ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
نامه عبدالکریم ابراهیمی به برناردکازو وزیر کشور فرانسه
عاليجناب محترم اقاى برنارد كازو، وزير كشور فرانسه
عبدالکریم ابراهیمی، ایران فانوس، 06.06.2016 اينجانب عبدالكريم ابراهيمى از جداشدگان سازمان به اصطلاح مجاهدين خلق كه به مدت ربع قرن در اسارت ذهنى و فيزيكى اين فرقه قرار داشتم و در سال 2013 از آنها جدا شده و الان در كشور آلمان زندگى ميكنم، ميخواستم به استحضار برسانم كه سازمان مجاهدين كه توسط مسعود و مريم رجوى رهبرى ميشود، فرقه اى درون گرا و سكت است و به شدت افراد تشكيلات خودش را به انحاء مختلف به بردگى كشانده و هويت فردى را از آنها گرفته است . رهبرى اين سازمان ارتباط افراد با بيرون از تشكيلات را مطلقاً ممنوع كرده و از سال 1989 رجوى با حربه انقلاب ايدئولوژيكى كه نشأت گرفته از ازدواج با مريم عضدانلو كه زن همكارش مهدى ابريشم چى بود و به تملك خودش در آورد، تمام افراد را با وحشيانه و پيچيده ترين شيوه هاى شستشوى مغزى و كنترل ذهنى در يد اختيار خود گرفت و هر گونه نداى مخالفتى را در نطفه خفه و يك ديكتاتورى وحشيانه كه تاريخ تا الان به خود نديده را در سازمان حكمفرما كرد. مسعود و مريم رجوى و سران تشكيلات با جمع آورى تمام تجارب فرقه هاى مخرب و تروريستى در جهان و پياده كردن آن در سازمان ، راه و روش و استراتژى مبارزه مسلحانه را براى بدست آوردن قدرت در ايران به هر قيمّت و با هر شيوه بدون در نظر گرفتن حقوق انسانها يك مسير و راهى بسيار خطرناك را انتخاب كرد. همان راهى كه الان بسيارى از سازمانهاى تروريستى از قبيل القاعده و داعش در جهان و خاورميانه درپيش گرفته اند، تفاوت فرقه رجوى با داعش و القاعده، در اين است كه اين دو گروه تروريستى نيروى انسانى در اختيار دارند، اما رجوى بعلت پشت كردن به ملت و كشور خود فاقد نيرو بوده و در ميان ملت ايران منزوى و بيگانه است و اندك نيرويى هم كه در اختيار داشت، عده اى از آنها را به كشتن داد و عده اى هم درون تشكيلات توسط شيوه هاى جنايت كارانه از بين رفتند.
عاليجناب! مسعود و مريم رجوى با اينكه نيروى قابل توجه در اختيار ندارند، اما سرانشان مروج اصلى خشونت و ترور هستند و در اين هيچ شك و شبهه اى نيست. مسعود و مريم در زمان صدام حسين، متحد او شده و در سركوب كردها و شيعيان آن كشور نقش محورى داشتند و عصاى زير بغل صدام در سركوب و كشتار محسوب ميشدند و بعد از سرنگونى ديكتاتور عراق با همدستى افسران بعث آن چنان كشتارى در عراق راه انداختند كه دل هر آزاده اى را بدرد ميآورد. در ساختار حكومت قانونى عراق دخالت ميكردند و علناً از كشت و كشتار و تروريسم دفاع مينمودند.
عاليجناب! قلعه مريم رجوى در اورسورآواز حومه پاريس، پيشرفته ترين اتاق فكر تروريستها شمرده ميشود و مريم رجوى با دعوت و ديدار با افراد و گروههايى كه مروج جنگ و كشت و كشتار و خشونت هستند، ارتباط خود را با گروه هاى تروريستى در خاورميانه برقرار مينمايد و جاى تأسف است كه در كشور شما اين ديدارها صورت ميگيرد.
عاليجناب! قرار است مريم رجوى به مناسبت سالروز آغاز مبارزه مسلحانه و نيز سالروز آزادى خودش از زندان در فرانسه، مراسم برگذار نمايد و با اين بهانه از پناهندگان كشورهاى عربى بخصوص سوريه و عراق نيرو جمع كرده و به پاريس بياورد. شما مستحضر هستيد كه تروريستهاى خاورميانه در پوش پناهنده به كشورهاى اروپايى روانه شده اند و اخيراً جنايات هولناك تروريستى در كشور شما و همچنين كشور بلژيك انجام دادند.
عاليجناب! فرقه رجوى براى نشان دادن خود دست به هر كارى ميزند. لذا به استحضار ميرسانم كه اجازه ندهيد تروريست ها با پوش چنين اعمالى وارد كشور شما شوند و افراد را با اتوبوس از كمپهاى پناهندگى از كشورهاى اروپايى به فرانسه بياورند، زيرا كه اكثرا تازه وارد و فاقد كارت معتبر ميباشند و غير قانونى وارد كشور شما خواهند شد. اينجانب با تجربه اى كه از اين فرقه دارم، دلسوزانه يادإورى ميكنم و خواهان محدود كردن فعاليت هاى مريم رجوى در فرانسه هستم و اگر جلوى آن گرفته نشود، در آينده تاوان جبران خواهيد كرد.
با احترامات فراوان، عبدالكريم ابراهيمى آلمان هتك حرمت به خانواده اسيران در ليبرتى عراق عبدالکریم ابراهیمی، ایران فانوس، 30.05.2016 رجوى و سرانش در ليبرتى دست به جنايت زده و خانواده هاى اعضاى در بند فرقه را زير ضرب و شتم و ناسزاگوئى قرار دادند. پدران و مادران سالخورده و خواهران و برادرانى كه در آرزوى ديدار عزيزانشان با بجان خريدن تهديدهاى امنيتى ناشى از تروريسم داعش، مورد حمايت رجوى در عراق با هزاران صعوبت و مشكل خود را به درب ليبرتى رسانده اند تا از عزيز خود خبرى بگيرند و تنها خواسته به حق شان اين است كه خواهان ملاقات حضورى و گرفتن خبر از سلامتى عزيزانشان هستند ولا غير، اما با وقاحت و دريدگى و ممانعت هاى غير انسانى گزمه هاى رجوى مواجه شده و مورد آزار و توهين قرار ميگيرند. آدم وقتى فيلم اين تجمعات را جلوى درب ليبرتى ميبيند و خواسته عزيزان در انتظار ديدار را ميشنود، وجدانش جريحه دار شده و به اين فرقه و سران ظالم و تروريستش لعن و نفرين ميفرستد، آنجايى كه اعضاى خانواده اين اسيران با در دست داشتن هديه شيرينى كه از ايران با خود براى عزيزانشان آورده بودند و يا خاك تبرك ميهن عزيزمان ايران و نا اميد از ديدار به ديگر مجريان جهل و جنايت هديه ميدهند، اما در مقابل جز توهين و ناسزا و بى حرمتى چيزى نميبينند و يا صداى زجه و ناله خواهرى را ميشنود كه براى ديدار برادرش چنين ناله و فغان ميكند، شقاوت و پلشتى رجوى را در حق افراد خودش و خانواده هايشان را در معرض قضاوت ميگذارد. خانم بهشتى يكى از اين خانواده هاست كه براى ديدار برادرش جلوى درب ليبرتى آمده است. واقعيت اين است كه رجوى دو برادر ايشان كه جوياى كار و رفتن به اروپا بوده اند، سال ١٣٨٠ در تركيه به دام خودش ميندازد و آنها را با فريب به قرارگاه اشرف ميآورد و در دام تشكيلات گرفتار ميكند كه نه راه پس برايشان باقى گذاشت و نه راه پيش كه نهايت در ١٩ فروردين سال ١٣٩٠ در رويارويى كه با نيروهاى امنيتى عراقى حفاظت اشرف كه رجوى براى ساكنان درست كرد، مرتضى كشته شد. برادر كوچك تر هم از ناحيه چشم به شدت آسيب ديد، اما سران رجوى از اعزام او به بيمارستانهاى تخصصى در بغداد و بعقوبه خوددارى كرد و من او را مدتهاى زيادى در حالت پانسمان چشم، ديده و اينكه اين نوجوان معصوم بسيار افسرده و پريشان حال بود و با كمتر كسى صحبت ميكرد، داغ برادرش و گرفتارى كه رجوى سرش آورده بود، بلحاظ روحى و جسمى مصطفى را ضعيف و نحيف كرده بود و تا الان هم رجوى نگذاشته كه با خانواده اش حتى تماس تلفنى داشته باشد. واقعاً مضحك است كه در دنياى امروزى چنين جانورانى وحشى و تروريست هستند كه مانع ملاقات اعضاى خانواده با هم ميشوند آنهم نه يكسال و دو سال بلكه حداقل يك ربع قرن اما صداى اعتراضى از مجامع بين المللى و حقوق بشرى شنيده نميشود. بايد وجدانهاى بيدار در حمايت از اين خانواده ها برخيزند و به مجامع بين المللى بخصوص كميسارياى سازمان ملل مستقر در عراق، فشار آورده كه زمينه ديدار اين پدران و مادران و خانواده اسيران در بند تشكيلات رجوى با عزيزانشان فراهم شود. بيش از اين بيخيالى و سكوت در برابر اين بى عدالتى و شقاوت رجوى و سرانش خيانت به اصل انسانيت و بشريت است. رجوى جز زبان زور نميفهمد و بايد زمينه ديدار خانواده ها چه در عراق و چه در آلبانى فراهم شود. اين لكه ننگي است بر پيشانى مدافعين دروغين حقوق بشر كه يك فرقه تروريستى يك عده انسان را بعنوان برده در اختيار گرفته و آنها را از همه چيز دنيا محروم كرده است و زندگى را بر آنها حرام و از عاطفه تهى نموده است. باشد كه به زودى آه پدر و مادرهاى پير و سالخورده گريبانش را بگيرد و رجوى تاوان همه اين زجرها و شقاوتها را در برابر دادگاهى عادلانه بدهد، به اميد آنروز. “پایان”
بورژوازى، خارجه گرائى = طعمه و انحلال، كابوس كنونى رهبرى مجاهدين
عبدالکریم ابراهیمی، ایران فانوس، 25.05.2016 مسعود رجوى در قرارگاه اشرف و باقرزاده افراد تشكيلاتش را با بحث هاى به اصطلاح ايدئولوژى ضد بورژوايى و خارجه گرائى و طعمه بورژوازى نداريم، غربال ميكرد و شستشوى مغزى ميداد و هر گونه صداى مخالفتى را با اين بحث، طعمه و بريده و مزدور خطاب ميكرد و به شيوه هاى غير انسانى، سركوب مينمود. نميدانم آن رهبر به سوراخ موش خزيده و اين خانم فرنگ نشسته اش، چه حال زارى دارند از اينكه بالاخره بورژوازى و زندگى طلبى در خارجه، جاى اشرف را گرفت و نيروها بتدريج به كشور آلبانى منتقل ميشوند و رجوى ديگر به هيچ عنوان قادر نيست چنان كه در اشرف و زير حمايت همه جانبه بعث عراق، افراد را مجبور كرده كه به خواسته هايش تن دهند و يا با تهديد سركوب ميكرد، الان آن توان و اختيار و هژمونى را نخواهد داشت و اصلاً دنياى متمدن اين اجازه را به او نخواهد داد و نيرو در آلبانى و هر كشور اروپايى بالاخره از جهل اسارت بيرون خواهد آمد. به ياد دارم، نقطه اوج اين بحث ها و سركوب مطلق افراد در نشست هاى طعمه سال ١٣٨٠ در قرارگاه باقر زاده بود. اين سلسله نشستها كه استارت آن را خود مسعود و مريم رجوى زدند، براى زهر چشم از افراد ناراضى درون تشكيلات بود كه همه را در بر گرفت. در اين نشستها كه به نشست طعمه و ديگ معروف بود و شيوه هاى وحشتناكى براى تحقير افراد و سركوب آنها بكار ميگرفتند، از جمله صدور حكم اعدام از طرف اوباش رجوى، كتك كارى، حرفهاى زشت و ناسزاهاى ركيك و در نهايت كسى كه به خواست رجوى گردن نمى نهاد، زندان ابو غريب و تحويل به ايران يا سربه نيست كردن در انتظار داشت. اين اعمال فشار و سركوب افراد تشكيلات از برجسته ترين لكه هاى ننگ تاريخى است كه بر پيشانى مسعود و مريم رجوى از شقاوت و بيرحمى خواهد ماند و هيچوقت فراموش نخواهد شد و با گذشت بيش از ربع قرن از آن جنايات رجوى، هنوز آثار روحى و روانى آن را در خودم احساس ميكنم. يكى از سوژه هايى كه خيلى در ذهنم برجسته است و شخصا مسعود و مريم براى خرد كردن شخصيت او سوژه عمومى كرده بودند، فرمانده فتح الله( مهدى فتح افتخارى) بود كه وقتى مسعود او را جلوى جمع به اصطلاح ارتش آزاديبخش، در سالن اجتماعات باقر زاده، پشت ميکروفن آورد، اولين حرفى كه به او زد گفت، اين طعمه ديوانه است و روزها سيب زمينى و نان خشك بر ميدارد و زير خاك قايم ميكند و تحليل ميكند كه آمريكا به عراق حمله خواهد كرد و از ترس جانش ديوانه شده است. سپس اوباش هميشه در صحنه يعنى مهدى ابريشم چى و محمد محدثين و جابرزاده، بلند شده و پشت ميکروفن حرفهاى رجوى را تصديق و چنان اين بنده خدا را زير تهمت و ناسزا گرفتند كه آدم از گفتن حرفها شرم ميكند. اين كار هم براى اين بود كه چراغ سبز به بقيه اوباش بدهد و سالن يك صدا ميگفتند “طعمه” و صداى اعدام و اعدام سالن رو از جا ميكٓند. اما فتح الله همچنان استوار بود و با قرار گرفتن پشت ميكروفن فهميد كه چگونه رجوى را شير فهم كند و صداى افراد سالن را بخواباند، با يك كلمه اينكه گفت، در اين لحظه انقلاب خواهر مريم پيروز شد. صداى سالن قطع شد و ادامه داد و باز چنان تحليلى از شرائط ارائه داد و حرفش كه آمريكا به عراق حمله خواهد كرد، در واقع رجوى را بور نمود. رجوى خوب معنى حرفهايش را ميفهميد و چون حرفهایش در دل جمع نشسته بود، رجوى چاره اى جز تمكين نداشت. اما رجوى كينه سختى نسبت به او داشت و او هم از راه و انتخابى كه داشت و در مخالفت تام و تمام با رجوى و انقلاب كذايى او بود، هيچوقت كوتاه نيامد و النهايه قربانى اين جانيان شد. الان كه ياد فتح الله افتادم و بحثهاى طعمه را مرور ميكردم و خاطرات وحشت گذشته را در ذهنم مى آمد، ياد حرفهاى رجوى و سرانش ميافتادم كه دنياى بورژوايى را ضد مبارزه و ذوب شدن در زندگى ميدانستند و به اين بهانه نشستهاى طويل المدتى براى زدودن گرد بورژوازى و زندگى طلبى براى تشكيلات ميگذاشتند و چه نفراتى كه قربانى رجوى شده و سر از أبوغريب در آورده و زير شكنجه هاى سران فرقه قرار گرفتند. بايد از اين خانم(مريم رجوى) پرسيد، آهاى عفريته جهل و جنايت، الان كه ديگر در عراق جايى نداريد و بيشتر افرادتان به خارج منتقل شده و بساط داعش هم دارد در عراق برچيده ميشود و فلوجه هم دارد بدست ارتش عراق ميافتد و مجبوريد سرافكنده عراق را ترك كنيد و به آلبانى بروید و به قول خودت در دل بورژوازى و در معرض زن و زندگى قرار دارید، چطور ميتوانيد از ريزش و بريدگى افراد جلوگيرى كنيد. تا كى ميخواهيد روى اين آتش خاكستر بپاشيد، بيائيد عاقلانه وارد شده و حق انتخاب بدهيد و راه ملاقات افراد با بستگان شان را باز بگذاريد تا رسواى بيشتر در جنايت در حق افراد خود نشويد. “پایان”
هدف رجوى از نشستهاى به اصطلاح حوض يا مؤسسان دوم عبدالکریم ابراهیمی، ایران فانوس، 28.06.2014 در تداوم انقلاب درونى مجاهدين و مراحل تكميل آن كه روز به روز فشارها بر اعضای تشكيلات بيشتر ميشد و محدوديتها شدت ميگرفت، رجوى براى اينكه ذهن افراد را آب بندى كند و هر نوع عاطفه، رابطه و احساس را به سوى خود سمت دهد و خود را بعنوان بت قابل پرستش و جانشين خدا بر روى زمين در اذهان جا بزند، فيلى به اسم انحلال ارتش و تشكيل مؤسسان دوم را هوا كرد و سر اين موضوع بايد تمام نفرات تشكيلات بدهكار ميبودند كه چه نكرده هایى داشته اند و رهبر بر آن داشته كه ارتش را منحل كند. زمينه سازى، چه بلحاظ فيزيكى و چه به لحاظ پيشبرد بحث، با مهارت و شيادى خاص انجام شده بود. اين سرى نشستها به لحاظ تداوم، طولانى ترين نشستهايى بود كه در مدت بيست و پنج سال حضورم در تشكيلات ديده بودم كه پشت بند آن عمليات جارى كه شعار اصلى نشست بود و محتواى تفتيش عقايد داشت و نيز نشستهاى خوفناك شكنجه روحى و روانى موسوم به “نشستهاى ديگ” از آن بيرون آمد. رجوى در اين نشستها علاوه بر بحث ضرورتهاى مبارزه و تكرار مكررات خسته كننده و مطول، وارد گود حوض به شيوه مرتاضها و هيپنوتيزم گراها شد به اين صورت كه بايد نفرات در زير پاى رجوى جمع شده، روى زمين نشسته و به عنوان حوض، تطهير كننده ايدئولوژيكى افراد اقرار به گناه و نكرده، كنند و از او عذر و بخشش بخواهند و او را بعنوان بت، پرستش كنند و تمام هستى و نيستى خود را تقديم درگاهش نمايند و چشم و گوش بسته، مطيع و فرمانبردارش شوند. اين، همان شيوه شستشوى مغزى است كه رجوى و امثال گروههایی چون داعش در لواى ايدئولوژى چنين انسانهايى را پرورش ميدهند كه الان به عينه ميبينيم كه بى ملاحظه با انتحار خود چگونه جان انسانهاى بيگناه را گرفته و اين عمل شنيع خود را در كشتار بى رحمانه و نسل كشى، مقدس ميشمارند. همانگونه كه رجوى خودسوزى و خودكشى انسانها را امرى مقدس ميپندارد. رجوى در شيادى و علم روانكاوى، مهارت خاصى داشت و خوب ميدانست كه چگونه مغز نفرات را شست و شو داده و آنچه كه خود ميخواهد، ببار بيارد و در اينكار هم موفق عمل ميكرد. شقى ترين و بى رحم ترين نفرى كه در عمرم ديدم، شخص رجوى است. جنايات الان داعش هم به گرد پاى اعمالى كه رجوى در حق نفرات تشكيلاتش انجام داده است، نميرسد. اگر رجوى دست باز داشت، جناياتش بسا هولناكتر از تند روهاى اسلامى و وهابيون امروزي است كه چه جناياتى مرتكب نميشوند. نمونه اين جنايات را از رجوى در جنگ خليج در عراق و رويارويى با كردها و شيعيان ديده بوديم با وجود نيروى كم ولى رجوى در بى رحمى و قصاوت خط خود را تا ميتوانست پيش برد و چه جناياتى كه انجام نداد. بعداً با چنين زمينه سازيهايى و شستشوى مغزى نفرات به اسم بندهاى انقلاب و در اختيار گرفتن جسم و روح نفرات، همين اعمال شنيع را در نظر داشت كه در ايران پياده كند و ايران را جولانگاه ديوان و ددان قرار دهد، ولى خوشبختانه موفق نشد. فتنه گرى مذهبى كه رجوى راه انداخت و خزيدن به دامان آمپرياليسم نیز در همين راستا و برای انجام اعمالی که امروزه گروه تروریستی داعش انجام می دهد، بوده است. “پایان” |
داعش، تبلور نيات و جنايات رجوى عبدالکریم ابراهیمی، ایران فانوس، 19.06.2014 موضع گيرى سازمان مجاهدين و حمايت از جنايات گروه تروریستی داعش، و انقلابى و مردمى خواندن آن ، در كشتار بى رحمانه مردم مظلوم عراق و توجيه آن به اسم قيام مردمى و عشائرى، اوج استيصال و درماندگى رجوى در صحنه داخلى و بين المللى را به نمايش ميگذارد. رجوى كه از آب گل الود خوب ماهى ميگرفت، اينبار به واضح ترين صورت، ماهيت پليد خود را به نمايش گذاشت و غافل از اينكه كشتار فجيع انسانها از هر طرفى باشد، ضد انسانى و ضد حقوق بشرى است ومحكوم و مطرود است. به قول معروف، ديگر آب از سرش گذشته، چه يك وجب و چه صد وجب. ميخواهد به اربابان مرتجع عرب خود و آمريكا كه مؤسس چنين جنايتكارانى است، بگويد سمعاً و طاعتاً، شايد ادامه حمايت آنها از خانمش كه در فرنگ جلوس ميفرمايند، فراهم نمايد. از به كشته دادن افراد در ليبرتى كه تا حال اينقدر از خروج آنان ممانعت به عمل مى آورد و چوب لاى چرخ كميساريای عالی پناهندگان براى انتقال نفرات ميگذارد، يك هدف بيشتر ندارد و خوب ميداند كه اگر پاى نفرات به خارج برسد، ديگر نه از تاك نشانى خواهد ماند و نه از تاك نشان. پس نيت شومش در نابودى افراد و بهانه پيدا كردن براى اين جنايت است. همانند به كشته دادن اعضاء سازمان در عمليات فروغ كه نه نورى داشت و نه بيش از دو روز دوام آورد. بلكه رجوى از شر بزرگى كه بر گردن داشت، با نيرويى طلبكار و به قول خودش مارى در آستين، خلاص شد تا بتواند در زير سايه اربابش صدام و صد البته مطيع تر از گذشته، نيروى جديد را طراز خواسته و هدف پليدش، كند و ادامه حياتى براى خود رقم زند. الان كه صحنه هايى از جنايات گروه تروریستی داعش را در عراق ميبينم، دقيقاً شقاوت و بى رحمى دستگاه رجوى در ذهنم متبلور ميشود كه عملكردى اينگونه داشت و شقاوتش در حق مردم عراق، بخصوص كردها را ديده بودم و همچنين، ظلم و ستمی که به ناراضيان و منتقدین تشکیلاتش روا داشته است. “پایان” همچنین |
كشتن، سر به نيست كردن و شکنجه مخالفين به بهانه چك امنيتى
عبدالکریم ابراهیمی، ایران فانوس، 11.06.2014 بعد از انتخاب مريم قجر به عنوان رئيس جمهور خودخوانده سازمان و باصطلاح شوراى ملى مقاومت و اعزام او به فرانسه، بعلت مخالفتهاى پنهانى افراد از فشارهاى روحى و روانى درون تشكيلات ناشى از انقلاب درونى( انقلاب باصطلاح ايدئولوژيك)، رجوى براى فريب افراد طرحى به اسم راه اندازى عمليات داخله و تشكيل واحدهاى عملياتى به راه انداخت كه چون سرّى بود، هر كسی كه از يكان جدا ميكردند، نبايد كنجكاوى كسى را برمى انگيخت. به همين دليل، حقه خوبى براى خام كردن افراد در تشكيلات بوجود آورد. در واقع به اين شيوه ميخواست مخالفين خود را از تشكيلات جدا كرده، به زندان و زير شكنجه ببرد و كسى هم به اين عمل جنايتكارانه اش پى نبرد. سپس سازماندهى مراكز و يكانها را به شكلى تغيير داد و تنظیم کرد كه خَلَعِ افرادى كه ميخواست از تشكيلات جدا كرده و به زير شكنجه ببرد و سر به نيست كند، براى ديگران سؤال بر انگيز نباشد. در اين پروسه رجوى بيش از 500 نفر از تشكيلات را كه از داخل يا كشورهاى ديگر فريب سازمان را خورده و به آن پيوسته بودند، به زندان برده و تحت شكنجه هاى طاقت فرسايى قرار داد. عده اى در زندان زير شكنجه جان باختند و يا بعداً سر به نيست شدند. الان كه به آن روزها فكر ميكنم، به لحاظ روحى احساس ميكنم تعادلم را از دست ميدهم و اين ناشى از مشاهدات صحنه هايى بود كه با گوشت و پوستم لمس كرده و ديده ام و حال بعد از گذشت نزديك به بيست سال آثار منفى روحى و روانى آنها را روى خودم حس ميكنم و از آن رنج ميبرم. خودم يكى از نفراتى هستم كه زندانی شدم و شاهد وحشيانه ترين شكنجه ها در حق افراد زندانى توسط شكنجه گران دست پرورده رجوى بودم كه ذيلاً به اختصار پروسه اى كه در زندان رجوى از سر گذراندم را، شرح ميدهم. در سال ٧٣ در محور ٧ مركز ١٠ بودم. فرمانده مركز معصومه ملك محمدى و فرمانده محور، فريده ونائى بودند. شب در برج نگهبانى f1ضلع شرقی قرارگاه اشرف نگهبان بودم. ساعت ٢٢٣٠بود. شاهرخ توكلى از محور آمد دنبالم و يك نفر جايگزين با خود آورده بود. مرا صدا زد. از برج نگهبانى پائين رفتم. بعد از سلام گفت، پستت را تحويل بده بيا بريم كار خيرى باهات دارند. من هم فكر ميكردم حول و حوش تيمهاى داخله باشد. سوار شدم و با او رفتم. مرا برد مجموعه F در قسمت اسكان كه قبلاً خانواده وجود داشت. خانواده ها آنجا بودند و بعد از جدائيهاى اجبارى براى كارهاى ديگر از جمله زندان، انبار كالا، پذيرش، آموزش تيمهاى ترور و ….. مورد استفاده قرار مى گرفت. از خودرو كه پياده شدم، شاهرخ( افسر عمليات محور ٧ ) مرا برد داخل يك اتاق كه كسى نبود جز يك ميز و يك صندلى با چند تا ورق A4و يك خودكار كه روى ميز قرار داشت، من نشستم و منتظر ماندم. تقريباً يك ساعت من انتظار كشيدم، درب اتاق باز شد و به من گفته شد برویم اتاق روبه رويى. وقتى وارد اتاق شدم، حسن محصل پشت يك ميز نشسته بود. سلام دادم، جواب نداد و با لحن تندى و با ركيك ترين ناسزا اشاره كرد به صندلى كه بنشينم. سپس با حالت لمپنى و چاله ميدونى به من گفت، تو مزدور رژيم هستى و آمدى اطلاعات جمع كنى و از سپاه پاسداران مأموريت دارى كه در ارتش خرابكارى كنى، من شوكه شده بودم و چنين تهمتى اصلاً برايم قابل تصور نبود كه يك برگه جلويم گذاشت و گفت اينرا امضاء كن كه نفوذى هستى و به اين جرم بازداشت ميشوى. من خودارى كرده و از امضاء سر باز زدم كه يك دفعه دو نفر ديگر ريختند رو سرم و با زور دستهایم را از پشت بستند و بلا فاصله چشم بند رو چشمهام زدند( دو نفرى كه اين كار را انجام دادند يكى حسن عزتى با اسم مستعار نريمان و ديگرى بهرام جنت صادقى با اسم مستعار مختار بودند ) و سپس با كتك كارى و مشت و لگد، مرا به بيرون مي بردند كه فرياد كشيدم و كمك خواستم كه اگر كسى آن اطراف هست صدايم را بشنود. دم درب ماشين بودم كه يكى با دست، بينى و دهانم را بست و نميتوانستم نفس بكشم تا جائى كه ياد دارم، مقاومت ميكردم كه توی خودرو نروم. در همان لحظات، چنان سرم را به لبه درب ماشين ميزدند كه از فشار نفس نكشيدن چيزى نفهميدم. وقتى هوشيار شدم، ديدم روی صندلى خوابانده شده ام و جفت رانهاى پاى يك نفر روى شانه و گردنم است و چشم بندم خيس بود. فكر كردم آب رو سرم ريخته اند كه به هوش بيایم. ولى وقتى كه از ماشين پياده ام كردند و چشم بند از روى چشمم برداشتند، ديدم دستمال خون آلود است، تو يك سالن كوچكى بودم و عادل، دستم را باز كرد و گفت، لباسها را از تن در بیاور و يك دست لباس زندان بمن داد و پوشيدم. بعد از آن مرا برد و قفل درب اتاقى را باز كرد و مرا به داخل آن هول داد. وقتى ديدم باورم نميشد. در يك اتاق تقريباً چهار در پنج متر، نزديك به ٤٥ نفر چپانده بودند و همه هم گرفته و ناراحت كه در لحظه احساس ضعف كرده و تعادلم را از دست دادم. نفرات كمك كردند كه سر و صورتم را شستم و مقدارى حالم بهتر شد. تقريباً اكثر نفرات را ميشناختم. همه در حالتى بهت زده و زير فشار روحى شديدى قرار داشتند. جا براى استراحت نبود. طورى كه هنگام استراحت پاها رو شكم همديگر بود. شب اول تا صبح نخوابيدم. روز بعد عصر بود كه درب باز شد. يك نفر را پرت كردند داخل كه به زور بدنش را تكان ميداد. سر و صورتش چنان زخمى و متورم بود كه شناختش را مشكل ميكرد. پاهاش از زانو به پائين خونريزى داشت و چند برابر سايز پایش متورم شده بود. بچه ها برایش جا باز كردند و پاهایش را بالاتر نگه مي داشتند كه زياد درد نكشد و متورم تر نشوند. كلاً لحظاتمان با دلهره و ترس و فشار روحى وحشتناكى سپرى ميشد، مدت دو هفته توی همان محل بودم كه شاهد بودم سه نفر ديگر به همين شيوه شكنجه شده و با وضعيتى اسفبار روز و شب سر ميگذراندند، يكى از آنها كه بيش از ديگران شكنجه شده بود و چند روز اول نمي توانست تكان بخورد، بعد از اينكه توانست خودش برود حمام، خودكشى ناموفقى داشت، طورى كه لگن را پر آب كرده بود و پاهایش توى آن گذاشته و سيم برق فن حمام را پاره کرده و با دست گرفت و نفرى كه دم درب حمام بود، صدايش را شنید و به زور درب حمام را باز کردند دیدند یک نفر بيهوش شده است. او را از داخل حمام بيرون آوردیم. با صداى سر و صدا، عادل آمد درب را باز كرد نگاهى انداخت و رفت و هيچ توجهى نكرد. بعد از ده دقيقه در باز شد و نريمان و مختار با ناسزا آمدند داخل و با آن وضعيت بيهوشى شروع كردند به لگد زدن و دو تا پایش را گرفتند و كشان كشان از اتاق بيرون بردند. يك روز عصر مرا بردند ترسيدم كه شكنجه ام مي كنند. بعد از اينكه از اتاق بيرون آوردند چشم بند زدند و مرا بردند سوار خودرو كردند. بر ترسم افزوده شد. ولى بعد از چندى كه از خورو پياده ام كردند، تقريباً بيست مترى پياده بردند و درب اتاقى را باز كردند و مرا داخل اتاقی دیگر انداختند و چشم بند را برداشته و درب را از پشت بستند. روز بعد، نفرات زيادى را پيش من آوردند. خلاصه در مدت سه ماهى كه زندانى بودم، روزانه چنين صحنه هايى وجود داشت. يكى از دوستان كه زياد شكنجه شده بود و روى صندلى ثابتى كه روى كف زمين تثبيت و براى بستن افراد روى آن و شكنجه كردنشان بيهوش ميشه تعريف ميكرد كه منو شكنجه كردند، در حالت هوشيارى_بيهوشى بودم كه شكنجه را متوقف كردند. صداى يك خانم را شنيدم كه مي گفت، قربانعلى ترابى زير درب سلولش مرده كه گفته بودند همين امشب بايد ببريدش بيرون. اسامى افراد شكنجه گرى كه در آن پروسه ديده ام به شرح زیر است، ١) محمد سادات دربندى با اسم مستعار كاك عادل ٢) حسن عزتى با اسم مستعار نريمان شكنجه گر و جلاد ٣) بهمن جنت صادقى با اسم مستعار مختار شكنجه گر و جلاد ٤) حسن محصل ٥) مجيد عالميان ٦) پرويز موسوى سيگارى نيا با اسم مستعار فاضل ٧) محمد باقر شعبانى با نام مستعار باقر ٨) كاك حسام ٩) محسن امينى ١٠) حكمت ١١) اسدلله مثنى اسامى نفراتى كه در زندان ديده بودم ولى بعداً معلوم نيست چى شدند و سرنوشت نامعلومى دارند عبارتند از، ١) قربانعلى ترابى ٢) پرويز احمدى ٣) جليل بزرگمهر ٤) على خوشحال ٥) على اشرفى و کسانی که هم اکنون یادم نیست! “پایان” |
اوج شقاوت و پلشتى رجوى
عبدالکریم ابراهیمی، ایران فانوس، 02.06.2014 همچنین
حقوق بشر در قاموس رهبران مجاهدين خلق عبدالکریم ابراهیمی، ایران فانوس، 25.05.2014 “پایان” همچنین
اطلاعیه جدایی ایران فانوس، 25.04.2014 با خبر شدیم، آقای عبدالکریم ابراهیمی از اعضای قدیمی فرقه مجاهدین که بیش از 24 سال در اسارت پوچ و عبث و توام با رنج و ریاضت فرقه بوده اند، سرانجام پس از رهایی تن از دام و قیود فرقه، خود را به جای امنی رسانده و اعلام رسمی جدایی نموده اند. از آنجایی که در فرقه مجاهدین به ویژه در عراق، هرگونه زندگی و رزم برای تغییر و دگرگونی و النهایه جدایی و آزادی، جزو گناهان نابخشودنی است، ایران فانوس، ضمن تبریک به همرزم عزیز، جدایی ایشان را ارج گذاشته و آرزومندیم که ایشان بنا به موقعیت جدید و تجارب تلخ و جانگدازی که طی دو دهه گذشته پشت سر نهاده اند، جهت نجات عمیق تر خود و سایر اسیران باقیمانده در لیبرتی، اقدام عاجل در راستای شرح خاطرات و سایر تجارب خود نمایند تا ضمن تنویر افکار عمومی در جامعه ایرانی بستر هر گونه فرقه و فرقه گرایی سوزانده شود و راه ورود فرقه ها به قدرت سیاسی بسته شود. ایران فانوس، ضمن تبریک و تهنیت به آقای عبدالکریم ابراهیمی و خانواده اش، همچنین از مردم و اپوزسیون ایرانی خواستار حمایتهای معنوی از آقای ابراهیمی در ارتباط با افشاگری و روشنگری علیه مظالم فرقه رجوی می باشد. انجمن سیاسی ـ فرهنگی ایران فانوس
در ادامه اعلام جدایی عبدالکریم ابراهیمی از فرقه مجاهدین |