قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

سخنرانی آقای داود باقروند ارشد در پارلمان اروپا

 

شناخت تمدن، بدون شناخت کسانیکه آنرا بنانهادند میسر نیست . اسپینوزا فیلسوف

 

اسپینوزا فیلسوف 1633 الی 1677

این شخصیت شگفت انگیز و دوستداشتنی، که در تاریخ جدید متهورانه ترین کوشش را براي پیدایش فلسفه اي به عمل آورد که بتواند جایگزین ایمان گمشده و از دست رفته مذهبی شود، در 24 نوامبر 1632 در آمستردام به دنیا آمد. نیاکانش از شهر اسپینوسا، نزدیک بورگوس در ایالت اسپانیایی لئون، بوده اند. آنها یهودیانی بودند که به دین مسیح درآمده و در خود فضلا، کشیشان، و کاردینال دیگو د/اسپینوسا، که زمانی مفتش کل بوده است، را پرورده بودند. قسمتی از این خانواده، براي فرار از تفتیش عقاید کیسای اسپانیا، به پرتغال مهاجرت کردند. مدتی در آن کشور در شهر ویدیگوئیرا نزدیک بژا زیستند، و بعد، پدر بزرگ و پدر فیلسوف به نانت در فرانسه، و از آنجا در سال 1593 به آمستردام نقل مکان کردند. آنان نخستین یهودیانی بودند که براي برخوردار شدن از آزادي مذهبیی که اتحاد   اوترشت در 1579 وضع کرده بود در آن شهر اقامت کردند پدر بزرگ وي در سال 1628 سرپرست جامعه سفارادیهاي آمستردام شناخته شده بود; پدرش چندین بار به سرپرستی مدرسه یهودیان آن شهر و ریاست انجمنهاي خیریه کنیسه پرتغالی برگزیده شد. مادرش، هانادبوره د/اسپینوسا از لیسبون به آمستردام آمد. باروخ شش ساله بود که مادرش درگذشت و بیماري سل موروثی را برایش به جاي گذاشت. پدر و زن سومش وي را بزرگ کردند. چون باروخ کلمهاي عبرانی به معناي [1]برکت یافته بود، بعدها در اسناد و مدارك رسمی و لاتینی نام بندیکتوس بر این پسر نهادند. باروخ در مدرسه کنیسه بیشتر تعلیمات مذهبی مبتنی بر عهد قدیم و تلمود را فرا میگرفت; مقداري فلسفه عبرانی، مخصوصا فلسفه ابراهیم بن عزرا، موسی بن میمون، و حسداي کرسکاس، و شاید مقداري نیز قباله به وي میآموختند. در میان آموزگارانش دو مرد عالیمقام و قدرتمند جامعه بودند به نامهاي شائول مورتیرا و منسی بن اسرائیل. باروخ بیرون از مدرسه مقدار قابل توجهی دروس غیردینی به زبان اسپانیایی میآموخت، زیرا پدرش میخواست وي را براي کار تجارت تربیت کند

 

.علاوه بر زبان اسپانیایی و عبري، زبانهاي پرتغالی، هلندي، لاتینی، و اندکی هم ایتالیایی و فرانسه آموخت. به ریاضیات علاقه مند شد و هندسه را آرمان روش و افکار فلسفی خود قرار داد. طبیعتا جوانی چنین مستعد و تیزهوش میبایستی سوالهایی پیرامون آیینهایی که در مدرسه کنیسه میآموخت مطرح کند. شاید حتی در آنجا چیزهایی در مورد عقاید بدعتگذاران عبري شنیده بود. ابن عزرا، از مدتها پیش، به مشکلاتی که در راه نسبت دادن قسمتهاي آخر اسفار خمسه به موسی وجود داشتند اشاره کرده بود; ابن میمون معتقد بود که براي قسمتهاي غیر مفهوم کتاب مقدس باید تفسیرهاي تمثیلی در کار آورد و در مورد خلود شخصی و نیز در خصوص خلقت که با   ابدیت دنیا مغایرت داشت، تردیدهایی ابراز کرده بود .

 کرسکاس به خداوند بعد نسبت داده بود و همه کوششهایی را که براي اثبات عقلی آزادي اراده، خلود روح، و حتی  وجود خدا شده بود رد میکرد. اسپینوزا بدون شک علاوه بر این یهودیان اصیل آیین برجسته، آثار لوي بن قارشون را نیز خوانده بود که معجزات کتاب مقدس را به علل طبیعی نسبت داده بود و ایمان را تابع عقل میدانست و میگفت:   [2]تورات نمیتواند ما را از حقیقی انگاشتن چیزهایی که عقل ما را به بارور داشتنشان برمیانگیزد باز دارد. و در همین اواخر، در جامعه آمستردام، اوریل آکوستا علیه اعتقاد به جاودانگی روح به نبرد برخاسته و، در نتیجه تحقیري که به وسیله تکفیر بر وي روا داشتند، با گلوله خودکشی کرده بود(1647 .(خاطره مبهم آن حادثه غمانگیز، بدونشک، شوریدگی فکري اسپینوزا را، که حس میکرد ایمان و عقیده مذهبی قومی و خانوادگی دارد از او رخت بر میبندد، تشدید کرده بود .

  پدرش در 1654 بدرود حیات گفت. خواهرش مدعی همه دارایی پدر شد; اسپینوزا در دادگاه علیه وي اقامه دعوي کرد و بر وي پیروز شد، ولی بعد همه ارثیه را به وي بخشید و خود فقط یک تختخواب برداشت. اکنون که دیگر به وجود خود متکی شده بود، با تراشیدن عدسیهایی براي عینک، میکروسکوپ و تلسکوپ، اعاشه میکرد، علاوه بر تدریس خصوصی، در مدرسه لاتینی فرانس وان دن انده، یسوعی سابق، آزاد اندیش، درامنویس، و انقلابی، به سمت آموزگار زبان لاتینی به کار مشغول شد .اسپینوزا زبان لاتینی را در آنجا تکمیل کرد; بعید نیست که بر اثر تشویقهاي وان دن انده، آثار دکارت، بیکن و هابز را مطالعه کرده باشد; شاید در این زمان بود که مدخل الاهیات توماس آکویناس را خواند. به نظر میرسد که به عشق دختر مدیر مدرسه گرفتار آمد; آن دختر خواستگاري ثروتمندتري را ترجیح میداد و، تا آنجایی که میدانیم، اسپینوزا دیگر اقدامی براي ازدواج نکرد. در این اثنا، ایمانش را تدریجا از دست میداد. احتمالا پیش از اینکه به بیست سالگی برسد، علیرغم همه رنجها و آشفتگیهایی که در زمان چنین دگرگونیهایی به روحهاي حساس دست میدهند، دلیرانه عقاید هیجانانگیز چندي ابراز داشت که ماده ممکن است جسم خداوند باشد، فرشتگان ممکن است موجودات خیالی تصورات باشند، کتاب مقدس چیزي در خصوص خلود روح نگفته است، و روح بازندگی یکسان است. اگر پدرش زنده میبود، ممکن بود که این اندیشههاي ارتدادي را آشکار نسازد; و حتی پس از مرگ وي هم اگر دوستانی نمیداشت که مصرا چیزي از وي نمیپرسیدند، ساکت میماند. وي، پس از درنگ و تردید بسیار، نزد آنان به تزلزل ایمان خود اعتراف کرد. آنان نیز به کنیسه گزارش دادند. اغلب گفتهایم و نباید فراموش کرد که سران جامعه یهودي آمستردام در برابر بدعتگذاري که هدفش حمله به اصول ایمان یهود و مسیحیت بود در وضع مشکلی قرار داشتند. یهودیان در جمهوري هلند، برخلاف همه کشورهاي مسیحی دیگر، از آزادي مذهبی برخوردار بودند; ولی اگر به افکاري که موجب تزلزل بنیان دینی اخلاق و نظام اجتماعی میشدند آزادي میدادند و از آنها جلوگیري نمیکردند، بیم آن میرفت که از آزادي مذهبی محروم شوند. در زندگینامه اسپینوزا، که در سال مرگش توسط یک پناهنده فرانسوي در هلند به نام ژان ماکسیمیلین لوکاس نوشته شده، چنین آمده است که دانشجویانی که موضوع شک وي را گزارش داده بودند به دروغ وي را متهم کردند که قوم یهود را، به خاطر اینکه میپندارند برگزیده خدایند و معتقدند که خدا شریعت موسی را نوشته، تحقیر کرده است. معلوم نیست که ما تا چه حد میتوانیم به این گزارش اعتماد کنیم. در هر صورت، سران قوم یهود از گسیختگی ایمان مذهبی، که در طول قرون متمادي آزار و شکنجه آن را به عنوان برج و باروي نیرومند و چشمه آرامبخش قوم یهود تلقی میکردند، سخت نفرت داشتند. ربیها اسپینوزا را احضار و وي را به خاطر اینکه امید آموزگارانش را نسبت به آینده درخشانش در جامعه یهود به یاس مبدل ساخته است سرزنش کردند. یکی از آموزگارانش به نام منسی بن اسرائیل در لندن بود. دیگري به نام شائول مورتیرا از آن جوان خواست که از بدعت دست بردارد. براي اینکه در مورد ربیها بد قضاوت نکرده باشیم، باید بگوییم که لوکاس، با وجودي که سخت پشتیبان اسپینوزا بود، نوشته است که وقتی مورتیرا از کوششهایی که در تحصیل شاگرد مورد علاقهاش مبذول داشته است سخن میراند، باروخ [3]جواب میدهد که در مقابل زحماتی که مورتیرا در آموزش زبان عبري وي   متحمل شده است، وي (اسپینوزا) خوشحال خواهد بود که چگونگی تکفیر کردن را به استادش بیاموزد. این با آنچه در خصوص خلقیات اسپینوزا میشنویم کاملا مغایرت دارد، اما ما نباید بگذاریم تحت تاثیر هواخواهی خود قرار بگیریم;(باتغییر جمله سیسرون) چیزي از این احمقانه تر نیست، ولی آن را در زندگی فیلسوفان پیدا میکنیم.

 

  گفته میشود که سران و رهبران کنیسه به اسپینوزاپیشنهاد کردند که اگر وعده دهد علیه آیین یهود اقدامی خصمانه نکند و گاه گاه در کنیسه حاضر شود، سالیانه مبلغ 1000 گولدن به وي خواهند پرداخت. ظاهرا ربیها ابتدا درخواست [4]تکفیر مختصري علیه او کردهاند که وي را به مدت سی روز از مراوده با جامعه یهود ممنوع میساخت. میگویند وي این حکم را با سبکدلی پذیرفت و گفت: [5]خیلی خوب، آنان ناچارم میسازند کاري را که بدلخواه نمیکردم نکنم; احتمالا در این موقع، در خارج از محله یهودیان شهر زندگی میکرد. یکی از متعصبان قصد جانش کرد، اما سلاح فقط کت اسپینوزا را درید. روحانیون و سران اجتماعی جامعه یهود در 24 ژوئیه 1656 ،از تریبون کنیسه پرتغالی، تکفیر [6]باروخ د/اسپینوسا را، با لعن و ممنوعیتهاي معمول، رسما اعلام داشتند: هیچ کس نباید با وي صحبت یا مکاتبه کند، یا به وي خدمت کند، یا نوشتههایش را بخواند و یا به دو ذرعی وي نزدیک شود. مورتیرا به نزد اولیاي دولتی شهر آمستردام رفت و اتهام و تکفیر اسپینوزا را به اطلاعشان رساند وتقاضا کرد تا وي را از آن شهر اخراج کنند. آنها نیز به [7]چند ماه تبعید از شهر محکومش ساختند. وي به دهکده اودرکرك که به شهر نزدیک بود رفت، ولی بزودي به آمستردام برگشت. با دانستن زبان عبري، در محفل کوچک دانشجویانی که تحت سرپرستی لودویک مایر و سیمون د وریس بودند دوستانی چند به دست آورد. مایر دکتر در فلسفه و پزشکی بود; در 1666 فلسفه تفسیر کتاب مقدس، که کتاب مقدس را تابع عقل میکرد، انتشار داد; و شاید این کتاب نظرات اسپینوزا را منعکس یا بر آن اثر کرده باشد .   

دوریس، که بازرگانی سعادتمند و مرفه بود، چنان به اسپینوزا علاقهمند شد که میخواست 2000 فلورن به وي ببخشد; اسپینوزا از گرفتن آن پول ابا کرد. د وریس، به هنگام مرگ (1667 ،(چون همسر نداشت، میخواست اسپینوزا را وارث خود معرفی کند; ولی اسپینوزا وي را قانع کرد که دارایی خود را به برادرش واگذار کند; برادر سپاسگزار مقرري سالیانهاي به مبلغ 500 فلورن به او تقدیم کرد، اما اسپینوزا فقط 300 فلورن آن را پذیرفت. یک دوست آمستردامی دیگر به نام یوهان بومیستر به اسپینوزا نوشت: [8]مرا دوست بدار، زیرا من تو را از صمیم قلب دوست دارم. پس از فلسفه، دوستی عمدهترین تکیهگاه اسپینوزا به شمار میرفت. در یکی از نامههایش چنین   نوشته است :   

از همه چیزهایی که از ید قدرتم بیرونند، هیچ چیز را ارجمندتر از افتخار دوستی با مردمی که حقیقت را صمیمانه دوست دارند نمیدانم، زیرا معتقدم که در میان همه چیزهایی که از ید قدرت ما خارجند، هیچ چیز نیست که بتوانیم چنین بی دغدغه و آسوده خیال دوست داشته باشیم، مگر این مردان را. وي شخصی کاملا گوشهگیر و مرتاض هم نبود. [9]غذا و مشروب خوب، تمتع از زیبایی و درختکاري،شنیدن موسیقی، و دین تئاتر را خوش داشت; در همین دیدارها بود که قصد جانش کردند. باز میبایست در آینده از حمله به خودش در هراس باشد. روي نگین انگشترش نوشته بود: [10]احتیاط اما به تنهایی و خلوت و مطالعه و آرامش یک زندگی ساده بیش از تفریح و دوستی علاقهمند بود. بنا به گفته بل، [11]چون دیدار دوستان محفل تفکر و اندیشههایش بود، در 1660 از آمستردام خارج شد و به دهکده خلوت رینسبورگ [12]شهرکی کنار رود راین در ده کیلومتري شهر لیدن رفت. اصحاب کالجیان فرقهاي از منونیتها، شبیه کویکرها که مرکزشان در آنجا بود، وي را به شادي در میان خود پذیرفتند.

 این فیلسوف در آن منزل ساده، که اکنون به نام خانه اسپینوزا حفظ شده است، به نوشتن چند اثر کوچک و کتاب اول علم اخلاق (اتیک) پرداخت. در 1662 رسالهاي کوتاه در خصوص خداوند، انسان، و سعادت او نوشت; اما این اثر اکثرا انعکاس نظریات دکارت بود. از همه جالبتر رساله بهبودي عقل بود که در همان سال نوشت و آن را نیمه تمام رها کرد. در خلال چهل صفحه آن خلاصهاي از فلسفه اسپینوزا به چشم میخورد. در جملات نخستین آن، تنهایی فیلسوف مطرود را احساس میکنیم 

 پس از آنکه از روي تجربه آموختم که همه چیزهایی که غالبا در زندگی عادي ما روي میدهند عبث و بیهوده اند; موقعی که پی بردم همه چیزهایی که من از آنها بیمناکم یا مرا ترسانیدهاند، جر در حدي که بر ذهن اثر گذارند، فی نفسه خوب یا بد نیستند، سرانجام، تصمیم گرفتم به جستجوي چیزي برآیم که به راستی خوب باشد و بتواند خوبیش را انتقال دهد و ذهن با تاثیر گرفتن از آن، همه چیزهاي دیگر را از خود براند

 . وي پی برد که این کار از ثروت، از شهرت، و از لیبیدو ساخته نیست; شوریدگی و رنج اغلب با این لذایذ در آمیخته است. [13]فقط عشق به یک چیز ابدي و نا محدود میتواند به ذهن لذت بخشد… و آن را در همه رنجها رها سازد. این را ممکن بود توماس آکمپیس یا یاکوب بومه بنویسد; و در حقیقت، در اسپینوزا صفت و حالت رازوري خاصی بود که احتمالا از قبل در او ایجاد شده و اکنون بر اثر تنهایی و انزوا رشد کرده بود.[14]خوبی ابدي و و نامحدود، که منظور نظر وي بود، میتوانست خداوند باشد، اما در تعریفهایی که اسپینوزا بعدها از خداوند میکرد، او را با طبیعت نیروها و   قوانین خلاقه آن یکی میدانست. در رساله بهبودي عقل میگوید:[15]بزرگترین خوبیها. … آگاهی بر پیوستگی ذهن با همه طبیعت است. … ذهن هرچه بیشتر از نظام طبیعت آگاه شود، بیشتر میتواند خود را از چنگال بیهودگی برهاند. این نخستین گفتار اسپینوزا در باره [16]عشق معنوي به خداوند است سازگاري فرد با طبیعت اشیا و قوانین جهان. این رساله کوچک و فصیح مبین هدف افکار اسپینوزا و فهم وي از علوم و فلسفه است. [17]من میخواهم همه دانشها را به یک جهت و به سوي یک هدف هدایت کنم، یعنی نیل به بزرگترین کمال ممکن انسانی; پس هر چیزي که در علوم مانع پیشبرد این کوشش شود، باید به منزله امري بیهوده طرد شود. این با آن چیزي که از فرانسیس بیکن شنیدهایم مغایرت دارد; پیشرفت علوم اگر فقط قدرت انسان بر اشیا را فزونی بخشد، ولی سرشت و خواهش هاي نفسانی را بهبود نبخشد، جز یک فریفتگی و اغفال چیز دیگري نیست. پس، به همین سبب، این [18]شاهکار فلسفه   جدید، علی رغم پیش درآمد مابعدالطبیعیش، علم اخلاق خوانده میشود و، به همین جهت، قسمت اعظم آن پایبندي بشر به خواهشهاي نفسانی و رهایی او را به وسیله عقل مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.  

 

الاهیات و سیاست

 

   گروه دانشجویانی که اسپینوزا آنها را در آمستردام به جاي گذاشته بود شنیدند که وي ترجمه دقیق کتاب اصول فلسفه، اثر دکارت، را براي شاگردي در رینسبورگ آغاز کرده است. اینان مصرا از او خواستند تا آن را تکمیل کند و برایشان بفرستد. وي همین کار را کرد و آنها هزینه نشر آن کتاب را به نام اثبات اصول فلسفه دکارت پرداختند (1663 .(تنها سه چیز باید در خصوص آن گفت او: ل اینکه این کتاب شرح دهنده نظریات دکارت (مثلا اختیار) بود نه نظریات اسپینوزا; دوم، این کتاب تنها کتاب اسپینوزا بود که درزمان حیاتش به نام خودش به چاپ رسید; و سوم، در قسمت ضمیمه آن به نام تفکرات مابعدالطبیعی گفت که زمان یک واقعیت عینی نیست، بلکه از شروط تفکر است. این یکی از چند عنصري است که کانت از فلسفه اسپینوزا گرفته است. در رینسبورگ چند دوست جدید به دست آورد. ستنو، کالبدشناس نامدار، در آنجا با وي آشنا شد. هنري اولدنبورگ، عضو انجمن سلطنتی، که در 1661به لیدن آمده بود، در سر راه به دیدار اسپینوزا رفت و سخت تحت تاثیر قرار گرفت; چون به لندن بازگشت، با فیلسوفی که کتابهایش به چاپ نرسیده، ولی مشهور بود مکاتبهاي طولانی را آغاز کرد. یکی دیگر از دوستان رینسبورگی به نام آدریان کوئرباگ به اتهام مخالفت مفرط با الاهیات متداول به دادگاه فراخوانده شد (1668 ;(یکی از قضات میکوشید که اسپینوزا را منشا و انگیزه اندیشههاي بدعتآمیز کوئرباگ معرفی کند; کوئرباگ انکار کرد و اسپینوزا تبرئه شد; اما آن بدعتگذار جوان به ده سال زندان محکوم شد و پس از پانزده ماه در زندان درگذشت. اکنون پی میبریم که چرا اسپینوزا میکوشید تصنیفاتش را منتشر نسازد. در ژوئن 1663 به ووربورگ، نزدیک لاهه، نقل مکان کرد.مدت شش سال در خانه یک هنرمند زیست و کماکان به تراشیدن عدسی مشغول بود و کتاب علم   خلاق را هم مینوشت. جنگ تدافعی نومیدانه ایالات متحده علیه لویی چهاردهم حکومت هلند را مجبور ساخته بود تا بیان عقاید را محدودتر سازد. با وجود این، اسپینوزا در سال 1670 کتاب رساله الاهیات و سیاست را به طور ناشناس منتشر کرد، که فصلی نوین در تاریخ انتقاد از کتاب مقدس به شمار میآمد. در سر صفحه رساله الاهیات و سیاست مقصودش را چنین بیان داشته بود: [19]مجاز دانستن آزادي افکار و سخن نه تنها براي عقاید دینی و آرامش عمومی زیان آور نیست، بلکه جلوگیري از آن به دین و صلح و آرامش ملی زیان میرساند. اسپینوزا الحاد را انکار کرد و به جانبداري از اساس معتقدات دینی برخاست، ولی کوشید خطاپذیري انسانی آن قسمت از کتاب مقدس را که کشیشان کالونی الاهیات و تعصب خود را بر آن بنیان میگذاردند نشان دهد. در هلند کشیشان و جامعه روحانی از نفوذ و متون کتاب مقدس خود براي مخالفت با دستهاي که به سرکردگی خاندان ویت از افکار آزادمنشانه و   مذاکرات صلح جانبداري میکردند استفاده مینمودند; و اسپینوزا صمیمانه کمر به خدمت حزب و دسته یان د ویت بسته بود

 

. چون به مباحثات خشم آلود فیلسوفان در دستگاه کلیسا و دولت، که منشا نفرت و اختلاف عقیده شدید است، پی بردم… تصمیم گرفتم [20]کتاب مقدس را یک بار دیگر از نو با بینظري و احتیاط و با روحی آزاد بررسی کنم و هیچ یک از قسمتهاي آن را فرض مسلم نگیرم و آیینهایی را که به وضوح نوشته نشدهاند بدان منسوب نسازم. با این حزم و احتیاط بود که روش تفسیر [21]کتاب مقدس را بنا نهادم .   

وي به اشکال فهم زبان عبري عهد قدیم پی برد و آن را تشریح کرد; متن تفسیر انتقادي عهد قدیم که جاي مصوتها و تکیهها را که نویسندگان اصلی حذف کرده بودند پر کرده بود تا حدودي حدسی بود و به سختی میتوانست نسخه اصلی مسلم و بی چون و چرایی را به ما عرضه کند. در فصل نخست این تصنیف اکثر از کتاب دلالهالحایرین ابن میمون استفاده کرد. وي، به پیروي از ابراهیم بن عزرا و دیگران، در این امر تردید کرده است که اسفار خمسه را موسی نوشته باشد. همچنین منکر بود که یوشع صحیفه یوشع بن نون را نوشته باشد; و کتابهاي تاریخی عهد قدیم را به عزراي کاتب که در قرن پنجم قم میزیسته است منسوب دانست. کتاب ایوب را هم ترجمه متنی غیریهودي میدانست که به زبان عبري برگردانده شده است. در تحقیقات بعدي، همه این نتیجهگیریها پذیرفته نشدهاند، اما این پیشرفت متهورانهاي براي فهم تصنیف کتاب مقدس بود; و همه اینها هشت سال از کتاب تحقیقاتی مهم انتقاد برعهد قدیم ریشار سیمون پیشی داشتند (1678 .(اسپینوزا خاطرنشان ساخت که در چند مورد یک داستان یا قسمت واحد در جاهاي مختلف کتاب مقدس، گاهی با همان کلمات و گاهی با شکلهاي جور به جور تکرار شده است; در یک مورد میگوید که این اقتباسی است کلی از یک متن قدیمتر، و در جاي دیگر میپرسد که که به چه دلیل این کلام خداوند است. از نظر نظم تاریخی نیز گاهی غیر ممکن مینمود و تناقضهایی در آن چشم میخورد. بولس حواري در رساله به رومیان خود (2028.3 (میآموزد که انسان با داشتن ایمان رستگار میشود نه با عمل; رساله یعقوب(24.2 (کاملا برخلاف این تعلیم میدهد; کدام یک از این دو نظریه و کلام خداوند بوده است به عقیده این فیلسوف، همین ضد و نقیضها شدیدترین و حتی مرگ آورترین اختلافات و جدالها را بین دانشمندان الاهیات به وجود   آوردهاند نه آن کردار خوبی را که دین باید الهامبخش آنها باشد. آیا پیغمبران عهد قدیم منادي خداوند بودهاند بی شک دانششان از دانش عصر خود بیشتر نبوده است; مثلا یوشع مسلم میدانست که خورشید پیش از آنکه وي آن را از حرکت باز دارد، دور زمین میچرخیده است. پیغمبران نه از نظر دانش، بلکه از حیث قدرت تخیلات، شوق، و احساسات بر افراد عادي برتري داشتهاند; آنها شعرا و ناطقان بزرگی بودهاند. ممکن است از سوي خداوند ملهم شده باشند، اما، اگر چنین باشد، با فرایندي است که اسپینوزا معترف بود که نتوانسته است بفهمد. شاید خداوند را در عالم رویا دیده باشند; و شاید به برحق و درست بودن رویاهایشان ایمان داشتهاند. بنابراین، درباره ابیملک میخوانیم  که [22]خدا وي را در رویا گفت… (سفر پیدایش: 6.20 .(عنصر الاهی پیامبران نه پیشگویی آنان، بلکه زندگی پر فضیلتشان بوده است; و موضوع وعظشان این بوده است که مذهب یعنی رفتار و کردار خوب، و نه انجام ساعیانه مناسک مذهبی.   

 

آیا معجزاتی که در کتاب مقدس آمده تفسیر واقعی جریان معمولی طبیعت بودهاند آیا گناهان بشر آتش و سیل فرو میآورند و آیا دعاي بشر موجب برکت زمین میشد اسپینوزا میگوید که این داستانها را نویسندگان کتاب مقدس براي درك مردمان ساده و عامی نوشتهاند تا آنان را به سوي فضیلت و پرهیزگاري برانگیزانند; ما نباید مفهوم لفظی آن را در نظر گیریم .

 

بنابراین، موقعی که [23]کتاب مقدس میگوید که زمین بر اثر گناهان بشر عقیم شده است، یا اینکه نابینایان به وسیله ایمان درمان یافتهاند، ما نباید به این سخن، و به سخنانی از این قبیل که خداوند از گناهکاري بشر خشمگین است یا اندوهگین است، یا از خوبیها و مهربانیهایی که وعده فرموده یا کرده پشیمان است، یا اینکه با دیدن یک نشانی آنچه را که وعده داده است به خاطر میآورد، توجهی داشته باشیم; این سخنان، یا سخنانی مشابه آن، یا سخنانی شاعرانهاند یا به عقاید و تعصبهاي خاص نویسنده بستگی دارند

 . ما باید کاملا مطمئن باشیم که هر حادثهاي که در [24]کتاب مقدس آمده است باید، مثل هرچیز دیگر، الزاما طبق قانون طبیعت روي داده باشد، و اگر بر اثر شرایطی خاص معلوم شود که این رویدادهاي [25]کتاب مقدس با نظام طبیعت متعارضند یا نمیتوان آنها را از آن استنتاج کرد، باید یقین داشته باشیم که بیدینان آن را در [26]کتاب مقدس وارد کردهاند; زیرا هرچه که خلاف طبیعت باشد خلاف عقل، و هر چیز که خلاف عقل باشد پوچ و لغو است ای. ن سخنان احتمالا صریحترین بیانیه استقلال عقل است که یک فیلسوف جدید تا آن زمان اظهار داشته بود.   در حدي که آن را پذیرفتند، انقلابی در برداشت که اهمیت و نتایجش بسی عمیقتر از همه جنگها و سیاستهاي آن عصر بودند. پس کتاب مقدس از چه نظر کلام خداوند است فقط از این نظر: احکام و دستورات اخلاقیی در بردارد که میتواند مردم را به سوي فضیلت رهنمون باشد. همچنین چیزهاي بسیار دیگر دارد که به خوي اهریمنی انسان انجامیده یا با آن سازگار بودهاند. داستانهاي کتاب مقدس میتوانند اکثریت انسانها را (که چنان به توجهات روزمره سرگرمند که فرصت یا ظرفیت تکامل عقلانی را ندارند) براي رسیدن به فضیلت اخلاقی یاري دهند. اما تاکید آموزش مذهبی باید بیشتر بر اعمال و کردار باشد تا بر عقاید مذهبی. عقاید مذهبی کافی این است که به [27]خداوندي که قادر متعال است و عدالت و محبت و خیرخواهی را دوست دارد معتقد باشیم و پرستش صحیح او [28]به صورت دوست داشتن و اعمال عدالت در حق همسایه است. آیین دیگري ضرورت ندارد .   

 

گذشته از این آیین، افکار باید آزاد باشد. هدف از کتاب مقدس این نبود که به منزله کتاب درسی علم یا فلسفه قرار گیرد. اینها در طبیعت بر ما مکشوف میشوند و این مکاشفه طبیعی حقیقی ترین و کلیترین نداي خداوندي است . بین ایمان یا الاهیات و فلسفه… هیچ ارتباط یا پیوستگی وجود ندارد. …فلسفه جز حقیقت مقصود یا هدفی ندارد، ایمان… جز خداپرستی و اطاعت چیزي نمیجوید. …بنابراین، ایمان مذهبی بزرگترین قلمرو آزادي تفسیر و تعبیر را در تفکرات فلسفی در بر میگیرد و، بدون هیچگونه سرزنش یا عتابی، به ما اجازه میدهد تا در هر مورد هرچه که میخواهیم بیندیشیم و به عنوان بدعتگذار و بانی شقاق فقط آنهایی را که نفرت، خشم، و ستیزهجویی به بار میآورند محکوم کند. از این رو، اسپینوزا با بخشیدن رنگ خوشبینی به تمایزي که پومپوناتتسی بین دو حقیقت دینی و فلسفی قایل بود به تجدید آن دست یازید. هر یک از دو حقیقت را، با وجود تناقض، میتوان براي یک فرد که هم   شخص عادي و هم فیلسوف باشد مجاز دانست. اسپینوزا به ماموران غیرروحانی حق داد که مردم را به اطاعت از   قانون وادار کنند; دولت مثل فرد حق صیانت نفس دارد، اما اضافه میکند:

در خصوص مذهب وضع به صورت دیگري است. چون به سادگی و حقیقت اخلاق بیش از کنش برونی قائم است. از   حوزه قانون و اختیار دولتی بیرون است. سادگی و حقیقت و راستی اخلاق با قید قانونی و اختیار دولتی به وجود نمی  آید; در این دنیا هیچ کس را نمیتوان با فشار و زور قانون به سعادت رساند.  

 

 پند و اندرز صادقانه و برادرانه، تحصیلات سالم، و از همه مهمتر، استفاده آزاد از داوري فردي وسایل لازم این   تکاملند. … هر فرد میتواند از برترین حق و اختیار داوري آزاد برخوردار شود… و دین را براي خود تبیین و تعبیر کند .   دولت باید بر دینداري مردم نظارت کند و، گرچه ممکن است دین نیروي حیاتی و مهم قالب بندي اخلاق باشد،   دولت باید بر کردار و رفتار مردم نظارت و دخالت عالی داشته باشد. اسپینوزا، مثل هابز، یک اراستوسی پابرجا بود و   به پیروي از وي میگفت که کلیسا باید تابع دولت باشد، اما خوانندگانش را چنین هشدار داد که [29]من فقط از نظر   رعایت و حرمت ظاهر میگویم… نه از… نظر پرستش و ایمان باطنی. (و احتمالا لویی چهاردهم مورد نظرش بوده   است) خشمگینانه استفاده دولت از دین را براي مقاصدي مغایر با آنچه که او دین بنیادي میداند یعنی عدالت و   خیرخواهی محکوم میکند . در سیاستهاي مستبدانه رمز بزرگ و اساسی این است که رعایا را بفریبند و ترس را، که   ساکتشان میسازد، لباس حق نماي دین بپوشانند، به طوري که مردم شجاعانه براي بندگی و ایمنی بجنگند و نه تنها   از ریختن خون خود در راه غرور و یا خودستایی فردي مستبد شرمگین نباشند، بلکه بدان مباهات نیز بکنند; اما در   دولت آزاد سیاستهاي زیانآور و موذیانه را طرح ریزي نمیکنند و به اجرا در نمیآورند. هرگاه قانون در حوزه فکري   افراد وارد شود و عقاید را بر اساس جنایت محکوم سازد و پیروان و مدافعان آن نه به خاطر نفع جامعه، بلکه از روي   نفرت و سنگدلی مخالفان خود قربانی شوند، (این امر) با آزادي عمومی متباین است. اگر فقط اعمال دلیل اتهامات   جنایی قرار گیرند و گفتار همیشه آزاد باشد، … فتن ه انگیزي هر گونه توجیه خود را از دست خواهد داد و به وسیله   یک مرز پابرجا از مباحثه و مجادله جدا خواهد شد .   

 

اسپینوزا در بررسی کتاب مقدس با اختلاف اساسی بین مسیحیان و یهودیان مواجه شد: آیا مسیحیت با رد شریعت   موسی به مسیح خیانت کرده است به عقیده وي آن احکام براي یهودیانی آمده بودند که در سرزمین اجدادي خود   بودند و براي ملتهاي دیگر، یا حتی یهودیانی که در جوامع دیگر میزیستند، نبودند; فقط قوانین اخلاقی شریعت   موسی (مثل ده فرمان) اعتبار جاودانی و جهانی دارند. اسپینوزا، در بعضی از مباحثات خود پیرامون آیین یهود، نفرت   شدیدي از تکفیر خود آشکار میسازد و کوشیده است که انکار تعلیمات کنیسهاي خود را توجیه کند. ولی، همچون   دیگر یهودیان، امیدوار بود که آنها بزودي به سرزمین مستقل اسراییل برگردند. [30]من میتوانم امیدوار باشم که… آنان   دولتشان را مجددا تاسیس کنند و خداوند یک بار دیگر آنان را برگزیند. در خصوص مسیحیت عقاید چندي نیز   بیان داشته است. بیشک عهد جدید را خوانده و مسیح را با تحسین زایدالوصف ستوده بود. وي رستاخیز جسمانی   مسیح را از میان مردگان رد کرده است، ولی به تعلیمات مسیح آن چنان علاقهمند بود که سخنانش را الهام   خداوندي میدانست:   

مردي که با اشراق و شهود اندیشههایی را درمییابد که نه در اساس دانش طبیعی ما وجود دارند و نه از آن قابل   اسستنتاجند، حتما میبایستی ذهنی برتر از دیگر همنوعان خود داشته باشد; و نیز گمان نمیکنم کسی جز مسیح از   چنین ذهنی برخوردار باشد. احکام خداوندي که به رستگاري میانجامند بدون کلمات یا مکاشفه به وي الهام شدهاند،   به طوري که خداوند از راه ذهن مسیح خودش را بر حواریون آشکار ساخت، همان طور که با نداي ماوراي طبیعی به   موسی کرد. بنابراین، نداي مسیح را، مثل همان ندایی که موسی شنید، میتوان نداي خداوند خواند; و میتوان گفت   که حکمت خداوند (حکمتی برتر از حکمت انسانی ) در طبیعت بشري مسیح جاي گرفت، و مسیح راه و وسیلهرستگاري شد. در اینجا باید بگویم که من آیینهایی را که کلیساهایی ویژه درباره مسیح میگویند نمیپذیرم و انکار هم   نمیکنم، زیرا آشکارا اعتراف میکنم که آنها را نمی فهمم .     

 

…مسیح فکرا با خداوند مرتبط بود. بدین طریق، باید چنین نتیجه بگیریم که فقط مسیح بود که بی یاري تخیلات،   چه به صورت گفتن و چه رویا، از خداوند الهام میگرفت .     این شاخه زیتون که تقدیم رهبران مسیحی شد نتوانست این حقیقت را از نظر آنان پنهان دارد که رساله الاهیات و   سیاست یکی از جسورانهترین اظهاراتی را در برداشت که در زمینه کشمکش بین دین و فلسفه بیان شدهاند. از   انتشار آن زمانی نگذشته بود که شوراي کلیسایی آمستردام (30ژوئن 1670 (نزد زمامدار کل هلند اعتراض کرد که  چرا اجازه داده است تا در کشوري مسیحی مذهب کتابی چنین بدعتآمیز منتشر شود. یک شوراي کلیسایی در لاهه   از وي خواست تا [31]چنین کتابهایی را که موجب نابودي روح میشوند تحریم و ضبط کند. منقدان غیر روحانی نیز   در حمله علیه اسپینوزا شرکت جستند; یکی وي را شیطان مجسم خواند; ژان لوکلر وي را [32]مشهورترین ملحد   عصر خواند; لامبرت وان ولتویسن او را به [33] بنیادگذاري زیرکانه الحاد… ویران کردن مذهب از بنیان متهم   ساخت. خوشبختانه زمامدار کل، یان د ویت، یکی از ستایشگران اسپینوزا بود و حقوق اندکی برایش مقرر داشته بود.   تا د ویت زنده بود، اسپینوزا از حمایتش برخوردار بود. و این حمایت فقط دو سال طول کشید .      

 فیلسوف    

 

اسپینوزا در ماه مه سال 1670 ،اندکی پس از انتشار رساله، به سوي لاهه رفت تا شاید به د ویت و دیگر دوستان   متنفذش نزدیکتر باشد. یک سال در خانه خانم وان ولن، زن بیوه، زندگی کرد; سپس، به خانه هندریک وان در   سپیک در پاویلیوئنز گراخت رفت; این عمارت در سال 1927 توسط یک کمیته بینالمللی خریداري شد و به عنوان   [34]خانه اسپینوزا از آن نگاهداري میشود. تا پایان عمر در خانه ماند. اطاقی در قسمت فوقانی آن ساختمان گرفت و   روي تختخوابی میخوابید که روز هنگام توي دیوار اطاق جاي میگرفت. بل میگوید: [35]بعضی اوقات سه ماه تمام پاي از   خانه بیرون نمیگذاشت ، شاید میترسید با ریه مبتلا به سل در هواي مرطوب زمستانی از خانه بیرون آید. اما   دوستانش به دیدنش میآمدند و(باز هم بنابه گفته بل) بعضی اوقات [36]به دیدار بزرگان میرفت… تا در خصوص   سیاست دولت، که آن را خوب درك میکرد، گفتگو کند. هنوز هم به کار تراشیدن عدسی مشغول بود; کریستیان   هویگنس برتري آنها را ستود وي هزینه روزانهاش را مینوشت; از روي همانها اکنون میدانیم که روزانه با چهار شاهی   و نیم گذران میکرد. دوستانش اصرار داشتند به وي یاري دهند، زیرا میدیدند که زیاد در خانه ماندن و گرد ناشی از   تراش عدسیها رنجوري مزاجش را حادتر میکند. پشتیبانی یان د ویت با قتل برادران د ویت به دست بلواگران به   پایان رسید (20 اوت 1672 .(چون اسپینوزا از این قتل آگاه شد، خواست از خانه بیرون آید و پیش روي گروه   بلواگران آنها را [37]وحشیان پست بخواند، اما صاحبخانهاش در را به رویش بست و نگذاشت از خانه بیرون رود. یان د   ویت در وصیتنامه یک مقرري سالیانه به مبلغ 200 فرانک برایش به ارث گذاشت . پس از مرگ د ویت، پرنس ویلیام   هانري، که به پشتیبانی روحانیون کالونی نیازمند بود، به قدرت رسید. هنگامی که چاپ دوم رساله الاهیات و سیاست   در 1674 منتشر شد، شاهزاده و شوراي هولاند، با صدور فرمانی، فروش کتاب را ممنوع ساختند; و در 1675 انجمن   کالونی لاهه طی یک اخطاریه از کلیه مردم هلند، خواست که هر وقت کوششی براي انتشار آثار اسپینوزا به عمل   آید، به اطلاع دولت برسانند. بین سالهاي 1650 و 1680 ،حدود پنجاه حکم از طرف مقامات کلیسایی علیه خواندن   یا پخش آثار این فیلسوف منتشر شد.

 

شاید هم همین ممنوعیتها موجب گسترش آوازه وي در آلمان، انگلستان، و فرانسه شده باشند. یوهان فابریتیوس،   استاد دانشگاه هایدلبرگ، در 16 فوریه 1673 نامهاي از طرف برگزیننده آزاد منش پالاتینا، پرنس کارل لودویگ،   خطاب به [38]فیلسوف هوشمند و نامدار بندیکتوس د اسپینوزا به این شرح نوشت:   

 

والاحضرت…. امر فرمودند به شما نامهاي بنویسم… و بپرسم که آیا حاضرید سمت استادي فلسفه را در دانشگاه   مشهور وي بپذیرید یا نه. از همان حقوق سالیانه یک استاد معمولی برخوردار خواهید شد. در هیچ جاي دیگر   شاهزادهاي را چنین پشتیبان نوابغ مشهور، که شما را یکی از آنها میداند، نخواهید یافت . با کمال آزادي میتوانید به   مباحث فلسفی خود ادامه دهید، که البته ایشان معتقدند آن را به زیان و براي اخلال مذهب رسمی به کار نخواهید   برد. اسپینوزا در 30 مارس چنین پاسخ داد :   

 

عالیجناب: اگر میخواستم سمت استادي را در دانشکدهاي بپذیرم، حتما پیشنهادي را که شما از طرف والاحضرت   برگزیننده پالاتینا عنوان کردهاید میپذیرفتم. … اما چون هیچ گاه قصد تدریس عمومی نداشتهام، بنابراین نمیتوانم از   این فرصت بزرگ و ارجمند استقبال نمایم… زیرا، نخست، تصور میکنم که اگر بخواهم وقتی را براي تدریس جوانان   تخصیص دهم، درنتیجه، باید از توسعه بخشیدن به فلسفهام چشم بپوشم; دوم آنکه… نمیدانم که تا چه حد آزادي   بحث فلسفی را باید محدود سازم تا ظاهرا از زیان رسانی به مذهب رسمی حذر کرده باشم. زیرا شقاق آن قدرها از   علاقه مفرط به مذهب بروز نمیکند که از نظریات دگرگون و عشق انسانها به تناقض. … من این تجربهها را از همان   زندگی گوشهگیري و تنهایی اندوختهام; بعدها که به مقامی بزرگ برسم، بیشتر باید بیمناك باشم. بنابراین، ملاحظه   میفرمایید که من این پیشنهاد را نه به امید یافتن فرصت بهتر، بلکه به خاطر عشقی که به آرامش دارم رد میکنم .   

 

اسپینوزا چه خوشبخت بود که این پیشنهاد را نپذیرفت، زیرا در سال بعد، تورن پالاتینا را ویران ساخت و دانشگاه   تعطیل شد. در ماه مه سال 1673 ،در گیرودار حملهور شدن ارتش فرانسه به ایالات متحده، یکی از سرهنگهاي آن   ارتش از اسپینوزا دعوت کرد که براي دیدار کنده بزرگ به اوترشت بیاید. اسپینوزا با مقامات دولتی هلند، که این   دعوت را شاید فرصتی براي آغاز مذاکره صلحی میدانستند که بدان سخت نیازمند بودند، به مشورت پرداخت. طرفین   به وي خط امان دادند، و آن فیلسوف به سوي اوترشت روانه شد. در این ضمن لویی چهاردهم کنده را به جایی دیگر   فرستاده بود; وي (بنا به گفته لوکاس) براي اسپینوزا پیغام فرستاد و از او خواست که به انتظارش بماند; اما چند   هفته بعد پیغامی دیگر برایش داد و گفت که آمدنش تا مدتی نامحدود به تعویق افتاده است. ظاهرا در این زمان بود   که مارشال دو لوکزامبورگ به اسپینوزا توصیه کرد تا کتابی به لویی چهاردهم تقدیم کند و وي را از عکس العمل   آزاد منشانه پادشاه مطمئن ساخت. از این پیشنهاد چیزي حاصل نیامد. اسپینوزا به لاهه برگشت و پی برد که   شارمندان ظن خیانت به وي دارند .   

جمعی کینه توز مقابل خانه اش گرد آمدند، به وي توهین و خانه اش را سنگسار کردند. به صاحبخانه اش چنین   گفت: [39]ناراحت مباش، من بیگناهم و در میان بزرگان قوم کسان بسیاري هستند که میدانند من به چه نیتی به   اوترشت رفته بودم. اگر میپنداري که در این خانه مزاحمت برایت فراهم میکنند، من از اینجا میروم، حتی اگر ببینم   که میخواهند همان عمل را که با د ویت مهربان کردند با من بکنند. من یک جمهوریخواه شرافتمندم و رفاه   جمهوري را خواستارم. صاحبخانهاش نگذاشت پاي از خانه بیرون بگذارد، و جمعیت پراکنده شدند. اکنون چهل و   یک ساله بود. تصویري که از وي در [40]خانه اسپینوزا در لاهه موجود است وي را نمونه زیباي یک یهودي سفارادي،   با موهاي سیاه و پریشان، ابروهاي پرپشت، چشمان سیاه و درخشان و اندکی افسرده حال، بینی قلمی و رویهمرفته   صورتی نسبتا زیبا، در مقایسه با تصویر دکارت اثر هالس، نشان میدهد. لوکاس چنین گفته است: [41]هیئت ظاهرش   همیشه تمیز و پاکیزه بود و با چنان لباسی از خانه بیرون میشد که بزرگزاده را از عامی متمایز میساخت; رفتارشموقر ولی دوستداشتنی بود; اولدنبورگ از [42]دانشش که با بشردوستی و پاکدلی و روشن ضمیري همراه بود یاد   کرد. بل نوشته است: [43]همه آنان که با اسپینوزا آشنا بودند… میگویند که وي اجتماعی، مهربان، خوشخوي، شریف،   رفیق، و پایبند اخلاق بود. از بدعت با همسایگانش سخنی به میان نمیآورد; برعکس، آنان را به رفتن به کلیسا   تشویق میکرد و بعضی اوقات خود نیز براي شنیدن وعظ همراهشان میرفت. وي بیش از هر فیلسوف جدید دیگر با   خویشتنداري و تسلط بر خود به آرامش رسید. به انتقادات ندرتا پاسخ میداد، بیشتر با عقاید سروکار داشت تا با   شخصیتها. علیرغم عقیده به دترمینیسم، دور افتادن از قوم، و بیماري، از بدبینی بسیار به دور بود. میگفت:[44]خوب   عمل کن و خوشحال باش. حتما شعارش آگاهی از بدیها و اعتقاد به خوبیها بوده است. دوستان و تحسینگرانش به   خانهاش راه باز کرده بودند. والتر فون چیرنهاوس وي را وادار ساخت تا دستنوشته کتاب علم اخلاق را به وي نشان   دهد. آن دانشمند فیزیک و ریاضیات نوشت: [45]استدعا دارم محترما هر جاي که مقصودت را درك نکردم به من یاري   دهی. احتمالا به وسیله همین شاگرد مشتاق بود که لایبنیتز به اسپینوزا (1676 (و شاهکار انتشار نیافتهاش دست   یافت. اعضاي بازمانده محفل دکتر مایر در آمستردام به دیدارش میآمدند یا با وي مکاتبه میکردند. نامههایی که به   فضلاي اروپایی مینوشت یا از آنان دریافت میکرد موجب شناسایی غیر منتظره محیط فکري آن عصر شدند. هوخو   بوکسل مکرر از وي تقاضا میکرد تا حقیقت ارواح را اعتراف کند. در سال 1675 ،ستنو، کالبدشناس، از فلورانس   نامهاي موثر برایش فرستاد بدین منظور که اسپینوزا به مذهب کاتولیک درآید :   

 

اگر خواسته باشید، با کمال میل آمادهام زحمت ثابت کردن… این را که تعلیمات شما همپایه تعلیمات ما نیست بر   خود هموار سازم، گرچه امیدوارم که شما… نزد خدا خطاهایتان را انکار کنید… تا اینکه اگر نوشتههاي نخستین شما   هزار نفر را از شناسایی حقیقی خداوند به دور ساختهاند، اکنون با انکار همه آنها، که خود به عنوان نمونه آن را   تحکیم خواهید کرد، ممکن است هزار هزار نفر با شما، به عنوان آوگوستینوس دیگر، به سوي وي رو آورند. قلبا   امیدوارم چنین توفیقی نصیب شما شود.خدا حافظ فریبندگی ایمان کاتولیک، آلبرت بورگ، پسر دوست اسپینوزا،   یعنی کونراد بورگ، خزانهدار کل ایالات متحده، را به سوي خود جلب کرد. آلبرت نیز، مانند ستنو، هنگام مسافرت   در ایتالیا، به دین کاتولیک گرویده بود. در سپتامبر 1675 نامهاي که تقاضا نبود، بلکه مبارزهطلبانه مینمود، به   اسپینوزا نوشت تا مگر او به مذهب کاتولیک رومی بگرود : 

 

چگونه میدانید که فلسفهتان از فلسفههاي دیگري که در این جهان تعلیم داده شدهاند، یا در حقیقت تعلیم میدهند   و یا در آینده خواهند داد برتر است… آیا شما همه آن فلسفههاي کهن و جدید را که در اینجا و در هندوستان و دیگر   جاهاي جهان تعلیم میدهند بررسی کردهاید و اگر کرده باشید، چطور میدانید که بهترین آنها را برگزیدهاید…   اگر، با وجود این، به مسیح ایمان ندارید، از آنچه من میتوانم بگویم بیچارهترید. اما درمانش آسان است: از گناهانتان   استغفار کنید و از خودبینی مرگآور استدلال بد و مجنونانه خود آگاه شوید. … آیا شما، اي حقیر نگونبخت، کرم   کثیف زمینی، … با این سخنان کفرآمیز ناگفتنی خود چه سان جرئت میکنید خودتان را از مسیح و حکمت لایتناهی   برتر قرار دهید… شما با این اصولی که آوردهاید حتما نمیتوانید یکی از آن چیزهایی را که در جادوگري انجام شده   است توضیح دهید، … و نیز قادر نیستید که پدیدههاي شگفتانگیز جنزدگان را، که من خود همه را به دفعات   گوناگون دیدهام و شواهد بسیار شنیدهام، شرح دهید .   

 

اسپینوزا به نوبه خود پاسخ داد (دسامبر 1675 :(آنچه را که دیگران برایم تعریف میکردند و کمتر باور میکردم،   سرانجام، از نامه شما دریافتم; یعنی اینکه نه تنها به عضویت کلیساي رومی درآمدهاید… بلکه یکی از مدافعان   سرسخت آن شدهاید و هم اکنون سقط گویی و غیظ علیه مخالفانتان را هم آموختهاید. نمیخواستم به نامهتان پاسخ   گویم… اما دوستانی خاص، که همراه با من امیدهاي بسیاري به استعداد طبیعی شما داشتند، جدا خواستار شدند تاوظیفه دوستی را فراموش نکنم و بیشتر به آن چیز که بودهاید بیندیشم و نه آنچه که اکنون شدهاید… این بحثها مرا   برانگیختند تا این سطور را برایتان بنویسم و تقاضا کنم که محبت کنید با فکري آرام همه را بخوانید. در اینجا   نمیخواهم از گناهان کشیشان و پاپها ذکري به میان آورم و، مثل مخالفان کلیساي رومی شما را از آنان رویگردان   سازم، زیرا آنان این چیزها را معمولا از روي بدخواهی منتشر میسازند و… بیشتر براي آزار است تا راهنمایی. در   حقیقت، من معترفم که در کلیساي رومی افراد دانشمند و راست کردار بیش از سایر کلیساها هستند و چون تعداد   اعضاي این کلیسا بیشتر است، در نتیجه، افراد دگرگون و متلون نیز در آن بسیار یافت میشوند. … در هر کلیسا چه   بسیار مردان شریفی هستند که خداوند را با عدالتخواهی و دستگیري مردم میپرستند… زیرا عدالت و استعانت   مطمئنترین نشان کاتولیک حقیقی است… و هرجا که این دو باشند، مسیح واقعا وجود دارد; و آنجا که نباشند،   مسیح نیز نیست. زیرا تنها با روح مسیح است که میتوانیم عدالت و استعانت را دوست داشته باشیم. اگر شما   میخواستید که به این حقایق بیندیشید، گمراه نمیشدید و پدر و مادرتان را هم سخت اندوهگین و دلآزرده نمیکردید.   … از من پرسیدهاي چطور است که من میدانم که فلسفه من از همه فلسفههایی که در جهان تعلیم دادهاند، یا   اکنون میدهند و یا در آینده تعلیم خواهند داد بهتر است اما، در حقیقت، این من هستم که حق دارم از شما بپرسم .   زیرا من ادعا نکردهام که بهترین فلسفهها را آوردهام، بلکه فکر میکنم که حقیقت داشته باشد. … اما شما که   میپندارید که سرانجام بهترین دینها را یا بهترین افراد را یافتهاید، که باورتان را هم بدانها سپردهاید، چطور میدانید   که آنها از همه کسانی که دیگر دینها را به مردم آموختهاند، یا اکنون میآموزند، و یا در آینده خواهند آموخت برترند   و اگر آنها را خوب بررسی کردید، چطور میدانید که بهترین را برگزیدهاید…

 

  شما این را خودبینی و نخوت میخوانید، زیرا من عقلم را به کار میاندازم و آن کلام خدایی را دوست دارم که در عقل   است و هرگز نه فسادپذیر است و نه از میان میرود. از این موهومات دوري کنید; عقلی را که خداوند به شما بخشیده   است بپذیرید و آن را پرورش دهید تا در زمره آن سنگدلان وحشی نباشید. … اگر بخواهید…   تاریخهاي کلیسا را بررسی کنید (که میدانم از آنها کاملا بیخبرید) تا دریابید که چه بسیار از سنتهاي اسقفی   بی اساسند و اسقف روم با چه… سیاست و نیرنگ هایی، ششصد سال بعد از زادروز مسیح، بر کلیسا مسلط شده است،   شک ندارم که سرانجام از خواب غفلت بیدار خواهید شد. امید است که چنین شود، قلبا این آرزو را برایتان دارم.   

نقل از کتاب تاریخ تمدن نوشته ویل و آریل دورانت

داود باقروند ارشد

بهمن ماه 1399

References   [ + ]

1. برکت یافته
2. تورات نمیتواند ما را از حقیقی انگاشتن چیزهایی که عقل ما را به بارور داشتنشان برمیانگیزد باز دارد.
3. جواب میدهد که در مقابل زحماتی که مورتیرا در آموزش زبان عبري وي   متحمل شده است، وي (اسپینوزا) خوشحال خواهد بود که چگونگی تکفیر کردن را به استادش بیاموزد.
4. تکفیر مختصري
5. خیلی خوب، آنان ناچارم میسازند کاري را که بدلخواه نمیکردم نکنم
6. باروخ د/اسپینوسا
7. چند ماه تبعید
8. مرا دوست بدار، زیرا من تو را از صمیم قلب دوست دارم.
9. غذا و مشروب خوب، تمتع از زیبایی و درختکاري،شنیدن موسیقی، و دین تئاتر
10. احتیاط
11. چون دیدار دوستان محفل تفکر و اندیشههایش بود
12. شهرکی کنار رود راین
13. فقط عشق به یک چیز ابدي و نا محدود میتواند به ذهن لذت بخشد… و آن را در همه رنجها رها سازد.
14. خوبی ابدي و و نامحدود
15. بزرگترین خوبیها. … آگاهی بر پیوستگی ذهن با همه طبیعت است. … ذهن هرچه بیشتر از نظام طبیعت آگاه شود، بیشتر میتواند خود را از چنگال بیهودگی برهاند.
16. عشق معنوي به خداوند
17. من میخواهم همه دانشها را به یک جهت و به سوي یک هدف هدایت کنم، یعنی نیل به بزرگترین کمال ممکن انسانی; پس هر چیزي که در علوم مانع پیشبرد این کوشش شود، باید به منزله امري بیهوده طرد شود.
18. شاهکار
19. مجاز دانستن آزادي افکار و سخن نه تنها براي عقاید دینی و آرامش عمومی زیان آور نیست، بلکه جلوگیري از آن به دین و صلح و آرامش ملی زیان میرساند.
20, 21, 23, 24, 25, 26. کتاب مقدس
22. خدا وي را در رویا گفت…
27. خداوندي که قادر متعال است و عدالت و محبت و خیرخواهی را دوست دارد
28. به صورت دوست داشتن و اعمال عدالت در حق همسایه
29. من فقط از نظر   رعایت و حرمت ظاهر میگویم… نه از… نظر پرستش و ایمان باطنی.
30. من میتوانم امیدوار باشم که… آنان   دولتشان را مجددا تاسیس کنند و خداوند یک بار دیگر آنان را برگزیند.
31. چنین کتابهایی را که موجب نابودي روح میشوند تحریم و ضبط کند.
32. مشهورترین ملحد   عصر
33. بنیادگذاري زیرکانه الحاد… ویران کردن مذهب از بنیان
34, 40. خانه اسپینوزا
35. بعضی اوقات سه ماه تمام پاي از   خانه بیرون نمیگذاشت ،
36. به دیدار بزرگان میرفت… تا در خصوص   سیاست دولت، که آن را خوب درك میکرد، گفتگو کند.
37. وحشیان پست
38. فیلسوف هوشمند و نامدار بندیکتوس د اسپینوزا
39. ناراحت مباش، من بیگناهم و در میان بزرگان قوم کسان بسیاري هستند که میدانند من به چه نیتی به   اوترشت رفته بودم. اگر میپنداري که در این خانه مزاحمت برایت فراهم میکنند، من از اینجا میروم، حتی اگر ببینم   که میخواهند همان عمل را که با د ویت مهربان کردند با من بکنند. من یک جمهوریخواه شرافتمندم و رفاه   جمهوري را خواستارم.
41. هیئت ظاهرش   همیشه تمیز و پاکیزه بود و با چنان لباسی از خانه بیرون میشد که بزرگزاده را از عامی متمایز میساخت;
42. دانشش که با بشردوستی و پاکدلی و روشن ضمیري همراه بود
43. همه آنان که با اسپینوزا آشنا بودند… میگویند که وي اجتماعی، مهربان، خوشخوي، شریف،   رفیق، و پایبند اخلاق بود.
44. خوب   عمل کن و خوشحال باش.
45. استدعا دارم محترما هر جاي که مقصودت را درك نکردم به من یاري   دهی.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes