ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
آیا جنبش دوم خرداد و اصلاحات روئین تن است؟
روزی که پرده برافتاد
علیرضا آبیز/ شاعر و مترجم
وقتی پس از بیست سال رخدادهای منتهی به دوم خرداد ۱۳۷۶ را مرور می کنم بیش از هر چیز گفت و گوها و مباحثات پرشور یادم می آید. شور همگانی که در ایام انتخابات ایجاد شد و ناگهان بسیار کسان از گوشه و کنار به حرکت در آمدند. گویی مردمی که در دو دهه پیش به دلایل گوناگون از هر نوع مشارکت سیاسی و حتی اجتماعی پرهیز می کردند مجالی برای ابراز وجود یافتند.
حاکمیت که تا آن زمان یکدست تلقی می شد، گسست های جدی خود را در منظر همگان عیان کرد. برای نخستین بار پس از انقلاب، مردم خود را رویارو با امکان انتخاب دیدند. شگفت زدگی به تدریج جای خود را به شور و شوق داد و شور و شوق بسیاری جان های خسته و فرسوده و بیزار از سیاست را هم به میدان آورد.
از سوی دیگر، مفاهیم تازه ای به سپهر سیاسی وارد شد که پیش از آن جز در کتاب ها و محافل فکری شنیده نشده بود. شعارهایی که با ساده ترین الفاظ، عمیق ترین و بنیادی ترین مشکلات جمهوری اسلامی را عریان می کرد: ایران برای همه ایرانیان! برای نخستین بار بخشی از حاکمیت که در تلاش برای کسب رای مردم بود به وجود تبعیض های ساختاری اقرار می کرد. این اقرار امیدهایی برای رفع تبعیض آفرید و حذف شدگان را در پی نامزد اصلاحات بسیج کرد. اقرار به نیاز به اصلاح، خود اعتراف مهمی بود.
در دوم خرداد پرده ها بر افتاد و مردم روزنه هایی برای اثرگذاری- هر چند محدود- کشف کردند. از آن روز انتخابات در ایران معنای دیگری یافت و از یک مناسک فرمایشی به عرصه ای جدی هر چند محدود برای تضارب افکار و سنجش عملکرد بدل شد.
نقطه عطف تاریخی
علی افشاری/ تحلیلگر سیاسی
دوم خرداد در تاریخ بعد از انقلاب یک نقطه عطف است. تلاقی جنبش اجتماعی و تحرک لایه های مختلف جامعه برای بهبود شرایط و برنامه جناح به حاشیه رانده شده قدرت برای بازگشت به متن، حرکت مهم و دوران سازی را در آن روز آفرید. اگر چه جنبش اصلاحی دوم خرداد به مقصد نرسید اما بخشی از پیامد های آن در جامعه ماندگار شد.
مهمترین وجه پایدار آن، خروج رقابت های سیاسی از حقله بسته داخل نظام بود. در ۲۰ سال گذشته علی رغم تمهیدات گسترده نهاد ولایت فقیه، انتخابات ها در جمهوری اسلامی حاصل اندرکنش “جنگ قدرت و کشمکش جناح های نظام” با “کنش افکار عمومی و نیرو های منتقد و مخالف” باشد.
دوم خرداد بر خلاف خرداد ۹۲ و اردیبهشت ۹۶ یک حرکت سیاسی و اجتماعی به یک باره و ناشی از واکنش در شرایط استیصال و درماندگی نبود. بلکه تبلور یک خواست اجتماعی ریشه دار برای تغییر و بهبود اوضاع سیاسی و اجتماعی و ساماندهی حرکتی رو به جلو بر اساس تحرکات نیروهای اجتماعی بود.
استثنایی که قاعده شد
محمدجواد اکبرین/ روزنامه نگار
مدتی پس از آنکه به دستور آیتالله خامنهای همه روزنامههای دوم خردادی در یک شب توقیف شدند بازجوییهای من هم آغاز شد. بازجو میگفت شماها همکاری نمیکنید چون گمان میکنید دوم خرداد ادامه پیدا میکند و روزنامهها باز هم منتشر میشوند و شما میتوانید در آنها بنویسید و حرف بزنید. میگفت دوم خرداد یک استثنا بود و ما هرگز نمیگذاریم این وضعیت ادامه پیدا کند. طبیعتا با بازجو به توافق نرسیدیم و زندانی شدم.
حدود دو ماه بعد نگهبانی زندان مرا صدا زد؛ این بار سهراب سلیمانی (رئیس وقت زندان مرکزی قم) با من صحبت کرد و با ادبیاتی محترمانهتر از بازجو، همان حرفها را تکرار کرد. من هم گفتم که اگر قرار بود همکاری کنم در همان بازجوییها میکردم که به زندان نیایم و حالا که آمدم این گفتگوها بیفایده است. روزهای نامزدی خاتمی برای دومین دور ریاستجمهوریاش رسید و من در تلویزیون سالن نمازخانه زندان، برنامه تبلیغاتی او را دیدم و حرفهایش را که مطمئنم میکرد دوم خرداد اگرچه یک استثنا بود اما قاعده شد.
حالا که بیست سال از آن روز استثنایی گذشته همچنان معتقدم بازجو اشتباه میکرد. حتی طوفانهای این دو دهه هم نتوانست این قاعده را بر هم بزند. حداکثر مدتی به اقتضای جبر و آزمون و خطا از ویترین نظام پنهان شد و البته: پریرو تاب مستوری ندارد. چو در بندی سر از روزن برآرد
دوم خرداد شد
مسعود بهنود/ نویسنده و تحلیلگر سیاسی
هشت ماه که از انقلاب گذشت، انگار تاریخ مقطوع النسل شده. ته مانده سه نسلی که می زیستند هنوز، بریده از دیروز و نومید از فردا. از آن وقت شهرها نام خود باخت و کوچه ها نام تازه از جوانان شهید گرفت، میدان ها به حوضچه خون آراسته. شعر، در وصف تفنگ، خون و شهادت… انقلاب یعنی: صدایی که هم اکنون می شنوید…
از آن وقت انقلاب یعنی پنجاه نفر بیخواب در میان شهری که هر روز صدهزار نفر به ساکنان آن اضافه می شدند و به گروگان گیرها می پیوستند. گاردن پارتی لانه جاسوسی، با سیخ های دنبلان و جگر. عدالت یعنی اوین و لاجوردی. روزنامه یعنی کیهان و جمهوری اسلامی، تلویزیون یعنی اوشین و سرودهای آهنگران. ترانه انتخابی ماه و سال: انجز وعده و نصر عبده… خبر یعنی آتش زدن دفتر مجله ها، کشف خانه تیمی، رگبار گلوله و فریاد. خبرهای خارجی یعنی ترور یک ایرانی تبعیدی در پاریس. شو تلویزیونی اعترافات زندانیان از پیش اعدام شده. دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم. یعنی خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد.یعنی امیرانتظام در زندان. و همسایگانی که از ترس سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت.
نسلی زود بازنشسته شد. احمد رضا احمدی، گوگوش، همایون خرم، صادق طباطبایی… نسلی زود خرقه تهی کرد. غلامحسین ساعدی، سعید سلطانپور، شکرالله پاک نژاد و نسلی نو متولد شد که دوم خرداد را ساخت. نسلی بی خبر درگذشت سهراب سپهری، ادیب خوانساری، بنان، آخرین پادشاه، امیری فیروزکوهی، عبدالله انتظام… دوم خرداد انگار تاریخ بارور شد. آن هایی که همدیگر را در پشت بام گم کرده بودند، در خیابان آشنا درآمدند. فرزندانی بیست سال دور مانده از خانه. دوم خرداد میعادگاه نسل های امیدوار بود.
دوم خرداد که شد، انگار انقلاب بیست ساله نشده دریافت که پیراهن را پشت و رو پوشیده است. به هیات ترانه و لبخند درآمد، مژده بازگشت به جهان، برای گفتگوی فرهنگ ها. انگار شاملو این روز را سروده بود وقتی گفت ما بد بودیم اما بدی نبودیم.
از فردای دوم خرداد، دیگر هیچ نامداری بی بدرقه شهر، خرقه تهی نکرد. هیچ مظلومی بی خبر به زندان نرفت. هیچ زندانی، بی صدا شکنجه نشد، انتخابات، معنا گرفت، صندوق رای، محترم شد. گرچه هنوز قصه ماست که در هر سر بازاری هست.
خاتمی کیست؟
امین بزرگیان/ پژوهشگر فلسفه
خاتمی برانگیزاننده حسهای متفاوت در وجود ما است. او بیشک مدرنترین چهره سیاسی حال حاضر است. خاتمی مثل هر پدیده مدرنی برای ما واجد خصلت «میل و امتناع» است. یعنی از یکطرف به او میل داریم، دوستش داریم و از طرف دیگر از او امتناع میکنیم و میخواهیم جدا شویم و دوری کنیم. هیچ شخصیت سیاسیای به اندازه خاتمی تا این میزان در درون ما وضعیتی پارادوکسیکال ندارد. تقریباً تکلیف ما با چهرههای سیاسی مشخص و روشن است، اما نقد خاتمی و ستایش از او همواره در خود نگفتن و پوشاندن چیزی را بههمراه دارد. درباره خاتمی هرچه بگوییم چیزی نگفتهایم. از یکسو او سمبل موفقیت در حوزه سیاسی است و درخاطرهمان همیشه حامل شادی وشیرینیای است که زیر زبان جمعی حس میکنیم؛ همان چیزی که به نام «دوم خرداد» میشناسیم، اما از سویی دیگر سمبل شکست و ناکامیابی است. پروژه سیاسی اصلاحات در واقع شکست خورد و از دل آن مهمترین مخالفان دموکراسی بیرون آمدند و رئیس دولت شدند.
این وضعیت متناقض همراه خاتمی است که البته به تناقض در پروژه سیاسی اصلاحطلبان برمیگردد. درباره خاتمی گفتن، درهرحال، تناقضگویی است. حس متناقضی که خاتمی و دوم خرداد میسازند به داوری درباره آنها سرایت کرده است. هروقت خاتمی صحبتی میکند، مجموعهای از خاطرات و تصاویر تلخ و شیرین تداعی میشود. این تداعی کردنهای تاحدی احساسی وقتی به زبان عاقلانه سیاسی در میآیند، به صورت رادیکال مثبت و رادیکال منفی خودشان را بروز میدهند. چون خاتمی به قول جامعهشناسها دو داغ را روی پیشانیاش دارد: یکی داغ موفقیت و پیروزی است (که حالا شاید اسمش داغ نباشد، اما واجد این میشود که ستایش رادیکال شود) و دیگری داغ شکست و ناکامیابیست که باعث میشود بعضی عکسالعملهای منفی را هر ازگاهی در موردش ببینیم .
اگر ما از خودمان بپرسیم خاتمی کیست؟ میتوانیم پاسخ دهیم که او نماینده اصلاحات پارلمانتاریستی است و دوم خرداد سمبل آن. یعنی اصلاحات سیستم از طریق سیاست رأس، اصلاح نظام از طریق حداقلها و با مکانیزم انتخابات. این نقش مربوط به الان خاتمی نیست. بیست سال است که خاتمی این فکر را نمایندگی میکند. همه ما به این معترفیم که این تفکر برای ما گشایشهایی به ارمغان آوردهاست اما نه آنقدر که بعد از بیست سال از دوم خرداد بگوییم که امروز آزاد، شادکام و توسعه یافتهایم . به نظرم دوم خرداد حلقهای است از یک زنجیرهای که از پیش از مشروطه شروع شده و تا به امروز هم حاکمیتهای مستبد را محدود کرده و هم نگذاشته آنها بطور کامل در یخبندانها چپه شوند.
خاتمی سید بود
رضا حقیقت نژاد/ تحلیلگر سیاسی
در خرداد ۷۶ من بیست ساله بودم و اولین تجربه فعالیت سیاسی ام در ستاد انتخاباتی محمد خاتمی را تجربه کردم. سخت است بگویم ستاد، روستای ما سه چهار هزار نفر جمعیت داشت و ما سی چهل نفر بودیم که عضو ستاد خاتمی بودیم. گاهی جمع می شدیم، یک شب هم راهپیمایی کردیم و شعار دادیم که در شب ساکت روستای ما، اتفاق غریبی بود. ما چیز مهمی درباره لزوم اصلاح جامعه ایران و یا پیامدهای تعدیل اقتصادی دوران هاشمی نمی دانستیم که به مردم توضیح دهیم ولی می دیدیم که در مردم میل عجیبی برای رای دادن به خاتمی وجود دارد.
دلایلشان ساده بود: سید است، حس می کردند صادق است و می شود به او اعتماد کرد، هشت سال آخوند بود، حالا یک سید باشد. چند نفر هم می گفتند خاتمی، یزدی است و یزدی ها اهل کار و آباد کردن هستند. یادم هست جزوه هایی علیه خاتمی در روستا توزیع شده بود. نمی دانم نشریه شلمچه بود ولی خوب یادم مانده که خیلی از مردم متوجه اتهام هایی که متوجه خاتمی و همفکرانش شده بود، نمی شدند، یعنی نمی فهمیدند این چیزهایی که نوشته شده، یعنی چی. زبان اتهام زنندگان با زبان و درک مردم عادی خیلی تفاوت داشت. اقوام من که عضو سپاه بودند نیز با خاتمی مخالف بودند و درباره ضدیت رفتار او و طیفش با اسلام و مسلمین حرف می زنند، با این حال برای من و خیلی دیگر قابل فهم نبود که یک سید معمم چطوری می تواند اینقدر ضداسلام و مسلمین باشد و کاندیدای ریاست جمهوری هم شود. معمولا با تمسخر و بی اعتنایی با این حرف ها روبرو می شدیم.
بیست سال بعد از آن ایام، وقتی داستان توزیع گسترده اتهام های مربوط به سند ۲۰۳۰ علیه روحانی در روستاها و نواحی مذهبی تر شهرهای کوچک و بزرگ را دیدم، یاد آن روزها افتادم. سیاست ورزی انتخاباتی در ایران تغییر مهمی نکرده است، در تخریب و حذف رقیب روی همان پاشنه می چرخد؛ سواستفاده از احساست مذهبی مردم برای رسیدن به قدرت.
درس دوم خرداد؛ اصلاحات برگشتپذیر است
مهدی تاجیک/ روزنامه نگار
هویتیابی جمعی که در دوم خرداد ۷۶ شکل گرفت را شاید بتوان بزرگترین میراث این رویداد سیاسی ۲۰ ساله دانست. تغییر از طریق صندوقهای رای در فضای سخت و متصلب سیاسی آن روز ایران نه فقط برای رایدهندگان قابل تصور نبود بلکه حتی شخص محمد خاتمی به عنوان کاندیدای پیروز انتخابات هم هیچ امیدی به توفیق خود نداشت.
او شکستی آبرومندانه به نیت تشکیل اقلیتی قدرتمند از نیروهای تحولخواه را واقعیترین گزینه میدانست و حامیان سیاسیاش هم چیزی فراتر از این انتظار نداشتند.
پیروزی ناباورانه او به بدنه اجتماعی سرخورده و مایوس از تغییر جان بخشید و انرژی که از آن آزاد شد در دانشگاهها٬ احزاب٬ سینماها و رسانهها به وضوح قابل رویت بود.
دیری نپاییید که تلخکامیهایی چون توقیف مطبوعات و ترور دگراندیشان و بازداشت روزنامهنگاران و حمله به دانشگاهها بر خوشبینیهای این جنبش نوپای اجتماعی خط بطلان کشید و در غروب سوم تیر سال ۱۳۸۴ دیگر میشد پیکر زخمی اصلاحات را دید که در گوشهای ایستاده و خوشحالی محافظهکاران تندرو و لبخندهای محمود احمدینژاد را نظاره میکند.
تئوریسنهای اصلاحطلب که در سالهای نخست پس از دوم خرداد با غرور مدعی بودند اصلاحات برگشت ناپذیر است در سالهای ریاست جمهوری احمدینژاد به نادرستی گزاره خود پی بردند و ماههای زیادی را در پشت دیوارهای زندان فرصت داشتند تا به اشتباههای تاکتیکی و استراتژیک دوران اصلاحات فکر کنند.
تجربه تراژیک انتخابات ۸۸ برای اصلاحطلبان یک بار دیگر این نکته را گوشزد کرد که نهادهای واقعی قدرت در جمهوری اسلامی را نمیشود صرفا با مشارکت انتخاباتی به راه آورد و سمبه پر زورشان را به عقب راند.
اصلاحطلبان البته این روزها در سرمستی دوباره از پیروزی حسن روحانی به سر میبرند و خوشحالند از این که دره تلخکامیهای ۸۸ را پشت سر گذاشتهاند. انتخابات امسال از جهتی شبیهترین انتخابات به انتخابات دوم خرداد ۷۶ بود و پس از اعلام پیروزی روحانی هم امیدهای فراوانی به سرعتیابی روند اصلاحات شکل گرفته است.
با این حال درس بزرگ خرداد ۷۶ و عبرت تاریخی آن رویداد میگوید که بر خلاف تصور تئوریسنهای خوشبین و بدنه امیدوار٬ اصلاحات برگشت پذیر است و لغزشها و ناکامیهای سیاسی میتواند دوباره منجر به سرخوردگیهایی شود که سوم تیر ۸۴ را به بار آورد.
مردمی تشنه برای اصلاحات و حاکمیتی بدون مدارا برای سرکوب
حسن سربخشیان/ عکاس
وقتی از دوم خرداد حرف می زنیم باید دقت کنیم از چه دوران سخت و پر حادثه ای سخن می گوییم. برای من دوم خرداد ۷۶ تنها یک روز نبود، اکنون که در بیستمین سالروز آن آرشیوم را مرور می کنم می بینم آغاز یک سلسله از حوادثی را بعد از انتخاب مردم در ۲ خرداد شاهد بودم که باور پذیر نیست اما اتفاق افتاده اند و من نیز ثبت شان کرده ام. روزها و ساعت های بسیاری را در بیرون محوطه دادگاه مطبوعات سپری کردم تا بلکه عکسی از یک چهره سیاسی، مطبوعاتی بگیرم که قاضی مرتضوی در حال محاکمه اش بود. اعتراض عمومی به قتل داریوش و پروانه فروهر که به شکل فجیعی در منزلشان رخ داد نقطه آغاز حوادثی بود که به قتل های زنجیره ای مربوط می شدند.
توقیف روزنامه سلام که رخ داد، در دفتر روزنامه سلام مشغول عکاسی از صحبتهای عباس عبدی با خبرنگاران بودم که حادثه کوی دانشگاه سال ۷۸ را در پی خود داشت. روز ۱۸ تیر سال ۷۸ همراه دانشجویان در اتاقهای سوخته شده کوی دانشگاه تهران عکاسی کردم. برای اولین بار شاید بعد از انقلاب سال ۵۷ بود که ماشینهای پلیس و اتوبوس ها به آتش کشیده می شدند و مرکز شهر تهران در چند ساعت شکلش عوض شد. مردم و دولت اصلاحات تاوان انتخاب شان را می دادند.
ترور سعید حجاریان چند ماه بعد رخ داد. چند سال بعد صبح روزی که من عکس مشهور آخوندک بر بالای سر آقای خاتمی را عکاسی کردم با سرعت رفتم تا گزارش مجلس شورای اسلامی درباره کشته شدن زهرا کاظمی عکاس ایرانی – کانادایی در زندان اوین را نیز عکاسی کنم.
فضای ملتهبی که مخالفان دولت اصلاحات در خیابانهای تهران ایجاد می کردند معنی تمام عیار اردو کشی خیابانی بود. انگار همه چیز دست به دست هم داده بود تا کام شیرین مردم را بعد از دوم خرداد تلخ کند و کرد. روزی نبود که خبر جدیدی و اتفاق غریبی رخ ندهد. یا مقابل دادگاهها بودم یا در خیابانها و یا در تظاهرات که محل در گیری بین دانشجویان و نیروهای حزب اللهی بود. حالا که فریم هایم را کنار هم می گذارم رد بی صبری جامعه ای تشنه برای اصلاحات و حاکمیتی بدون مدارا برای سرکوب را می توانم در تمام عکس هایم به وضوح ببینم، ماجرایی که تا همین امروز ۲۰ سال بعد همچنان ادامه دارد
دو نقیصه: توسعه بدون عدالت و دموکراسی لایه بندی شده
رضا علیجانی/ تحلیلگر سیاسی
در طول دو دهه بعد از انقلاب جامعه ایران تغییرات شگرفی کرده بود که در زیر خیمه سیاه و بزرگ سانسور و اختناق پنهان مانده بود. تغییر فاحش نسبت جمعیت شهری به غیر شهری، رشد روزافزون سواد و تحصیلات عالیه، حضور روزافزون و گسترده زنان در حوزه های مختلف، رشد شتابان رسانه های جمعی و هرچه همگانی تر شدن آنان، حضور وسیع ایرانیان خارج از کشور و ارتباطات شان با داخل و …؛ همگی نقشی مهم در تغییر شتابان جامعه ناموزون اما با «غلبه وجه سنتی» ایران به جامعه ای همچنان ناموزون ولی با «غلبه وجه مدرن» داشتند. اصلاحات برآمده از این شرایط بود.
اما جریان اصلاحی (و بعدا اعتدالی) از دو نقیصه رنج می برد. یکی عدم پیوند وثیق با اقشار کم در آمد جامعه که در گفتار سیاسی و فکری اش جای مناسبی نداشت و توسعه اقتصادی ای می خواست که آنچنان به تبعیض و عدالت حساس نبود. و دیگری دموکراسی لایه بندی شده و بسته عمل کردن و خودی- غیرخودی کردن که متاسفانه تا بستن لیست شورای شهر اخیر نیز ادامه یافت.
براساس این دو نقیصه شعار «بازگشت به عدالت» و شکل دهی گفتمانی که آزادی و عدالت را هم پیوند قرار دهد و مدنی تر و فراگیرتر کردن عرصه سیاست ورزی دموکراتیک و حقوق بشر گرا که مرزهای دموکراسی لایه بندی شده را فراتر ببرد، دو راهبرد خروج از این ضعفهاست که باید توسط روشنفکران و فعالان سیاسی و مدنی پیش گرفته شود و رهبران اصلاح طلب و اعتدالی با این دو مطالبه مورد نقد قرار گیرند. حمایت از اصلاح طلبی و اصلاح طلبان همواره باید «انتقادی» و «مطالبه گرا» باشد علیرغم آنکه «صف بندی» سیاسی در ایران کنونی همچنان حول جمهوری خواهی/ اقتدار طلبی است.
روز پیروزی اکثریت تغییر خواه بر اقلیت محافظه کار
مرتضی کاظمیان/ تحلیلگر سیاسی
«دوم خرداد ۱۳۷۶» برای نگارنده، پیوند خورده با مفهوم «جامعه مدنی»؛ عرصهای از جامعه و مناسبات اجتماعی که برکنار از دخالت مستقیم حکومت، کنشگری گروههای اجتماعی مستقل و سازمانهای مردمنهاد و داوطلب، و نیروها و جنبشهای اجتماعی را توضیح میدهد؛ کوششی به عزم متبلور ساختن حقوق بنیادین شهروندان و محدودسازی قدرت سیاسی.
مفهوم مزبور پس از دوم خرداد از سویی توسط محمد خاتمی، رئیسجمهور برگزیده و برآمده از خیزش غریب اکثریت شهروندان در انتخابات، تبلیغ و بازنشر شد؛ و از سویی توسط کنشگران جامعه مدنی مورد توجه مشدد قرار گرفت.
از این زاویه، مطبوعات مشهور به «دوم خردادی» سهمی ویژه در تقویت و گسترش جنبش جامعه مدنی ایفا کردند. روزنامههای مشهور به اصلاحطلب، پای سوژهها و موضوعاتی را به فضای رسانهای ایران گشودند که تا پیش از آن ممکن نبود. همچنانکه به پشتوانه فضای غالب سیاسی ـ اجتماعی، وارد عرصهای از نقادی صریح هسته اصلی قدرت شدند که قبل از آن، سابقه نداشت.
جان گرفتن فعالبت جمعیتهای سیاسی متعلق به اردوگاه سیاسی اپوزیسیون نیز از همین منظر قابل اشاره است؛ چنانکه تولد برخی جمعیتهای سیاسی نزدیک به حاکمیت (مانند جبهه مشارکت) یا افزایش تحرک و کنشگری آنها.
علاوه بر اینها، باید از تأسیس صدها سازمان مردمنهاد یاد کرد که به تقویت جامعه مدنی ایران امدادی غیرقابل اغماض رساند. هرچند این همه، از هجمه و تهدید نهادهای امنیتی ـ قضایی (ازجمله دادگاه انقلاب و سازمان نوپای اطلاعات سپاه پاسداران و اطلاعات نیروی انتظامی) آسیبها دیدند.
روزنامهها و نشریات پرشماری، پس از دورانی «بهار»ی، به تیغ «توقیف فلهای» دچار شدند؛ سرکوبی که فرمانش را شخص اول نظام صادر کرد و اجرای آن را قاضی مرتضوی در دستور کار قرار داد.
از شورای فعالان ملی ـ مذهبی و نهضت آزادی گرفته تا دفتر تحکیم وحدت و روزنامهنگاران و کنشگران صنفی و فمینیست، طیف وسیعی قربانی خشونت و واکنش تند کانون مرکزی قدرت به گسترش «جنبش جامعه مدنی» شدند.
«دوم خرداد» یک روز مهم بود (روز پیروزی اکثریت تغییرخواه حامی خاتمی بر اقلیت محافظهکار حامی نامزد حکومت)؛ اما سرآغازی شد برای جان گرفتن جامعه مدنی. از همین منظر، سربر کشیدن «جنبش سبز» پس از انتخابات ۱۳۸۸، چندان بیپشتوانه نبود.
انعکاس پروژه اصلاح دینی در جامعه
علی معموری/پژوهشگر دینی
دوم خرداد ۷۶ تجربه موفقی از انعکاس پروژه اصلاح دینی در سطح عمومی جامعه بود. این پروژه از حدود ده سال قبل از آن آغاز شده بود و گسترش وسیعی در بین طیف نخبگان جامعه یافته بود، اما هنوز زمینه و امکان انتقال به سطح عمومی جامعه را نیافته بود.
حلقه موسوم به کیان هسته اصلی این پروژه بود که تمرکز خود را بر نقد بنیادهای سازنده اسلام سیاسی و ارائه جایگزینی لیبرال از اسلام نهاده بود. طرح این مباحث در آن دوره از زمره خطوط قرمزی بود که به سختی ممکن بود جرات نقد آنها را یافت. اما به تدریج با طرح آهسته و آرام و مرحله به مرحله، تشکیک در بنیادهای سازنده جمهوری اسلامی از جمله، غیر سیاسی بودن طبیعت دین، تکثر قرائتهای دینی و نقد ولایت فقیهان به باورهایی فراگیر در بین نخبگان جامعه بدل گشت.
دوم خرداد نتیجه عملی این دگردیسی در دیانت ایرانی بود که تحول پیش گفته را عمومی و فراگیر کرد. شعارهای انتخاباتی و نوع درگیریهای محمد خاتمی با رقبایش غالبا بر همین محورها متمرکز بود. از این رو جبهه رقیب خاتمی با هوشمندی تمام، مصباح یزدی را در برابر وی علم کرد که از سالها پیش در مؤسسات پژوهشی خود نسلی از روحانیان بنیادگرا و ادبیات وسیعی از نقد اسلام لیبرال را تولید کرده بود.
دوم خرداد به تقویت هر دو جریان اصلاح دینی و جریان بنیادگرایی دینی یاری رسانده و تقابل آنها در جامعه را شفافتر و نهادینه تر کرد. غالب شعارهای سیاسی ناظر به اصلاح دینی که امروز در جریان رقابتهای سیاسی از جمله انتخابات اخیر مطرح میشوند مانند توسعه آزادیها، نقد ولایت دینی فقیهان بر زندگی عمومی افراد و غیره از نتایج تحولات ایجاد شده در دوم خرداد ۷۶ است.
اصلاحات با طعم اعتدال
علی اکبر موسوی خوئینی/ نماینده مجلس ششم
جریان دوم خرداد و اصلاحات بعد از ۲۰ سال تحت فشار و سرکوب بودن همچنان درصدر اعتماد مردمی قرار گرفته است و نشان داد اعتدال یک روش و اصلاحات به عنوان استراتژی با یکدیگر همبستگی برقرار نموده اند.
این بار اصلاحات با طعم اعتدال در سطح دولت و شوراهای شهر همراه با مجلس، فرصتی دوباره یافته که بادرس آموزی از گذشته در تعامل با نهادهای دیگر قدرت و پایین آوردن درجه حرارت سیاسی به حالت طبیعی با انتخاب کابینه و شهردارانی با انرژی تر با محوریت کارآمدی و سلامت مالی بتواند وعده های خود را عملی نماید.اینکار بدون مدیریت منازعه، امکان پذیر نیست.
دوم خرداد به مثابه “جمهوری دوم”
امید منتظری/ روزنامه نگار
اهمیت بازخوانی تاریخی از «دوم خرداد» ضرورتی اکنونی دارد. در این روایت، «دوم خرداد» تالی عین به عین اصلاحطلبی نیست و تنها در رابطه با دولت فهمیده نمیشود.
«دوم خرداد» نام مستعار وضعیتی است که در آن دموکراسی نه به عنوان یک نظام حکومتی بلکه به مثابه روند تاریخی مداخله مردم در تعیین سرنوشتشان تجربه شد.
زمانی که ایده «جمهوری» در ساختار پر تناقض جمهوری اسلامی وجاهتش را باز یافت و «سیاست مردمی» در فرم جنبشهای دانشجویان، زنان و کارگران به صحنه آمد.
«دوم خرداد» آغاز نمادین «جمهوری دوم» بود. جمهوری که اولینبار در سالهای اولیه انقلاب برپا شد اما هشت سال سرکوب و جنگ و هشت سال بازسازی غیر دموکراتیک دولت به دست هاشمی رفسنجانی به محاقش برد.
این روایت از دوم خرداد ۷۶ دقیقاً عکس آن چیزی است که امروز در انتخابات ۹۲ و ۹۶ شاهدیم: انتخابات به چیزی فرای ساخت دولت بدل نمیشود. ایده اعتدال، دوم خردادی است بدون مداخله سیاسی و مستقیم مردم؛ بدون ساختارشکنیهای نمایندگان مجلس ششم و افشاگریهای روزنامههای مستقل؛ بدون جنبشهای قوی اجتماعی و یک ۱۸ تیر دیگر.
این در حالی است که در دوم خرداد حیات اجتماعی- سیاسی مردم بهکل دیگرگون شد و هیچ جایگاه و عرصهای نبود که دستنخورده بماند.
بازخوانی تجربه شکست دوم خرداد و منتهیشدنش به احمدینژاد هم در گرو همین رویکرد است: دوم خردادی که حتی در کنفرانس برلین مجالی شده بود تا صدای محذوفان سیاست و تبعیدیهای ایران بهگوش برسد، در روایت اصلاحطلبان بوروکراتی همچون محمدرضا عارف آرام آرام به یک روایداد دولتی فروکاسته شده است.
شکستهای لیبرالیسم و جنگ داخلی جمهوری اسلامی
بابک مینا/ پژوهشگر فلسفه
دوم خرداد لحظه پایان رویای بازسازی امت واحده و مرئی شدن بیش از پیش شکافهای درونی جامعه بود. جمهوری اسلامی از دوم خرداد به بعد وارد جنگی داخلی با خود شد. حکومت به دو نیمه تقسیم شد، حکومت دوپاره، و ذهنیت سیاسی دوپاره نخبگان حاکم نتیجه مهم دوم خرداد بود. دو زبان سیاسی، دو چشمانداز و دو جهانبینی در برابر هم، اما تنیده به هم همدیگر را همزمان میساختند و وامیساختند.
اما در این میان تناقضی عجیب وجود داشت: آغاز این جنگ داخلی دقیقا مصادف بود با عروج دوباره لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی در جهان، و به طبع تا حدی در ایران. شبهلیببرالیسم ایرانی – اسلامی در این سالها تقریبا به گفتمان مسلط روشنفکران و نخبگان بدل شد. مدعای اصلی من در اینجا این است: این نوع لیبرالیسم از لحاظ نظری توان درک جنگ داخلی که با دوم خرداد آغاز شده بود نداشت، از لحاظ عملی نیز با بنبست مواجه شد. این سترونی در سه حوزه، برجسته بود. لیبرالیسم ایرانی سه پروبلماتیک را تقریبا کنار گذاشت: مساله خشونت و دولت، مساله نظام بینالملل، مساله تبعیض اجتماعی و اختلاف طبقاتی.
سالهای دولت خاتمی سالهای خشونت بود، اما به گونهای معکوس گفتمان حاکم بر نخبگان و روشنفکران صلحگرا و خشونتگریز بود. این فینفسه ارزشمند است اما صلحگرایی وقتی خواهد توانست موثر باشد که مساله خشونت را جدی بگیرد و محدودیتهای صلحگرایی را بشناسد. مساله دوم، یعنی جایگاه ایران در نظام بینالملل، رابطه ایران با دولتهای دیگر و تاثیر این همه در دموکراسیخواهی ایرانی تا حدی به سایه رفت و جایش را به نوعی خوشبینی سادهدلانه به نظم جهانی داد.
نقد ایدئولوژی غربستیز و امریکاستیز حکومت اسلامی، لازم و مفید بود اما در مقابل، این نقد هرگز با چشماندازی واقعبینانه همراه نشد و در این مورد هم به نوعی خوشبینی سترون محدود ماند. و بالاخره مساله تبعیض اجتماعی، اختلاف طبقاتی و رابطه آن با دموکراسی به کلی به کناری نهاده شد. نتیجه این سه فراموشی اساسی شکست گفتمانی و سیاسی لیبرالیسم ایرانی بود. خیلی زود سه رخداد مهم با فشار و زوری هولناک این سه مساله را مجددا به یاد نخبگان و روشنفکران آورد: خشونتهای پی در پی حکومت و در نهایت سرکوب جنبش سبز مساله خشونت را دوباره مهم کرد، پرونده هستهای ایران و سقوط ایران در دالان پیچ در پیچ نظام بینالملل بار دیگر به یاد ما آورد که ایران بخشی از نظمی جهانی است و این واقعیت ساده پیامدهای مهم داخلی دارد، و بالاخره پیروزی محمود احمدینژاد نوید بازگشت مسائل اجتماعی را میداد.
به این ترتیب میتوان گفت نوعی لیبرالیسم، شکست خورد. رویای آزادیخواهانه دوم خرداد اما هنوز باقی است. این رویا همواره باید در دل ما حاضر و زنده باشد، اما نحوه تحقق آن مستلزم بازنگریهای جدی و صورتبندیهای جدید است.