ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
قسمت سوم (آخر): شهریور ماه سالگرد تاسیس مجاهدین، ایرانی و دشمنان هبوط دومش
داود باقروند ارشد
مسعودرجوی: زنان مغزشان مانند کاغذ سفید و خالی است.
با تلقی مسعودرجوی از زنان بعموان انسانهایی با مغزهایی تهی و غیرنقاد در تشکل استبدادیش پیشتازان بشریت میشوند یا مجریان استبداد او؟
مطلبی به مناسبت تاسیس تشکلی بنام مجاهدین خلق بویژه تحت رهبری فرد خودشیفته و بیمار قدرت پرستی همچون مسعود رجوی، که رکن اصلی و اساسی تفکرش حتی در میان به اصطلاح “اعضایش” در تشکیلاتش تخطئه و تعطیلی “مطلق” خرد ورزی، اندیشه، تفکر است و از همین زاویه آشکارا زنان را که “انسانهای با ذهن پوک و تهی” مینامید را در تشکیلات به قدرت نشاند. که ظهور ارتجاع قرون وسطایی در قالب خطرناک چپ در ایران بود تا شاید بتواند هرچند اندکی بیشتر به زندگی ننگین قرون وسطی ای پایان یافته خود با تسلط بر مردم ستم کشیده ایران ادامه دهد.
در جهان مدرن کنونی که حتی انسان با هبوط سومش روبروست (در آینده بیشتر در این این مورد سخن خواهیم گفت) رجوی به دشمنی قدارو سازش ناپذیرِ هبوط دوم انسان ایرانی یعنی “بکارگیری علم و فن و خرد و اندیشه و حقوق بشر و دمکراسی و…” برخاسته است. و هرگونه تفکر، اندیشه، خرد ورزی، و… را ضد انقلابی، خیانت به رهبری عقیدتی و اسلام داعشی خود خوانده و بشدت سرکوب و مجازات میکند. از همین رو هر نقد کننده ای باید اگر در دسترس نیست حداقل ترور سیاسی شود.
لینک به دو قسمت پیشین :
قسمت اول: شهریور ماه سالگرد تاسیس مجاهدین، ایرانی و دشمنان هبوط دومش
قسمت دوم: شهریور ماه سالگرد تاسیس مجاهدین، ایرانی و دشمنان هبوط دومش
قسمت سوم
قسمت آخر : شهریور ماه سالگرد تاسیس مجاهدین، ایرانی و دشمنان هبوط دومش
محاسن و معایب ایرانیان
سوال اینجاست آیا در ایران کشت و کشتار نبوده؟ جواب این است که خیر، بوده زیاد هم بوده است. جریان تاریخ و زندگی اجتماعی ایران طوری بوده که افراط را در میان مردم تقویت کرده. ایران بازیچه کنش و واکنش بوده است. یک دوران نرمی یک دوره خشونت را بدنبال می آورد. روح ایرانی براثر تراکم مشکلات فریاد شده بوده است. برای آنکه با اوضاع و احوال بتواند خود را تطبیق دهد و بر پشته موج حوادث سوار شود. موج سواری بالا و پائین دارد. و مجموعه اینها زبان را از اعتدال خارج میکند و افراط را می پرورد. موضوع از این جهت نیز زمینه مساعد یافته تا اندیشه ایرانی به اشراق نزدیکتر شود تا به منطق. اندیشه اشراقی[1]این فلسفه از همان آغاز پیدایش، در برابر فلسفه ارسطویی مشاء عرض اندام کرد. فلسفهای که پیشینهای استوار و بیبدیل در سنت فلسفی مسلمانان داشت و فیلسوفان برجستهای همچون ابن سینا از حامیان و مروجان آن بودند. روشن است که طرح نو درانداختن در برابر فلسفه نیرومند مشاء ـ با آن همه نفوذ و رسوخ در عقل و ذهن پژوهندگان فلسفه آن زمان، و نیز عظمت ارسطو و بوعلی نزد ایشان ـ کاری سخت و شگفت مینمود، لیکن چنین کار دشواری به دست توانای شیخ اشراق صورت گرفت. وی به رغم عمر کوتاهش، در بیشتر مباحث عقلی همچون الهیات (مابعد الطبیعه نوری) و طبیعیات و حتی منطق و بلکه در روش فلسفی، در برابر فلسفه مشاء آراء نویی عرضه کرد که از نبوغ و عظمت روحی و فکری این فیلسوف بزرگ خبر میدهد بسهولت دچار هیجان میشود و از قطبی به قطب دیگر می رود.[2]کتاب ایران و تنهایی اش، محمد علی اسلامی ندوشن، شرکت سهامی انتشار از این رو با یکسری تناقض در میان مردم روبرو بوده ایم. نرمی در کنار درشتی، بی اعتقادی در کنار ایمان، خرافه در کنار روشن بینی، تعصب در کنار تفاهل، تجدد در کنار واپسگرایی، گریه در کنار خنده، یآس در کنار امید، تضرع در کنار پرخاش. یک بانوی انگلیسی که در تاریخ اجتماعی ایران تحقیق کرده میگوید: “مردم ایران نیز مانند دورنمای سرزمینی کشور ایران سراسر ترکیبی از تضاد بوده اند. همه مردمی جوانمرد و بلند همت و سلحشور بوده اند ولی هنگامیکه در خشم فرو می رفته اند، درنده خویی آنها نظیر نداشته است.”
پناه بردن ایرانیان به عرفان
ایرانی در طول تاریخش با مسائلی روبرو بوده که می دیدیده یک راه او را به مقصد نمی رساند. بلکه باید راههای چندگانه را انتخاب کند. راههای پر پیچ و خم. جهت گیری قاطع برای او نا ممکن بوده است. یعنی تکلیف ها با او روشن نبوده، از این رو آنهمه اظهار نظرهای متضاد در موردش صورت گرفته است.
اینکه ایرانی عرفان را بعنوان بزرگترین مکتب فکری خود انتخاب کرد برای این بود که بتواند پنجره تنفس داشته باشد. دل برگرفتن از چاره جویی زمینی و دل خوش کردن به آسمان، طمع بریدن از نظم برون و به تحلیل درونی روی بردن. خود را رها کردن و عقل را بی اعتبار شمردن، همه از مصائب تاریخی بر ایرانی عارض شده است.
حتی عرفان نیز نزد او خالص نبوده، در حافظ با اندیشه خیام در رندی می آمیخت، در سعدی با مصلحت بینی، در مولوی و عطار با رعشه های خرافی، در ابن سینا با علم، در نزد تاجر با آرزوی سود در نزد عامه با حسابگری. عرفان که در هیچ زبان به اندازه زبان فارسی پرورده نشده است و در مرحله اصیل و لطیف آن، از آن انسانی تر اندیشه نمیتوان یافت، منشاء آن همان تساهل روح و پهناور جویی و روشنایی و رهایی ایرانی است.
نوعی دیگر و تبلوری دیگراز آزادمنشی است که ایرانیان زمان کورش پانصد قبل از میلاد از خود بارز کرده اند. آن زمان در قلمرو سیاست بود این در قلمرو معنا. آن حکومت جهانی را آرزو میکرد این تفکر فراگیر جهانی را. ایرانی از طریق اندیشه شاعرانه و طراوت فکری خود توانست در سایر کشورهای دیگر نفوذ کند. زبان فارسی به کشورهای دوردست رفت و در کنار عربی که زبان دین بود زبان حال و ذوق شد. زبان عشق و زیبایی پرستی.
اگر سعدی میگفت؛ “مرا معلم عشق تو شاعری آموخت” این زبانِ حالِ زبانِ فارسی و فکر ایرانی نیز بود که ملت های دیگر را نیز شاعر پیشه کرد. آیا زبان دیگری را میشناسیم که آنهمه غیر ایرانی، هندی، کشمیری، ترک، بوسنیایی، آلبانیایی و… به آن نوشته یا شعر گفته باشند؟ تنها شعر نبود. نفوذ ایران در زمینه های دیگر هم مانند فکر و فلسفه و هنربود. چارلز دیکنز میگوید:
“سهم نبوغ ایران در تمدن اسلامی از لحاظ کیفیت چنان عمیق و همه گیر و دقیق و غیرقابل وصف و در تمام رشته های تفکر و تعمق، سریع و تمدن زا بود که بجز در مواردیکه همه این تاثیرات در یک شخص مانند امام محمد غزالی[3]ابی حامد محمد بن محمد الغزالی الشافعی، ملقب به حجتالاسلام زین الدین الطوسی و امام محمد غزالی (۴۵۰ — ۵۰۵ ه.ق) همهچیزدان، فیلسوف، متکلم و فقیه ایرانی[۱] و یکی از بزرگترین مردان تصوف سدهٔ پنجم هجری است. او در غرب بیشتر با نامهای Al-Ghazali و Algazel شناخته میشود. متمرکز میشود عملا غیرممکن است بتوان این تاثیر عمیق را تجزیه و تحلیل کرد.”
و اینگونه به بهای رنجهای بسیار ادامه حیات ملی ایران تامین شد. فرهنگی برای کشور ایجاد گردید که رنوگروسه[4]رنه گروسه (به فرانسوی: René Grousset) (زاده ۵ سپتامبر ۱۸۸۵ – درگذشته ۱۲ سپتامبر ۱۹۵۲) تاریخنگار فرانسوی، متصدی هر دو موزه گیمه و سرنوسچی در پاریس و از اعضای فرهنگستان فرانسه بود. وی دو اثر مهم شامل تاریخچه جنگهای صلیبی (۱۹۳۴–۱۹۳۶) و امپراتوری استپها، تاریخ آسیای مرکزی (۱۹۳۹)، که هر دو جزو منابع معتبر به حساب میآیند در مورد تمدنهای آسیایی و شرقی نوشت. همچنین آثاری از وی تحت عنوانهای امپراتوری صحرانوردان و چهره آسیا به فارسی انتشار یافتهاند. ایران شناس مشهور فرانسوی در باره اش نوشت:
“فرهنگ ایران جاودانه است و هرگز نمی میرد.”
ادبی ایجاد گردید که آرتورجان آربری آنرا یکی از بزرگترین ادبیات بشری نامید. چهار شاعر بزرگ بدنیا معرفی کرد که نظیر برای آنها نمیتوان یافت. ایرانی دیگر چه میتوانست بکند؟
جام می و خون دل هریک به کسی دادند در دایره قسمت اوضاع چونین باشد
ایرانی بسیار چیزها را از دست داد و اینها را گرفت. چگونه زبان فارسی دارای چهارگوینده برین شد؟ این نشانه آن است که مردم ایران در دورانی از تاریخ خود بیش از هر چیز احتیاج به گفتن داشتند. نیاز به سخنگو و حرفهای بسیار برای گفتن بود و نشانه آنکه ایرانی گم شده ای داشته است. بقول رابیندرانات تاگور:
“آنرا می جویم که نمی توانم یافت آنرا می یابم که نمی جویم”
ادب فارسی بزرگترین ابرازگر استعداد، نبوغ و نیروی ایران شد. هرآنچه میتوانست به ذهن انسان برسد در آن جای گرفته است. منتها به زبان اشراقی و ذوقی. هیچ نکته ای در زمینه اجتماع، روانشناسی، آفرینش و مفهوم هستی نیست که در ادب فارسی بدان پرداخته نشده باشد. البته زبان زبانِ علم نیست. از روی آن نمیشود فرمول فیزیکی استخراج کرد و سفینه فضایی ساخت ولی میشود به ژرفای زندگی دست یافت. در هیچ زبانی تا این حد آسمان و زمین بهم پیوند نخورده اند. و آرزوی بشری برای پرواز رهایی دامنه پیدا نکرده است. حسین منصور حلاج، ابوبکر شبلی، بایزید بسطامی، ابولحسن خَرَقانی، ابوسعید ابولخیر، فریدالدین عطار، شهاب الدین سهروردی، عین القضات همدانی، احمد جامی، روزبهان بقی، آیا اینان با احساسترین انسانی ترین مردم جهان بودند یا دیوانگان؟ به سخنانشان نگاه کنید.
چرا عطار حقایق گلوگیر را در دهان دیوانگان گذارده؟ چرا اینقدر نقض زندگی و وارونگی زندگی تبلیغ شده است؟ با این وجود همین سخنان است که با عمق تاریخ ایران پیوند میخورد. چرا عقل آنقدر مورد نقدقرار گرفته است؟ چرا روشن بینان ایران شوریده سران بوده اند؟ چرا بهترین ها خود را به کسوت مجانین در می آورده اند؟
مگر دیوانه خواهم شد در این سو دا که شب تا روز سخن با ماه میگویم پری درخواب میبینم. (حافظ)
همه اینها نشانه آن است که ایرانی روح نا آرام داشته، نگرانی از فردا و بی اطمینانی از آینده همواره با او همراه بوده است.
ستمگری پادشاهان
گفته اند که شاهان ایران ستمگر بوده اند. اجازه آزادی به مردم نمی داده اند. فئودال و بهره کش وجود داشته است. همه اینها درست ولی آئین و رسم قدیم همین بوده است. و در همه دنیا و در آن زمان به همین سیاق بوده است و استثناء وجود نداشته.
تقیه و دورویی
ایرانی دستخوش تقیه و دو رویی است. دو رویی از طرف مردم نتیجه نا امنی است. اما ریا و تزویر از جانب حاکم متشرع نشانه سوء استفاده از جهل عامه و این جوی است که ایران هرچه جلوتر آمده بیشتر درآن غوطه ور شده است. چون آزادی نبود، مردم مجبور بودند خلاف آنچه در دل داشتند بزبان آورند.
زور پذیری
گفته اند ایرانی بیش از حد زورپذیر است. در برابر هرقدرتی سر خم میکند و هرفشاری را پذیرا میشود. درست است. ایرانی حکم کسی را داشته که یک قدح چینی گرانبها زیر بغلش بوده و همه سرمایه اش همان بوده، می ترسیده اگر بیفتد این قدح بشکند، به هرقیمت خواسته از آن حفاظت کند. و از این رو دست به عصا راه میرفته، با خود نگفته یا زنگی زنگ یا رومی روم، نگفته مرگ یکبار، شیون یکبار، آن قدح عبارت بوده است از موجودیت ایرانی که می خواسته حفظ کند. و خود را به هر آب و اتشی زده و به هر رنگی که لازم بوده در آمده. رنگ درویش و قلندر، عابد و مومن، یاغی، گردنه بند، نوکر اجنبی، دلقک، لوطی و جوانمرد، جان برکف و ابن اولوقت و از همین روست که در تاریخ ایران بهترین انسانها و بدترین دیده شده اند. بزرگترین مغزها در آن پرورده شده اند و برای پرورش جهال و دجال نیز بالاترین استعداد ها را نشان داده است. طوریکه امروزه در عصر آگاهی و استیلای عقل و خرد، مسعود و مریم رجوی یکباره بفکر خداشدن می افتند. پس مانده غذایشان را تبرک میکنند، آب منی مسعود رجوی تبدیل به آب حیات و رهایبخش زنان از همه بندهای اعصار و قرون میگردد. هزاران ایران در خارج کشور که هنوز در بهشت اولیه بدام فرقه ای او گرفتارند، بخاطر معجزاتش (سرنگونی رژیم حاکم بر ایران) که هرساله دهها بار تکرار میشود، سر بر قدومش میگذارند و جنسهای لطیف آنها شبها، رقص رهایی را با برکند لباس شرک و بندگی از تن برایش میکنند. همه نشان میدهد که ایرانیان هنوز که هنوز است چه ظرفیتهایی از خود، مثبت و یا منفی نشان میدهند.
باز از همین روست که میبینیم که گاهی ایرانی گفته است “ف” ولی اساس منظورش فرحزاد نبوده است. و دیگران به اشتباه افتاده اند و به غلط آنرا تفسیر کرده اند. او همواره چیزی در کنه خود پنهان داشته و به روی خود نمی آورده و دیگران هم که می شنیدند و متوجه میشدند هم به روی خود نمی آوردند. و جز با ایماء و اشاره و چشم و ابرو از آن حرف نزده شده است. اینهمه اشاره و راز و اسرار که آنهمه در ادب فارسی سخن بمیان آمده منظور همین است.
ایرانی بر مرز نفی و قبول نشسته بوده است. نه میتوانسته جانب نفی را به تنهایی بگیرد و نه جانب قبول را. بنابراین همواره نمی توان این اطمینان را داشت که “نه” و “آری” او همان معنا را میدهند که در قالب کلمه دیده میشوند. که نشان میدهد ایرانی چه راه نا هموار و پر خطری را طی می کرده. تمام انرژی این مردم طی تاریخ به این شکل مصرف شده که هم خود باشد و هم آنچه بدان واداشته میشده که باشد.
دینامیزم فرهنگی او نیز از همین خصوصیت سرچشمه می گیرد. از فرهنگ ایرانی و ادب فارسی یک مجموعه امید و ناامیدی بیرون آمده است. وقتی حافظ میگوید:
“کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور”
“رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند”
در درون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست”
مهر بر لب زده خود می خورم و خاموشم
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
گفت آن یار که از او شدست سردار بلند جرمش آن بود که اسرار هویدا میکرد
و نظایر اینها تناوب امید و نا امیدی و خطر افشای اسرار و حول زمانه خون ریز را بیان میکند.
افراط و تفریط؛
که ممیزه دیگر ایرانی است و او را از اعتدال که لازمه اعتدال که لازمه زندگی آرام و بارور میباشد دور گرده است. این حالت یا او را در رکود نگهداشته یا در جهش های تکاندهنده. هر دورانِ رکود، تکان بدنبال خود می آورد و هر تکان باز روی به رکود می برد. افراط و تفریط چه در افراد و چه در ملتها موجب گشته است که احساس ها و انفعالها در خارج از حوضه خود حرکت کنند و خب و بغض، دو شریک همیشه حاضر در صحنه قضاوت ها باشند.
آنکه دچار افراط و تفریط است یا ستمکش میشود و یا ستمگر یا سر در گریبان فرو میبرد ویا رگهای گردن را کلفت میکند و تا به اعتال نیامده این تناوب زور گفت و زور شنیدن از او دور نمی گردد.
فردگرایی؛
گفته میشود ایرانی تک روست، در تنهایی فردی قادر و تواناست. ولی در جمع کمیتش لنگ میشود. از این رو در کار دسته جمعی قالبا نا موفق مانده است. تا چندی پیش زندگی روستایی ایجاب کار دسته جمعی نداشته، اما اکنون که اذدهام و شهرهای بزرگ، جامعه صنعتی و سازمان گروهی ایجاد شده با ادامه روش گذشته چرخ زندگی او به گل می نیشیند. ایرانی جزء جزء استعداهایش خوب است و شاید میانگینش از همه بالاتر باشد. از هوش، تخیل و ظرافت و قریحه طنز و غیره برخوردادر است. ولی توانایی ترکیب در او ضعیف است. که علت آن بدلیل پراکندگی اندیشه اوست که از زنگی اجتماعی او سرچشمه میگیرد. از این رو استنباطهای او در اجزاء امور نادرست نیست لیکن نتیجه گیری کلی او قالبا لنگان اند. علتهای دیگرش این است که قضاوت ها اغلب از روی مصالح آنی و شخصی شکل میگیرد و این نیز ناشی از همان وضع زندگی اجتماعی بی ضابطه است. که کسی را وادار می سازد هم همه حواسش معطوف به موقع شخص خودش باشد. در واقع کار کارگاه مغزیش بر گرد زره دفاعی بکار می افتد که او برای حراست از خود بتن کرده است.
خرافه پرستی
بیش از همه خرافه پرستی بر دست وپای مردم می پیچید. زیرا هرچه واقعیات اجتماعی کمتر جوابگوی توقع مردم میشود و نیازهای جسمی و روانی نا برآورده می ماند راه بر خرافه ها بیشتر باز میشود. با آمدن صفویه جریان تازه ای در زندگی ایرانی آغاز میشود. استقلال سیاسی و یک پارچگی بدست آمده است لیکن تکاپوی فکری از او دور گردیده بود.
خود شعر دوران صفوی که معروف به سبک هندی است این حالت را تا اندازه ای به نمایش میگذارد. شاعر در این زمان دستخوش گنگی، گره و ابهام است. صراحت ذهنی خود را از دست داده است. از این زمان عیبهای گذشته یعنی نا ایمنی، تزلزل روانی، ظاهر بینی، اصالت فرع را جانشین اصالت اصل کردن برجای می ماند و برهمه اینها عیب های تازه دیگر که رکود ذهنی و گذشته گرایی است به آن افزوده میشود.
تکاپوی فکری هنگام برخورد ایران با تمدن غرب از حدود سالهای 1248 شمسی یعنی حدود36 سال قبل از مشروطه با پیشتازی امثال یوسف خان مستشار الدوله[5]میرزا یوسف خان مستشارالدوله (۱۲۳۹–۱۳۱۳ ق/۱۲۰۲–۱۲۷۴ ش/۱۸۲۳–۱۸۹۵م ) دیپلمات و از پیشروان آزادیخواهای دوره ناصرالدین شاه و از همفکران میرزا حسین خان سپهسالار و میرزا ملکم خان بود. در دوره اقامت در تفلیس، با میرزا فتحعلی آخوندزاده نویسنده مکتوبات کمالالدوله مناسبات دوستانهای یافت. رساله «یک کلمه»را در ماههای پایانی خدمت در پاریس به اتمام رساند و دستنویس آن را در راه بازگشت به ایران (۱۲۴۹ ش) در تفلیس به آخوندزاده نشان داد و در سال ۱۲۵۳ ش (۱۸۷۴ م) در ایران چاپ رساند. ماشاءالله آجودانی در«مشروطه ایرانی» مینویسد: «هنگامیکه او را زنجیر کرده، به قزوین تبعید و زندانی کردند، کتاب یک کلمه را آن قدر بر سرش کوفتند که بر اثر عوارض آن ، چشمانش آب آورد.» با ترجمه قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر و شهروندی فرانسه به فارسی در رساله “یک کلمه” و البته میرزا فتحعلی آخوند زاده و پیروان او[6]میزا آقا خان کرمانی، میرزا ملکم خان، عبدالرحیم طالبوف و میرزا آقا تبریزی و… از نو روی میکند، ولی آنگاه دیگر بنیه فکری کشور آنقدر تحلیل رفته است که دوره قاجار که دوره بیداری ایرانیان است یکی از بی رمق ترین دوره های فکری تاریخ ما میگردد.
با ایران باید با انصاف و تفاهم بیشتر روبرو شویم. تاریخ بخوانیم ولی تاریخ را درقالب تنگ زندگی و نفرت و کینه های خود نگذاریم. مردم بسیاری در این ملک زندگی کرده اند و مردم بسیاری نیز زندگی خواهند کرد. و هر نسل مسائل خاص خود را داشته و خواهد داشت. راه رهایی ما خاتمه دادن به انداختن تقصیرها به گردن گذشتگان و دیگران است.
پایان
داود باقروند ارشد
شهریور 1400
قسمت اول: شهریور ماه سالگرد تاسیس مجاهدین، ایرانی و دشمنان هبوط دومش
قسمت دوم: شهریور ماه سالگرد تاسیس مجاهدین، ایرانی و دشمنان هبوط دومش
قسمت سوم (آخر): شهریور ماه سالگرد تاسیس مجاهدین، ایرانی و دشمنان هبوط دومش
————————————-
فهرست مطالب قسمتهای دوم و سوم
قسمت دوم. 7
چرا اروپائیان ایرانیان را بربر خواندند. 9
جایگزینی سیادت فرهنگ بر سیادت سیاسی. 10
حفظ هویت ملی ایرانی، تغییر کردن و همان ماندن. 11
شاهنامه اوج قله سیادت فرهنگی. 12
گسترش قلمرو فرهنگی فراتر از قلمرو سیاسی. 12
قسمت سوم. 14
پناه بردن ایرانیان به عرفان. 14
قسمت اول: شهریور ماه سالگرد تاسیس مجاهدین، ایرانی و دشمنان هبوط دومش
قسمت دوم: شهریور ماه سالگرد تاسیس مجاهدین، ایرانی و دشمنان هبوط دومش
قسمت سوم (آخر): شهریور ماه سالگرد تاسیس مجاهدین، ایرانی و دشمنان هبوط دومش
References
1. | ↑ | این فلسفه از همان آغاز پیدایش، در برابر فلسفه ارسطویی مشاء عرض اندام کرد. فلسفهای که پیشینهای استوار و بیبدیل در سنت فلسفی مسلمانان داشت و فیلسوفان برجستهای همچون ابن سینا از حامیان و مروجان آن بودند. روشن است که طرح نو درانداختن در برابر فلسفه نیرومند مشاء ـ با آن همه نفوذ و رسوخ در عقل و ذهن پژوهندگان فلسفه آن زمان، و نیز عظمت ارسطو و بوعلی نزد ایشان ـ کاری سخت و شگفت مینمود، لیکن چنین کار دشواری به دست توانای شیخ اشراق صورت گرفت. وی به رغم عمر کوتاهش، در بیشتر مباحث عقلی همچون الهیات (مابعد الطبیعه نوری) و طبیعیات و حتی منطق و بلکه در روش فلسفی، در برابر فلسفه مشاء آراء نویی عرضه کرد که از نبوغ و عظمت روحی و فکری این فیلسوف بزرگ خبر میدهد |
2. | ↑ | کتاب ایران و تنهایی اش، محمد علی اسلامی ندوشن، شرکت سهامی انتشار |
3. | ↑ | ابی حامد محمد بن محمد الغزالی الشافعی، ملقب به حجتالاسلام زین الدین الطوسی و امام محمد غزالی (۴۵۰ — ۵۰۵ ه.ق) همهچیزدان، فیلسوف، متکلم و فقیه ایرانی[۱] و یکی از بزرگترین مردان تصوف سدهٔ پنجم هجری است. او در غرب بیشتر با نامهای Al-Ghazali و Algazel شناخته میشود. |
4. | ↑ | رنه گروسه (به فرانسوی: René Grousset) (زاده ۵ سپتامبر ۱۸۸۵ – درگذشته ۱۲ سپتامبر ۱۹۵۲) تاریخنگار فرانسوی، متصدی هر دو موزه گیمه و سرنوسچی در پاریس و از اعضای فرهنگستان فرانسه بود. وی دو اثر مهم شامل تاریخچه جنگهای صلیبی (۱۹۳۴–۱۹۳۶) و امپراتوری استپها، تاریخ آسیای مرکزی (۱۹۳۹)، که هر دو جزو منابع معتبر به حساب میآیند در مورد تمدنهای آسیایی و شرقی نوشت. همچنین آثاری از وی تحت عنوانهای امپراتوری صحرانوردان و چهره آسیا به فارسی انتشار یافتهاند. |
5. | ↑ | میرزا یوسف خان مستشارالدوله (۱۲۳۹–۱۳۱۳ ق/۱۲۰۲–۱۲۷۴ ش/۱۸۲۳–۱۸۹۵م ) دیپلمات و از پیشروان آزادیخواهای دوره ناصرالدین شاه و از همفکران میرزا حسین خان سپهسالار و میرزا ملکم خان بود. در دوره اقامت در تفلیس، با میرزا فتحعلی آخوندزاده نویسنده مکتوبات کمالالدوله مناسبات دوستانهای یافت. رساله «یک کلمه»را در ماههای پایانی خدمت در پاریس به اتمام رساند و دستنویس آن را در راه بازگشت به ایران (۱۲۴۹ ش) در تفلیس به آخوندزاده نشان داد و در سال ۱۲۵۳ ش (۱۸۷۴ م) در ایران چاپ رساند. ماشاءالله آجودانی در«مشروطه ایرانی» مینویسد: «هنگامیکه او را زنجیر کرده، به قزوین تبعید و زندانی کردند، کتاب یک کلمه را آن قدر بر سرش کوفتند که بر اثر عوارض آن ، چشمانش آب آورد.» |
6. | ↑ | میزا آقا خان کرمانی، میرزا ملکم خان، عبدالرحیم طالبوف و میرزا آقا تبریزی و… |