسی همان فرقه از جمله مزدور خواندن یا نفوذی خواندن و تیغ کشی به رفقا و همرزمان سابق جهت تطهیر خود بخشودنی نیست.
پایان قسمت اول
داود ارشد
هیجدهم ژانویه 2016
بیست هشتم دیماه 94
رجوی یک مارکی به هواداران خودش در خارج میزد انهم دفع شدگان دستگاه گوارش جامعه بود!با این شناختی که از کادرهای سابق که خوشبختانه بصیرت یافته و جدا شندند پیدا کردم دیدم این لقب برازنده هادی افشار است اساسا او و محمد اقبال تبدیل به موجودات تهوع اوری شده بودند که خواهران دهن دریده شورای رهبری با اینکه اینها بسیار چاپلوسی رهبری عقیدتی ررا می کردند از فحش و کنایه بی نصیبشان نمی گذاشتند !
بدبخت هایی که با رسیدن یک نامه از هم رزم سابق بقول نسرین شلوارشان را خیس کردند که نکند مجبور شوند جواب رهبری عقیدتی را بدهند!
مطمئنا این فرد بعد از تمام تلاش هایی که اقای حسین نژاد برای ازادی دخترش کردند دچار حس بی مصرفی شده و خواستند بقولی اقای حسین نژاد را هم باز دارند اما استاد به حق که تمام تلاششان را کردند و پیروز هم شدند
همسرش که از هر مجاهدی هم مجاهدتر شده و به همراه زن کریم گرگان که البته این مادر فولاد زره مهناز خودش از اول چریک بود شده اند استاد ادبیات و فحش های خانه های فحشا!
Pingback: قسمت دوم: آقای سعید جمالی (هادی افشار) بهتر نیست در ایران-افشاگر مقالاتت را منتشر کنی؟ |
دوست عزیز و گرامی آقای حیدر، ضمن تشکر از اظهار نظر شما اطلاع رسانی در مورد سعید جمالی. استدعای بنده این است که در نوشتن اطلاعاتی اینگونه باید شرافت انسانی و سیاسی و مبارزاتی را در نظر داشت و خدایی نکرده نا خواسته و به اشتباه و یا … به حیثیت سیاسی و اجتماعی و….کسی لطمه ای وارد نشود. بنده تا آنجا که سعید را بخوبی میشناسم این کاراکتری که از خودش بارز میکند بسیار طبیعی است و قابل درک که در قسمت اول مقاله به قسمت کمی اشاره کردم. و بطور خاص کسانیکه فی واقع مرادشان رجوی و همان شیوه های تروریستی و سرکوب داخلی است و در محتوا مخالفتی با روشهای رجوی نداشتند و ندارند و رجوی هم از آنها حداکثر استفاده را کرد و حتی بعنوان شکنجه مجاهدین مخالف، ولی کشش عراق را نداشتند. بعد از بیرون آمدن افتاده اند به جان بقیه بچه ها که با روش تروریسم و دیکتاتور و سرکوب و شکنجه رجوی مخالف هستند. تا خودشان را توجیه کنند و یا برای کسانشان در داخل تشکیلات توجیه کنند. انشاالله حرف شما در مورد رابطه سعید جمالی با محمود ائمی یکی از شکنجه گران رجوی و کسی که در اور سورواز مصطفی محمدی و قربانعلی حسین نژاد را مورد ضرب و شتم قرار داد درست نباشد.
مقاله راجع به سعيد جمالي
سلام مقاله اي كه راجع به سعيد جمالي چاپ شد كاملا واقعيت داره سال ٢٠١٣ رفتم سويس ديدن دوستم بعد از بازگشت عكسا رو گذاشتم تو فيس بوك دو روز بعد دوست مربوطه تماس گرفت كه عكسارو از تو فيس بوك پاك كن چون سعيد جمالي گفته شايسته نيست عكس تو با حيدر باشه من سوال كردم كه چه حرفيه اگه عارت مياد پ خرا اومدي از من و خانه ام استفاده كردي كه به سويس برسي در جواب گفت سعيد در جريان نبود محسن عباسي با همان محمود اعمي به سعيد خبر داده ولي اگه ميخواي بيا توبه كن و در سايت مصداقي بنويس كه خلق قهرمان ببخشدت داستان طولاني است ولي سعيد با محمود اعمي در تماس هست