ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
رضا شاه طرح ها و آرزوهای چه کسانی رادر ایران پیاده کرد؟ چرا مشروطه خواهان برای حفظ ایران دست از مشروطه شستند؟
در کشوری همچون ایران که در آن حافظه جمعی وجود ندارد ونسل های جوان و… گرفتار در جهنم حاضرند، و تجربه و خاطره شخصی از دوران پیش از انقلاب و از جریان انقلاب ندارند، در مورد مشروطه نیز، مطالعه تاریخ کشورشان زیر بمباران اطلاعات پوشال و تحریف شده دنیای مجازی مجالی نمی
، تحریف تاریخ، آسان ترین کار است، اما اثبات تحریف و اقناع مردم به حقیقت تاریخ، به کارعظیم تهیه و تدارک اسناد و شواهد معتبر، و از آن بمراتب دشوارتر، نجات آنها از زیر بمباران اطلاعات مجازی تحریف تاریخ و پوشالی و دروغین و… با پناه گرفتن در سنگر مطالعه، به تفکر، تأمل و خرد ورزی و آموختن، نیاز دارد.
داود باقروند ارشد
پیدایش دولت مدرن در غرب محصول شرایط اقتصادی و اجتماعی از یک سو و اندیشه های متفکران قرن شانزدهم و هفدهم، نظیر ژان بدن و توماس هابز، از سوی دیگر است. گسترش تجارت و شکل گیری نهادهای اقتصادی جدید، اصلاح دینی و ظهور پروتستانیسم، ظهور دولت های مطلقه و تمرکز سرزمینی، اداری و نظامی از قرن هفدهم به بعد، سبب شد تا دولت ها به عنوان عالی ترین مظهر اقتدار و سلطه مشروع تلقی شوند. این دولت های مدرن با تمرکز قوا و ایجاد ارتش های منظم و انجام مجموعه ای از اصلاحات بنیادی در زمینه های اداری و مالی، نسبت به ایجاد هویت ملی فراگیر و ناسیونالیسم مبادرت ورزیدند. شکل کنونی دولت-ملت ها محصول تحول دولت های فئودالی به مطلقه و سپس دولت های ملی مدرن است که طی فرایندی تاریخی در غرب ساختاربندی شد. بحران نهاد دولت در ایران، از زمان ورود تجدد به ایران و جنگ های ایران و روس بروز کرد. آن جاکه نخبگان سیاسی نظیر عباس میرزا، امیرکبیر، سپهسالار و بعدها مشروطه خواهان تلاش می کردند با شکل گیری دولت منتظم و قدرت مند، وضعیت آشفته اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران را سامان دهند. یک دهه پس از مشروطه در سال های 1290 شمسی به بعد، جامعه ایران دست خوش همه گونه نابسامانی و هرج ومرج بود. در این مطلب، نقش ذهنیت روشنفکران ایران دوست در ساخت دولت متمرکز مورد بررسی قرار میگیرد. بویژه که، ساختمان ذهنی روشنفکران ایرانی تحت تأثیر دستگاه فکری تجدد از یک سو و میدان سیاسی و اجتماعی پس از نهضت مشروطه از سوی دیگر، در ساخت دولت مدرن پهلوی نقشی بی بدیل داشت.
عمده مشروطه خواهان ایران از میان وطن پرستان و روشنفکران تجدد طلب بودند که در خارج کشور تحصیل کرده و یا اروپا را دیده بودند، و یا از همفکران چنین ایرانیانی بودند. که در میان آنها شاه زادگان و روحانیون و دیوانیان نیز حضور داشتند. میرزا ملکم خان از جمله ایران گرایان و مشروطه خواهانی بود که در فرانسه تحصیل کرده بود.
میرزاملکم خان در ده سالگی برای تحصیل به فرانسه فرستاده شد. در بازگشت بعنوان مترجم و مدرس دارالفنون وهم چنین مترجم و مستشار شاه و صدر اعظم وقت به خدمت دولت درآمد. جزء هیئت اعزامی ایران در کنفرانسی بود که در پاریس به مسئله هرات می پرداخت. او سه سال بعد تشکیلاتی به نام “فراموشخانه“ در تهران ایجاد کرد، که اعضای آن را برخی از وابستگان تجددطلب خاندان سلطنتی دیوانیان، تحصیل کرده های مدرسه دارالفنون و ادبا و روحانیون تشکیل می دادند. این سازمان با آگاهی و بدوا با موافقت ناصرالدینشاه تشکیل شد ولی تحمل آن توسط وی دیری نپائید. شاه دستور تعطیل آن را در سال 1240 شمسی صادر کرد. ملکم خان مجبور به ترک کشور گردید. بعد از عفو در بازگشت، وزیر عدلیه، وزیر مختار و سپس سفیر ایران در لندن، و در (زمان مطفرالدین شاه) سفیرکبیر ایران در روم سمت هایی بود که داشت. ملكم خان بعد از ممنوعیت “فراموشخانه” انجمن مخفی دیگری را با نام “مجمع آدمیت “تاسیس كرد. در دوره نخست مشروطیت ایران، در میان اعضای جامع آدمیت، 16 نماینده مجلس شورای ملی، 135 نفر از رجال و دولتمردان سرشناس و درجه اول، 20 تن از شاهزادگان، 11 پزشک (طبیب)، 12 نفر نظامی، 3 هنرمند برجسته، 13 بازرگان، 14 روحانی و حدود 90 تن از اقشار متوسط جامعه بهچشم میخورد.[1] به قطع و یقین با هر برداشتی از میرزا ملکم خان، وی تاثیرعمیقی بر بیداری ایرانیان برای ورود به انقلاب مشروطه داشته است. او نشریه “قانون” را در تشکل “مجمع آدمیت” منتشر میکرد. ملکم خان در تشریح وضعیت اداره امور و ناامنی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ایران قبل از مشروطه در شماره اول نشریه (قانون غره رجب ۱۳۰۷ شماره یک) اینگونه می نویسد:
این نمونه گزارش شرح حال ایران در قبل از مشروطه را اشاره ای است به حس و حال روشنفکران ترقی خواه، جهت سوار کردن ایران بر قطار ترقی جهانی و تلاشهای چندین ساله مردم ایران و خونهایی که در مسیر دستیابی به حکومت مشروطه (بعنوان زمینه حیاتی ایجاد ترقی) در سراسر میهن از تن و جان مردم، روشنفکران، نخبگان، و در راس همه در تبریز برای نجات انقلاب و به موفقیت تبدیل کردن آن فدا شده است، و اینکه تا چه میزان در اثر ادامه دار شدن بحرانهای کشور یک دهه بعد از مشروطه که نتیجه توطئه های داخلی و خارجی بعلاوه نبود زیر بناهای (تاریخی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی) بود، در اوج استیصال در مواجه با مشکلات در تلاش برای اصلاح امور به هر تلاشی دست زدند، برجسته شود.
وضعیت تاریخی فرهنگی
فضای ایده ها، جهانِ اندیشه ها، پندارها، آرزوها، مرامنامه ها و برنامه هاست. ایدهها به نسبتی که از پندار و آرزو در گذشته و به مرامنامه ها و برنامه ها تبدیل میشوند فرصت می یابند تا از فاصله خود از واقعیات بکاهند و بر ظرفیت اجرا پذیری خود بیفزایند. این در حالی است که ایده ها از درون نقد خود انگیخته سنت و شناخت روشمند امکانات بیرون آمده و از این راه به تنظیم و تدوین مرامنامه ها و برنامه های سازنده حال و آینده رسیده باشند. واقعیت آن بود که بخش اصلی ایده ها مرامنامه ها و حتی برنامه هایی که توسط روشنفکران دلسوزِ پیش از انقلاب و مشروطه طلبان، تعبیر و تدوین میشد، منشاء بیرونی داشت. اینکه حتی مردم عادی نیز همچون امروز مانند روشنفکران بدون هیچ تأثیری از بیرون قادر به اظهار نارضایتی از ستم، فقر و بی قانونی موجود بودند و رهایی از آن را آرزو میکردند نافی این واقعیت نبود. روشنفکران از دوران پیش از انقلاب مشروطه نه تنها در نحوه دریافت علل نارضایتی ها بلکه در تصور راه های غلبه بر آن علل و ایجاد نظامات مطلوب، وسیعا تحت تاثیر ایده ها، مرامنامه ها و برنامه های برگرفته از اروپا و بعضاً ترجمه مستقیم آنها بودند. همین واقعیت موجب دوری کم و بیش آنها از واقعیت های آن زمان ایران بود و تحقق آنها را در آن زمانِ کوتاه مشکل و بعضا ناممکن می کرد. این برداشت هم شامل بر برخی از جزئیات خواستهها و برنامههاست هم ناظر بر طرح کلیتر ملتسازی یا ملت شدگی ایرانیان که البته با موانع بسیار برخورد کرد.
حسن تقی زاده[2] از سران مشروطه خواهان رادیکال سکولار، رهبر جناح اقلیت روشنفکر، تجددخواه و تندرو مجلس در زمانیکه هنوز نشانی از رضا خان نبود، اعتقاد خود به ناکامی انقلاب مشروطیت را در نامه ای که در 27 جمادی الاول 1327 به میرزاکرم خان رشتی از سرکردگان انقلاب در گیلان نوشت ابراز کرد. وی نوشت:
وضعیت تاریخی اجتماعی
ارتباط میان حکومت مرکزی و قدرتهای محلی یکی از مسائل بنیادی حکومت در ایران بوده است از یک طرف حکومت های استبدادی به تراکم و تمرکز قدرت در دست خود مایل بودند و از طرف دیگر سران طایفه ها، ایلات و دیگر صاحبان قدرت محلی سعی داشتند استقلال خود را تا حد اکثر ممکن حفظ کنند. کشمکشی که از این دو گرایش متضاد حاصل میشد کوثری بنیادی در تعیین ماهیت حکومت در سراسر تاریخ ایران بوده است.
مشروطه طلبان از یک طرف مایل به استفاده ابزاری از نیروی نظامی ایلات علیه مخالفان خود بودند و از طرف دیگر از ناآرامی هایی که این نیروها برای دولت مرکزی ایجاد میکرد بیم داشتند. فرقه دموکرات در اعلامیه مورخ ۱۵ شوال ۱۳۲۹ از لران لرستان و وحشیان کلهر و دزدان پشت کوه و اشعار گروس و … همدان و بی مغزان کرمانشاه و غارتگران کردستان یاد کرده است، که با وعده و وعید به دور ابوالفتح میزا آخرین متحد مرتجعین و ننگ دو دمان قاجار گرد آمده بودند. ولی فرقه دمکرات در همان اعلامیه از آن خوشحال بود که آنها با یک حمله دلیرانه بختیاری -که بخت یارشان باد- شکست خوردند.[4]
وضعیت سیاسی
موانع پیاده شدن مشروطه و حرکت بسمت توسعه شامل توطئه های دربار و محمدعلی شاه، توطئه های دولتهای روس و انگلیس از طریق سفارتها و عواملشان در درون کشور و در دربار و دولت و … تضادهای بین مشروطه خواهان، چه در اردوی سکولارها و چه در میان روحانیون و چه بین روحانیون و سکولارها، بین دسته جات و احزاب و گروههای مختلف، تضادهای شخصی و طبقاتی و عقیدتی، قیام های وطن پرستانه[5] و شورش های چپاولگرانه[6] سران ایلات و اقوام در اقسا نقاط ایران و البته تضاد ها و موانع بین المللی چنان آشفته بازاری در بعداز مشروطه ایجاد نمود که هیچ یک از سه مجلس منتخب به پایان رسمی دوره قانونگذاری خود نرسید.
عمر کابینه ها کوتاه بود و ترکیب آنها به کرات تغییر میکرد. در فاصله شروع کار مجلس اول و پایان کار مجلس سوم بیش از بیست بار هئیت دولت یا تغییر کرد و یا ترمیم شد. عمر برخی از کابینه ها از چند روز تجاوز نکرد. علت اصلی این همه تغییر جنگ قدرت، بی تجربگی عمومی به خصوص نمایندگان مجلس در شیوه پارلمانی اداره کشور و ناپختگی وتشتت نظرها در موضوعاتی بود که در مجلس بایددرباره آنها مذاکره می کرد و تصمیم می گرفت. جنگ قدرت و نا پختگی و بی تجربگی از طرف دولت نیز مانع همکاری آن بامجلس می شد. ضمن اینکه دولت ها زیر فشار مجلس ستیزانه شاه، نایب السلطنه و سفرای دو دولت استعماری بودند. علیرغم اعلام بی طرفی ایران درجنگ جهانی و اشغال کشور توسط روسیه و انگلیس نه تنها به خودی خود موجب ویرانی و خسارات جانی عظیم گشت، بلکه محیطی به وجود آورد که در آن همه عوامل آشوب و نا امنی بیش از پیش پرورش یافتند.
تهدیدات تجزیه طلبانه و ایدئولژیک
سالهای بعد از خاتمه جنگ نیز سالهای آرامی نبودند. شورش نیروهای آزادیخواه ایراندوست از یک طرف و نیروهای استقلال طلب قومی و ایلی از طرف دیگر و کوشش هایی که از جانب قوای دولتی برای سرکوب آنها به عمل میآمد مجالی برای سازندگی باقی نمیگذاشت. یورش راهزنانی چون نایب حسین کاشانی و پسر ماشاالله خان و رجبعلی در نواحی مرکزی ایران یا یورش حاجبابایی اردبیلی به زنجان و اطراف آن و شاهسون ها در حوالی تبریز و اردبیل فرصتها را تنگ تر می کردند. از نظر مشروطه طلبان خطرهای برخاسته از این هرج و مرج هم تمامیت ارضی کشور را تهدید می کرد و هم باقیمانده استقلال ایران را به خطر میانداخت. خطر ها هم از داخل ایران برمی خاست و هم از خارج آن را تهدید میکرد و آنها هم نظامی بودند و هم ایدئولژیک(از جانب بلشویکها). اما تأثیر و عملکردشان در میان جنگ و برآمدن رضاخان ویژگیهایی داشت. بالا گرفتن تمایلات ترکیستی و پان ترکیسم در عثمانی و تاثیرات دوگانه انقلاب اکتبر روسیه در ایران موجب تشکیل عامل خارجی و تهدیدهایی که از این سو احساس می شد، گردیدند. قوت گرفتن گرایشهای قوم گرایانه تمامیت ارضی و وحدت ملی را تهدید می کرد. [7]
هرج و مرج و ضعف دولت مرکزی
با پایان جنگ جهانی اول با اینکه دیگر بهانهای برای ادامه حضور نیروهای نظامی بریتانیا در خاک ایران وجود نداشت آنها تا چند سال بعد جا خوش کردند. برای بریتانیا خروج نیروهای روسی و عثمانی و جاسوسان آلمانی از ایران فرصتی به وجود آورده بود تا فارغ از اجبار به رعایت قراردادهای دایر و تقسیم ایران به مناطق نفوذ در سرتاسر ایران پنجه بیفکند. هرجا مقاومتی بود نیرو بفرستد و با گذشتن از مرزهای شمالی ایران به مقابله با نیروهای در حال گسترش حکومت بلشویکی جدید در قفقاز و آسیای مرکزی در آید.
نیاز به دولت متمرکز مقتدر
این موقعیت در عین حال اقتضا می کرد که بریتانیا به پایان دادن به دوره هرجومرج افزوده شده به واسطه جنگ در ایران علاقهمند شود تا بهتر بتواند اهدافش را در ایران پیاده کند. از قدرت نظامی و مالی خود برای تشکیل دولت مرکزی قدرتمندی استفاده کند و از وجود آن دولت برای رسمیت دادن به سلطه خود بهرهمند شود . وثوق الدوله آن دولت را تشکیل داد و قرار بود با انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ رسمیت آن را فراهم سازد. مخالفت های درونی دولت انگلیس و مخالفت های دولتهای روسیه و عثمانی منجر به شکست اجرای قرارداد 1919 شد.
کار به جایی رسید که به قول اوی (Ovey) یکی از کارمندان وزارت خارجه بریتانیا:
«حکومت مطلق» با وجود مجلس و دولت مشروطه جز با کودتا ممکن نمی شد. کودتا در سوم اسفند 1299 توسط سپاه قزاق به سرکردگی رضا خان میرپنج صورت گرفت. ژنرال آیرون ساید، فرمانده نُرپرفرس و کلنل هنری اسمایس فرمانده غیر رسمی سپاه قزاق و سید ضیاء الدین طباطبایی مبتکر، طراح و تهیه کننده مقدمات آن بودند. [9] کودتا به هر منظور و به ابتکار هرکس که انجام گرفت، در نهایت به آن هرج و مرج ممتد ویران ساز پایان داد و منجر به تشکیل دولت قدرتمند مرکزی شد. «دولتی» که، از سر ناچاری، در شرایط هرج و مرج و قتل و غارت و ناامنی و خطر تجزیه کشور، فقر، قحطی، نبود بهداشت عمومی، هم ایران گرایانی چون میرزا کوچک خان، محمد خیابانی و یا محمدتقی خان پسیان(کلنل پسیان) با قیامهایشان، هم تودۀ مردم و هم بسیاری از اجزای جامعه سیاسی ایران، چه حتی سران مشروطه خواه و چه آنهایی که از مشروطیت خسته شده بودند و در پی چاره برای نجات ایران می گشتند، خواهان آن بودند.
کلنل محمد تقی خان پسیان
کلنل پسیان در میان ایران گرایان رادیکال آن زمان دوستداران بسیار داشت. یحیی دولت آبادی از سران مشروطه خواه، او را در کنار میرزا کوچک خان یک قهرمان خواند. دولت آبادی، کلنل را در میان جوان های وطن دوست ایرانی که آنها را می شناخته است مخصوصا در میان لشگریان یکی از خوبان بلکه برگزیدهگان ایشان خوانده که دارای صفاتی نیکو و اخلاق پسندیده بود و دوست و دشمن، به پاکدامنی و وطن دوستی و بی علاقگی او به مال دنیا اعتراف داشتند.[10] عارف قزوینی او را سیاوش زمان لقب داد ایرج میرزا و شاعران دیگر در سوگ او مرثیه سرایی کردند. درنظر کاظم زاده ایرانشهر «پیش قراول» یا «مُمثلِ» همان «قوه قاهره ای» بود که سرتاسر ایران محتاج و تشنه آن بود. او می توانست ایران را از ورطه بحران نجات دهد. همچنین دارای مجموعه صفاتی بود که شاخص چنین قوه ای هستند با این صفات می توانست رقیبی جدی برای جاهطلبیهای رضاخان شود. در بررسی واکنش دولت قوام السلطنه در مقابل پیام کلنل پسیان توجه به نقش رضا خان نیز لازم است. رضا خان در قامت پسیان این فرمانده لایق بخش بزرگی از نیروی ژاندارمری رقیبی را می دید که می توانست مانع ارتقا به مقامات بالا شود. به قول سیروس غنی «کلنل پسیان» برای «قوام السلطنه» دشمنی تقریبا شخصی بود و میخواست او را از کار بیندازد و نابودش کند ولی برای رضاخان تهدیدی جدی بود.[11] نگارنده در مجموعه مقالات عباس میرزا در مورد نقش و اهمیت نیروهایی که قادر به تامین یا برهم زدن امنیت در جامعه هستند چنین آوردهاست:
ضعف های فرهنگی اجتماعی
حسین کاظم زاده ایرانشهر در مقالهای با عنوان خصائص ایرانیان پس از شرح صفات خوب ایرانیها (ذکاوت قوه تقلید و تشبث) از اینکه از آنها برای ترقی کشور بهره ای نمیبرند شکایت میکند و در ذکر علل این غفلت به شمارش مظاهر دوازدهگانه فساد اخلاق در نزد ایرانیان می پردازد (ایرانشهر ۱۳۰۰ شماره ۴) برخی از آن خصائص خیانت به وطن تنبلی و بیکاری و بی عاری و افراط و تفریط است.
کاظمزاده در مقاله «ملیت و روح ملی ایران» به نقد خرافات و استبداد به عنوان موانع توسعه و مهاجرت سرمایه و مغزها دست میزند و آن را با نقد تعلیمات واعظ ها و روحانیان ریاکار که دنیا را ناپایدار و عمر را بی اعتبار دانسته و مردم را تشویق به دریوزگی و برهنگی و درویشی کرده حس تشبث و اقدام در امور اقتصادی و معاشی را کشتند …ادامه می دهد (ایرانشهر ۱۳۰۲ شماره ۲)
مشفق کاظمی[13] در جریان هرج و مرج هایی که بعد از مشروطه بر فضای سیاسی کشور نیز حاکم شده بود، در سرمقاله شماره پنجم مجله فرنگستان(10/6/1303)…در تشریح اوضاع کشور می نویسد:
وکلایش شیره ای هستند و محافظه کاران صاحبان قدرت. او ۵ میلیون از ۷ میلیون جمعیت ایران را از حیث فکر با بشر اولیه و بوزینه هایی که داروین برای اجداد ایشان قائل است. آنها جز آلت دست این و آن شدن کاری ندارند. وی شرط موفقیت انقلاب سیاسی و اجتماعی، مانند انقلاب در کشورهای دیگر، را انقلاب ادبی، مذهبی واخلاقی، که در پیشاپیش آن است میداند. “ایران امروز تشنه انقلاب ادبی و اخلاقی است”.
درجلد دوم تاریخ مختصر احزاب سیاسی ملک الشعرای بهار نیز آینه هرج و مرج ی است که در دوران بعد از انقلاب مشروطه و به ویژه در چند سال آخری که به سقوط سلسله قاجار منجر شد، در جامعه سیاسی ایران حاکم بود. در آنجا می خوانیم که چگونه حزب سازی و فرقه بازی و جار و جنجال لیدرها و پادو ها و هتاکی جراید همه را خسته کرده بود[14] و مملکت را رو به ویرانی می برد [15]
مواجه با خطر تجزیه کشور
تجزیه کشور ناشی از قوم گرایی های پان ترکیستی که بویژه توسط عثمانی در آذربایجان و پان عربیستی توسط شیخ خزعل در خوزستان دامن زده میشد، یکی دیگر از مشغله های ایران گرایان و وطن پرستان مشروطه خواه و حتی مخالف مشروطه بوده است. محمود افشار با تمایلات پان ایرانیستی در «آغاز کلام» شماره اول مجله آینده در تیر 1304 می نویسد.
در همین رابطه حسن تقی زاده نیز در دیباچه سال دوم کاوه دوره جدید ۲۱ دی ماه ۱۲۹۹ جزئیات اقدامات اصلاحی لازم برای اروپایی شدن ایران را به ترتیب اهمیت در ۱۷ بندد طرح می ریزد در اینجا مهمترین آنها را نقل میکنیم.
یک: تعلیم عمومی
پنج: حفظ وحدت ملی
شش: حفظ زبان ملی یعنی فارسی از فساد
ده: حفظ استقلال ایران
دوازده: آزادی زن ها و تربیت و تعلیم و تحصیل حقوق و اختیارات آنها
هفده: احیای سنن و رسوم مستحسنه قدیم ملی ایران جای هر یک از این اصلاحات در طرح اوست.
تقی زاده در سرمقاله شماره ۱۲ دوره جدید کاوه در آذرماه 1300باز هم به چنین طرحی این بار به عنوان اقدام های فوری برای آماده سازی ایران برای اصلاحات اساسی لازم برخورد میکنیم. حفظ وحدت ملی/ جنگ آتشین بر ضد امراض بدنی و آفات اجتماعی/ استخدام فوری مستشاران فرنگی برای اصلاح ادارات دولتی و ملی ایران/ و تقویت دولت مرکزی از جمله آنهاست.
کاظم زاده ایرانشهر نیز در مقاله «خلاصه عقاید ما» ایرانشهر1291 معتقد است:
نیاز به دولت کارآمد و مقتدر(دیکتاتور!)
آنچه آمد نمونه هایی از بیشمار ادبیات جامعه روشنفکری، نگرانی ها، آمال و توجه آنها به مسئله وحدت ملی و تمامیت ارضی، تجدد و ترقی بود. درعین حال اندیشه نابسامانی ها، خطرها و اصلاحات در دوره ای رخ می داد که حکومت یعنی قدرتی که باید خطرها را دفع می کرد، اصلاحات را به اجرا می گذارد و وحدت ملی را تامین می نمود، خود در اوج ناتوانی و ناپایداری قرار داشت. که در فاصله پایان جنگ جهانی و کودتای اسفند1299 این هرج و مرج به اوج خود رسیده بود. قاطبه روشنفکران اصلاح طلب به دنبال دولتی مقتدر می گشت تا هم به دفع خطرها بپردازد و هم به هرج و مرج پایان دهد و هم دست به اصلاحات سخت و حیاتی مورد نیاز کشور بزند. در این میان برخی تا حد یک «دیکتاتوری جمعی» می پذیرفتند، دیگران حاضر به زیرپا گذاشتن اصول مشروطیت نبودند. عده ای نیز همچون مشفق کاظمی، علی اکبرداور و عبدالحسین تیمورتاش علاج درد را اعمال دیکتاتوری حتی به شکل فردی آن می دیدند. بعضی نیز چون محمد مصدق، بهار و مدرس تمرکز قدرت را محدود به اصول اساسی می پذیرفتند.
حسن تقی زاده
نظر حسن تقی زاده که در سرمقاله شماره نهم کاوه 13شهریور 1300منعکس شده، راه حلی که میتوانست مطلوب باشد یک حکومت استبدادی منورِ وطن دوست و متمدن، شبیه حکومت میکادو در ژاپن یا پطر کبیر در روسیه بود، آن هم به رغم آگاهی او به خصلت های منفی آن. او برای این نوع حکومت سه خصلت منفی می شمارد، که عبارتند از
یک: وجود و ظهور این گونه استبداد بی غرض و “منور” خیلی اتفاقی و از نوادر است.
دو: حکومت استبدادی لازم و ملزوم برخی معایب، مسخره گی ها و مضرات است، و به تدریج، و به حکم اقتضای طبیعت به استبداد فردی میانجامد.
سه: دوران این نوع حکومت ها در عصر حاضر سپری شده است.
تقی زاده به این دلایل نبود که در نهایت مخالف این نوع حکومت بود. بلکه او معتقد بود، “این شکل حکومت بیشتر یا از طبقه اشراف و اعیان فاسد نشده … پیدا میشود یا بعد از انقلاب از افراد فوق العاده و از طبقات عامه“، ولی “بدبختانه در ایران چه پیش از انقلاب و چه پس از آن اثری از این لوازم و اسباب کار دیده نشده است”.
این نظر تقی زاده حدود شش ماه پس از کودتای ۱۲۹۹ زمانیکه او هنوز نمیتوانست بداند که از میان کودتا و سقوط دولت سید ضیاء چه کیفیاتی متولد خواهدشد، است. هنوز از میان سه نوع حکومت «استبدادی منور»، «استبداد بد» و «مشروطه ناقص و خراب و معیوب» به علت تحقق ناپذیری مشروطه خوب و کامل «که بلاشک احسن شقوق است» حکومت مشروطه ناقص را ترجیح می داد: «پس کار ایران دایره است میان داشتن یک استبداد فاسد و وحشی و تاریکِ شاه سلطان حسینی ویک مشروطه ناقص و تا اندازهای مغشوش دهاتی» او مشروطیت ناقص را بدون هیچ شک و شبهه ای حتی اگر ۱۰ مرتبه بدتر از شکل کنونی آن باشد بر استبداد “خاقان مغفور” و “شاه شهید” ترجیح میداد.
تقی زاده حتی چهارسال بعد زمانیکه رضا خان در مقام وزیر جنگ و سپس نخست وزیر با اقداماتی قاطع و مقتدرانه بر ایران حکومت میکرد در مقاله «مقدمات آیندۀ روشن»در مجلۀ آدینه (1304ص1و19) پس از شمردن چهار رکن عمده و شرح ناگزیر و لازم برای استقلال و ترقی و تمدن ایران (وحدت ملی، اصلاح ادارات دولتی، به خصوص مالیه، و اصلاح اصول و حکومت ملی و نمایندگی ملی) اعلام کرد که: «امنیت عمومی و قدرت قاهر مرکزی دولت در اکناف مملکت، از دور و نزدیک و از ریشه برانداختن ملوک الطوایفی بزرگترین و مهمترین قدمی است که این مملکت به سوی استقلال و تشکیل حقیقی دولت بر میدارد و این فقره شرط اساسی وحدت ملی است“. همین امنیت بود که که «محبت» «خیرخواهی» تقی زاده نسبت به آن دولت را برانگیخت. تقی زاده علیرغم مخالفت ملایمی که با تغییر سلطنت نمود، از همکاری و خدت در حکومت رضا شاه سربازنزد.
حسین کاظم زاده ایرانشهر [16]
ایرانشهر، تحت تاثیر جریانی که رضا خان در اسفند 1302 درباره تبدیل سلطنت به جمهوری براه انداخته بود، طی مقاله ای با عنوان “جمهوریت و انقلاب اجتماعی” نوشت: (ایرانشهر، 1302، ش6/5) و در آن موضع مثبت خود نسبت به جمهوری شدن حکومت در ایران را بیان و این تحول را با اشاره به عوامل خارجی و داخلی موافق با آن، محتوم خواند. اما نسبت به موفقیت آن شک و تردید داشت.
کاظم زاده در جای دیگری نیز تمایل خود به وجود دولت مقتدر را بیان کرد، آن جایی که او دست به بزرگداشت کلنل پسیان زد و او را “مُمثل” یا “طلایه” همان «قوه قاهره ای» خواند که بایستی به نجات ایران از ورطه هلاک بر می خاست. [17]
خانم آلجای افشار سوباتایلو [18] (نخستین زن دندانپزشک ایران)
نظرات حسین کاظم زاده ایرانشهر را بیشتر میتوان در مقدمه و پایان مقاله ای از خانم آلجای افشار تحت عنوان «معارف درایران» در شماره سوم ایرانشهر1302 مشاهده نمود. خانم افشار می نویسد:
کاظم زاده مقاله خانم آلجای افشار را «زیب افزای» مجله می کند، به ملت ایران به مناسبت وجود چنین «خانم دانشمندی» تبریک می گوید. او را به «گلبنی در میان خارستان» ایران تشبیه میکند. و در پایان مقاله هم عقیده بودن خود را با آلجای افشار در این تفکرات و ملاحظات اعلام میکند.
مرتضی (مشفق) کاظمی
مشفق کاظمی گرداننده مجله فرنگستان از سرسخت ترین حامیان حکومت “دیکتاتوری صالح” در ایران آن زمان بود. او در مقاله “انقلاب اجتماعی، عدم امکان انقلاب با اوضاع فعلی-لزوم ظهور دیکتاتور-دیکتاتور عالم جدی” از لزوم تلف کردن اقلاً صد هزار نفر از نه میلیون جمعیت ایران برای بروز انقلاب سخن گفت. (مجله فرنگستان، 1303 شماره نخست) او در عین حال معتقد بود که انقلاب از مردم عادی بر نمی آید برای او انقلاب تدریجی به علت خرابی اوضاع و عقب ماندگی وخطر خارجی مطلوب نیست. همچنین تاریخ مشروطیت را شاهدی برای امکانپذیر نبودن انقلاب به آن روش می دانست. و در نتیجه «فقط فرد میتواند نجات جامعه را باعث شود» یک فرد با فکر نو لازم است تا زمام حکومت را در دست گرفته با “یک عمل“، “عمل تازه” خاتمه به این وضعیت بدهد. این فرد باید از میان افراد تحصیل کرده مخصوصاً آنهایی که به محیط اروپا کاملاً آشنا هستند برخیزد. او باید عالم و مانند موسولینی لیدر حزب فاشیست ایتالیا جدی باشد. در محیطی که غالب مردم معنی حکومت قانونی و پارلمانی را نمی فهمند تکیه بر اکثریت بینتیجه است.
نگاه بسیار بد بینانه کاظمی به مردم از جملات او کاملا آشکار است. در مقالات دیگر او نیز این رویکرد دیده میشود. مقاله «مطبوعات ایران» در شماره چهارم فرنگستان 1303 چنین می خوانیم:
“درجه انحطاط اخلاقی ایرانی را باید از مطبوعات آن فهمید” روزنامه نگاران چند نفر جاهل از میان توده اند، مطبوعات پر از چرندیات اند، و علت توسعه آنها نقص مشروطه و انقلاب و مجلس و کرسی نشین های آن است، «وکیل ایرانی، روزانه نامه نویس ایرانی، وزیران ایرانی، به اصطلاح معمول سراپای کرباسند». ..«این قبیل هادیان» ملت «باید … از بین بروند». یک «دیکتاتور ایده آل دار» باید آنها را نابود سازد.
کاظمی در مقاله «قانون انتخابات» (فرنگستان، 1303، ص8-7) انتخابات را «یکی از مضحک ترین صورت ها» «درمیان آثار مشروطه ایران» می شمرد. از نظر کاظمی، قانون انتخابات به علت عمومیت حق رای که به بی سوادان و بی خبران هم اجازه رای دادن می داد، مهمترین عامل بی اعتباری انتخابات بود . “صحیح آن بوده که تنها باسوادها حق رای داشته باشند” .
میرزا علی اکبر خان داور
یکی از کسانی که اندیشه اقتدار را نه تنها تبلیغ می کرد بلکه در اجرای آن نیز سخت سهیم بود، میزا علی اکبر خان داور ناشر روزنامۀ «مرد آزاد» پایه گذار «کمیته ایران» در سوئیس و حزب رادیکال در تهران، نماینده مجلس چهارم و پنجم و بعدها وزیر عدلیه و مالیه رضا شاه بود. نظریات علی اکبر داور را میتوانیم در مقالهای که کاوه بیات در دی ماه ۱۳۷۲ در شماره دوم «مجله گفتگو» منتشر کرد مطالعه کنیم. رکن اصلی نظریات داور موکول کردن آزادی و مشروطیت یا هرگونه تغییر و تحول دیگر به رشد اقتصادی بود . اصلاح سیاسی، اداری یا حتی ادبی در کشور عقب مانده ای مانند ایران در نظر او “و سمه بر ابوی کور” مینمود .
علی اکبر داور این رابطه را قانونی جهان شمول می دانست و تبعیت از آن را توصیه میکرد. در چشم او تمدن غرب نتیجه انقلاب صنعتی بود . پس ما نیز اگر خواهان آن تمدن هستیم باید همان راه را برویم . ما نیز تا به لحاظ اقتصادی متحول نشویم، مفلوک و مستاصل باقی خواهیم ماند . تا انقلاب صنعتی “ایران را به حرکت نیندازد، ما همان ملت بلاکش، گرسنه، پلاس پوش، نجیبی هستیم که خواهیم ماند”. ژاپن برای داور و بسیاری دیگر از سیاستگران آن دوران سرمشق بود. به نظر داور “اگر ژاپن هم به دنبال مساوات و آزادی و استقلال و قصیده و غزل میرفت، وضعش بهتر نمیبود“. داور از این موضع بر رهبران انقلاب مشروطیت خورده میگرفت و مشکل ایران را در آن می دید که مردم به حرف آنها گوش دادند . نتیجه آن شد که میبینیم . راهی که داور پیشنهاد میکرد راه زور بود، به نظر او فقط زور کارساز بود . برای اثبات لزوم زور از زور کمک گرفت. او معتقد بود سالیان سال حکومت استبدادی “روح ملت را قسمی معتاد به زور کرده است که اگر [بدون] تازیانه و تبعید ۳۷ هزار دلیل برایش اقامه کنی یک ذره اثر نخواهد کرد” به نظر او “ایرانی به میل خود آدم نخواهد شد. سعادت را بر ایران تحمیل باید کرد“.
با وجود این یا شاید برای آگاهی به نقص توجیه استبداد با استبداد است که داور میان “استبداد سنتی” و “استبداد حکومتی” که آرزو می کرد تفاوت می گذاشت . استبداد مورد نظر او باید به دست ایرانی و برای ترقی ایران باشد و با اصول علمی اروپا مطابقت کند. او خواهان “اراده محکمی” بود که اداره امور ایران را به دست گیرد و اختلافات امروزه را با “حکم می کنم” از بین بردارد.
برآورده شدن آرزوهای روشنفکران و ایرانگرایان برای نجات آن!!
همانطور که می دانیم گفتمانِ فوق الذکرِ “دولت مقتدر” در فضای مجرد از واقعیات صورت نمیگرفت . همزمان با گفتمان جستجو برای کس یا کسانی که قادر به استقرار آن باشند در جریان بود . وثوق الدوله، قوام السلطنه، فیروزفرمانفرما و محمدتقی خان پسیان نام هایی بودند که هرکدام برای مدتی امیدهایی را برمی انگیختند. همانطور که قبلاً نیز گفته شد، یحیی دولت آبادی از میرزا کوچک خان و کلنل پسیان با نام دو قهرمان ملی یاد می کرد،[19] ،عارف، بهار، ایرج فرخی، بهمنیار و دیگر شاعران و روزنامهنگاران در سوگ آنها منظومه ها می سرودند، مقاله ها مینوشتند و بانیان [قتل] آنها را هدف تیر نفرت خود قرار می دادند.[20] ولی هرکدام از این نامها در کشاکش میان قدرت های متنافر از گردونه بیرون می افتادند . کسی که نامش ابتدا به زبان نمی آمد رضاخان بود. او افسری بود در قشون قزاق که با لیاقتی که در جنگ با شورشیان ایلات و شورش های ایالتی از خود نشان داده بود نظر طراحان کودتای ۲۹ اسفند ۱۲۹۹ را به خود جلب کرده بود. پس فرماندهی نیروی کودتا را پذیرفت و با این عمل راه ارتقاء به قلل قدرت (از سپهداری تا شاهی) را برای خود باز کرد. [21]
این راه را پیش از هرچیز موفقیت های رضاخان در فرونشاندن هرج و مرج سیاسی هموار کرده بود . موفقیتها را سیاستمداران و روشنفکران آن زمان می دیدند آنها را می ستودند و همکاری با رضاخان را قبول میکردند. در میان آن ها نه تنها نام علی اکبرداور، تیمورتاش، نصرت الدوله فیروز ، سردار اسعد و دیگر وفاداران پیگیر او دیده میشود. بلکه کسانی دیگری چون سلیمان میرزا اسکندری، محمد مصدق[22]، سید حسن مدرس، محمد تقی بهار و دیگران نیز از موفقیت های او در ایجاد آرامش استقبال می کردند .
حتی بهار در سالهای بعد از سقوط رضا شاه (درصفحات “نوبهار” روزنامه ای که با مدیریت خود او در آن زمان منتشر میشد) نوشت : «آرزوی پیدا شدن مردی که همت کرده مملکت را از این منجلاب بیرون آورد پرورده میشد. دیکتاتوری یا یک حکومت قوی یا هر چه می خواهد باشد». او بلافاصله اضافه میکند که او در این فکر تنها نبود «این فکر طبقه با فکر و آشنا به وضعیت آن روز بود» و آن شخص که دنبالش می گشتند رضا خان بود.
سردار سپه راست دلی روشن و صاف چون آینه و رفیع چون قله قاف
از او عملست و از دگر مردان لاف سردار سپه نمی توان شد به گزاف[23]
(بهار، 1363، ج2، ص 101)
اما اعتقاد بهار به رضاخان زود ترک خورد و او را به صف معترضان به دستگیری و شکنجه و قتل مخالفان، توقیف مطبوعات، اعلام حکومت نظامی، و غصب اموال “مقصرین”، توسط نخست وزیرِ زور گو درآورد. این صف از آن اقلیتی در مجلس تشکیل میشد که در ۷ مرداد ۱۳۹۳ تصمیم به استیضاح رضا گرفت. ولی جو تروری که رضا خان در درون و بیرون مجلس با ضرب و شتم مجلسیان ایجاد کرده بود مانع پیگیری طرح استیضاح شد، و این خود نشانی بود برای اینکه دیگر هیچ نیرویی را توان جلوگیری از دیکتاتوری معهود[24] نبود. بدین ترتیب بخشی از گفتمان در زمانی جاری بود که رضاخان مدارج قدرت را طی می کرد . دیکتاتور یا مرد قدرتمندی که مورد نظر شرکت مندان در آن گفتمان بود همین رضاخانی بود که رضا شاه شد.
“از سوی دیگر، روشن است که پیوندی تنگاتنگ میان کثرت گرایی (نهادهای سیاسی فراگیر) و نهادهای اقتصادی فراگیر” که بنیان حیاتی برای توسعه کشورها میباشد “وجود دارد”. اما بدون دولت متمرکز و در شرایط هرج ومرج نه تنها توسعه ای ممکن نیست بلکه هرج و مرج زمینه هرگونه توسعه را نیز نابود میکند… ماکس وبر که مشهورترین و پذیرفته شده ترین تعریف را از دولت ارائه کرده است مشخصه دولت را “داشتن حق انحصاری برای اعمال خشونت در جامعه” می داند. بدون چنین انحصاری و درجه ای از تمرکز که لازمه آن است، دولت نمی تواند نقش خود را به عنوان ضامن نظم و قانون ایفا کند. چه رسد به تامین خدمات عمومی و تشویق به تنظیم فعالیت های اقتصادی. اگر دولت از این قدرت برخوردار نباشد بزودی … در آشوب فرو میرود. آنچه بعد از انقلاب مشروطه در تضاد بین مجلسی که خود رانماینده مردم ودولت رادشمن خود و مردم میدانست منجر به ناپایداری سیاسی و هرج و مرجی شد که هیچ دولتی نمی توانست بیش از چند ماه دوام آورد.” [25] و در نهایت جامعه تن به استبداد رضا خانی که توسط کودتای 1299 برای ایرانیان از خارج تدارک دیده شده بود داد.
علیرغم همه نابسامانی های کشور، ناگفته نباید گذاشت که در اثر مشروطه، منظور از رشد آگاهی ملی به معنی دمکراتیک آن در میان بخش هایی از مردمان، بخصوص مردم شهر نشین کشور است گسترش یافت. انقلاب مشروطه به رغم همه ناکامی هایش این بخش از مردم را به حقوق خود و به همبستگی خود آگاه ساخته و آنها را به دفاع از آن حقوق، به هر شکل، متمایل کرده بود. در این سطح و تا این اندازه ملت تشکیل شده بود.
رضا خان/شاه کدام ایده ها را بکاربست؟
در فوق دیدیم که چگونه روشنفکران و کنشگران سیاسی بخصوص بخش های ایران گرای، اقتدار طلب آنان با ترک یا تعطیلی ایده مشروطیت به دنبال مرجعی یا مردی مقتدر میگشتند تا با پایان بخشیدن به هرج و مرج حاکم بر سراسر کشورِ در حال فروپاشی راه را برای تامین وحدت ملی، حفظ تمامیت ارضی، و ترقی و تجدد کشور باز کنند. دیدیم که آنها این مرد را یافتند نام او رضا خان بود او در مبارزه با نیروهای گریز از مرکز توانایی خود را برای آنها به اثبات رسانده بود. او همان مونجی بود. برنامه نجات نیز کم و بیش روشن. طرح برنامه را همان روشنفکران ریخته بودند او باید آن را اجرا میکرد . برنامه به یک معنا از دو بخش تشکیل میشد؛ بخش اول، یکسان سازی که باید ضامن وحدت ملی و تامین تمامیت ارضی و استقلال می شد و بخش دوم، ترقی و تجدد بر اساس الگوی فرنگستان آن طور که در ذهن تجددطلبان نقش بسته بود.
یکسان سازی باید به دو معنی به هم پیوسته انجام می گرفت: نخست یکسان سازی شیوه حکومت، و دیگر، یکسان سازی فرهنگی در حوزه زبان، رسوم، لباس، دین و اندیشه. ترقی و تجدد باید شامل همه آن اقداماتی میشد که در زمینه نوسازی اقتصاد عمران و آموزش انجام می گرفت .برنامه در واقع همان بود که کم و بیش در ذهن روشنفکران و اصلاحگران پیشقدم مشروطیت شکل گرفته بود همانی که مشروطه طلبان پرورانده و بهدنبال اجرایش بودند و اکنون با حذف محتوای دموکراتیک آن به دست دیکتاتور مونجی داده شده بود . بعضی از شکل های جدیدتر آن را میتوان در اسناد این دوره پیدا کرد.
برنامه محمود افشار
یکی از آنها مقاله ای است که محمود افشار با عنوان «مسئله ملیت و وحدت ملی ایران» نوشت و در شماره هشتم مجله آینده در سال ۱۳۰۶ منتشر کرد. در این مقاله ۸ اقدام را برمیشمرد که دولت باید به منظور ایجاد وحدت ملی و ترقی اتخاذ کند.
1.ترویج زبان و ادبیات فارسی مخصوصاً در نواحی غیرفارس نشین؛ ۲. کشیدن خطوط راه آهن برای اتصال کلیه نقاط مملکت و آمیزش طوایف مختلف؛ ۳. کوچ دادن بعضی ایلات؛ ۴. تقسیمات جدید ایلات و ولایات، در ضمن از بین بردن نام های قدیم ایالات؛ 5. تغییر اسامی ترکی و عربی به فارسی؛ 6. ممنوع ساختن استعمال زبانهای خارجی در دادگاه ها، مدرسه ها، ادارات کشوری و لشکری؛ ۷. آبادانی سریع این نقاط و فراهم آوردن وسایل زندگی راحت و آزاد برای مردم تا وضع آنها از همسایههای فریبنده پست تر نباشد؛ 8. اجرای سیاستی که نه به واسطه تمرکز زیاد به استبداد و انزجار منجر گردد و نه به واسطه عدم تمرکز زیاد موجب خودسری و هوچیگری ولایات شود. افشار اسم این نوع سیاست را سیستم “عدم تمرکز” دکنسانتراسیون(Deconcentration) گذاشت.
تندروی کاظمی و تذکر سردارسپه به او
مرتضی (مشفق) کاظمی معروف به مشفق کاظمی (1356-1281 ش) در تهران متولد شد و مدرسه ثروت و دارالفنون تحصیل کرد. وی سال 1301 نخستین رمان فارسی به نام تهران مخوف را نوشت. وی پس از سفر به آلمان برای تحصیل، در اردیبهشت 1303 شمسی با همکاری گروهی از دانشجویان مقیم برلین نشریه «نامه فرنگستان» را منتشر کرد. مشفق تحت تأثیر روند نوسازي غرب، مقالات تندوتیزی در نقد سنت ها و عقب ماندگی های ایران نگاشت. پس از انتشار سه شماره از آن، به سبب لحن تند مقاله ها، توزیع آن در ایران ممنوع شد. سردار سپه توسط یکی از بستگان مشفق گفت به این کاظمی ها بگوئید که “این قدر شتاب نکنند و ما را در زحمت نیندازند. همه به موقع درست می شود” [26]
برنامه “انجمن ایران جوان”
برنامه دیگری هم وجود داشت که برنامه محمود افشار را تکمیل میکرد این برنامه را انجمن ایران جوان در فروردین ۱۳۰۰ تدوین کرده بود. رضاخان بعد از ارتقا به مقام نخست وزیری طراحان آن را احضار و به آنها قول اجرای آنها را داده بود. محمود افشار خود یکی از اعضای آن انجمن بود. الغاء کاپیتولاسیون، استقلال گمرکی ایران، فرستادن دختران و پسران دانشجو به خارج از کشور، آزادی زنان، محروم کردن بیسوادان از حق رای، اخذ و اقتباس قسمت خوب تمدن اروپا، وضع قانون جزا، توجه به ترویج معارف و تعلیمات ابتدایی، تاسیس مدارس متوسط، تاسیس موزه ها و کتابخانه ها و تئاترها، اجزای این برنامه بودند.
اظهارنظر رضاخان در خصوص اهتمام وي به آراي روشنفکران در مورد داور نیز تکرار شد. وي پس از تأسیس انجمن ایران جوان در سال 1300 ،طي دیداري با اعضاي انجمن و علی اکبر، با مرام سیاسي جمعیت ایران جوان و آرزوي آن ها براي ترقي ایران آشنا شد و گفت: “حرف از شما، ولي عمل از من خواهد بود…به شما اطمینان، بلکه بیش از اطمینان، به شما قول می دهم که همه این آرزوها را برآورم و مرام شما را که مرام خود من هم هست، از اول تا آخر اجرا کنم“[27] علی اکبر داور در آتش استبداد رضا خان سوخت و خود کشی کرد. [28]
رضا خان محصول فقدان بینش کافی روشنفکران
اقدامات نوسازی استبدادی زیر سرنیزه و به “زور” رضا خان/شاه قطعا پیشرفت های شایان ذکری برای ایران داشته است. رضا خان طرح های از سر استیصال روشنفکران ایران (محمود افشارها، انجمن جوان ایران و علی اکبر داور ها و…) جهت نوسازی را که ناشی از ادامه دار شدن بحرانهای مختلف کشور و نبود راه حلی در افق سیاسی بود، همانگونه که خانم “آلجای افشار سوباتایلو” خواسته بود، به زور سرنیزه پیش برد. شیوه های او همواره نه تنها مورد مخالفت مردم بلکه همه ملیون ایران و در صدر آنها مصدق و مدرس و… بوده است. طوری که در شهریور 1320 وقتی انگلیس او را از قدرت برداشت، باعث خوشحالی همه مردم ایران و ملیون و مشروطه طلبان و … گردید.
متاسفانه فقدان بنیش کافی و ژرفنگری روشنفکران کشور دراین امر ساده، که رضا خان نیز اگر نه همچون دیگر آهاد مردم ایران (که روشنفکران دل خونی از آن داشتند!!) بدلایل تاریخی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و سابقه نظامیگری از همان کمبودها و بیماریها بلکه حتی بیشتر نیز رنج میبرد، بیماریهایی که برای درمان آنها روشنفکرانی چون آلجای افشار و… به اشتباه خواستار بکارگیری “درمانِ زور” بودند. در کمال تاسف فقط زمانی به این فقدان بینش پی بردند که با عوارضِ آن “درمانِ مهلکِ زور” بصورت تبدیل شده بیماری به” پاندمی کشنده حکومت سرنیزه ای رضا خان” در سراسر کشور که به جان نه تنها مردم بلکه خود روشنفکران و سیاستمداران و حامیان و طراحان درمانِ زور افتاده بود مواجه شدند. و آنقدر دیر شده بود که حتی مانند گذشته نیز از ترس بریده شدن زبانشان نمیتوانستند زبان به بیان طرح دارویی برای جلوگیری از گسترش پاندمی استبداد رضا خان بگشایند، و یا راه حلی برای خروج از آن ارائه کنند. این خود آن حلقه مفقوده ای است که روشنفکران مشروطه بسیار دیر بدان پی بردند و متاسفانه روشنفکران امروز با طولانی شدن مبارزه با همان استیصال روشنفکرانه علیرغم نمایش های آشکار عوارض پیشا قدرت آن “پاندمی سرنیزه” امروزه در طرح های نجات ایرانِ امثالِ مسعود رجوی ها که بر حسب اتفاق دوباره از “ما بهتران” پشت آن هستند، بسیار عیان توسط هزاران عضو و مسئول جدا شده که سالیان استبداد بسا خطرناکتر از استبداد رضا خان را نه تنها بر مردم ایران، بلکه بر (خود، خانواده، و دوستان و همرزمانشان-مجریان طرح) تجربه کرده اند، هزاران بار بیان شده و میشود، بدان توجه ندارند. که میتواند به یک فاجعه دیگر فقدان بینش کافی با ظهور یک استبداد اینبار ایدئولژیک و مطلق اندیش منجر شود.
داود باقروند ارشد
فروردین 1401
آوریل 2022
[1] http://www.iichs.ir/News-351/%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9-%D8%A2%D8%AF%D9%85%DB%8C%D8%AA-(%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7)/?id=351
[2] سیدحسن تقیزاده (زاده ۵ مهر ۱۲۵۷ در تبریز – درگذشته ۸ بهمن ۱۳۴۸ در تهران)، از رهبران سکولار انقلاب مشروطه ایران، از رجال سیاسی ، دیپلمات، از شخصیتهای علمی و فرهنگی ایران معاصر، رهبری جناح اقلیت روشنفکر، تجددخواه و تندرو مجلس را به دست داشت. وی مدتی رئیس مجلس سنای ایران بود.
[3] افشار،ایرج. اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقی زاده. تهران:جاویدان، 1359، ص 36
[4] (شاکری، خسرو. اسناد تاریخی، جنبش کارگری، سوسیال دمکراسی و کمونیستی ایران، جلد ۱۳ فلورانس ایتالیا صفحه9)
[5] قیام سردارجنگل، قیام کلنل پسیان،
[6] شاهسون ها و کردها، و …
[7] شیرازی، اصغر. ایرانیت، ملیت، قومیت، 1396، جهان کتاب چ 2 ص 440
[8] کاتوزیان، محمد علی همایون. دولت و جامعه در ایران. انقراض قاجار و استقرار پهلوی. تهران:نشرمرکز، 1379 ص 222
[9] همان ص 321
[10] دولت آبادی، یحیی. حیات یحیی، ج 4 1301 ص 267
[11] غنی، سیروس. ایران، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیس ها. ج2، تهران:نیلوفر 1378 ص 263
[12] باقروند ارشد، داود. پاسخی به سوال عباس میرزا
[13] مشفق کاظمی در سال ۱۲۸۱ خورشیدی در شهر تهران زاده شد. پدرش میرزا رضا نام داشت و تفرشی بود و مدتی کارمند وزارت داخله و وزارت مالیه. مشفق کاظمی رشته حقوق را در برلین خوانده بود و روزنامه نگار بود. او پس از پایان تحصیلاتش در مدرسه دارالفنون برای ادامه تحصیل به آلمان و سپس به فرانسه رفت و حقوق و علوم سیاسی خواند. به ایران که بازگشت، مدتی در وزارت فواید عامه مشغول به کار شد. در سال ۱۳۰۶ به عدلیه رفت و چندی بعد در سال ۱۳۱۲ به وزارت امور خارجه منتقل شد. در وزارت خارجه، مدتی رئیس دفتر بود. بعد رئیس تشریفات شد و سپس به معاونت این وزارتخانه رسید. مدتی هم وزیرمختار ایران در سوریه و سفیر ایران در هند بود. حدوداً ۱۸ ساله بود که تهران مخوف را نوشت و چون در آن زمان پولی برای انتشارش به صورت کتاب نداشت، کتاب را برای روزنامه ستاره ایران فرستاد. سردبیر روزنامه، مایل تویسرکانی، با خواندن دستنویس این رمان، چنان به وجد آمد که رمان مشفق کاظمی را با آثار «ویکتور هوگو» و «آناتول فرانس» مقایسه کرد و تهران مخوف در این روزنامه به صورت پاورقی منتشر شد و مدتی بعد، به صورت کتابی مستقل و دو جلدی درآمد و اخیراً نیز، هر دو جلد آن در یک کتاب، از طرف انتشارات امید فردا، بعد از سالها که از چاپ قبلی آن میگذرد، منتشر شدهاست. مشفق کاظمی همچنین در سال ۱۳۵۰ کتاب «روزگار و اندیشهها» را منتشر کرد؛ کتابی دو جلدی که شامل خاطرات اوست.
[14] بهار، محمدتقی. تاریخ مختصر احزاب سیاسی. اضمحلال سلسله قاجار. ج2، تهران: امیرکبیر، ص 23
[15] همان ص 100
[16] حسین کاظمزاده (۲۰ دی ۱۲۶۲ در تبریز – ۲۷ اسفند ۱۳۴۰ در سوئیس) معروف به ایرانشهر از نویسندگان ایرانی است. شهرت وی به «ایرانشهر»، بهدلیل انتشار مجلهای به همین نام بین سالهای ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۶ شمسی است. او مدتی دیپلمات سفارت ایران در لندن بود. وی در شهر تبریز چشم به جهان گشود. در استانبول انجمنی مخفی به نام «انجمن برادران ایرانی» را برای پیشبرد جنبش مشروطه پایهگذاری کرد. ایرانشهر از سال ۱۳۱۵ خورشیدی در روستای دگرسهایم ایالت سنت گالن سوییس به تألیف و نگارش کتابهای گوناگون همت گماشت. کاظمزاده در برلین با همکاری ابراهیم پورداوود و چند تن دیگر مجلهٔ ایرانشهر را منتشر میکرد. شمارهٔ نخست این مجله در ۲۲ ژوئن ۱۹۱۹ در ۱۶ صفحه انتشار یافت. وی در سال ۱۹۵۵ میلادی کاندید دریافت جایزه صلح نوبل گردید اما موفق به دریافت آن نشد.
[17] کاظم زاده ایرانشهر، حسین و دیگران. شرح حال کلنل محمدتقی خان پسیان به قلم چند تن از دوستان و هواخواهان آن مرحوم. برلین: انتشارات ایرانشهر، ش 20، 1306
[18] دختر ملک سلطان خانم و جمشید افشار سوباتایلو (مجدالسلطنه)؛ از نخستین دندانپزشکان زن در ایران بود. با اکبر افشار ازدواج کرد و صاحب پسری به نام رحیم (تمقاچ) شدند. دومین همسر آلجای پرویز (بهمن) قاجار بود که آنها فرزندی نداشتند. آلجای بر خلاف خواهران و برادرانش که نام خانوادگی افشار را داشتند تنها کسی بود که پسوند سوباتایلو در نام خانوادگیاش بود.
[19] دولت آبادی، یحیی. حیات یحیی، ج 4، 1362، ص 267.
[20] برای نمونه هایی از این شعرها نک به: ذاکر حسین (1377، ص 508، و بعد)
[21] درباره کودتا و نقش رضاخان، نظامیان انگلیسی و دیگران در آن نک به: کاتوزیان (1379)، غنی (1377) و شاکری (1386).
[22] رضاخان نیز با خیال راحت به توسعه نفوذ شخصی خود در میان نیروهای مسلح مشغول بود. زمانی که احمدشاه در خارج بود رضاخان قدمبهقدم از اختیارات شاه و نایبالسلطنه، یعنی ولیعهد محمدحسن میرزا میکاست. رضاخان در گرفتن مقام فرماندهی کل قوا از مشورت شورایی استفاده کرد شامل تقیزاده و مصدق و علاء و یکی، دو نفر دیگر بود که تأیید کردند مانند نمادین بودن توشیح قوانین و صدور احکام قضائی به نام نامی اعلیحضرت… فرماندهی کل قوا مندرج در قانون اساسی نیز نمادین است!!. پس از تفویض فرماندهی کل قوا از سوی مجلس «به شخص آقای سردار سپه»، آن شورا دیگر بههیچوجه تشکیل نشد!
[23] بهار، محمدتقی. تاریخ مختصر احزاب سیاسی. اضمحلال سلسله قاجار. ج2، تهران: امیرکبیر، ج2، ص 101
[24] معنی “معهود” در فرهنگ عمید: ۱. مورد عهد واقعشده.۲. معروف؛ دیده و شناختهشده.۳. قدیمی؛ کهنه// و هرچیز که پیشتر آن را شناخته و دیده باشند.
[25] باقروند ارشد، داود. عباس میرزا چگونه مردم ایران را هوشیار کنم، فرمت پی دی اف، قسمت سوم، ص 22
[26] انتخابي، نادر. ناسیونالیسم و تجدد در ایران و ترکیه، چاپ اول، تهران1390: نگاره آفتاب:ص 171-170
[27] سیاسی، به اهتمام ایرج افشار و هرمز همایون پور، چاپ اول، تهران: کتاب روشن1387، ص 86
[28] داور به دلیل توهین و بیاحترامی رضاشاه دست به خودکشی زد. میگویند داور پس از آن که مورد بیمهری رضاشاه قرار گرفت به خانه رفت. مقداری تریاک در الکل حل کرد، خورد و خوابید. فردا که جنازه او را در بستر یافتند نوشتهای هم در کنار تختش بود. داور روی آن یادداشت، سروده نامی کلیم کاشانی را نوشته بود:
افسانه حیات دو روزی نبود بیش آن هم کلیم با تو بگویم چه سان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت
داور هنگام خودکشی تنها پانزده تومان پول نقد در جیب پالتو داشت که تنها دارایی نقدی دولتمردی بود که در جایگاه وزیر مالیه، اقتصاد کشور را زیر فرمان داشت. علیاکبر داور به امیر کبیر دوره پهلوی ملقب شد. بیشتر دولتمردان دوره پهلوی از داور و اصلاحاتش ستایش کردهاند ولی مخالفان او میگویند داور از پایهگذاران سلطنت استبدادی بود که خود در آتش آن سوخت.