ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
تاریخ بدون سانسور-ق 7-خلافت اموي: 661 -750م 40-132 هـ ق
هیچ تاریخ نوشته شده ای بی چون وچرا نیست. فقط بعضی ها بسیار موثق ترند، از جمله کتاب 11جلدی ویل دورانت))
مهمترین اثر او تاریخ تمدن، مجموعه کتابی ۱۱(۲۷جلددرایران) جلدی است که با همکاری آریل دورانت، همسرش نوشتهاست. ویل دورانت در این کتاب توانستهاست با استفاده از آثار مورخان دیگر (از هرودوت تا آرنولد توینبی)، که از ابتدای تاریخ مکتوب بشر تا کنون زیستهاند، مکتب نوینی از تاریخنگاری را به وجود آورَد.
برخلاف دیگر تاریخنگاران، که تنها تمرکزشان بر روی وقایع تاریخی و سیر تمدن بشری بود، وی در اثر خود به عوامل تمدنساز در طول تاریخ نیز توجه میکند. در این باره نقلقولی دارد که چنین است: «تمدن رودی است با دو ساحل»∗. این نقلقول بهطور ضمنی به این مسئله اشاره دارد که تاریخنگاران اغلب نهایت توجه و دقت خود را صرف رودخانهٔ در جریانِ تاریخ نمودهاند که معمولاً پرآشوب و پرهیاهوست و اجازهٔ برداشتها و تفاسیر صحیح را نمیدهد. در مقابل، او دیدگاه دیگری را مطرح میکند که در آن حواشی تاریخ و تمدن (ساحلها) میتوانند به اندازهٔ خودِ متن تاریخ مهم باشند. بهنظر او، همهٔ مردمانی که در طول تاریخ خانه و مجسمه ساختند و شعر سراییدهاند هم در شکلگیری تمدن نقش داشتند. ویل دورانت در کتاب درسهایی از تاریخ، که در سالهای آخر زندگی خود نوشت، میگوید که تاریخ ملتها را باید با توجه به پدیدههای علمی جدید نوشت.))
دسترسی به قسمتهای قبلی
تاریخ بدون سانسور-1: ساسانیان و فتح ایران توسط اعراب
تاریخ بدون سانسور-2: محمد
تاریخ بدون سانسور-3: محمد در مدینه: 622-630م
تاریخ بدون سانسور-4: قـــرآن
تاریخ بـدون سانسور-5: دیـن و دولـت
تاریخ بدون سانسور، 6 – شمشیر اسلام
قمست هتفم
معاویه
دربارة معاویه نباید به ناروا قضاوت کرد. وي در آغاز کار به وسیلۀ عمر، خلیفۀ عادل امین، که او را به حکوم شام برگزید، به قدرت رسید. پس از آن علمدار انقلابی شد که از قتل عثمان زاده بود، و سپس، به وسیلۀ دسیسه هاي ماهرانه اي که وي را از توسل به زور جز در موارد خاص بی نیاز میداشت، پایه هاي قدرت خود را محکم کرد. از جمله سخنان وي این بود «: شمشیر خود را جایی که تازیانۀ من کار میکند نخواهم کشید، و تازیانۀ خود را جایی که زبان من کار میکند به کار نخواهم گرفت. اگر میان من و مردم مویی رابطه باشد، نخواهد گسیخت » . گفتند «: چطور،» گفت «: وقتی بکشند شل میکنم، و وقتی شل کردند میکشم » . راه وي به طرف قدرت از راه غالب کسانی که سلسله حکومت نوینی بنیاد کرده اند کمتر خونآلود بود .
وي نیز مانند غالب غاصبان قدرت میکوشید تا ابهت و شکوهی در اطراف تخت خود پدید آورد و در این کار از امپراطوران روم شرقی، که آنها نیز مقلد شاهنشاهان ایران بودند، تقلید میکرد. حکومت سلطنتی فردي از زمان کوروش تا روزگار ما دوام یافته وظاهراً این روش براي فرمانروایی بر اقوام نادان و استثمار آنها مناسب است. معاویه شخصاً روش حکومت خود را چنین توجیه میکرد که مایۀ رفاه عمومی شده، نزاع قبایل را برانداخته، و دولت عرب را که از جیحون تا نیل بسط داشت به قوت و وحدت رسانیده است. به نظر وي تعقیب روش انتخابی در کار خلافت، بناچار، در موقع انتخاب خلیفه مایۀ اختلاف و آشوب میشود، و براي جلوگیري از آن میبایست روش موروثی را دنبال کرد؛ بدین جهت پسر خود یزید را به عنوان ولیعهد انتخاب کرد و از همۀ ولایتهاي دولت اسلامی براي او بیعت گرفت.
حسن و حسین نواده پیامبر و یزید
با وجود این، وقتی معاویه درگذشت ( 61 هـ ق، 680) م ، جنگ دربارة خلافت مانند آغاز خلافت وي درگرفت. مسلمانان کوفه کس پیش حسین بن علی ع[ ] فرستادند و وعده دادند که اگر کوفه را مقر خود کند او را در کار خلافت تأیید خواهند کرد. حسین ع[ ] از مکه حرکت کرد، خاندان وي و هفتاد تن از پیروان اخلاصمندش همراه او بودند . وقتی این قافله به چهل کیلومتري شمال کوفه رسید، نیرویی از سپاه یزید به فرماندهی عبیداالله زیاد راه بر او گرفت و خواستار تسلیم او شد. حسین ع[ ] و همراهان وي جنگ را برگزیدند. همان آغاز جنگ تیري به قاسم، برادرزادة حسین ]ع[ ، که طفلی ده ساله بود، خورد و او در آغوش عموي خود جان سپرد . پس از آن، برادران و فرزندان و عموزادگان و برادرزادگان حسین ع[ ] یکایک از پا درآمدند، و از همراهان وي کس نماند و زنان مضطرب و ترسان شدند. وقتی سر حسین ع[ ] زد را به کوفه بردند، عبیداالله با چوب به آن می . یکی از حضار گفت «: چوب خود را بردار، به خدا من پیامبر را دیدم که دهان او را می بوسید» (61 هـ ق، 680م). شیعیان در کربلا، در جایی که حسین ع[ ] به قتل رسید، به یادگار وي زیارتگاه بزرگی ساختهاند و هنوز هم هر ساله حادثۀ غم انگیز قتل وي را نمایش میدهند و عزاداري میکنند و از یادگار علی و دو فرزندش حسن و حسین ع[ ] تجلیل به عمل می آورند . عبداالله بن زبیر نیز بر ضد یزید قیام کرد، ولی سپاه شام وي را شکست داد و در مکه محاصره کرد. سنگ منجنیقها به محوطۀ کعبه افتاد و حجرالاسود سه پاره شد و کعبه آتش گرفت و پاك بسوخت ( 64 هـ ق، 683م). پس از آن ناگهان محاصره برداشته شد، زیرا یزید مرده بود و سپاه در دمشق مورد حاجت بود. پس از مرگ یزید دو سال آشوب بود، و در اثناي آن سه تن عهدهدار خلافت شدند؛ سرانجام عبدالملک بن مروان، پسر عم معاویه، آمد و آشفتگی را از میان برداشت و با شجاعت و قساوت فتنه را آرام کرد، و چون کارش استقرار یافت، با رأفت و حکمت و عدالت حکومت کرد. سردار وي، حجاج بن یوسف، مردم کوفه را به اطاعت آورد و محاصرة مکه را تجدید کرد.
عبداالله بن زبیر که 72 سال داشت، از مکه مانند یک قهرمان دفاع کرد. مادر سالخوردهاش نیز او را تشجیع و ترغیب میکرد؛ ولی عاقبت شکست خورد و کشته شد، و سرش را به دمشق بردند و پیکر او را پس از آنکه مدتی بر دار بود به مادرش تسلیم کردند (73 هـ ق، 692م). در سالهاي آرامش پس از این جنگ، عبدالملک مروان به نظم شعر و تأیید ادب پرداخت و به زندگی خود سامان بخشید و پانزده فرزندي را که از هشت زن پدید آورده بود و چهار تن از آنها بعدها به خلافت رسیدند تربیت کرد.
حکومت عبدالملک مروان بیست سال دوام داشت، که در اثناي آن زمینۀ کارهاي بزرگ پسر خود ولید اول را (86 – 96 هـ ق، 705 -715 ) م فراهم کرد. در زمان ولید، اعراب فتوح خود را دنبال کردند: بلخ (87 هـ ق، 705 ) م ، بخارا (91 هـ ق، 709) م ، اسپانیا، (93 هـ ق، 711( م ، و سمرقند (94 هـ ق، 712 ) م به تصرف مسلمین درآمد. در مشرق، حجاج بن یوسف با خشونت و خلاقیت حکومت کرد و کارهایی عمرانی انجام داد که از لحاظ اهمیت از قساوتی که در کار حکومت داشت کمتر نبود: باتلاقها را زهکشی کرد، بسیاري زمینهاي بایر را دایر ساخت، و کانالهاي آبیاري قدیم را که ویران شده بود احیا کرد؛ به این کارها اکتفا نکرد و، با رواج دادن علامات حرکات، تحولی در کار نوشتن پدید آورد. حجاج بن یوسف پیش از آنکه به حکومت برسد معلمی میکرد. ولید نیز نمونۀ یک فرمانرواي خوب بود؛ به امور دولت بیش از جنگ توجه داشت؛ صناعت و بازرگانی را از طریق گشودن بازارهاي تازه و جادههاي خوب تشویق کرد؛ مدارس و بیمارستانها ساخت، که نخستین بیمارستان امراض مسري و آسایشگاه پیران و عاجزان و کوران از آن جمله بود؛ مسجد کوفه و مدینه و بیتالمقدس را توسعه داد و تزیین کرد؛ و در دمشق مسجدي بزرگتر و باشکوهتر از آنها بنیاد کرد که هنوز برجاست. ضمن این مشاغل، فرصت کافی داشت که شعر بگوید، آهنگ بسازد، عود بنوازد، و به شاعران و نوازندگان دیگر گوش فرا دارد. وي،از هر دو روز، یک روز را براي انس با ندیمان اختصاص داده بود .
جانشین ولید برادرش سلیمان بود (96-99 هـ ق، 715-717 ) م که بیهوده براي گشودن قسطنطنیه کوشید و مرد و مال بسیار تلف کرد. وي همۀ وقت خود را صرف خوراکهاي خوب و زنهاي بد کرد، و مردم از او خیري ندیدند جز اینکه وصیت کرد پس از وي عمربن عبدالعزیز پسر عمویش را به خلافت بردارند (99-101 هـ ق، 717-720م). عمر مصمم بود در خلافت خود مفاسد خلفاي اموي را جبران کند، و همۀ وقت خویش را به احیاي مراسم و رواج دین صرف کرد. در کار لباس زاهدمآب بود: لباس وصلهدار میپوشید، تا آنجا که هیچ کس باور نمیکرد که او خلیفۀ مسلمین باشد. به زن خود دستور داد همۀ زیورهاي نفیسی را که پدرش به او داده بود به بیتالمال پس بدهد، و او نیز اطاعت کرد. به زنان حرم خود گفت که در نتیجۀ گرفتاریهاي حکومت از رسیدگی به آنها باز خواهد ماند و هر یک از آنها که مایل باشد میتواند طلاق بگیرد. به شاعران و خطیبان و دانشورانی که در کار معیشت خود به دربار خلیفه تکیه داشتند اعتنایی نداشت و عالمانی را که به دولت تقرب نمیجستند تقرب داد و مشاور و دستیار خود کرد. با دولتهاي بیگانه پیمان صلح بست؛ محاصره از قسطنطنیه برداشت و سپاه را از آنجا فرا خواند. از همۀ شهرهاي اسلامی که مردم آن مخالف حکومت امویان بودند پادگانها را برداشت.
دلیل عدم تشویق غیرمسلمانان توسط امویان به اسلام
خلفاي اموي پیش از او مردم غیر مسلم را به اسلام تشویق نمیکردند تا درآمد دولت کم نشود. عمر، مسیحیان و یهودیان و زردشتیان را به اسلام تشویق کرد. وقتی متصدي امور مالی اظهار نگرانی کرد که این روش خزانه را فقیر خواهد کرد، گفت: « به خدا آرزو داشتم همۀمردم مسلمان شده بودند و من و تو کشاورزانی بودیم که ازکشت خودمان روزي میخوردیم » . وقتی مشاورانش خواستند از اقبال نامسلمانان به اسلام جلوگیري کنند و براي این منظور ختنه را شرط مسلمانی نهادند، عمر، که در دین اسلام مقام و منزلتی چون بولس حواري در مسیحیت داشت، دستور داد شرط ختنه را بردارند. آنگاه براي کسانی که مسلمان نمیشدند قیود سخت نهاد، کارهاي دولتی را از آنها منع کرد، اجازة بناي معابد تازه نداد. زمان خلافت او کمتر از سه سال بود، و از بیماري درگذشت. یزید دوم (101 -105 هـ ق، 717-724م). از لحاظ اخلاقی و رعایت موازین اسلامی، نقطۀ مقابل عمربن عبدالعزیز بود. همان قدر که عمر اسلام را دوست داشت، او به کنیزي به نام حبیبه عشق میورزید. یزید به روزگار جوانی حبیبه را به چهار هزار سکۀ طلا خریده بود و برادرش سلیمان، خلیفۀ وقت، وادارش کرد کنیز را به فروشنده پس بدهد ولی یزید جمال حبیبه و عشق خود را فراموش نکرده بود. وقتی به خلافت رسید، زنش از او پرسید آیا از دنیا آرزوي دیگري دارد. گفت آري حبیبه را میخواهد. زن وفادار وي فوراً حبیبه را احضار کرد و خود در گوشۀ حرم از دیدهها پنهان شد. گویند یزید در یکی از روزها که با حبیبه به بازي سرگرم بود، دانۀ اناري به دهان وي انداخت و او شوکه شد و در آغوش یزید درگذشت، و خلیفه چنان از مرگ وي غمین شد که یک هفته پس از آن زندگی را بدرود گفت.
هشام (105-125 هـ ق، 724-743 ) م با عدالت و آرامش حکومت کرد و در اثناي آن کارهاي اداري را سر و سامان داد، مالیاتها را سبک کرد و پس از خود خزانه را پر و معمور به جا نهاد. ولی صفاتی که موجب فضیلت قدیسی میشود ممکن است مایۀ نابودي حاکمی باشد. به همین جهت، سپاهیان هشام در چند جا شکست خوردند؛ در ولایتها فتنه پدیدار شد؛ و در پایتخت، که خلیفهاي اسرافکار و خراج میخواست، نارضایی شیوع یافت. جانشینان هشام خلفاي امویی را که پیش از او به قدرت و مهارت امتیاز داشتند ننگ آلود کردند و با عیاشی روزگار به سر بردند و از کار حکومت غافل ماندند. ولید دوم (125 -126 هـ ق، 743 -744م) مردي فاسد و غرقه در شهوات جسمانی بود و به دین توجهی نداشت. وقتی خبر مرگ عموي خود هشام را شنید، سخت خوشحال شد؛ پسر هشام را به حبس انداخت، همۀ اموال کسانی را که به خلیفۀ متوفا وابسته بودند مصادره کرد، و با حکومت فاسد و بخششهاي بیاندازه اموال خزانه را به باد داد. دشمنانش میگویند که وي در حوضی از شراب شنا میکرد و در حال شنا داد دلی از شراب میگرفت؛ قرآن را با تیر زده بود و معشوقه هایش را به جاي خود براي اجرا و رهبري نماز جماعت میفرستاد. یزید، پسر ولید اول، این خلیفۀ فاسد بدکار را کشت، شش ماه خلافت کرد، و به سال (126 هـ ق، 744 ) م درگذشت. برادرش ابراهیم جانشین او شد، ولی نتوانست از حق دفاع کند؛ مروان دوم، یکی از سرداران نیرومند اموي، او را برداشت و شش سال حکومتی پرحادثه کرد، و خلافت اموي مشرق با وي پایان گرفت.
امویان پایه گذار سلطنت موروثی در اسلام
اگرکارهاي خلفاي اموي را از لحاظ دنیایی بنگریم، به سود اسلام بود. حدود سیاسی کشور را به حدي وسعت دادند که هرگز از آن جلوتر نرفته بود. اگر بعضی دورههاي شوم تاریخشان را نادیده انگاریم، به طور کلی دولت تازه را با نظم و آزادي راه بردند، ولی روش سلطنت موروثی استبدادي به همان نتیجه رسید که معمولا در همه جا میرسد. در اوایل قرن دوم هـ ق خلفاي ناتوانی عهدهدار امور شدند که خزانه را فقیر کردند و امور دولت را به خواجگان سپردند و نتوانستند بر خوي اصیل عرب، که استقلال جویی فردي بود و غالباً مانع ایجاد دولت واحد اسلام می شد، تسلط یابند. علت اختلاف از میان نرفته و به صورت نزاع دستههاي سیاسی درآمده بود. هاشمیان و امویان با هم دشمنی داشتند، گویی اختلافات خویشاوندیشان از روزگار سلف سخت تر شده بود. عربستان و مصر و ایران از تسلط دمشق بیزار بودند. ایرانیان مغرور، که سابقاً ادعا داشتند که اعتبارشان کمتر از اعراب نیست، اینک دعوي تازه داشتند و میگفتند که از اعراب برترند و تسلط شام را تحمل نتوانند کرد. بازماندگان پیامبر از اینکه میدیدند کار مسلمانان به دست امویان ـ همانها که دشمنان سرسخت پیامبر بودند و دیرتر از همه مسلمان شدند ـ افتاده سخت آزرده بودند، از فساد و بدکاري خلفاي اموي و بیعلاقگی آنها به دین تأسف داشتند، و از خدا میخواستند کسی را بفرستد که آنها را از این حکومت خفتبار رهایی دهد
این نیروهاي مخالف به یک شخصیت نیرومند و کاردان احتیاج داشتند که همه را متحد و هدفشان را روشن کند. این پیشوا ابوالعباس سفاح، نبیرة عباس، عموي پیامبر، بود که از نهانگاهی در فلسطین فرماندهی گروه ناراضی را به عهده گرفت، زمینۀ شورش ولایات را فراهم آورد، وطندوستان شیعۀ ایرانی را به خود جلب کرد. ایرانیان با همۀ قوت به یاریش برخاستند، و او به سال 132 هـ ق (749 ) م در کوفه خود را خلیفۀ اسلام اعلام کرد. سپاه مروان دوم با انقلابیون، که سردارشان عبداالله عموي ابوالعباس سفاح بود، کنار رود فرات رو به رو شدند؛ سپاه مروان شکست خورد، و یک سال بعد دمشق از پس محاصره تسلیم شد. پس از آن مروان را گرفتند، کشتند، و سرش را به نزد ابوالعباس بردند. ولی خلیفۀ تازه به این اکتفا نکرد و گفت «: اگر خون مرا بیاشامند سیراب نخواهند شد، و خون آنها نیز خشم مرا سیراب نخواهد کرد » . ابوالعباس را سفاح یعنی خونخوار نامیدند، زیرا فرمان داد بزرگان اموي را تعقیب کنند و هر جا به آنها دست یافتند، خونشان را بریزند تا از آشوب احتمالی افراد خاندان منقرض جلوگیري شود. عبداالله، که ولایت شام داشت، این کار را با سهولت و سرعت انجام داد د. ربارة امویان اعلان عفو عمومی داد و به تأیید آن هشتاد تن از سران اموي را به مهمانی خواند. هنگامی که بر سفره بودند، به سپاهیانی که در نهانگاه جاي داشتند اشاره کرد تا برون شدند و سرها را به شمشیر فرو ریختند؛ آنگاه فرش بر پیکر کشتگان افکندند و سفره ادامه یافت . به جاي سران اموي، کسانی از عباسیان بر پیکر دشمنان خود به سفره نشستند و گوششان از نالۀ محتضران لذت میبرد. گور بعضی خلفاي اموي را شکافتند و اسکلتشان را تازیانه زدند، بر دار کردند، بسوختند، و خاکستر آن را به باد دادند.
پایان قسمت 7: خلافت اموی
ادامه دارد
تحریریه نه به تروریسم و فرقه ها
برگرفته از کتاب تاریخ تمدن ویلدورانت
قسمت بعدی
تاریخ بدون سانسور-8: خلافت عباسی : 750-1058 میلادی