ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
مسلح کردن دمکراسی بجای مسلح شدن به دمکراسی، قسمت آخر: جامعه خارج از کشورکدام است؟ مبارز؟ تماشاچی؟ مسئله؟
بقلم: داود باقروند ارشد
لینک به قسمتهای اول و دوم:
مسلح کردنِ دمکراسی یا مسلح شدنِ به دمکراسی، قسمت اول:منولوگیسیم منادی استبداد
مسلح کردنِ دمکراسی یا مسلح شدنِ به دمکراسی قسمت دوم: از سرنوشت تشکل مجاهدین و مسعود رجوی چه درسی گرفته میشود
قسمت آخر :
جامعه خارج از کشورکدام است؟ مبارز؟ تماشاچی؟ مسئله؟
تفاوت دمکراسی تاریخی و تقلیدی
دراین رابطه شاید ضروری باشد یاد آوری کرد که اگر فاصله بین امضای مشروطیت توسط پادشاه ایران تا بدست آوردن حق رای توسط مردم و انجام رای گیری مستقیم و انتخابات مجلسیان و تشکیل مجلس و… با تمامی پیش زمینه ها و پس زمینه هایش را 4 سال در نظر بگیریم. و مقایسه کنیم با فاصله بین اولین فرمان «مگناکارتا» [1]منشور کبیر یا مَگنا کارتا (به لاتین: Magna Carta) منشور قانونی انگلیسی است که بهطور رسمی در سال ۱۲۱۵ به تصویب رسید. جان مگنا کارتا، شاه انگلستان را موظف به پذیرفتن حقوق مشخصی برای مردان آزاد تحت حکومت اش، احترام به برخی رویههای قانونی مشخص، و پذیرفتن این موضوع که قدرت او توسط قانون محدود خواهد شد، مینمود. در این منشور، مقصود از “مردان آزاد”، اقلیتی از بارونها و فئودالهای سرزمین انگلستان بودهاست؛ این درحالیست که مردم عادی، رعایا و سرفها از حیطهٔ حقوقی این منشور خارج بودند. در دوره سده های میانه، اشرافیت انگلستان امضایش را از پادشاه وقت خود گرفتند تا دست یابی به رای گیری مستقیم در آن کشور540 سال طول کشیده، شاید به درک بهتری از فقدان دانش و بخصوص فرهنگ دمکراتیک ایرانیان از محتوای مدرنیته و فرایندهای نظام پارلمانی و دمکراسی و…رسید. (تفاوت دمکراسی تاریخی با دمکراسی تقلیدی). اروپائیان حداقل طی بیش از 5 قرن بتدریج مفاهیم مدرنیته را در مناسبات اجتماعی-سیاسی-فرهنگی خود پرورانده، در زبان و تاریخ و سنتهای اجتماعی-سیاسی خود با جاری کردنش آموخته و تبدیل به فرهنگ و ارزش و قانونی کرده اند که همگی از سر نیاز به آن احترام میگذارند. چنین فرایندی هیچگاه در ایران اتفاق نیفتاده.
برای روشن تر شدن مثال آخوندزاده در مطلبی به تاریخ 1280 هـ ق، 41 سال قبل از مشروطه، از میرزا ملکم خان نقل میکند آورده میشود:
[2]آخوندزاده میرزا فتحعلی: الفبای جدید و مکتوبات، چاپ تبریز نشراحیاء 1357، صص 216-217
این مطلب در ایران تحت نام “کلمات متخیله” بچاپ رسید ولی تماما سانسور شده بود. و نشانی از “حکومت مشروطه” یا ولتر و روسو…در آن نبود و شیر بی یال و دمی بیش نبود که به اصطلاح زهر مطلب گرفته شده بود تا به هیچ کاری نیاید.
مدعیان مبارزه آزادی با شاخص حاکمین مستبد!!!در صورتیکه امروزه در خارج کشور امری تحت نام مبارزه سیاسی فقط و فقط داد و فغان و البته فحاشی، بازنشر صدمین بار اخبار جاری کشوراست. و عملا میتوان ادعا کرد که بی بی سی بزرگترین و وسیعترین تشکیلات مبارز خارج کشور ماست چون از همه بیشتر اخبار جاری ایران را منعکس کرده و مخاطب دارد. اما کمتر کسی جامعه شناسانه، مسئله اش مردم، شناخت آنها، مشکلاتش، تفکراتشان، خواستشان، تمایلات سیاسیشان و..را مورد توجه قرار میدهد. وقتی هم که همین مردم بر خلاف تمامی نسخه پیچیدنها و دستورهای سیاسی و نظامی صادره در خارج، جامعه خارج کشوریها را غافلگیر کرده و برمیخیزند و حرکت میکنند، تنها سهمی که خارج کشور در خیزش مردم بجان آمده داخل کشور برای خود قائل است، انتقاد کردن به مردم بپا خاسته است!!! که چرا تا به آخر نایستادید؟ چرا تا سرنگونی نرفتید؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ بگذریم!!
در صورتیکه امروزه در خارج کشور امری تحت نام مبارزه سیاسی فقط و فقط داد و فغان و البته فحاشی، بازنشر صدمین بار اخبار جاری کشوراست. و عملا میتوان ادعا کرد که بی بی سی بزرگترین و وسیعترین تشکیلات مبارز خارج کشور ماست چون از همه بیشتر اخبار جاری ایران را منعکس کرده و مخاطب دارد. اما کمتر کسی جامعه شناسانه مسئله اش، مردم، شناخت آنها، مشکلاتش، تفکراتشان، خواستشان، تمایلات سیاسیشان و..را مورد توجه قرار میدهد. وقتی هم که همین مردم بر خلاف تمامی نسخه پیچیدنها و دستورهای سیاسی و نظامی صادره در خارج، جامعه خارج کشوریها را غافلگیر کرده و برمیخیزند و حرکت میکنند، تنها سهمی که خارج کشور در خیزش مردم بجان آمده داخل کشور برای خود قائل است، انتقاد کردن به مردم بپا خاسته است!!! که چرا تا به آخر نایستادید؟ چرا تا سرنگونی نرفتید؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ بگذریم!!
بنابراین مفاهیم مدرنیته هیچگاه در ایران به بحث و بررسی گذاشته نشده. چرا که سانسور در دوره قاجار، پهلوی و تا به امروز ادامه یافته است. ولی با این همه مشروطه در ایران پا گرفت و به پیروزی رسید که نیاز شدید مردم وجامعه ایران به رفع ظلم و ستم سلطنتی و برقراری حکومت قانون، شرکت مردم در سرنوشت خود ودر یک کلام آنچه فکر میکردند نامش دمکراسی است را نشان میداد. ولی چون درک درستی ازدمکراسی نبود و صدای معدود کسانی هم که درک نسبتا بهتری داشتند نه شنیده شد و نه امکان انتقال آن به جامعه را یافتند، زمانیکه با تلاشهای بهبهانی و طباطبایی و دیگر آزادیخواهان با پیروزی مشروطه فضای باز سیاسی ایجاد شد همین مردم آزادیخواه هرج مرج را بنام دمکراسی تولید کردند. آنچه منجر به شکست مشروطه همچون بقیه شکستهای ایرانیان در فرایندهای سیاسی از جمله 22 بهمن همانگونه که امروزه نیز درانجماد و معضلات جامعه سیاسی خارج کشور آشکارا خودنمایی میکند، شد.
نمونه هرج و مرج در راس هرم آزادیخواهان اینکه: بهبهانی (رئیس جناح اعتدالیون مجلس مشوطه)که به گفته تقی زاده (رئیس فراکسیون دمکراتهای مجلس مشروطه) مرد شماره یک مشروطه بوده است[3]آجودانی ماشاللله، مشروطه ایرانی، چاپ دهم1396، اندیشیدن و آزادی، ص158 توسط تیم تقی زاده ترور میشود.[4]همانجا، ص 119 و بهبهانی عضو قوه مقننه در امورقوه قضایی دخالت میکند. و یا درسرمقاله روزنامه های آزاد رسمی مانند صوراسرافیل( شماره 14) از قول مجله یادگار آگهی ترور اتابک را چاپ میکنند. [5]همانجا، صص137-137
واقعیت این است که در غرب دمکراسی مبنتی بر یک جهان بینی، رشد اقتصادی محصول و مولود مناسبات اقتصادی-اجتماعی و تکامل اخلاقی و فرهنگی انسانهایی بوده است که در آنجا در کنارهم میزیستند. ایرانیان با ساده سازی فکر میکنند میتوان بدون داشتن زیرساختهای لازم (فرهنگ مدرنیته، اقتصاد سالم، ..) دمکراسی را با مهندسی معکوس تولید کنند. در صورتیکه برای تولید محصول بسیار ساده ای مانند خودرو باید دانش و فناوری و زیرساختهای سخت افزاری، نرم افزاری و علم و دانش، کارگران، متخصصین، مهندسین، مدیران…آنرا آموزش داده و تربیت کرده باشید تا با در اختیار داشتن سرمایه لازم به ساخت آن بپردازید.
منافات فرهنگ دمکراسی با فرهنگ تملق و مرید و مردای و منم منم
دو معضل بزرگ دیگر در مشروطه بچشم میخورد که امروز نیز عینا تکرار میشود، که ناشی از فقدان دانش و تجربه تاریخی سیاسی از یکطرف و حضور فرهنگ تملق گویی استبدادی-فئودالی از سوی دیگر است. یکی منم منم سیاسیون و دیگری پیروی کورکورانه از این خودبین های منم زن که در قسمت اول این نوشتار بحث شد، از جمله منابر منولوگی که چهار ساعت واعظ آن همراه با عصبیت و فریاد و بعضا فحاشی به مخالفین و منتقدین برحق و نا حق خود فریاد میزنند و انواع و اقسام حکم ها را یکطرفه صادر میکنند. بدتر اینکه، تلویزیوین دیجیتال مربوطه با افتخار “کامنت” نوشتن را نیز بسته، که دقیقا منابر آخوندها در مساجد داخل کشور را تداعی میکند هرچند در آنجا پا منبری اگر جرات کند میتواند سوالی بکند ولی در این مورد چنین امکانی هم برای مخاطب وجود ندارد. آیا نباید سوال کردپس تفاوت شما در چیست؟ اگر جوهر تمام فریادهای (غلط و درست) اینگونه افراد را بنگریم چیزی نیست جز همان محتوای کلام آخوندی که مروج این است که در مورد هر مسئله ای جوابش در نزد من است. و طی 4 ساعت نظر و تحلیل کارشناسانه ای که هیچ حد و حدودی برای کارشناسی خود قائل نیست… ارائه میکند. ولی سرسوزنی مخاطب به خود آموزی، به مسلح شدن به دانش تاریخ، سیاست، مناسبات انسانی، مطالعه … تشویق نمیشود. چرا که درصورت کسب دانش توسط مخاطب، مخاطب و پا منبریها کم میشود. و حتما کمتر توسط “بی بیِ” ایرانیان از آنها دعوت میشود!!
مشکل دیگر در سمت مخاطب و پا منبر است که اینگونه آفریده میشود که با استاد استاد کردن به هرکسی که فکر میکردند کتابی نوشته یا سوادی دارد بعنوان مبارز و یا همچون گذشته، مشروطه خواه است بنگرد، ودر نتیجه در صدر مجلس نشاندن و پیروی کردن از او را دنبال میکنند. در صورتیکه فرد مذکور هیچ ربطی و تمایلی نه به مبارزه و نه به مشروطه و… نداشت. و براحتی فریب چرب زبانی های افرادیکه نه مبارز و نه مشروطه خواه و نه ضد استبداد بودند را میخورند.احمدکسروی در این زمینه از این مشکل بعنوان خامی و رویه کاری در بین آزادیخواهان مشروطه نام میبرد که صدمات بسیاری به مشروطه رسانده بود. [6]کسروی احمد:تاریخ مشروطه ایران، چاپ چهارم 1397، خیزش تهرانیان به یاری تبریزیان، صص432-434
آنروزهم مانند امروز دیده نمیشد که مردم خود بدنبال کسب دانش سیاسی- تاریخی-اجتماعی باشند. در فضای سیاست زده، همه به دنباله روی بسنده میکردند و همین باعث میشد که همانند امروز یا براساس احساس،نفرت، یا مبتنی بر موج روز، یا تحت تاثیر فریب های فریبکاران، منافع شخصی، دوستی با بعضی، سختی شرایط،… روزی به طرفداری از مشروطه روز بعد در مخالفت با آن ویا به انفعال از مشروطه خواهی می غلطیدند. بسیار کم بودند کسانیکه که مشروطه را فهم کرده و تبدیل به آرمانشان شده باشد. هرچند در تبریز کیفیت مشروطه خواهی بالاتری را شاهد بودیم. بگذریم که آنچه بسیار بسیار فراوان بود جانفشانی کوشندگان مشروطه بود.
همچون مجاهدین امروز که علیرغم فداکاری بسیار ولی متاسفانه همین فرهنگ مرید و مرادی باعث شده که براحتی مسعودرجوی آنها را بر ضد عالیترین منافع ملیشان بخدمت دشمنان ایران در آورده و میآورد. ویا سلطنت طلبان جوان خارج کشور که بقول ثقه الاسلام تبریزی مملو از «شور ویرانگرند» که باید جایش را به «شور سازنده» بدهد هستند. تمامی تاریخ پهلوی که توسط وفادارترین نزدیکان شاه نوشته شده را نیز رد میکنند و حاضر نیستند با واقعیت دوران پهلوی روبرو شوند. کسانیکه مردم ایران را بدلیل انقلاب 22 بهمن مستحق مجازات!!! میدانند بعلاوه اینکه کورکورانه بدون اطلاع از تاریخ و تحولات سلطنت در ایران بطور واکنشی، استبداد پهلوی را حلوا حلوا میکنند!! و یا خدا را شکر میکنند که رضا خانشان کمتراز استالین کشتار کرده است.
مدعیان پیشگامی ای!! که بزرگترین گامشان بجلو، بازگشت به صدسال پیش است!!(اینجا). این است معنی استبداد زدگی که در اوج ادعای آزادیخواهی شاخص هایشان رضا خان ها و محمد رضا شاهها هستند تا ستارخانها، مصدقها و دکتر فاطمیها… زبانشان نمیچرخد که بگویند در دوره حکومت مصدق هیچ روزنامه ای بسته نشد هیچ کس زندانی و شکنجه نشد، اما گلو پاره میکند که رضا خان کمتر از استالین قتلعام کرده است و او را حلوا حلوا میکنند. هرچند منکر کارهای مثبت رضا شاه نیستیم مراجعه کنید به مقاله رضا شاه روحش شاد. مردیکه یک سوم بودجه کل کشور(593میلیون ریال در 1320) را از راههای قانونی و غیر قانونی به ارتشش اختصاص داده بود تنها فتوهاتش 2500روستا بود که از مردم بزور سرنیزه غصب کرد. و در کوچ اجباری عشایر به نسل کشی پرداخت. بگذریم که به هرکس از وزیر و وکیل و … شک میکرد دستور قتلش صادر شده بود.[7] Bayat, Riza Shah the Fall of Sardar Asad
بنابراین بعد ازگذشت 125سال از شروع برخورد ایرانیان با مدرنیته تیغ اختناق و جهل و خرافه اجازه نداده مردم ایران به درک درستی ازمفاهیم آن دست پیدا کنند، متاسفانه در فضای سیاسی خارج کشور جوانان و سیاسیون اکثریت بزرگی وقت خود را در پشت کامپیوترها و… صرف خواندن اخبار، باز نشر، دادن کامنتهای بی محتوا، بی اثر، بی خاصیت، حتی مخرب، آکنده از حتاکی و تهمت و فحاشی به این و آن میکنند. و در هیچ فعالیت سیاسی عملی شرکت نمیکنند. مهمتر، حاضر نیستند خود را به دانشهای سیاسی، تاریخی و مفاهیم آزادی و دمکراسی و حقوق بشر، انواع و اقسام نظرگاههای سیاسی، فرایندهای دمکراتیک در کشورهایی که در آن زندگی میکنند، نحوه تعامل مردم غرب با دگراندیشان، مسائل بین المللی و تاریخ آن و بویژه تاریخ مردم خودشان، تاریخ و تجارب تحولات دیگر کشورها، مسلح کنند.
نیروهای خارج کشور یک مسئله تا راه حل
ازطرفی نیز کسانیکه سابقه ای هم در تفکر و کار سیاسی دارند بغیر از معدودی [8]امثال آقای محمد امینی پژوهشگر و نویسنده ایرانی مقیم ایالات متحده آمریکا است. از آثار او ویرایش و نقد کتاب شیعیگری از احمد کسروی است. این نسخه که توسط شرکت کتاب در آمریکا منتشر شده، با افزودهها، بازنگریها و نکات انتقادی بسیار، حجم کتاب کوچک کسروی که در کمتر از صد برگ منتشر شده بود، به بیش از دو برابر افزایش یافتهاست. او در پیشگفتاری به نسبت بلند، دلیل نگارش کتاب را به تفصیل گزارش دادهاست. افزودههای او در زیرنویس برگهای کتاب، در بیشتر موارد لازم و سودمند است. آنجا که کسروی به مطلبی تنها اشاره کرده یا نکتهای تاریخی را به اجمال آورده و از آن گذشتهاست، او با توضیحات کافی کمبود را بر طرف کرده و گاهی با ارائهٔ مراجعی، خواننده را به مطالعهٔ بیشتر و گستردهتر فرا خواندهاست. هرجا کسروی از روی شتابزدگی یا غلیان احساسات نکتهای را مسکوت گذاشته یا به گزافهگویی پرداخته، ویراستار با توضیحات کافی حق مطلب را ادا کردهاست؛ و هرجا کسروی در پرده یا کنایه سخن گفته، ویراستار نیت واقعی نویسنده را توضیح داده و کنه ضمیر او را باز نمودهاست. او نویسندهٔ بخشهایی از مقالهٔ کسروی در ایرانیکاست. علاوه بر نویسندگی او در برنامه های در شبکه اندیشه به بررسی و تحلیل تاریخ معاصر میپردازد تلاش نمیکنند با تشویق ایرانیان بویژه جوانان به مطالعه به دانش مبارزات سیاسی آنها غنا بخشند. مبارزه خلاصه شده است به ابراز ضدیت با رژیم و یا بعضا با اسلام (اسلامیکه جوانان ایران سالهاست کنارگذاشته اند) آنهم با بحث های اسکولاستیکی در بی اثرترین و بی مایه ترین شکل آن در فیس بوک و انستاگرام و … یا حداکثر در تلویزیونهای دیجیتال که طی چهل سال گذشته اثرات آنها نه تنها بر جامعه خارج کشور مفید نبوده که بسیار نیز مضر بوده است. یعنی درست زمانیکه دو گروه 14تن درزندان هستند، نه تنها شاهد هیچ حمایت عملی و تظاهرات نبودیم اما با دستگیری فردی بنام روح الله زم که هیچ کس نمیداند از کجا آمده بود؟ آمدنش بحر چه بود؟ چنان تمامی جامعه خارج کشور را با کمک بوقهای استعماری مشغول بخود میکند که تمامی معضلات 82میلیون ایرانی و همه زندانیان و … داخل کشور فراموش میشوند. آنچه از صحنه سیاسی خارج کشور متاسفانه بوضوح مشاهده میشود مانند تماشاخانه ایست که بینندگان تماشگر صحنه های سرگرم کننده هستند و با تغییر صحنه، صحنه قبلی به فراموشی سپرده میشود. و انگار نه انگار که هدفی در کار بوده و هست.
فقدان درس آموزی وعدم حساسیت سیاسی
بی هدفی و فقدان درس آموزی از گذشته در میان دیگر نیروهای منطقه مانند کردهای منطقه نیز عینا صدق میکند. بنظر میرسد که کردها را آفریده اند که رهبرانشان با کسانی همپیمانی کنند که به آنها خیانت میکنند، تا نشسته و زجه و شیون برای کشته هایشان بکنند. کسی سوال نمیکند که چه کسی مسئول این سیاستهاست. چرا باید کردستان عراق با اسرائیل همپیمان شود که در قتلعام توسط ترکها در سکوت مطلق است، اسرائیلی که برای فریب کردها به تسخیر چاههای نفتی کرکوک هواپیمای جنگی بر فراز کردستان به پرواز در آورد کجاست؟ چرا کردهای سوریه باید با آمریکا همپیمان شوند که دست آخر توسط ترامپ «مزدور و بدتر از داعش خوانده شده» برای قتلعام تحویل اردوغان داده شوند؟چرا باید اجازه دهند آمریکا از آنها برای تجزیه کشورشان سوریه استفاده کند. همه جامعه خارج کشور باید فکر کنند چرا روح الله زم ها اینقدر سرگرمشان میکند؟
سالها اخبار ساختگی عملیات مسعود رجوی به سرنگونی رژیم بعنوان برنامه بزودی تئاتر رجوی سرگرم کننده بود. وقتی تق اسب مرده رجوی در میآید، اخبار مشعشع سرنگونی قریب الوقوع زم سرگرم کننده میشود!!! او نیز به یکباره پرکشیده و همچون رجوی میرود!!! جامعه خارج از کشور کی میخواهد از برج عاج خیالات و آرزوها پائین آمده و روی زمین حرکت کرده واقعیات جامعه خود را قبول کرده و متناسب با آن حرکت کند؟؟؟ چرا نباید اقدامی برای دک مردم ایران صورت بگیرد؟چرا در خارج کشور نمیتوان یک کار بنیادی کرد؟ تا یک فکر و اندیشه و فرهنگ را که بن مایه و زیرساخت و ضامن دمکراسی و آزادی بدست آمده باشد را پی افکند؟ چرا کسانیکه بلندای ادعایشان بر آسمان هفتم است، در جذب نسل جوان حداقل در خارج کشور موفق نبوده که هیچ، بدنبالش نیز نیستند؟ منتقدین زم نیز با پاره کردن گلویشان حرفشان این بوده که اخبار و تحلیلهای “من” درست است؟!!
صحنه مبارزه یا تــماشــا خــانــهاز این روست که جامعه خارج از کشور بیشتر به تماشا گران تماشاخانه تحولات داخل کشور میمانند تا مبارزین سیاسی. که نقل محفلهایشان نیز یاد آوری و باز سازی صحنه های تماشاخانه سیاسی است که هردو طرف دیده اند. و در این میان یک طرف “مدیریت گذار” صحنه هایی که دیده اند را بر خود مسلم میدانند و آنرا با مدیریت خود در آینده تصور میکنند، عده ای ریاست جمهور دائمی آنرا برای خود مسجل کرده اند هرسال جنشن میگیرند، و عده ای نیز در وسط صحنه تختی نگین نشان مجازی ای نهاده و خود را بعنوان پادشاه بر تخت نشسته بازسازی میکنند. فاجعه آمیز اینکه گروههای فوق دون کیشوت وار بجنگ هم نیز میروند به پرچم و بیرق همدیگر ایراد میگیرند و میتازند. و دمکراسی که از خود بارز میکنند آنقدر پیشرفته است که حتی تحمل تخیلات طرف مقابل را به نقشهای مجازی در آینده را نیز ندارند.
جواب نگارنده به تماشاخانه خارج کشور تحت نام فضای سیاسی و نیروهای سیاسی “سیاست زدگی” است واینکه:
1.ته ذهنشان هیچ امیدی به تغییر ندارند. هرچند توان و جرات اعتراف به آنرا ندارند.
- برای خود هیچ نقشی در تغییر شرایط ایران قائل نیستند.
- اموراتی بنام فعالیت سیاسی عمدتا برای پرکردن وقت و خالی نبودن عریضه است. که خود را با باز نشر اخبار و بروز خشم آلود احساسات همراه آن با این تصور که هرچه غلیظ و شدیدتر باشد پس انقلابی تراست ضمن خودنمایی، خود را تخلیه و آسوده از انجام وظایف آزادیخواهانه مییابند. و بر طلبکاریهای مبارزبودنشان همچون مریم رجوی افزوده میشود.
- در نتیجه شاهدیم که بتدریج نقش کشورها و قدرتهای بزرگ در اذهانشان بعنوان عوامل تغییر در کشور برجسته شده و پر رنگ میشود. که ا لبته مریم رجوی پیش تاز همه آنهاست.
در چنین فضای بی محتوایی است که کشورهای مختلف براحتی میتوانند در جهت منافع خود تشکلهای خود را شکل دهند و تشکلهایی را بخدمت یگیرند و به بهانه مخالفت با رژیم مستبد مذهبی حاکم بجان مردم ایران انداخته آیندشان را بدست بگیرند.
در چنین فضای آلوده ای است که خانم مریم رجوی براحتی و با سربلندی میتواند به مزدوری صدام حسین در آمده و قتل و کشتار سربازان ایرانی مدافع کشور را افتخار خود تلقی کند، کوشندگان آزادی درون تشکیلاتی خود را دستگیر، زندانی، شکنجه کند. حتی دست بقتل آنها بزند. آنها را مانند برده تحویل دشمن (صدام حسین) بدهد که با سربازان اسیرش در ایران معاوضه شوند. دو هزار مجاهد را به تنور تضادهای منطقه ای عربستان واسرائیل و آمریکا با رژیم بریزد بطور علنی به استخدام عربستان و آمریکا و عملا اسرائیل در آید اما واکنش لازم را از جانب جامعه سیاسی-تماشاچی خارج کشور دریافت نکند.
در چنین فضایی است که حسن شریعتمداری با چنین باندبازیهایی شورایش را بصورت غیر دمکراتیک تشکیل میدهد.(اینجا و اینجا و اینجا) منتقدین “شورای مدیریت گذار”ش رابا غیظ و کین متهم میکند(اینجا). ویا کسی را لایق مصاحبه با خودش نمیداند (اینجا) !! و یا مهستان سکولاریسم یک تنه اما به اسم همه شکل میگرید (اینجا) بیخود نیست که سرآمدانِ این فرهنگ ضد دمکراتیک همچون مسعودرجوی چهل سال است با هیچ فرد و گروه و تشکلی دیالوگ نکرده است و نمیکنند و یک تنه اما بنام ایران اقداماتش را ثبت میکند. آنچه آقای شریعتمداریها نیز تکرار کرده است و باید بدانند مردم ایران بویژه نسل جوان تکلیف خود را با همه نوع استبداد زیر انواع پردهای نمایشی دمکراتیک آنجا که بطور مطلق نسبت به آنها بی اعتناست روشن کرده اند. مردم ایران از اینکه اینگونه افراد و افکار دوباره در ایران بقدرت برسند بغایت نگران است.
فرد و ارگانی دارای ارزش مبارزاتی است که به مردم ایران پیوند داشته باشد آنهم نه بر اساس ادعاهایش. درغیر اینصورت اسرائیل و محمد بن سلمان و جان بولتن و دیگران برای ایران هزاران مبارز نستوه و چه گوارا امثال حسن شریعتمداری و مریم رجوی و طبرزدی و یا امثال آمد نیوز تولید کرده و میکنند. این فرهنگ و این فضای سیاسی موجود در خارج کشور به تجربه این نگارنده با چهل سال در مبارزه، برای آینده ایران بسیار خطرناک است.
دستان خارجی چه زمانی بکار می افتند؟
به همین دلیل است که مردم ایران هیچ گوشه چشمی به اینگونه شوراها و آلترناتیوها و… نشان نمیدهند. آپوزیسون سالم جهت جلوگیری از نفوذ و تشکیل تشکلها و شوراها و تشکلهای دست ساز استعماری باید شفافیت مطلق را از آنها بطلبند. چون محیط نا سالم مبتنی بر ادعای خارج کشور که هیچ گروهی برای ادعاهایش هیچ بهایی نمیپردازد محمد بن سلمان ها، نتانیوها، ترامپ ها و بسیاری دستهای دیگری که علائمشان در ورزشگاههای کشور نیز بطور مشکوکی ظاهر میشود، برای ما انواع و اقسام چه گواراها، ژنرال جیابها، لنین ها و رئیس جمهورهای لچک بسر و …فدرالیسم، سکولاریسم را براحتی تولید و در چشم بهم زدنی کشور را به استانهای جدید تقسیم و یا از آن آذربایجان یکپارچه و … میسازند.
بله در مسیر زمینه سازی تولید چنین جنسهای بنجلی است که سلطنت طلبان به ستارخان، مصدق، دکتر فاطمی و هرکس که با سلطنت مخالف بوده است توهین میکنند، تا ارزشهای ملی و شاخص های یکپارچگی ایران را به زیر سوال ببرند، مسعود و مریم رجوی ایرانیانی که این زوج را پرستش نمیکنند!، مزدور و خائن و مستوجب اعدام میدانند و میخوانند. و منجیانشان را نه در میان مردم ایران که در میان سناتورهای آمریکایی و نئوکانها جستجو میکنند. و یا همه کسانیکه برخلاف تمام تاریخ ایران بطور مشکوکی فارسها را استعمارگران فرهنگی دیگر ایرانیان میخوانند!! و نقشه های رنگارنگ تقسیم ایران را میکشند و بدنبال استان عربستان و آذربایجان یکپارچه و …هستند.
در چنین فضایی است که نسبت به کمک 100هزار دلاری فردی به شورای مدیریت گذار حساسیت نشان دانه نمیشود. که کیست؟ سالم است؟ پشت پرده ای دارد؟ یا خیر… قصد پیشداوری نداردیم ولی با تشنگی به آویختن به بلندگوهایی مانند ایران گلوبال که میدانیم عربستان براه انداخته (اینجا) . همه و همه علائم بسیار نا میمونی از گندیدگی فضای سیاسی خارج کشور ناشی از چهل سال راکد ماندن فضای سیاسی و بی تحرکی مبارزاتی و غوغا سالاری ادعاهای منم منم فاسد کننده است. مطمئن باشید که هرچه بدین منوال بگذرد باید منتظر تازه تر از تازه تری باشیم. مردار خواری سیاسی ، حرفه تخصصی استعمار است. آنها که تاریخ ایران را خوانده اند مطلعند که بسیار بسیار شخصیت های سیاسی بوده اند که در دام استعمار گرفتار شده و علیه میهن خودشان بکار گرفته شده اند.
اینها هیچکدام مارک و توهین نیست. مردار سیاسی به معنی واقعی را در نبود یک تظاهرات دسته جمعی در حمایت از 28 تن زن و مرد ایرانی که بدون هیچ ادعایی با بدست گرفتن جان خود و خانواده و… بحرکت در آمدند، و یا بدنبال شورش بیش از صد شهر ایران در سال 1396، و یا جنبش سبز1388 متاسفانه در خارج کشور شاهد نبودیم زنگهای خطر مرگ سیاسی را مدتهاست بصدا در آورده است. به مردار سیاسی شدن باور بیاورید.
بعضی دلایل مختصات کنونی نیروهای خارج کشور
خلاصه بعضی عوامل بازدارنده دستیبابی به فرهنگ دمکراتیک
در این قسمت میخواهیم به بررسی این مسئله بپردازیم که ایرانیان که حاضرند هستیشان را برای آزادی بدهند چرا رفتن مسیر مسلح شدن به فرهنگ دمکراتیک را که بهای کمتری نیز حداقل برای خارج کشوریها دارد را نتوانسته اند طی کنند؟
مانع تاریخی-فرهنگی
محتوای این تیتر در فوق به اجمال بررسی شد، که دمکراسی برای اندیشه ایرانیان غریبه است و تلاش فرهنگی بسیاری میخواهد که ضمن فهم مفاهیم آن بتدریج به فرهنگ و ارزش تبدیل شود. درک غالب از آزادی در میان ایرانیان «آزادی برای خود فرد است تا بقیه»، …زمانیکه از فرهنگ صحبت میکنیم ضرورت دارد تاکید شود که صبح تا شام فریاد آزادی و دمکراسی سر دادن و مرگ بر این و آن گفتن نیست. بسیاری هستند که میتوانند ساعتها اندر فواید آزادی ودمکراسی سخنرانی کنند و کتاب بنویسند. اما در عمل هیچ فرصتی را برای نقض حقوق دیگران از دست نمیدهند. آنچیزی که امروزه بسیار در میان ایرانیان خارج کشور متداول است. منم منم هایشان نیز ناشی از همین خودگفتن و خود باور کردنِ منجر به تورم منم آنهاست. کسی فردیت یگانه انسان را نفی نمیکند ولی فردیت دمکراتیک خود محور نیست. از همین روی کانت پدر مدرنیته معتقد است، «همه اشیاء دارای قیمت هستند ولی این تنها انسان است که دارای حرمت و منزلت است». و می افزاید «چنان رفتارکن که بشریت را، چه در شخص خود و چه در هرکس دیگر، همواره به مثابه غایتی به شمار آوری و نه هرگز فقط به مثابه وسیله ای» [9]بهرام محبی، قانون آزادی، حکومت جمهوری و صلح جاودان (نگاهی به فلسفه سیاسی ایمانوئل کانت)
بنابراین باور به آزادی و دمکراسی، احترام به حقوق دیگران، برابری و عدالت اجتماعی، همزیستی مسالمت آمیز، تحمل و مدارا با مخالف و دگر اندیش … اگر تبدیل به حیثیت، ارزش وجودی و بود و نبود فرد شده باشد و نقض آن برایش مرز سرخ باشد یعنی فردی است دارای «فرهنگ دمکراتیک». هرایرانی براحتی میتواند از خودش سوال کند که در صورت وقوع چه مسئله و نقض چه حقی، چه بی احترامی به چه مقوله ای رگ گردنش متورم و همه کار و زندگی را تعطیل و تا به حل و فصل آن نپردازند و آن حق را نستاند آرام و قرار نمیگیرد. آنگونه که امروزه مشاهده میشود، محصول آشنایی ایرانیان با مدرنیته (آزادیخواهی و دمکراسی طلبی) علیرغم همه لفاظی های فریاد آزادی و دمکراسی آنها، یک واکنش است همراه با خشم و نا رضایتی نسبت به استبداد و ظلم موجود و اهرمی است برای متوقف کردن و یا ازدور خارج کردن آن در صورت امکان، تا اعتقاد به آزادی و دمکراسی. اگر بخواهم نمونه بدهم امثال مسعود رجوی و محمود احمدی نژاد و بسیاری دیگر در خارجه کشور زیاد هستند که هفت آسمان پر است از فریادهایشان اما خود نه دمکراتند و نه آزادیخواه.
در صورتیکه در غرب دموکراسی به عنوان یک روش موفق و مدرن همتراز کرامت انسان امروز در حکومتداری، مولود تغییر و تحولات فکری، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی است که در فرایند طولانی و در یک دیالکتیک اجتماعی به منصه ظهور و بروز درآمده و به کمال خود رسیده و نهادینه گردیده است که اصطلاحا بدان «دمکراسی تاریخی» میگویند که برعکس «دموکراسی تقلیدی» ماست.
دمکراسی تاریخی غربی نظامی برآمده از متن روابط و مناسبات اجتماعی و تکامل فرهنگی میباشد. اگر دموکراسی در غرب به عنوان بهترین روش حکومتداری تثبیت میگردد به خاطر این است که فرهنگ و اخلاق دموکراتیک در میان شهروندان جا افتاده و درک گردیده و مورد قبول افتاده است بنابراین از آن بعنوان هویت خود دفاع میکنند. طراحی ساختارهای سیاسی برای مدیریت جوامع انسانی بدون در نظرداشت بینش اجتماعی و فرهنگ تاریخی آن جوامع، موفقیت و کامیابی را در پی ندارد. به باور و تجربه نگارنده، ایرانیان نیازشان قبل از هرچیز مسلح شدن به دمکراسی است. چون این سلاح را ندارند اولا فصل مشترکاتشان با فرهنگ استبدادی، قدرت دمکراسی خواهی آنها را کند میکند، عزمشان را کاهش میدهد هرگاه در تنگنا قرار میگیرند به دامن استبداد خود پناه میبرند و… اجازه نمیدهد که موثر با دیکتاتوری بمبارزه برخیزند، در ثانی اگر هم بصورت تصادفی بتوانند دیکتاتوری را شکست دهند شکت بی بازگشتی نخواهد بود. همانند تجربه 2500ساله گذشته اجبارا دیکتاتوری دیگری بر گرده شان سوار خواهد شد. عاشقان دلخسته رضا خان که معتقدند او کمتر از استالین قتلعام کرده است! را در میان حتی زندان و شکنجه شده های امروزه نمیبینید(اینجا)؟!!! اینها کاری ندارند که رضا خان چه مستبدی بوده، فتوحاتش تنها در درون کشور 2500روستا بوده است. درموچ اجباری عشایر آنها را نسل کشی کرده است. زبان از حلقوم مخالف بیرون میکشیده، … این است بی حسی نسبت به استبداد ناشی از فصل مشترکها با استبداد و بی فرهنگی دمکراتیک. هرچند دهسال هم ناخواسته زندان بوده باشند. فرهنگ دمکراتیک داشتن یعنی سرسوزنی هم استبداد را نپذیرد چون نفی هویت خودش و کشورش و جامعه خود و فرزندانش و ارزشهایش را در آن میبیند.
اختناق حاکمیت سد راه دمکراسی
اندیشه دمکراتیک حداقل نزدیک به یک و نیم قرن پیش بتدریج با تماس ایرانیان با اروپا در میان روشنفکران ایرانی با استقبال روبرو شد و آنرا راه نجات کشور از فلاکت موجود و رفتن مسیر پیشرفت یافتند. اما استبداد حاکم در دوران قاجار و پهلوی در ترکیب با منافع استعمار و امروزه در جمهوری اسلامی
فضای ترس و لرزهایی که ایجاد کردند از آزادی اندیشیدن سخن گفتن، نوعی ساده دلی است. آزادیهای سیاسی ای که در ایران بسته به تحولات جریانات سیاسی پیش آمده است، هیچگاه انگیزه و سرمایه ای درخشان، مطمئن و مستمر برای آزادی تفکر و اندیشه فراهم نیاورده.
ماشاءالله آجودانی [10]آجودانی ماشاء الله: مشروطه ایرانی. اندیشیدن و آزادی. چاپ دهم 1396 ص135مینویسد:
“این تنها روحانیون یا دولتمردان ضد مشروطه نبودند که مانع آزادی تفکر میشدند، در پناه توانمندیهای ساختار فرهنگ استبدادی، روشنفکران مذهبی و غیر مذهبی، روحانیون مشروطه خواه و کارگزاران حکومت و دولت، دست در دست هم سد راه اندیشیدن و آزادی اندیشیدن بوده اند.”
درنتیجه چنین محدودیتهایی است که اجازه نداده است که افکار و مناسبات دمکراتیک آنطور که باید توسط فرهیختگان ایران به میان مردم برده شده و ترویج و گسترش یابد. با نمونه هایی بسیار از احزاب و گروهها، نوشته ها، کتابها، فیلمها، تئاترها، ترانه ها و شصخیتهای مذهبی و غیر مذهبی، سخنرانی های ممنوع شده با صاحبان در زندان و تبعید و رهبران و فعالین سیاسی آزاده ای که سرشان را بدلیل ترویج دمکراسی و آزادی و استقلال از زمان ناصرالدین شاه تا کنون از دست داده اند.
ترور سیاسی مانع خارج کشوری دمکراسی
آیا دامنه اختناق را باید به خارج کشور نیز امتداد داد یا مشکل در خارج کشور در جای دیگری است. تبعید در خارج از کشور همواره برای آزادیخواهان جهان فضایی آزاد و بدور از تهدید و سانسور کشورشان بوده تا بتوانند ضمن منعکس کردن صدای مبارزان داخلی و عملکردن بعنوان پشت جبهه مبارزات داخل کشورشان، افکار و ایده هایشان را بدون محدودیت ترویج و تبلیغ کنند. و در عمل با پرکردن خیابانهای کشور سکونتشان با تظاهرات یکپارچه و فریادهای رسا آینه ای باشند برای مبارزات داخلیشان در خارج کشور. متاسفانه خارج کشور حداقل بعد از انقلاب 22 بهمن بدلایل زیر نتوانسته است چنین نقشی برای آپوزیسیون خارج کشور را بازی کند. اگر در داخل طبق گفته ماشاالله آجودانی استبداد حاکمیت و اضداد آزادی دست در دست افراط گریها و اشتباهات و … آزادیخواهان عمل میکرده در خارج کشور اتفاقا در غیبت استبداد حاکم، این خودِ فریاد کنندگان آزادی بوده اند که سد و مانع شده اند.
- مسعودرجوی با تجربه دوران پهلوی با طرح و برنامه بعد از راه انداختن ترور در داخل کشور به اروپا آمد تا فضای سیاسی خارج کشور را با خشکاندن و نابودی همه زمینه های فعالیت دیگر اشخاص، گروهها، احزاب و… خود را یکه تاز میدان جابزند. سیاست رسما اعلام شده مسعودرجوی. از تخطئه کردن سیاسی روزنامه ایرانشهر گرفته تا حرام و ضد ارزش خواندن هرگونه فعالیت سیاسی (خارج از خط و محدوده مجاهدین) در خارج از کشور(اینجا) از نمونه های آن است.
- از طرفی نیز با وارونه گویی و دروغ پردازی در مورد عملیات نظامی در داخل کشور چندسالی با جوسازی عملیات چریکی و چند سالی نیز با به اصطلاح ارتش آزادیبخش و وقتی بستر جنگ ایران و عراق با آتش بس تخطئه شد سپس با رژه رفتن تمامی آپوزیسیون خارج از کشور را مشخصا با هدف سحر و قفل کردن مقهور پروپاگاندای عملیات نظامی خود نمود. نیروهای سحر شده نیز به خیال اینکه همین روزها مجاهدین رژیم را سرنگون کرده بدنبال آنها به ایران باز میگردند دست روی دست گذاشتند. این فرایند بیست و سه ساله با جنگ خلیج فارس و سرنگونی صدام و پایان آشکار تاریخ مصرف مجاهدین برای دول خارجی، و انتقال اجباری آنها از اشرف به لیبرتی بتدریج قدرت سحرو جادوی قفل کننده مجاهدین را از بین برد و یخ جامعه سیاسی خارج کشور بتدریخ شروع به آب شدن نمود.
- اما چه سود که طی نزدیک به ربع قرن عاطل و باطل ماندن، تمامی انرژی و توان گذشته را از دست داده، در فضای خارج کشور حل شده و از جامعه ایران بکلی پرت و قطع ونسبت به آن بیگانه شده بود. مضافا اینکه جامعه داخل کشور نیز در اینمدت تغییرات شگرفی کرده بود که بیگانگی خارج کشور نسبت به داخل را دوچندان میکرد. این بیگانگی محدود به داخل کشور نبود، بلکه حتی از جوانان حاضر در خارج نیز قطع گردید طوریکه در فقدان هر تحرک سیاسی ربع قرنی، جوانان یا بدنبال کار خود رفتند و یا در واکنش به این بی عملی به اعتمادی کشیده شدند. نسل قبلی نه دیگر انگیزه داشت و نه خواست و نه توانست نسل جدیدی از ایرانیان که در فضای آزاد سیاسی خارج کشور بودند را تربیت و به گنجینه انسانی سیاسی-مبارزاتی ایران زمین بیفزایند. حتی زنان ایرانی که در داخل کشور در صف مقدم هستند را نیز در خارج به حاشیه راندند. نتیجه اینکه در تمامی جلسات و نشستهای خارج کشور 95% با فعالینی مواجهه هستیم که در دهه ششم به بالای عمر خود قراردارند. این عارضه تمامی طیفهای سیاسی از راستترین تا چپ ها تا ملی گراها شامل شده است. طوریکه هفته ای نیست که مجاهدین مرگ های اعضای خود در بیمارستانها در اثر کهولت و ناپدید شدن جوانانشان در اروپا را اعلام نکنند. جالبتر اینکه جوانترهایشان (فرزندان مجاهدین) از صدقه سر مسعود و مریم فرار کرده مبارزه را عمدتا بکلی ترک میکنند. از جمله فرزند خود مسعودرجوی، «محمدرجوی». یعنی جوانان امروز ایران نه بدنبال نسلهای قبلی ایرانیان که شاخ به شاخ آنها همچون «محمدرجوی» مخالف پدران خود هستند.
این یعنی ما با انفصال سیاسی اجتماعی و فرهنگی بین نسلها و نیروهایی که نه همدیگر را قبول دارند و نه میفهمند و میخواهند بفهمند مواجهه هستیم.
پایان
داود باقروند ارشد
آبان 1398
پانزده نوامبر 2019
از همین نگارنده:
گروگانگیری سفارت آمریکا مبارزه ضد امپریالیستی یا زهر ماندگار مسعودرجوی و چپ بر تن و جان ایران زمین
References
1. | ↑ | منشور کبیر یا مَگنا کارتا (به لاتین: Magna Carta) منشور قانونی انگلیسی است که بهطور رسمی در سال ۱۲۱۵ به تصویب رسید. جان مگنا کارتا، شاه انگلستان را موظف به پذیرفتن حقوق مشخصی برای مردان آزاد تحت حکومت اش، احترام به برخی رویههای قانونی مشخص، و پذیرفتن این موضوع که قدرت او توسط قانون محدود خواهد شد، مینمود. در این منشور، مقصود از “مردان آزاد”، اقلیتی از بارونها و فئودالهای سرزمین انگلستان بودهاست؛ این درحالیست که مردم عادی، رعایا و سرفها از حیطهٔ حقوقی این منشور خارج بودند. |
2. | ↑ | آخوندزاده میرزا فتحعلی: الفبای جدید و مکتوبات، چاپ تبریز نشراحیاء 1357، صص 216-217 |
3. | ↑ | آجودانی ماشاللله، مشروطه ایرانی، چاپ دهم1396، اندیشیدن و آزادی، ص158 |
4. | ↑ | همانجا، ص 119 |
5. | ↑ | همانجا، صص137-137 |
6. | ↑ | کسروی احمد:تاریخ مشروطه ایران، چاپ چهارم 1397، خیزش تهرانیان به یاری تبریزیان، صص432-434
آنروزهم مانند امروز دیده نمیشد که مردم خود بدنبال کسب دانش سیاسی- تاریخی-اجتماعی باشند. در فضای سیاست زده، همه به دنباله روی بسنده میکردند و همین باعث میشد که همانند امروز یا براساس احساس،نفرت، یا مبتنی بر موج روز، یا تحت تاثیر فریب های فریبکاران، منافع شخصی، دوستی با بعضی، سختی شرایط،… روزی به طرفداری از مشروطه روز بعد در مخالفت با آن ویا به انفعال از مشروطه خواهی می غلطیدند. بسیار کم بودند کسانیکه که مشروطه را فهم کرده و تبدیل به آرمانشان شده باشد. هرچند در تبریز کیفیت مشروطه خواهی بالاتری را شاهد بودیم. بگذریم که آنچه بسیار بسیار فراوان بود جانفشانی کوشندگان مشروطه بود.
همچون مجاهدین امروز که علیرغم فداکاری بسیار ولی متاسفانه همین فرهنگ مرید و مرادی باعث شده که براحتی مسعودرجوی آنها را بر ضد عالیترین منافع ملیشان بخدمت دشمنان ایران در آورده و میآورد. ویا سلطنت طلبان جوان خارج کشور که بقول ثقه الاسلام تبریزی مملو از «شور ویرانگرند» که باید جایش را به «شور سازنده» بدهد هستند. تمامی تاریخ پهلوی که توسط وفادارترین نزدیکان شاه نوشته شده را نیز رد میکنند و حاضر نیستند با واقعیت دوران پهلوی روبرو شوند. کسانیکه مردم ایران را بدلیل انقلاب 22 بهمن مستحق مجازات!!! میدانند بعلاوه اینکه کورکورانه بدون اطلاع از تاریخ و تحولات سلطنت در ایران بطور واکنشی، استبداد پهلوی را حلوا حلوا میکنند!! و یا خدا را شکر میکنند که رضا خانشان کمتراز استالین کشتار کرده است.
مدعیان مبارزه آزادی با شاخص حاکمین مستبد!!! مدعیان پیشگامی!!ایکه بزرگترین گامشان بجلو، بازگشت به صدسال پیش است!!(اینجا). این است معنی استبداد زدگی که در اوج ادعای آزادیخواهی، در زمان ادعای مبارزه برای آزادی، شاخص هایشان رضا خان ها و محمد رضا شاهها حاکمین مستبدی که آزادیخواهان را قتلعام میکردند است تا ستارخانها، مصدقها و دکتر فاطمیها که مبارز آزادی بودند… مدعیان پیشگامی ای!! که بزرگترین گامشان بجلو، بازگشت به صدسال پیش است!!(اینجا). این است معنی استبداد زدگی که در اوج ادعای آزادیخواهی شاخص هایشان رضا خان ها و محمد رضا شاهها هستند تا ستارخانها، مصدقها و دکتر فاطمیها… زبانشان نمیچرخد که بگویند در دوره حکومت مصدق هیچ روزنامه ای بسته نشد هیچ کس زندانی و شکنجه نشد، اما گلو پاره میکند که رضا خان کمتر از استالین قتلعام کرده است و او را حلوا حلوا میکنند. هرچند منکر کارهای مثبت رضا شاه نیستیم مراجعه کنید به مقاله رضا شاه روحش شاد. مردیکه یک سوم بودجه کل کشور(593میلیون ریال در 1320) را از راههای قانونی و غیر قانونی به ارتشش اختصاص داده بود تنها فتوهاتش 2500روستا بود که از مردم بزور سرنیزه غصب کرد. و در کوچ اجباری عشایر به نسل کشی پرداخت. |
7. | ↑ | Bayat, Riza Shah the Fall of Sardar Asad |
8. | ↑ | امثال آقای محمد امینی پژوهشگر و نویسنده ایرانی مقیم ایالات متحده آمریکا است. از آثار او ویرایش و نقد کتاب شیعیگری از احمد کسروی است. این نسخه که توسط شرکت کتاب در آمریکا منتشر شده، با افزودهها، بازنگریها و نکات انتقادی بسیار، حجم کتاب کوچک کسروی که در کمتر از صد برگ منتشر شده بود، به بیش از دو برابر افزایش یافتهاست. او در پیشگفتاری به نسبت بلند، دلیل نگارش کتاب را به تفصیل گزارش دادهاست. افزودههای او در زیرنویس برگهای کتاب، در بیشتر موارد لازم و سودمند است. آنجا که کسروی به مطلبی تنها اشاره کرده یا نکتهای تاریخی را به اجمال آورده و از آن گذشتهاست، او با توضیحات کافی کمبود را بر طرف کرده و گاهی با ارائهٔ مراجعی، خواننده را به مطالعهٔ بیشتر و گستردهتر فرا خواندهاست. هرجا کسروی از روی شتابزدگی یا غلیان احساسات نکتهای را مسکوت گذاشته یا به گزافهگویی پرداخته، ویراستار با توضیحات کافی حق مطلب را ادا کردهاست؛ و هرجا کسروی در پرده یا کنایه سخن گفته، ویراستار نیت واقعی نویسنده را توضیح داده و کنه ضمیر او را باز نمودهاست. او نویسندهٔ بخشهایی از مقالهٔ کسروی در ایرانیکاست. علاوه بر نویسندگی او در برنامه های در شبکه اندیشه به بررسی و تحلیل تاریخ معاصر میپردازد |
9. | ↑ | بهرام محبی، قانون آزادی، حکومت جمهوری و صلح جاودان (نگاهی به فلسفه سیاسی ایمانوئل کانت) |
10. | ↑ | آجودانی ماشاء الله: مشروطه ایرانی. اندیشیدن و آزادی. چاپ دهم 1396 ص135 |