ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
ملاقات مریم رجوی با پمپئو استفراغ سربالایی مریم رجوی
بقلم: داود باقروند ارشد
تشکل مسعود رجوی و مریم رجوی چند دهه است که از جرگه تشکل سیاسی- مبارزاتی خارج شده و ماهیت یک تشکل فرقه ای-مافیایی با مشخصه مخربترین تشکل تاریخ معاصر ایران بخود گرفته است. در زمینه صفت مخربترین قبلا این قلم مطالبی انتشار داده است.
یک تشکل سیاسی- مبارزاتی آن است که در مبارزه اش اهداف سیاسی را دنبال میکند که متکی است به استراتژی مشخصی که قرار است بدنبال اجرایی کردن آن استراتژی درکادر تاکتیکهای سیاسی پیاده شده توسط همان تشکل با جلب حمایت مردمی و به میدان کشاندن آنها حوال آن استراتژی جهت محقق کردن شعار استراتژیکی اش دست مییابد. یکی از بزرگان دنیای انقلاب و سیاست[1]لنین گفته است که این “استراتژی و سیاستهای (تاکتیکهای) نشات گرفته از آن باید توسط توده مردم درک و پذیرفته شده باشد. در غیر اینصورت آن استراتژی طبل توخالی بیش نخواهد بود”.
بیش از چهار دهه 1360-1401است که آقا و خانم رجوی استراتژیشان در قطع و بیگانگی مطلق از ایران و ایرانی نه استوار بر عملکرد و اقدامات خود فرقه اش در ارتباط با مردم ایران بلکه بصورت “من آنم که اگر رستم بود پهلوان” در آمده است.
درفاز اول مسعود رجوی که یکطرفه جنگ مسلحانه را به ایران و ایرانیان (مردم و نیروهای سیاسی)تحمیل کرد، و رسمتش فی الواقع مردم بودند، میگفت “من آنم که اگر مردم با من همراهی کنند و به خیابانها بریزند، با سرنگونی رژیم رهبر تاریخی ایران میشوم و به آرزوهایم میرسیم”.
البته به لطف مردم ایران چنین بلایی برسرمان نازل نشد. مردم نه همراهی با رجوی بلکه بر علیه او برخاستند. و تمامی پایگاههای این تشکل را لودادند تا بساطش در ایران جمع شود.
در فاز بعدی مسعودرجوی استراتژیش را بر رستمی بنام تلفن (خلق جدید) استوار نمود که سرنگونی رژیم را از طریق تلفن های پاریس دنبال میکرد. یعنی حالا که در تمام ایران جمع و جارو شده است، از پاریس با تلفن انقلاب کبیرش را محقق کند. بدین صورت که اگر رژیم دست روی دست بگذارد و تلفن ها را کنترل نکند و اگر مردم بخواهند و پای تماسهای ما بیایند میتوانیم رژیم را از پشت تلفن سرنگون میکنیم. رژیم نیز دست روی دست نگذاشت و همه تلفن را کنترل و تمامی مخاطبین بی اطلاع و با اطلاع آنطرف خطها، در داخل کشور چه آنها که از عراق اعزام میشدند را بطور کامل دستگیر و اعدام کرد. این علیرغم این بود که نگارنده شخصا کنترل تلفنها را به ستاد انقلاب!!!! که در پاریس شهرک پقسان مستقر بود اطلاع داده بودم و مسعودرجوی از صداها کانال از آن باخبر بود. ولی خون ریزی و کشتار مجاهدین برایش ثواب و نان و آب داشت.
درفاز بعدی استراتژی را آقای رجوی با انتقاد به خودش (برای اولین و آخرین بار البته هرچند دجالگرانه و صوری جهت منکوب کردن مخالفتها اعضای مرکزیت و دفتر سیاسی) صلح بین ایران و عراق قرارداد. میگفت “من آنم که اگر رژیم صلح کند فرو میریزد و حتی نیازی نیز به ارتش آزادیبخش هم نیست” فقط باید بلیط بخریم و با اتوبوس هم شده راه بیفتیم برویم تهران و تمامی صندلیهای قدرت را تصاحب میکنیم. رژِیم و عراق آتش بس اعلام کردند، بجای رژیم رجوی با دادن 1400کشته در عملیات خود (مجاهد) کشی دیوانه وار فروغ جاویدان پودر شد و به دامن صدام بازگشت.
در فاز بعدی رستم دیگری تحت نام “من آنم که اگر خمینی بمیرد و اگر صدام اجازه بدهد میرویم و خاکستر رژیم را جمع میکنیم!! خمینی مرد ولی نه رژیم پودر شد و نه صدام عزیزِش به رجوی اجاز تکرار خودکشی دوم مجاهدین را داد.
در فاز بعدی رستم رجوی “من آنم که اگر صدام روزی تصمیم بگیرد جنگ دومی را با ایران شروع کند” بود که استراتژی ما در اینصورت با تانک و توپ و نفربرهایی که از صدام گرفته ایم… پیشرفته و خودکشی دوم را اینبار بهتر محقق میتوان کرد بود . تحلیل رجوی از جنگ دوم صدام با نود درجه اختلاف بسمت جنوب درست ازآب در آمد، و صدام حسین عزیز مسعودرجوی و مرکب استراتژیشک بجای حمله به ایران به کویت حمله کرد. و عملا ضمن سرکوب شدن تحت محاصره قدرتهای بزرگ قرار گرفت.
رجوی از این فاز به بعد که دخیل بستن به صدام حسین و جنگ و … را علیرغم اینکه هیچ مزدوری ای نبود که جهت کسب رضایت رستمش صدام نکرده باشد، مانند کشتن کردها و نجاتش از سرنگونی، کشتن و اسیر کردن سربازان دشمنش در جنگ با ایرانیان، به خمپاره بستن شهرهای دشمنش، ترور مخالفین صدام در داخل ایران برایش(درکرمانشاه و دزفول)، دادن اطلاعات نظامی و امنیتی جبهه های جنگی ایران… در بن بست دید، دست بدامن رستم دستان!! شد و خلق جدیدی! بنام “من آنم که اگر بتوانم خودم را نه به قدرتهای منطقه ای مانند صدام بلکه به قدرتهای بزرگ و یا قدرتهای منطقه ای که حمایت قدرتهای بزرگ را دارند بفروشم، و اگر آنها روزی تصمیم بگیرند رژیم را سرنگون کنند اگر مرا بقدرت برسانند، استراتژی مبارزه مسلحانه مبتنی بر ارتش آزادیبخش به اثبات میرسد!
در این مسیر هیچ تلاشی نبود که فروگذار کرده باشد و با میلیونها دلاری که از صدام به ارث برده بود سیستم لابیگری در راهروهای آمریکا و عربستان و اسرائیل و اتحادیه اروپا را شروع کرد. اولین میوه های آب دار استراتژی رجوی، در پاسخ غرب در قرار دادن مسعودرجوی و تشکلش در لیست تروریستی در سال 1997 بود!
رجوی که در بن بست کامل بود و بشدت نیز تضعیف شده بود خود را به قیمتهای نازلتری در بازار سیاست عرضه نمود که محصولش همکاری با اسرائیل بعنوان منفورترین حاکمیت دوران معاصر تحت حمایت آمریکا بود. که با قبول عمل کردن بعنوان پوش افشای فعالیتهای اتمی رژیم در سال 2002 توسط اسرائیل برای جلوگیری از لو رفتن اقدامات موساد در ایران خود را به تمام و کمال به مزدوری در اختیار اسرائیل گذاشت. اطلاعاتی که حتی سلطنت طلبها از اسرائیل جهت افشای آنها نپذیرفته بودند را پذیرفت و افشا کرد.
رجوی با اینکار فکر میکرد و تحلیل می نمود که: حالا که صدام توسط آمریکا در جنگ اول خلیج توسط بوش پدر سرنگون نشده است، بنابراین اگر خودش را به اسرائیل و عربستان و… بفروشد شاید آمریکا متقاعد شود، ودر صورتیکه دوباره ورق برگشت و رژیم مرکز توجه منطقه ای شد، (چون رجوی میگفت با حمله صدام به کویت رژیم از مرکز توجه بین المللی خارج شده است) صدام را دوباره به جان رژیم خواهند انداخت و دوباره مسعود رجوی به آب و نانی خواهد رسید.
متاسفانه با سرنگونی صدام در سال 2003 این رشته نیز پنبه شد و مسعودرجوی مجبور شد بعد از فرار از اشرف و تنها گذاشتن همه مجاهدین زیر بمباران آمریکا ضمن دادن فرمان حمله به ایران بقصد نابودی باقی مانده اعضای مزاحم به غیبت کبرا برود که کماکان ادامه دارد. هرچند که ستون زرهی های قراضه و ناقص مجاهدین هنگام پیشروی انتحاری بسمت مرزهای ایران و پایگاهایشان در عراق همزمان توسط آمریکا در همان عراق بمباران شد. و تصرف ایران بدست ستونی که نه فرمانده داشت (فرماندهان “مسعود و مریم” شبانه به پاریس و عربستان فرار کرده بودند) و نه مهمات و نه آذوقه و نه حتی سوخت و نفر کافی برای بکارگیری زرهی ها، عقیم ماند.
رجوی اینبار به رستم دستان که تمامی فرقه اش را در عراق اشغال شده تحت کنترل گرفته بود بطور مستقیم دخیل بست و خواستار همکاری با آمریکا در سرنگونی رژیم شد! مسعود رجوی در جمعبندی بعد از سرنگونی صدام گفت ” آمریکا اگر به ارزش مسعود رجوی و رهبری او پی ببرد بزودی اگر نه در سه ماه و سه سال حداقل در چهل سال آینده محقق خواهد شد حتما از ارتش آزادیبخش بعنوان نیروی اصلی نظامی برای سرنگونی رژیم استفاده خواهد کرد” ولی آمریکا او را چهل سال و سه سال منتظر نگذاشت و با خلع سلاح و تبدیل ارتش آزادیبخش به عده ای اسیر چماق بدست محصور در اشرف پاسخ داد.
هرچه رهبری این تشکیلات مافیایی بیشتر و بیشتر در غرق آب سقوط فرو میرفت بیشتر و بیشتر و ارزانتر خود را در بازار سیاست قدرتهای بزرگ و یا قدرتهایی تحت حمایت قدرتهای بزرگ عرضه میکرد. و به تنها ابزارش دلارهای دریافتی از اسرائیل و عربستان و صدام جهت دخیل بستن به سیاستمداران منفورتر از اسرائیل و حامی سیاستهای اسرائیل در منطقه و آمریکا مانند جان بولتن، جولیانی و جان مک کین، ترکی الفیصل و… روی آورد طوریکه هرکجا هم که نمیتوانست علنی کار کند با شیوه های مافیایی دست به حمایت مالی از راست ترین احزاب اروپایی مانند احزاب دست راستی اسپانیایی وکس که توسط روزنامه های اسپانیایی افشاء شد… پرداخت.
آخرین تیر ترکش این تشکیلات “من آنم که اگر جان بولتن-ترامپ ونتانیاهوو آل سعود … به امام زمانی منِ مسعودرجوی پی ببرند رژیم را سرنگون خواهندکرد” بوده است. این استراتژی با اعلان رسمی مایک پمپئو مبنی بر ممنوع کردن ملاقات تمامی سیاستمداران آمریکایی حتی با پول با اپوزیسیون ایران جواب دندان شکنی به استراتژی رجوی داد. و در نهایت با افتضاح حمله به کنگره آمریکا کلا ارتش آزادیبخش مسعودرجوی (کابینه ترامپ عزیز) انتخابات را در آمریکا به دمکراتها واگذار کرد. نتانیاهو نیز که تنها دلبند مسعودرجوی بود نیز از دولت ساقط شد، آل سعود نیز بعداز شکست های مفتضحانه ای در جنگ ضد انسانی یمن و با حاکمیت دمکراتها در آمریکا و برباد رفتن 450میلیارد سرمایه ای که به پای ترامپ ریخته بودند با غلط کردن پای میز مذاکره رژیم رفته است، بیشتر و بیشتر مسعودرجوی را به پیروزی امیدوار کرده است؟؟
همانگونه که در طی چهل سال گذشته در هر قدم این سیاست ابن الوقتی مسعودرجوی به اثبات رسید، که نه از صدام، نه از عربستان نه از اسرائیل و نه از آمریکا آبی برای استراتژی ارتش آزادیبخشی که در 5000کیلومتری در احتزاری روزانه نه در صحنه نبرد و مبارزه بلکه در صحنه مبارزه با کهولت و سرطان و انواع بیماریهای ناشی از فشارهای تشکیلاتی و بعضی مرگهای مشکوک جان به جان آفرین میسپارند هستند، گرم نمیشود.
از این روست که ملاقات فروشی پمپئو به مریم رجوی دارای هیچ ارزشی سیاسی اجتماعی که نیست بلکه این ملاقات نه تف سربالا بلکه استفراغ سربالایی توسط مریم رجوی است. چرا که همین جناب پمپئو وقتی در قدرت بود و میتوانست کاری برایش بکند از هرگونه ملاقاتی را با مخالفین رژیم ممنوع کرده بود. حالا از سر ناچاری و نیاز به پول به این ملاقات فروشی تن داده است. ملاقاتی که حتی آن یکی خانم که خود را به وزارت خارجه آمریکا فروخته نیز ننگین نامیدش.
درد بی درمان فرقه رجوی چاره اش در بیرون آن از جمله در آمریکا، اسرائیل و عربستان و … نیست که درمان میشود. درد بی درمان آن موجود پست و خود شیفته و مفلوکی است بنام مسعودرجوی با زنی که به تمام و کمال خود را به این استبداد فروخته است میباشد که توسط مردم ایران طی چهل سال به زباله دان تاریخ ریخته شده اند. درد در افکار قرون وسطایی خطرناک این موجود مفلوک نفهته است که چهل و دو سال است ایرانیان نشان داده اند که به تمام و کمال برضد آن هستند و قصد خلاص شدن از شر آنرا دارند. رجوی و مریمش متعلق به قرون وسطایی هستند که مردم ایران از آن منزجرند.
داود باقروند ارشد
عضو سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت
References
1. | ↑ | لنین |