قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

افشاگری مشاور عالی مریم رجوی در مورد فرقه رجوی

 

لو رفتن خانه زعفرانیه ۱۹ بهمن سال ۶۰ ناگهان موسی زنده شد و اسلحه کشید

همنشین بهار

 
خانم‌ها و آقایان محترم، خواهران و برادران عزیز، دوستان دانشور و فرهنگ‌ورز، سلام بر شما.
 ستمگران، همیشه تلاش کرده‌اند صاحب اختیار وقایع اتفاقیه باشند و با روایت‌های ناصواب در آن دست ببرند. می‌کوشند آرشیو را – خاطرات و یادمان‌ها را – کنترل کنند تا به واسطه آن، حافظه جمعی را کنترل کنند.
ندایی در درونم مرا به ثبت یادمان‌ها وامی‌دارد. اینکه مصلحت نیست و آسیب می‌بینم، اهمیتی ندارد. از قید نام و ننگ رسته‌ام. نه چیزی دارم که کسی بخواهد با گرفتنش تهدیدم کند و نه چیزی می‌خواهم که با دادنش تطمیع شوم. نه مبارز و مجاهدم و نه ادعای روشنگری و روشنفکری دارم. ثبت اینگونه اسناد را هرچند با مرارت همراه است، ضروری می‌دانم.
 این مطلب پیرامون لُو رفتن خانه‌ای است که حدود چهل سال پیش(۱۹ بهمن سال ۶۰)، موسی نصیر اوغلی خیابانی (موسی خیابانی)، اشرف ربیعی و تعدادی دیگر در آنجا جان باختند. برای ورود به بحث باید کمی به عقب برگردیم. اواخر تابستان سال ۶۰، مسؤولین مجاهدین، صحبت از «تظاهرات گسترده» می‌کنند و اینکه باید کاری کنیم که «پتانسیل نهفته خلق» آزاد شود. تعدادی از تیم‌های مسلح سازمان در راهپیمایی شرکت کنند و تمام نیروها هم در صحنه باشند و آخر سر، گروه‌های مختلف سازمان‌دهی‌شده به هم بپیوندند تا راهپیمایی گسترده و گسترده‌تر شود… اینک پیکر نظام ظرف بلورینی است که شکسته شده و کافی است که یک ضربه دیگر به آن وارد آید تا ظرف ریزریز شده و هر تکه‌اش از هم جدا و به گوشه‌ای پرتاب شود…(…)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دَهَن‌کجی به واقعیت، آغاز ضربه‌پذیری

بدنبال این تصور غیرواقعی در سال ۶۰ که رژیم برآمده از انقلاب بزرگ ضدسلطنتی، با سقوط شتابان روبرو شده و ظرف ۳ ماه یا ۶ ماه کله پا خواهد شد.(…) در تظاهرات ۵ مهر همان سال هم، رهبری سازمان در این توهم بود که مردم به صحنه می‌آیند، اما نه تنها چنین نشد، بلکه فرماندهانی چون «مصطفی پور طباخ» و خیلی‌های‌دیگر زیر شکنجه و تیغ رفتند اما مسؤولین آن موقع سازمان، به جای پذیرش واقعیت و تحلیل اشتباه خودشان، گفتند ما فقط می‌خواستیم تست کنیم و ببینیم که آیا عنصر اجتماعی می‌تواند به صحنه بیاید یا نه! دهن‌کجی به واقعیت، آغاز ضربه‌پذیری بود. اصرار لجوجانه بر رؤیاها و توهماتی که چه بسا نیک بود اما چون عملی نبودند به ضد خودش مُبَدّل می‌شد.
در همان ایام، طرف مقابل گرچه متحمل ضربات هولناکی شده، اما خود را جمع و جور کرده و حتی انتخابات متعدد برگزار می‌کند و برای ضربه‌زدن به رأس سازمان آماده می‌شود. بگیر و ببند، و افزون بر آن، تعقیب و مراقبت شدت می‌گیرد و در زندان‌ها هم بیش از پیش، شکنجه که به دروغ نامش را تعزیر می‌گذارند، باب می‌شود. برخلاف تحلیل نادرستی که بعداً مسعود رجوی در «جمعبندی یکساله» هم تکرار کرد، رژیم در این موقع، نه نظامی پلیسی، بلکه دقیقاً پلیسی نظامی است و اطلاعات سپاه، چراغ خاموش برنامه‌های خودش را پیش می‌برَد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

«جعفر مشتاق»[رشید] دستگیر می‌شود

درافتادن با گذشته، برای زنده‌کردن رنج‌های گذشته نیست. رویاروئی با انکار تاریخ و مبارزه با فراموشی است. چند ماه پیش از نوزده بهمن سال ۶۰، فردی سبزه‌رو که به «علی اصفهانی»(رشید) مشهور شده [نام واقعی وی جعفر مشتاق بود] در رابطه با سازمان مجاهدین، دستگیر می‌شود و در بدو امر، نه به او آنچنان حساس می‌شوند که زیر شکنجه‌های طاقت‌فرسا برود و نه وی خودش مطلب خاصی بروز می‌دهد.
بروایت بازجویان اما (که حتماً بخشی از آن واقعی نیست) جعفر مشتاق [رشید] خودش مدتی بعد عنوان می‌کند که در مورد چند خانه، اطلاعاتی دارد اما نمی‌داند تخلیه شده یا نه. اینکه او توسط توابینی که در جلد بازجویان رفته بودند، شناسایی شده یا واقعاً خودش پیشقدم گشته بر من معلوم نیست. بازجویان گفته‌اند دایی‌اش وی را به اطلاعات سپاه معرفی کرده‌است.
جعفر مشتاق [رشید] در فاز سیاسی محافظ مهدی ابریشمچی، ولی در فاز نظامی در حفاظت اشرف ربیعی بود. می‌گویند در همان دوران پدرش در اصفهان با وی تماس می‌گیرد و به او قول می‌دهد که برایش یک ماشین پیکان می‌خَرد. او هم بعد از موافقت مسؤولینش برای دیدار پدر به اصفهان می‌رود که دستگیر می‌شود و زیر شکنجه یا بهر ترتیب…، با رژیم همکاری می‌کند و پایگاه اشرف ربیعی را که در زعفرانیه شمال تهران بود، نشان می‌دهد. نیروهای اطلاعاتی سپاه، که شیوه عملشان با کمیته و دادستانی فرق داشت، به جای عجله و دستپاچگی، سر صبر، به کنترل محل می‌پردازند و علاوه بر سیستم‌های پیشرفته الکترونیک، گاه برای مراقبت ثابت، کودکان یازده دوازده ساله را هم به خدمت می‌گیرند. حتی از ابزار ابتدایی موسوم به «کبریت» که گشتی‌های ساواک به وسائل نقلیه سوژه‌ها می‌چسباندند و حکم یک فرستنده را داشت و سیگنال می‌داد هم استفاده می‌کردند. تا مدتها چیزی گیرشان نمی‌آید اما بعد از حدود ۴۵ روز، حدود ساعت ۱۲ شب، متوجه یک رفت و آمد می‌شوند.
کنترل و مراقبت، شدت می‌گیرد و چندی بعد که موسی و تعدادی دیگر به آنجا می‌روند به پایگاه حمله می‌کنند. در علت آمدن موسی و همراهانش به پایگاه اشرف ربیعی گفته می‌شود محل خودشان مورد دار شده(مشکل امنیتی پیدا کرده)، و بطور اضطراری به آن خانه رفته بودند.
(گویا یکی دو شب، قبل از واقعه)

در مورد جعفر مشتاق [رشید] شنیده شده، سال ۶۰ دایی‌ (یا پدرش) وی را معرفی کرد و در زندان تا مدت‌ها گوشه‌ای افتاده بود و بازجوها هم تا آذر و دی آن سال از اهمیت سوژه بی‌خبر بودند.

چه بسا جلو تر، به لحاظ نظری بریده بوده و شاید همین، او را به آن وضع کشید. اگر بنا بر اعتراف زیر شکنجه بود کسی آنهمه مدت نمی‌توانست زیر فشارهای طاقت‌فرسا، اینگونه مسائل را که برای بازجویان حیاتی بود، پنهان کند. شاید هم فکر کرده اطلاعاتی را که می‌دهد سوخته‌ است و دیگر به درد نمی‌خورد.

متأسفانه صاحب‌علّه، یعنی سازمان مسؤولی که بر خلاف من و شما، بر چند و چون قضایا و اینگونه موضوعات اِشراف کامل دارد حتی حالا که نزدیک به ۴۰ سال از آن حادثه غمبار می‌گذرد، نمی‌گوید که داستان چیست و باید بازجویان و قاتلان زندانیان سیاسی (که معلوم نیست چقدر درست می‌گویند) بیایند برای مردم ایران توضیح دهند یا از روز واقعه فیلم سینمایی بسازند و حتی به سبک هالیوود صحنه‌سازی کرده و از بَدَل موسی که چنین بود و چنان بود داستان بسازند. (بدَل موسی دروغی بیش نیست. محمدعلی برادرش هم که شبیه او بود روز واقعه در پایگاه اشرف ربیعی حضور نداشت).

خلاصه، بعد از دستگیری نامبرده، گویا برای مدتی کسی به خانه زعفرانیه تردّد نمی‌کند اما بعد که ظاهراً علائمی از لو رفتگی عیان نمی‌شود، مجدداً افراد به آنجا که به هر حال «زرد» می‌بایست تلقی شود، برمی‌گردند. در این دوران، مهدی ابریشم‌چی مسؤول امنیت سازمان بوده‌است. پیش از وی، خود موسی این وظیفه را بعهده داشته که با انتقادهایی روبرو می‌شود و تحویل می‌دهد (…)
گفته می‌شود یکی از مادران (مادر رضایی‌ها) دو بار، جعفر مشتاق [رشید] را در گشت‌های سپاه می‌بیند و به سازمان خبر می‌دهد که وی را دیده و خواستار این می‌شود که اطلاعات او هرچه زودتر پاک شود…

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همه، بی‌سیم‌های خود را خاموش می‌کنند

به روز واقعه برگردیم. تیم‌های تعقیب و مراقبت یا بهتر بگویم تمرکز دو سیستم هماهنگ الکترونیک و انسانی، چندین و چند خانه تیمی را که ارتباط ارگانیک بیشتری باهم داشتند همزمان تحت نظر می‌گیرند. حالا رّد پایگاه اشرف ربیعی را دارند.
افرادی مثل «شاهرخ شمیم» از نفرات بخش اطلاعات سازمان شناسایی شده و اینطور که می‌گویند تا حدودی به محل اسکان مهدی ابریشم‌چی نیز پی برده بودند.
صبح ۱۹ بهمن سال ۶۰، نیروهای عمل‌کننده، بی‌سیم‌های خودشان را خاموش می‌کنند که از شنود مجاهدین مصون باشند. فرمانده عملیات «داوود روزبهانی» رئیس کمیته‌ی تجریش(سعد‌آباد) بود.
آن روز، علاوه بر خانه تیمی اصلی در زعفرانیه، به سه محل دیگر نیز حمله می‌شود: خانه تیمی یوسف‌آباد شمالی که شاهرخ شمیم، و… در آن حضور داشت، خانه تیمی خیابان پاسداران، خیابان بوستان که خسرو رحیمی و… در آن ساکن بود، خانه تیمی خیابان خردمند شمالی که سعید سعیدپور به آنجا رفت‌وآمد می‌کرد. ابتدا، گشت بیرون سه پایگاه مورد نظر را می‌گیرند (…) و عملیات علیه هر سه خانه تیمی، با یک فاصله کوتاه از هم انجام می‌شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ناگهان موسی زنده شد و اسلحه کشید

در یورش به پایگاه اشرف ربیعی، گویا وی، در آشپزخانه مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و کشته می‌شود. بروایت کسانیکه که مسؤول حمله به آن خانه بودند:
«تک تیرانداز، اشرف را زد و تیر زیر چانه‌اش خورد. بعد که وارد خانه شدیم، انگار گیج شده باشد، این طرف و آن طرف دویده بود و گویی کف اتاق را با خون آبپاشی کرده باشند… بعد دیدیم یک ماشین پشت در پارکینگ پارک شده، یک پژوی ۵۰۴ سُربی رنگ بود… راننده آمد و در را باز کرد و چادر جلوی ماشین را عقب زد… یک یوزی هم روی شانه داشت. در ماشین را کمی باز کرد… آمد که سوار شود… از بالا او را زدند و راننده بغل ماشین افتاد. جلو تر، یک نارنجک زیر ماشین انداخته بودیم… و ماشین گرچه ضد گلوله بود، اما به زیر آن آسیب زد و از کار افتاد و آن‌ها نتوانستند فرار کنند. آذر رضایی، همسر موسی به خاطر ترکش نارنجک زیر ماشین [یا گلوله به پشت سرش]… جان داده بود…
سر نفر عقب(موسی) هم از فاصله بین دو صندلی جلو روی کنسول ماشین قرار داشت. راننده هم که بیرون روی زمین افتاده بود. من همین‌طور که داشتم یواش یواش نیم‌خیز می‌شدم، یک مرتبه دیدم آن مُرده(موسی نصیراوغلی=موسی خیابانی) زنده شد…
ناگهان دیدم زنده است… هم من، اسلحه را بالا بردم و هم موسی که ظاهراً مُرده بود و زنده شد، اسلحه را کشید. در یک لحظه، اسلحه‌ام وسط پیشانی او بود و اسلحه او وسط پیشانی من و چشم در چشم هم روبروی یکدیگر بودیم… ناگهان خطاب به معاونم داد زدم بزن بزن بزن! دو تا تیر زد و موسی بلافاصله همان‌طور که بالا آمده بود افتاد.»
من البته نمی‌دانم چقدر باید این روایت را که به داستان‌های هالیوودی بیشتر شبیه است باور کرد. چون دیگران صحبت از این می‌کنند که موسی وقتی می‌خواسته سوار ماشین شود، و در ماشین مثل عدد هفت (۷) بازشده، یکی دویده و به سینه‌اش تیر زده‌است و… ظاهراً در میان رگبار شدیدی که به سوی خودرو روانه می‌شود، گلوله‌ای از میان اتصال کاپوت با بدنه، رد شده به او اصابت می‌کند. گفته شده تنها جای یک گلوله که از گردنش به سر رفته بود دیده می‌شد. کسانیکه پیکر موسی را در در اوین دیدند در پیشانی یا صورت وی اثر گلوله ندیدند. اگر سر وی از فاصله بین دو صندلی جلو روی کنسول ماشین (پیشخوان – داشبورد) قرار داشت، اثر گلوله می‌بایست معلوم باشد. تنها زیر چانه موسی، جای بریدگی به شکل هلال که علامت مشخصه او بود جلب نظر می‌کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همه ضربه‌ها از «عبدالله پیام» آب نمی‌خورْد !

سازمان با شبه‌تحلیل‌هایی که داشت، باخودشیفتگی، طرف مقابل را دست کم می‌گرفت و چه بسا بعد از ضربه ۱۹ بهمن هم که موسی و بیست‌وچند نفر دیگر جان باختند باور نمی‌کرد که دشمنش در کشف رمز ملات‌ها و مدارک سازمانی، خیلی پیش رفته و دست او را خوانده‌است. گمان می‌کرد اگر در اتاق بیسیم کمیته، اپراتور نفوذی دارد، یا امثال عباس زریباف و الماس عوض‌یار و هادی طباطبایی و محمدحسین رنجبر و محسن افیونی[افسونی] و محمدحسین درخشان و… را اینجا و آنجا نفوذ داده، پس همیشه دست بالا را خواهد داشت. غافل از اینکه واحد اطلاعات سپاه، مستقل از دادستانی و کمیته‌ها، داشت چراغ خاموش نقشه می‌ریخت و تور پهن می‌کرد و گاه افراد خودش را سر قرارهای سازمانی می‌فرستاد و به اسم سازمان اطلاعیه می‌نوشت، پیام می‌داد و نفرات را از جنگل به پایین می‌آورد که بشتابید وقت قیام است و از همان‌جا زیر شکنجه می‌بُرد. سازمان اما دلش خوش بود که به شنود «گشتی»ها، و به شبکه «عبدالله پیام»(شبکه تعقیب و مراقبت کمیته) اِشراف پیدا کرده و عنقریب چَم و خَم آنرا با «عملیات مهندسی» درمی‌آورَد!…
رُبودن سوژه‌ها در کوچه و خیابان، بُردن‌شان به خانه تیمی، و زدن آنها تا دم مرگ!
با این توجیه که «شکنجه می‌کنیم تا شکنجه از بین برود»…
در خانه زعفرانیه، از یک شماره تلفن(که بر خلاف اصول حفاظتی، بدون کُد و رمز، در جیب یکی از جانباختگان بود) و از دیگر اسناد و مدارکی که یافتند، در عملیات ۱۲ اردیبهشت (ضربه به بخش اجتماعی سازمان)، عملیات ۱۹ اردیبهشت و عملیات ۱۰ مرداد سال ۶۱ بهره‌ها بردند. بازجویان(راست یا دروغ) ادعا کرده‌اند «در خانه دیگر، مهدی ابریشم‌چی توانست دقایقی قبل از عملیات از خانه بیرون برود و از بخش روابط که در مرداد سال ۶۱ ضربه خورد، محمد حیاتی گریخت. علی زرکش را هم جایی دیگر از دست دادیم»…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ارزش و اهمیت پرسش بالاتر از پاسخ است

درست است که وقتی با یک رژیم مُستقّر سر و کار داریم، اتفاق و احتمال[و شانس] هم بیشتر در جهت آن است و می‌توان این یا آن مورد را با مسامحه گفت اتفاقی رُخ داده‌است، اما در مورد واقعه ۱۹ بهمن و اطلاعاتی که جعفر مشتاق [رشید] داشت و رّد آن تا مدتی مدید پاک نشد و عاقبت بر سر موسی و دیگران آوار گشت، پرسیدنی است: در سازمانی به عرض و طول مجاهدین، چه اِشکال مبنایی وجود داشته که در بالاترین سطح، چنین اشتباه امنیتی بزرگی رُخ می‌دهد که حاصلش شبیخون به خانه زعفرانیه است؟
واقعاً جعفر مشتاق [رشید] یا هر کس دیگر که جای او بود چه باید بکند وقتی دستگیر می‌شود و اطلاعات وی در بیرون کماکان سرجای خودش باقی می‌مانَد؟
می‌توان به نکات تکنیکی و تاکتیکی دیگر هم اشاره کرد که بنوعی در شدت و نحوه ضربه ۱۹ بهمن سال ۶۰ تاثیر داشتند. اما مسأله مهم نقدِ نگاه و تحلیل سازمان به مسأله قدرت، و قدرت به هر بهایی است!
این نوع نگاه است که یک سازمان مردمی را به ترورهای کور و حتی به عملیات به اصطلاح مهندسی آلوده می‌کند.
حال بگذریم که تجربه چریک شهری و «شهر آشوبی» کمتر جایی به نفع ستمدیدگان به سرانجام رسیده و موفق شده‌است. تجربه توپاماروها Tupamaros (جنبش چریکی و چپگرا که سال ۱۹۶۳ در اروگوئه شکل گرفت)، همچنین تجربه کارلوس ماریگلا Carlos Marighella در برزیل که جزوه جنگ چریک شهری را نوشت و… پیش روی ماست.
در حمله به خانه زعفرانیه یادم رفت اشاره کنم که نزدیک پایگاهی که موسی و دیگران را زدند، خانه‌ای نیمه کاره در حال ساخت واقع شده بود و یک نگهبان داشت. حدود سه و نیم شب(حمله به پایگاه حدود ۳ ساعت بعد شروع می‌شد) دو نفر از دیوار آن خانه بالا می‌روند و با معرفی خودشان به نگهبانی که آنجا بود می‌گویند که ما از سپاه هستیم و با تو کاری نداریم، اما دست و دهانت را مجبوریم حدود دوساعت ببندیم و بعد باز می‌کنیم.

وی را در اتاق کارش حبس می‌کنند. سپس، از آن خانه، کَمَکی به پایگاه مربوطه مسلط می‌شوند.
مسؤول عملیات تعدادی نیرو اینجا می‌چیند سپس به سمت چپ پایگاه نیز که به یک خرابه راه داشته و نفرات پایگاه می‌توانستند از آنجا بگریزند، در همان تاریکی شب مسلط می‌شوند و مسؤول عملیات آنجا را هم به چندین و چند نفر آماده شلیک می‌سپارد و مابقی نیروها را برای حمله به درب اصلی توجیه می‌کند.
نفرات پایگاه متوجه می‌شوند و شروع به تیراندازی می‌کنند… ناتمام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس
نقل قولها از مسؤولین امنیتی، در گفتگو با رمز عبور، و به صورت مشروح‌تر در مصاحبه با مسئول تعقیب و مراقبت و فرمانده عملیات اطلاعات سپاه و… در کتاب «رعد در آسمان بی ابر» آمده‌است.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes